اورهان پاموک: پدر روشنفکرم - اومبرتو اکو
در حضور اومبرتو اکو، دانش و آگاهی به آزادی میانجامید. اورهان پاموک، برنده نوبل ادبی دریادوارهاش از اکو به عنوان یک «پدر روشنفکر» یاد میکند.
اومبرتو اکو، نشانه شناس و رماننویس ایتالیایی، شامگاه جمعه ۱۹ فوریه درگذشت. اکو حضور رسانهای فعالی داشت. درگذشتش هم طبعاً در رسانهها بازتاب گستردهای پیدا کرد.
اورهان پاموک که با اومبرتو اکو آمد و شد داشته، در نوشتهای که میخوانید یاد و خاطره او را گرامی میدارد. این نویسنده ترکیهای که در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبی را به دست آورد، از اومبرتو اکو به عنوان یک پدر روشنفکر یاد میکند.
•اورهان پاموک: پدر روشنفکرم - اومبرتو اکو
خبر درگذشت اومبرتو اکو غمگینم کرد. او نویسندهای بود که تأثیر زیادی بر من گذاشت و از او بسیار چیزها آموختم. تأثیر او بر من تا آن حد است که میتوانم بگویم نه تنها به او احترام میگذاشتم، بلکه بسیار دوستش میداشتم و ستایشاش میکردم.
در سالهای دهه ۱۹۸۰ که تلاش میکردم با نوشتن آثاری پستمدرن و تجربی بختم را به عنوان یک داستاننویس بیازمایم، آثار اومبرتو اکو را میخواندم. بازیگوشی پستمدرن او، سبک کاملاً شخصیاش در رماننویسی تاریخی که با طنز و مطایبه درآمیخته بود، و تواناییاش در آوردن دانش و بینش روشنگرانهاش در رمان تاریخی، به من در یافتن سبکم در رماننویسی در آن سالهای آزمون و خطا بسیار کمک کرد.
در منطقهای که کشور من در آن واقع شده، مشکلات زیادی در رویکرد به تاریخ و سنتهامان دارم. اومبرتو اکو به من آموخت که چگونه میتوان به عنوان یک نویسنده به تاریخ و سنتها نزدیک شد.
هنگامی که سالها پیش دیداری با اکو در استانبول دست داد، بسیار خشنود شدم. او مرا به دانشگاه بولونیا که در آن زمان در آنجا استاد نشانهشناسی بود دعوت کرد که چند جلسهای ادبیات تدریس کنم. از آن پس گاهی یکدیگر را در استانبول ملاقات میکردیم، در اتاق کارم مینشستیم و با هم از هر دری سخن میگفتیم. اومبرتو اکو چنان تیزهوش و اهل مطالعه بود که هرگونه دیداری با او به حادثهای لذتبخش تبدیل میشد.
چیزی را با شما در میان میگذارم: هرگاه که کسی پای صحبت اومبرتو اکو مینشست، لبخندی بر لبانش نقش می بست. چرا؟ زیرا او به مخاطبش اجازه میداد که برای مدتی در جهان او زندگی کند: جهانی شگفتانگیز که از تیزهوشی و طنز و شوخی و دانش بهره برده بود.
دانش در نظر اومبرتو اکو نه به معنای قدرت، بلکه به معنای آزادی بود. اکو اعتقاد داشت که با دانش میتوان با سرخوشی و شادی انسانها را رهایی داد. این اندیشه بلند او را از دیگر اندیشههایش بیشتر دوست میداشتم.
یک روز در استانبول، در اتاق کارم روی مبل بزرگی، مقابل من لمیده بود. به او گفتم این میل را از پدرم به ارث بردهام و هر بار که به این مبل نگاه میکنم پدرم را میبینم که وقتی من کودکی بیش نبودم روی آن لم میداد.
اومبرتو اکو سری تکان داد و گفت او هم دقیقاً همسن پدرم است. گمانم میخواست به اشاره بگوید که از برخی لحاظ حق پدری به گردنم دارد. به او حق میدهم: اومبرتو اکو، نویسندهای که از او بسیار چیزها آموختم، پدر روشنفکری بود برایم. بسیار اندوهگینم.
نظرها
نظری وجود ندارد.