ادبیات عرب
«دیوانهای در میدان آزادی»: داستانهایی از عراق
داستانهای حسن بلاسیم در گرهگاه «اضطرار و هنر» و «هیجانات کاذب خبری در رسانهها» اتفاق میافتند.این نویسنده عراقی خود را از دریچه چشم دیگران بازمییابد.
حسن بلاسیم یک داستاننویس عراقیست با آثاری که اکنون به زبان انگلیسی و آلمانی ترجمه و منتشر شده و نام او را پرآوازه کرده است. او از آن آوارگانیست که پای پیاده و با تحمل مشقتهای فراوان خود را به ساحل امنی رساندهاند. بلاسیم ابتدا از بغداد به کردستان عراق گریخت، وارد ایران شد، از مرز ایران با ترکیه خود را به بلغارستان رساند و سپس از آنجا به فنلاند رفت.
او سه سال و شش ماه در راه بود. مهمترین درونمایه آثار او اما تفاوت واقعیت جنگ و تبعید با بازتاب آن در رسانههای خبری جهان است. داستانهای بلاسیم در گرهگاه «اضطرار و هنر» و «هیجانات کاذب خبری در رسانهها» به قصد به دست آوردن مخاطب بیشتر از طریق انتشار خبرهایی درباره خشونت و قتل و کشتار اتفاق میافتد.
حسن بلاسیم:
بسیاری از نویسندگان عراقی میگویند ادبیات داستانی تحمل فجایع جنگ داخلی را ندارد. ممکن است من شخصاً تحمل این همه فاجعه و کشتار را نداشته باشم. ممکن است یافتن بیان ادبی برای این فجایع اجتماعی هم کار سادهای نباشد. اما در هر حال، اینها همه یک چالش بزرگ است و برآمدن از عهده آن هم وظیفه یک نویسنده.
بایگانی واقعیتها
در داستانی به نام «بایگانی و واقعیت» با یک راننده آمبولانس عراقی در یکی از اردوگاههای پناهجویان در فنلاند آشنا میشویم. زمستان ۲۰۰۶ است. شش نفر در تکریت به قتل رسیدهاند. راننده برای انتقال اجساد به محل اعزام میشود. مقتولان را گردن زدهاند. او سر مقتولان را توی یک گونی میریزد و جنازههای بیسر را بار آمبولانس میکند. در راه اما پلیس جلو او را میگیرد و او را وادار میکند که مقابل دوربین توضیح دهد که سربازان آمریکایی، کشتهشدگان را گردن زدهاند. ویدیوی پلیس به دست شبکه الجزیره میافتد و بازتاب رسانهای گستردهای پیدا میکند. حقیقت ماجرا همچنان نامکشوف است. اما در رسانههای پربازتاب جهان واقعیت دیگری آفریده شده.
حسن بلاسیم:
داستانهای من بسیار شخصی هستند. راستش، سخت است نشستن و نوشتن. برای همین من خودم را هم روی صحنه میآورم، به این شکل که از بیرون به خودم نگاه میکنم، در قالب شخصیتی که به ظاهر با من فرق دارد اما چیزی هم از من در او باقی مانده است.
داستانهای بلاسیم از یک سویه شخصی برخوردارند، اما او خودش را در مرکز توجه قرار نمیدهد، بلکه فضایی فراهم میآورد برای انسانهای پیرامونی. به یک معنا: شخصیتهای فرعی در آثار او اهمیت دارند نه خود نویسنده.
دیوانهای در میدان آزادی
حسن بلاسیم در سال ۲۰۱۳ جایزه ادبی معتبر نشریه «ایندیپندنت» را به خاطر مجموعه داستان «یک عراقی مسیحی» به دست آورد. از او اکنون مجموعه داستان دیگری به زبانهای انگلیسی و آلمانی ترجمه و منتشر شده است: «دیوانهای در میدان آزادی».
حسن بلاسیم:
من به ضرباهنگ داستان علاقه دارم. دلم نمیخواهد داستانم کسالتبار باشد. اگر در هلسینکی دوربینی در خیابانی پرآمد و شد قرار دهید، همه بیتوجه به دوربین از مقابل آن میگذرند. اما در خیابانی در بغداد، همه مقابل دوربین میایستند و داستانی از آنچه که بر سرشان آمده تعریف میکنند. در کتابهای من هم همین اتفاق میافتد: کسانی از راه میرسند و چیزی را تعریف میکنند که برایشان اتفاق افتاده.
در داستانی به نام «سرزمین بزها» از مجموعه «دیوانهای در میدان آزادی» یک شبکه تلویزیونی که بعد از سقوط صدام حسین شروع به کار کرده، فراخوان میدهد که هر کس مایل است میتواند در یک برنامه تلویزیونی شرح حال خودش در دوران صدام حسین را تعریف کند. مردم مقابل این شبکه تلویزیونی صف میکشند فقط با این قصد که از رنجی که میبرند مقابل دوریین سخن بگویند. در بین آنها جوانی هست که برادرش را به قتل رسانده و از آن پس زندگیاش تباه شده است.
حسن بلاسیم:
تصویری که رسانهها از عراق به دست میدهند، مسائل را ساده جلوه میدهد. من اما به جزئیات علاقه دارم. میخواهم بدانم بعد از انفجار یک بمب، چه اتفاقی برای انسانها میافتد. گاهی گمان میکنیم زندگی ساده است، اما در عمل زندگی با همه پیچیدگیهایش ما را غافلگیر میکند.
بلاسیم در سال ۱۹۷۹ در بغداد متولد شده و تحصیلاتش را در زمینه سینما در این شهر به پایان رسانده و چند فیلم مستند هم با موضوعات انتقادی و اجتماعی ساخته است. او از خورخه لوئیس بورخس و کارلوس فوئنتس تأثیراتی پذیرفته است. ارادت او به فوئنتس تا آن حد است که یکی از شخصیتهایش که یک مرد پناهجوی عراقیست برای پنهان مردن هویتش، نام مستعار کارلوس فوئنتس را برای خودش انتخاب میکند و با این نام تقاضای پناهندگی میدهد.
نظرها
نظری وجود ندارد.