محرم و باز شدن دل ایرانیها – گزارش میدانی
«در خانه غذا هست. نذری هم گرفتهام. من برای نذری نیامدهام. آمدهام دلم باز شود.» منظور از باز شدن دل در ایام عزاداری چیست؟
تیتر و رویکرد اصلی این گزارش، که درباره نوعی از مواجهه با مهمترین ایام عزاداری مذهبی-حکومتی در ایران است، از دل یک جمله بیرون آمده است: «در خانه غذا هست. نذری هم گرفتهام. من برای نذری نیامدهام. آمدهام دلم باز شود.»
موضوع بر سر نقش کارناوال بزرگ سرتاسری محرم است که توده مردم را با هم قاطی میکند و گروهی از تنهایان را از تنهایی و روزمرگی کسلکننده درمیآورد. محرم آیینی است که جامعه شهری ایران آن را با مقتضیات روز تطبیق داده. رخنه عجیب و غریب سنت و تجدد در یک دیگر را میتوان در این ایام به خوبی مشاهده کرد.
در فاز محرم
در این روزها فضای بسیاری از خیابانها در شهرهای ایران متأثر از تکیههایی است که گوشه و کنار قد کشیدهاند. این تکیهها که به وسیله داربست فلزی، برزنت و پارچه سیاه، اغلب در پیادهروها یا کنار خیابان برپا میشود با هم چشم و همچشمی دارند. بخشی از رقابت مربوط است به میزان غذایی که توزیع میشود، نوع غذایی که توزیع میشود، کیفیت چای و شربت و دیگر خوراکیها، نوع ظروف یکبار مصرف مورد استفاده، تعداد افراد مراجعه کننده و حتی سن و سال و زیبایی افراد مراجعه کننده. در عین حال رقابتی در زمینه زیبایی یا محتوای موسیقی و شعر وجود ندارد. رقابت در این عرصه بستگی دارد به قدرت باندهای صوتی و حجم سر و صدایی که تولید میشود.
تم اصلی این آواها، تکرار نام "حسّین" با تشدید بسیار غلیظ روی حرف "س" است. تحمل این نوع صدا با توجه به قدرت زیاد آمپلیفایرها، باندها و دستگاههای پخش کار دشواری است اما عدهای نیز «با آنها حال میکنند.» علی یکی از کسانی است که هر شب تا ساعتی بعد از تعطیلی این تکیهها در محل باقی میماند. از او میپرسم که آیا گوش دادن طولانی مدت به این صداها او را اذیت نمیکند؟ پاسخ میدهد: «شما فاز ما را نمیفهمید.»
کلمه فاز در ادبیات عامیانه امروز ایران در بین جوانان معادل کلماتی مانند فضای فکری، حال درونی، جو غالب و غیره است. افراد زیادی هم از این واژه برای توصیف نئشگی حاصل از مواد مخدر صنعتی و آمفتامینها استفاده میکنند. تشخیص جوانانی که اقدام به مصرف حشیش یا علف کردهاند و با تکرار کلمه حسین-حسین در "فاز" گرفتهاند کار چندان مشکلی نیست.
خانمی میانسال توجهم را جلب میکند. میروم و وقتی یک ساعت و نیم دیگر برمیگردم دوباره او را میبینم که جلوی یکی از تکیههایی که به مناسبت ماه محرم برپا شده است منتظر مانده تا غذای نذری توزیع شود و سهم خود را بگیرد. در طول این مدت به صندوق عقب یک ماشین تکیه زده و با دقت به همه عابران و کسانی که جلوی تکیه در حال خوردن چای هستند نگاه میکند.
وقتی کسی برای مدتی طولانی چنین فضایی را از فاصله نزدیک تحمل میکند تا یک وعده غذای نذری بگیرد اولین چیزی که درباره او به ذهن خطور میکند وجود یک نیاز مالی شدید است. زنان و دختران نسبتا پر شماری در اطراف تکیههایی که غذا توزیع میکنند وجود دارند اما با فاصله یا پشت تکیهها، و معمولا بر روی سکوهای پیادهرو مینشینند. این خانم در فاصلهای کمتر از دو متر از محل رفت و آمد به تکیه ایستاده است. همصحبت شدن یک گزارشگر مرد با زنان در ایران در بعضی موقعیتهای زمانی و مکانی کار دشواری است اما در ایام عزاداری ماه محرم این مشکل به شدت کاهش مییابد. با یک پیراهن مشکی میتوان به خصوص با زنان متعلق به خانوادههای سنتی و آنانی که کمتر در ایام دیگر سال حاضر به گفتوگو با یک مرد غریبه هستند، صحبت کرد. بالاخره سر صحبت با خانم منتظر غذای نذری باز میکنم و از او درباره علت انتظار طولانیاش برای دریافت غذا سوال میکنم. این پاسخ را میشنوم: «در خانه غذا هست. نذری هم گرفتهام. من برای نذری نیامدهام. آمدهام دلم باز شود.»
به راستی فضایی که در بالا توصیف شد به همراه رنگ سیاه پارچهها، صدای گوشخراش نوحهها و مسائل دیگر، چه تاثیری میتواند در «باز شدن دل» یک ایرانی داشته باشد؟
روزهای متفاوت
ظاهراً عبارت «باز شدن دل» با بیان و تعابیر گوناگون شنیده میشود و ظاهرا یک موضوع بسیار جدی است.
یک دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته جامعه شناسی بعد از لحظاتی سکوت در برابر این وضعیت نظراتش را چنین شرح میدهد:
«نظر شما تا حدود زیادی میتواند به واقعیت نزدیک باشد. این نمونهها الان جلوی چشم ما هستند و در همه تکیهها چنین وضعی وجود دارد. به نظر میرسد مردم از یک تنهایی خیلی عمیق و دراز مدت رنج میبرند و دنبال فرصتهایی هستند که به هر شکل ممکن خودشان را داخل یک جمع قرار بدهند و به یک سری نیازهای خودشان در این زمینه پاسخ بدهند.»
او ادامه میدهد:
«این را بگویم که من دارم به صورت بداهه صحبت میکنم و این صحبتها همینجا در ذهنم نقش میبنند. بهتر است بگویم بلند، بلند با خودم فکر میکنم... ولی میشود مثال زد از بیرون ریختن مردم بعد از مسابقات فوتبال که یک بخش آن ممکن است از همین جهت باشد.»
از یک خانم 25 ساله که به همراه دو خواهر و چند تن از دخترعموها و دختر خالههای خود در حال قدم زدن در اطراف یکی از تکیههای کنار خیابان هستند سوال میکنم که آیا تا کنون بعد از برد تیم ملی فوتبال ایران در تجمع مردم شرکت کرده است یا خیر. او پاسخ منفی میدهد و میگوید: «دوست دارم، ولی بابا و برادرم اجازه نمیدهند.»
پدر و برادر و شما در ماه محرم مخالفتی با بیرون رفتن شما ندارند؟
− نه خودشان هم میروند. بابام میرود حسینه و برادرم با دوستانش بیرون میرود.
به نظر شما چه فرقی بین این دو وجود دارد که اجازه شرکت شما در آن جمعها داده نمیشود اما در ماه محرم چنین اجازهای به شما میدهند؟
− نمیدونم. شاید چون آن برنامه ها شاد است ولی این محرم است!
در ایام محرم تا چه ساعتی بیرون میمانید؟
− تا وقتی مادر و خالهام خسته بشوند.
همراه شما هستند؟
− یک ساعت با ما راه میآیند بعد یک جایی پیدا میکنند و مینشینند. ما جدا میرویم. خسته بشوند با موبایل زنگ میزنند.
مادر و خاله شما دخالتی در کارهای شما نمیکنند که کجا میروید؟ منظورم در همین ایام محرم است.
− نه. محرم دیگر عادی است. هیچ کس محرم گیر نمیدهد.
برای خود شما این شبها با شبهای دیگر فرق خاصی دارد؟
− آره خوب. خیابونها شلوغ است و امنیت بیشتر است. مردم بیشتر در خیابانها هستند. بیشتر خانوادگی است. بوی اسفند میآید. هر جا دلت بخواهد چای میدهند... نذری هم هست. مثل رستوران هر غذایی دوست داشته باشی را میخوری.
دوست داشتید هر شب چنین فضایی در شهرها و خیابانها وجود داشت؟
− حالا هر شب هم نه ولی چندبار اگر بود خوب بود. آدم حوصلهاش سر میرود بقیه سال. شبهای عید هم خیلی خوب است؛ فقط برای خرید عید، دیگر زیادی شلوغ میشود. در همین حد محرم شلوغ باشد بیشتر کیف میدهد.
یک خانم حدودا چهل ساله که به همراه دو دوست دیگر خود در حال قدم زدم در خیابان و خوردن چای هستند از «فرصت نفس کشیدن» میگوید: «الحمدالله من مشکلی با همسرم ندارم. بچهها را میبرد با خودش حسینیه من هم راحت هستم. غذا که لازم نیست درست کنم چون خودشان شام میخورند آنجا. من هم با دوستهایم میآیم بیرون و قدم میزنم.» این خانم به لیوانهای چای در دست خودش و دوستانش اشاره میکند و میگوید: «انصافا خیلی کیف میده این چاییها.» دوستانش با لبخند صحبت این خانم را تایید میکنند. یکی از همراهانش میگوید: «ولی بنویسید شهرداری لطفا برای راحتی حال عزداران حسینی چندتا دستشویی بسازند. لازم میشه.». دیگری میگوید: «مثل جناب خان بگو: دشّوری». هر سه نفر با صدای بلند میخندند. دوست دیگر تذکر میدهد: «نه آقا، ننویسید دستشویی؛ بنویسید سرویس بهداشتی». مجددا هر سه نفر با صدای ببند میخندند و...
خانمی چادری که به نظر میرسد بالای 55 سال سن داشته باشد با تعدادی از خانمهای همسن و سال خودش مشغول گفتوگو است. ترکیب ناهماهنگی از زنانی با چادر سیاه تا زنانی با مانتوهای روشن خودنمایی میکند. جلوی یک بنگاه معاملات ملکی روی یک تکه موکت نسبتا بزرگ نشستهاند. در فاصله چند متری آنها یک تکیه خیابانی در حال توزیع چای و شیرکاکائوی داغ است.
مشخص است که نیاز به داشتن همصحبت دارد و بدون هیچ تلاشی خودش گفتوگو را به دست میگیرد: «این جوانها خیلی جوانهای خوبی هستند. ما اینجا نشستهایم دقیقه به دقیقه با سینی چایی یا شیر میآیند. این آقای صاحب بنگاه برای ما موکت انداخت ایشالا خیر از جوانیش ببیند. چراغ بیرون را هم روشن کرده که اینجا روشن باشد.»
در میان صحبتهایش گزارههایی در تایید فرضیه «باز شدن دل» وجود دارد: «بشینیم توی خونه چیکار کنیم؟ دق بخوریم؟ اینجا مینشینیم چهار کلام با هم حرف میزنیم... خالی میشویم...من که نمیتوانم با عروسم یا دخترهایم گلایه کنم... حرف آدم را میبرند برای یکی دیگر و کدورت میافتد. اینجا هر چقدر حرف بزنی همه غریبه هستند...»
محرم و محرمات
در ایران دیگر از گشتهای ثارالله و گشتهای کمیته که به لباس، مدل مو، آرایش و ارتباط دختر و پسر و بسیاری چیزهای دیگر گیر میدادند خبری نیست اما گشتهای ارشاد وجود دارند. مشروبات الکلی همچنان خطر جریمه نقدی و شلاق به همراه دارند اما ماموران نیروی انتظامی مدارای بیشتری با شهروندان دارند و در عوض مبالغی رشوه، از گناه جوانان و مردم چشمپوشی میکنند. گشتهای پلیس بسته به سن و سال و ظاهر افراد، گه گاه به دختران و پسران گیر میدهند و شدت این عمل با کوچکتر شدن شهرها و شهرستانها، افزایش مییابد. از اعدامهای آنچنانی صادق خلخالی خبری نیست ولی مواد مخدر همچنان ممنوعیت و حساسیت مربوط به خودش را دارد؛ گرچه در این زمان مشکل تریاک با جریمه نقدی حل میشود و از زندان خبری نیست.
ایام عزاداری ماه محرم، تلفیقی از همه آن چیزهایی است که رهبران مذهبی ایران مخالف آن هستند اما با آن کنار آمدهاند.
در ساعات پایانی شب، انبوهی از ماشینها با سرنشینانی دارای «تیپ عزادار» در اطراف تکیهها هستند. چای مینوشند، بدنهای تراش خورده یا مدل موهای جدید خود را به نمایش میگذارند، قدرت سیستمهای صوتی خودروی خود را به نمایش میگذارند و با یکدیگر معاشرت میکنند. از شیشه بعضی ماشینهایی که در جاهای دنج پارک شده است، نور شعله فندکهایی که مدام خاموش و روشن میشود مشخص است. محمود میگوید استفاده از موارد «در این شبها حال و هوای دیگری دارد.» تاکید نزدیک به چهل فرد بین 18 تا 35 سال در نقاط مختلف، از تاثیر «در جمع بودن» بر «افزایش حال این شبها» حکایت دارد.
قسمت کمی از صحبتهای آریان به موضوع این گزارش مربوط است اما همین تکه نیز قابل توجه است:
«...من اهل مواد نیستم. سیگاری میزنم ولی فقط همین شبها... آدم تا توی خونه است یه حس و حال داغونی داره... اینجا اولش آدم سرده ولی کم کم گرم میگیرند همه... من دیشب با یک نفر آشنا شدم، گفت بیا با ماشین دور بزنیم. دو تا دختر هم پایه بودن، سوارشان کردیم... نمیگم خوش نگذشت؛ تعریف کردیم، خندیدیم، چایی خوردیم... دوستم خیلی اصرار کرد که بیا ولی من نرفتم، خودش آنها را برد خانه... گفت یک ساعته بر میگردیم ولی اصلا صحبت این حرفها نبود. حالا که چی؟ آدم یک ساعت توی خیابون بالا و پائین کنه از اینها هست ولی دنبال یکی هستم که وقتی باهاش حرف میزنم همچین ته دلم تکون بخوره... سرش باشه، بفهمه... یه حرفهایی هست آدم با رفیقش هم نمیتونه بگه؛ قبول کنید...»
منتظر میمانم تا خودش بگوید چرا فکر میکند در این شبها ممکن است چنین فردی را بیابد:
«...خوب فرق داره. دخترها با خانواده میان بیرون. آدم مادرش را نگاه میکنه، خواهرش را نگاه میکنه... خیلی چیزها دست آدم میاد» و «توی محرم، با آدمهایی که وقتای دیگه نمیشه حرف زد، میشه حرف زد! »
دختری که قول میگیرد حتی به اسم کوچک او اشاره نشود، خود را از شاگرد اولهای یکی از دانشگاههای معتبر کشور معرفی میکند و در قسمتی از صحبتهایش میگوید: «...یعنی میدونم درس اولویت اول زندگی من هست. فشار خانواده نیست، خودم خواستم. انتخاب خودمه! » و ادامه میدهد: «من نمونه آماری خوبی نیستم. شاید... چطوری بگم من یه حس خاصی دارم. توی دانشگاه دو بار وارد رابطه شدم ولی اون چیزی نبود که دلم میخواست. مشکلم با آدمها نبود... من با خود رابطه مشکل دارم. خیلی وقت گیره؛ من نمیتونم درگیرش بشم.» سپس دست میکند داخل کیفش و چند برگه کاغذ را بیرون میآورد: «می بینید چقدر با سلیقه هستند. یکی با جوهر عطری نوشته، این یکی کارت ویزیت زده برای خودش... این یکی روی جلد داخل سیگار نوشته. خوبیش اینه که وقتی شماره را میگیری دیگه مزاحم نمیشوند. زود میروند که آدم بدی به نظر نیان...» و تکه آخر صحبتهای این دانشجو از همه جالبتر است: «...فرقش شاید یه شیطنت ساده است. به خود من این احساس دست میده که متفاوته... من همه این کاغذها را میریزم سطل آشغال ولی کاش همه پسرها سعی میکردند کمی مودب و با جنبه باشند.»
دختر دیگری از وضعیت خودش میگوید: «سه ساله دانشگاه من تمام شده و دنبال کار هستم. حوصلهام خیلی در خانه سر میرود. بالاخره این شبها یک تنوعی است...» او در جملات خود به صورت تلویحی این تفاوت را در احساس قرار گرفتن افراد در یک ماهیت جمعی جدید معرفی میکند.
یک خانم حدودا سی ساله از تفاوت امروز با گذشته میگوید: «هیچ چیزی مثل قبل نیست. نه مهمونیها به اون صورت حال میده و نه کارهای دیگه. باز اینکه آدم میاد توی خیابون قدم میزنه و این جمعیت را نگاه میکنه، حس خوبی به آدم دست میده.» این خانم از حس متفاوتی که در خیابان بودن دارد میگوید و آنرا متفاوت از قرار گرفتن در همین مکان اما در «شرایط عادی» توصیف میکند.
یک پسر جوان از تفاوت موضع پدرش در محرم و ایام عادی سال میگوید:
«بابای من خیلی بی اعصابه. ساعت هفت برم خونه یا دوازده فرق نداره. شروع میکنه دری وری گفتن و میگه تو ول هستی و.. ولی محرم که میان بیرون چیزی نمیگه. شبها ساعت یک یا دو میرم خونه ولی حرفی نمیزنه... بیشتر بچهها هستن... کسایی که بقیه سال نمیبینیمشون هستن.»
یک خانم نسبتا جوان که به دلیل بغض آلود بودن صدایش به خودم اجازه نمیدهم درباره سن و سال و مجرد یا متاهل بودنش سوال کنم از نیازش به توجه میگوید:
«...آدم توجه لازم داره. حالا شما شاید بگی مردها اینطوری نیستند ولی به مرد و زن نیست... بدم میاد؛ اذیت میشم. توی خانواده خودت همیشه هستی ولی انگار نیستی. یک جایی میرسی که احساس میکنی فرقی با دیوار و لوازم آشپزخانه نداری.»
بغضاش شدید و تقریبا تبدیل به گریه میشود:
«غریبهها براشون مهمه که گریه میکنی. نگاه میکنند که این چشه داره گریه میکنه. ولی توی خونه خود آدم نباید یکی ازت بپرسه چته؟ حتما باید آدم گریه کنه تا بقیه بفهمند یک چیزیش هست.»
در قسمت دیگری از حرفهایش از یک زیبایی تلخ صحبت میکند:
«فرق هست بین آدم با سطل اشغال کنار خیابون. آدم لبخند میزنه. همین خندهای که روی لب کسی هست که الان رد میشده، خودش قشنگه...توی تنهایی، آدم زنگ میزنه»
نظرها
کاوه
سلام آیا نویسنده در این شبها به آدمهایی برنخورد که فقط برای ادای احترام و عزاداری به امام سوم شیعیان از خانه خارج شده باشند؟ کاوه
پژمان
در لهجهٔ تهرانی حرف 'س' را خوشآوا تلفظ میکنند. س فرانسوی هم خوش آهنگ است.به خاطر است که بر حرف س در حسین تکیهٔ خاصّی میشود که دلنشین است.
motaro
عزاداران حسینی به ۴ گروه تقسیم میشوند: گروه اول: کسانی که از زور فقر و بدبختی و بیسوادی و تحقیری که این جامعه خشن بر آنان تحمیل کرده خسته و آزرده اند .کسانی که کارد به استخوانشان رسیده است. کسانی که گریه را تنها مسکّن دردهای خود میبینند. میروند داخل دسته کمی گریه میکنند و خودشان را میزنند و آرام میگیرند. گروه دوم: جوانانی که لباس مشکی آستین کوتاهشان را میپوشند و میروند "حسین پارتی" . گروه سوم: خوکهای رمان "مزرعه حیوانات" اثر جرج اورول . کسانی که بعد از یک سال کلاهبرداری و اختلاس و گرانفروشی و آزار خلایق, تصمیم میگیرند این یک روز را آدم خوبی باشند. بزغاله ای بکشند و قیمه ای بدهند مگر خدا از سر تقصیرشان بگذرد و آن بهشت برین و حوری و کباب و جوی و ملاغه از دستشان نرود. گروه چهارم: آدمهای معمولی مثل من وشما که میبینیم همه جا تعطیل است و تفریحی هم نیست و از سر بیکاری میرویم یک دسته ای تماشا کنیم.
جمشید
خیلی از بچه مدرسه ای ها به بهانه فرار از درس و مشق میرن مراسم. آخه والدینشون با شروع سال تحصیلی اسباب بازیهاشون رو جمع میکنن. اینها هم از خدا خواسته میرن طبل میزنن زنجیر میزنن و خلاصه سرگرم میشن.
faryad
ساعاتی پیش در پی گردهمایی گروهی از فعالان سیاسی ایرانیتبار ساکن اسلو پایتخت نروژ که به برگزاری مراسم عزاداری عاشورا از سوی عوامل سفارت جمهوری اسلامی در اسلو اعتراض داشتند، این تجمع با دخالت ماموران انتظامات گروه عزادار به خشونت کشیده شد و کار با مداخله پلیس نروژ پایان یافته است. شاهدان عینی به در نزدیکی محل برپایی مراسم عزاداری عاشورا در پایتخت نروژ که با هزینه ! و تبلیغات رسمی سفارت جمهوری اسلامی برپا شد بود، به خبرگزاری ایرانشهر گفته اند که گروهی یکصد نفره متشکل از ایرانیان فعال در زمینههای حقوق بشری، فعالان سیاسی و برخی روزنامهنگاران ایرانیتبار از پیش وعده کرده بودند که به نمایش خیابانی این مراسم عزاداری اعتراض کرده و با شعارها و پوسترهایی با مضامین حقوق بشر و نفی اعدام، به شرکت کنندگان شرایط استبدادی داخل ایران را یادآوری کنند. در حالی که گروه معترضان که در حدود یکصد نفر جمعیت داشت در کنار خیابان منتهی به محل برپایی مراسم عزاداری مستقر شده بودند، دستهای کم بیش صد و پنجاه نفره از مهمانان مراسم عزاداری سفارت جمهوری اسلامی که بیشتر آنان را زنان عرب تبار ! تشکیل می دادند، در حال سر دادن شعارهای مذهبی و فریاد حسین حسین به محل نزدیک شدند که اعتراض گسترده معترضان و شعارهای تند ایشان بر علیه رهبران پیشین و فعلی جمهوری اسلامی را به دنبال داشت. همین امر به مداخله تند و خشونت آمیز تنی چند از ماموران انتظامات مراسم عزاداری با متعرضان انجامید. شاهدان عینی اذعان میکنند که این ماموران ایرانی تبار بوده و یادآور رفتار ماموران بسیج در پستهای ایست بازرسی در شهرهای ایران بودهاند. با توجه به کاهش شدید استقبال اتباع ایرانی تبار از چنین مراسمی، همه ساله گروههایی از اتباع عرب تبار و شیعیان پاکستان مهمانان اصلی این گونه مناسبتها در سفارتخانههای جمهوری اسلامی هستند
سعید
مرد ناحسابی اینجور که تو نوشتی خدایی فک کردم یه فیستوال تو یکی از کشورهای امریکای جنوبی بود..!! اخه پدرت خوب رفتی با چندتا دانشجوی سوسول بالا شهری که نمبدونن جهت قبله کدوم طرفه از حال و هوای محرم پرسیدی ..اینقد مردم گریه و وزاری واسه سلار شهیدان رو ندیدی..واگذارت میکنم به همون امام حسین
شیرزاد
من از بعد همبستگی ملی به این موضوع خیلی علاقمندم(سوگواره های آیینی تشیع ). یکی از محورهای اصلی همبستگی ایرانیان در تقابل با خلفای اُموی و عباسی و بعد هم رویارویی ما و هویت بخشی با عثمانی بوده. اصل موضوع حماسه اساطیری امام حسین هم خیلی جای کارداره. آیت الله خمینی رو یک جمل ا ش کارکرد چقدر حرکت اجتماعی درست کرد ، پیام داد در محرم 57 " محرم ماهیست که خون بر شمشیر پیروز شد" به این آیین ها باید احترام گذاشت وآفات سوء و ارتجاعی و لمپنی به خصوص از سوی مداح های فرصت طلب باید ازش زدوده بشه. با حترام
لاله
کاش جوانها می توانستند جلو خودشان را بگیرند و به خاطر یک بشقاب غذای نذری و چای و شیر کاکائو، معرکه گردان این سیرک مذهبی نمی شدند.
مریم
قبل از سال 57شاید به احترام امام حسین میرفتند به مراسم محرم ولی این دوره 99درصد برای تفریح و وقت گذرونی میرن . دیدن پوست تخمه و پفک و چیپس و ظروف یک بار مصرف که معمولا درمحل تجمع وعبور دستجات روی زمین می ریزن دیگه به صحنه ناهنجاری تبدیل شده. در خانواده و فامیل کسانی که ان زمان حتما شرکت میکردند حالا اصلا از خونه خارج نمیشن . حتی من که ایام کودکی به همراه بزرگترها میرفتم الان اصلا هیچ تمایلی به شرکت در این برنامه ندارم.
مومن
این مقاله خوب بازگو کننده واقعیتی است که ممکن است به مذاق خیلی ها خوش نیاید . جامعه ایران در حال عبور از یک جامعه سنتی مذهبی به یک جامعه متغیر و سنت شکن و مدرن است و از آن بدتر این سنتهای مذهبی شدیدا به اغراض و نیات و بیماریهای سیاسی نیز آلوده شده است و این باعث سستی و عدم پایبندی به اعتقادات آبا و اجدادی خود شده است. مردم مستاصل و سرخورده و غمگین ایران برای ابراز بدبختی ها و شکستها و سرخوردگیهای روحی و عاطفی خود هر لحظه آماده فوران آن احساسات و خواسته های برآورده نشده خود هستند و محرم فرصتی است و بهانه ای برای خالی کرده عقده های دل خود. گریه و زاری کردن، به سر و صورت خود کوبیدن، قمه و زنجیر عصبیت به سر و پشت خود کوبیدن برای حادثه ا ی که بیش از هزار سال پیش اتفاق افتاده چه سود و منفعتی برای کسی میاورد. ؟ یک لحظه به مقام و منزلت حسین پی بردن و به زندگی و شیوه و منش او آشنا شدن و و راه و رسم او را پیشه کردن بهتر از هزار بار ضجه و زاری و شیون سر دادن است. اکثر کارهائی که ما در ایران انجام میدهیم یا از سر سنت و رسم و رسوم است و یا از سر تقلید و تظاهر و دو روئی و به ندرت از سر اعتقاد منطقی و راسخ و صحیح و سالم است. هیچوقت فراموش نمی کنم که در دوران دبیرستان هم کلاسی های من همیشه از شبهای محرم به عنوان بهترین شبها و بهترین فرصت برای دیدن دوست دخترهایشان نام میبردند چرا که همه منزل را ترک میکردند و منزل خالی نعمتی بود برای دیدار های پنهانی.
محسن
بچه سوسول بالاشهری؟؟؟ داداش گلم مثل اینکه شما خبر نداری کل عشق جوونای پایین شهر این شبهاست. یه چیزی هست که بهش میگن محرومیت جنسی. می فهمی چیه؟ شما مثل اینکه نبودی دور تکیه ها و عقب هیئت ها تا ببینی چطوری شماره رد و بدل میشه بین پسر و دختر. بچه سوسول بالا شهری که برایش محرم و غیر محرم فرقی نداره. این مراسم مال پایین شهری هاست. کل ماجرای سیگاری پیچی و چیلیم کاری و رخ بازی و شماره بازی عشق محرم مال محرم پایین شهره. میگم داداش تموم نشده اگر میخوای شماره بنویس تا بیام دنبالت با هم گشتی این پائین ها بزنیم.
فرید
سلام آخه چقد دیگه میخواهید سیاه نمایی بنویسید... خب اکثر مردم به امام حسین علاقه دارن... چند نفر هم این وسط زیاد علاقه ای به محرم و عاشورا ندارن ولی میان توی خیابون. حالا چایی هم میخورن... خیلی پیچیده اش کردید... والله مردم ایران در طول سال هم خوب میخورن هم تفریح میرن هم میخندنن... جاده های کشور را در ایام تعطیل ببینید چقد شلوغه... بله مشکلات هست... اما قرار نیست هرچی شماها که از ایران فراری هستید گفتید ما گوش بدیم دادا........