چرا ترامپ؟
جرج لیکاف، زبانشناس شناختی، در مقالهای تحلیلی به چرایی موفقیتهای دانالد ترامپ پرداخته و فرهنگ سیاسی آمریکا را با نظر به قالب «پدر سختگیر» و «والدین پرورشدهنده» بررسی میکند.
با شروع رقابتهای انتخاباتی اولیه در آمریکا، ترسیم جغرافیای وضعیت سیاسی فعلی آمریکا با توجه به ویژگیهای منحصر بهفرد این دوره، باعث شده است تا فعالان سیاسی و نیز اندیشمندان از زوایای مختلفی به بررسی مسئله بپردازند. جرج لیکاف که سالهاست به عنوان زبانشناس شناختی و نیز تحلیلگر سیاسی در رابطه با وضعیت سیاسی آمریکا قلمفرسایی میکند، در نوشتهای که پیش رو دارید با استناد به برخی از یافتههای پیشین خود که به ویژه در دو اثر «سیاست اخلاقی» و «لطفا به فیل فکر نکنید! » طرح شده و به بحث گذاشته شده است، به چرایی موفقیتهای فعلی ترامپ پرداخته و دوباره با تاکید بر دوگانه «پدر سختگیر» و «والدین پرورشدهنده»، به دموکراتها گوشزد میکند که باید برای موفقیت در کارزار فعلی به فعالیتهای خود و نیز رقیب جدی یعنی ترامپ نگاهی دوباره بیاندازند.
منبع: سایت George Lakoff
ترامپ در انتخابات اولیه حزبی جمهوریخواهان با نرخ بالایی آرای بسیاری را از آن خود کرد و پیشبینی میشود تا در مرحله بعدی نامزدی حزب را نیز از آن خود کند و شاید هم رییسجمهور بعدی آمریکا شود!
دموکراتها هنوز دلیل موفقیت ترامپ را به درستی درک نکردهاند و عدهای از جمهوریخواهان نیز او را جمهوریخواه نمیدانند و سعی بر توقف وی دارند؛ اما چگونگی این کار را نمیدانند.
چند نظریه را میتوان برشمرد: مردم ناراحت و عصبانیاند و ترامپ نیز در سخنرانیهای خود همین مسئله را نشانه رفته است. مردم شناخت درستی از کنگره ندارند و خواهان فردی غیرسیاسی هستند. هردوی اینها میتواند درست باشد ولی چرا؟ چرا ترامپ؟ آنهم با این ویژگیها!
مردم گیج و سردرگماند. به نظر میرسد وی از ناکجاآباد آمده است و دیدگاههایش نسبت به مسایل از الگوی خاصی پیروی نمیکند.
ترامپ از خدمات درمانی و بهداشتی حرف میزند و در پی اجرای «برنامه فرزندآوری برنامهریزی شده» [1] است که معمولا جمهوریخواهان موضع خوشی نسبت به آن و نیز به طور کلی این امور ندارند. جمهوریخواهان از حق تملک دولتی در اموال شخصی افراد [2] نفرت دارند و از قانون شراکت ترنس پاسیفیک [3] دفاع میکنند؛ ترامپ در هر دوی اینها مخالف نظر جمهوریخواهان است. او دیندار نیست و آداب و مناسک دینی را نیز دستمایه شوخی و تمسخر قرار میدهد؛ اما کلیسای اوانجلیستی (و به معنای دقیقتر کلیسای اوانجلیستی سفیدپوستان [4]) او را دوست دارد.
او بر این باور است که بیمه خدمات درمانی و شرکتهای دارویی و همچنین شرکتهای نظامی، بسیار سودآور هستند و باید بیشتر بدانها پرداخته شود. او به بسیاری از رایدهندگان مثلا لاتینها اهانت میکند؛ در حالیکه جمهوریخواهان در پی جلب نظر این گروهها هستند. او قصد دارد تا یازده میلیون مهاجر غیرقانونی را از کشور اخراج کند و فکر میکند که قادر بر این کار است. او خواهان ممانعت از ورود هر مسلمانی به آمریکاست. چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟
برای پاسخ به این پرسش باید به پیشینه مسایلی پرداخت که تاکنون در رسانهها بدانها پرداخت نشده است.
پیشینه
من در حوزه علوم شناختی و مغز فعالیت دارم. در دهه ۱۹۹۰ سعی داشتم تا برای این سوال پاسخی بیابم: چگونه مواضع سیاسی متنوع و گوناگون محافظهکاران و ترقیطلبان از سازگاری درونی برخوردارند؟ برای مثال محافظهکاران را در نظر بگیرید: مخالفت با قانون سقط جنین چه ارتباطی با دفاع از حق حمل سلاح دارد؟ دفاع از حق حمل سلاح چه ارتباطی با این واقعیت دارد که زمین در حال گرم شدن است؟ چگونه است که حتی در صورت تمایل برای کوچکتر کردن دولت، بازهم برای توسعه ارتش حاضر به پرداخت هزینه هستیم؟ چگونه میتوان هم حامی حیات و زندگی بود و در عین حال مجازات مرگ را روا دانست؟ ترقیطلبان با این مواضع محافظهکارانه مخالفت دارند. ایدههای ایشان به چه کیفیت با هم سازگاری درونی دارند؟
پاسخ در این نکته نهفته است که ما سعی داریم تا مفهوم ملت را بر حسب مفهوم خانواده بفهمیم. ما «پدران بنیانگذار [5]» داریم. ما «فرزندانمان [6]» را به جنگ میفرستیم. ما از «سرزمین آباء و اجدادی [7]» خود دفاع میکنیم.
جهانبینیهای هر یک از ترقیطلبان و محافظهکاران که عمده دیدگاه سیاسی افراد کشور را دستهبندی میکند، در دو صورت و شیوه متفاوت از تصور درباره مفهوم خانواده خلاصه میشود: محافظهکاران خانواده را با محوریت پدری سختگیر [8] و ترقیطلبان خانواده را همراه با والدینی پرورشدهنده [9] میفهمند.
اما موضوعات اجتماعی و سیاسی چه ارتباطی با مفهوم خانواده دارند؟ ما در ابتدا در نهاد خانواده با امر مدیریت و دولتمردی آشنا میشویم و طی مراحل رشد بر حسب همین مفاهیم نهادهای اجتماعی را میشناسیم.
در خانوادهای که پدر سختگیر است، اوست که بهترین امور را درک میکند. او درست از نادرست را تشخیص میدهد و صاحب اتوریته نهایی و تصمیمگیری غایی است تا فرزندان و همسر را از درستی فعالیتها و گفتههای خودش مطمئن سازد. بسیاری از زوجهای محافظهکار این جهانبینی را پذیرفتهاند و از تصمیمات پدر حمایت میکنند و نسبت به رعایت حدود زیست خانوادگی در حیطه مسئولیت پدر حساس هستند. وقتی فرزندان نافرمانی کنند، وظیفه اخلاقی پدر است تا مجازاتی به اندازه کافی دردآور برای آنها در نظر بگیرد یا از مجازات درگذرد؛ اما آنچه مهم است آنست که فرزندان باید از او اطاعت کنند. نبایستی فقط معیار کنش فرزندان، درک ایشان از احساس رضایت فردی باشد بلکه آنچه را از دیدگاه پدر درست است بایستی انجام دهند و از نادرست پرهیز کنند. از طریق این اعمال انضباط فیزیکی انتظار میرود که فرزندان نیز تربیت شوند و از جهت درونی، قدرتمند به بار آیند تا بتوانند در دنیای بیرونی موفقیت کسب کنند. اما اگر موفق نشدند آنگاه چه میتوان گفت؟ این بدان معناست که ایشان به درستی تربیت نشدهاند و اخلاقی بار نیامدهاند؛ بنابراین لایق محرومیت و بدبختی هستند. این استدلال در سیاستهای سیاستمداران محافظهکار مشهود است که فقیران را نالایق و تنبل توصیف میکنند؛ اما ثروتمندان را انسانهایی لایق و مستحق ثروت میپندارند. بنابراین مسئولیت در اینجا معنایی شخصی و انفرادی مییابد و مسئولیت اجتماعی بیمعناست. هرآنچه که هستید یا خواهید شد کاملا بستگی به خود شما دارد؛ جامعه در قبال شما مسئولیتی ندارد. شما تنها مسئول خود هستید و نه دیگران؛ زیرا ایشان نیز هر یک به نوبه خود مسئول خویش هستند.
برنده شدن و اهانت کردن
همچنانکه ونس لامباردی مربی تیم افسانهای گرین بی پکرز [10] گفته است: «برنده شدن همه چیز نیست؛ بلکه تنها چیز برنده شدن است!»
در جهانی که با مسئولیت و انضباط فردی اداره میشود، آن کسانی که برنده میشوند، مستحق و لایق برنده شدن هستند. چرا دانالد ترامپ در حوزه همگانی با بیرحمی تمام به باقی نامزدهای انتخاباتی و رهبران سیاسی اهانت میکند؟ جواب بسیار ساده است: زیرا او میداند در «بازی اهانت» [11] روی صحنه تلویزیونی میتواند برنده باشد. از منظر محافظهکاران سختگیر، این کنش او را به نامزدی باصلابت و پرابهت تبدیل میکند که لایق پیروزی است. به رقابت انتخاباتی، به دیدهی میدان جنگ نظاره میشود. اهانتهایی که او در این میدان بر دیگران روا میدارد، او را لایق و مستحق پیروزی نشان خواهد داد.
کافی است به این گفته ترامپ دقت کنید که میگوید جان مککین یک قهرمان جنگی نیست. استدلال او چنین است: مککین شکست خورد. قهرمانها همیشه پیروزند. قهرمانها، افراد بزرگ بد را شکست میدهند ولی خود شکست نمیخورند. آنهایی که شکست میخورند، له میشوند و به اسارت درمیآیند، بازندهاند؛ پیروز نشدهاند.
مراتب و مدارج اخلاق
منطق پدر سختگیر را میتوان بیشتر نیز بسط و توسعه داد. ایده مبنایی این است که در خوانش پدر سختگیر، اتوریته و مشروعیت از رهگذر اخلاق مشروعیت مییابد و اینکه در جهانی که به درستی نظم و ترتیب یافته است، باید مراتب و مدارجی از اخلاقی بودن در کار باشد که مبتنی بر آن کسی که به طور سنتی و کلاسیک به فرماندهی رسیده است، باید حکمرانی نیز داشته باشد. این مراتب و مدارج از این قرارند: خدا مسلط بر انسان، انسان مسلط بر طبیعت، انسان تربیت شده/ قوی مسلط بر انسان تربیت نشده/ضعیف، ثروتمند مسلط بر فقیر، کارفرما مسلط بر کارگر، بزرگسال مسلط بر کودکان، فرهنگ غربی مسلط بر دیگر فرهنگها و آمریکا مسلط بر جهان است. این مراتب و مدارج را همچنین میتوان چنین گسترش داد: مرد مسلط بر زن، سفیدپوستان مسلط بر رنگینپوستان، مسیحیان مسلط بر غیرمسیحیان، دگرجنسگرایان مسلط بر همجنسگرایان!
ما این گرایش را در بیشتر نامزدهای جمهوریخواهان و نیز ترامپ شاهد هستیم و البته در نگاه کلی نیز چنین مراتب ارزشگذارانهای در نگاه سیاستمداران محافظهکار را میتوان ناشی از همان الگوی پدر سختگیر پیگرفت.
نگاههای ارزشگذارانه اخلاقی مبتنی بر مفهوم خانواده ریشههای بسیار عمیقی دارند. از آن رو که مردم خواهان آن هستند که خود را فاعل عمل درست و نه نادرست ببینند، جهانبینی اخلاقی انسانها تا حد بسیاری در فرایندی خود-تعریف [12] شکل میگیرند و در واقع همه ما این چنین هستیم. بنابراین جهانبینی اخلاقی ما جهان را آنچنان که ما دوست داریم بایستی باشد، تعریف میکند. و هنگامیکه واقعیت را متناسب با جهانبینی خود نمیبینیم، ناراحت و عصبانی میشویم.
میتوان در جهانبینی اخلاقی پدر سختگیر مناقشههای فراوانی کرد و آن را نیز میتوان به اشکال گوناگونی فهمید. مهمترین محورهایی که میتوان به آنها اشاره کرد از این قرارند: کلیسای اوانجلیستی [تبشیری] سفیدپوستان، محافظهکاران معتقد به بازار آزاد لسهفر [13] و محافظهکاران پراگماتیست معتقد به آموزههای اوانجلیستی.
اوانجلیستهای سفید
آن دسته از سفیدپوستانی که به جهانبینی مبتنی بر الگوی پدر سختگیر باور دارند و دیندار نیز هستند، به کلیسای اوانجلیست گرایش دارند، زیرا خدا در آموزههای مسیحیت اوانجلیستی الگوی غایی و نهایی پدری سختگیر [14] است: اگر شما از دستورات او پیروی کنید، در نتیجه به بهشت خواهید رفت و اگر از این دستورات سرپیچی کنید، در جهنم جاودانه خواهید سوخت. اگر شما گناهکار باشید و خواهان رفتن به بهشت باشید، باید «تولدی دوباره [15]» داشته باشید بدین معنا که با برگزیدن پسر خدا، یعنی عیسی مسیح به عنوان تنها منجی، اعلام وفاداری خود را ابراز نمایید.
چنین خوانشی از دین، برای کسانی که جهانبینی مبتنی بر الگوی پدر سختگیر را پذیرفتهاند، طبیعی مینماید. مسیحیان اوانجلیست به کلیسا میپیوندند؛ زیرا محافظهکار هستند. آنها به دلیل اینکه در کلیسای اوانجلیستی حضور دارند محافظهکار نشدهاند؛ هرچند امکان دارد، هم محافظهکار و هم اوانجلیست بزرگ شده باشند.
مسیحیت اوانجلیستی حول محور خانواده و زیست خانوادگی شکل گرفته است. به همین دلیل است که سازمانهایی نظیر «تمرکز بر خانواده [16]» وجود دارد که دائما به ارزشهای خانوادگی ارجاع میدهد که همخوان و در راستای ارزشهای اوانجلیستی درباره پدر سختگیر است. در ارزشگذاریهای پدر سختگیر، این پدر است که مسائل مربوط به سکس و فرزندآوری را تحت کنترل دارد. در جایی که کلیسا قدرت مهار سیاسی را در دست دارد، آنگاه قوانینی در کار است که بر امر زناشویی بین زوجین و نیز خانواده مربوط است و درباره سقط جنین نیز اظهار نظر میکند.
اوانجلیستها به شدت از لحاظ سیاسی سازمانیافته عمل میکنند و قدرت خود را بر تعداد زیادی از فعالان شاخههای مختلف سیاسی محلی اعمال میکنند. در نتیجه جمهوریخواهان مجبور به همراهی با کلیسای اوانجلیستی هستند؛ اگر بخواهند در انتخاباتهای محلی نامزد شده و به پیروزی برسند.
محافظهکاران پراگماتیست
از سوی دیگر محافظهکاران پراگماتیست اصلا ضروری نیست که جهتگیری مذهبی و دینی داشته باشند. در عوض اولا و بالذات درباره اتوریته و مشروعیت خویش میاندیشند و نه اعتبار و وثاقت کلیسا یا خدا. آنها میخواهند در قلمرو فرمانروایی خود پدری سختگیر باشند و مشروعیتبخش حیات خود باشند. بنابراین یک محافظهکار جوان که ازدواج نکرده است، خواه زن یا مرد، به دنبال داشتن سکس بدون دغدغه ازدواج است. از همین رو نیازمند دسترسی به ابزار جلوگیری از آبستنی، هشدار دادن درباره بیماریهای واگیری مقاربتی، اطلاعرسانی در رابطه با سرطان دهانه رحم و اموری از این دست هستند. و همچنین اگر زن یا دختری حامله شود و امکان یا نیاز به ازدواج نیز در کار نباشد، باید سقط جنین مجاز شمرده شود.
ترامپ محافظهکاری پراگماتیست است، البته از نوع بهترین آنها و به خوبی آگاه است که بسیاری از رایدهندگان جمهوریخواه هستند که همین جنبه پراگماتیستی او را میپسندند. این همان دلیلی است که او وژه فرزندآوری برنامهریزیشده [17] را دوست دارد. بسیاری از محافظهکاران جوان و ازدواج نکرده (حتی متاهلها) نیازمند چنین پروژهای هستند که هم ارزان و در عینحال اطمینانبخش باشند.
به صورتی مشابه، محافظهکاران جوان یا میانسالی نیز وجود دارند که در صدد گسترش ثروت خود هستند و تمایل ندارند تا سنگینی بار مالی خانواده خود را متحمل شوند. اجرایی شدن خدمات اجتماعی و درمانی ایشان را از این امر به دور نگاه خواهد داشت. این امر دلیل آنست که ترامپ به دنبال محافظت از طرح خدمات اجتماعی و درمانی است.
فعالان بازار آزاد لسهفر
سیاستهای سرمداران محافظهکار را صرفا نمیتوان برآمده از قدرت سیاسی کلیسای اوانجلیست دانست؛ بلکه قدرت سیاسی کسانی که به دنبال بازار آزاد لسهفر در معنای بیشینه هستند، نیز در شکلگیری سیاستهای محافظهکاران نقش عمدهای دارد. این افراد ثروتمند و سازمانهای مالی قدرتمند قوانین بازار را شکل میدهند، به صورتی که دولت کمترین نقش تنظیمکننده و اعمال قدرت بر آن را داشته باشد. ایشان مالیات را به عنوان سرمایهگذاری در حوزه عمومی به نفع همه شهروندان نمیدانند؛ بلکه مالیات را راهی برای تامین نیازهای دولتی و منفعت خاص دولتمردان به حساب میآورند که البته به نظر ایشان دولت شایسته دریافت مالیات از طریق برنامههای دولتی مالیاتی نیست. این باور مبنای ایدههای مخالف با پرداخت مالیات و نیز تاکید بر کوچکسازی دولت است. این خوانش از محافظهکاری به شدت موافق با سرمایهگذاریهای خارجی است که در آنجا نیروی کار ارزانتر از آمریکاست و در نتیجه مشاغل درآمدزا در خارج از کشور رشد میکنند و حقوق دریافتی آن افراد به درون کشور بازخواهد گشت. بنابراین ایشان با واردات ارزان موافقاند و مخالف با افزایش تعرفههای تحمیلی دولت برای واردات هستند.
اما دونالد ترامپ در جایگاهی نیست که به دنبال تجارت خارجی و واردات ارزان به کشور برای سوددهی بالاتر باشد. او در سمت یک سرمایهگذار در ساخت هتل، کازینو، ساختمانهای اداری، زمین گلف و... مشارکت دارد. او میتواند اینها را خارج از کشور با هزینه کارگر ارزان بسازد؛ اما نمیتواند آنها را از طریق واردات به داخل آمریکا بیاورد. مضاف بر این، او میداند که بیشتر صاحبان تجارتهای کوچک در آمریکا شبیه خود او هستند: خشکشوییها، پیتزافروشیها، رستوراندارها، مشاغل تاسیسات ساختمان، ابزار و یراق فروشان، خدمات فضای سبز، پیمانکاران، کارواشها و دیگر مشاغل حرفهای مانند معماران، وکلا، پزشکان و پرستاران. تعرفههای بالای واردات کالا به نظر نمیرسد مسئلهی مهمی برای آنها و ترامپ باشد.
بسیاری از اهالی تجارت محافظهکاران پراگماتیست هستند. آنها دولت را وقتی دوست دارند که به نفع منافع ایشان کار کند. برای مثال مسئله حق تملک دولتی در اموال افراد شخصی را در نظر بگیرید. سردمداران جمهوریخواهها از این مسئله به عنوان سوء استفاده دولتی یاد میکنند که بر اساس آن دولت اموال شخصی افراد را تصاحب میکند. اما محافظهکارانی که در کسب و کار املاک هستند از ترامپ خوششان میآید؛ زیرا با روی کار آمدن او آنها میتوانند با تکیه بر دولت در مناطقی دست به ساخت و ساز بزنند که دولت قادر به تصرف آن مناطق بوسیله استفاده از حق تملک دولتی در اموال افراد شخصی است. این دسته از محافظهکاران برآنند تا با مقامات دولتی محلی همراه شوند تا از این رهگذر و با کمکهای مالی به کمپینهای انتخاباتی، تعهدی مبتنی بر افزایش مالیات را از دولت بگیرند تا بعد از برگزیده شدن ترامپ با استفاده از این دلارهای مالیاتی دولت بتواند مناطقی را بخرد که ایشان تمایل دارند در آنها ساختوساز کنند. ترامپ نیز در این میانه انگشت اشاره را رو به آتلانتیک سیتی نگاه داشته است؛ یعنی همان جایی که او کازینوی خود را ساخته است که زمیناش را به کمک حق تملک دولتی به دست آورده است.
اگر صاحبان مشاغل و کارفرماها قرار باشد هزینههای مربوط به خدمات اجتماعی کارگران خود را متقبل شوند، آنگاه ترامپ باید میزان این هزینهها را تا حد زیادی پایین بیاورد تا منافع کارفرمایان و صاحبان مشاغل به صورت عمومی افت پیدا نکند. بنابراین ممکن است وی هرچند اندک اما به شرکتهای دارویی و بیمههای سلامت نیز مبلغی اختصاص دهد. برای افزایش رقابت بین این شرکتها نیز احتمال میرود که از ایشان بخواهد تا طرحهای ملی خود را به دولت ارائه دهند؛ در حالی که دولت با این کار از پرداخت هزینههای لایحه حفاظت از بیماران و مراقبت مقرون به صرفه [18] سربازخواهد زد. بودجههای دولتی مربوط به این لایحه مقرر شدهاند تا از سلامتی شهروندان را بهینه سازند و نیز شهروندان کمدرآمد را تحت پوشش قرار دهند؛ نه اینکه در راه افزایش منافع صاحبان مشاغل و کارفرمایان صرف شوند! البته با این وجود ترامپ در صدد آن است تا ویژگی قیممآبانه لایحه را حفظ کند؛ در حالی که سردمداران محافظهکار از این لایحه نفرت دارند؛ چون آن را لقمهای بزرگتر از دهان دولت میدانند که با استناد به این لایحه مردم را مجبور به خرید خدمات بیمهای میکنند. گذشته از تمام این امور، اما برای ترامپ، ویژگی قیممآبانه این لایحه برای شهروندان موجب میشود همزمان سرمایه شرکتهای بیمه افزایش پیدا کند و نیز کاهش هزینهها برای کارفرمایان و صاحبان مشاغل را نیز به دنبال خواهد داشت.
قانون علیت ساده در برابر علیت سیستماتیک [19]
بنا بر قانون علیت ساده، هر مشکل ناشی از یک کنش مستقیم است. اما از دیدگاه علیت سیستماتیک، بسیاری از مشکلات ناشی از سیستمی است که مشکلات در آن قرار دارند و اگر قرار است این مسایل و مشکلات برطرف شوند باید راهکاری سیستماتیک برای آن اندیشید. علیت سیستماتیک را میتوان در چهار صورت دستهبندی کرد:
اول) زنجیرهای از کنشهای متوالی مشکل را پدید آوردهاند.
دوم) زنجیرهای از کنشهایی که متوالی نیستند ولی از رهگذر برهمکنشهایی علت پیدایش مشکل میشوند.
سوم) کنشهای مداربسته که علت ایجاد مشکل هستند.
چهارم) کنشهای مبتنی بر احتمالات
برای مثال درباره مسئله گرم شدن زمین، قانون علیت سیستماتیک تبیین میکند که به چه علت گرم شدن زمین در ناحیه اقیانوس آرام موجب کولاکهای شدید در واشنگتن میشود: تودههایی قابل توجه از مولکولهای آب بر فراز اقیانوس آرام که به شدت باردار شدهاند، تبخیر میشوند و به سمت شمال شرقی و قطب شمال میروند؛ در فصل زمستان در ساحل شرقی و همچنین غرب مرکزی تبدیل به برف شده و کولاکهای شدیدی به بار میآورند.
در فرایندهایی که آنها را با قانون علیت سیستماتیک بررسی میکنیم، معمولا از هر چهار شکل فوق، بهره میگیریم.
علیت ساده را به راحتی میتوان تشخیص داد و به نظر میرسد در تمام دستور زبانهای دنیا نیز بازنمود یافته است؛ اما علیت سیستماتیک پیچیدهتر است و در هیچ دستور زبانی بازنموده نشده است از همین رو باید آن را آموخت.
پژوهشهای تجربی نشان دادهاند که محافظهکاران تمایل دارند تا استدلالورزی را از مسیر علیت ساده نشان دهند ولی ترقیطلبان خواهان بهرهگیری از علیت پیچیده در استدلالورزیاند. به نظر میرسد دلیل آن باشد که در الگوی پدر سختگیر خانواده، پدر توقع دارد تا به صورت مستقیم و ساده، اوامر او را جامه عمل بپوشانند و سرپیچی از اوامر پدر موجب میشود تا بیدرنگ و به سادگی مجازات تنبیهی برای ایشان در نظر گرفته شود.
بسیاری از سیاستهای راهبردی ترامپ بر حسب همین علیت ساده چارچوببندی شدهاند.
اگر سیل مهاجرت از سوی مکزیک روان است، پس باید مرزها را دیوار کشید! مهاجران غیرقانونی را باید اخراج کرد، بدون اینکه بیاندیشیم یازده میلیون مهاجر غیرقانونی در اقتصاد این کشور در حال کار هستند و در این کشور زندگی میکنند. برای مبارزه با خشونتهای ناشی از حمل سلاح باید سلاح به همراه داشت تا در صورت تیراندازی شما نیز به سادگی به او تیراندازی کنید! برای متوقف کردن مشاغل از سرمایهگذاری در آسیا که نیروی کار ارزان است و نیز سیل واردات اجناس کمکیفیت، یک راه حل ساده در کار است: تعرفههای کالاهای وارداتی را افزایش دهید تا نسبت به کالاهای داخلی گرانتر شوند! برای کاهش هزینهها در صنایع دارویی که بیشترین مصرفکننده را دارد، دولت مناقصههای دارویی برگزار کند! اگر داعش در حال بهرهبرداری از نفت عراق است، پس نیروهای امریکایی را به عراق بفرستیم تا کنترل نفت عراق را به دست گیرند. برای مبارزه با رهبران داعش از ترور اعضای خانواده آنها استفاده کنیم، هرچند این امر در زمره جنایات جنگی باشد! برای گرفتن اطلاعات از مظنونان میتوان از شکنجه با آب تا سرحد مرگ یا حتی شکنجههای بدتر نیز بهره برد. اگر احتمال برود که تعداد اندکی تروریست همراه با پناهندگان مسلمان وارد امریکا شوند، پس باید جلوی ورود مسلمانان به کشور را گرفت.
تمام این استدلالها برای اذهان خوگرفته با علیت ساده معنادار و قابل قبول است؛ اما کسانی که مشکلات بسیار و پیامدهای هولناک چنین اعمالی را درک میکنند، کسانی هستند که با ذهنیت علیت سیستماتیک به امور مینگرند.
حقانیت سیاسی
دستکم میلیونها محافظهکار در آمریکا زندگی میکنند که ارزشداوریهای پدر سختگیر و مراتب و درجات اخلاقیات آن را پذیرفتهاند. بسیاری از ایشان از طبقه فقیر یا متوسط و بسیاری نیز سفیدپوستانی هستند که خود را از مهاجران، رنگینپوستان، زنان، غیرمسیحیان، همجنسگرایان برتر میدانند؛ یعنی همان افرادی که نیاز به مراقبت اجتماعی و همیاری همگانی دارند. به بیان دیگر، این افراد را میتوان در ادبیات لیبرال، «متحجر و واپسگرا [20]» خطاب کرد. سالیانی متمادی بود که این واپسگرایی و تحجر به صورت عمومی مقبول واقع نشده بود؛ به ویژه پس از اینکه مهاجران بیشتری وارد امریکا شدند و چهرههای سفیدپوست کمتر از قبل به چشم میآمدند و زنان نیز از تحصیلات برخوردار شدند و وارد بازار کار گردیدند و همجنسگرایان بیشتر در سطح جامعه خود را نمایاندند و ازدواج آنها نیز به رسمیت شناخته شد. همچنانکه سازمانها و نهادهای مخالف با تحجر و واپسگرایی با صدای بلند ابراز داشتهاند و به ماهیت ضدآمریکایی تحجر و واپسگرایی اشاره داشتهاند، روزبهروز محافظهکاران فشارهای بیشتری بر خود را از رهگذر آنچه آن را «حقانیت سیاسی» نامیدهاند، احساس کردهاند و فشارهای اجتماعی علیه دیدگاههای آنها و نیز آنچه ایشان از «آزادی بیان» مد نظر دارند، رو به افزایش بوده است. این دیدگاههای محافظهکارانه به ویژه پس از یازده سپتامبر یعنی زمانی که احساسات ضداسلامگرایانه به تدریج قوت میگرفت، به طور اغراقآمیزی تشدید شد. انتخاب رییس جمهور اوباما مایه برانگیختن خشم و نفرت بسیاری از همین محافظهکاران شد و برخی از ایشان اوباما را به عنوان یک امریکایی مشروع نشناختند زیرا او در هاوایی به دنیا آمده بود (به جنبش متولدین آمریکا مراجعه شود) و نیز به دلیل مخالفت با ایدههای لیبرال او مشروعیت اتوریتهاش را به انتقاد گرفتند.
ترامپ هر آنچه را که محافظهکاران باور داشتند، بدون شرم و با صدای بلند همراه با قدرت و خشم و پرخاشگری به زبان آورد. تنها کاری که مانده است، این است که محافظهکاران به او رای دهند و اصلا نیازی نیست تا در صدد بیان حقانیت سیاسی خود باشند؛ زیرا این حقانیت را ترامپ با برگزاری کمیپنهای انتخاباتی برای محافظهکاران به ارمغان آورده است و یا پیروزی در انتخابات مایه افتخار و مباهات خواهد شد. ترامپ قهرمان محافظهکاران است. او حس احترام، اتوریته و قدرت سیاسی را به محافظهکاران بازگردانده است.
حال از این پس هر زمان واژه حقانیت سیاسی را شنیدید، این مطالب را به یاد آورید!
اذهان دو مفهومه [21]
در سیاست آمریکایی چیزی به عنوان میانه وجود ندارد. البته میانهروهایی در کار هستند اما چیزی به عنوان ایدئولوژی میانهرو در کار نیست که همه میانهروها بر آن اتفاق نظر داشته باشند. یک محافظهکار میانهرو درباره موضوعات خاصی موضع ترقیطلبانه دارد و نباید از نظر دور داشت که این اندازه نیز از فردی تا فرد دیگر متفاوت است. به صورت مشابهی، یک ترقیطلب میانهرو نیز در برخی از موارد نظری محافظهکارانه دارد و دوباره شایان ذکر است که این موارد در افراد مختلف، متفاوت است. به طور خلاصه، میانهروها هردوی دیدگاههای محافظهکارانه و ترقیطلبانه را دارا هستند ولی در اکثر اوقات از یکی از آنها بهره میبرند و از این جهت میانهروی آن دسته به شمار میآیند. این دو جهانبینی متفاوت در تناقض با یکدیگر هستند؛ اما چگونه است که هردوی آنها در اذهان واحد و در زمانی واحد اجتماع حاصل کردهاند؟
مدارهای عصبی در مغز به هردوی این ذهنیتها شکل دادهاند. هر دوی این ذهنیتها را مداری ساده و پیشپا افتاده به هم ربط داده است: مدار بازداری متقابل/منع دوجانبه [22]. هنگامیکه مدارهای مربوط به دیدگاه الف روشن میشود، مدارهای دیدگاه ب خاموش میشوند و هنگامیکه مدارهای ب روشن شوند، مدارهای الف خاموش میشوند. هنگامیکه یکی از این دیدگاهها قدرت بیشتری بیاید، دیگری ضعیف میشود و همینطور بالعکس. اما چه چیزی آنها را روشن و خاموش میکند؟ زبانی که منطبق بر آن جهانبینی است مدارهای مربوط به آن را روشن یا خاموش میکند، این مدارها را ضعیف یا قوی میکند. هر چه قدر دیدگاههای ترامپ بیشتر در رسانهها مورد بحث و بررسی قرار گیرد، مدارهای مربوط به این دیدگاه در اذهان محافظهکاران سرسخت و نیز ترقیطلبان میانهرو فعال شده و قدرت مییابند.
این حقیقت حتی در زمانی که دیدگاههای وی را مورد انتقاد قرار میدهید نیز صدق میکند. دلیل آن است که وقتی شما در چارچوبی خاص به بحث میپردازید، خواه موافق و خواه مخالف، به تقویت چارچوبهای خاص مشغول هستید؛ همچنانکه من در کتاب «لطفا به فیل فکر نکنید! »[23] بدان اشاره داشتهام. این مهم نیست که شما منتقد وی هستید یا از او حمایت میکنید، مهم آنست که الان شما در حال یاریرسانی به وی هستید.
یک مثال خوب از اینکه ترامپ با بهرهگیری از دومفهومیهای ترقیطلبان پیروز میشود: کارگران غیراتحادیهای. بسیاری از اعضای اتحادیهها در خانوادههای خود و در زندگی شخصی خود نیز پدری سختگیر هستند. آنها به «ارزشهای خانوادگی سنتی [24]» (اسم رمز محافظهکاران! ) پایبند هستند و ایشان بتوان آنها را برندگان این رقابت دانست.
چرا ترامپ در رقابتهای اولیه انتخابات حزبی در حال پیروز شدن است؟
نگاهی به گروههای محافظهکاری بیاندازید که از او حمایت میکنند!
حزب دموکرات بسیاری از دلایل و گروههایی را که ترامپ از آنها برای تبلیغ خود بهره میبرد، جدی نگرفته است. همچنین رسانهها نیز به بسیاری از دلایلی اشاره نمیکنند که موجب شده است تا حمایت مردمی نصیب ترامپ شود. این امری است که باید تغییر کند!
پانویسها
[1] Planned Parenthood
[2] eminent domain
[3] Trans-Pacific Partnership
[4] the white Evangelicals
[5] founding fathers
[6] sons and daughters
[7] homeland
[8] “Strict father”
[9] “nurturant parent”
[10] the legendary Green Bay Packers coach, Vince Lombardi
[11] TV insult game
[12] self-definition
[13] laissez-fair به معنای دستت باز است، هر کاری میخواهی بکن. منظور از آن یک نظام اقتصادی است که دولت در آن دخالت نمیکند. م
[14] the Ultimate Strict Father
[15] ‘born again”
[16] Focus on the Family
[17] Planned Parenthood
[18] Affordable Care Act
[19] Direct vs. Systemic Causation
[20] “bigots”
[21] Biconceptuals
[22] mutual inhibition
[23] Don’t Think of an Elephant!
[24] “traditional family values”
نظرها
سیاوش
مقاله بسیار ارزشمندی است. سپاسگزار از رادیو زمانه.
بابکان
خامنه ای و سپاهش از خدا می خواهند ترامپ برنده شود. دکان دشمن دشمن و امریکا ستیزی اینها رونق میگیرد. بسیار نیازمند دشمن و امریکاستیزی هستند تا فضا را بحرانی کنند و در آن فضا مردم را سرکوب کنند و و ناکامیها را به گردن دشمن بیندازند.
اشکان
آفرین آموزنده و عالی بود. شاید بزرگترین خطر برای دموکراسی ؛ خود دموکراسی باشد! متاسفانه امروزه مردم جهان (نه فقط آمریکا) بسیار بد رای میدهند و انتخاب درست نمیکنند. علت این است که جهان امروز بسیار پیچیده تر از جهان گذشته است و داشتن تفکر سیستمی و قدرت آنالیز به صورت چند سویه ضروری است و این نیاز به آموزش دارد. اما در نظام سرمایه داری مردم آن قدر کار میکنند که نه زمانی برای یادگیری دارند نه انرژی و حوصله اندیشیدن. و این امر دموکراسی را به شدت ناکارآمد کرده است.
شهرزاد
اگر اکثریت امریکایی های امروز رو می خواهید بشناسید همین مقاله رو بخونید، سپاس فراوان برای ترجمه و نشر این مقاله. فوق العاده عالی بود.
سروش
خدا نگهدار خداباوران از جمله جمهوری خواهان و ترامپ و آمریکا باشد .
K9
بخش اول: ویتگنشتاین و لکان هر دو معتقد بودند که " وظیفه کتاب یا تکست انباشتن اطلاعات نیست بلکه تکان دادن آدمی است که بتواند از زاویه دیگر به موضوعات بپردازد. و به همین جهت ویتگنشاین توصیه می کرد که از کتابهایش بمانند نردبانی استفاده کنند و بعد از بالا رفتن انرا بدور بیندازند. " کتاب کوچک " به فیل فکر کنید " از لیکاف از ان کتاب هایی بود که چند سال پیش مرا شدیدا تکان داد که بعد از ان چندین کتاب--- البته نه آن کتاب های کت و کلفت اش را—مطالعه کرده و بسیار بهره برده ام. در پایان این پیام نیز آدرس انترنتی یکی از آن کتاب هایش را درج می کنم. مفهوم" ملت به مثابه خانواده " و " چهار چوب های عمیق و سطحی در تفکر " و " جایگاه استعاره در تفکر" و " ذهن ذاتا متجسد است." و " مفاهیم انتراعی عمدتا استعاری اند " و " فکر غالبا نا آگاه است " از دست اورد های شگرف این آکادمسین دانشگاه برکلی در کالیفرنیا است با همه احترامی که به شخص و اندیشه و ارای لیکاف قائل هستم اما به گمانم در این تحلبل
K9
بخش دوم: برخی از خصوصیات دوره کنونی و خلقیات آمریکایی ها را در نظر نگرفته اند. به عقیده من ترامپ یه عوام فریب و کلاش ساده لوحی بیش نیست که از شکاف های موجود درجامعه امریکا بعلاوه از ساده لوحی و نا آگاهی امریکایی ها حد اکثر سو استفاده را می کند. در بیش رمی و پر رویی و بد دهنی و عوام فریبی ترامپ کپی احمدی نزاد در آمریکا است در کنار عواملیی که لیکاف به آنها اشاره کرده به عقیده من بخاطر سه پدیده موجود در جامعه کنونی آمریکا مردم با ترامپ رای می دهند. اولا: وضع اقتصادی و معیشتی اکثریت امریکایی ها در وضعیت خوبی نیست و کمتر کسی است که به اینده شغلی خویش امید وار باشد. هرروزه کارخانه های تولیدی درشان را بسته و آنها را به بیرون از مرز ها به کشور های با دست مزد پائین منتقل می کنند و کمتر آمریکایی است که دیگر به " رویای امریکایی" باور داشته باشد. ترامپ با عوامفریبی اش بر این موضع انگشت می گذارد و خواهان اخراج کارگران مکزیکی می شود. همانطوریکه لیکاف هم اشاره کرده اند اکثر آمریکایی ها نیز بخاطر تنبلی ذهن اجتماعی و سیاسی شان و عدم اطلاعشان ار پدیده های پیچیده به
K9
بخش سوم: علیت های ساده روی می اورند بدون آنکه به " علیت های سیستماتک" بیاندیشند. مثلا فکر نمی کنند که اگر هم به فرض محال ترامپ همه کارگران مکزیکی را اخراح کند آنوقت آمریکایی هم بجای پرداخت یک دلار برای کلم باید 6-7 دلار بپردازند برای اینکه هیچ امریکایی حاضر نیست که در مزارع کشاورزی از صبح تا غروب با کمترین دستمزد در زیر اقتاب توت فرنگی یا لوبیا جمع اوری کند. ثانیا: باز هم بخاطر عدم اطلاع آمریکایی ها از سیاست های بین المللی و بمباران اذهان مردم توسط رسانه ها با اخبار تروریستی امریکایی ها برای امنیت شان حاضرند که هر بهایی را بپردازند و ترامپ بخوبی از این مسئله هم سو استفاده می کند--- در حقیت ترامپ ماموریت های جرج بوش پسر را می خواهد به سرانجام برساند. چرچ بوش پسر نیز توسط سه " اف " یعنی فمیلی و فیت و فیر ( خانواده و ایمان و ترس که هر سه برای آمریکایی ها مهم و در زندگی شان اساسی است) برنده رقابت ها شد. ثالثا: فکر میکنم که همانگونه که مردم از خوردن تکراری یک نوع غذا خسته می شوند آمریکایی نیز از روسای همیشه شبیه به همدیگر قبلی خسته شده اند برای اینکه هیچکدامشان تا بحل نتوانسته است که جایگاه اقتصادی و سیاسی آمریکا را به آن دهه های قبلی که آمریکایی ها " رویای آمریکایی" در سر داشتند بر گردانند و به همین جهت نیز فکر می کنند که با رای دادن به این موجود عجیب الخلقه ممکن است که معجزه ای رخ دهد. آمریکایی ها از آنجایی که ترامپ-- که ثروتش اش نه از تولید و کشفیات و اختراعات بلکه از راهای غیر تولیدی و انگلی بدست اورده است--- ثروتمند است خیال می کنند که ایشان باید نابغه اقتصادی باشد که می تواند کشتی سوراخ شده اقتصاد آمریکا را از غرق شدن نجات دهند. آمریکایی ها در همه این سه مورد اشتباه می کنند. همان اشتباهی که با رای دادن به جرج بوش پسر مرتکب شدند. در کشوری که یکی از معتبر ترین کتابفروشی هایش بخاطر عدم علاقه مردم به خرید کتاب در 200 شعبه اش را تخته کرد بیش از اینهم نمی توان انتطاری داشت. اینهم ادرس انترنتی یکی ا زکتاب های لیکاف که ادامه همان کتاب معروف " به فیل فکر نکنید " است. http://www.cognitivepolicyworks.com/resource-center/thinking-points/