ماجراهای معماگونهی «اژدها وارد میشود»
فهیمه فرسایی - ترکیب ناموزون ماجراهای بیسر و ته با آداب و رسوم بومی، تلاش مانی حقیقی را برای باورپذیر ساختن آخرین ساختهاش نقش بر آب میکند.
مانی حقیقی، تنها کارگردان فیلمهایی چون «کارگران مشغول کارند»، «آبادان»، «کنعان» و» پذیرایی ساده» نیست. او همچنین فرزند نعمت حقیقت و لیلی گلستان و در نتیجه نوه ابراهیم گلستان، یکی از پیشکسوتان موفق سینمای ایران هم هست. این پیوندهای خونی از این جهت که این سینماگر فلسفه آموخته به شهادت پیشنمای فیلم در پنجمین کار سینمایی خود «اژدها وارد میشود» رویدادهایی واقعی را بازگو میکند، اهمیت زیادی دارد. چون این وقایع به گونهای ناگسستنی با زندگی این خانواده، به ویژه با فعالیتهای سینمایی پدربزرگ کارگردان گره خورده است.
برای حقیقی که گهگاه در فیلم به عنوان حلقه رابط رویدادهای غیرمتجانس و باورنکردنی آن ظاهر میشود، داستان از زمانی آغاز میشود که در زیرزمین خانه قدیمی ابراهیم گلستان لوله آبی میترکد و کارگران هنگام تعمیر آن صندوقی زهوار دررفته و دربسته را مییابد. این امکان که «جعبه پاندورای» یافت شده میتواند حاوی رازهای پنهان خانواده باشد، کارگردان و گروه او را وامیدارد که برای پیدا کردن کلید صندوق و پی بردن به اسرار مدارک موجود در آن (از جمله ناپدیدشدن ناگهانی صدابردار فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان) تلاش کنند؛ تلاشی که کارگردان و تیمش با انجام سفری توریستی در دنیای ادب و هنر و سیاست سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی در ایران به ثمر میرسانند.
زبان تصویری قابل فهم برای «خودیها»
مانی حقیقی به این ترتیب، به مسئله خصوصی و شخصی خود ابعادی همگانی و سیاسی ـ اجتماعی میبخشد که هر چند کنجکاوی تماشاگر را برمیانگیزد، ولی پس از طی یک دور دَوَرانی و تحمل سنگینی آوار انبوهی از اطلاعات جنبی و سطحی به حس بیتفاوتی تبدیل میشود. در این میان، فضاسازیهای تعلیقمحور و رعبآور در کوچهپسکوچههای جزیره قشم (محل فیلمبرداری) و پرشهای زمانی، کمتر از زبان ایما ـ اشارهای فیلم که سرشار از ابهامهای تحمیلی و نامؤثر است، سهم دارد: حقیقی برای در میان گذاشتن تجربههای گردشگرانه خود در تاریخ معاصر ایران، از زبان گروه «هزوارش» استفاده کرده است. این گروه به شهادت مسعود بهنود در فیلم از درون ساواک خبرها را «با کلمات رمزی که تنها برای اعضای گروه قابل فهم بود» به اعضای خود در اپوزیسیون منتقل میکرد.
این تنها استفاده از زبان گروه «هزوارش» در فیلم نیست که درک ماجراهای معماگونهی «اژدها وارد میشود» را دشوار میکند. بهکارگیری شناسههای ناهمگون ژانرهای متفاوت (ترسناک، پلیسی، افسانهای، اکشن، مستند، اسرارآمیز...) و تلفیق و ترکیب ناموزون آنها در اجرایی ساختارشکن و روایتگریز که با برداشتی مردمشناسانه از آداب و رسوم بومی مردمان جزیره قشم درآمیخته، سد راه برقراری ارتباط با تماشاگرند و تلاش کارگردان را برای باورپذیر ساختن رویدادهایی که در فیلم پی در پی بر واقعی بودن آنها تأکید میشود، نقش بر آب میکنند. در این میان، رابطه خانوادگی کارگردان، حضور خود او، شهادت لیلی گلستان، تفسیرهای مسعود بهنود، اشارههای تاریخی و نظرات کارشناسانه شخصیتهای سیاسی زنده مانند صادق زیبا کلام و سعید حجاریان هم از بُعد باورناپذیری ماجراها نمیکاهد. این امر در خصوص نمایش قدرقدرتی سازمان امنیت در دوره پهلوی، نفوذ برخی از گروههای سیاسی در آن به عنوان بازجویان ارشد، جنگ ایران و پرتغال در دوران صفویه، همچنین جنگ میان ایران و عراق و سایر واقعیتهای تاریخی که در فیلم به آن اشاره شده، نیز صدق میکند.
آغاز ماجرا
ماجراهای فیلم «اژدها وارد میشود»، ۵۰ سال پبش از زمانی که کارگردان جلوی دوربین از ترکیدن لوله آب خانه پدربزرگش خبر میدهد، آغاز شده است: در روز ۲۲ ژانویه ۱۹۶۵، یک روز پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر ایران در برابر مجلس. در این روز کارآگاهی کراواتی به نام بابک حافظی مامور میشود معمای مرگ یک زندانی سیاسی مارکسیست- لنینیست را که به دار آویخته شده، کشف کند. آقای حافظی با شورلت نارنجیرنگ خود عازم محل حادثه میشود که کشتی به خاک نشستهای در میان بیابانی برهوت، نزدیک گورستانی متروک است. تنها مدرکی که قرار است این کارآگاه اتوکشیده را در حل معمای مرگ زندانی یاری دهد، بازنویسی بخشهایی از رمان «ملکوت» بهرام صادقی روی دیوارهای محل زندگی او (کشتی) است. هر چند حرکت سریع دوربین، اجازه خواندن تمام نوشتهها را به تماشاگر نمیدهد، با این حال میتوان از طریق آنها به نمادین بودن کشتی به خشکی نشسته به عنوان جامعه فلکزده ایران پی برد که با دفن هر جنازهای در گورستان در اثر وقوع زلزله به تکان درمیآید، ولی در هم نمیشکند.
در فیلم گفته میشود که دلیل زلزله اژدهایی است که در زیر گورستان زندگی میکند. این «شایعه» سبب میشود که کارآگاه خوشتیپ به کمک دوستان خود، یک زمینشناس که در آلمان تحصیل کرده و یک صدابردار که تمام مدت به ضبط سکوت در مناطق مختلف جزیره است، دوباره به آنجا برود تا راز اژدها ـ زلزله را کشف کند.
گردشگری هنرمندانه
رمان «ملکوت» و «کتاب هفته» احمد شاملو تنها عناصری نیستند که بار نمادین ذهنیت مغشوش فیلم را با خود حمل میکنند. از آن آشکارتر، استفاده از مضمون و نماهای فیلم «خشت و آینه» پدر بزرگ کارگردان است که زیربنای ساختاری فیلم را میسازد: در فیلم «اژدها وارد میشود» نیز بچهای بیسرپرست به نام «واله» روی دست شخصیتهای فیلم (بیش از همه صدابردار آن) میماند. این بچه «حرامزاده» که حاصل «بغلخوابی» حلیمه دختر صیاد کوسه جزیره با مردان «خارجی» رأسالشیخ است، در چیدمان تاریخی فیلم پس از سرنگونی دودمان پهلوی و در جریان انقلاب اخیر ایران به دنیا میآید. مانی حقیقی صحنههایی از «خشت و آینه» را که در آنها راننده تاکسی، بچه به بغل وارد پاتوق زیرزمینی دوستانش میشود و واکنشهای کنجکاوانه آنان را برمیانگیزد، در فیلم خود گنجانده است.
اجرای بخشی از نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای دوره بیست و پنجم زمینشناسی...» از عباس نعلبندیان، نمایشنامهنویس آوانگارد ایرانی نیز در متن فیلم، گویای کاوش باستانشناسانه کارآگاه حافظی و تیم او در اعماق تاریخ ایران برای دستیابی به «هویت اصیل» این ملت است که به زعم کارگردان با دسترسی به آن، راه روشن آینده این مرز و بوم را مشخص میکند. صحنه عاریه گرفته از نمایشنامه نعلبندیان با توضیح چندصدایی «مه صحنه را پر و خالی میکند» پایان میگیرد. تکرار نماهای کاوشهای باستانشناسان نیز، بیشباهت به استعاره قوی ابراهیم گلستان در فیلم «اسرار گنج دره جنی» نیست که روابط و مناسبات اجتماعی ـ سیاسی حاکم بر دوران پهلوی را به نقد میکشید و نمایش آن پس از چند روز اکران، ممنوع شد.
سازههای سرگیجهآور
مانی حقیقی با بهکارگیری تورمی اینگونه عوامل ملی ـ تاریخی که تعدادشان در فیلم کم نیست، بیش از هر چیز حضور مستقل خود را کمرنگ کرده و از ظرفیت جذابیتهای فراگیر فیلم برای جلب تماشاگر غیرایرانی کاسته است. سینماروهای غربی که در پس فیلمهای اصغر فرهادی، جعفر پناهی و عباس کیارستمی (هر یک به سبک و سیاق خود) در تلاش درک جامعه ایران و ناهنجارهای اجتماعی آن هستند، با دیدن «اژدها وارد میشود» تنها میتوانند مفتون چشماندازهای مسحور کننده طبیعت جزیره قشم شوند که با فیلمبرداری موزون و موفق هومن بهمنش، تدوین استادانه هایده صفییاری و همراهی موسیقی تأثیرگذار کریستف رضاعی به حد اعلا جلوهنمایی میکنند.
پیشپرده فیلم «اژدها وارد میشود» ساخته مانی حقیقی
نظرها
بیژن
در یک اثر سمبولیستی که قرار است سمبول و نشانه نقش واقعیت را بدوش بکشند باید نسبتی عقلائی و قابل قبول بین نشانه برقرار باشد. از این شاخه به آن شاخه پریدن و همزمان بین واقعیت واستعاره در تردید بودن نتیجه اش میشود فیلمهای مانی حقیقی. میخواهد فیلم فلسفی و درعین سمبولیستی بسازد و ببینندگان بروند نشانه ها را کشف کنند و بگویند عجب ذهن خلاقی. ببین این منظورش فلان وبهمان بود. کشتی در خاک نشسته ایران است. داستان ملکوت بهرام صادقی تعارضات یا چند گانگی ذهنیت روشنفکر ایران. این وقتی برآن نوشته میشود نشانه بهمان است. مگه قراره فیلم جدول کلمات متقاطع باشد؟ واقعیت این است که فیلمسازان ایرانی با ادبیات و رمان قهر هستند و میخواهند پیامهای مهم فلسفی -جامعه شناسانه بدهند و به پرت و پلا گویی میافتند. مانی حقیقی اگر یکی از داستانهای پدربزرگش را فیلم میکرد بهتر بود تا اینکه در فیلم پذیرایی ساده نگره فلسفی عدالت در اخلاقیات دینی را با پرسش مواجه کند. این کارها را دیگران و بسیار بهتر کرده اند. حالا هم از جیب مادرش و پدر بزرگش و ارثیه آنها خرج کرده. کاش بجای آن ترجمه های مادرش از ادبیات فرانسه و داستانهای ابراهیم گلستان را بخواند
محیا
بچه ای که حلیمه به دنیا میاره به احتمال زیاد بچه ی همون تبعیدی به قتل رسیده ست. ربطی به خارجی های رأسالشیخ نداره
نوا
درسته حلیمه و اون اقای زندانی عاشق هم بودن مردن اون آقا هم فقط مربوط به مسائل ناموسی میشه هیچ ربطی به سیاست نداره پدر حلیمه وقتی متوجه میشه میره اون مرده رومیکشه(خفه میکنه)بعدش صحنه سازی میکنه که خودکشی بوده کاراگاه حفیظی هم فهمیدمرگه مرده قتل بوده،الماس خان میخواست دختره خودش (حلیمه)روهم بکشه که اون تونست توقسمتی ازکشتی قایم بشه،درضمن هم خود کارگردان(آقاحقیقی)گفت،هم تودیالوگ بازیگران بودکه همه این اتفاقاتودهه های40 رخ داده بچه حلیمه واون مرده(واله)هم همون زمانی که اینا داشتن تحقیق میکردن به دنیااومدیعنی همون دهه های 40 هیچ ربطی به انقلاب نداره! بگذریم...من تو نت نگاه کردم درباره فیلم(خشتوآینه)متاسفانه هیچ اسمی ازکوروش حدادتوعوامل فیلم نبود.
نوا
معذرت میخوام! منظورم کیوان حداد بود اسمش به عنوان صدابرداریاحتی دستیارصدابردار تو عوامل فیلم: خشت وآینه! نبود من تو اینترنت چک کردم