«ما چرا زندهایم؟»−حال و روز کارگران در ایران
● گزارش میدانی
طاهر خلجانی- به گواهی آمار و بنا بر اظهارات کارگران، جمهوری اسلامی در عمل ارجی برای کارگر قائل نیست و کارگران از بسیاری حقوق خود محروماند.
- برای آنها ما نه مشکلیم نه راهحل. همه جا مشکل میبینند جز توی زندگی ما. به حسابمان نمیآورند. برنامه و طرح هر چه که دارند برای جاهای دیگر است. بمیریم کسی نمیپرسد چرا مردند؛ زنده بودنمان هم به چشمشان نمیآید؛ حالا هر طوری باشد فرق ندارد. خوش به حال کسی که فکر نمیکند، چون با فکر و خیال هیچ چیزی درست نمیشود. آدم دق مرگ میشود. شانس هم که نداریم تمام شود. میشویم سکتهای و علیل، میافتیم گوشه خانه و برای دست به آب رفتن یکی باید بیاید آفتابه نگه دارد. من هر شب از خودم میپرسم چرا زندهام؟ قبلا میگفتم به خاطر زن و بچه. زنِ بیچاره که بدتر از ما سوخته و تباه شده؛ این بچهها هم مگر قرار است چیزی غیر از خود ما بشوند؟
صحبتهای این کارگر ، اشاره کوچکی است به یاس و نا امیدی فراگیری که بر زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سایه انداخته است. در حرفها و درد دلهای مردم، «آنها» معمولا جایگزینی است برای «حکومت» و دولت، بنابراین از او میپرسم که منظورش از «آنها» چه کسانی هستند تا متوجه بشوم عامل سختیهای زندگی خود را دولت میپندارد یا حکومت؟ پاسخ او متفاوت است: «همه! خامنهای، رفسنجانی، تلویزیون، مجلس، روزنامه. همه ...»
یک فعال کارگری اهل شهر سقز که در تهران مشغول به کار است، ضمن صحبت درباره مطالبی که در مورد طبقه کارگر در رسانههای به گفته او «اصلاح طلب» یا «بیرون» منتشر میشود، به خطرات یک تقسیمبندی در جامعه اشاره میکند:
«...نمونهاش همین که اینترنت پر شده است که احمدینژاد میخواهد با یارانه ۲۵۰ هزار تومانی برگردد. طوری مینویسند که انگار یک سری آدم نادان هستند که هیچوقت فکر نمیکنند و به خاطر پول به احمدینژاد رای میدهند. بعد میگویند طرفدارهای احمدینژاد کارگر و مردم فقیر هستند. کارگر وقتی این همه سختی میکشد در زندگی و میبیند که تحریم و برجام فرقی به حالش نکرده است، میگوید بگذار لااقل پول یارانه را بگیرم. شماها چه کار کردهاید برایش که اینطوری تصمیم نگیرد؟ بعد از برجام میگفتند وضعیت اقتصادی خوب میشود ولی خبری نیست. حداقل دستمزد را تعیین کردهاند ۸۱۲ هزار تومان و یک جوری حرف میزنند انگار دارند پول اضافی هم میدهند. منِ فعال کارگریِ زندان رفته که مجبور هستم در شهر غریب زندگی کنم و در شهر خودم امنیت ندارم و فراری دادهاند مرا، حق دارم بپرسم شمایی که میگویی دموکراسی و آزادی، شما چه کاری برای معیشت من کردهای که من برای آزادی تو بکنم؟ شما بدون آزادی شکمت سیر است ولی من نه آزادم و نه شکم خانوادهام سیر است.»
او در ادامه میگوید:
«کسی که خانوادهاش ماشینهای ۵۰۰ میلیونی سوار میشود از ۴۵ هزار تومان یارانه نمیگذرند، آن وقت کارگری که ۸۰۰ هزار تومان حقوق میگیرد اگر بگوید یارانه برایش مهم است در مقالهها مینویسند که طرفدار احمدینژاد است و نمیفهمد.»
تولید در کما، اقتصاد مقاومتی در شعار
روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، اول اردیبهشت ١٣۵۸ پیامی به برگزار کنندگان مراسم روز جهانی کارگر فرستاد که با جمله معروفِ «خدا هم کارگر است» در یادها مانده است. او در آن پیام خطاب به کارگران گفته بود:«اسلام عزیز است که برای شما ارج قائل است و برای شما حق قائل است و حقوق شما را به شما رد خواهد کرد. بگذارید اسلام تحقق پیدا کند.»
با گذشت ۳۰ و اندی سال، اسلام شیعی به گستردهترین شکل ممکن در ایران تحقق پیدا کرده اما به گواهی آمار و بنا به اظهارات کارگران، این حکومت ارجی برای کارگران قائل نیست و آنان از بسیاری حقوق خود محروماند.
به این ترتیب جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه، بنیادیترین حقوق کارگران را رد کرد.
اکنون هم چند سالی است که دومین رهبر جمهوری اسلامی، شعار «اقتصاد مقاومتی» را مطرح کرده. شعار و دستورالعملی که قرار است در آن «بهخصوص به تقویت تولید ملی توجه ویژه شود.»
یک تولید کننده ایرانی در رابطه با این رویکردها و شعارها میگوید:
«بنده روی کاغذ میلیاردر هستم. کارگاهی داریم که ارزش زمین آن چیزی حدود هفت میلیارد تومان است با تقریبا ۱۵ میلیارد تومان ماشین آلات، ابزار و موجودی انبار. ۲۵ نفر مستقیم روی خط تولید برای من کار میکردند و چهار، پنج نفر برای کار اداری و خدماتی. از سال ۱۳۸۹ کار نزول کرد و سال ۹۱ به کل تعطیل شدیم. دو نفر نگهبان گرفتم و بقیه را تسویه کردم و رفتند. کار ما فلزکاری و قطعهسازی است. جنس کار ما تحریمی نیست. مواد اولیه داخل ایران است، بازار ما داخل ایران است. برای شما عرض کنم اینکه میگویند بانکها تامین مالی نمیکنند خیلی معذرت میخواهم حرف مفت است. شما مدارک کافی داشته باشید من ظرف یک ماه برای شما هر چهقدر وثیقه داشته باشید وام میگیرم. نکتهاش این است که سود وام بانکی ایران بین ۳۲ تا ۳۵ درصد است. بانکهایی هستند که یک هفتهای وام میدهند با سود ۴۵ درصد که عملا با سود آخر سال و این حرفها، بالای ۵۰ درصد آب میخورد. سود وام بخش تولید باید چهار تا هشت درصد باشد. این وامها را به تولید کننده نمیدهند البته، تولید کننده آن زمانی که اوضاع خوب بود وام با ۱۲ تا ۱۸، گاهی اوقات ۲۰ درصد سود میگرفت.»
او در ادامه میگوید:
«آقای خامنهای اگر خیلی ادعا میکند دلش به حال تولید میسوزد، جلوی اعمال نفوذ آخوندهای زیردستش را بگیرد. دولت یا مجلس بودجهای تعیین میکنند برای وام بخش تولید ولی به دست تولیدکننده نمیرسد. افرادی با توصیهنامه میآیند و این منابع را خارج از نوبت میبرند.»
یکی از اساتید برجسته اقتصاد هم دلیل عمده وضعیت وخیم بخش تولید و به دنبال آن شیوع بیکاری، دستمزدهای معوق و فقر اقشار کم درآمد جامعه را «فساد» میداند.
بخش زیادی از صحبتهای این استاد دانشگاه به سیاست مرتبط است تا مقدمه لازم برای ورود به وضعیت امروز بخش تولید و کارگران ایران را ایجاد کند: «... از آن فساد سیاسیای که افرادی مانند قالیباف و احمدینژاد از آن بیرون میآیند، مشخص است که در اقتصاد چه تبعاتی به بار میآید.»
استاد اقتصاد از صنعت خودروسازی به عنوان یک مثال گویا یاد میکند و میگوید:
«دو شرکت خودروسازی داریم که عملا کنترلناپذیر هستند و تن به برنامهریزی و نظارت نمیدهند. جواب وزیر را میدهند، مصوبه شورای عالی رقابت را اجرا نمیکنند و برایشان زیاد مهم نیست که فروش داشته باشند یا در کورد به سر ببرند. این را شما ببرید در مقیاس قرارگاه خاتم و آستان قدس و بنیاد مستضعفان که خودروسازی در مقابل آنها هیچ است. آقای خامنهای میگوید ماشین خارجی از آمریکا نیاید. از اروپا بیاید مسالهای نیست؟ پورشه بیاید اشکال ندارد، اما کادیلاک بیاید اشکال دارد؟ برای جفتشان ارز از کشور خارج میشود. در تراز اقتصادی فرقی بین آمریکا و چین و روسیه و اروپا نیست. همگی اینها خروج غیر ضروری ارز محسوب میشود. در دوران احمدینژاد که آقای خامنهای انتقادی از ایشان نمیکند، صنایع قطعهساز تعطیل شد و خودروساز ایرانی از چین قطعه وارد کرد. من عقیده دارم سرپا نگاه داشتن مجموعه قطعهسازی در ایران اولویت بالاتری دارد نسبت به نگاه داشتن ایران خودرو و سایپا که عادت کردهاند به حمایت دولتی. اگر ما روزی بپیوندیم به سازمان تجارت جهانی از این دو شرکت چیزی باقی نمیماند. قطعهسازی اشتغال بیشتری ایجاد میکند و چشمانداز مناسبتری دارد برای رقابت بینالمللی.»
این استاد دانشگاه سخنان خود را اینطور تمام میکند:
«آقایان درکی از اقتصاد ندارد. اقتصاد یک علم پیچیده است. افرادی که نزدیک هستند، مطالبی را در گوش آنها زمزمه میکنند و این زمزمهها میشود سخنرانی و میرود در مجلس تبدیل میشود به قانون. برای مقابله با فساد اقتصادی باید رفت سراغ همین زمزمهها و تحقیق کرد که از کجا میآید.»
فقر، آمارهای کوبنده و واقعیتهای دهشتناک
به گفته حسین راغفر، اقتصاددان، تا قبل از سال ۸۴ (یعنی سال پایانی دولت محمد خاتمی) ۳۰ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر بودهاند.
به گفته همین اقتصاددان، این رقم در پایان سال ۱۳۹۳ به ۴۰ درصد افزایش یافته است.
در پایان سال ۱۳۹۴ اعلام شد که ۹۹ درصد بازنشستگان کشوری زیر خط فقر هستند.
حالا کمیسیون برنامه و بودجه مجلس از بیکاری هفت میلیون جوان ایرانی میگوید. بانک مرکزی، نرخ تورم در ۱۲ ماه منتهی به فروردين ۱۳۹۵ را ۱۱.۲ درصد اعلام کرده است. بازار خرید و فروش مسکن در ایران کاملا راکد است اما صاحبخانهها به بهانه کاهش نرخ سود بانکی، کرایه خانهها را افزایش دادهاند.
حداقل ۳۰ درصد سبد مخارج زندگی در ایران مربوط به بخش مسکن است. نرخ کرایه وسایل حمل و نقل عمومی نیز در سال ۱۳۹۵ بین ۱۵ تا ۲۵ درصد افزایش یافته است. همه اینها در حالی است که سالهاست میزان افزایش دستمزدها در حد نرخ تورم واقعی نبوده است و بنابراین میتوان نتیجه گرفت روند فقیرتر شدن طبقات پایین جامعه ایران، پیش و پس از برجام همچنان ادامه داشته و دارد.
یک کارگر ۳۹ ساله با دو فرزند میگوید:
«موشک درست میکنند که از ایران برود اسرائیل ولی نمیتوانند سر و سامان بدهند که قراردادها را چک کند. بالاخره مملکت باید یک جایی داشته باشد که بپرسد شما که استخدام کردی چرا قرارداد نمیبندی با کارگرهایت.»
تعداد زیادی از کارگران اما در صحبتهایشان به گرانی خدمات بخش خصوصی و شلوغی و در دسترس نبودن بخش بهداشت دولتی اشاره میکنند و در صحبتهای خود به دروغهای دولت و وزارت بهداشت درباره کاهش هزینههای درمانی میپردازد. آنها میگویند که از خدمات تخصصی پزشکی استفاده نمیکنند و توانایی رسیدگی پزشکی به خود و خانوادهشان را ندارند.
یک کارگر ۵۳ ساله با دو فرزند متاهل و دو فرزند مجرد میگوید که در چندسال اخیر میزان مصرف مواد پروتئینی در خانوار آنها به صورت پیوسته کاهش یافته است.
۳۱ نفر از شهروندانی که به عنوان کارگر یا نیروی خدماتی در بخشهای مختلف شاغل هستند و حقوقی بین ۷۰۰ تا یک و نیم میلیون تومان دریافت میکنند هم همگی از محسوس بودن کاهش مصرف مواد غذایی در خانوادههای خود صحبت میکنند.
۱۷ نفر از جوانانی که در مشاغلی مانند کتابفروشی، کار در کافه، ویراستاری، برنامهنویسی و ... مشغول به کار هستند و خود را عضو طبقه متوسط ارزیابی میکنند و خانوادههای یک و دو نفره دارند، کمکهای دریافتی از سوی پدر و مادر را بخش ثابت درآمد ماهانه خود اعلام میکنند. بخشی که عموما برای تهیه مواد غذایی یا پوشاک است و بخش مهمی از مخارج ماهانه آنها را پوشش میدهد.
پنج آموزگار هم میگویند که در چند سال گذشته مجبور به کاستن از مخارج خود در بخش مواد غذایی و پوشاک شدهاند و مسافرتهای بیش از یک روز را هم حذف کردهاند.
هشت نفر از کارگران حداقلبگیر که در شهرهای ارومیه، الیگودرز، رودبار و ساوه شاغل هستند از «گشت و گذار» شبانه در شبکههای اجتماعی موبایلی و استعمال «سیگار» به عنوان تنها تفریح زندگی خود یاد میکنند.
یک بازنشسته صنعت پوشاک اما با چشمانی گریان از رابطه مستقیم اعتیاد با فقر و بیکاری میگوید:
«پسر من ۲۹ سالش است. در به در دنبال کار رفت. چند بار مشغول شد اما یا حقوق نمیدادند یا اخراجش کردند...رفت با یک سری جوان بیکار مثل خودش نشست پای مواد.»
او در ادامه میگوید:
«ساعت یک شب بر میگردد خانه، میخواهم بیندازمش بیرون، مادرش نمیگذارد. کجا برود؟ کجا را دارد برود؟ چند دفعه به من گفت پول بده کار و کاسبی راه بیندازم، کل زندگی من پنج میلیون بود. کارش نگرفت. آن پنج میلیون هم رفت. الان افتاده است به موادفروشی. معتادی که پول ندارد خودش میشود مواد فروش. انگشتنمای مردم شدهایم آخر عمری.»
چه باید کرد؟
در خلال گفتوگوها درباره وضعیت کارگران و مزدبگیران ایران، دو دیدگاه متضاد از دل وضعیت سیاه معشیتی و اقتصادی مردم ایران بیرون میآید. این دو نمونه در نقل قولهایی که در ادامه میآیند، قابل مشاهدهاند:
یکی از فعالان کارگری در استان مازندران در صحبتهایی که بیشتر به درد دل شباهت دارد و نباید فراموش کرد که موضع رسمی نیستند، میگوید:
«احمدینژاد زیر پای همه را خالی کرد، یارانهها را داد به مردم و سرشان را گرم کرد به پول یارانه. از طرف دیگر اقتصاد ایران را به ورشکستگی کشاند. در این وضعیت بد اقتصادی قدرتی برای طبقه کارگر نمانده است. همه سرشان را انداختهاند پایین که اخراج نشوند، چون کار نیست. اینقدر بیکار زیاد است که کارفرما برایش مهم نیست و زود اخراج میکند. گزارش رد میکند به اطلاعات که فلانی اعتصاب کرده و ضد نظام است. قانون طرف کارفرماست. اینکه ما فکر کنیم با اعتصاب همه چیز حل میشود اشتباه است. خط تولیدی که با ۳۰ درصد ظرفیت کار میکند، اعتصاب رویش اثری ندارد. اعتصاب وقتی جواب میدهد که خط تولید فعال باشد و کارفرما برای اینکه خط تولید نخوابد حاضر بشود امتیاز بدهد.»
او معتقد است کمکاری فعالان کارگری در دوره احمدینژاد، فرصت مناسب را برای تاثیرگذاری فعالیتهای صنفی از بین برده است.
همچنین این فعال کارگری با انتقاد از فعالیت اینترنتی و «سندیکاهای یک نفره» میگوید:
«بیان واقعیتهای طبقه کارگر و فعالیتهای کارگری، لازمه فعالیت کارگری است و مسیری که فعالان کارگری در چند سال اخیر پیمودهاند باید تصحیح شود.»
در مقابل اما افرادی هستند که نظری مخالف دارند. به عنوان مثال یک فعال کارگری در استان البرز معتقد است که فعالیت کارگری ربطی ندارد به اینکه چه کسی سر کار باشد:
«خاتمی، احمدینژاد و روحانی فرقی ندارند. طرف حساب ما قوانینی هستند که ضد کارگرند. در جلسات بعضیها میگویند بیکاری زیاد شده و طبقه کارگر کوچک شده. کسی که بیکار است جزء سرمایهدار حساب نمیشود. اینها مثل خودمان هستند و تازه بیشتر از ما تحت فشار هستند. این خودش پتانسیل حساب میشود.»
این فعال کارگری معتقد است که رقابت بین جناح دولت و اصولگرایان بهترین زمان برای فعالیت کارگری است:
«هر دو گروه رای میخواهند. مردم دیدهاند که با یارانه چیزی حل نمیشود و مشکل از جای دیگری است.»
او در ادامه میگوید:
«قهر کردن فایدهای ندارد. به جای اینکه برویم توی تلگرام قایم شویم، برویم جلو و بگوییم ما هم هستیم. هر کسی یک نفر هم که باشد باید پرچم را بالا ببرد و تلاشش را بکند. به جای اینکه بنشینیم کنار و بگوییم این خانه کارگری است، این حزبی است، این چرا مصاحبه کرده، این چرا بیانیه داده، این چرا جزوه نوشته و ...، باید با هم متحد بشویم. برای متحد شدن، الان بهترین وقت است. با وضعیت بد اقتصادی که از زمان احمدینژاد شروع شده و ادامه دارد، کارگران به خودآگاهی رسیدهاند. وقتش رسیده که این خودآگاهی را ببریم به سمت آگاهی طبقاتی و بگوییم راه رسیدن کارگر به حقوقش، حق تشکلیابی است و قانون باید تغییر کند.»
در همین زمینه:
روزگار تیره مردمان سختکوش • پرونده ویژه مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر
نظرها
مقصرAhmad
اگر ملت و کار گران در ایران منتظر شرایط بھتر اقتصادی ھستند ،پس باید خیلی انتظار بکشند ،صنعت ایران فرسودہ و کھنہ و تولید در کل زیان اور ھست ،چون رقابت با تولیدات ھم طراز از خارج رو ندارد،و صادراتی ھم نیست،یعنی اینکہ پول وارد کشور نمیشہ،تنھا راہ دولت فروش مواد خام و اوردن ارز بہ داخل و پخش ان ارز یا پول در ملت ،کہ در حال حاضر حقوق بگیر ان ھستند کہ در تولید ھم نیستند ،بہ عبارتی دریافت ارز زیاد باشد وضع ملت کمی بھتر و بر عکس ان بدتر ،در ھر حال دولت با تو رم و گردش پولی کہ در اصل یک بار مصرف ھست ،یعنی چہ؟ بدین معنی کہ پشتوانہ ندارد و ارزش اولیہ خود را از دست میدھد،بنابراین این چا پ اسکناس ،باز ھم تورم و در آخر گرانی و کلاف سر در گم در اقتصاد،برای کم کردن این فشار دولت ایران باید فوری از درامد ھای غیر صنعتی شروع کند ،مثل کشاورزی،توریستی،خدمات و در حد امکان کمک مالی و یا شرایط عام ارزان بہ تولید کنندگان کوچک،و اگر شرایطی تو انست ھر چند باید ھم ،شرکتھای خارج برای تولیدات با دادن امکانات خوب ،و انرژی ارزانتر ،این کار ھا باید انجام شود،تا شرایط بھتری برای معشیت و زندگی بھتر فراھم شود