ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

۱۰۰ سال با ادیت پیاف

لیلا سامانی – ادیت پیاف صد سال پیش در فقیرترین محله پاریس به دنیا آمد، در فاحشه‌خانه بزرگ شد و به زودی خودش را به عنوان مهم‌ترین آوازخوان فرانسه شناساند. گذری در فراز و نشیب زندگی او.

۱۹ دسامبر ۲۰۱۵، مصادف است با صدمین سال تولد ادیت پیاف، آوازخوان فراموش‌نشدنی فرانسوی‌. او که در زمستانی سرد از بطن یک خواننده‌ بدنام خیابانی زاده‌ شده بود، به سان یک گنجشکک بی‌آشیان زیست. ادیت پیاف در عمر کوتاه چهل و هفت‌ ساله‌اش، نغمه‌خوانِ فراز و فرودهای زندگی شد و سرانجام در «شراره‌های آتش شکوه خودش سوخت»[۱]

ادیت پیاف ۱۹۶۱

لوییس گاسیون (پدر ادیت پباف) یک آکروبات‌باز رده‌پایین سیرک بود و همانند همسرش شراب‌خوار و ولنگار. این دو با شانه خالی کردن از پروردن طفل‌شان، از برآوردن نیازهای اولیه‌ او هم سربازمی‌زدند. برای همین دوران خردسالی دخترک نزد مادربزرگ پدری‌ و در فاحشه‌خانه‌ای سپری شد که او مدیریت‌اش می‌کرد. ادیت، چندسالی آن سوتر و زمانی که کودکی نه ساله بود به اجبار پدر، همراه او شد تا در نمایش‌های خیابانی مددرسانش باشد و به منبع درآمدی برای امرار معاش خانه بدل شود.

همین زیست کولی‌وار، تجربه‌ فقر مطلق و هم‌سفره شدن با زنان فاحشه‌خانه مادربزرگ، رسم زندگی آزاد و آمیختن بی‌مرز با مردمان جامعه را به ادیت آموخت. او که از همان بدو تولد در محله «بلویل» پاریس، معنای «نبرد برای بقا» را با پوست و گوشتش لمس کرده‌ بود، از پانزده‌ سالگی تا پایان عمر، رها از هر قید و بند و باید و نبایدی عاشقانه و آزادانه با مردم روزگارش زندگی کرد.

استعداد ناب و صدای بی همتای ادیت در سال ۱۹۳۵ کشف شد، زمانی که لوییس لوپلی، کاباره‌دار مشهور پاریسی، مسحور صدای این خواننده‌ دوره‌گرد شد و او را برای خواندن به کاباره شیک و تر و تمیزش در شانزه لیزه برد. لوپلی این دختر ریزنقش بیست‌ساله را، «گنجشکک» (La Môme Piaf) نامید و سبب‌ساز پرگشودن پرنده‌ بی‌پناهی شد که کمتر از یک دهه بعد، صدای چهچهه‌اش از کوچه‌پس‌کوچه‌ها و کافه‌های پاریس فراتر رفت و عالم‌گیر شد.

ادیت پیاف، در روزگار رونق موسیقی سنتی فرانسه، خاطره‌ مخاطبان موسیقی را به محله‌ «مون‌مارتر»، ماوای هنر مردمی، بازگرداند. موسیقی پیاف مرز و طبقه و هنجارهای شهری را از میان برمی‌چید و زمزمه‌ زبان همه می‌شد. او برای تمامی بزنگاه‌های فردی و اجتماعی و تاریخی آواز ‌خوانده ‌‌است. ترانه‌های پیاف با آنکه بیشتر بازتاب زندگی پرتلاطم خودش بودند، اما به سبب آمیختگی‌ او با همه‌ی اقشار جامعه، نغمه‌سرای احوال تک‌تک آنها می‌شد، از آن مردان خانواده نان باگت در دست، تا جوانک‌های سیگار بر لب تکیه زده بر کنج کوچه‌ها، از زیبارویان دیرآشنای عطرآگین تا زنان ساده کارگر و از پاریس اشغال شده تا پاریس آزاد؛ در میان اینها همه زنی نحیف، شکننده و در همان حال قوی ایستاده ‌بود با صدای تکان‌دهنده‌ای که از ژرفای وجودش می‌جوشید و از عشق و حرمان و زندگی می‌خواند.

روند زندگی پیاف، همانند یک قصه‌ی کلاسیک پریان، داستان زندگی دختری تنگدست است که از ژرفای فقر و گمنامی به اوج شهرت و مکنت رسید. با این حال ادیت که از کودکی با طبقات فرودست جامعه زیسته و طعم بی‌خانمانی را چشیده ‌بود، از نام و آوازه‌ای که می‌توانست ثروت و راحت‌اش را رقم بزند، برای از میان برداشتن فاصله‌ با مردم و همراهی در برهه‌های نفس‌گیر تاریخی بهره‌ برد. او در جریان جنگ جهانی دوم و در هنگامه‌ی اشغال فرانسه به دست نیروهای آلمان نازی، آماج تهمت‌هایی قرار گرفت که وطن‌‌دوستی او را زیر سؤال می‌برد. با این همه بعدها کارولین بروک در کتاب مشهورش[۲]، عنوان کرد که پیاف در این دوران علاوه بر کمک به اختفای برخی از یهودیان، از محبوبیت‌اش نزد افسران آلمانی بهره برده تا با اسیران جنگی فرانسوی ملاقات کند. او در این دیدارها با زندانیان فرانسوی عکس‌های دو نفره یادگاری می‌انداخت تا آن‌ها برای فرار، عکس‌ها را ببرند و در گذرنامه‌های جعلی و مدارک هویت‌شان استفاده‌کنند. پیاف در این دوره خالق ترانه‌هایی شد که بیش از آنکه عشق به میهن و شور ملی را تقدیس کند، در ستایش انسانیت و دنیای بی‌مرز خوانده می‌شدند. تصنیف «تو همه جا هستی» (Tu es partout) یادگاری‌ست از همان روزهای جنگ.

ادیت پباف: «تو همه جا هستی» (Tu es partout)

ادیت پیاف، بیش از همه به سبب «ترانه‌های رئالیستی»‌اش در تاریخ موسیقی متمایز شده ‌است. این شیوه موسیقی که از سال‌های دهه ۱۸۸۰ تا پایان جنگ جهانی دوم در فرانسه اجرا می‌شد، به آوازهایی اطلاق می‌شد که بیانگر حزن و حسرت‌های قشر فرودست جامعه نظیر کارگران، روسپیان، متکدیان و ملاحان دورافتاده از معشوق بودند. درونمایه ثابت این ترانه‌ها عشق نافرجام، انتظار و سرگشتگی بود. از جمله آثار به‌نام پیاف در این سبک، ترانه‌ «میلور» (Milord) است که شعر آن را ژرژ موستاکی سروده‌ و موسیقی‌اش ساخته‌ی مارگریت مونو بود. این ترانه واگویه‌های درونی دختری کارگر است که دلبسته‌ی یک مسافر اشراف‌زاده بریتانیایی شده‌ و رقیب را هیچ می‌انگارد.

ادیت پیاف در پیراهن سیاه ساده‌اش- که به مشخصه‌ی او بدل شده بود - مخاطبان را میخکوب و مسحور می‌کرد. ژان کوکتو، هنرمند فرانسوی درباره‌ی نحوه‌ی اجرای او گفته‌ بود:

«هنگامی که بر روی صحنه می‌رود، لحظه‌ای درنگ می‌کند و بعد... صدایی از عمق جانش برمی‌خیزد، صدایی که از فرق سر تا نوک انگشتان پایش را دربر می‌گیرد و مثل موج یک مخمل سیاه گرم هویدا می‌شود تا ما را در خود غوطه‌ور کند، درونمان رخنه کند و به تمام به جانمان بنشیند. یک وهم تمام عیار. ادیت پیاف مثل یک بلبل نامرئی‌ست که بر شاخه‌ای نشسته و خودش از نظر نهان است. ابتدا فقط چشمان خیره، دستان رنگ‌پریده و پیشانی موم‌اندودش است که روشن است و بعد صدای اوست که آماس می‌کند، اوج می‌گیرد و رفته‌رفته بر جای او می‌نشیند.»

پیاف، در همان سال‌های نخستین شهرت‌ و پس از حادثه‌ قتل لوپلی، درگیر پلیس و بازجویی شد و زندگی‌ هنری‌اش می‌رفت که به حاشیه و محاق فرورود. اما این بلوا، به کمک ریموند آسو، موسیقی‌دان نامدار فرانسوی به سرآمد. آسو در طی تمرین‌هایی سخت و مدام، به ادیت سواد موسیقیایی آموخت و اندیشه‌‌اش را پروراند. همین آموزه‌ها زندگی حرفه‌ای پیاف را به سمت و سوی دیگری کشاند، تا او علاوه بر آرایش صدا، از قریحه‌اش در ترانه‌سرایی هم بهره ببرد. او در سال ۱۹۴۵ ترانه‌ی «زندگی به رنگ صورتی» (La vie en rose) را نوشت و آن را بر بستر ملودی‌‌ای ساخته‌ مارگریت مونو اجرا کرد. این ترانه که ترجمه دقیق‌ترش، «زندگی را روشن دیدن» است ، حالا به ترانه‌ای کلاسیک تبدیل شده، آوازه‌ای جهانی پیدا کرده و از ترانه‌هایی‌ست که ادیت پباف را با آن می‌شناسند.

ادیت پیاف: «زندگی به رنگ صورتی» (La vie en rose)

ادیت پیاف دو بار ازدواج کرد، بار نخست همسر ژاک پیل، خواننده- بازیگر فرانسوی شد و دومین بار در سال آخرین زندگی‌اش و با تئو ساراپو، آرایشگر بیست و پنج ساله یونانی پیمان زناشویی بست. تنها فرزند پیاف، در هفده سالگی او به دنیا آمد. دختری به نام مارسل که ثمره زندگی مشترک ادیت با لویی دوپو بود. این دختر در دو سالگی و به دلیل ابتلا به مننژیت جان سپرد. علاوه بر اینها پیاف روابط عاشقانه‌ کوتاه و بلند بسیاری را تجربه کرد، مردانی که بیشترشان به سبب علایق و انگیزه‌های هنری جذب او می‌شدند و ادیت برای آنها نقش یک مراد و آموزگار داشت. ژرژ موستاکی، فرانسیس بلانش، ایو مونتان و شارل آزنووار، از جمله‌‌‌ی مشهورترین این مریدان‌اند. اما ورای تمام این تجربه‌های عاشقانه، عشق تراژدی‌وار او به مارسل سردان، مشت‌زن فرانسوی، زندگی پیاف را زیر و زبر کرد. ادیت پس از مرگ معشوق متاهلش در حادثه‌ سقوط هواپیما، روزگارش سرشار از تلخکامی و اندوه شد. او چندین ترانه به یاد او اجرا کرد که «مرثیه عشق» (Hymne à l'amour)، یکی از آنهاست.

ادیت پیاف: «مرثیه عشق» (Hymne à l'amour)

زندگی غم‌بار، آشفته و پرالتهاب پیاف صدای متزو سوپرانوی زلال او را قوتی دوچندان می‌بخشید و تاثر مخاطب را بر می‌انگیخت:

«اگر روزی زندگی تو را از من بگسلاند

اگر بمیری، اگر از من دور شوی

هیچ مهم نیست، مادامی که عاشقمی...

چون من هم خواهم مرد

و تا ابد همدیگر را خواهیم داشت

در پهنه بیکران، در آسمان

بی هیچ دغدغه دیگری...»

پیاف در پی این عشق بدفرجام و پس از آسیب‌دیدگی در تصادف اتومبیل، دست به دامان الکل و افیون شد و همین اعتیاد، ضعف جسمی و روند بیماری او را تشدید کرد؛ آنقدر که در یکی از اجراهایش در سال ۱۹۵۹ روی صحنه از حال رفت.

اما وداع جادویی ادیت با عالم صحنه و موسیقی به سال ۱۹۶۰ برمی‌گردد، زمانی که این یاغی شوریده‌سر در اوج ناخوشی و بیماری، به اصرار خودش بر روی صحنه رفت تا یکی از ماندگارترین ترانه‌های تاریخ موسیقی، در خاطر مردمان حک شود. «نه، من پشیمان نیستم» Non, je ne regrette rien هم آخرین ترانه او بود و هم گواهی بر هشیاری و قدرت این زن عاصی. زنی که تشنه‌ی دانستن بود و سرشار از شور زندگی و مصمم برای در دست گرفتن عنان سرنوشت. یک پیشرو که نبوغ خارق‌العاده‌اش همساز یاغی‌گری‌هایش بود و یک جان آزاده که هرآنچه داشت با سخاوت می‌بخشید.

بعد از این اجرا، بیشتر روزگار ادیت در ناخوشی و در حاشیه شهر سپری شد، تا اینکه سرانجام در یازدهمین روز اکتبر سال ۱۹۶۳ زخم‌های جسم و جان‌اش او را از پای درآوردند. بعد از مرگ ادیت، اسقف اعظم پاریس برگزاری مراسم مذهبی برای او را ممنوع اعلام کرد و زندگی‌اش را آکنده از گناه خواند. تا اینطور این پرسه‌زن بی‌خانه به رسم زندگی بی‌قیدش، بی‌تکلف مراسم مذهبی و با بدرقه‌‌ انبوه هوادارانش در گورستان پرلاشز به خاک سپرده ‌شود. ژان کوکتو، یار دیرین پیاف، که تنها به اندازه‌ یک نیمروز بعد از ادیت زنده ماند در رثای او چنین گفته بود:

«حالا تنها صدایش مانده‌است. آن صدای فاخر که مثل مخمل سیاه هر آنچه او می‌خواند را شکوه و جلال می‌بخشید. من گرچه هنوز صدایش را دارم، اما دریغ، مونسی بزرگ را از دست داده‌ام.»

ادیت پیاف: نه، افسوس نمی‌خورم

۱- نقل از ژان کوکتو

۲«افسوسی نیست! زندگی ادیت پیاف»

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • گورش

    مرسی که از پیاف نوشتید. او یک هنرمند بی نظیر بود و صدایی آسمانی داشت. من همیشه به او گوش میکنم

  • همنشین بهار

    ادیت پیاف Edith Piaf گُنجِشَکَکِ اَشی مَشی «ادیت پیاف»؛ اصلاً قیافه نداشت امّا به محض آنکه روی صحنه می‌رفت به تمام معنا سکسی و زیبا و دلربا می‌شد. صدایش که آدمی را به دیدار خویشتن می‌بَرد، آینه‌ای از زندگی رنج بار او بود. در جنگ جهانی دوم، وقتی فاشیست‌ها به پاریس ریختند و زندان‌ها را از آزادیخواهان پُر کردند؛امکانات ویژه‌ای برای ارتباط با زندانیان فرانسوی داشت، از همین‌رو آدم‌های نُخاله و بی‌فرهنگ، به او تُهمت مزدوری زدند و شایع کردند: خیلی بی‌مرز است و با دشمن سَر و سر دارد،امّا بعد‌ها رو شد که در آن سال‌ها با جنبش مقاومت فرانسه همکاری داشته و بسیاری زندگی‌شان را مدیون او هستند. ... http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=342 ... ‌ سایت همنشین بهار http://www.hamneshinbahar.net