تجربه کمپین یکمیلیون امضا: رهایی از مذهب و سرمایه
حاتم سمیع- پس از یک دهه، تجربه کمپین یکمیلیون امضا، شکستها و پیروزیهایش و چگونگی تداوم آن در دوران انسداد سیاسی همچنان محل بحث است. نگاهی به گذشته جنبش زنان همزمان حاوی نگاهی به آینده آن است، واسازی مسیری که این جنبش از سر گذرانده برای مواجهه با موانع امروز.
در روزگاری که «انتخابات» به اسم رمز ازدواج دولت و ملت بدل شده و فعالیت سیاسی در شرکت ادواری در انتخابات معنا میشود و انفعال در سرباززدن از روالهای جاافتاده و مقبول، کمتر کسی به یاد میآورد کمپین یکمیلیون امضا برای برابری زنان چگونه و در چه شرایطی آغاز به کار کرد. این کمپین در شهریور ماه ۱۳۸۵ برای رفع تبعیض از زنان کلید خورد، درست در روزهایی که انتخاب احمدینژاد به ریاستجمهوری فاجعهای خوانده میشد و تلاش اصلاحطلبان برای گرمکردن تنور انتخابات از طریق دوقطبی هاشمی- احمدینژاد به شکست انجامید. تلاشی که در آستانه هر انتخابات در ایران تکرار میشود.
به سادگی و با مروری بر تمامی ادوار انتخابات در ایران بعد از جنگ هشتساله میتوان مشاهده کرد چگونه فضای دوقطبی، هربار بسته به امکانات روز (تبلیغات خیابانی، فضای مجازی، رسانههای خارجی و...)، بازسازی میشود. دوقطبیهایی که تا اطلاع ثانوی انتخاب میان «بد و بدتر» را تنها انتخاب ممکن در سیاست ایران باقی میگذارند: ناطق- خاتمی، احمدینژاد- هاشمی، جلیلی- روحانی، اصلاحطلبان- اصولگرایان، اعتدالیون- افراطیون. جالب آنکه دوقطبیهای مذکور میتوانند بسته به اوضاع متغیر باشند و گروه یا کسی که روزی یکی از طرفین دوقطبی را اشغال کرده روز دیگر در نقطه مقابل آن قرار گیرد. ناطق نوری مصداق بارز این جابجایی است، هر چند آخرین آن نیست. انتخابات اخیر مجلس و خبرگان نشانگر آن است که هر کسی صرفنظر از آنکه پیشتر چه جایگاهی را اشغال کرده بالقوه قادر است به جایگاه دیگر پرتاب شود و استیصال جامعه نیز فرصت «نهگویی» به این بازی نابرابر را از پیش سلب کرده است.
کمپین «یک میلیون امضا»، صرفنظر از نیت موسسان اولیه آن، در انکار چنین دوقطبیهایی متولد شد؛ بیرون از چارچوبهای رسمی مشارکت سیاسی، متکی به خلاقیت جمعی کنشگرانی که خواسته یا ناخواسته، زمین کنشگری را به جایی غیر از انتخابات منتقل کردند، به جایی که مجبور نباشند همچنان بد را به بدتر ترجیح دهند.
۲۲ خرداد ۱۳۸۵، یکسال پس از استقرار دولت نخست احمدینژاد، گروهی از فعالان جنبش زنان تجمعی را در میدان هفتتیر تهران برگزار کردند که سه ماه بعد از دل آن ایده راهاندازی کمپینی برای جمعآوری یکمیلیون امضا برای برابری زنان بیرون آمد. جمعآوری امضا نمادین بود اما ابتکار عمل کمپین در ثبت امضای افراد به عنوان حامی زنان خلاصه نمیشد، ابتکارهایی همچون گفتگوی رودررو با گروههای مختلف زنان در اکثر شهرهای ایران، تشکیل جلسات مطالعاتی، کارگاهها، راهاندازی سایتهای اینترنتی مختص کمپین و موارد مشابه. کمپین یک میلیون امضا را شاید بتوان جدیترین پیکار زنان برای رهایی بعد از انقلاب ۵۷ دانست. پیکاری که پس از سرکوب تظاهرات ۸ مارس ۵۷ و برخورد خشونتبار جمهوری تازهتأسیس با زنان به محاق رفته بود و امکانهای بالقوه خود را در جنبش ۸۸ به خوبی نشان داد.
اکنون پس از گذشت قریب به یکدهه از این پیکار و در فقدان یک جنبش ترقیخواه زنان، تجربه کمپین یکمیلیون امضا، شکستها و پیروزیهای آن و چگونگی تداوم آن در دوران انسداد سیاسی همچنان محل بحث است. نگاهی به گذشته جنبش زنان همزمان حاوی نگاهی به آینده آن است، واسازی مسیری که این جنبش از سر گذرانده برای مواجهه با موانع امروز.
زنان، رهایی، برابری
جنبش زنان در ایران همواره خود را در چارچوبهای لیبرالدموکراسی تعریف کرده و در مواردی نیز که از این قالب بسته فراتر رفته به لطف معدود فعالانی بوده که کوششهای فردیشان مسیرهای بدیلی را درون گستره آنچه به نام جنبش زنان میشناسیم پی گرفته است. معالوصف این کوششهای فردی اغلب در تغییر گفتمان غالب بر جنبش زنان ناکام بودهاند. گرچه این سرنوشت بسیاری از جریانهای فمینیستی در غرب نیز بوده است. پناهبردن به سیاست هویتی در تقابل با رادیکالیسم اولیه موج دوم فمینیست قرار دارد، با این تفاوت که جنبش جهانی فمینیسم از پس یک دوره رادیکال به سیاست مبتنی بر هویت رسید و جنبش زنان در ایران بدون طی این دوره پر جوشوخروش، از بدو امر، هویتمحور متولد شد.
کتاب بختهای فمینیسم: از سرمایهداری دولت-محور تا بحران نولیبرالی مجموعه مقالاتی است از نانسی فریزر، نظریهپرداز آمریکایی و استاد فلسفه نیو اسکول، که میکوشد «درام سهپردهایِ» موج دوم فمینیسم را به تصویر کشد. از نظر فریزر، «موج دوم فمینیسم در دهه ۱۹۶۰ از دل انفجار انرژیهای رهاییبخش در سرتاسر جهان زاده شد. در آن سالها در آمریکای شمالی و جنوبی، اروپای شرقی و غربی، و مناطق گستردهای از آنچه بعدها «جهان سوم» خوانده شد، تودههای جوانان به خیابان ریختند و اشکال جدیدی از اعتراض سیاسی خلق کردند. آنها نه فقط درصدد پایاندادن به جنگ ویتنام بلکه به هرگونه امپریالیسم بودند و در ضمن در راه برابری نژادی، رهایی جنسی، اصالت فرهنگی و دموکراتیککردن نهادها فعالیت و تبلیغ میکردند. «جنبش آزادی زنان» از دل این غلیانها زاده شد. جریان رادیکالی بود از یک موج دموکراتیزاسیون گستردهتر. موج دوم فمینیسم که ریشه در انفجار افکار درون چپ نو داشت خیلی زود به یک جنبش اجتماعی نسبتا مستقل بدل شد که همه اشکال سلطه مردانه را زیر سوال میبرد. این جنبش که تقریبا زنان همه طبقات، سنین، قومیتها، نژادها و ملیتها را در بر میگرفت بیش از همه جریانهای رادیکال دهه ۱۹۶۰ موفق شد کل منظر جامعه را از نو بسازد و برداشت میلیاردها انسان را از خودشان دگرگون کند. هیچ جریانی در میان فعالان سیاسی چپ نو تا این حد در اهداف خود به نتیجه نرسید.» *
بدینسان، چنانکه فریزر نشان میدهد فمینیسم، پس از مبارزات قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که عمدتا متکی بر دستیابی به حق رأی برای زنان بود، در نیمه دوم قرن بیستم در پیوند مستقیم با جنبشهای رهاییبخش شکل گرفت. فمینیسم همان رادیکالیسم بود منتهی در مسیر نفی سلطه مردانه. فمینیستها خواهان تغییر ریشهای هرگونه تبعیض علیه زنان بودند اما در بستر مبارزهای با سرمایهداری.
این درهمتنیدگی در بزرگداشت ۸ مارس با عنوان «روز بینالمللی زنان» نیز مشهود است که در اصل «روز بینالمللی زنان کارگر» خوانده میشد. نخستینبار ۲۸ فوریه ۱۹۰۹ حزب سوسیالیست آمریکا، به یادبود اعتصاب اتحادیه زنان کارگر پوشاک (۱۹۰۸)، در نیویورک مراسمی با عنوان «روز زنان» برگزار کرد. آگوست ۱۹۱۰، «کنفرانس بینالمللی زنان» به عنوان جلسه مقدماتی بر گردهمایی عمومی بینالملل دوم در کپنهاگ برگزار شد. لوئیزه زیتز، سوسیالیست آلمانی، پیشنهاد تأسیس «روز بینالمللی زن» را داد و کلارا زتکین، مبارز کمونیست و از رفقای قدیمی رزا لوکزامبورگ، بر این پیشنهاد اصرار کرد، ولی در آن هنگام هیچ تاریخ مشخصی برای این روز در نظر گرفته نشد. گرچه در موج اول فمینیسم مقصود از حقوق برابر دستیابی به حق رأی برای زنان بود فعالان حقوق زنان مبارزات خود را از مبارزه با نظام سرمایهداری جدا نمیدیدند. بدینقرار، خاستگاه روز زن از ابتدا با مبارزات سوسیالیستی عجین بود و مدتها طول کشید تا این روز رنگوبوی سیاسی خود را از دست بدهد و در برخی کشورها بدل به جشنی برای بزرگداشت مقام زن شود.
میشل برت، استاد ادبیات مدرن و نظریه فرهنگ در دانشگاه کویین مری لندن، در کتاب سرکوب کنونی زنان: مواجهه مارکسیسم با فمینیسم توضیح میدهد که چگونه جنسیت، تمایلات جنسی و «نظام مبتنی بر خانه و خانواده» در نسبت با سرمایهداری معاصر عمل میکند. از نظر او، خارج از چارچوب تفکر فمینیستی تنها سنتی که بیش از همه سنتهای انتقادی به مسأله ستم بر زنان توجه نشان داده نظریه مارکسیستی بوده است. واژه labour در انگلیسی نیز این دوگانگی را در خود حمل میکند. واژهای که محور نظریه مارکسیستی در ۱۵۰ سال گذشته بوده است. این واژه هم به معنای کار و نیروی کار و هم به معنای وضع حمل یا درد زایمان است. تولید مادی و تولید مثل ارتباطی ناگسستنی با یکدیگر دارند. از اینرو، مبارزه با مناسبات تولید سرمایهدارانه مبارزه با همه وجوه این مناسبات در حیات اجتماعی است. هم موج اول و هم موج دوم فمینیسم در پیوند مستقیم با نفی کلیت سرمایهداری معنا مییافت و تنها در موج سوم شاهد تغییر رویکردی در فمینیسم هستیم. اما جریان غالب فمینیستی در ایران عمدتاً متأثر از همین چرخش گفتمانی در موج سوم فمینیسم است.
فرضیه نانسی فریزر، نظریهپرداز انتقادی فمینیست، در کتاب بختهای فمینیسم از این قرار است: «آنچه بهواقع در موج دوم فمینیسم نو بود، شیوه درهمتنیدن سه جنبه متمایز از تحلیل نابرابری جنسیتی در نقد آنها از سرمایهداری مردسالار و دولت-محور بود: نابرابری اقتصادی، فرهنگی و سیاسی. فمینیستها یک بررسی دقیق، چندوجهی و گسترده از سرمایهداری دولت-محور به دست دادند که در آن این سه منظر آزادانه در هم میآمیختند و بدینسان نقدی تولید کردند که در آنِ واحد شاخهشاخه و نظاممند بود. ولی در دهههای بعد، این سه جنبه از نابرابری از یکدیگر و از نقد سرمایهداری جدا شدند. با تجزیه نقد فمینیستی برخی جریانهای فمینیستی در هم ادغام شدند و بهطور جزئی نیروی خود را بازیافتند. امیدهای موج دوم که بدینسان هم از یکدیگر جدا افتاده بودند و هم از نقد اجتماعی خاصی که آنها را متحد کرده بود، در خدمت پروژهای قرار گرفتند که عمیقا در تضاد با تصور کلنگرانه ما از یک جامعه عادلانه بود. مصداق بارزی از مکر تاریخ: خواهشهای اتوپیایی در قالب جریانهایی حیات دوباره مییابند که به گذار به شکل جدیدی از سرمایهداری مشروعیت میبخشد: سرمایهداری پسافوردی، فراملی و نولیبرال.»
زنان، هویتمحوری، تفاوت
چرخش گفتمانی در فمینیسم رادیکال که اغلب شکل هویتی به خود میگیرد بیشتر معطوف است به بهادادن به تفاوتهای فرهنگی و نه پیشبرد برابری اقتصادی. بهعبارت دیگر، برجستهکردن تنها یکی از سه جنبه تحلیل نابرابری آنگونه که فریزر درهمآمیختن آنها را وجه نوین موج دوم میخواند. این یکسویهنگری را بیش از همه میتوان در جریان اصلی فمینیسم در ایران مشاهده کرد. با اینهمه، کمپین یک میلیون امضا، لااقل در بیان خواستهایش، کوشید از این یکسویهنگری فاصله بگیرد و خود را محدود به مطالبات زنان کلانشهرهای ایران نکند.
از جمله اهداف این کمپین که به صورت رسمی در سایت آن بیان شد از این قرار بود: «نشاندادن این که خواسته تغییر و اصلاح قوانین، خواسته طیف خاصی از زنان نیست. این طرح تلاش بر نشاندادن این دارد که انگهایی که اغلب به مدافعان حقوق برابر و زنان فعال برای خاموشکردن آنها زده میشود (از جمله: بیدردی، بالای شهرنشینی، خودنمایی و...) واقعاً صحت ندارد چون این قوانین بر زندگی همه زنان اعم از باسواد و بیسواد، بالای شهرنشین و پایین شهرنشین، مجرد و متاهل، روستایی و شهری، کموبیش تأثیر میگذارد». اینکه کمپین در سطح عملی تا چه اندازه به هدف خود نزدیک شد موضوعی جداگانه است ولی در سطح گفتمانی کماکان محوریت با برجستهسازی تفاوت فرهنگی بود. عدم توجه به درهمتنیدن نابرابری اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کمپین را از تعریف میدانهای تازه برای پیکار سیاسی ناتوان ساخت و بدینترتیب نتوانست منظری نو در گفتمان جامعه ایجاد کند.
محدودیتهای جنبش زنان در ایران فرصتهای آن نیز هست. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، سرمایهداری مذهبی-رانتی در ایران ضرورت پیوند پیکار زنان را با پیکار علیه سرمایهداری ناگزیر میکند. سرمایه در عصر مدرن به یگانه دین دنیای سکولار بدل شده و همان مناسک و ترسها و هراسهای مذهبی را اینبار در قالبی انتزاعی به جریان میاندازد و این یعنی مبارزه با همه اشکال سلطه سرمایه مبارزهای همهجانبه است، معالوصف در ایران معاصر پیوند مستقیم مذهب و سرمایه در ایران به شکلی خامتر در جریان است. همین پیوند، رهایی زنان را از مذهب و سرمایه در پیکاری واحد اجتنابناپذیر میکند.
خلاصهکردن جنبش زنان در بازنمایی دولتی از طریق تصدی مناصب انتخابی و انتصابی، کارزارهای تغییر چهره مردانه مجلس، تقلیل رهایی زنان به آزادیهای یواشکی و فعالیتهایی از این دست درون همان مناسبات سلطهای صورت میگیرد که خود نابرابری را تجدید تولید میکند.
کمپین یکمیلیون امضا از این منظر میراثی دوپهلو داشت. از جهتی حرکتی روبهجلو در فعالیتهای سیاسی زنان به شمار میآمد و آن هم جابجایی زمین فعالیت از «صندوق رأی» به پهنه «کنش جمعی زنان و مردان مستقل از مناسک انتخابات» است. اما در پیگیری گفتمانی برابریخواه در تقابل با لیبرالیسم نشتکرده در جنبش زنان نتوانست گامی به پیش بردارد. به اعتقاد تحلیلگران دگراندیش، جنبش زنان ایران تنها با بریدن بند ناف خود از دو عامل صوری و محتوایی میتواند پارادایم حاکم بر خود را عوض کند؛ نخست، کندن بند ناف خویش با سیاستورزی انتخاباتی، و دوم با سیاستهای نولیبرال سرمایهداری متاخر. ناکامی کمپین یکمیلیون امضا در تعقیب راهبردهای ضدسرمایهداری، کامیابی آن را در فرارفتن از سیاستورزی انتخاباتی نیز تحتالشعاع قرار داد. مکر تاریخ آنکه درست از همینرو، جنبش زنان ایران امروز بار دیگر به سیاستورزی انتخاباتی رجعت کرده است.
پینوشت:
* Nancy Fraser، "Feminism's Two legacies: A Tale of Ambivalence" The South Atlantic Quarterly ۱۱۴
نظرها
سیاوش
این همه مطلب نوشتید آخر سر توضیح نداید کمپین یک میلیون امضاء نهایتا توانست چند امضاء جمع کند. عدد امضاء های جمع شده نماینگر میزان موفقیت این کمپین و توانایی برقراری ارتباط با زنان جامعه ایران بوده است. اکثریت جامعه زنان ایران بیش از اینکه دغدغه ها ی سیاسی و اجتماعی داشته باشند مانند متوسط انسان های معقول و مصلحت اندیش مطالبات شخصی دارند. مطالبات شخصی فی نفسه بد نیست اما لزوما منجر به تحول سیاسی اجتماعی نمی شود به نظر من اکثریت زنان ایران نه مطالبات سیاسی اجتماعی را متوجه می شوند و نه اگر اندک ریسکی داشته باشد حاضر هستند برای آن گام بردارند. عرض می کنم اکثریت قطعا فعالینی هستند که هم نسبت به مطالبات سیاسی و مدنی آگاهی دارند و هم هزینه می دهند اما اکثریت زنان ایران در مقایسه با مردان حاضر به هزینه دادن نیستند به همین دلیل وضعیت زنان ایران همین هست که هست. می بخشید از اینکه تفکیک من جنسیتی است اما به نظرم انعکاس دهنده بخشی از واقعیت جامعه ایران است. فقط زنان ایران چنین ویژگی ندارند بسیاری از مردان ایران هم چنین هستند اما درصد محافظه کاری و عدم مطالبه گری سیاسی و حقوقی در زنان بیشتر است.
فرزانه
در پاسخ به دوست گرامی که پرسیدن چند تا امضا جمع شده در کمپین. من در حال تحقیق پیرامون این کمپین و دلایل شکست این کمپین. آنطور که بیان شده در نوشته ها و مقالات ، ظاهرا در یک هجوم به منزل فعالان این کمپین همه اسناد و امضاهای جمع آوری شده از بین رفته است اما تخمین می زنند که بالای ششصد هزار رای در همان دوره اول امضا جمع آوری شده است. اما فرمودید که زنان ایران در مقایسه با مردان حاضر به هزینه دادن نیستند به همین دلیل وضعیت زنان ایران همین هست که هست. متاسفانه همانطور که فرموده اید شما کاملا با یک تفکیک جنسیتی صحبت می کنید. زنان ایران برعکس تصور شما بیشترین هزینه را تا کنون پرداخته اند واین احزاب و گروه های مردانه بودند که با یک منفعت طلبی در همان ابتدای انقلاب پشت زنان را خالی کردند. حتما اولین حکم حکومتی خمینی را به خاطر دارید که در مورد حجاب و لایحه حمایت از خانواده بود و همینطور 8 مارس را فراموش نکرده اید که زنان اولین تظاهرات اعتراضی علیه دیکتاتوری دینی را سازماندهی کردند و این درحالی بود که مردان حتی احزاب چپ به امید اینکه در قدرت سهم خود را از دست ندهد پشت زنان حتی هم حزبی خود را خالی کردند. متاسفانه بعدها هم این داستان به اشکال مختلف ادامه پیدا کرد. همین نگرش جنسیتی موجب شد که همواره مردان ما فکر کنند مساله زنان یک مساله نامرتبط به آنهاست .که صد البته این مساله ریشه در نظام پدرسالار ایرانی دارد. پس نفرمایید زنان ایران محافظه کار هستند و هزینه نمی دهند. زنان ایرانی مطالبات حقوقی و سیاسی خود را نمی شناسند و یکی از دلایل مخالفت وامنیتی شدن کمپین هم دقیقا جنبه اطلاع رسانی آن بود که به سرعت سرکوب شد.