توافق هستهای و آغاز یک دوره دیگر "سازندگی"
محمدرضا نیکفر − «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» − اما از این پس درچارچوب قرارداد وین و زیر نظر بازرسان آژانس! از تحمیل محدودیت به "اعدوا" باید خوشحال بود.
بر روی آرم سپاه پاسداران این آیه از قرآن نقش بسته است: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» − ترجمه امروزی آن چنین است: و هر آنچه می توانید از نیرو فراهم کنید تا به وسیله آن دشمنان خدا و خودتان را بترسانید، اما در چارچوب قرارداد لوزان−وین و زیر نظر بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی! این امر خوشحال کننده است. هر گونه تحمیل محدودیت بر "اعدو" به نفع همگان است.
اما هیچ نشانهای در دست نیست که احتمال برود "اعدوا"یی هم که علیه جامعه ایران اِعمال میشود نسبت به گذشته محدودتر شود. پارلمان اسلامی، که تا دیروز فکر و ذکرش حق مسلم هستهای بود، در روز توافق ساکت شد و فورا "قوه"ی خود را علیه زنان به کار برد: ۲۱۶ نماینده بیانیه صادر کردند و خواهان سختگیری در اجرای "قانون عفاف و حجاب" شدند. دو روز بعد گزمهها هنگام نیمهشب به بند ۸ زندان اوین حمله بردند و به بازرسی آن پرداختند. ("هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید!"، مگر این که طرف زن باشد، یا به طور کلی: مگر این که شما در زیر سایه ولایت فقیه یا شاه باشید و طرف مقابلتان زندانی، کارگر، دانشجو، نویسنده، هنرمند، معلم یا بدبخت-بیچارهی دیگری باشد!) از آن بازرسی امضاشده در وین، به این بازرسی در اوین رسیدیم. ما در رژیم بازرسی به سر میبریم. قرارداد وین هم جزو این رژیم میشود.
بهرهوران اصلی از گشایش
عداوت با جامعه همچنان ادامه دارد. از گشایشِ پس از سرکشیدنِ جام زهر دوم، در درجه نخست سرمایه سود میبرد. اکنون عوامل رژیم و متمولان پرورده دستگاه میتوانند در جهان سیاحت و تجارت کنند، راحتتر میتوانند اسلحه بخرند، راحتتر میتوانند پولشویی کنند. اکنون ظاهراً ستاره اقبال "دولت تدبیر و امید" بر بام فلک است. بورژوازی اسلامی – که منظور از آن لایهی بالایی بهرهگیر از نظام مالداری حاکم است – به صعود بیشتر میاندیشد.
پیآمد سرکشیدنِ جام زهر اول، مرحله سازندگی دوره رفسنجانی بود. پیآمد جام زهر دوم هم نوع دیگری از سازندگی است که در آن:
− رژیم میکوشد خود را بسازد برای رویارویی با مشکلات سیاسی و اجتماعی آینده (در درجه اول: تعیین تکلیف رهبری - "بحران گذار به نسل سوم" عنوان مناسبی برای مجموعه این مشکلات است)؛
− بورژوازی اسلامی میکوشد ارتباطهای جهانی خود را گسترش دهد و تضمین بهتری برای بهرهکشی از داخل و تحرک در خارج برای وارد کردن کالا و امکان خارج کردن سرمایه بیابد،
− متمولان شادماناند که اکنون با آزادی بیشتر و نگرانی کمتری میتوانند از نعمت خود بهره برند.
بخشی از مافیای اتمی، یعنی آن محافلی که از تحریم و قاچاق سود میبردند، قادر میشوند پولشویی کنند، به حرفه تازهای رو آوردند و به "سازندگی" پردازند. بخشی هم ناراضی و دلواپس است. آنها لابد دوباره "انصار حزب الله" یا چیزی شبیه آن را عَلَم میکنند تا نارضایتی خود را از سازندگیای که جریان مییابد، ابراز کنند. اینها برای حکومت مشکلی ایجاد نمیکنند؛ فشار به مردم منتقل میشود، به زنان، به جوانان، به دگراندیشان.
دوره تازه
توقع و شهامت مردم در این دوره سازندگی بیشتر از پیش است. دیگر بهانه تحریم وجود ندارد؛ این امکان که مسئولیت نابسامانیها را به دوش عوامل خارجی بیندازند، بسیار کمتر شده است. شهرهای تشنه و گردآلود آب و هوای تنفس میخواهند؛ کارگران کار و دستمزد عادلانه میخواهند؛ توده عظیم فارغ التحصیلان انتظار شغلی دارند در خور تخصصشان؛ جوانان گشایش واقعی میخواهند، گشایش در درون و به روی جهان.
متناسب با فضای دوره تنش هستهای، ترس مردم از بدتر شدن اوضاع بود، ترس از اینکه کمبود و گرانی و فشارِ زندگی بیشتر شود و حتی کار به جنگ بکشد. این ترس به محافظهکاری دامن زده است، به محافظهکاریای که یک آبشخور آن روحیه شکست پس از ناکامی جنبش سبز است. اکنون فضا به سمت امیدواری میرود. حکومت هم وعده میدهد که وضع بهتر خواهد شد؛ بخشی از مالداران حکومتی نیز از امید و سازندگی سخن میگویند، آن بخشی که میخواهند مالشان را مدیریت بورژوایی کنند و اکنون مظهر تدبیرشان رئیس جمهوری اسلامی، حسن روحانی است.
با روحیه امید، امید به اینکه وضع بهتر میشود، روحیه تسلیم و مدارا تناسب ندارد. تحرکی شروع شده است که اگرچه در این آغاز در مسیر روایت دوم "سازندگی" جمهوری اسلامی است و فرهنگ آن فرهنگ همبستگی و مبارزه و آرمانخواهی نیست، اما این استعداد را دارد که شتاب گیرد، تغییر جهت دهد و از ریل خارج شود. بسته به رشد آگاهی، شاید در آن هنگام پرونده اتمی دوباره گشوده گردد، این بار در داخل، و مردم بپرسند درباره مسئولان این قضیه و نقش ولی فقیه، سردارانش، و مافیای اتمی در فقیرسازی کشور به بهای غنیسازی اورانیوم.
گذار به دوره نسل سومیها
گذار به دوره نسلسومیها آغاز شده است. صرف نظر از ترکیب نیروها در حکومت و سازوکار آن، همین واقعیت حضور نسلی دیگر در میان صحنه جامعه، بسیاری چیزها را تغییر میدهد. نسل دومیها، نسل "نرمش قهرمانانه" اند، نسل شنیدن شعارهای توخالی، نسل امام مقوایی، نسل شکست مضحک پدیده احمدینژاد در بازگشت به اصول، نسل بیآرمان شدن، نسل فرهنگ دورویی. میراث این نسل ادعاهای توخالی، ریاکاری و اپورتونیسمی بیکران است.
نسل سوم، به تعبیر ابن خلدون در "مقدمه"، برای حکومت بدشگون است. آقایان و آقازادههایی که به میان صحنه قدرت میآیند، در حشمت و جاه بزرگ شدهاند. اینک در دوره پساهستهای آنان میخواهند محتشمتر گردند. نسل جدید در میان مردم، که این عوالم را میبینند، نسبت به نسلهای پیش در برابر سیاست حاکمان برای تحمیل آداب قومی بادیهنشین بر کشور، مقاومت بیشتری میکنند. شیخان عرب میتوانند با بهرهگیری از پول نفت تضاد حشمت قدرت و بدویت آیین را حل کنند. شیخان ایران امکان و فرصت حل و فصل چنین تضادی را ندارند.
نظرها
نظری وجود ندارد.