میراث داگلاس نورث برای اقتصاد
نورث رهبر نسلی از اقتصاددانان تاریخی بود که اقتصاد نئوکلاسیک را مستقیما وارد مطالعات تاریخ کردند و سپس به این نتیجه رسیدند که اقتصاد نئوکلاسیک برای درک تغییرات بلندمدت کافی نیست.
داگلاس س.نورث که در آخرین هفته نوامبر در ۹۵ سالگی درگذشت یکی از برندگان کمتر شناخته شده جایزه نوبل اقتصاد بود. اما کارهایش تاثیر بسیاری در فهم نهادها و فرآیندهای تغییر اقتصادی بین دانشگاهیان داشته است.
نورث جایزه خود را در سال ۱۹۹۳ همراه با رابرت فوگل «برای پژوهشهای تازه در تاریخ اقتصاد، از طریق دخیل کردن تئوری اقتصاد کاربردی و روشهای کمی، در راستای توضیح تغییرات نهادی و اقتصادی» دریافت کرد. در حقیقت، جایزه نوبل از دوران کاری او که وقف درک «عوامل دخیل در فعالیتهای اقتصادی و روشهای موفقیت و شکست آنها» شده بود تجلیل کرد.
نورث رهبر نسلی از اقتصاددانهای تاریخی بود که اقتصاد نئوکلاسیک را مستقیما وارد مطالعات تاریخ کردند، سپس به این نتیجه رسیدند که اقتصاد نئوکلاسیک برای درک تغییرات بلندمدت کافی نیست. او رهبر نسلی از اقتصاددانان و عالمان اجتماعی بود که اهمیت نهادها را به مرکز مطالعات اقتصادی آورد و به نوعی پایهگذاری اقتصاد نهادی «جدید» شد. نورث بر تاریخ اقتصاد تمرکز کرده بود چرا که عقیده داشت ابتدا باید بفهمیم چه چیزی موجب ایجاد عملکرد اقتصاد در خلال گذر زمان شده و بعد به فکر بهبود آن باشیم.
تحلیل نورث از عملکرد اقتصادی ملتها بر نقش نهادها تمرکز داشت. او با اطمینان و با صدای بلند، مدعایش در خصوص نقش نهادها را فریاد میزد. در واقع، او استدلال میکرد که نهادها لایههای پایهای در عملکرد اقتصادی هستند و نقش آنها بسیار بیشتر از دیگر عوامل همچون تکنولوژی یا قیمتهای نسبی است که ادعا میشود نقش کلیدی دارند.
اقتصاددانهای نهادگرای جدید سعی میکردند تا با گسترش مرزهای اقتصاد بر نورمهای قانونی و اجتماعی تاکید کنند. چرا که معتقد بودند این نورمها زمینهساز فعالیتها یا به عبارت بهتر عملکرد اقتصادی جوامع است. رویکرد تاریخی اقتصاددانهای نهادگرای جدید در برخی از موارد با اقتصاد سیاسی همپوشانی پیدا میکند. شباهت برخی از کارهای رونالد کوز که همراه نورث از بنیانگذاران اقتصاد نهادگرای جدید بودند با برخی مفاهیمی که مارکس یک قرن پیش از او بسط داده بود در حالی که هر کدام در دو جبهه کاملا متفاوت اقتصادی قرار دارند از جمله این همپوشانیها است.
مثلا در قرن ۱۹ مارکس به مقایسه تعامل خریدار و فروشنده در بازار پرداخت که هر دو به صورت داوطلبانه در تجارت سهیم هستند و اینکه چگونه یک شرکت (firm) به صورت یک ساختار بالا به پایین شکل یافته است به طوریکه کارفرما دستور میدهد و کارگران اطاعت میکنند. مارکس شرکت را «استثمارکننده نیروی کار به بیشترین حد ممکن» توصیف کرد.
نهادها و ساختارها
بیش از یک قرن بعد رونالد کوز که به قول مجله فوربس «ابزار سرمایهداری» بود و در قلب دانشگاه شیکاگو که پاتوق اقتصاددانان محافظهکار است حضور داشت، از دنیا رفت. با این حال او نیز همچون مارکس در کارهایش بر اتوریته محوری شرکت و رابطه قراردادی با کارمندهایش و نقش دستورات سازمانی تاکید میکرد.
در واقع اقتصاددانان نهادگرا برخی اوقات سوالاتی می پرسند که اکثریت اقتصاددان با این سوالات کاری ندارند و از همین روست که مثلا نورث را در برخی زمینهها با ارنست جلنر (۱۹۲۵-۱۹۹۵)، آنتروپولوژیست چک-انگلیسی، یا لوی اشتراوس مقایسه کردهاند.
نورث معتقد بود نهادها «محدویتهای انسانی ایجاد شدهای هستند که به تعاملات انسان ساختار میدهند.» آنها شامل تمام المانهای محیط اجتماعی میشوند که نحوه رفتار ما با یکدیگر را تعیین میکنند. نهادها شامل قوانین، قواعد و مقررات و همچنین نورمهای اجتماعی و عرفی هستند.
نورث استدلال میکرد که نهادها برای عملکرد اقتصاد مهم هستند چرا که بر هزینه تراکنشها (transaction cost) تاثیر میگذارند. هزینه تراکنشها شامل هزینههای طراحی، مذاکره و عقد قرارداد تجاری است؛ قرادادهای رسمی و غیررسمی که در خرید و فروش محصولات و خدمات استفاده میشوند. هنگامی که نهادها از دست میروند یا ضعیف میشوند مثلا هنگامی که قوانین مشخص یا الزامآور نیستند هزینه و خطر حضور در فعالیتهای تجاری بالا و آیندهی فعالیتهای اقتصادی کم است.
مطالعات نورث در زمینه عملکرد اقتصاد شامل استفاده گسترده از مطالعات تاریخی بود. او در یکی از مقالاتش در سال ۱۹۶۸ بهرهوری دریایی بعد از سال ۱۶۰۰ را به یک تغییر نهادی نسبت داد: تعیین خط مشی برای رفت و آمدهای دریایی در راستای کاهش راهزنی. این تغییر موجب شد تا کشتیهای تجاری تسلیحات، نیروی کار و هزینه بیمه خود را کاهش دهند و تجارت برایشان سودآورتر شده به سمت توسعه فناوریهای جدید بروند.
رابطه توسعه سیاسی و اقتصادی
نورث در کارهای آخرش ایده خود درباره نهادها را با اهمیت و جدیت بیشتری به کار گرفت. مثلا در کتابی با نام «خشونت و نظم اجتماعی: چارچوبی مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبتشده بشر» که در سال ۲۰۰۶ با همکاری جان ویلاس و بری وینگست نوشت. هدف کتاب پر کردن فاصلهای عمده در علوم اجتماعی بود که تحت عنوان غیبت تئوری کاربردی ارتباط بین توسعه اقتصادی و سیاسی از آن یاد میشود؛ اینکه چگونه توسعه اقتصادی و سیاسی در طول تاریخ و دوران معاصر به هم مرتبط میشوند.
نورث و همکارانش در این کتاب استدلال میکنند که چنین فاصلهای در اثر فقدان اندیشه سیستماتیک درباره خشونت در طول تاریخ بوده است. بنابراین هدف آنها در این کتاب آن بود که نشان دهند چطور فعالیتهای سیاسی، اقتصادی، دینی، مذهبی و آموزشی یا خشونت آمیز است یا محدود کننده خشونت و چطور در ۱۰ هزار سال گذشته ادامه داشته است. آنها از نقش محوری نهادها در نظم اجتماعی آغاز کردند: «در اکثر جوامع، نیروهای سیاسی، اقتصادی، دینی و نظامی در قالب نهادهایی ساخته شدهاند که سازماندهی و روابط انسانی را ساختار بخشیدهاند. این نهادها به طور همزمان به افراد قدرت کنترل منابع و کارکردهای اجتماعی را داده است و از این رو استفاده از خشونت را از طریق مشوقهای اقتصادی که شامل حال افراد و گروهها میشود محدود کرده است»
خلق رانت برای نخبگان
نورث به طور خلاصه در این کتاب تلاش میکند تا با استفاده از تئوری نهادی تفسیر مجددی از آخرین ده هزار سال تاریخ بشر ارائه دهد. نویسندگان توضیح میدهند که چگونه ائتلاف بین گروههای کوچک نخبگان و نظامیان درون قبایل، دسترسی به زمین، نیروی کار و سرمایه را برای افراد خارج از گروه دشوار میکرده و فعالیتهای ارزشافزایی چون تجارت و آموزش را در انحصار خود نگه میداشته است.
کاری که موجب خلق رانت برای نخبگان شده و آنها را به جای جنگ به تجارت ترغیب کرده است. نورث و همکارانش معتقدند که این نقطه تعادلی سودآور و پایدار بود و سپس استدلال میکنند که تنظیمات دسترسی محدود موجب غالب شدن رفتار این گروهها در جوامع شده و اینگونه بود که دولت پایدار (stable state) به شکل قانونی دولت طبیعی (natural state) تبدیل شدهاست.
تم مهم در روایت نورث از این قرار است که تغییر نهادی زمانی رخ میدهد که سوژه سیاسی و اقتصادی قدرتمند متوجه میشود که میتواند عایدی اضافه داشته باشد. این تم، او را به ایده سنتی انتخاب عقلانی نزدیک میکند که میگفت نهادها در واکنش به نیازها و سلایق افراد دخیل هستند. با این حال، نورث معتقد بود که برداشت افراد از زمینه فرهنگی آنها و اطلاعاتی که در معرض آن هستند تاثیر میگیرد. او میگفت توسعه نهادها و اقتصاد در یک مسیر رخ میدهد که با برخی نهادها و مشوقهای موجود محدود میشود و لزوما یا معمولا در نقطه بهینه اقتصادی قرار نمیگیرند. نورث تاکید میکرد که زمان نیز همچون نهادها در تعیین عملکرد اقتصادی بسیار تاثیرگذار است.
---------------------------
دو کتاب داگلاس نورث به فارسی نیز ترجمه شده:
۱. ساختار و دگرگونی در تاریخ اقتصادی؛ نورث، داگلاس؛ ترجمه غلامرضا آزاد ارمکی، ۱۳۷۹؛ تهران، نشر نی.
۲. نهادها، تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی؛ نورث، داگلاس؛ ترجمه محمد رضا معینی، ۱۳۷۷؛ سازمان برنامه و بودجه.
منابع:
دانشنامه اقتصادی پلگریو
مجله بررسی اقتصاد اجتماعی، سپتامبر ۲۰۱۱، شماره ۶۹
وبسایت کانورسیشن
نظرها
نظری وجود ندارد.