ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شبکه «من و تو» - چرا «استیج» مهم است؟

امید کشتکار - جدال بر سر بر سر برنامه «استیج» شبکه من و تو بازتابی‌ست از جدال دنیای ایده‌آل حاکمان سیاسی و اقتصادی ایران. توده‌ خنثی هم این امواج متضاد را در خود تکثیر می‌کند.

نوشتن درباره‌ی برنامه‌ای مانند «استیج» ایستادن بر سر دوراهی است. از یک‌طرف جذابیت بررسی این هم‌همه‌ی مدیاتیک و از سوی دیگر ترس از افتادن به دام ابتذال مرسوم نقد پدیده‌های حباب‌مانندی که برای مدتی کوتاه جماعت بزرگی را درگیر می‌کنند و پس از پایان، به سرعت از «مد» می‌افتند. اما به باور من اتفاقاً باید همین‌جا و در همین‌نقطه از آلوده شدن به روزمرگی نهراسید و درباره‌ی وضعیت موجود نوشت. درست آن‌جایی که با جملاتی از این دست روبرو می‌شویم که «این برنامه فقط سرگرمی‌ست»، «مردم ما که چیزی ندارن، به همین چیزها دلشون خوشه» و یا آن‌جایی که می‌شنویم «این برنامه و مشابه‌اش همه‌جای دنیا هست. همه هم می‌بینن، ایرادی هم نداره». دقیقاً در همین نقطه‌ی طلاییِ مجاز شمرده شدنِ هر شکل از ابتذال و سیاست‌زداییِ رسانه‌ای در قالبِ مجازِ «سرگرمی»، باید وارد شد، حرف زد و نقد کرد.

چهار داور برنامه «استیج» شبکه من و تو

استیج و برنامه‌های مشابهش که می‌توانند در فرصت کوتاهی بخش بزرگی از جامعه را در تمام گروه‌های سنی و اجتماعی و از هر طبقه‌ی اقتصادی به شرط داشتن امکان حداقلی گیرنده‌ی ماهواره با خود همراه و درگیر کنند، همان گلوگاه‌هایی هستند که به رسانه‌های جریان مسلط که سوار بر امکانات مالی و اسپانسر از رقبای خود فرسنگ‌ها پیش هستند، امکان تنفس، سازمان‌دهی و رسیدن به اهداف خود را می‌دهد.

اعتراض و رسانه

استیج محصول گران‌قیمت شبکه‌ی من و تو، فرزند «آکادمی گوگوش»، از ترکیب نمونه‌های غربی موفق از نظر تجاری مانند «اکس فکتور» و «دِ ویس» ساخته شده و برخلاف آکادمی که ادعای پرورش استعدادهای جدید موسیقی داشت، تمام توانش را بر این گذاشته که اساساً مسابقه‌ای در کار نیست و آن چهار نفر هم «داور» نیستند. آن چیزی که وجود دارد جمع شدن عده‌ای «پرودیوسر» است که به دنبال استعدادهای جدیدی هستند تا به «مارکت موزیک» وارد کنند و «ترک‌های تاپی» بسازند که «نامبر وان» شوند. این چند خط تمام استراتژی و هدف این برنامه است که بی‌وقفه در میان نطق مجری‌ها و تهیه‌کننده‌ها و مهمانان و شرکت‌کننده‌گان تکرار می‌شود. و دقیقاً این هدفی که فریاد زده می‌شود همان نقطه‌ی کلیدی استیج است و همان هدف غایی برنامه. یعنی قبح‌زدایی، عادی‌سازی و معمولی کردن «فروش» و «بازار» در موسیقی و به طریق اولی‌تر در هنر. اصرار استیج بر حضور تهیه‌کننده و نه داور در برنامه‌ای با شکل و شمایل کامل یک مسابقه که مرحله‌های مقدماتی، نیمه‌نهایی و فینال دارد، بیشتر از این‌که حقیقی باشد و بیشتر از این‌که آن چهار نفر داور-تهيه‌کننده واقعاً قابلیت معرفی چهره‌های جدید و تاثیرگذاری در بازار موسیقی را داشته باشند، تبلیغ این نکته است که آن چه اهمیت دارد نه تکنیک و روش و سبک خواننده‌گی، نه آهنگ‌سازی و تنظیم و نه حتی شعر و ترانه، که بازار است. و دقیقاً به همین دلیل مدام این نکته تکرار می‌شود که سبک شما را «ایرانی‌ها» که معنایش «بازار موسیقی ایران» است نمی‌پسندند. با در نظر گرفتن همین نکته‌ی به ظاهر ساده است که می‌توان از استیج رمزگشایی کرد.

امین در برنامه «استیج»: رپ شیک

شاه‌کلید این برنامه کسی نیست به‌جز رپ‌کنی به نام امین که به فینال هم رسیده است. او قرار است نماد متضادی از همه‌ی آن چیزی باشد که قرار است نماینده‌گی کند. یعنی موسیقی هیپ‌هاپ و رپ. امین به ساده‌گی عامل اتصال «اعتراض» و «سرمایه» است، یعنی دقیقاً جایی که در نهایت، سرمایه، هنر اعتراضی را می‌بلعد، از آن کالا می‌سازد و این کالای قلابی را به‌جای نمونه‌های اصلیِ معترض به خورد مخاطب می‌دهد. امین با تکست‌های روتوش شده‌اش که خط قرمزهای رسانه‌ای مانند من و تو را رعایت می‌کند، از مدیا، سرمایه و هنر کالایی انتقاد نمی‌کند و کلمات رکیک و خیابانی که جز لاینفک رپ‌خوانی است را حذف می‌کند، قرار است جای رپ‌کن‌های مخالف وضع موجود را بگیرد که از پایه بر اساس مخالفت با سلطه‌ی مدیا پا گرفته‌اند. وظیفه‌ی او این است که موسیقی رپ و هیپ‌هاپ را مانند نمونه‌های تجاری غربی آن، در بستر جریان رسانه‌ای مسلط، تبدیل به متضاد خود کند. با شکل‌گیری این کالا و در هیاهوی آن نورها و چراغ‌های خوش‌رنگ تبدیل به عنصر بی‌خطرِ مدیاتیک شود. رسانه شیفته‌ی این معترضان حل شده در سیستم است. آن‌ها با ژست اعتراض مثل بَدمن‌های سینمایی، محبوب‌تر و پرفروش‌ترند و علاوه بر آن‌که از رسانه‌ی جریان اصلی تغذیه می‌کنند، مروج شکلی از مخالفت هستند که کاملا وابسته به مناسبات رسانه است.

این معترضان ممکن است که در تکست‌هایشان هم‌چنان حدی از اعتراض سیاسی یا اجتماعی را مطرح کنند اما در نهایت به واسطه‌ی استفاده از امکانات رسانه‌ی مسلط کارکردی جز سیاست‌زدایی از هنر نخواهند داشت. فراموش نکنیم که همواره مخالف‌خوانی، افشاگری و ضد خود بودن برای مخاطب جذاب است و تئوری توطئه در طول تاریخ، جذابیت داشته است. وقتی که رپ یا هر نوع هنر اعتراضی دیگری بر بستر یک مدیای رسمی قرار گرفته، رشد کرده و وارد بازار می‌شود، ناچار به تن دادن به قواعدی‌ست که آن رسانه برایش تعیین می‌کند. قواعدی که بی‌شک مرزی نامرئی ولی سلبی برای تولیدکننده‌ی اثر هنری می‌سازد و او را در چارچوب مورد نظر مدیا حبس می‌کند. و از آن جایی که یک شوی رسانه‌ای کارکردی جز جذب مخاطب بیشتر برای درآمدزایی بیشتر ندارد، پیشاپیش مشخص است که از هنر سابقا اعتراضی توقع چه کارکردی خواهد داشت.

دوگانه‌های کارآمد

برای من و تو یا هر شبکه‌ی تلویزیونی تجاری دیگر، مناسبات موسیقی تفاوت چندانی با یک فروشگاه ندارد. همان‌طور که در هر سوپرمارکتی باید هم دستمال کاغذی و بیسکوئیت و نوشابه موجود باشد هم تیغ ریش‌تراشی، برای رسانه هم باید سبک‌های مختلف موسیقی از رپ و سنتی و فولکلور و پاپ و راک کنار هم باشند تا جنس فروش جور باشد و هر نوعی از مخاطب راضی نگه داشته شود. به خاطر همین جوری جنس است که دختر خوش‌لباسِ زیباروی استاندارد مطابق سلیقه‌ی عمومی که گوگوش می‌خواند با دختر متفاوت شورش‌گری رقابت می‌کند که در فیس‌بوکش عکس لگد زدن کونگ‌فو به اشتراک می‌گذارد و موسیقی راک دوست دارد.

فریال در برنامه «استیج»

در بقالی استیج همه‌جور جنسی وجود دارد. می‌توان به فریالی رأی دارد که نماد همه‌ی آن چیزهایی است که این روزها به عنوان استاندارد زیبایی زنانه ترویج می‌شود و یا به پانیدایی که در ژست و لباس و چهره و سبک موسیقی متفاوت‌نماست. می‌توان بین امیرحسین که تقلیدی از تمام موسیقی استاندارد ایرانی در چند دهه‌ی اخیر است یا امین که غریب‌ترین سبک موسیقی فارسی برای خانواده‌های ایرانی را می‌خواند دست به انتخاب زد. اما آیا در نهایت انتخابی واقعی وجود دارد؟ این هم‌همه‌ی رسانه‌ای که در مدت کوتاهی جامعه‌ای را به کنش و جدال وامی‌دارد در نهایت برنده‌ای واقعی دارد؟ از برندگان چند دوره‌ی آکادمی گوگوش چه خبر؟ آیا انتخاب‌های «مخاطبان» برنامه تاثیری در آینده‌ی حرفه‌ای و موسیقی آن‌ها داشته است؟

از برنده‌ی جدال لفظی شهرام آذر و رضا روحانی گرفته تا پیروزی پانیدا بر فریال در انتها هزاران بدوبیراه و کامنت و استتوس مجازی تولید می‌شود و از دل این تضادهای برساخته‌ی رسانه‌ای، کلیک‌ها و بینندگان ماهواره بیشتر می‌شوند و اسپانسرهای بیشتری جذب من و تو خواهند شد. در حقیقت هر مسابقه و رقابتی وقتی جذاب خواهد شد و وقتی مخاطب بیشتری جذب خواهد کرد که قادر به ساخت دوگانه‌ها و چندگانه‌های متضاد قوی باشد. استیج جایی است که دوگانه‌های خود را از دل رقابت مدل استاندارد و خارج از نرم عمومی می‌یابد. به این معنی که برای تحریک مخاطب دست روی احساساتی از او می‌گذارد که برای تحریک شدن احتیاجی به تحلیل و واکاوی نداشته باشد. به همین دلیل است که آدم‌های برنامه با این فاصله‌ی بعید و اساساً غیرقابل مقایسه انتخاب شده‌اند. با هیچ استانداردی نمی‌توان شکل و سبک اجرای مثلاً امیرحسین را با امین و یا رضا را با فریال مقایسه کرد. در میان داور-تهيه‌كننده‌گان هم این ماجرا وجود دارد. کنار هم نشاندن چهار آدم متضاد نه برای رسیدن به یک ترکیب همه‌گیر که اتفاقاً برای ساختن جدال‌هایی است که کارکردش تحریک مخاطب است. اما آیا واقعاً قرار است از دل این رقابت چیزی اتفاق بیافتد؟

امر اخلاقی و جامعه‌ی اخلاق‌مدار

فریال دختری است با زیبایی استاندارد جامعه. همان شکل و شمایلی که در بخش بزرگی از جامعه به واسطه‌ی مدل‌ها، مزون‌ها، آرایشگاه‌ها و تاجران به عنوان زیبایی استاندارد تبلیغ می‌شود. از طرف دیگر او در پوشش آزاد است و طبق استانداردهای طبقه‌ی متوسط و بالادست ایران لباس می‌پوشد. او خوش‌لباس است و در آرایش و گریم مطابق ارزش‌های امروز جامعه‌ی طبقه‌ی بورژوای ایرانی، اغراق می‌کند. فریال شخصیتی محبوب و درعین‌حال منفور در استیج است. از طرفی به واسطه‌ی زیبایی مطابق مد روزش طرفدارانی در میان طبقه‌ی متوسط دارد و از طرف دیگر به دلیل شکل پوشش آزادش مخالفان متعددی در میان بینندگان دارد. مخالفانی که معتقدند او نه به واسطه‌ی توانایی‌هایش در موسیقی و آواز که به دلیل چهره و جذابیت‌های زنانه‌اش رأی آورده و مرحله به مرحله بالا رفته است. این دوگانه‌ی اخلاقی کار را به جایی رسانده است که موافقان و مخالفان او با سرعت سرسام‌آوری در شبکه‌های اجتماعی در گروه‌های بزرگ لشگرکشی می‌کنند و مشغول فحاشی به هم هستند.

استدلال‌های عمده‌ی هر دو گروه بر مبنای «اخلاقیات» شکل گرفته است. یک گروه او را به خاطر شکل پوشش و آرایش با ادبیات و تفکری آشکارا ضدزن، فاحشه می‌خوانند و گروه دیگر او را به دلیل نمایش آزاد چهره و لباسش می‌ستایند. استدلال‌هایی دقیقاً متضاد با آن چه در دوره‌ی آخر برنامه‌ی آکادمی گوگوش بر علیه یا در موافقت با «ارمیا» آن شرکت کننده‌ی محجبه عنوان می‌شد. آن جا هم اخلاق، محور بحث‌های مخالفان و موافقان بود.

کارل مارکس جسته و گریخته به موضوع اخلاق پرداخته است. او معتقد است که اخلاق دارای خصلتی طبقاتی است. به این معنا که اخلاق برای طبقات حاکم و مسلط، ابزار ایدئولوژیکی برای اعمال و تحکیم دیکتاتوری است. مارکس معتقد بود که تاریخ اخلاق انسان تاکنون در اصل بر اساس «سویه‌ی بد»، سویه‌ی استثمار و پیکار، پیش‌رفته است، و نادرست خواهد بود که اخلاق را (به شیوه‌ی سوسیالیست‌های آرمان‌شهری) تصوری از تعالی روح انسانی محسوب کنیم، بلکه باید آن را نتیجه‌ی کوشش‌هایی بیش و کم مداوم و نظام‌مند در توجیه وضعیت‌هایی غیرانسانی بدانیم. او در رساله‌ی پایان‌نامه‌اش نوشت که موضوع اخلاق ما را به سمت دولت می‌برد. در حقیقت در دیدگاه مارکس اخلاقیاتِ مرسوم، طرحی استثماری برای صاحبان قدرت به منظور ثبات وضع موجود است. او معتقد بود که اخلاقیات محافظه‌کارانه و دینی (مسیحی) ابزاری برای حاکمیت طبقات ثروتمند بر فرودستان هستند. بر اساس این تعریف از اخلاقیات می‌توان دوگانه‌ی موجود در انتقادات اخلاقی به فریال و ارمیا را تحلیل کرد.

در ایران به واسطه‌ی شرایط پیچیده‌ی سیاسی و اجتماعی عملاً دو قطب اصلی در طبقه‌ی سرمایه‌دار بر جامعه حکومت می‌کنند. نظام حکومتی ایران و مجموعه‌ی بزرگی که دولت نیز جزوی از آن است طبقه‌ای از بورژوازی محافظه‌کارانه-نظامی هستند که بر پایه‌ی تعریفی از دین به عنوان ابزار کنترل جامعه استوار شده‌اند. این طبقه‌ی حاکم با توجه به قدرت پلیسی-قضایی و هم چنین تمام ابزارهای دولتیِ ممکن از جمله رسانه‌های ارتباط‌جمعی در حال ترویج شکلی از اخلاقیات دینی هستند که عمدتا نظرگاه‌هایشان به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه بر جمعیت مخالفان فریال و موافقان ارمیا اثرگذار است. از طرف دیگر جامعه‌ی نوکیسه‌ی تاجری در ایران فعال هستند که بر اساس الگوهای غربی بر طبقه‌ی متوسط شهری و عمدتا مرکز نشین تاثیرگذاری می‌کنند. این طبقه‌ی نوکیسه که در عین‌حال پیوندهایی مرئی و نامرئی با طبقه‌ی حاکم دارند و از رانت‌های حکومتی استفاده می‌کنند، برای فروش بیشتر و تحریک بیشتر مردم به خرید، دست به تبلیغ شکلی از اخلاقیات بورژوایی می‌زنند که بر مبنای آزادی در پوشش، بدن‌نمایی، مصرف‌گرایی، مد و زیبایی‌های استاندارد بنا شده است. این شکل از اخلاقیات که عمدتا به وسیله‌ی رسانه‌های خارج از مرزها و با همراهی جمع کثیری از نو ستاره‌گان داخلی موسیقی و سینما ترویج می‌شود، شکلی تحریف شده از آزادی اروپایی هستند که از میان آزادی بیان و آزادی دین و عقیده، تنها به دلیل خاصیت کاسب‌کارانه، آزادی پوشش را برجسته کرده و ترویج می‌کنند. مخالفان ارمیا و موافقان فریال خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تأثیر این مدل از اخلاقیات هستند.

در جامعه‌ای دوگانه که بی‌پروا به سمت اقتصاد سرمایه‌دارانه‌ی مذهبی یا به تعبیر تئوریسین رسانه‌ای این گروه محمد قوچانی به سمت راست مدرن مذهبی می‌رود، درگیری‌هایی از جنس فریال-ارمیا نه یک امر غیرعادی یا خاصیتی اجتماعی که اتفاقاً پدیده‌ای کاملا سیاسی-طبقاتی است که ریشه در مناسبات حکومتی بخش‌های مختلف نظام که به صورت مستقیم درگیر مناسبات اقتصادی هستند دارد. تضاد اخلاقیات سنتی-مدرن یا مذهبی-سکولار که از خلال لشگرکشی‌ها و فحاشی‌های دنباله‌دار و گسترده در فضای مجازی رخ می‌نماید، دقیقاً جدالی است سیاسی-اقتصادی که دو بخش از سرمایه‌داری موجود در فضای سیاسی ایران را نمایندگی می‌کند.

برای شناخت این پدیده برخلاف آن‌چه تاکنون انجام شده نه باید مدیحه‌های اخلاقی سر داد و نه برای رنگ باختن روامداری و اخلاقیات در جامعه‌ی ایران نوحه‌سرایی و سوگواری کرد. آن چه از بین فحش‌های فیس‌بوکی و اینستاگرامی بیرون می‌آید، چیزی نیست جز جدال دنیای ایده‌آل حاکمان سیاسی و اقتصادی ایران. طبقات بالادست حاکم، ارزش‌های خود را در جامعه تبلیغ می‌کنند و گرچه هم‌پوشانی‌های آشکاری در منافع تجاری و اقتصادی دارند، ولی از آن‌جا که هریک به دنبال کسب تمام این بازار گران‌قیمت هستند، می‌کوشند برای بیرون راندن رقیب، ارزش‌های متفاوت اخلاقی خود را بیشتر و بیشتر ترویج و تبلیغ کنند. توده‌ی بی‌شکل و خنثی (به تعبیر ژان بودریار) نیز این امواج متضاد را گرفته در خود تکثیر می‌کند و مثل آتش‌فشان‌هایی گاه‌به‌گاه به روی هم تف می‌کند.

شاید بهتر است به جای آن که دست به تحقیر طبقات اجتماعی به عنوان عاملان بی‌اخلاقی بزنیم و شروع به نصیحت و ارشاد آن‌ها کنیم، به طبقه‌ی سرمایه‌دار، به هواداران اقتصاد بازار، به عاشقان اقتصاد آزاد و پیوستن به سازمان تجارت جهانی، به معتدلان حاکم، به آنان که فقر را بی‌اخلاقی و ثروت را در جایگاه اخلاق‌مداری می‌نشانند، در هر دو سوی مذهبی و سکولار نگاه کنیم و به این فکر کنیم که چگونه سرمایه‌داری به واسطه‌ی اصل سودآوری می‌کوشد اخلاقیات و ارزش‌های مورد نظرش را بر سر جامعه هوار کند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Amirhossein

    آقای کشتکار طبق معمول با ذهنیت چپ زده و خصلت شناخته شده آسمان به ریسمان با فتن، سعی کرده از این مجری راهی برای انتقاد و بدگویی علیه روزنامه نگاران لیبرال بگشاید

  • azad

    با سلام، این نوع تحلیل کردن را بسیار می پسندم و لازمه جامعه ایرانی می دانم. اما نکته ای که باید ذکر شود این است که: 1. اینگونه تحلیل ها نه باید به عنوان تنها تحلیل و یا تنها گفتمان درآید و درپی آن مخالفان و موافقان تحلیل فوق، صرفاً بر اساس موارد فرامتنی به تاخت و تاز یا ستایش این گونه نظرها بپردازند. چرا که مخاطب چنین نوشتارهایی نه عموم مردم که مخاطبان خاصتر( ونه خاص) جامعه هستند. 2. زیر ساخت این تحلیل بر پایه اخلاق مارکسیستی است. انتخاب چنین رویکردی در متن درست است در ابتدا جذاب است اما هرچه به جلوتر می رویم، می بینم که اثبات فرضیه اخلاق مارکسیستی بر تمام جنبه های نوشته تاثیر گذاشته و نویسنده مجبور است هر امری را بر پایه پیش فرض خود استوار کند و این امر موجب می شود که اشتباه تمامی پیروان نظریات مارکسیستی، یعنی اتخاذ رویکرد ایئولوژی گرایانه و بهره گیری از عینک طبقاتی برای دیدن همه ارکان جامعه متضاد مانند ایران، تحلیل را کمی سست می کند. 3. می توان از زاویه ای دقیقاً برعکس نظر نویسنده نیز به رویکرد برنامه استیج نگاه کرد. چنانکه اگر فکر کنیم که بهره گیری از یک رپر( هر چند با همان تصویر روتوش شده مد نظر نویسنده) از این باب است که جامعه ای که رپرها را صرفاً فحاش هایی بی خاصیت می داند، کم کم باید با محیط موسیقی اعتراضی وفق پیداکند. چه آنکه نتیجه کار کسانی مانند شاهین نجفی و واکنش های عجیب و غیر عادی به او، باعث فاصله گیری بخش های مختلف اجتماعی از این سبک شده است. بنابراین کارکرد شبکه ای مانند من و تو که اساس را بر حرکت آرام در عوض کردن سبک زندگی ایرانی می داند، قابل توجیه می شود.(هرجند در مقام باید، می توان با این کار مخالف یا موافق بود). یا حتی انتخاب کسی مثل ارمیا، را می توان نه منفی که رویکردی ایجابی در جهت نشان دادن تضادهای ایرانی در عین وحدت بخشی و همگرایی بخش های مختلف توجیه کرد.

  • نیلو

    سالهاست این رفقا بدون در نظر گرفتن زمینه های اجتماعی-تاریخی مارکسیسم، تئوری های مارکس را به خوردِ کشورهای جهان سومی چون ایران دهند و برای هر پدیده یا حادثه اجتماعی تحلیلی طبقاتی ارائه دهند و ما را از شوم سرمایه داری متنبه کنند. برای آنان هنر و انواع مختلف آن، نمودی جز«هنر کالا» ندارد.

  • Aram

    آقای امید کشتکار گرامی,درودها و سلام های فراوان بسیار عالی,تشکر از رادیو زمانه ی عزیز که قدم در جهت آگاه نمودن و اموزندگی هرانچه باید اموخته شود نهاده است. به جرات بگم که یکی از بهترین نقدهای سال ۹۴ رو خوندم و این نقد فقط یک نقد و نوشته در جهت سکوت نکردن و انتخاب بین ساکت ماندن یا نمادن نبود اقای کشتکار عزیز,این نهایت وسیع بودن بینش شما رو نشان داد که نه فقط نقد بلکه وجه اموزشی اثر بیشتر به چشم میخورد. پایدار باشید

  • احمد

    خیلی بدم میاد از روشنفکرایی که مردم را، کارهاشون را، زندگی کردنشون را، عشق و حال کردنشون را مبتذل قلمداد میکنن. اصلا مگه چیز مبتذل (پیش پا افتاده) وجود داره؟ هر کاری به نوبه خودش قشنگه. جالب اینجاست که خود نویسنده نشسته همه اینها را تماشا کرده.

  • اشکان

    صنعت فرهنگ و محصول آن یعنی " هنرـ کالا " در جای خودش قابل نقد است. جامعه ای که هنرـ کالا را به هنر ترجیح میدهد هم همینطور. اصلا همه این حرفها درست. تا موقعی که بخواهیم فقط نقد کنیم اشکالی وارد نیست ولی آنگاه که نقد تمام شد و خواستیم چیزی را به عنوان هنر معرفی کنیم ( یعنی مثبت سخن بگوییم) مشکل شروع میشود. کدام هنر خوب است؟ با چه معیاری؟ از کجا معلوم آن معیار خودش درست است؟ و… مثلا همین بعد اعتراضی هنر. من شک دارم هنر ( مخصوصا موسیقی )وسیله مناسب اعتراض باشد.  نمونه اش مزخرف گویی های بی سر و ته راجر واترز است که مشتی شعار را به صورت غیر استدلالی پست سر هم قطار میکند. خلاصه اینکه کار هر بز نیست خرمن کوفتن . نقد هنری خیلی سخت است.   

  • کامیاب

    یاد سخنرانی اباذری در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بخیر که از دید چپ فرانکفورتی به نقد موسیقی پاشایی پرداخته بود.مقاله حاضر چیزی جز کپی کسالت بار و فارغ از نوآوری از آن سخنرانی نیست..شخصا سالهاست از نقد هنری دوستان چپ چیزی جز نظریه «هنر،کالا» ندیده ام.

  • فرشید

    آقای کشتکار، مراد اصلی شما در این مقاله حمله به اقتصاد نئولیبرالیستی از پایگاه سوسیالیسم است. من بدون آن که بخواهم وارد بحث نقش سرمایه در تولید هنر-کالا شوم، می خواهم به دو مغلطه در مقاله‌ٔ شما اشاره کنم: ۱- شما در این مقاله از دو ضلع بورژوازی سرمایه دار- نظامی و سرمایه دار نوکیسه به عنوان اصلی ترین شکل دهندگان تعریف اخلاق عمومی ( که در این جا به انتخاب میان دو هنرمند فروکاسته شده) صحبت می کنید. بدین ترتیب شما نقشی برای ضلع سوم که سلیقهٔ عمومی است قائل نیستید. از منظر تحلیلی شما، سلیقه های عمومی در زمینهٔ اخلاق یا همپوشانی هنر-اخلاق، توسط آن دو نوع بورژوازی است که شکل می گیرد و هیچ عامل دیگری در آن دخیل نیست. بدون این که نقش این دو عامل را در جهت دهی و تعریف هنر-اخلاق منکر شوم، فکر نمی کنم بشود به راحتی از ضلع سوم که ریشه در پیشینهٔ تاریخی، خرده فرهنگ ها ، زبان و عادات دارد، عبور کرد. به عبارت دیگر، ماجرا به شکلی که شما تصویر کردید دو قطبی نیست. ۲- شما به منظور فروختن متاعتان که همین مقاله باشد (فروختن = جلب خوانندهٔ بیشتر)، متوسل به استفاده از مثالی شده اید که بحث داغ روز در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی است. خود این کار استفاده از یکی از تاکتیک های مارکتینگ است که مستقیما مبتنی بر اقتصاد بازار است. در حقیقت با رویکردی کاسبکارانه به اقتصاد آزاد حمله کرده اید که نقض غرض است.

  • تهران

    اولشو خوب اومدي ولي از اواسطش رفت تو مايه استيج دهه پنجاه هجري و تحليل هاي آبكي مثل خود آقاي آذر ولي اوليانوفسكي وار غليظ. دوست من از اين چهارچوب صلب و خشن خط كشي شده با مداد نتراشيده وكند بيرون بيا. بگذار مردم خارج از مدار سفت و سخت ايديولوژيك چپ فرمايشي خرده بورژوا پسند كه منتهي با امثال حميد اشرف واشرف دهقاني شد راهشون رو(درست يا غلط از نظر بنده و شما) انتخاب كنند. يك كم حافظ بخوان.

  • بیژن

    در تمام دنیا ثروت و مکنت اهالی موسیقی پاپ از جیب طبقه متوسط در می آید اما همین موسیقی به انگاره ها ومطالبات طبقه متوسط بی اعتناست. در پاسخ دوستانی که میپرسند آیا موسیقی یا هنر مبتذل داریم باید گفت که متاسفانه داریم. موسیقی تخدیر کننده و آرامش بخش. موسیقی هایی که نفاقد پویایی و برانگیزانندگی است. موسیقی ای که نیاز به تامل و تعمق ندارند و در هرکجا و در هرلحظه میتوانند با ما همراه شوند و یا کنار گذاشته شوند. موسیقی ای که شنیدنش شما را در جا میخکوب نمیکند . موسیقی هایی که موجد عظمت و فراروی در ذهن و روح ما نمیشوند اینها موسیقی مبتذل هستند. موسیقی تکراری و تقلیدی که در این مملکت بیش از همه جای دنیا تولید میشود موسیقی بی ارزش و مبتذل است. در پاسخ به آقای فرشید هم باید گفت نقد هنر را که نمیشود به وسیله جبرئیل به شما وحی کرد. باید در جایی منتشر شود. چه سایت و چه نشریات و چه کتاب. از آنجا که همه این مدیا ها درگیر مناسبات مالی هم هستند یعنی باید به کارمندشان پول بدهند و از جایی درآمد کسب کنند از طرف شما متهم به کاسبکاری میشوند. پس لطفا در نقد کردن آنقدر رادیکال نباشید که عملا خودتان را حذف نمایید

  • مریم

    اقای کشتکار تا کی میخواهید به تفکرات چپ  که دیگر جتی به روز نیست وتاریچ مصرفش کذشته ادامه دهید دست از سر مردم بردارید در قرن ۲۱ واینترنت دیگر کسی به استدلال های ***امثال شما اعتنا نمیکند

  • ادهم

    البته تحليل شرايط سياسی - اجتماعی يک جامعه پيچيده و چند بعدی مثل جامعه ايران تنها به واسطه يک برنامه هرچند پر بيننده مثل استيج نمی تواند تحليل کامل و درستی باشد هرچند که بقول معروف می توان گفت : مشت نمونه خروار است ! جامعه ايران سالهاست که ميان مدرنيته و سنت گير کرده و گاهی به اين سو و گاهی به آن سو متمايل گشته و هنوز پس از لااقل 100 سال توان انتخاب بين يکی از اين دو را ندارد و به همين خاطر سعی در حفظ اين هردو در کنار يکديگر دارد! بقول معروف هم خدا را می خواهد و هم خرما را ! اما از يک منظر جهانی ، خواه ناخواه ما در دنيايی زندگی می کنيم که سرمايه حرف اول را در تمام مناسبات اجتماعی - سياسی - جهانی می زند. دنيای امروز دنيايی است که در آن سرمايه تعيين می کند در کدام نقطه از جهان بايد صلح برقرار شود و در کدام منطقه جنگ ! کجای دنيا چه محصولی را بايد توليد کند و کدام کشور بايد خريدار محصول توليدی باشد ! در دنيای ما سرمايه تعيين می کند شما چه اتوموبيلی سوار شويد ، چه لباسی بپوشيد ، کجای شهر در چه خانه ای ساکن شويد و ... بر اين اساس چيز غريبی نيست اگر سرمايه و مناسبات سرمايه داری در جهان امروز در دنيای هنر نفوذ کرده و سليقه هنری جوامع را بنا به ميل و سليقه خود تغيير داده و جهت دهد. اينکه آيا سرانجام چنين جهانی به کجا خواهد انجاميد و مناسبات موجود تا چه زمانی قادر خواهد بود سلطه خود را برجهان حفظ کند بحثی است که در اين مقال نمی گنجد و به قولی از عهده ما خارج است!

  • حمید

    اقای بیژن چرا اینقدر عصبانی هستی؟ خوب اعتنا نکنید. کسی دعوت نکرده ازت. هنر هم بازاری و اصیل دارد. خیلی از انواع موسیقی و... برای لحظه اند و بعضی فاخر و ماندگار

  • گودرزی

    جناب کشتکار گرامی، یک نقد نیز بر شما وارد است. ستیج یا استیج؟ آیا واژه estage است که شما نیز در آغاز این واژه در نگارش فارسی آن، الف می نویسید؟

  • سینا

    برخی دوستان فرزانه امکان داره نظرهاشون رو کوتاه، ساده، ودوراز فضل نمایی های بیش ازاندازه بیان کنن!؟!؟ خداسوادتون روبراتون نگه داره، انشاالله ازاینی هم که هس بیشتر شه یه خرده رعایت حال ما عوام الناس روکه هم کم حوصله ایم وهمم که زیادتوباغ نیستیم روبفرمایید. دیگه بالاخره هرچی باشه فضای مجازی هستش واین سایتم،سایت خبری!!! دنیای واقعی یاسمیناروهمایش تخصصی نیس که مارو راه ندن!

  • Sam

    با تشکر از شما جناب کشتکار. من فکر می کنم سوال اصلی اینه که آیا با نقد هنر از زاویه دید نظریه هنر-کالا به وجه احیانا مورد غفلت قرار گرفته هنر-صنعت تولید شده در نظامهای مبتنی بر مناسبات سرمایه داری نور تابیده شده و درک ما از این پدیده غنای بیشتری پیدا کرده  یا این که تکلیف هنر تولید شده توسط چنین نظامهایی به نحو سرراست و نهایی تعیین شده و از وجوه  دیگر این پدیده صرفنظر شده است. فکر می کنم می شود از بصیرتهای فراهم شده توسط این نظریات بهره برد بدون آن که در دام یکسویه نگری ایدئولوژیک افتاد ضمن این که من تصور نمی کنم سهم چپ در نقد هنر محدود به نظریه هنر-کالا باشد و مثلا دیدگاههای گرامشی می تواند زمینه های وسیعی را در تعامل با هنر مورد پسند توده های مردم     فراهم کنه در مورد مشخص برنامه استیج باید نقش این برنامه را علاوه بر  سرگرمی در بازکردن زمینه ای از آموزش عمومی موسیقی در ایران هم دید٬ آموزشی که متاسفانه در ایران دهه های اخیر تقریبا به طور کامل حذف شده. و یا نقش این برنامه را در آموزش سبکی از زندگی که در جهان امروز سبک زندگی غالب و شایع به شمار می ره ولی  متاسفانه روز به روز فاصله ذهنی و عینی مردم ایران با این سبک زندگی به نحو وحشتناکی بیشتر می شه و این  موضوع قطعا به زودی معضل بزرگی در ارتباط مردم ایران با دیگران (حتی مردم کشورهای همجوار در منطقه مثل مردم ترکیه یا هند ) خواهد بود.

  • برابری

    مردم ایران به بزرگترین مسایلی که زندگی خودشون و نسلهای بعدشون رو درگیر کرده توجهی نمی کنند و بعد با پرخاشگری و جنون افتاده اند به جون چند تا شرکت کننده یک شوی تلویزیونی! روان پریشی ملی!

  • س

    تنها کسی که قربانی سکسیسم و زن ستیزی شد فریال نبود . پانیدا و مژده و حتی مجری پشت صحنه سالومه هم . فقط کامنتهایی که پای صفحه و عکسهای زنها نوشته شده رو با مردها مقایسه کنید . برای یک مرد 40 ساله(مهدی) که در مسابقه شرکت کرده بود و با زور هم می خواند هورا می کشیدند و بعد زنی چهل و چند ساله (مژده) رو مسخره می کردن که جای توی پیرزن اینجا نیست!!

  • س

    حکومت در ایران 40 سال صدای زنها رو خفه کرد و خیلی فضاها رو مردانه کرد این در ذهن اکثریت مردم نهادینه شده و انگار زن ستیزی شون لاعلاجه !

  • س

    اینو نوشتم که یادآوری کنم وقتی زنی بابت جنسیتش مورد آزار و تبعیض قرار می گیره دیگه فرقی نمی کنه متعلق به کدوم طبقه اجتماعی باشه . بزرگترین و طولانی ترین تبعیض در طول تاریخ بشر همین تبعیض جنسیتیه نه دسته بندی های اجتماعی !

  • سینا

    دوتاازدوستان توکامنت هاشون ورداشتن عبارت هایی ازکتاب های جامعه شناسی هنر ومارکسیسم وزیبایی شناسی رو نوشتن جالب اینکه طوری نوشتن که انگارحاصل تفکرخودشونه!!! حق کپی رایت پیشکش لااقل انصاف کنیدیه ذکرمنبع بکنین! بماند که متاسفانه نه نوشته ی امیدکشتکارو خوب متوجه شدن نه اون مطالبی رو که خودشون احتمالا مطالعه (!؟)کردن!

  • تهران

    فكر نميكنم أقاي كشتكار اولش ميدونست كه دستشو تو بد لانه زنبوري كرده . حالا ببينيم ميتونه جمعش كنه يا كار بالا ميگيره.

  • سینا

    این که ما درامور وپدیده هایی که درموردشون آگاهی مون کمه یااصلاآگاهی نداریم فقط نظربدیم چندان اشکالی نداره( البته بااغماض) اماوقتی بااین شرایط واردمرحله ی نتیجه گیری می شیم وبعدبااون تحلیل ونتیجه گیری که طبیعتامبنای درستی هم نداره به راحتی به خودمون این اجازه رومی دیم که حکم هم صادرکنیم، این دیگه نابه جا،دورازمنطق وصدالبته انصاف هستش!

  • امیر برادران

    اولین نکته منفی این مقاله طولانی بودن ان است که این روزها اصلا کسی حوصله خواندن نوشته های بلند را ندارند! از طرفی عنوان شده تلویزیون من و تو و دیگر تلویزیونها تجاری !...این شبکه 10 تا 15 میلیون دلاری بودجه در سال ، حتی یک دلار هم درامد ندارد چون اصلا اگهی ندارد ! پس تجاری نیست کاملا سیاسی است !..اما این چه سیاستی است که بعد از انتخابات سال 88 و حضور میلیونی جوانان در خیابانها ، اساس این شبکه گذاشته میشه و فقط هم برنامه سرگرم کننده مانند اکادمی گوگوش ، مسابقه تخته ، بفرماید شام ، شعر یادت نره ، استیج و .....تولید میکند و سالی یک بار هم یک مستند مثلا سیاسی که در ان هم هزار حرف وجود دارد ! کاش یک تحلیگر سیاسی در این نوشته به اینها می پرداخت !!!

  • علی راد

    برای درک چپ زدگی و فاصله زیاد آن با چپ گرایی رجوع کنید به مقاله بالا.

  • مارکس

    داستان این دوستان سرمایه و استثمار که علیه کشتکار قمه کشیده اند ، داستان کسی است که کنار دریا روی شکم دراز کشیده بود و آب دریا می خورد. کسی که از این کار او به حیرت افتاده بود به او گفت  :«آب در نخور!» طرف با تعجب پرسید  : «چرا  نخورم؟» جواب شنید : «خوب نیست!» دوباره پرسید برای چه خوب نیست؟  جواب دهنده که از این سوال او متحیر مانده بود  فکر کرد که چه جوابی به این شخص بدهد بلاخره  به او گفت «برای مغز خوب نیست!» طرف پرسید «مغز چیه!» پاسخ شنید : «تو بخور برات ضرر نداره!» بقول معروف «میخ آهنین نرود در سنگ!» حد اقل دست آورد این مقاله بسیار پرمغز و همه جانبه نشان دادن این واقعیت است که ما به مغزهای متحجر و ارتجاعی سروکار داریم. سپاس از کشتکار عزیز که در این نقش یک روشنفکر آگاه و مترقی را آگاهانه و پرمغزانه ایفا کرده است!

  • حسین

    برای درک چپ زدگی و چپ گرایی به این تحلیل طبقاتی و وامدار خرده ریزه های مارکسیستی رجوع کنید...

  • امین

    آقای کشتکار به درستی به نکته مهمی اشاره کرده اند: خواستگاه ثروت در اقتصاد ایران: منبع تولید ثروت در ایران مسأله مهمی است که باید به آن پرداخت و سپس به دفاع یا مخالفت با لیبرالیسم و سوسیالیزم برخاست. ضمن اینکه نه تعریف درستی از لیبرالیسم در ایران شده و نه سوسیالیزم.