پاسخهایی تازهتر به پرسشها درباره اعتراضها به برنامه «فیتیله»
چرا با وجود مشکلات اساسی سیاسی و اقتصادی و ...، مسائل قومی از درجه بالاتری از حساسیت برخوردار هستند و به چنین اعتراضهای سریع و وسیعی منجر میشوند؟
توقف پخش یک برنامه کودک تلویزیون ایران (فیتیله)، به دلیل توهین به ترکها، مانع از بروز اعتراضهای گسترده در مناطق ترکنشین ایران نشد و در واکنش به این برنامه، صدها نفر در شهرهای مختلف استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی، زنجان و ...، دست به تجمع اعتراضی زدند: اعتراضها در شهرهای ترکنشین ایران علیه نژادپرستی
یگانهای ویژه نیروهای امنیتی هم به مقابله با معترضان برخاستند و به آنها حمله کردند.
بیشتر بخوانید: اعتراضها علیه تلویزیون دولتی ایران به خشونت کشیده شد
با دامنهدار شدن این اعتراضها، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی دستکم ۱۸ فعالان مدنی را در شهر اهر بازداشت کردند.
این بازداشتها سه روز پس از آغاز اعتراضهای مردم شهرهای مختلف استانهای آذربایجان شرقی و غربی و زنجان و ...، در روز پنجشنبه ۲۱ آبان رخ داده است.
جعفر افشارنیا، وکیل پایه یک دادگستری هم روز سهشنبه ۱۹ آبان گفت که از محمد سرافراز، رییس سازمان صدا و سیما، محمد مسلمی، کارگردان و علیرضا آقایی، تهیهکننده برنامه فیتیله، به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه شکایت کرده است. او این افراد را به «توهین و تشویش اذهان عمومی» متهم کرد.
این اعتراضها در حالی صورت گرفتهاند که مسائل مختلفی میتوانند جامعه را به آشوب بکشند. از اختناق سیاسی و مشکل گرانی و بیکاری گرفته تا مسائلی چون نبود ایمنی در جادهها یا آلودگی هوا. در میان مجموعه مسائل موجود، به نظر میرسد مسائل قومی از درجه بالاتری از حساسیت برخوردار هستند و به چنین اعتراضهای سریع و وسیعی منجر میشوند. علت چیست؟ آیا این احتمال میرود که تنشهای قومی بقیه مسائل را تحتالشعاع قرار دهند؟
برای بررسی این موضوع، رادیو زمانه این پرسشها را با عدهای از فعالان مدنی و سیاسی، جامعهشناسان و ...، در میان گذاشته است که پاسخهای آنها را در ادامه میخوانید. این نظرخواهی ادامه دارد و پاسخهای تازه به این مجموعه اضافه میشود.
(برخی جوابها به صورت کامل در مطلبی جداگانه منتشر شدهاند که لازم است برای خواندن آنها، روی عنوان کلیک کنید.)
رامین جبارلی، پژوهشگر و مترجم- در ایران، با شمار بسیاری از اعضای قومیتهای غیرفارس میتوان مواجه شد که فارسی را با لهجه صحبت میکنند.
همین افراد، انگلیسی را نیز با لهجه صحبت میکنند اما دیگر احساس خجالت ندارند. این حس – حس دوگانه – نشانه یک مشکل روانشناختی پنهان است. نظریه آگاهی دوگانه ویلیام ادوارد بورگارت دو بوازو، جامعهشناس و متفکر آمریکایی، در فهم این مسائل راهگشاست.
بر اساس این نظریه، انسان، بهویژه تحت تاثیر روانیِ ایجاد شده توسط نژادپرستی، حتی خود را از نگاه دیگران دیده، با معیارهای آنان ارزیابی میکند و بدینگونه هویت از هم گسیختهاش دچار بحران روانی-اجتماعی میشود.
سرچشمه احساساتی که افراد منصوب به اقلیتها هنگام سخن گفتن به فارسی تجربه میکنند، در واقع، در این است که آنها از عینکی به خود مینگرند که فرهنگ حاکم ساخته است.
در جامعههایی که دچار بیعدالتی اجتماعی هستند، آگاهی دوگانه موجود میان کسانی که به گروه غالب تعلق ندارند در روند اجتماعی شدن بهوسیله نظام آموزشی، رسانهها و …، به آنها منتقل میشود. از این رو، مضمون نژادپرستانه و تبعیضآمیز در برنامههای ویژه کودکانی که در مراحل آغازین اجتماعی شدن هستند، میتواند اثرات دائمی بر زندگی آنها بگذارد. بدین ترتیب، میتوان برنامه فیتیله را به عنوان نمودِ روند ایجاد آگاهی دوگانه در رسانه و اعتراضات ترکان آذربایجان را دفاع جامعه معروضِ تبعیض از خودآگاهی ارزیابی کرد.
روزبه سعادتی، فعال سیاسی آذربایجان- همچنین در جامعهای که شکاف قومیتی اصلیترین شکاف موجود درآن است، بالطبع گفتمانی دارای قویترین پایگاه مردمی خواهد بود که مطالبات قومی را صدر سوگیریهای خود قرار دهد. در این مورد جنبش هویتطلب در آذربایجان چنین گفتمانی را نمایندگی میکند. این جنبش هر چند در برهههایی از تاریخ معاصر، معروض سیاستهای حذف و بایکوت مرکزگرایان قرار گرفته است و به نوعی به انقطاع نسلی روشنفکری در چند دوره دچار شده است (از آن جمله در سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۵۷)، ولی با تکیه بر میراث روشنفکری آذربایجان محور (هویت محور) و با رهیافتهای مستقل در حوزههای فکری، توانسته است خود را در متن اجتماع به عنوان جنبشی تاثیرگذار حفظ کند.
البته چینش شبکهای این جنبش نیز مزید بر علت بوده است. به سخن دیگر این جنبش به صورت فراگیر دچار عارضه ناکامِ سازماندهی هرمی در ایران نشده و از این لحاظ همواره توانسته است با استفاده از شیوه سازماندهی غیرهرمی، در مواقع حساس، موفق به بسیج عمومی شود و با اعتراضهای فراگیر و سمبلیک، حول موضوعات منازعهآمیز در حیطههای هویتی، پویایی خود را حفظ کرده و خود را به عنوان یک جنبش مطالبهمحور مطرح کند.
محمد رحمانیفر، نویسنده و پژوهشگر آذربایجانی ساکن تبریز- حرکتی که در شرایط اجتماعی-سیاسی کنونی شکل یک گفتمان هویتطلب مطالبهمحور را به خود گرفته بر آن است که با تکیه بر تمامی مؤلفههای هویتی ترکهای این مرز و بوم از جمله زبان، تاریخ، دین و آیین و سنن این افراد، هویت جدیدی برای این افراد تعریف نماید و در واقع آنها را با هویت واقعی خویش آشنا سازد و در عین حال حقوق انسانی آنها را مطابق با تمامی موازین حقوق بشری محقق سازد. مشاهده حوادث اخیر مناطق ترکنشین ایران از دایره تنگ کنشهای قومی صِرف یا تنشهای قومی، مشاهدهای خواهد بود توأم با خطای دید بسیار.
محور این حوادث صرفاً اعتراض به یک نمایش مبتذل تلویزیونی نبود بلکه فرصتی بود برای مطرح ساختن مطالبات عمده ترکزبانان ایران که به دلیل در اختیار نداشتن رسانه و نهادهای لازم، بالاجبار به طرح آنها در کف خیابانها پرداختند.
اعتراض آنها صرفاً متوجه یک برنامه تلویزیونی نبود، بلکه آنها در سطحی بالاتر با هر گونه مظاهر نژادپرستی به مخالفت برخاستند. موضوع تدریس به زبان مادری از اهم مطالباتی بود که در شعارهای خیابانی هم نمود یافت.
سیمین صبری، روانپزشک و فعال ملی ساکن سوئد- معمولترین علل برانگیخته شدن، در معرض بیعدالتی قرار گرفتن، در معرض تهمت یا دروغی ناروا قرار گرفتن، در معرض فریب و اغوا قرار گرفتن، در معرض سابوتاژ یا تخریبات قرار گرفتن و مهمتر از همه در معرض تجاوز به حریم شخصی یا گروهی قرار گرفتن است.
آنچه در سرزمینهای ترکها در ایران یا سایر شهرهایی رخ میدهد که ترکان در آنجا زندگی میکنند، عصیانی است که در پی خشمی فرو خورده در طول نزدیک به یک قرن بعد از تأسیس دولت رضا شاه پهلوی، با سیاست «یک ملت ، یک دولت» او، در ترکها و دیگر ملتهای غیر فارس انباشته شده است.
معامله «مستاجر و صاحبخانه» که تاکنون در حق ملتهای غیر فارس در ایران رخ داده است، معادلهای شیمیایی را تا حد تغییرات کیفی و عصیان رسانده است و این آن چیزی است که همچنان دیروز، امروز و فردا شاهد آن بودهایم، هستیم و خواهیم بود.
برای ایجاد تعادل و برگرداندن این وضعیت به حالت نرمال هیچ راه حلی، تاکید میکنم، هیچ راه حلی جز به رسمیت شناختن حقوق ملتهای مختلف در این کشور کثیرالمله وجود ندارد.
● لحظه خیزش احساسی یک ملت
امیر معماریان، کنشگر سیاسی ساکن آلمان- شروع یک حرکت اعتراضی جمعی، به اعتماد به نفس جمعی نیاز مبرم وجود دارد. تمام آنچه برشمردید که میتواند عامل و مناسبت اعتراض و حرکت تودهای باشند، اتفاقا در فضای اختناق و عدم وجود احزاب مخالف یا هستههای مقاومت و مبارزه که بتوانند معضل و بدیلش را به راحتی به تودهها توضیح دهند و آن اعتماد به نفس اولیه و روح قدرتمند طغیان را القا کنند، عملا کارکرد خود را از دست میدهند و نهایتا ما با تودهای عظیم از انسانهای منفرد، همچون جزایری نزدیک و مجزا از هم روبهرو هستیم که میدانند درد دارند، اما انگیزه و شهامت جمعی و بزنگاه تاربخیاش را ندارند.
جدای از بحث علل به وجود آمدن تنشهای قومی یا اتنیکی، به نظر من اعتراضات یک ملت یا قوم به آنچه که توهین به خودش قلمداد کرده است، مقطعی و زودگذر است و اگر با تحریک طرف مقابل همراه نباشد، عمر و دوام زیادی ندارد.
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که در مواردی که روح عمومی یک قوم یا ملت به درد میآید و اعتراضات عمومی بهوجود میآید، عموما فاقد هدف خاص و میان مدت است و بیشتر در پی ابراز مخالفت و اعتراض است تا ارائه هدف جدی و پیگیری آن تا حصول مقصود.
با این شرح و مقدمه عرض میکنم اعتراضاتی که بر اثر جریحهدار شدن روح هویتی یک ملت یا قوم بروز میکند، هیچکدام از معضلات اصولی یک جامعه را به محاق نمیبرد، مگر اینکه همانطور که عرض کردم، در برابرش طرف مقابلی هم باشد که بخواهد تحریک کند و اگر در این بین اتفاقات به سمت خونین شدن بروند، دیگر میتوان گفت کنترل اوضاع از دست تمام میانهروها و فعالان سیاسی و اجتماعی خارج میشود.
اما نکته اساسی که لحظه خیزش احساسی یک ملت تحقیر شده است، مجموعهای از محرومیتها و خفقان سیاسی و اجتماعی و اوضاع نابهسامان اقتصادی و اختلاف طبقاتی است. لحظهای که گروه عظیمی از انسانها که مهمترین و شاید تنها اشتراکشان اشتراک زبانی یا ملی یا قومی است، خودشان را در معرض از دست دادن سنگر هویت یا آخرین سنگر "بودن" و ارتزاق از منبع هویت جمعی میبینند. یعنی کارگری که ماههاست مشکلات کاری و معیشتی دارد، به ناگهان میبیند از طرف یک فرهنگ یا زبان اصلی، فاقد شعور هم قلمداد میشود و دقیقا آن لحظه است که آن فریاد درد، حاوی بسیاری از فریادهای رنج و تظلمخواهی یک فرهنگ و یک ملت به حاشیه رانده شده است.
دومان رادمهر، فعال مدنی و عضو هیات مدیره نهاد حقوق بشری اهراز- هنر جامعه مدنی آذربایجان این است که حادثه عینی "اهانت" را با مهارت به بیعدالتی ساختاری موجود در سیستم قدرت و فرهنگ نژادپرستانه موجود -که در حقیقت زیربنای این قبیل اهانتها هستند- گره میزند و واکنش عموم را در مسیر خواستههای بنیادیتر هدایت میکند.
در مقابل نیز، بنگاههای تبلیغاتی-امنیتی که خواهان حفظ سیستم موجود هستند، سعی میکنند تمام این اعتراضات را در "بهانه آن" خلاصه کنند و با ماستمالی خواستههای اصلی، قضیه را موقتا فیصله دهند.
در کنار جهتدهی به واکنش عموم که از سوی جامعه مدنی مدیریت میشود، خود عنصر "اهانت به ملیت" ویژگیهایی دارد که برخلاف دیگر نارضایتیها، واکنش به آن از سوی توده مردم به نوعی منطقی و حتمی است.
مهدی حمیدی شفیق، فعال مدنی آذربایجان- تا زمانی که پذیرفته نشود پروسه ملتسازی در ایران به شکست انجامیده، تا زمانی که روشنفکران این جامعه مسئولانه وارد بحث در مورد زوایای پنهان و آشکار نژادپرستی در ایران نشوند، تا زمانی که روشنفکران، سیاسیون و روزنامهنگاران مرکزنشین و تهرانمحور به بهانههای مختلف مساله را نادیده میگیرند، انکار میکنند، سکوت میکنند یا میخواهند این پدیده را در مارپیچ سکوت خفه کنند، نباید به انتظار بهبود وضعیت کنونی نشست. اگر میگویید چطور میشود این وضعیت را بهبود بخشید، من میگویم قدم اول قبول اصل مساله است: مساله آذربایجان.
روشنفکران و سیاسیون ایران باید بپذیرند که این مساله صرفا یک مساله قومی مربوط به مردم آذربایجان نیست. این مسالهای در مورد آینده توسعه و دموکراسی در ایران است. نقطه شروع مناسب برای ارائه یک راهحل دموکراتیک هم میتواند پذیرش حقوق زبانی و فرهنگی گروههای ملی ساکن در ایران از جمله مردم آذربایجان باشد و در این میان حق تحصیل به زبان مادری و ایجاد کانال سراسری به زبان ترکی اهمیتی ویژه دارند.
در کنار آن هویت ملی در ایران باید بازسازی و بازتعریف شود، اما نه بر اساس همان قرائتهای ایدئولوژیک و تمامیتخواهانه، بلکه بر اساس حقوق شهروندی (در این مورد ما می توانیم شاهد تجربه ترکیه و احقاق حقوق مردم کرد در این کشور باشیم).
نقد رویکردهای نژادپرستانه گذشته و عدم به کارگیری سیاستهای تبعیضآمیز و برنامهریزی برای یک توسعه متوازن و پایدار، قدم بعدی است.
میثم بادامچی، تحلیلگر سیاسی- خیلی وقتها وقایعی رخ میدهند که برای ما که در شهر و دیار خود، همچون مرکز جهان نشستهایم و از منظر آنجا به وقایع شهرهای دیگر و مناطق اطرافمان در خاورمیانه و جهان مینگریم، مایه شگفتی میشوند. همین است که اعتراضهای اخیر آذربایجان خیلی از ماها را شگفتزده کرده است.
میپرسیم چرا یک عده در مورد یک برنامه طنز، شاید بیمزه، اعتراض شدید میکنند ولی در مورد مسائل دیگر ساکتند؟ مگر نه این است که فقر و بیکاری و استبداد دینی سالهاست همه ما را احاطه کرده است؟ این یادداشت در حد بضاعت خویش در صدد پاسخ به برخی جنبههای پرسش فوق است. پاسخش همراه خواهد بود با توضیح ابعادی از حرکت هویتطلبانه یا «حرکت ملی آذربایجان» که به اعتقاد نگارنده جریان اجتماعی-سیاسی نهفته در پس اعتراضات اخیر آذربایجان است.
محمود صباحی، جامعهشناس- تنشها و آشوبهای قومیای که گاهی در ایران رخ میدهند از ارزش انقلابیِ دگرگونساز تهیاند چرا که در بنیاد از ارزشهای آزادیخواهانه و رهاییبخش بهرهای نبردهاند. یعنی مطالبات اساسیای را پیگیری نمیکنند. با این حال اگر در بزنگاههای تاریخی واقع شوند، میتوانند آتشافروز یک انقلاب شوند اما نه ضرورتاً انقلابی که بتواند جامعه را به آیندهای کمتر ستمکارانه براند؛ آیندهای که در آن مرز میان قوم و ملت و دولت هرچه کاستهتر و برابری اجتماعی فراگیرتر باشد. چنانکه اغلب انقلابهای خاورمیانه، به ویژه انقلاب ایران، به گونهای واپسگرایانه رخ دادند و هرگز فرصت و امکان آن را نیافتند که از مطالبات دینی و قومی خود فراتر روند و به مطالباتی بنیادین بدل شوند. به مطالباتی که آزادیهای دینی و قومی را نیز همزمان تأمین و تضمین کنند.
ابراهیم ساوالان، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر- آیا انکار نقش مشورتی و نظارتی روحانیت توسط محمدرضا شاه و خطاب کردن آنها به عنوان ارتجاع سیاه توجه روحانیت را از مباحثی مانند حیض و ازدواج، به حزب و انقلاب معطوف نساخت؟
آنگاه مردم را چه شد؟ آنهایی که تا دیروز هویت طبقاتی، هویت ملی و هویت قومی خود را در چارچوب احزاب توده، جبهه ملی و فرقه دموکرات متصور میشدند، چرا همه این هویتها را تحتالشعاع هویت دینی خود قرار دادند؟ آیا آنها مدرنیته محمدرضا شاهی را زنگ خطری بر بنیان خانواده و اسطوره بکارت و دیانت خود احساس کردند؟
● احساس رنج ناشی از تبعیض
مهدی رشیدی، سردبیر نشریه آناوطن- میتوان لیست مشکلات را با رنجهای دیگر و احیانا مهمتری چون وضعیت اقشار کمدرآمد و عدم امنیت شغلی و اقتصادی و نیز شرایط بغرنج ناشی از تبعیضهای جنسیتی برای زنان جامعه و بلکه دهها مشکل عمده دیگر ادامه داد، اما مساله اينجاست كه احساس رنج ناشی از تبعیض در مقایسه با تصور یک وضعیت بهتر در ذهن فرد شکل میگیرد.
چنانچه فرد رفاهی ذهنی متصور نباشد، فلاکتی احساس نخواهد کرد. قیاس با وضعیت بهتر است که فرد را در شناخت حقوق خود و نیز عصیان و اعتراض در برابر وضعیت نابرابر برمیانگیزد. همان مسالهای که در جامعهشناسی به نیازهای فزاینده معروف است.
اقلیتهای زبانی جامعه با احساس تمامی این رنجها و با نگاهی بر وضعیت مطلوبتر که همانا آن را در پایتخت و مراکز فارسنشین مییابند، تبعیض روا داشته بر خود را نسبت به مناطق مرکزی بیشتر حس میکنند. سیل مهاجرت از حاشیه به مناطق مرکزی و فارسنشین یکی از نمایههای عیان این محرومیتهای کلی است.
با تقویت روز افزون این احساس تبعیض، فرد آذربایجانی درمییابد که رفتار صورت گرفته نسبت به او نه به خاطر ویژگیهای فردی بلکه به دلیل عضویت در یک جامعه هویتی است.
برای عدهای مهاجرت و ذوب در هویت غالب مرکز و حاکم تنها راه پیش رو است اما اکثریت افراد اینگونه نخواهند بود. این احساس تبعیض جمعی منجر به تقویت همبستگی جمعی در میان آذربایجانیان و نیز سایر اقوام میشود و در نتیجه فرد آذربایجانی در برخورد با تمام عقبماندگیها و مصائب خود، نوعی حس همدردی با سایر آذربایجانیان را احساس خواهد کرد.
بنابراین طبیعی است که در پس تبعیضها و نژاد پرستیهای عیانی چون توهین "هتل فتیله" با واکنشهای اینچنینی از سوی مردم روبهرو شویم. تکرار چنین رفتارهای نژادپرستانه احیانا سازمانیافته، به دلیل روزمره شدن در میان مردم، رفتاری عادی تلقی میشود و نتیجه آن چیزی جز بازتولید و تشویق چنین رفتارهایی از سوی اکثریت جامعه حاکم نیست. تولید جوکهای قومیتی و اهانتهای نژادپرستانه از سوی مردم و تبدیل این رفتار به امری عادی، نمایهای از نتایج این پدیده اجتماعی- سیاسی است.
نباید واکنش و اعتراض مردم را با پیشزمینههایی چون وجود تعصبات قومی خشک و خالی و تقلیل این اعتراض به عدم وجود آستانه تحمل در برابر شوخی یا طنز تحلیل کرد که بیشک آدرس را اشتباه رفتهایم. شناخت و درک این مساله نیازمند بررسی تصویر تاریخی تبعیض و نژادپرستی علیه آذربایجان و اعراب و سایر اقوام ساکن در ایران است. پروسه ای که با آرمان ملت واحد رضا پهلوی آغاز شده و پس از انقلاب نیز با فراز و فرودهایی کماکان ادامه دارد.
● شهروندان آذربایجانی به اتفاقهای پیرامون بیتفاوت نبودهاند
محمد احدی، خبرنگار سایت خبری-تحلیلی اویاننیوز- تا پیش از این تجمعات، ما در آذربایجان شاهد اعتراضات گوناگونی در ارتباط با گرانی، خفقان سیاسی، نبود ایمنی در جادهها یا آلودگی هوا بودهایم. تجمعات محیط زیستی شهریور سال ۹۰ در شهرهای تبریز، اورمیه و اردبیل، اعتراض شهروندان زنجانی در مرداد ۹۲ به آلودگی هوا، امضای طومار دو هزار نفره در اهر به نبود ایمنی جاده اهر-تبریز، امضای طومار از سوی دانشجویان به روحانی به دلیل نگاه امنیتی به اقلیتها و اعتراض معلمان در ماههای گذشته از این نمونههاست.
نمونههای مورد اشاره نشان میدهد شهروندان آذربایجانی به اتفاقات پیرامونی خود بیتفاوت نبوده و تا جایی که امکان داشته به حقوق پایمال شده خود اعتراض کردهاند.
با این توضیحات، در روزهای اخیر شهروندان تُرک در شهرهای تهران، تبریز، اورمیه، زنجان، اردبیل، مراغه، مشکینشهر و سایر نقاط ایران به مساله "نژادپرستی در ایران" اعتراض کردند که به دغدغه قشر زیادی از این جامعه تبدیل شده است.
"نژادپرستی در ایران" مسالهای است که در وقایع روزمره و اجتماعی ایران گم شده و سیاستمداران و روشنفکران در بسیاری مواقع به عمد از طرح این موضوع خودداری میکنند.
این اولین بار نیست که "نژادپرستی در ایران" جلوهگر میشود. شعار "صدای عرعر نمیآد/ ... صداش در نمیآد" در ورزشگاه آزادی تهران، حمله تعداد زیادی از کاربران ایرانی به صفحات افراد مشهور در فضای مجازی، طرح جوکهای قومیتی در فضای مجازی و غیرمجازی، موج "عرب ستیزی" پس از وقایع حادثه منا و ...، نمونههای متاخری از این رفتار اجتماعی است.
اما این اعتراضات پیام دیگری نیز به سیاستمداران و روشنفکران مرکزگرا داشت.
بخش بزرگی از جامعه آذربایجان خواهان رفع تبعیض اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... در ایران و طرح مطالبات ملی خود همچون حق تحصیل به زبان مادری است. گواه این ادعا پلاکاردها و شعارهای مطرح شده در این تجمعات است.
● آواز کشتگان
سولماز دانایی، دانشجوی دکترای جامعهشناسی از خوی (نام مستعار است)- ارجاع نادرست، مسائل را وارونه جلوه میدهد. آسیبشناسی وضعیت حاکم بر ایران را میتوان از متن همین پرسش آغاز کرد. از طرفی تقلیل پیامدهای گفتمان حاکم با ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و … به «مسائل قومی»، هم راستا با نگرشی است که مسائل در هم تنیده اکثریت ساکن در مرزهای سیاسی ایران را به مفهومی مبهم همچون «تنشهای قومی» محکوم میکند و از طرف دیگر طرح «تحت الشعاع قرار دادن مسائل دیگر» در بطن خود حاکی از هراس از پتانسیل و قدرت این اعتراضات است. این اعتراضات تکاپویی است بر معنابخشی به هستی اجتماعی-سیاسی خویش با بازخوانی انتقادی هویتها و گفتمانها.
۱. پرداختن به چیستی مدرنیته و پیامدهای آن، بنیاد اصلی علوم اجتماعی را تشکیل میدهد: به پا خواستن «لویاتان»، انعقاد قرارداد اجتماعی، انقلاب صنعتی، سیطره سرمایهداری، قفس آهنین بروکراسی، تحکم عقلانیت ابزاری و … دولت-ملتها.
تمامی این تفاسیرِ مبتنی بر تجربه اروپامحور از مدرنیته، در بطن خود حامل تولید یک «غیر» یا «بیگانه» است تا هویت «غرب مدرن» در برابر «شرق نامتمدن و توسعه یافته» استحکام یابد.
امروزه در سایه مطالعات پسااستعماری، مفهوم شرق، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و قابلیت تبدیل به ابزار تحلیل برای مناسبات متفاوت قدرت را یافته است. اگر قائل به این دیگرسازیها، نادیده گرفتنها و حذف تجارب متفاوت در خوانش مدرنیته باشیم، این بار برای صدا بخشیدن به این تفاوتها و دیگریها نیازمند تعریف «ما»های نوین و متکثر خواهیم بود.
حال با آگاهی بر پرهیز از خوانشهای تمامیتخواه، با توسل به کدامین مفاهیم، کدامین تاریخ، کدامین هویتها دست به تعریف «ما» خواهیم زد؟ اینجاست که در ارتباط با وقایع مورد بحث، پرداختن به قدرت هویت و مفاهیمی همچون «قومیت، ملت» (در هم تنیده با جنسیت، مذهب، وضعیت اقتصادی-اجتماعی) هم به عنوان ابزار تحلیل و هم تعریف، غیرقابل اجتناب میشود.
از همین ابتدا پرداختن به این مساله با چالشهای بسیاری رو به رو خواهد شد. از جانبی استخدام مفاهیمی که برخاسته از تجارب جوامع دیگر هستند مساله برانگیز است و از جانب دیگر گروههای ملی، قومی، فرهنگی که از پرداختن به تاریخ و فرهنگ خود، به عبارتی از اداره، نقد و تغییر جامعه خود به دست خود محروم شدهاند، و پیوندشان با سنت روشنفکران خود منقطع شده است، در لایههای سیستم جهانی و پروژههای ملتسازی، در موقعیتی بسیار دشوارتر برای شکل دادن به خود/ما قرار خواهند گرفت.
پر واضح است در چنین شرایطی با واسازی گفتمانهایی که ادعای جهانی بودن، ملی بودن دارند، پرداختن به مقوله هویت برای صورتبندی ما، گریزناپذیر میگردد.
۲. مقولاتی که در تعریف ما به کار گرفته خواهد شد یکی دیگر از مسائلی است که به بحثها پیرامون این مساله دامن میزند. آیا صرف جنسیت یا طبقه برای صورتبندی ما کافیست؟
برای پاسخ به این سوال نحوه رویارویی ایران با مدرنیته و محتوای ایجاد شده به عنوان هویت مدرن به میان خواهد آمد. این رویارویی هر چند شامل ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و … است ولی بیشک دولت مدرن با دستاندازی در برنامههای اقتصادی، اصلاحات آموزشی، توسعه صنعتی، سیاستهای مبتنی بر پوشش و … و البته عملیات نظامی بر ضد گروههای ملی، قومی و قبایل مختلف در راستای ایجاد «نظم نوین»، یکی از اصلیترین بازیگران این عرصه خواهد بود.
هرچند به این صحنه باید بازیگران دیگر، به ویژه نخبگان طرفدار رضا شاه و در واقع سناریونویسان سیاستهای او، علیالخصوص در «تبدیل امپراطوری کثیرالمله به دولتی یکپارچه با مردمان واحد، ملت واحد، زبان واحد، فرهنگ واحد و اقتدار سیاسی واحد» را نیز افزود.
در این میان آنچه اهمیت دارد ارائه تحلیلی است که توانایی در بر گرفتن فراوانی این ابعاد و لایهها را داشته باشد. هرچند عملکرد دولت دوشادوش گفتمان ناسیونالیستی تمامی زوایای زندگی ساکنین این مرزهای سیاسی را متاثر کرده ولی آیا میتوان تجارب گروههای متفاوت را یکسان انگاشت؟ نقش جغرافیا، زبان، فرهنگ و حافظه تاریخی در شکلگیری این تفاوتها چیست؟ این سیاست هویت صد ساله کدامین صداها را به حاشیه رانده است؟ اکنون، نادیده گرفتن آنها در خدمت کدام روابط قدرت و گفتمانها خواهد بود؟
مفاهیمی همچون قومیت،نژاد و ملت، ابزاری برای تحلیل جامعهشناختی هستند. این مفاهیم نه بر اساس ویژگیهای ذاتی یک گروه که بر ساختهایی اجتماعی هستند که در روابط انسانی شکل میگیرند. همانگونه که پرداختن به جامعه، بدون در نظر گرفتن جنسیت و وضعیت اقتصادی-اجتماعی عقیم خواهد بود، نادیده گرفتن مفهوم قومیت، ملت به بهای از دست دادن ابعادی از واقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و روابط قدرت برخاسته از آن است.
۳. دنیس مارتین معتقد است که «روایت هویت، کنشهای سیاسی را شکل میدهد و تلاشها در راستای تغییر توازن قدرت را تقویت میکند، درک گذشته و حال را متحول میسازد، سازمانیابی گروههای انسانی را تغییر داده و گروههای جدید ایجاد میکند… روایت هویت، در راستای تغییر جهان، تفسیر نوینی از آن به ارمغان میآورد.» (choices of identity، ۱۹۹۵)
شاید همین توصیف کوتاه به خوبی روشن کننده قدرت هویت و نقش آن در شکلدهی به جنبشهای نوین اجتماعی باشد. وقایع اخیر آذربایجان اثبات این امر و ناتوانی گفتمان ناسیونالیستی حاکم در رسیدن به نتایج دلخواه خود است. این اعتراضات صحهای است بر پویایی جنبش دانشجویی آذربایجان و پیوند بین نخبگان آذربایجان و مردم آن جامعه. ولی نباید فراموش کرد در پرداختن به مسائل جامعه آذربایجان بایستی به تمامی ابعاد و مسائل آن نظیر مسائل اقتصادی، اخلاقی، خشونت، اعتیاد، استبداد سیاسی و ... توجه کرد.
هرچند از نقاط قوت این جنبش عدم ادعای تمامیتخواهی آن بر جوامع دیگر است و این حرکت با اجتناب از توسل به ایجاد یک اجتماع تصوری مبتنی بر پیوندهای ساختگی، نمایندگی مردمی را بر عهده دارد که توانایی درک و تبیین مسائلشان را داشته باشد، ولی نباید فراموش کرد نابرابری جنسیتی در آذربایجان (همچون جوامع همسایه) بیداد میکند، در بخشهایی از خاک آذربایجان اقلیتهای قومی و مذهبی ساکن هستند که بایستی به رسمیت شناخته شوند. جنبش برخاسته از این جامعه همان گونه که در برابر سیاست و فرهنگ مبتنی بر نژادپرستی مقاومت میکند، بایستی بر حقوق اقلیتهای جامعه خود نیز تاکید کند.
در گفتمانی که در حال رشد و باروری است، هرچند ساخت «ما» و «دیگری» گریزناپذیر باشد، ولی مبتنی بر تولید هویتهای فرودست نخواهد بود. ما هر چند از پرداختن به تجربه مدرنیته خود محروم بودهایم، اما از تجارب مدرنیته دیگران درس گرفتهایم: ضرورت به رسمیت شناختن تفاوتها، شنیدن صدای فرودستان، حمایت از تغییر در راستای رفع تبعیضها و نابرابریها و ...
۴. در این میان جای پرداختن به یک سوال اساسی خالی است: چه بر سر طیف وسیعی از فعالان اصلاحطلب تا انقلابی آمده که در برابر حرکتی که به ظن فعالان و نخبگانش در مقابل نژادپرستی قد علم کرده، سکوت اختیار کردهاند؟ اگر جامعهای که این جنبش و این گفتمان از آن برخاسته به اندازهای دور از دید و درک آنان است، با چه بهانهای بر طبل همبستگی میکوبند؟
● تنشهای قومی، مسالهای چند لایه
آیدا تبریزی، دانشجوی دکترای مردمشناسی (نام مستعار است)- تنشهای قومی مسالهای چند لایهای است. فرد معترض بار سنگین مشکلات و کاستیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر کل جامعه را زمانی سنگینتر احساس میکند که به علت تفاوتهای ملیتی-قومیتی خود، بایستی بار مشکلات را با دوز بالاتری حمل کند.
از قرن بیستم تلاش هویتهای به حاشیه رانده شده برای بیان خود، نقش مهمی در تحولات کشوری و منطقهای داشته است.
از نظر اندیشمندان تلاش و کشمکش هویتهای مذکور برای تعیین جایگاه و بیان خواستههای خود، روال حاکم بر جوامع را تحت تاثیر قرار داده است.
استوارت هال، نظریه پرداز فرهنگی)، اشتیاق و طلب ریشهها و کسب جایگاه مناسب در جامعه ملی/ جهانی را «قومیت» مینامد: «قومیت، جایگاه یا فضای لازمی است که امکان سخن گفتن را برای مردم فراهم میکند. همچنین نقش مهمی در پیدایش و رشد جنبشهای محلی و حاشیهای برای ارائه تصویری واقعی، دقیق و منصفانه از دیدگاهها،خواستهها و دغدغههایشان داراست.»
در این بین این هویتهای به حاشیه رانده شده میل توامان به پیشرفت و دفاع دارند و چنانچه از سوی جامعه خط قرمزهای نامریی اما محسوسشان درنوردیده شود، جرقهای برای این آتش زیر خاکستر محسوب خواهد شد.
به نظر من کنش-واکنشهای قومی خود یک تمامیت و کلیت محسوب میشوند که دارای ارتباطی دوسویه با کلیه مسائل حاکم بر جامعه هستند و پرداختن به مسائل قومی نه تنها سایر مسائل را تحت شعاع قرار نمیدهد، بلکه کلید حل معمای توسعه کشور است. چنانچه نظریهپردازان توسعه معتقدند رسیدن به توسعه پایدار در کشورهای در حال توسعه، از مسیر اولویتدهی به سیاستهای هویتی میگذرد.
● تاثیر مساله ملی و توانایی آن در بسیج تودهها
فرزاد فرهی، دانشجوی علوم سیاسی از خوی (نام مستعار است)
تاثیر مساله ملی و توانایی آن در بسیج تودهها و به تحرک واداشتن آنها ناشی از ماهیت این مساله است و ارتباط مستقیمی با سطح تکامل اجتماعی جامعه و میزان تضاد بالفعل بین مرکز و پیرامون دارد.
بررسی مساله ملی نمیتواند بدون توجه به مفهوم هویت که ناشی از نیاز انسانها به آن برای ایجاد ارتباط و همبستگی با سایر افراد جامعه است، مورد بررسی قرار گیرد.
مهمترین کارکرد هویت ایجاد حس تعلق و همبستگی با گروهی از افراد است که دارای مشترکات نژادی، تاریخی، فرهنگی یا اقتصادی هستند. افراد برای برطرف کردن نیازهای مادی و معنوی خود یا دفاع از منافع خود در برابر گروههای رقیب وارد مناسباتی میشوند که رفتار اجتماعی و سیاسیشان را شکل میدهد.
در دوران مدرن و تشکیل دولت ملتها برای پاسخ به نیازهای سیستم سرمایهداری، مفهوم هویت ملی برای انسجام و شکل دادن برای بازار داخلی به منظور حمایت از سرمایه داخلی در برابر سرمایه خارجی نقش عمدهای را ایفا کرد. با عروج سرمایهداری نقش مذهب در ایجاد همبستگی اجتماعی به دلیل عدم توانایی آن در پاسخ به نیازهایش به تدریج حاشیهای شد و ناسیونالیسم به عنوان ابزاری در دست طبقه حاکم به منظور حفاظت از منافعشان تبدیل شده است.
گذار از جامعه کهن با مناسبات فئودالی به دوران مدرنیته کاپیتالیستی با رو بنای هویت ملی و ایدئولوژی یک دولت، یک ملت و یک زبان در کشورهای کثیرالملل، منجر به برکشیدن ملتی که دارای اکثریت در آن سرزمین بود به عنوان ملت رسمی و مرکزی شد.
تلاش همه جانبه دولتها در ترویج فرهنگ و زبان و تاریخ رسمی که بتواند به ملت فرادست مشروعیت ببخشد به موازات با تلاش سیستماتیکشان برای حذف فرهنگی و آسیمیلاسیون ملتهای فرودست، ادامه یافته است.
سرکوب خشن هر نوع مقاومت در برابر این رویکرد و القاء حس خود برتربینی در ملت فرادست و حس تحقیر در ملتهای فرودست نیز همراستا و به صورت مستمر توسط دستگاههای تبلیغاتی رژیمهای سرمایهداری، پیگیری شده است. این سیاستها به منظور ایجاد جامعهای یکدست و همگن و سرپوش گذاشتن بر تضاد عمده دوران سرمایهداری که همان تضاد کار و سرمایه است، اعمال میشود.
در چنین جوامعی که هویتهای ملی پیرامون مورد تهاجم مرکز قرار گرفته، مبارزه برای کسب حقوق ملی نقش عمدهای در شکلگیری حرکتهای اجتماعی و سیاسی ایفا کرده و توانسته تضادهای طبقاتی و ... را تحت تاثیر خود قرار دهد.
اعتراض موردی به تحقیر و توهینهای صورت گرفته را باید در این چارچوب مورد ارزیابی قرار داد.
مناسبات اجتماعی در چنین جوامعی که تحت سیستمهای دیکتاتوری هستند به دلیل نبود فضا برای طرح مسائل حقوق بشری یا محیط زیست و حوادث جادهای و تحت تاثیر باورهای سنتی و مذهبی، هنوز به آن درجه از رشد و حساسیت نرسیده که بتواند واکنش تودهای در برابر این مسائل از خود نشان دهد.
اعتلای هویتهای ملی یا مذهبی به هویتی انسانی که تمامی انسانها را در بر بگیرد، با وجود تبعیض و نابرابریهایی که ناشی از ماهیت سیستم اقتصادی و حکومتهای استبدادی است، وجود ندارد.
● تردید و سوءظن به هویت ترکی
فرهاد معینی، فعال هویتطلب آذربایجانی (نام مستعار است)- رفتارها و واکنشها نسبت به هویت ترکی در ایران همیشه به صورت خطی بوده است.
حاکمیت، روشنفکران و توده مردم فارس، نسبت به هویت ترکی در ایران و خارج همیشه نگاه تردیدآمیز و همراه با سوءظن داشتهاند.
در ایران هستند انسانهای فارس زبانی که در مقابل هویت و واژه ترک، حساسند. در دهه اخیر همه تجمعات و تظاهرات منطقه آذربایجان دارای هویتی ترکی و برابریخواه و ضد نژادپرستی بوده. محکومیت کاریکاتور موهن روزنامه ایران در سال ۸۵ و تظاهرات ضد نژادپرستی چند روز اخیر آذربایجان، نمونه بارز نه گفتن هویت ترکی به نژادپرستی در ایران است.
در شرایطی که حاکمیت اشتباه خود را به اجبار میپذیرد، مدیای فارس زبان داخلنشین و خارجنشین، این رفتار ضد نژادپرستانه آذربایجان را احمقانه جلوه میدهد. در این میان البته نوع رفتار و گفتار توده مردم فارس زبان نسبت به توهین اعمال شده و واکنش ترکها بسیار متفاوت است.
حاکمیت در اتفاقهای اخیر بسیار هوشمندانه رفتار کرده و تنش را از حاکمیت فارس بر تفکر و هویت ترکی، به تنش میان هویت فارسی و هویت ترکی انتقال داده است.
هویت فارسی، هویت ترکی را به عنوان یک هویت مستقل به رسمیت نمیشناسد. هویت ترکی، از نظر هویت فارس، خارجی و تحمیلی پنداشته شده و بایستی در هویت فارس ادغام و محلول شود، اما در این میان این دو هویت همانند روغن و آب نسبت به هم نامحلول ماندهاند.
نظرها
میترا
چیزی به اسم هویت فارسی جعل است. ایران کشوری است که زبان اول آن فارسی است. اقوامی که با خرده فرهنگ های مختلف و به لهجه های مختلف به این زبان گویش می کنند آنقدر تنوع دارند که نمی توان برای آنها هویتی واحدی بنام فارسی قایل شد. فارسی بر خلاف ترکی، کردی، عربی و بلوچی مربوط به یک قوم با خصوصیات فرهنگی ویژه نیست. لری، اصفهانی، یزدی، کرمانی، خراسانی و ... با لهجه های خود فارسی حرف می زنند ولی هویت واحد آنها فارسی نیست بلکه ایرانی است زیرا تنوع فرهنگی در آنها زیاد است. تنها ایرانی بودن آنها را در یک جا جمع می کند که این دایره شامل الباقی اقوام ایرانی که زبان دیگری بجز فارسی را می دانند نیز میشود. از آنجایی که قطعاً بخشی از اقوام ایرانی به هر دلیلی تمایل دارند به هم زبانان خود در کشورهای مجاور بپیوندند، پیشنهاد می کنم حکومت ایران راه را برای کوچ داوطلبانه آنان تسهیل کند تا در صورتی که کشور میزبان از آنها استقبال کرد مانند آن گروه از ارامنه و یهیودیان که در دهه 50 ایران را ترک کردند با دارایی هایشان به سرزمین های موعود خود بروند. قلمرو سرزمین ایران به تمام آنهایی که شناسنامه ایرانی دارند تعلق دارد نه به مستاجرین موقت آن. این برنامه باید در نقش آمایش سرزمین گنجانده شود.
دکتر فرهاد مفیدی
"در چیستی حرکتِ ملی آذربایجان" ملت خواندن مردم ایران توسط یک رسانه بیگانه (رسانه ای که با هزینه ی یک دولت خارجی اداره می شود) بطور قطع بار سیاسی و ابعاد حقوقی دارد و دخالت در امور داخلی کشور ایران است. پیشتر من در یک نوشته اینجا [https://farda.us/?p=2013] توضیح دادم چرا کاربرد چنین اصطلاحی مشخصا تجزیه طلبانه است و جرم محسوب می شود و دولت ایران می تواند با این موضوع از موضع قهر آمیز برخورد کند. قطعا ادامه این روند برای سایت هلندی رادیو زمانه گران تمام خواهد شد.
باریش جلال زاده
در باب ناسیونالیست خواندن حرکات اعتراضی ملتهای تحت ستم در ایران ملی گرایی و نژاد پرستی و برتریت ملی؛ پست و غیر انسانیست ایا ملتهایی که از لحاظ حقوقی برای کسب برابری مبارزه میکنند میتوان ملی گرا و پست خواند؟.ملتهایی که نه مذهبشان و نه زبانشان و نه جایگاه اجتماعی ویژه برای رشد استعدادشان مهیا نیست .ملتهایی که به محرومیت محکوم شدند .در حول مبارزه برابری خواه را میتوان نژاد پرست خواند؟ یا ناسیونالیزم مرتجع؟ کسی میتواند ناسیونالیست نباشد که برتریت حقوقی منتسب به زبانش و یا قوم و یا ملت خود را نکوهش کند.انها میبایست در برابری حقوقی در صف پیشتاز مبارزات برابری باشند.تا حالا شیعه ای دیده اید که بخاطر ستم مذهبی به اقلیتهای دینی عذر خواهی کند؟تا حالا چند درصد فارس زبانها بصورت متشکل از برتری زبانی خود از غیر فارس زبانان پوزش خواستند؟احزاب نمونه مثال اکثرا چپ نشان که صورت مسعله را بجای حل پاک میکنند نفعی از این برتری میبرند و یا معتقد به این برتری هستند.مبارزات برابری خواهی در همه هویت های زیر مجموع انسانی اعم از طبقاطی و جنسی و ملی و زبانی و ایدیولوژیک جدا از هم نیستند اهمیت هر یک به دیگریست و کسب برابری در همه زمینه ها الزامیست . مثال واضحی بزنم زن کرد کارگر کمونیست (یا سنی)اماج چهار ستم مشخص است وی برای رهایی خود میبایست در هر چهار مورد برابری کسب کند .ستم جنسی و یا طبقاطی را تفکیک کردن و اهمیت دادن به صرف به ان زن کرد کارگر کمونیست را نسبی ازاد خواهد کرد.ستم جنسی که به زن کرد یا بلوچ و عرب و یا ترک نواخته میشود ده ها برابر ستم جنسی است که به زن فارس حتی کارگر نواخته میشود .چون از لحاظ حقوقی و بخاطر عقب نگهداشته نگاه داشتن جامعه و محرومیت از تحصیل بخاطر ستم ملی از حقوق خود بیخبر است تا چه رسد به دفاع از حقوق خود و یا مبارزه متشکل برای رفع ستم جنسی و یا طبقاطی.درک این موضوع ساده سخت نیست. بدون از بین بردن سیستم متمرکز دولتی در کل منطقه و حذف و نابود کردن انان هیچ ملتی در منطقه و جهان ازاد نخواهد گشت.بهترین انسانها و بهترین سوسیالیستها را در ارکان حکومت متمرکز قرار دهید انها برای حفظ سیستم دولتی مجبور به غارت منافع مردمی خواهند بود .راه حل حاکمیتهای شورایی منطقه و کنفدراسیون جهانیست تا یک دولتی در منطقه پا برجاست هیچ ملتی ازادی را کسب نخواهد کرد .اگر کردستان ایران بتواند نمونه حاکمیت شورا ها را بنا نهد دولت ترکیه و ایران و عراق و سوریه وجود خارجی نخواهد داشت.چون با پیوستن کردها به این حرکت دولتها از هم پاشیده خواهند شد.نمونه روژ اوا و پیروزی نسبی کانتونها ترس را در نهاد دولتهای منطقه ایجاد کرده است با تمامی توان سعی در شکست دادن این حرکت رهایی بخش منطقه هستند .ازادی هر یک از ملتهای تحت ستم در منطقه ازادی سایر هم بندان را نوید میدهد .
امیر
کلا هرچی لودگی و مسخره بازی تو سریالهای تلوزیون پخش میشه، با زبان شیرین فارسی است. به زعم ا ین هویت طلب( بخوانید پان ترکیسم) یعنی لودگی قوم فارس! مثال کم نیست: شمعدونی، در حاشیه... کلا من هر جوک ترکی هم شنیدم راویش خودش ترک بده حالا نمیدونم مشکل اینها از کجا است. از اون گذشته آمار دولتمردهای ما رو هم بگیری مطمئن باشید اکثریت زیادی تبار ترک دارند. حتی همین فیتیله ای ها هم باور کنید تحقیق کنید میبیندی توسون یه ترک پیدا میکنید. واقعا جای سوال پیش میاد این ها ازجون ما که فارس بدنیا اومدیم چی میخواهند.
علیرضا
اولا «هویت فارسی» یعنی چه؟ چه کسی را دیده اید در ایران برای معرفی اصلیت خود بگوید «من فارس هستم»؟!! در ایران، مردم هویت خود را با شهرشان معرفی می کنند. من هم از لودگی هایی که در طنزهای ایرانی موج می زند، ناخوشنودم. ولی انصافا برخی ترک زبانان ایرانی، دارند زیادی مظلوم نمایی می کنند. معروف ترین و پربیننده ترین سریال طنز ایران در سال های اخیر، سریال «پایتخت» بوده که چندین فصل از آن هم ساخته شد و همه جور شوخی را نثار شمالی ها و بخصوص مازندرانی زبانان کرد؛ از شوخی با لهجه ی آنها بگیرید تا خوردن غذای سگ و... اگر شمالی ها هم مثل این اقلیت، دلشان در گروی «الهام علی اف» و «اردوغان» بود، باید هر روز در شمال ایران شورش می شد. تاکید می کنم، از طنزهای قومی بشدت بیزارم، ولی شورشیان هم دارند الکی مظلوم نمایی می کنند. اتفاقا ترک ها بیشترین قدرت را در بدنه ی سیاسی و اقتصادی ایران دارند. منتها بنده هم اگر دنبال هویت مستقل از ایران باشم، برخلاف دیگر اقوام، به هر بهانه ای میریزم در خیابان و شعار«ننه من غریبم» سر می دهم.
آسی
مازندرانی ها هم اعتراض کردند ولی زورشون نرسید چون هم جمعیتشون کم هست هم نفوذشون و هم اینکه بله بیرون از مرزهای ایران مازنی وجود نداره تا از دست فارس ها بهشون پناه ببرند بنابراین براشون جوک و مسخرگی می سازند و تمام ثروت و جنگلهاشون رو هم نابود می کنند و هیچ به هیچ !
Araz Fanni
هر قومی که مطالبات سیاسی داشته باشد و حرکتهای مشخص سیاسی در رابطه کسب مطالبات هویتی خود داشته باشد از نظر جامعه شناسی سیاسی و علم روابط بین الملل بعنوان ملت بحساب می آید. با این تعریف کردها، آزریها/ترکها، عربها، بلوچها ملت هستند چه شما بخواهید و چه نخواهید. ملت می تواند به دولت ملی تبدیل شود اگر شرایط سیاسی آماده باشد. آن هنگام به آن عنوان دولت ملی اطلاق خواهد شد. اما در چهارچوب حقوق برابر می توان از دولتهای فدرال و یا کنفدرال صحبت کرد. مبنای چنین دولتهائی احترام به حقوق برابر افراد و گروههای فرهنگی و ملی/قومی است. آنچه که نژادپرستان و یا نااگاهان طرفهای مقابل در این بحث و بدون فکر و تحلیل عنوان می کنند جز ایجاد اختلافهای ناخواسته و غیر انسانی را بدنبال نخواهد داشت. دیالوگ و سازش برای رسیدن به یک جامعه ی مترقی، دموکراتیک، انسانی و آزاد بالاترین آرمان است. با متهم کردن همدیگر مشکلی حل نخواهد شد. نشان بدهیم که لیاقت این را داریم که به غربی ها و یا هر کسی که ما را ارتجاعی، خرافاتی، مردسالار، کودک آزار؛ عقب افتاده و غیر متمدن عقب افتاده ی سیاسی می نامد خلافش را نشان بدهیم.
بچه مازندران
آقای آراز چی چی الکی برای خودت می بافی؟ مازنی منم که بچه ساریم جد و پدر جدم هم ساروی ان. زبان ما از نظر ریشه شاخه ای از فارسیه آقاجان ولی با یک گویش متفاوت. نژاد ما هم فرقی نداره. آداب و رسوم و جشنهای ما هم مشترکه. نوروز، سوری و سده (که در برخی از روستاهای مازندران هنوز برگزار می شه). یه جوری می گی خارج از مرزهای ایران انگار داری در مورد آدمهای غیر ایرانی حرف می زنی. من ایرانی ام. تبرستان برای چند صد سال دژ ایرانی ها بوده در برابر اعراب. هر جا مازندرانی هست اونجا ایرانه. ایران بدون مازندران و مازندران بدون ایران بی معنیه. شما ترکها همه چیز رو دارین زیر تعصب تژادیتون له می کنین. واقعا باعث تاسفه که شما اینطور تیشه به ریشه این مملکت تاریخی می زنین. تن ستار خان و باقر خان از دست شما پانترکها توی گور داره می لرزه. ما رو با خودت قاطی نکن قارداش! اگه تو بی وطنی و وطن نداری من دارم و وطن من هم اسمش ایرانه. اگر سیستم ایران مشکلی هم داره (که داره)، من همچنان یک ایرانی ام می فهمی؟ من تِرِ باتمِ که شِ حواسِ جم هاکنی اگه تِ وطن نِدارنی، اما دارِمی و افتخار هاکنیم که ایرانی هستمی. اینم مازندرانی برات نوشتم که بدونی الکی نگفتم که بچه مازندرانم.
آسی
مردم منطقه گیلان و مازندران از بومیان قدیمی هستند و حتی در دوره هخامنشیان هم مستقل بودند . جزء هیچ کدوم از اقوام ماد و پارت و پارس هم قرار نمی گیرند وهمیشه در برابر تهاجم و حتی مهاجرت مقاومت کردند!شما مازنی ها شاید دوست داشته باشید در فارسها حل بشین و مستعمره تهروونیها باشید ولی این در مورد گیلک ها کمتر صدق میکنه .هر چند که پانفارس گیلک هم کم نداریم!! در مورد آداب و رسوم هم اگه به رسوم باستانی مردم این منطقه توجه بشه کاملا تفاوتش با مثلا مناطق زاگرس مشهوده .
mard
متاسفانه رادیوزمانه این نوشتارها از اشخاص گمنام و بدون هیچ سایقه موجهی منتشر میکند. در همین طملب هیچ منبع مشخص و یا آماری ارئه داه شده تا ما-مخاطب- متوجه این نابرابری یه قول اینان ستم ملی بشویم! باید مستندات آماری و مصادیق متعدد ارئه شود. باید گفته شود سطح متوسط و کمینه و بیشینه وضعیت اقتصادی چگونه است. آیا صرفا با چند شهرستان پرجمعیت مرکزی مثل تهران، اصفهان، اراک، کرج، شیراز... مقایسه میشود یا با کلیت ایران. نه واقیعت اینست در همان آذربایجان حجم عظیمی سرمایه گذاری در تمام بخشهای صنعت و معدن و کشاورزی و تجارت شده و انجا تبدیل بهقطب اقتصادی ایارن شده است. آذریها همواره بخصوص در دوران نکبت بار جمهوری سالامی ولایت فقیه، در بالاترین سطح قدرت بوده اند و از نفوذ خودشان حداکثر بهره چه در جهت شخصی و در جهت نفع آذربایجان استفاده کرده اند. وقتی میگویند زیاده خواهی یعنی همین. یعمنی در حالی سیستان بخیتاری که تامین کننده نفت هستاند محرومند چرا این اذریها به فکر هموطنان محرومشان در سیستان بلوچستان و خراسان بخیتاری ... نیستند؟! منظور از زیاده خواهی این. چرا باید در آذربایجان پالایشگاه نفت و پتروشیمی ایجاد شود ولی در متاطق بختیاری که نزدیکتر به مرکاز نفت و گاز هست و اساس بیشتر این منابع در مناطق بخیتاری نیشن هست! چرا در مسجد سلیمان یا بهبان یا یاسوج... پالایشگاه و پتروشمی نمیزنند و میورند رد تبریز احداث میکنند؟! چرا در خراسن و کرمان که منابع معدنی است کارخانجات فراوری ایجاد نمیوشد و در آذربایجان ایجاد شود. آیا این استعمار مناطق فارسی زبان نیست؟! چرا نفت خوزستان و بخیتاری و استان فارس و سواحل جنوب منتقل به آذربایجانش شود و آنجا پالایشگاه و پتروشمی شود و چرا این همه هزینه انتقال شود و بعد همان محصولات دوباره بیاورند به بنادر جنوب تا صادر شود؟! چرا در همان جنوب این نفت و گالز فراوری و صادر نمیشود؟! چرا؟! چرا مردم جنوب از فقر به مراکز مهاجرت کنند. آذربایجان هم میتواند منابع خودش استخراج و همانجا فراروی کند. من نمیگویم آذربایجان محروم باشد. ولی اولویت کجاست. آیا سیستانی که دیگر آبی برای کشاورزی ندارد بادی از گشنگی بمیرد؟! آیا سیتسان و نواحی حاشیه کویر باید خالی از سکنه شود؟! آیا وضعیت متوسط و مناسب اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مناطق اذربایجان ایران را با سیستان، خراسان جنوبی و چهار محال و بختیاری، لارستان، جنوب کرمان و بشاگرد و و نواحی محروم حاشیه کویر مرکزی نیز در نظر گرفته است. رشد نامتوازن در کشورهای مثل ایران، از مشخصات کشوهای جهان سومی یا کمترتوسعه یافته است. این افراد چرا چنین ظلمی را در حق مردم ایران مرتکب میشوند و به دروغ از شوونیسم فارس میگویند. مگر این فارس ها چگونه حکومت را در دست دارند که بجای اینکه پول نفت صرف اباد کردن و رفع محرومیت از مناطق به شدت محروم خراسان و سیستان و بختیاری و کرمام وبشاگرد و لارستان... بکنند میورند این فارسها در تبریز و اذربایجان کارخانجات صنایع سنگین آلومونیوم، فولاد، ترکتورسازی، خودروسازی، پالایشگاه، پتروشیمی... راه میاندازند؟! براستی چرا این فارسها به فکری مردم فارسی زبان سیتان نمیکنند که از شدت فقر و خشکسالی، از سیستان فار میکنند و در شهرهایی مثل مشهد و تهران... بچه هایشان تکدی و دست نیاز پیش همان ترک زبانها میبرند. براستی چرا مردم روستایی و فقیر جنوب خراسان از شدت فقر دارند بچه هایشان میفروشند و زنان و دخترانی از آنها از بی سرپرستی حتی به فحشا روی آورده اند! چرا این حکومت فارس در تهران به فکر همزبانان نیست؟! نه هموطن غافل، شما ماهیت دیکتاوری را درک نکردید. شما ماهیت پلید و پلشت حکومت پان شیعی را درک نکرده یا خودتان به آن کوچه میزنید! اگر اندکی بصیرت و انصاف داشته باشدی خواهید دانست، حکومت فاشیست و ظالم و تبعیض کار است ولی این تبعیض بر اساس قومی نیست. این حکومت جمهوری اسلامی، بزرگرتین دروغ جمهوریت است. هیچ جمهوریتی در کار نیتس. یک حکومت ظالم و فاسد آخوندی-نظامی با بهانه اسلام و شیعه بر ایارن سلطه دارد و سران و حاکمانش مخلوطی از همه زبانها و اقوام هستند و در عین حال مردم ایارن نیز بخاطر اشتباهی که در سال 1357 کردند در این ظلم فساد شریک و الوده هستند هز چند از سر ناآگاهی باشد. شاید کمتر از 10 دردص مردم ایارن حامی واقعی این رزیم سفاک و اهریمین باشند که در قالب بسیجی و اداری جاتی ها حمایت میکنند چون اخورشان به این رژیم وصل است. ولی اکثریت مردم حتی مذهبی ها دیگر از این حکومت حمایت نمیکنند و مناسفانه هر از گاهی این اصلاح طلبان دروغگو آنها فریب میدهند و پای صندوق رای میکشانند. ولی این اصلاح طلبان دروغین تنها ویترین این رزیم ظالم و فاسد هستند. من شخصا نیز زمانی تحت تاثیر تبلیغات سوناسیونالیستها بودم و به تمام و کمال از تمامیت ارضی دفاع میکردم. ولی مدتهاست متوجه شدم تمامیت راضی تحت سایه دیکتاتوری و تبعیض و بیعدالتی میخواهد حفظ شود همان بهتر نباشد. مگر چند سال ما عمر میکنیم و چند نسل باید بسوزیم تا این کشور سراسر ظلم فساد همچنان برپا باشد. من با شرایطی عادلانه حاضرم از تمامیت ارضی دفاع کنم و نه به هر قیمیت. من بعنوان یک ایرانی، به این اعتقاد رسیدم ایارن بایست فدرالی شود. البته با یک تعریف درست و دقیق. فدرالیسم در ایران باید براساس ترکیبی از قومیت-جغرافیایی باشد و نه صرفا قومی یا جغرافیایی. تقسیم ایران به حدود 7 یا 10 جمهوری خودمختار مشکل حل نمیکند. بهترین شکل، فدارلیسم در سطح شهرستانهای بهترست باشد. در فردای سرگونی این رزیم و برقراری یک حکومت سکولار دموکرات وبا قانون اساسی جمهوری فدارتیو-سکولار ایران: 1- دادان اختیارت استانداری به فرماندرها+اختیارت بیشتر به همین فرمانداریها، به طوری هر شهرتان دارای پارلمان/مجلس محلی شود که فرماندار از میان اهالی بومی انتخاب کنند. 2- محدوده اختیارت خودگرانی-فرمانداری- در حدود وظایف و تکالیف و اختیارات اداری باشد (اختیار همراه مسئولیت) و نه شامل نیروهای مسلح و قوه قضایییه. نیروهای مسلح و امنیتی و قضاییه بایست از سوی مرکز مدیریت شود تا ضامن حفظ امنیت و تمامیت راضی کشور باشد. ولی امور اداری و مدیریت و اقتصاد و همچننی آموزش و مطبوعات.. به فرمانداری محول شود تحت نظارت مرکز. مردم بتوانند به صورت خصوصی مطبوعات و مراکز آموزشی و فرهنگی بهز بان مادری شان داشته باشند. ولی اموزش دولتی به زبان فارسی باشد ولی واحدهای درسهای اختیاری زبان و ادبیات محلی اختیاری باشد و هر کس دوست داشت هر زبانی به عنوان واحد درسی زبان در کنار ادبیات و زبان فارسی بخواند. مثلا بجای زبان عربی، در تبریز دانش آموز بتواند زبان ترکی اذری را انتخاب کند. اجازه بدهیم هر کسی زبان دلخواه خودش در کنار فارسی یاد بگیرد. رادیو تلویزیون خصوصی اجاز فعالیت داشته بادش تحت نظارت شورایی از افارد آگاه که اجازه نشر افکار نژادپرستانه و قوم گرایانه ندهند تا وحدت و همزیستی مردم ایران به خطر نیفتد. چون متاسفانه برخی از این قوم گراین از طریق مطبوعات و رسانه های دیگرف به نشر نفرت افکنی قومی اقدام میکنند. 3- درامدهای ملی ایران به دو صورت سراسری (ملی) و محلی تقسیم شود. مثلا درامدهای بزرگ مثل نفت و گاز، متعلق به همه مردم ایران باشد و به تناسب جمعیت- والبته لحاظ ضریب محرومیت- میان همه کشور توزیع شود. از طرفی درامدهای محلی حاصل فعالیتهای بخض خصوصی و تعاونی، با کسر حق دولت مرکزی، خرج همان شهرستانها شود. وقتی ملاک را شهرستان و فرمانداری قرار دهیم، عدالت بیشتر رعایت میوشد و در نتیجه درامد مالیات محلی به پایتخت یا مراکز استانها نخواهد رفت و صرف مردم محلی همان شهرستان خواهد شد. استانها همچنان باقی خواهند بود و استاندار صرفا هماهنگ کننده شهرستانها و فرماندارها خواهد بود. 4- معیاز زبان یا گویش با لهجه، مرکز شهرستان خواهد بود. این این کار علاوه بر اجازه حیات دادن به زبانهای محلی، گویشها لهجه ها را نیز پوشش داده و از حقوق همه دفاع خواهد شد و در نتیجه زبانها یا گویشهای کم جمعیت مثل هورامی، قشقایی، کرمانجی، سورانی، فبلی، لکی.. همگی حفظ خواهند شد و مثلا زبان ترکی قشقایی فدای ترکی آذری تبریز نخواهد شد یا زبان هورامی یا گورانی یا لکی فدای زبانهای سورانی و کرمانجی نمیشود. من به عنوان یک شیعه زاده فارسی زبان ایرانی، که معتقد به سکولار دموکراسی هستم، ترجیح میدهم اگر د رنهایت سرنوشت این کشور فلاکت زده تجزیه هست، بهترست بدون خشونت تجزیه شود! چرا باید مردم سخنان نفتر پراکنی قوم گریان گوش کنند و با جنگ داخلی کشور و شهرها وروستاهای های خودشان نابود کنند. چرا سرنوشت کشورهای همسایه مثل افغانستان و عراق و لبنان و سوریه یمن.. درس عبرت نمیگرید. چرا به خود و فرزندان و نسلهای بعد از خود رحم نمیکنید. آیا شما انسانها عقل ندارید. نمیبیند جنگ داخلی چه بلایی بر کشور میاورد. چرا متحد نمیوشید و رژیم ظالم فاسد سرنگون نمیکنید؟! ولی باور دارم اگر مردم اگاه باشند و درست و دقیق تصمی بگیرند و به اندازه انعطاف بخرج بدهند میتوانند با برقراری جمهوری فدرال-سکولار دومکراسی ایران و فدارلیسم در سطح شهرستان، تا ابد باهم زندگی مسالمت امیزی داشته باشند و از منافع مشترک یک شکور بزرگ و زیبا و غنی و مرفه بهره مند باشند.
بچه مازندران
آسی! من کی گفتم که ما مازنی ها می خواهیم در فارسها حل بشیم؟ خوبه که نوشته من موجوده! من گفتم که وطن من ایرانه. من یک ایرانیم همونقدر که یک تهرانی ایرانیه.سراسر ایران از تنوع زبانی و فرهنگی برخورداره و این زیبایی این سرزمین باستانیه.اصلا تهران یک شهر جدیده. در تاریخ ایران جایگاهی نداره. فعلا که تهرانیها با افتخار به مازندران میان و آرزوشون داشتن یک آپارتمان کوچیک توی یک روستای شمالیه. حرف من اینه: ایران خانه همه ماست. اگر ایرادی داره (که داره)، من و تو باید دست به دست هم بدیم و رفعش کنیم. دشمنی با دیگر قومیتها مشکلی رو حل نمی کنه. پراکندن کینه نژادی تنها مشلکل رو بیشتر می کنه. داشتن یک ایران آباد و آزاد و دموکراتیک هدف همه ماست با هر پیشینه قومیتی که داشته باشیم. اگر ظلمی به کسی در ایران شده (که حتما شده) نباید به سرزمین مادریمون پشت کنیم. در سایه یک ایران آباد و آزاد همه ما می تونیم راحتتر به خواسته های به حقمون برسیم. من ایران رو با تمام نتوع فرهنگی و آب و هوایی که داره دوست دارم. و به کسی هم اجازه نمی دم که از طرف من مازنی بیانیه علیه ایران صادر کنه. حالا پانترکها دایه دلسوز تر از مادر شدن و برای پیشبرد اهداف شوم جدایی طلبانشون من مازنی رو هم قاطی داستان خودشون می کنن! نه خیر آقا جان. ممنون از لطفتون!مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان! پیام من مازنی به اونها اینه: اما رِ ول هاکنین، امِ سِرِه ایران هسته. (ما رو رها کنین، ایران خانه ماست).
میترا
رئیس موقت مجلس ترکیه، سوگند یک نماینده کرد این کشور را به خاطر این که در قرائت سوگندنامهاش به جای اشاره به "ملت بزرگ ترک"، از "ملت بزرگ ترکیه" نام برده، باطل اعلام کرده است.
تبریز
آقای مرررد!! ترک ها از نتیجه زحمات خودشون در اقتصاد و سیاست و ...حرف اول رو می زنند . شما باید ببینی چرا فارسها نتونستن در تجارت و صنعت پا به پای ترک ها پیش برن!! وگرنه ترک ستیزی و فارس محوری در این مملکت حرف اول رو می زنه . بهتره آسیب شناسی کنی ببینی چرا هم قوم هات بدون نفت نمی تونن پیشرفت کنند علیرغم ادعاهایی که دارند:) ترکیه رو ببین! بدون نفت اینقدر پیشرفت کرد . البته اگه آریایی های ساکن ترکیه! بگذارند :)
میم
معلومه بعضی سازمانها بودجه را گذاشته اند که از یک زبان مشترک اداری (زبان فارسی دری) یک جوری اختلاف قومی و نژادی و نژادپرستی و این چیزها دربیاورند.ضمن اینکه اصلاً بیشتر این لودگی ها به زبان فارسی است و بیشتر آدمهای مسخره شدن و دست انداخته شده در این سریال ها تهرانی هستند. پس لابد تهرانی ها (قوم فارس که نداریم) باید اعتراض کنند که چرا مثلاً فلان هنرپیشه که زبانش فارسی بود در فلان سریال نقش منفی یا مسخره داشت؟ قوم فارس هم نداریم. ترکهای ایران به هر کسی که ترکی بلد نباشد از دم می گویند فارس. می خواهی تهرانی باش یا گیلکی یا بلوچ. فرقی نمی کند. فارس مثل «عجم» است. یعنی کسی که زبان ما را نمی داند.