خواهران واچوفسکی: تغییر جنسیت و اخلاق روزنامهنگاری
برادران واچوفسکی که برای ساختن سری فیلمهای «ماتریس» شهرت دارند اکنون دیگر خواهرند و از رسانهها برای تحت فشار قرار دادنشان برای عمومی کردن هویت جنسیتیشان شکایت دارند.
برادران واچوفسکی که در ایران برای ساختن سری فیلمهای «ماتریس» شهرت دارند اکنون دیگر خواهرند؛ آنها تغییر جنسیت دادهاند و خود را تراجنسیتی زن معرفی میکنند.
در ماه مارس ۲۰۱۶، اندی واچوفسکی با انتشار بیانیهای در تارنمای «ویند سیتی تایمز» (Windy City Times) اعلام کرد که وارد مراحل انجام تغییر جنسیت شده، و خود را زن میداند. او از رسانهها خواست که در پوشش خبری موضوع او را به نام جدیدش، لیلی واچوسفکی، بخوانند. لانا واچوفسکی (لری پیش از تغیر جنسیت و خواهر لیلی)، چهارسال پیش، در سال ۲۰۱۲ اعلام کرده بود که زن تراجنسیتی است.
لیلی واچوفسکی بهمانند خواهرش لانا نتوانست با میل خودش و در زمان مورد انتخاب خودش درباره هویت جنسیتی و تغییر جنسیتش صحبت کند. او هم درست مانند خواهرش گفت که فشارهای روزنامهنگاران و رسانههای «زرد» برای پیگیری زندگی شخصی او، نهایت او را ناچار کرده است که بهصورت علنی در مورد هویت جنسیتیاش صحبت کند.
بهطور ویژه، لیلی در مورد روزنامهنگار «دیلی میل» (Daily Mail) صحبت کرد و گفت که حضور تهدیدآمیز خبرنگار این رسانه در مقابل در خانهاش نهایت منجر شده است که بیاید به همه بگوید که زن است.
صحبتهای لیلی واچوفسکی در مورد توجه رسانهها به حریم خصوصی افراد بهویژه به موضوع گرایش جنسی و هویت جنسیتی، بار دیگر این پرسش را مطرح کرد که در چهارچوب اخلاق روزنامهنگاری یک روزنامهنگار تا چه حد میتواند در مورد گرایش جنسی و هویت جنسیتی یک فرد بدون اجازه او تحقیق کند و بنویسد.
سکس «کلیک آور» است اما داستان رنج انسانها چه؟
واچوفسکیها هنرمندانی هستند که از توجه رسانهها خوشحال نمیشوند. از سال ۱۹۹۹ که با سری فیلمهای «ماتریس» مشهور شدند، واچوفسکیها سرشان به کار خودشان گرم بوده است و معمولاً با گروهی از همکاران و دوستان نزدیک معاشرت میکردند. این دو خواهر با رسانهها هم تنها در حوزه مسائل حرفهای – مربوط به تخصصشان در فیلمسازی و فیلمنامهنویسی - گفتوگو کردهاند.
لیلی واچوفسکی میگوید: «خواهرم لانا و من تا حد زیادی از گفتوگو با رسانهها اجتناب میکنیم. شخص من صحبت کردن در مورد هنرم را به شکل ناامیدکنندهای خستهکننده مییابم و صحبت کردن در مورد خودم، برای من تجربهای کاملاً رنج بار است. میدانستم که باید روزی هویت جنسیتیام را عمومی اعلام کنم. به هر حال مخفی شدن بهعنوان یک تراجنسیتی کار دشواری است. فقط کمی زمان لازم داشتم که احساس راحتی کنم.»
موضوع شهرتگریزی واچوفسکیها موضوعی نیست که رسانهها از آن آگاه نباشند. آنها بارها به رسانهها گفتهاند که مایل نیستند که گفتوگو کنند. لیلی واچوفسکی در سال ۲۰۱۲ در گفتوگو با مجله «نیورکر» میگوید: «دلیل تمایل من به گمنامی و ناشناس ماندن بیشتر در دو چیز ریشه دارد: انزجار از شهرت ستارهوار و اینکه گمنامی با خودش یک حس مساواتگرایانه خوبی میآورد: برابری انسانها و اینها.»
لیلی واچوفسکی توضیح میدهد که در ماه مارس ۲۰۱۶ وقتی خبرنگار «دیلی میل» را مقابل خانهاش میبیند، وحشت میکند. خبرنگار اصرار داشته است که با لیلی گفتوگو کند و چند عکس بگیرد تا داستان تغییر جنسیت او برای دیگر تراجنسیتیها هم الهامبخش شود. خبرنگار اصرار داشته است که «دیلی میل» رسانهای «زرد» نیست و برای حمایت از جامعه دگرباشان جنسی لازم است که لیلی بهصورت عمومی با همه حرف بزند.
لیلی واچوفسکی با دیدن خبرنگار «دیلی میل» بیدرنگ یاد داستان یک معلم تراجنسیتی بریتانیایی میافتد که هویت جنسیتیاش توسط این رسانه، بدون اجازه خودش، افشا شد و او خودکشی کرد.
لوسی مدو؛ داستان ورشکستی فاجعهبار اخلاقی رسانهها
لوسی مدو (متولد ۱۹۸۰) در بریتانیا معلم مدرسه ابتدایی بود. مدیر مدرسهای که او در آنجا درس میداد، پس از تغییر جنسیت مدو از مرد به زن، به همه اولیاء نامه نوشت و اطلاع داد که نام و جنسیت این معلم تغییر کرده است.
برخی از خانوادهها پس از شندین این خبر به رسانهها شکایت کردند و خواستند که کودکانش در «معرض» معلمی که تغییر جنسیت کرده است قرار نگیرند.
در این میان رسانه «دیلی میل» در بریتانیا سرمقالهای را با این عنوان منتشر کرد: «نه تنها در بدن اشتباه بلکه در شغل اشتباه هم».
سه ماه پس از این مقاله و پس از اینکه موضوع تغییر جنسیت این زن تبدیل به یک جنجال رسانهای در سراسر بریتانیا شد، در ماه مارس ۲۰۱۳، لوسی مدو در سن ۳۲ سالگی خودکشی کرد.
خودکشی لوسی موجب شد که خبرها دیگر معطوف نگرانی برخی از والدین - که بیشتر آنها میگفتند کودکانشان نباید با موضوع تغییر جنسیت آشنا شوند- نباشد. حالا موضوع اخلاق روزنامهنگاری مطرح بود و اینکه آیا رسانهها حق دارند در مورد گرایش جنسی و هویت جنسیتی افراد بدون اجازه آنها آشکارسازی کنند؟
رئیس دفتر پزشکی قانونیای که مسئول پرونده لوسی مدو بود بیشتر از همهکسانی که درگیر این پرونده خودکشی بودند با زبان تند با رسانهها صحبت کرد. او خطاب به دیلی میل گفت: «شرم بر شما باد.»
روت اسمیت، همسر سابق مدو هم که باهم صاحب فرزند هستند و رابطهای دوستانه داشتند، به رسانهها گفت: «او بیش از هرچیز از اینکه به حریم زندگیاش و همچنین حریم زندگی ما تجاوز شد، آزار دید.»
کمیسیون شکایات مطبوعات (PCC) در ۳ ژانویه سال ۲۰۱۳ در مورد پرونده لوسی مدو و شکایت او پاسخ داد و دیلی میل قبول کرد که مقاله را از سایتش خارج کند.
آزار و اذیت رسانهها تنها به این یک مقاله ختم نمیشود، آشکارسازی و افشای گرایش جنسی و هویت جنسیتی افراد در شرایطی که بیشتر جوامع همجنسگراهراس و ترا جنسیتیهراس هستند، تبعات جدی در زندگی افراد دارد.
هیجان رسانهها نسبت به سوژه تراجنسیتی
لیلی واچوفسکی در بیانیهاش در مورد برخورد رسانهها با خود او و دیگر تراجنسیتیها مینویسد: «تراجنسیتی بودن آسان نیست. ما در جهانی زندگی میکنیم که دوگانه اکثریتی زن و مرد بر آن تحمیل شده شد. این یعنی کسی که تراجنسیتی است باید با این واقعیت تلخ مواجه شود که باقی زندگی خود را در جهانی که با او برخوردی آشکارا خصمانه دارد زندگی کند.»
اما در چنین شرایطی، برخورد رسانههای «زرد» با موضوع تغییر جنسیت به این جهت که آن را سوژهای «عجیب و غریب» میپندارند و فکر میکنند که توجه مخاطب را جلب میکند و بهاصطلاح روزنامهنگاری آنلاین «کلیکآور» است، برخوردی از سر هیجان و گاهی غیراخلاقی است.
درس اخلاق روزنامهنگاری در این ماجرای غمانگیز این است که موضوع گرایش جنسی و هویت جنسیتی افراد، موضوعی خصوصی است و روزنامهنگاران نباید در مورد آن تجسس کنند. این موضوعی نیست که بشود در مورد آن پژوهش روزنامهنگاری کرد. تا زمانی که افراد گرایش جنسی و یا هویت جنسیتیشان را با روزنامهنگار در میان نگذاشتهاند، تجسس و تفتیش در مورد آن خلاف اصول اخلاق حرفهای است.
همچنین اخلاق روزنامهنگاری حکم میکند که هرگاه خطری برای فرد به دلیل انتشار مطلبی در مورد گرایش جنسی یا هویت جنسیتیاش ایجاد شود، مسئله امنیت جانی و مالی فرد از همهچیز مهمتر است و باید به آن رسیدگی شود.
آشکارسازی و حق تعین سرنوشت
لیلی واچوفسکی در روزی که اعلام کرد که تراجنسیتی است در بیانیهاش نوشت که همیشه میدانسته است که بهعنوان یک هنرمند و شخصیت عمومی ناچار است که موضوع تغییر جنسیتش را بیان کند اما او دوست داشته زمان بیان این موضوع را حداقل خودش انتخاب کند. او در این باره میگویند: «مثلاینکه حق من نیست که خودم سرنوشتم را مشخص کنم.»
آشکارسازی یا Coming Out، به مفهوم برون آیی و آشکارکردن هویت جنسیتی و گرایش جنسی بین دوستان یا در فضاهای عمومی سالهاست که بهعنوان اقدامی انقلابی در فضاهای رسانهای قلمداد میشود.
آشکارسازی به غیر از اینکه یکی از سختترین مراحل زندگی دگرباشان جنسی است، این آشکارا زندگی کردن به عنوان یک همجنسگرا، دوجنسگرا، تراجنسیتی یا میان جنسی میتواند افراد را در معرض انواع خشونتها و تبعیضها قرار دهد. شاید به همین دلیل آشکارسازی تبدیل به اقدامی انقلابی و حتی قهرمانانه شده است.
آشکارسازی بهعنوان اقدامی انقلابی ابتدا همراه با جنبشهای عدالتخواهی همجنسگرایان در اروپا و آمریکا در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ مطرح شد. با این حال، برخی از تحلیلگران حوزه جنسیت و گرایش جنسی، منتقدانه به به فرآیند آشکارسازی مینگرند. [۱] به اعتقاد برخی از این پژوهشگران با اینکه آشکارسازی اقدامی شجاعانه است، همه دگرباشان جنسی در موقعیتی نیستند که بتوانند هویت جنسیتی و گرایش جنسی خود را عمومی کنند. هرنوع ارزشگذاری قضاوتی میتواند خشونتی باشد به افرادی که هنوز موقعیت آشکارسازی ندارد یا که اصلاً تمایلی به این کار ندارند و این انتخابشان نیست.
این مسئله بهویژه در مورد دگرباشان جنسیای باید مدنظر قرار گرفته شود که در فرهنگهای دگرجنسگراسالار و تحت قوانینی زندگی میکنند که گرایش جنسی به همجنس یا انواع هویتهای جنسیتی سیال را جرمانگاری کردهاند. در این شرایط آشکارسازی میتواند انتخابی خطرناک باشد که جان و مال فرد را در معرض خطر قرار میدهد.
در اخلاق روزنامهنگاری باید این مسئله را در نظر گرفت که آشکارسازی فرآیندی است که باید توسط خود فرد اتفاق بیافتند. هرگونه فشار – به ویژه از طرف روزنامهنگاران - برای آشکارسازی گرایش جنسی و یا هویت جنسیتی فرد از مصادیق نقض حریم خصوصی و خشونت است.
پانویس:
[۱] برای مطالعه برخی از منتقدین آشکارسازی به مثابه اقدامی انقلابی نگاه کنید به:
Eskridge, William N. "Privacy Jurisprudence and the Apartheid of the Closet, 1946-1961." Florida State University Law Review. Summer, 1997.
Love, Heather. Feeling Backward: Loss and the Politics of Queer History. Cambridge: Harvard UP, 2007.
Sedgwick, Eve. Epistemology of the Closet. Berkeley: U of California Press, 1990.
نظرها
نظری وجود ندارد.