سيمای گياهخواری در ايران از صادق هدايت تا پدیدهای فراگیر
بیش از یک دهه است که سیمای گیاهخواری در ایران همچون جلوهای از سبک زندگی مدرن ظاهر شده است. سیمایی تازه که تبلیغات دولتی و تلویزیونی فراوانی نیز به آن اختصاص مییابد.
سيمای گياهخواری در طهران قديم اغلب با نام صادق هدايت به يادمان میآيد. چهرهای با باورهای منحصر به فرد در زمان خود، گياهخواری که گوشتخوارهای زمانش را «فدائيان شکم» خطاب میکرد. او در کتاب «فوايد گياهخواری» نوشته بود که انسان نقش برادر بزرگتر را برای حيوانات دارد نه حق دژخيمی و ستمگری بر آنان را.
با گذشت زمان و رشد و گسترش گياهخواری و تبديل آن بهشکلی از فرهنگ و سبک زندگی دوران معاصر، رفتهرفته آن باورهای منحصر به فرد نيز عموميت بيشتری يافت. محفلهای خاص گياهخواران با جريانهای خاص خود در سرتاسر جهان شکل گرفت. ايران نيز از قافله اين فرهنگ جهانی عقب نماند.
در ۱۳۷۸ انجمن گياهخواران ايران با هدف گسترش فرهنگ تغذيه پاک کار خود را آغاز کرد. اين انجمن فروشگاهها و رستورانهای خود را راهاندازی کرد و رنگ و بوی متفاوتی به اين جريان بخشيد. جريانی با نظام عرضه و تقاضای خاص خود.
با سلطه بيش از پيش انسان بر طبيعت در دهههای اخير، با نفوذ تکنولوژی و يورش صنعت تا بکرترين نقاط طبيعت، اکنون نياز بشر به اين مام نخستين روزبهروز افزون میشود. اين نياز و تمنا گاه در جنبشهای مدافع محيط زيست رخ مینمايد، گاه در شکل ايدئولوژيک «بازگشت به طبيعت» و بوديسم عرض اندام میکند و زمانی نيز با اشکال رايجتر و باسابقهتری مثل گياهخواری بروز پيدا میکند.
گياهخواری و حفاظت از محيط زيست
دلايل معتبری در تأييد گياهخواری وجود دارند که اغلب آنها از عقل سليم نشأت گرفته و به مسائلی همچون سلامت شخصی، محيط زيست، رنج حيوانات و گرسنگی جهان مربوط می شوند.
گياهخواران خود براساس هدفشان به دستههای مختلفی تقسيم میشوند:عدهای خواهان حذف هر نوع محصول حيوانی چه در غذا و چه در مواد مصرفیاند که به «وگانها» يا گياهخواران کامل معروفاند. تعدادی خامگياهخوارند، دستهای به ميوهخواری گرايش دارند و افرادی نيز علاوه برگياه تنها لبنيات مصرف میکنند که به شيرگياهخواران يا لاکتوها موسوماند.
علاوه بر اين در سالهای اخير بسياری به گياهخواری زيستبوم محور(اکولوژيک) روی آوردند. بدون شک يکی از دلايل رشد اين پديده، بحرانی شدن شرايط اکولوژيک و زيستمحيطی در جهان است. صنعت دامداری نقش منفی زيادی در زوال زيستمحيطی در سطح جهانی دارد و فعاليتهای نوين پرورش حيوانات آن هم در مقياس عظيم برای مصارف غذايی به آلودگی هوا و آبها، فرسايش خاک، تغييرات آب و هوايی، تخريب جنگلها و از دست رفتن تنوع زيستی منجر میشود. جالب است بدانيم بيش از ۶۵ درصد نيترو اکسيد و ۳۷ درصد متانی که توسط فعاليتهای انسان توليد میشود ناشی از فعاليتهای مربوط به دامداریهای صنعتی است.
علاوه بر اين، دامداری صنعتی در مقياس عظيم مسئول ۱۸ درصد از انتشار گازهای گلخانهای و بخش زيادی از گرمايش زمين هستند. از اين رو بسياری براين باورند که اتخاذ يک رژيم گياهخواری باعث میشود که با اين سياره ملايم تر رفتار کنيم.
برخی گروههای ديگر نظير «بنياد مردمی رعايت اصول اخلاقی در برابر حيوانات (PETA) » با اين دليل به ترويج گياهخواری میپردازند که از اين طريق اعتراض خود را در برابر برخورد غيراخلاقی و شرايط ضدانسانی که در صنعت گوشت با کارگران صورت میگيرد، اعلام کنند.
در دهه ۷۰ ميلادی با ظهور احزاب سبز و حامی محيط زيست، به گياهخواری نيز به شيوه ديگری نگاه شد. احزاب سبز و جنبشهای برخاسته از آن باعث تقويت و رونق بخشيدن به کشت ارگانيک شدند. اين شيوه از کشت ارگانيک، در ادامه تلاشهايی بود که در ابتدای قرن بيستم و در جريان جنبش «مواد غذايی ارگانيک» در استراليا و انگليس و آمريکا پا گرفته بود.
در سال ۱۹۷۲، با شکلگيری جنبش بينالمللی کشاورزان ارگانيک (IFOAM)، مسير دستيابی به موادغذايی سالم و ارگانيک تسهيل شد. مواد غذايی ارگانيک به آن دسته از غذاهای گياهی و حيوانی اطلاق میشود که عاری از هر گونه مواد و ترکيبات شيميايی هستند.
درواقع در نگرشهای عمده چند دهه اخير در گياهخواری، میتوان پايداری زيستبومها و حفظ محيط زيست را دغدغه اصلی گياهخواران به شمار آورد. در بسياری از نقاط جهان پيوند گياهخواری با جنبشهای زيست محيطی نقش عمدهای در گسترش وجوه گوناگون به گياهخواری داشت و در نتيجه آن را به شکل ديگری از مقاومت و مبارزه عليه فرهنگ رايج بدل کرد. در واقع حفاظت و حمايت از محيط زيست در حکم خاستگاه و منشاء گياهخواری در دوران معاصر به شمار میآيد.
گياهخواری در ايران و فقدان جنبش زيست محيطی
با اين حال آيا در ايران هم رشد گياهخواری از دل جنبشهای محيط زيستی سربرآورده يا دست کم توانسته کمکی به رفع مسائل زيست محيطی (آن هم در بدترين شرايط ممکن،که شاهد از دست رفتن بسياری از جنگلها و مراتع هستيم) کند؟ يا بازهم به شکلی ميان اشکال ديگر يا نمود خاصی از فرهنگ طبقه متوسط و در نهايت به يک سبک زندگی انجاميد؟
با تکثير گونههای مختلف گياهخواری و گسترش فزاينده شيوههای مختلف سلامت غذايی و درنهايت به واسطه آن رشد تقاضا، عرضه محصولات مرتبط نيز رو به افزايش گذاشت و گياهخواری و سلامت غذايی نيز بازار خود را شکل داد. از دهه ۹۰ ميلادی در بسياری از نقاط جهان با فروشگاهها و رستورانهای زنجيرهای روبروايم که تنها توليد يا پخش مواد ارگانيک و گياهی را در دستور کار دارند و با اين بازار اکنون رونق گرفته، کسب وکار میکنند. با تاخيری چند ساله در اواخر دهه ۸۰ شمسی اين فروشگاهها در تهران نيز شروع به کار کردند.
بنا بر آمار غير رسمی در حال حاضر در ايران حدود ۳۰ رستوران و فروشگاه ارگانیک و مختص گياهخواری داير است که اکثر قريب به اتفاق آنها (بيش از ۲۵ مورد) در مناطق متمول تهران به کارمشغول هستند. از قضا، در همان مناطقی که توان خريد و مصرف گوشت را بيشتر دارند.
اگر در بسياری از نقاط جهان گياهخواری به يک فرهنگ مبارزه عليه مصرف گرايی رايج انجاميد، در ايران اين ابزار مبارزه در دست کسانی قرار گرفت که عملاٌ همان فرهنگ مصرفگرايی را ترويج میکنند. بیش از یک دهه است که سیمای گیاهخواری در ایران، به مثابه جلوهای از تنوع و سبک زندگی مدرن مردم نیز ظاهر شده است. سیمایی تازه که با تبلیغات دولتی و برنامههای تلویزیونی نیز همزمان شد.
میتوان يکی از عوامل اصلی در استحاله گياهخواری و دورشدن آن از خاستگاهش را جای خالی جنبشهای محيط زيستی و دفاع از حقوق حيوانات دانست. در ايران با وجود نمونههايی مانند اعتراض به بدرفتاری با حيوانات و کشتن سگها و غيره در ماههای اخير، هنوز کسب حقوق حيوانات به يک جنبش فراگير اجتماعی تبديل نشده است. به يک معنا جنبههای فردی مثل تندرستی و خوشاندامی که بيشتر نگرانی طبقه مرفه است تا اقشار ديگر، بر جنبههای جمعی و رهايی بخش پديده گياهخواری سنگينی میکند. و در بسياری موارد علیرغم سود جمعی و کارايی فراوان، گياهخواری تنها به کالايی «لوکس» درخدمت قشر خاصی از جامعه بدل شده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.