میزگرد• تکخال هاشمینژاد: مترقی یا واپسگرا؟
آیا میتوان در رمان «فیل در تاریکی» زمینههای انقلاب ایران را تشخیص داد؟ این رمان مترقیست یا واپسگرا؟ جمشید برزگر، پرویز جاهد و حسین نوشآذر در یک میزگرد این پرسش را بررسی میکنند.
قاسم هاشمینژاد، نویسنده، روزنامهنگار و از منتقدان ادبی مهم ایران در سالهای پیش از انقلاب بود. مهمترین دستاورد او برای ادبیات معاصر ایران رمان «فیل در تاریکی» به عنوان یک تکخال ادبیست. هاشمینژاد در این رمان که در سال ۱۳۵۵ نوشته شده و نخستین بار در سال ۱۳۵۸ توسط انتشارات معتبر «کتاب زمان» منتشر شد، قالب رمان پلیسی را برای نشان دادن آشفتگیهای اجتماعی به کار گرفت. در این اثر، شهر زمینهساز رشد درندهخویی و فعالیت تبهکاران است. شهرستیزی یا داستاننویسی با الهام از سینمای نوآر؟ آیا به راستی میتوان با تکیه بر «فیل در تاریکی» زمینههای انقلاب ایران را تشخیص داد؟ این رمان مترقیست یا واپسگرا؟
جمشید برزگر (نویسنده و شاعر) پرویز جاهد (سینماگر و منتقد سینمایی) و حسین نوشآذر (نویسنده) در یک میزگرد سه نفره این پرسشها را بررسی میکنند.
•میزگرد
حسین نوشآذر: «فیل در تاریکی» رمانی خوشساخت با زبانی غنی و به لحاظ ادبی یک دستاورد است. در این تردیدی نیست. اما سندیت اجتماعی هم دارد. جلال امین، یک شخصیت شوریده و سرگشته است که از فقدان رنج میبرد: فقدان آرامش روستا. او برای برقراری عدالت تلاش میکند و سرانجام هم موفق میشود عدالت را برقرار کند. عدالت نه به معنای استیفای حق، بلکه عدالت در مفهوم مورد نظر اشاعره. نشاندن شیء بر جای خودش، دقیقاً در همان معنای مورد نظر آخوندها. در پایان داستان هم حق به حقدار میرسد. جلال انتقام خون حسین، برادر بیگناه و پاکدلش را میگیرد و در این مسیر، با رفتن به مسجد، با به یادآوری یادمانهای زندگی در روستا، با نشستن بر سر سفره منقل و وافور، دلش با مذهب آرام و قرار میگیرد. اگر لایهها را کنار بزنیم، اصل ماجرا در این داستان، به آرام و قرار رسیدن است در پناه سنتها.
پرویز جاهد: قطعاً «فیل در تاریکی»، نه تنها در زمانی که منتشر شد بلکه هنوز هم یک دستاورد ادبی منحصر بفرد است و همانطور که گفتی یک «تک خال ادبی» است. ضمن اینکه در ژانری نوشته شده که سابقه ادبی چندانی در ایران ندارد و به گمان من یکی از معدود نمونههای داستانهای نوآر ایرانی است. در اینکه جامعه ایران و تضادها و تنشهای اجتماعی در آن انعکاس یافته هم تردیدی ندارم اما با برداشت سیاسی از این رمان و اینکه در «فیل در تاریکی» میتوان زمینههای انقلاب ایران را تشخیص داد چندان موافق نیستم. درست است که اسم شخصیت اصلی جلال است و گرایشهای مذهبی و عارفانه دارد اما قاسم هاشمینژاد، جلال آل احمد نیست و پیشنهاد خاصی برای مدرنیته ایرانی ندارد و یا دنبال آلترناتیو سیاسی برای نظام حکومتی در ایران نبود. من او را بیشتر روشنفکر عارفی (حالا میدانم که خیلیها یقهام را خواهند گرفت که مگر روشنفکرِعارف هم داریم) میدانم که دلزده و خسته از شهر و مناسبات ماتریالیستی و خشونتها و پلیدیهای آن است و همانطور که میگویی ملجا را در روستا و طبیعت و یا پناه بردن به مسجد و سلوک عارفانه میبیند و دلتنگ گذشته است. ضمن اینکه یادمان نرود شهر حتی در داستانها و فیلم نوآرهای آمریکایی نیز به عنوان محیطی شیطانی و شر مسلم تصویر شده و بستر خشونتها و تبهکاریهاست و «فیل در تاریکی» به عنوان یک داستان نوآر ایرانی با ویژگیهای خاص بومیاش، از این امر مستثنا نیست و با چنین رویکردی نوشته شده. در ضمن «فیل در تاریکی» بیشتر از آنکه به سنت رمانها و داستانهای جنایی و پلیسی انگلیسی متعلق باشد به سنت ادبیات و سینمای جنایی و نوآر آمریکایی در سالهای دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ و آثار نویسندگانی چون دشیل همت و ریموند چندلر تعلق دارد و وامدار آنهاست.
حسین نوشآذر: پرویز جان، باور کن مطلقاً به آلاحمد فکر نکرده بودم. کتاب را محدود به صفحاتش، قائم به ذات خودش خواندم. قضاوتم محدود است به ذهن جلال امین. در رمان پلیسی، از هر نوعاش، با وقوع قتل، نظم به هم میخورد. تلاش کارآگاه در جهت برقراری نظم است. در آثار آگاتا کریستی برمیگردیم به نظم ویکتوریایی. در «فیل در تاریکی» برمیگردیم به نظم دیگری که قبل از مشروطه حاکم بوده. ریشه ستیز با شهر در ادبیات ایران را باید بعد از مشروطه جست، در سالهای پس از جنگ جهانی اول: «تهران مخوف» مشفق کاظمی و مقلدانش و حتی برخی آثار جمالزاده، برای مثال «صحرای محشر». من اصرار دارم که ادبیات ایران را به لحاظ محتوا در خودش و با خودش بسنجیم. جمالزاده در صحرای محشر مینویسد: «گوشه عزلتی که خرم و باصفا باشد. با شراب خوبی و زنی زیبا که بچه نیاورد.» درگیری اصلی، این توقع از زندگیست: گوشه عزلتی خرم و با صفا. بماند که بعد از انقلاب، وقتی این توقع نزدیک بود که برآورده شود زیبایی و صفا و شرابش را درز گرفتند. اما ملاحظات تو را قبول دارم. به لحاظ فرم، حق با توست. هاشمینژاد به آن سو نظر دارد: دشیل همت و چندلر و مانند آنها.
جمشید برزگر: پرویز به درستى به نام جلال آل احمد اشاره میکند، اما ارتباط میان او و قاسم هاشمینژاد و به ویژه رمان «فیل در تاریکی» و قهرمان این رمان، جلال امین را نمیپذیرد. با اینکه حسین نه نامی از آلاحمد برده بود و نه آنطور که خودش میگوید، اصلا به او فکر کرده بود، پرویز نام آلاحمد را به میان آورد. چرا؟ چون به نظر من تاثیر آلاحمد و نگاهی که آلاحمد آن را نمایندگی میکند بر این رمان از جزء تا کل آشکار است. زندهیاد هاشمىنژاد در متن و در انتخاب و نامگذارى و ذکر نسب قهرمان رمان بیش از اندازه کافى نشانه گذاشته که ما یاد جلال آل احمد بیفتیم. اسمش جلال است. اهل طالقان است. نام فامیلش یکى از القاب پیامبر اسلام سر سلسله آلِ احمد است. سرتق و یکدنده است. برادر غرب رفتهاش را دوست دارد اما در حفظش نه کوشاست و نه توانا و سر آخر هم که البته اهل مسجد است و آنجاست که دلش قرار میگیرد؛ همان دلى که گاه هوس لب تَر کردن هم مى کند و پا دهد، دست مهستى را پس نمىزند. گذشته از شخصیت اصلی که به نوعی و از جهاتی یادآور جلال آل احمد است، سمتگیری ساختاری رمان برآمده از نگاهی است که از دهه ۱۳۳۰ توسط احمد فردید مطرح شد و بعد با غربزدگی جلال آلاحمد رواج یافت. در این نگاه، شر از غرب مىآید؛ حتى اگر لازم باشد مسیر ترانزیت مواد مخدر را معکوس کنیم. آنچه شر است غرب است و نه شهر به خودى خود. شر در غرب است و شهر هم مثل همان مرسدس نماد و نمودى از غرب است. بنابراین، شهر هم سراسر بستر خشونت و تبهکاری نیست. در این شهر گاراژ جلال و کاروانسرای پدر زنش هم هستند و محله هایی که هیچ نشانی از شرارت در خود و با خود ندارند. شهر آنجا مایه و نماد شر است که پیوندش با غرب قویتر میشود. این البته تنها نگاه قاسم هاشمىنژاد نبود. بسیارانى در آن سالها آگاهانه یا ناآگاهانه چنین مى دیدند و مى خواستند. دامنهاش هم از رمان و فیلم و هنر تا مقالات روزنامهها و مناظرههاى تلویزیونى گسترده بود. زمانی که این رمان نوشته شد، هنوز انقلاب نشده بود. در تلویزیون ملی، احمد فردید و کسان دیگر داد خود از غرب میستاندند و راه نجات را در برگشت به معنویت و خدا و روی گرداندن از طاغوت غرب میدانستند. این رمان، وقتی اما منتشر شد که دیگر انقلاب شده بود. فارغ از اینکه قاسم هاشمینژاد خود در باره این انقلاب چه میاندیشید، باید تصریح کرد که او در رمانش، چه همسو با آن بوده باشد چه نه، به خوبی روح زمانه را درک کرده و بازتاب داده. از این نظر، رمان فیل در تاریکی، ارزش و سندیت اجتماعی دارد و این هم یکی دیگر از نقاط قوت این رمان است. یعنی او روح زمانهاش را در رمانی با درونمایه سیاسی و تاریخی، بلکه در رمانی پلیسی باز میتاباند و آن را ثبت میکند.
پرویز جاهد: درست است که نام جلال و برخی ویژگیهای شخصیتیاش ما را به یاد جلال آل احمد میاندازد اما او میتواند به خاطر تعلقات عرفانی و صوفیانه هاشمینژاد و نیز علاقهاش به ادبیات کهن، به جلال الدین محمد بلخی (مولوی) اشاره داشته باشد کما اینکه اسامی دیگری نیز در داستان هست که برگرفته از نام شعرای قدیم ایران است مثل سعدی شیرازی و یا مهستی گنجوی. اما من مطلقاً تاثیر بینش آل احمد را در نوشته شدن این رمان انکار نمیکنم چرا که اعتقاد دارم بسیاری از نویسندگان، سینماگران و روشنفکران دهههای چهل و پنجاه تحت تأثیر گفتمان غربزدگی آل احمد بودند و «فیل در تاریکی» هم از آن متأثر است اما به نظرم خوانش این رمان تنها از این منظر تقلیلگرایانه است و ارزشهای ادبی و هنری این رمان را تحتالشعاع قرار میدهد.
حسین نوشآذر: ارزشهای ادبی «فیل در تاریکی» چیست؟ هاشمینژاد نظرگاه را محدود میگیرد، اما این محدودیت تأثیری سوء در تعلیق داستان ندارد. او با قواعد ژانر پلیسی آشناست و با این حال به ورطه حادثهآفرینی و رمان خطی نمیافتد و از شخصیت اصلی داستانش، جلال امین هم غافل نمیماند. فارسی استادانه و پختهای دارد که هم از عهده وصف برمیآید و هم از عهده بازآفرینی لهجه شخصیتها و دیالوگنویسیهای پرکشش. به دلیل همین ظرافتها هم ما را با قهرمان داستانش همدست میکند. «جلال امین» زنان را اصولاً تحقیر میکند و به رغم زرنگی و چابکی و هوشی که دارد، اصولاً یک آدم امل و عامیست. این عامیگرایی و سادهانگاری را فقط در این رمان من سراغ ندارم. از مهمترین مشخصات به یادماندنیترین شخصیتهای ادبیات داستانی ایران در دهه پیش از پیروزی انقلاب است. برای مثال نگاه کن به هدایت اسماعیلی در شب هول و احساسات سادیستی او نسبت به زن. نگاه کن به نظربازیهای آقای راعی یا معلمِ داستان درخشان پشت ساقههای نازک تجیر گلشیری. برای درک عقبماندگی نسبت به زن و عقدهای که وجود داشته به گمانم میتوانیم به سنگی بر گوری آلاحمد مراجعه کنیم. در مقابل داستانهای «سوری» مهشید امیرشاهی را داریم. آلاحمدیسم تسلط داشت بر ما. تردیدی نیست در این. اما حرفها و نظرهای دیگری هم بود. به گمانم فقط تسلط بر زبان و ساختار داستان ملاک نباید باشد. اینکه با آن چه میکنیم و چه میگوییم هم مهم است. مهستی در «فیل در تاریکی» یک فمفتال، یک زن متجدد است، یکی مثل سوری که در این اثر تباه و فاسد جلوه داده میشود. عصمت اما یک زن خانهدار و پخمه و بیدست و پا و مطیع، شخصیت مثبتیست در این رمان. ممکن است بگوییم این یک زن، عصمت، در این داستان منفعل است و نباید او را تعمیم داد به درک نویسنده از زن مطلوب. اما چنین نیست. اتفاقاً عصمت تسلط دارد بر امور. یک جا، اوایل داستان جلال امین به شکوه میگوید زنها اگر بخواهند، حرفشان را به کرسی مینشانند. اما نویسنده ما را محروم میکند از آشنایی با این عصمت. او را به بهانهای به ده میفرستد و داستان بدون او اتفاق میافتد. به یک معنا او را پردهنشین میکند که همچنان «عصمت» بماند.
پرویز جاهد: من با امل و عقب مانده بودن جلال موافق نیستم. او مردی سنتی و با ایمان است هرچند نماز نمیخواند. او ویژگیهای مثبت زیادی دارد، یک لوطی بامرام ولی کلهشق است. به قول خودش یک «پایین شهری بیکله» است و جوانمردیهایی دارد. او سنتی است و رفتارش با زنان تا حتی مردسالارانه است اما زنستیز نیست. در رمان نمیبینیم که او هرگز زنش عصمت را تحقیر کند و حتی با او بدرفتاری هم ندارد، بیاعتنایی چرا اما خشونت یا تحقیر نه. در مقابل مهستی، زن فم فتال داستان، برخورد او متفاوت است. مهستی در رمان «فیل در تاریکی» همانطور که گفتی یک فمفتال است و فمفتال در ادبیات و سینمای نوآر ویژگیهایی دارد که هاشمینژاد به آنها آگاه بوده و به درستی در خلق شخصیت مهستی این ویژگیها را در نظر داشته است و این به اعتقاد من نشانه رویکرد ضد ترقیخواهانه یا به منزله نگاه ارتجاعی نویسنده به زن نیست. اگر چنین باشد همۀ نویسندگان داستانهای گانگستری و نوآر آمریکایی را باید مرتجع بدانیم.
حسین نوشآذر: در نوآر مهستی داریم اما عصمت نداریم. حضور «مهستی» را مقایسه کن با حضور منفعل «عصمت» که تنها تشخص او همین «عصمت» بودنش است. نمیدانم چرا این اسم در ذهن من، در ناخودآگاهم شده بود: «معصومه». آیا افشاگر نیست؟
پرویز جاهد: درست است که در داستانهای نوآر آمریکایی عصمت نداریم اما زنان معصوم و پاک و تا حدی ساده لوح هم زیاد داریم که برخلاف زنان فمفتال در این داستانها اهل شر و شور نیستند و خصلت اغواگرانه و ویرانگر ندارند. اصلا نوآر بیشتر دنیای مردانه است و حضور شخصیتهای زن در آن محدود است. زنان دنیای نوآر عموماً به همین دو دسته تقسیم میشوند؛ یا فم فتالاند یعنی زیبا، جذاب، اغواگر و در عین حال مرموز، غیرقابل اعتماد، خطرناک و تهدیدکنندهاند و یا زنان معصوم، ساده لوح و مطیع و اهل خانه و خانواده.
جمشید برزگر: به بحث قبلی خودم بازگردم. من هرگز نگفتم فقط از این زاویه میتوان یا باید به رمان فوقالعاده خوب فیل در تاریکى پرداخت. در ارزشهاى ادبى این رمان و دیگر کارهاى زنده یاد هاشمى نژاد تردیدى ندارم. اما هر چیز به جاى خود. این رمان، رمان خوبى است از نظر شیوه روایت، نثر، شخصیتپردازى و... اما درونمایهاش و سمت و سویش هم به جاى خود باید بررسى شود. پرداختن صرف به ارزشهاى ادبى، شیوهاى به مراتب تقلیلگرایانهتر است. خود هاشمىنژاد هم از قضا چنین مىاندیشید. هم نگاهش به رمان را میتوان دید و هم مواجههاش را با غرب. به عنوان مثال میتوان به این مصاحبه نگاه کرد که به بهانه انتشار کتاب «بوته بر بوته» انجام گرفته است. این کتاب مجموعهای است از نقدهای او در پیش از انقلاب.
فکر نمىکنم مقایسه فیل در تاریکى با نوآر غربى (آمریکایى یا فرانسوى) سودمند یا ممکن باشد مگر براى نشان دادن و برجسته کردن دو نگاه متفاوت، دو تلقى از بنیان متفاوت از جهان و انسان و جامعه. قاسم هاشمىنژاد فقط فیل در تاریکى را ننوشته. باید کل کارهایش را هم دید. در همان مصاحبه که لینکش را گذاشتم، خودش مىگوید باید دانش رمان و قواعد رمان را یاد گرفت: «در داستان، رعایت قواعد را ترجیح میدهم. چیزی که در ایران هم کمتر شناخته شده است و هم کمتر رعایت میشود. در چهل سال پیش، حرفم این بود که دانش رمان، یعنی رعایت قواعد، مهم است.» و البته قبلش خوب توضیح داده که مسائل ما با آن ور آبىها فرق دارد: «داستان آن خالهخانباجی تندرکیا را برای شما نقل کنم که در خوابش به حضرت گفت راست است وقتی میلاب قلیان به داخل قلیان میافتد، آدم پول گیرش میآید؟ آره، میآید. اما برای کسی که قلیان را چاق کرده. قلیان را آنور آبیها چاق کردهاند، پولگیر آنها میآید. این "گرا"ها و "ایسم"ها به درد خودشان میخورد، چون جوابگوی مسائل خودشان است. مسائل شما چیز دیگر است.» اینهاست که به نظر من مهمتر است از پرداختن صرف به ارزشهاى ادبى فیل در تاریکى. اینجاست که گیر داریم. که قواعد داستان را رعایت کنیم اما در جهت معکوس جهانى که رمان و داستان را پدید آورد حرکت کنیم.
پرویز جاهد: به هر حال «فیل در تاریکی» در ژانر ادبی نوآر نوشته شده و ترجمه «خوابِ گران» ریموند چندلر هم نشانه علاقه هاشمی نژاد به این ژانر است. در آن مصاحبهای که اشاره کردی (مصاحبه یونس تراکمه با هاشمی نژاد در شرق)، اشاره هاشمینژاد و طعنهاش بیشتر به کسانی است که تئوریهای پست مدرن ادبی را بدون فهم دقیق داستانهای ایرانی به کار میبرند وگرنه تحلیل ژانر یکی از رویکردهای متعارف در نقد ادبی است و چرا نباید در تحلیل «فیل در تاریکی» به کار گرفته شود؟
جمشید برزگر: البته که در این ژانر نوشته شده، اما این دلیلی بر مقایسه و یکسانانگاری آنها نیست. حرف من این است که جهتگیری او، با فلسفه و ماهیت وجودی نوار غربی متعارض است. قاسم هاشمینژاد خودش نمونه خیلی خوبی از آن چیزی است که فکر میکند و میگوید درست است. او قواعد داستان را به خوبی میداند و دانش رمان را دارد. برای همین رمانی که مینویسد چنین خوش میدرخشد. رمان چفت و بست دارد. ساختار و طرح و پیرنگ دارد و از این جهت، کم نظیر است. او اگر رمانی غیرپلیسی هم مینوشت همین قواعد را به کار میگرفت و رعایت میکرد. پس حرف بر سر این نیست. او این قواعد را رعایت میکند، دانشش را به کار میگیرد که از امروز به دیروز و از شهر به روستا برگردد و مسایل و معضلات مدرن را با تجویزهای سنت حل و فصل کند. در مورد طعنهاش هم، اتفاقاً اصلاً به تئوریهای پست مدرن ارجاع نمیدهد. او از زمانی حرف میزند که هنوز اصلا تئوریهای پست مدرن مطرح نشده و یا دستکم به ایران نرسیده بود. اصراری روی این بحث ندارم، چون تغییری در اصل ماجرا نمیدهد، اما به هر حال او درباره مفاهیم و موضوعاتی حرف میزند که از پیش از انقلاب دغدغهاش بوده و درباره آنها هم نوشته است.
پرویز جاهد: من اصلا نمیخواهم «فیل در تاریکی» را با نمونههای مشابه داستانهای نوآر آمریکایی عیناً یکی بگیرم بلکه معتقدم که در همان قالب و سبک اما با رویکردی بومیگرایانه و بسیار ارژینال نوشته شده ضمن اینکه خیلی از ِاِلمانهای ادبیات و سینمای نوآر مثل شهری که بستر جرم و جنایت و تبهکاری است، تضاد نیروهای خیر و شر، لحن بدبینانه و تلخ آن، تقدیرگرایی، شخصیتی که ناخواسته درگیر ماجرایی تبهکارانه میشود و همچون یک کاراگاه خصوصی برای کشف یک راز و معمای جنایی وارد عمل میشود و نیز شخصیت زن فمفتال در آن وجود دارد. به اعتقاد من هاشمینژاد، تنشها و تضادهای اجتماعی جامعه ایران در آن دوره را در این قالب داستانی و جدال بین خیر و شر نشان داده است.
در مورد ارجاع هاشمی نژاد به نظریات ادبی جدید در آن مصاحبه هم وقتی یونس تراکمه از او میپرسد «با استناد به آنچه که در مورد مکاتب مختلف نقد نوشتهاند، نقدهای شما را میشود زیر عنوان نقد ساختارگرا جای داد؟»، او در جوابش آن ماجرای قلیان را تعریف میکند اما کمی پایینتر باز در جواب سوال تراکمه که میپرسد «آیا باور دارید که نقد از جایی شروع میشود که داستان تمام شده است؟» جواب میدهد بگذارید حدس بزنم که منظور شما عرصههای ظریفیست که نظریهپردازان جدید، غالباً فرانسوی، به آن وارد شدهاند.
نظرها
ایران
اگر این رمان ، موصوف چنین صفاتی از سوی مصاحبه شوندگان بوده است، آقایان بگویند در تمام این سی و چند سال از انتشارش چرا کمتر کسی به آن پرداخته، و منتظر بوده اند تا نویسنده را کفن بپیچانند و بعد درباره اش صحبت کنند، و فراخ (فراغ) بال اظهار نظر کنند. متاسفانه اکثر اظهار نظر کنندگان در ممالکی به سر می برند که از نظر فرهنگی وضعیت بهتری نیز دارند، آیا آنجا هم، رسم این است که پس از مرگ، آثار نویسندگانشان را ورق می زنند و درباره اش سخن فرسایی می کنند؟!
بیژن
هر یک از این دوستان به بخشی از حقیقت نگاه میکنند. اصولا این جریان بازگشت به روزگار شیرین گذشته و این رمانتیسم آبکی که زندگی ماقبل شهرنشینی که در آن روابط انسانی بهتر بود و تاکید بر صفتهایی مثل فتوت و جوانمردی و لوطی گری و دستگیری از مستمندان و دفاع از ناموس و غیرتی بازی ، در واقع واکنشی بود در برابر مظاهر مدرنیسم که در همه جا بچشم میخورد اینها در شعر شدند سهراب سپهری . در فلسفه شدند فردید و داریوش شایگان . در سینما شدند فیلمفارسی که 95 درصد فیلمهای تولید شده آن سالها بود و در رمان شدند فیل در تاریکی. مویه کردن بر ارزشهایی از دست رفته . لمپن بازی و از یکطرف عرقخوری و ا نشمه داشتن و ز طرف دیگر رفتن به زیارت امام رضا و این حرفها. این سرگشتگی در برابر مدرنیسم است که آنها را به عقب پس میراند.نمونه شاخص آن هم آل احمد در مورد زن ستیز بودن برخی از داستانویس هایی که نمونه هایش را آقای نوش آذر ذکر کردند حرف ایشان درست است. با این وجود یک کاسه کردن هاشمی نژاد و مثلا گلشیری بی انصافی است.