حافظه جمعی
آشنایی با موریس هالبواکس (۱)
بهار مجدزاده − وقتی از حافظه، در معنای فراتر از حافظه فردی صحبت میکنیم و مثلا میگوییم که ملتی کمحافظه هستیم، منظور چیست؟ آشنایی با مفهوم حافظه جمعی به کمک موریس هالبواکس.
پل ریکور، فیلسوف فرانسوی که اسفند ۱۳۷۳به ایران آمده بود در پژوهشکده حکمت و ادیان در مورد خاطره، تاریخ و فراموشی صحبت کرد.[1] ریکور در ابتدای صحبتش گفت که توجهش جلب شده به نزاع بین مورخان و شاهدان وقایع. ریکور در ادامه به نسل در حال اضمحلال خودش در اروپا اشاره نمود، آنانی که شاهد فجیع ترین جنایات تاریخ بشر بودند و اکنون مهمترین مسألهشان دقیقاً ارتباط میان تاریخ و خاطره است. او در ادامه به کشور خودش و به مسأله کمبود خاطره و افراط در فراموشی خصوصا در مورد جنگ الجزایر پرداخت. ریکور سپس توضیحاتی داد درباره حافظه جمعی[2] از دیدگاه هالبواکس.
این احتمال قوی وجود دارد که ریکور نمیدانست در کشوری که برای سخنرانی در آن دعوت شده، چند سالی است که نزاع مشابهی درحال شکل گرفتن است. نزاع بین بازماندگان کشتار و زندانهای دهه شصت با مورخان حکومتی، جنگی بر سر حافظه و چگونگی بازنماییاش درتاریخ. ریکور احتمالاً این را هم نمی دانست مسئله فراموشی نزد ایرانیان عبارت جاافتادهای برای تبیین دارد: «ما ملت کمحافظه ای هستیم.»
وقتی از حافظه، در معنای فراتر از حافظه فردی صحبت میکنیم و مثلا میگوییم که ملتی کمحافظه هستیم، منظور چیست؟ در این مقاله دو قسمتی با نظر موریس هالبواکس، جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی در باره حافظه جمعی و تاریخی آشنا میشویم.
هالبواکس، جامعه شناس دیریافته
تا جنگ اول جهانی، جامعه شناسی اقتصادی، آمار، معرفت شناسی اجتماعی و مطالعه طبقات اجتماعی موضوعات محوری هالبواکس بودند. او نگاهی نقادانه و رادیکال داشت بر اقتصاد سیاسی. اما در انتهای جنگ، در حالی که در دبیرستانی در شهر نانسی استاد فلسفه بود، نوشتن متنی بر درباره امیل دورکیم به تقاضای لوسین لوی برول مبنای تغییر جهت در نگاه و شیوه مطالعه هالبواکس شد. هالبواکس که به مطالعه دوباره دورکیم دست زده بود می پنداشت او را بازیافته. پیش از آن هالبواکس به شدت تحت تأثیر استادش هانری برگسون بود، تأثیری که علیرغم گرایش به دورکیم تا آخرین اثر هالبواکس مشهود است. و اما منبع دیگر هالبواکس برای مطالعه بر روی حافظه را باید کارهای همکارش در دانشگاه استراسبورگ، شارل بلُندل[3] روانشناس و فیلسوف فرانسوی، دانست.
«چارچوبهای اجتماعی حافظه»[4]، اثری از هالبواکس که در سال ۱۹۲۵منتشر شد، کتابی پایه گذار در جامعهشناسی حافظه است. این نظر در میان هالبواکسشناسان پرطرفردار است که معروفترین اثر هالبواکس یعنی کتاب «حافظه جمعی» را باید به عنوان دنباله این کتاب خواند. درک مفهوم پیچیده حافظه جمعی مدیون تلاش فکری هالبواکس در این دو اثر است.
آثار هالبواکس معمولا به عنوان آثاری در مکتب دورکیم، که بر پایه جامعهشناسی تجربی و پدیدار شناختی بود، ردهبندی میشوند. اما نباید پیوند هالبواکس با مکتب تاریخنویسی آنال[5] را از نظر دور داشت، همان مکتبی که سالها بعد پیر نورا را به خود دید، مورخی که برای خلق اثر برجستهاش «مکانهای حافظه» براندیشههای هالبواکس تکیه کرد.
هالبواکس تا دههها جامعه شناس مهجور و ناشناختهای در فرانسه باقیماند. تنها در دهه ۱۹۹۰بود که فرانسویان با علاقه بسیار دوباره او را بازیافتند. این علاقه بعد از سال ۲۰۰۰ رو به فزونی گذاشت و دو کتاب «حافظه جمعی» و «چارچوبهای اجتماعی حافظه» و همچنین کتابهای «از لحاظ آمار»[6] و «دلایل خودکشی»[7] بارها و بارها تجدید چاپ شدند. در ایران هالبواکس همچنان ناشناخته باقیمانده است و تنها یک اثر او با عنوان «طرح روانشناسی طبقات اجتماعی» به ترجمه محمد علی کاروان سال ۱۳۶۹ توسط مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
هالبواکسِ دربحبوحه جنگ دوم جهانی در حال نوشتن آخرین فصل «حافظه جمعی» بود که نام "حافظه و جامعه" را بر آن گذاشته بود. اثرش را تمام نکرده بود که فاشیستها او را به خاطر تبار یهودیاش روانه اردوگاههای مرگ کردند. او در 16 مارس سال 1945 چیزی کمتر از یک ماه قبل از آزاد سازی اردوگاه بوخنوالد به دست امریکاییها در آنجا درگذشت. مرگ هالبواکس در جهنم هولوکاست و سپس فراموشی آثارش به طرز سمبلیکی در ارتباط با تئوری او درباره حافظه، که بر پایه تجربه و گاه تجریه شخصی خودش بود، قرار میگیرد. هالبواکس که تنها دو ماه و نیم قبل از دستگیریش در ژوئیه ۱۹۴۴توسط گشتاپو، برای کرسی روانشناسی جمعی در کولژ دو فرانس[8] انتخاب شده بود، فرصت نکرد «مسائل جمعیت شناسی» و «روانشناسی جمعی حافظه» را که برای اولین و دومین سمینارش در کولژ دو فرانس مد نظر داشت، تدریس کند. این عناوین نشان میدهند که جمعیت شناسی و روانشناسی جمعی تا آخرین دقایق حیات هالبواکس مسائل محوری ذهن او بودهاند.
حافظه جمعی و حافظه فردی
ما به شهادتهای دیگران رجوع میکنیم برای تأیید کردن و کامل کردن آنچه که از یک واقعه می دانیم، واقعهای که به نحوی از آن مطلع هستیم، ولی زوایایی از آن بر ما پوشیده مانده. بدون شک اگر برداشت ما از واقعه بتواند نه تنها بر اساس خاطرات خودمان، بلکه به کمک خاطرات دیگران نیز تأیید شود، اعتماد ما بر درستی آن چیزی که به یاد می آوریم، بیشتر خواهد شد. هالبواکس نشان میدهد که خاطرات ما جمعی هستند و ما هرگز تنها نیستیم. او برای روشن شدن بحث به سفر به تنهایی اشاره میکند: شما در ظاهر تنها می چرخید و می پندارید خاطرات شما از این سفر خاطرات فردی است، ولی برای نمونه وقتی مقابل بنایی می ایستید ناگهان آنچه در مورد آن بنا خواندهاید یا شنیدهاید به خاطرتان میآید. در نتیجه شما با آنچه از آن شهر خوانده یا شنیدهاید در شهر می چرخید. شما خواندهها و شنیدهایتان از شهر را درونی میکنید و ایدههایی در خود می یابید که به تنهایی قادر به یافتن آنها نبودهاید، یعنی گفتهها و نوشتههای دیگران شما را در سفر همراهی میکنند.
فرد سالخوردهای را در نظر گیرید که در انزوا زندگی میکند، اما در حافظهاش گذشتهها با جزئیات حضور دارند. فرد میکوشد با بازیابی گذشتهاش معنای روشنی به وجودش بدهد، درست در لحظهای که موقعیت اجتماعیاش کمرنگ می شود. اما اینها خاطرات فردی نیستند، چرا که با تلاشی وابسته به تفکرات جمعی دیروز بازیابی می شوند.
گاه کسی برای شما خاطره ای را که هر دو در آن حضور داشتهاید تعریف میکند، ولی شما هیچ از آن به یاد نمیآورید. هالبواکس در اینجا مثال کلاس درس و تفاوت نقش استاد و شاگرد را میزند. کلاس درس گروهی است موقت. اگر شما با وجود شاهد بازهم به یاد نمی آورید، به این دلیل است که شما دیگر با آن گروه هویتیابی نمیکنید و دیگر عضو آن نیستید. مدت حافظه گروه محدود به زمانی است که گروه موجودیت دارد. در مورد کلاس، استاد کمتر از شاگرد به یاد میآورد، چرا که گروه شاگردان، گروهی است با دوام بیشتر، و درسالهای بعد هم پایدیار خواهد بود و در آن موضوعاتی به اشتراک گذاشته خواهد شد. درحالیکه استاد فقط وظیفه شغلیاش را انجام میدهد، هر چند که یک عنصر مهم گروه باشد. در موردی این چنین، حتی امکان دارد شما کمتر از دیگری موضوعی را به یاد بیاورید یا اصلاً به یاد نیاوردید، چرا که کمتر از دیگری درگیر ودر رابطه با مسائل گروه بوده اید.
حافظه بر اساس رابطه تحول مییابد. هالبواکس در این مورد مثال دو نفری را میزند که زمانی عاشق هم بودهاند، و حالا پس از سالها همدیگر را میبیینند. یکی حرفی برای گفتن ندارد، چرا که به طرز رادیکالی زندگیش تغییر کرده در حالیکه دیگری میخواهد گفتگویی طولانی با معشوق سابقش داشته باشد.
هر قدر به یک گروه کمتر متعهد باشیم، از آن خاطره کمتری در ذهن ما میماند. البته ممکن است فردی زمان سخت درگیر مسائل یک گروه بوده باشد، اما امروز چیز زیادی از آن را به خاطر نیاورد. این مثال آدمهایی است که در زمان حال زندگی می کنند. گروهی را ول میکنند تا به گروه جدیدی بپیوندند که دنیای دیگری دارد. فرد در این حالت مسائل جدیدی را دنبال می کند. مسائل قدیم دیگر برایش مطرح نیست.
بعضی از خاطرات ما باگذشت زمان کمرنگ میشوند چرا که گروهی که این خاطره به آن وابسته است تغییر شکل داده یا رابطه ما با آن به شدت قبل نیست یا قطع شده است. به همین سبب خاطرات جدید ما برای ما آشناتر هستند چرا که به گروههایی تعلق دارند که همچنان با آنها رابطه بهروزی داریم.
هالبواکس به کمک این گونه مثالها نشان میدهد که حافظه فردی هرگز بر حافظه جمعی غلبه نمی کند. بخش زیادی از خاطراتمان را به یاد می آوریم، چرا که دیگران آنها را به یاد ما می آورند، حتی اگر به شکل فیزیکی حضور نداشته باشند.
خاطراتمان گاه وامدار تلاقی حافظه دو گروه میشوند، دو گروهی که آنه را ضبط کردهاند. اما گاه شرط لازم برای به یاد آوری خاطره ای که در حافظه دو گروه ثبت شده قرار گرفتن در شرایطی است که اجازه میدهد تأثیرات هر دو گروه با هم ترکیب شوند. این شرایط گاه تنها در بازگشت به مکانی که خاطره در آن شکل گرفته فراهم میشود.
مکان و حافظه فردی
بازگشت به مکان رخداداین امکان را در درون خود دارد که خاطره ای کاملاً فراموش شده را به یادمان بیاورد، انگار خاطره آنجا باقی مانده باشد. اما درواقع آنچه ذهن ما در فرایند بازیابی خاطره کم میآورد دوباره فکر کردن به آن نیست، بلکه ناتوانی در بازسازی جزئیات است. به همین سبب رجوع فیزیکی به مکان گاه خاطرهای را در ما بیدار می کند. اشیاء یا مکان دوباره دیده شده این توانایی را دارند که واکنشی را در ما ایجاد کنند که در نسبت است با واکنشی که در برخورد دفعه اول ایجاد کردهاند.
ادامه دارد
پانویسها
[1]ترجمه متن این سخنرانی در شماره هشت مجله "گفتوگو" تحت همین نام در دسترس است (۱۳۷۴ صص ۴۷−۵۹).
[2]Mémoire collective
در متن ترجمه سخنرانی ریکور در مجله گفتوگو همه جا صحبت از خاطره و نه از حافظه است. متن فرانسوی این سخنرانی را جایی نیافتم ولی این احتمال قوی وجود دارد که ریکور نه از خاطره که از حافظه صحبت کرده بیعنی دقیقاً به همان مفهوم مورد نظر هالبواکس اشاره کرده باشد. خود ریکور در سال دو هزار کتابی تحت عنوان "حافظه، تاریخ، فراموشی" منتشر کرد.
[3]Charles Blondel
[4]Les cadres sociaux de la mémoire
[5]École des Annales
[6]Le point du vue du nombre
[7]Les causes du suicide
[8]Collège de France
نظرها
شروس رهنما
سند دیگر، که اسلام از هر فرفه و مذهبف تمفیری است و هدغش نهایی اش نابودی معتقدان به ادیان عقایذ غیر اسلامی است" اینها اابرویدموکراسی با تنایش سیرکهایسشامثل نمایشی کهدر این هر چند سال راه ماندارند. اینها ضربه به ابروسکولاردموراسی وتمدن جانب-غرب میزند و باید به رهوسیله این نظام ضداسانی نابود کرد مرد جهان اردستشان نجات ادوگرنه بقیه جهان نابود مکیند وظیفه ملل و حکومتهای اسلامی نابودی هر حکومت اسلام است از ایران تاسعوی.... و برقرای حکومت سکولر دموکراسی وجلگیری دوبراه انها به هر طریق از جملهسواستفاده از دموکراسی مثل اتفاقی درترکیه افتاد همه فرق و مذهب اسلامدر تکقیرو معدود دانست غیر مسمان استراک دارند. لنهای قدرتی بهمزدندمثل نظامهای تکفیری حکهوری اسلامی ایران و چاکستان سعودی وداعش عملا به وحشیانه ترنی شکل اجر میکنند و /لنهایی ضهیف هستند جتا صوفی در ترکیه. همی صوفی هاس بکتاشی دیدیدیم بمحض قدت گرفتن در ترکیه چگونه اسلام تکقیری و ترویستی اجرا میکنند. به چه دلیل تنها اسلام دین حق است و سایر ادیان باطل است؟ ***
امیرخلیلی
با درود های فراوان برای ما ایرانیان مقوله ( تئوری) حافطه فردی ( جمعی) اهمیت زیادی دارد ، چون، به نقل از هالبواکس، " تاریخ نویسی و حافظه جمعی دو مبحث جدا گانه هستند. " اما تمام تاریخ ( اخبار ) و اطلاعات ما از دو قرن اول اسلام از حافطه فردی گزارش دهندگان گرفته شده است و تاریخ شفاهی است. تاریخ شفاهی طبری و نویسندگان عرب قرن 8 و 9 میلادی حاقطه فردی، روایتگران است که از یک نسل به نسل دیگر ( حدود 200 سال) اخبار تاریخی خود را منتقل کردند ( پدر بزرگ من گفت که از پدر بزرگ خود شنیده و ... ). اما به رغم آشنا بودن گزارشگران با یک دیگر می بایست گزارشگر اول هم که حادثه تاریخی را مشاهده کرده است برای بازگو کردن آن از حافظه ( خاطره ) خود کمک بگیرد. اما اینگونه خاطرات فردی بیشتر منتخبی ( دستچین شده ) هستند و روایتگر می تواند حتا نظریات شخصی ( ایدئولوژی )، یا اتفاقاتی که نیافتاده اند را نیز به خبر خود اضافه کند. به همین علت فرهنگ شناس آلمانی Aleida Assmann یادآور می شود ” آنچه که ما به خاطر می آوریم برنمی گردد به طرف آنچه که واقعا اتفاق افتاده است، بلکه به آن طرف که ما بعد ها از آن یک داستان تعریف کنیم ” . بیشتر اینجا: تاریخ شفاهی http://www.chubin.net/?p=8097