زن های سریال شهرزاد: قربانیان محتوم نابرابری قدرت
نه در رفتار شهرزاد و نه در شخصیت پردازی او و نه حتی دیالوگها و میمیک صورتش اثر چندانی از "قدرت" و توانمندی چالش در او نمیبینیم. او متین، موقر و آرام و نجیب روایت میشود و همواره با صدای پایین حرف میزند.
زنورانه شدن سینمای ایران در چند دهه گذشته موضوعی کم و بیش آشنایی است که بسیاری به آن پرداخته اند. ردپای این دگردیسی در سینمای ایران در گسترش تعداد کارگردانان زن و نقش اول زن در فیلمنامهها و گسترش حضور زنان بازیگر که دیگر الزاما در سایه مردان رخ نمینمایند، قابل مشاهده است. از آن هم مهمتر، زنورانه تر شدن موضوع فیلمنامههاست که در بسیاری از آنان زنان دیگر نه صرفا نه به عنوان قربانی بلکه همچون فاعلان اجتماعی نیرومند ظاهر میشوند.
اما این دگردیسی در سریالهای تلویزیونی که بیشتر توسط صدا و سیما تهیه یا پخش میشود چندان به چشم نمیخورد. با این همه برای آن گروه از مخاطبان فیلم و سریالهای تلویزیونی ایرانی چند دهه اخیر "رعنا" و "گل پامچال" نامهای آشنایی هستند که یادآوری آنها تداعی کننده شخصیتهای زن قوی در سریالهای ایرانی است که هر دو به گونهای در برابر عرف، هنجارهای جامعه و خانواده ایستادند؛ اولی به خاطر "عشق" و دومی به خاطر نگهداری از کودکی جنگ زده و تنها.
از زمان پخش این دو سریال بیش از دو دهه میگذرد و با توجه به گسترش آگاهی زن ورانه در جامعه و حساستر شدن جامعه به مسائل زنان، انتظار بیینده این است که اگر با سریالیهایی از این دست روبهرو میشود نقش زنان در آن اگر برجستهتر نیست، کمرنگتر از سریالهای دیگر نباشد. به ویژه آن که نام آن سریال "شهرزاد" باشد که یادآور و تداعی کننده شهرزاد قصهگوست که با قصه گوییهای هزار و یکشب خود تقدیر مرگ را که سلطان برایش رقم زده بود به چالش کشید.
این سریال داستان زندگی عاشقانه و اجتماعی زنی جوان را بازگو میکند که قرار است به روایت نویسنده فیلمنامه، زنی باشد قوی، اهل مطالعه، دارای دانش سیاسی و اجتماعی یا دست کم علاقه مند به آن. زنی که "عشق" او داستانها میآفریند و ظاهرا تعیینکنندهترین اتفاق ممکن در این سریال، همین "عشق" زنی قدرتمند است که به خاطر معشوق روشنفکر و روزنامهنگار و مبارز خود حتی رو در روی خانواده و مهمتر از آن مردی با قدرقدرتی "بزرگ آقا" خواهد ایستاد. اما چندی نمیگذرد که نقش قربانی و مظلوم شهرزاد به جای اقتدار زنانه به او "نجابت" و بزرگی میبخشد؛ شهرزاد تسلیم – گرچه به خاطر حفظ جان معشوق – و شهرزادی که به جای جدال با قدرت و سرنوشت رقم خورده در گذر زمان، انتظار "هزار و یک شب" را پیشه زندگی خود میسازد. اگر هم شهرزاد سرانجام به سوی عشق اول خود بر میگردد، زمانی است که شوهرش او را ترک کرده و قولش را شکسته است. دیگر پدری زنده نیست تا بتواند بر او امر و نهی کند، زمانی است که دیگر بزرگ آقا با وادارکردن او به ازدواج ناخواسته به آرزوی داشتن نوه پسری دیوان سالار و "کبیر" رسیده و حضور شهرزاد در زندگی قباد را مزاحم خواست دختر خود میداند و هم از این رو بازگشت او به فرهاد را به فال نیک میگیرد. به فرجام رسیدن آرزوی شهرزاد در پی تلخیهای بسیار و قصههای پر قصه هزار و یک شب این سریال، نه به یمن اراده و جسارت و پیشقدمی او بلکه به تلاش خستگیناپذیر فرهاد است که سرانجام همچون ناجی عشق شهرزاد به سراغش میآید و در برابر رقیب میایستد. داستان زندگی شهرزاد همچون بیشتر زنان این قصه، همچون مادرش، خواهر بزرگش حمیرا و حتی شیرین در برابر قدرت بزرگ آقا که در عین حال منبع شر و فساد هست، جز تسلیم ولو از سر اجبار، عکس العمل قابل تعریف دیگری جز در یکی دو صحنه فیلم ندارد. تنها تفاوتش با بقیه شاید این باشد که همچون آنها زبان به تایید و تمجید و تملق نمیگشاید. حتی طرح فرار اولیه از دست سرنوشتی دیکته شده نه توسط شهرزاد که توسط فرهاد، معشوق و "ناجی" اش صورت میگیرد. گویی در این قصه، همچون بسیاری از قصههای کلاسیک ایرانی، مردان تصمیمگیرنده، طراح، برنامه ریز، دستور دهنده و تعیین کننده و ناجی هستند و زنان مجری خواستهها و اراده آنها یا اگر مخالفتی هم باشد به جایی نمیرسد.
"شهرزاد" روایت رویارویی قدرتهای نابرابر است و زنان دراین رویارویی، قربانیان نابرابریها. شهرزاد هم به دلیل موقعیت طبقاتی و هم به عنوان به عنوان زن مورد ستم واقع میشود. حتی شیرین رقیب و دشمن شهرزاد که گرچه هم از این رو خود دیوانسالار و ظالم است اما به دلیل زن بودن از سوی همان پدر و همسر خود، با تحقیر و ستم جنسیتی روبهرو می شود و با شهرزاد هم سرنوشتی زن- قربانی- را تجربه میکند. تن دادن شیرین به ازدواج دوم همسر تنها به دلیل نازایی، خود گواه این موقعیت فرودست اوست. بقیه شخصیتهای زن داستان هم اگر ایستادگی به خرج دادهاند، با مجازات مواجه می شوند.
در نشانه شناسی "قدرت" در سریال شهرزاد، اگر عنصر ایستادگی و نه گفتن را مهم قلمداد کنیم، نه در رفتار شهرزاد و نه در شخصیت پردازی او و نه حتی دیالوگها و میمیک صورتش اثر چندانی از "قدرت" و توانمندی چالش در او نمیبینیم. او متین، موقر و آرام و نجیب روایت میشود و همواره با صدای پایین حرف میزند، نشانهای از اعتراض و پرخاش موثر نه در دیالوگها و نه در رفتارش چندان به چشم نمیخورد. تنها مجهز است به سلاح "قصه خوانی" هزار و یک شب گونه خود برای همسر تحمیلیاش قباد که اتفاقا از همین طریق او را عاشق خود میکند، هرچند قباد به هیچ خواست شهرزاد نیز تن نمیدهد و این بیشتر اوامر "بزرگ آقا" است که راهنمای اعمال اوست.
شهرزاد دانشجوی رشته پزشکی است اما شاید تنها در یک یا دو برداشت بسیار کوتاه او را در محیط درسی و علمی می بینیم، محیطی که اتفاقا روایت بیشتر از آن میتوانست نقطه قدرت این زن را بازنمایی کند. اگر بدانیم که دانش خود در برابر ثروت نماد دیگری از قدرت است، زمینههای برنمایی این ویژگیها در شهرزاد کم نبود، اما گویا ترجیح بر این بوده که او به سبک و سیاق گذشتگان در برابر تقدیر سر خم کند تا شاید تقدیر سرنوشت اراده بزرگ آقا، بیوفایی قباد و دل به دریا زدن فرهاد او را از این مخمصه برهاند. به عبارت روشنتر اراده سه مرد اصلی این سریال بالاخره شهرزاد را به خواست دل خود میرساند. گویا شهرزاد قصههای هزار و یک شب از شهرزاد قصه حسن فتحی در برابر اراده سلطان از قدرت بیشتری برخوردار بود. شهرزاد قصهگو به خاطر حفظ جان خود در برابر قدرت حاکم با حربه قصهسرایی ایستادگی کرد، اما شهرزاد سعادت، دانشجوی رشته پزشکی چرا جز یک قربانی مظلوم بودن چیزی در چنته نداشت تا آن که به یمن مظلومیت به سعادت رسید.
دیگر شخصیت مطرح زن در این سریال، شیرین هم اگرچه از منظر رفتار ظاهری در نقطه مقابل شهرزاد قرار دارد و اهل هیاهو و قیل و قال و حیله و مکر و نخوت است اما در برابر قدرت "مردان" سر تسلیم فرود م آورد جز آنجا که این مردان از نظر طبقاتی نسبت به او موضع ضعیف تر دارند از جمله قباد. هرچند که در برابر قباد نیز "عشق" بهانه خوبی است تا شیرین دلخوش کند به یک زندگی تحقیرآمیز و بدون عشق متقابل. وسوسه دل بستن به مرد دیگر نیز در برابر تشر مردانه بزرگ آقا و شوهرش که او را از "فریب" مرد دیگر رها میسازند، بر باد میرود. تسلیم او در برابر بزرگ آقا تسلیم "دخترانگی" در برابر "پدریت" مستبد، فاسد و قدرتمندی است که به وقتش مهربان و دلسوز و "با فکر" و مراقب خواستهای دختر هم نمایش داده میشود. شیرین حتی به اندازه پدر مستبد و همسر لاابالی خود هم جاذبه ندارد. در حالی که شخصیت قباد با همه زبونی و ریاکاری اش و بزرگ آقا با همه مهیب بودن و تبهکاریهایش به گونهای پرداخت شدهاند که بیشتر از شیرین در مخاطب حس همدردی میآفرینند. از یک سو روایت کودکیهای قباد و شرایط زندگی او و ستم بزرگ آقا بر او دستمایه توجیه لاابالی گری او و تحقیر عشق شیرین میشود و از سوی دیگر عشقش به شهرزاد نیز مخاطب را به همدردی با او میکشاند. و این در حالی است که "دو همسر" داشتن او به خودی خود می توانست موضوع ستم به دو زن، شیرین و شهرزاد باشد حتی اگر این دو همسرگزینی به اجبار بزرگ آقا صورت گرفته باشد. گرچه از یکی ثروت و از دیگری عشق نصیبش میشود و خود چندان مشکلی با آن نمییابد!
مریم نیز شخصیت زن دیگر این قصه است که جذب مرد قدرتمند فاسد، به نام تیموری شده و هم از این رو با بیوفایی به عشق نخستین او را ترک میکند و البته در جدال این دو مرد همراه با آنان از پا در میآید. اگر "دزدمونا" که مریم نقش او را بازی میکند به خاطر لو رفتن در دل کندن از قدرت برای رسیدن به عشق، با مجازات مرگ روبهرو می شود، مریم با لورفتن "بی وفاییاش" در دل کندن از عشق برای رسیدن به ثروت، به گونه ای ناخواسته و تصادفی به سزای اعمالش میرسد.
اما در این میان دو زن، نمادهای اقتدار را تا اندازهای به چالش میکشند. آذر و شربت که هردو تنها زنان توانمند در جدال با مدعیان قدرت در این سریال هستند. اولی با فعالیت سیاسی پنهان و سپس در نقش یک عاشق عریان فرهاد را از مرگ نجات میدهد و به فرمان حزب خود نیز پشت میکند. اما روایت او چندان جایی در این قصه نمییابد و خیلی زود با خودکشی از صحنه خارج میشود و نقش یک قربانی قهرمان از او به یاد میماند. دومی، در امر "َانتقام جویی" و کم کردن سایه بزرگ آقا قویتر از همه زنان این قصه ظاهر میشود. اما او نیز در سایه دیگر بزرگان مرد و با هدایت آنان و به خاطر آنان از این و آن و حتی بزرگ آقا انتقام میگیرد.
بنابراین، زن قدرتمند و کنشگر در این قصه یا بازیچه اقتدارهای سیاسی معرفی شود که در نهایت در زندان با خودکشی از پا میافتد، یا یک فراری مجرم آدمکش که در زیرزمینی همچون "سوراخ موش" پنهان شده و یا به جرم بی وفایی بالاخره به سزای عملش رسیده و به قتل میرسد.
دو انگاری مرد عاقل و مقتدر و زن نجیب یا شیطان
نظام جنسیت مردسالار بر دو انگاری مرد نشانه خدا، اقتدار، روشنایی، عقلانیت و زن نماد شیطان، سیاهی، مکر و خودانگیختگی و احساساتی بودن استوار است. خدا اگرچه میتواند جبار و خشمگین باشد اما مهربان و یاریدهنده هم هست و با عقلانیت عمل میکند. در حالی که زن اگر مکار و حلیه گر هم نباشد، نجیب و مطیع است. عناصری همچون حسادت، کینهورزی، احساساتی و خودانگیخته عمل کردن در سریال شهرزاد در شخصیت "شیرین" برجسته شده درحالی که "بزرگ آقا" با همه تکبر، شرارت، فساد و تبهکاری که با او و در او همراهند، اینگونه هم بازنمایی میشود: آرام، موقر، مردمدار، عاقل، زیرک، باهوش، سخاوتمند و حتی گاه موجه برای همه شرارتهایی که مرتکب میشود. او برای تمام قتلهایی که آدمهایش به دستور او مرتکب می شوند دلیل موجه دارد. قرار است خون بشود و زمین را خون بگیرد و همه اینها به خواست او صورت می گیرد اما این خون، خون آدمهای زالوصفتی است که بزرگ آقا مرگ آنها را واجب میداند و حتی میگوید فقط به خاطر انگیزههای شخصی و انتقام نیست، اینها آدمهایی هستند که بعد از کودتای ۲۸ مرداد باید یک طوری با آنها تصفیه حساب میشد.
شرترین و فاسدترین شخصیت مرد این قصه در قسمتهای پایانی حتی در نقش مدافع خون جوانان کشور و حامی آنها که در کودتا مغلوب شدهاند هم ظاهر میشود. این هم اگر نبود، نوع شخصیت پردازی "بزرگ آقا" و دیالوگهایش کافی بودند برای ایجاد درجهای از "سمپاتی" در مخاطب. حتی زمانی که داستان "عشق" او به شهرزاد به طور سربسته بازگو میشود ما چهرهای میبینیم در هم شکسته از عشق؛ کدهای تصویری و دیالوگها روایتگر احساسات عشقی مردی هستند که حتی دختر خود را مورد ستم و تحقیر قرار داده تا به گفته خود نگذارد "این گوهر قیمتی" یعنی شهرزاد به دست دیگری به جز خانواده "دیوانسالار"ها بیفتد.
در دوانگاری جنسیتی در نظام مردانه قدرت، زن همواره عنصر شیطانی، مکار، اغوا گر و خطرناک نیست بلکه گاه و در صورت تمکین و وفاداری به مرد، نجیب و سربه زیر نیز به شمار میرود. در سریال شهرزاد نیز ما شاهد چنین دوانگاری هستیم. شهرزاد همان "زن نجیب" و متین و وفادار است درحالی که شیرین در قالب همان زن شیطان صفت و مکار و پلیدی ظاهر میشود که دست به هرکاری میزند تا خواست خود را به کرسی نشاند.
شهرزاد وقتی با قباد زندگی میکند حتی به رابطهای که از سر عشق هم نیست وفادار میماند و در نهایت این شهرزاد نیست که قباد را ترک میکند یا قولش را میشکند. در پس این شخصیت به ظاهر قوی در واقع زن نجیب سر به زیر و فرمانبرداری به چشم میخورد که نه تنها تحمل این همه ظلم از سوی او بیننده را نمیآزارد، بلکه سمپاتی و احترام نیز بر میانگیزد. اما شیرین، آن زن مکار و شیطانی ای است که به هیچ صراطی مستقیم نمیشود، به مکر رو می آورد، قصد کشتن جنینی را دارد که در رحم شهرزاد است، به دروغ خودکشی میکند، به تحقیر دایمی قباد دست میزند و حتی با مرد دیگری آشنا میشود و نسبت به قباد بیوفایی نشان میدهد. در مقابل، شهرزاد علاوه بر نجابت، "زایا" و "مولد" هم هست که اتفاقا پسر به دنیا میآورد. حال آن که شیرین زنی است "نازا" و معتاد به الکل و گرفتار جنون. این دوانگاری کلیشه ای زن نجیب و زن شیطانی را در بسیاری از آثار سینمایی و تلویزیونی ایران دیدهایم : شر در برابر خیر. ایجاد "تضاد" البته یکی از عناصر جذابیت در قصهها و روایتها به سبک کلاسیک است اما در آثار مدرن و پست مدرن تلاش میشود با خلق شخصیتهای چندگانه از دوانگاره سازی کلیشهای پرهیز شود. این شخصیتهای چند وجهی در سریال شهرزاد البته درباره اغلب شخصیتهای مرد قصه از جمله بزرگ آقا، قباد و حتی پدر فرهاد نماد بارز دارد اما نوبت به شخصیتهای زن که میرسد ما یا روی سفید آنها را میبینیم یا روی سیاهشان را و البته این "سیاهی" و "سفیدی" در برابر هم میایستند، به هم ناسزا میدهند، سیلی به صورت هم میزنند، یقه هم را میگیرند و همدیگر را تحقیر میکنند.
در نتیجه عنصر چالشگری زنانه در دو شخصیت اصلی زن این داستان، شیرین و شهرزاد دیده نمیشود یا بسیار کمرنگ است. قدرتمندی این دو زن در سایه اقتدار بزرگ آقا رنگ میبازد. واژه "بزرگ آقا" خود واژهای نمادین است برای نقطه اوج به رخ کشیدن این قدرت مردانه. گویی در سریالی که در چارچوب استانداردهای سینمایی و تلویزیونی نظام جمهوری اسلامی ساخته شده است خط قرمزهایی وجود دارند که حتی قدرتمندترین زنان هم نمیتوانند از آنها عبور کنند. نه شیرین میتواند به اقتدار پدرش نه بگوید و نه زن "نجیب" قصه. نه آذر، شخصیت زن مبارز میتواند اقتدار حزب را پس بزند و نه "شربت" جز بازیچه قدرتهای مردانه بودن و به آنها پناه جستن و آلت دست آنان شدن راه دیگری دارد. شربت و بی کسی، شیرین و نازایی، مریم و بیوفایی در عشق و زبونی در برابر مکنت، و شهرزاد و صبوری و نجابت همه آن چیزی است که از شخصیتهای نیرومند این سریال در یاد میماند.
در این میان، تظلم خواهی، نجابت و بردباری زنانه، فرجام پیروزی و رسیدن شهرزاد به خواستهایش را نوید میدهد و سرکشی و ایستادگی با مجازات مرگ و ویرانی و شکست روبهرو میشود. اگر شهرزاد قصههای هزار و یک شب شاه را رندانه با داستانهایش به عشق خود گرفتار میسازد تا زنده بماند، شهرزاد حسن فتحی تنها با تحمل درد و رنج است که رستگاری نصیبش میشود. عاقبت تمکین و رنج طلبی، خوشبختی است.
این است پیام شهرزادی که گفتمان مسلط قدرت از زنانگی ارائه میدهد و در سریال شهرزاد روایت شده است.
نظرها
روزبه
زهرا خانم این داستان سال ۱۳۳۲ رو تصویر میکنه نه ۱۳۹۵ رو. یعنی بیش از ۶۰ سال پیش رو. روابط اجتماعی تو اون دوران چطور بوده. چر ا اون خانمی. رو مطرح نمکنی که شاعر و. فعال سیاسی بود . یا خانم هنر پیشه ای که. حالا به هر دلیلی خودش. نامزدیشو بهم میزنه. یا دختر هایی دلشون میخواد بهر قیمتی شده به کلوب ورزشی برن. اونهم در جامعه بسیار سنتی و مردسالار اون زمان. خانمهایی. که شما بهشون اشاره کردید فاقد استقلال اقنصادیند و به همین دلیل زیر نفوذ مردان بالا سرشون. همین امروز امروزشم مستقل الرای بودن برای زنها. بسیار مشکل چه برسه خانمها ۶۰ سال پیش.
منصوره
من فکر می کنم برای بررسی یه سریال اولا باید منتظر موند تموم بشه تا ببینیم شخصیت ها در مجموع چه در چنته دارند. از اون گذشته با نگاههای کلیشه ای نمی توان به شخصیت ها راه یافت بلکه راه یافتم به تخیلات و ایده های شخصیت های هر فیلمی نیاز به همدلی و درک درونیات آنها زا طریق درک همه جانبه رفتارهاشون یا اکت هاشون داره. خانم باقری شاد با دگذاشتن چند تا آیتم کلیشه ای در پیش رو همه را با یک دست می راند. شهرزاد را باید در کلیتش نگاه کنید تصمیمی بر سر جان بخشیدن و جان گرفتن مردی که عاشق اوست فرهاد باعث شد همسر ی قباد را بپذیرد و بعد مانند هر رابطه ای که برای هرکسی پیش میآید درگیر عواطف قباد شد نه برا یاینکه همسرش بود نه برای اینکه دوستش نداشت برای اینکه در قباد نیز انسانی دید که رنج می برد و دارد عشق را تجربه می کند... شهرزاد برای قباد مادر بود تا همسر و این ایرادی بر او نیست .. هر انسانی چه زن و چه مرد مملو از وجوه متناقض است عشق و نفرت ، شور و آرامش، و خیلی چیزهای دیگر که همه اینها ابعاد او را می سازند و هیچکدام باعث قضاوت او نمی شوند... و مریم ... کسی است که ترسیده است از شکنجه و از زندان و بی آبرو شدن ... از همان چیزی که خیلی ها کشورشان را بخاطرش ترک کرده اند و مریم کشورش راترک نکرده است عاشقش را ترک کرده است ... و با ساده دلی گمان می کند تیموری از مخمصه درش می آورد. صحنه های مریم مرا یاد فیلم زندگی دیگراان(فیلمی آلمانی) می اندازد که زن بازیگر تاتر آن می کند که مریم کرد... و آخر سخن اینکه با همه محدودیت ها ی سینمایی بنظرم زنان شهرزاد زنان قوی ای هستند که باری سرنوشت دارند با شیوه های خودشان می جنگند از آنها نباید انتظار داشت همگی زنان مدرن و امروزی باشند آنها آیینه جامعه اون روزگارند.
کیومرث
آنانکه سطری ازتاریخ یکصدساله اخیرمارانخوانده اند،جوری از60سال پیش حرف میزنندکه گویی درآن سالها مردم درعصرحجر می زیسته اندنه دوست عزیزمسئله اینست که نویسنده فیلمنامه باجسب وصله کردن یک پاورقی مبتذل با مسائل شبه سیاسی به شعورمخاطب توهین میکندوحیف ازوقتی که کسی برای دیدن این قبیل فتورمانهای آبکی وحتا نقدنوشتن برآن ها صرف می کند.اینان تجربه اخته کردن متون نمایشی درتئاتر رابه حوزه سریال سازی تعمیم داده اند.ودیگراینکه عاقل را اشارتی کافیست
خودم
به نظر من ازدواج زنها با مردهای خیلی مسن تر از خودشون (مثلا هشت سال به بالا ) هم بازتولید مردسالاری کهن و تن دادن به نابرابری قدرت بین زن و مرد محسوب میشه .
شیرین
به نظرم کل فیلم نقدی بود به این وضعیت زنان اتفاقا .. شهرزاد در جایی که طغیان نکرد بدبخت شد پس این اعتراض و مبارزه بود که می تونست به او کمک کنه . شخصیت شیرین هم دقیقا چیزی هست که به من یادآوری می کنه چه چیزی نباشم . در عین حال خیلی طغیان ها رو در وجود شهرزاد و خواهر کوچیکش می شه دید. خواهرش در برابر خانواده می ایسته و ورزش می ره . خود شهرزاد هم مثلا در برابر این احساسات مادرانه مقاومت می کنه و خودش رو برای دیدن چند ساعته پسرش نمی فروشه به آقا بزرگ. شاید تنها جایی که شهرزاد کوتاه اومد تو مسئله ازدواجش بود.
فري
به نظر من نويسنده مقاله در نوشتن اين نقد بسيار عجولانه نظر داده است . خوشبختانه چند نفر بر زمان وقوع اين فيلم توجه نشان دادند . اتفاقاً كارگردان نقش زنها را در زمان خودش خيلي پيشرو نشان ميدهد شهرزاد اگر سكوت ميكند فقط به خاطر نجات جون فرهاد هست . زياده گويي نميكنم فقط توجه شما را به دو نظر كه دوستان در ايران در تلگرام گذاشتند ( زماني كه لينك مقاله را گذاشته بودم ) جلب ميكنم. ١- به نظر من تو سريال شهرزاد نقش خانم ها خيلي قوي و پررنگ هست،كاملا مخالم اتفاقا شهرزاد نشانه ي يك زن باسواد و بااراده و منطقي است،يا شربت زني جنگجو و آذر هم اما فرهاد و قباد و بابك و حتي شوهر حميرا كه الان اسمش از خاطرم رفت اين ها ادم هايي ضعيف هستند. شهرزاد تنها زني هست كه تو اين سريال جلوي بزرگ اقا ايستاده (جيغ جيغ نكرد،شعار هم نداد) ٢-من متاسفانه مقاله رو نتونستم بخونم ولی کلا در این سریال آدمها مرد و زن بودنشون مطرح نیست چون هم آدم کش مرد هست هم آدم کش زن(شربت)هم مبارز مرد هست هم مبارز زن.هم نوکر جان فدای مرد هست(عرب نیا)هم کلفت جان فدا (ململ).هم هاشم و جمشید هست هم اکرم.
U ways
سلام. سریال شهرزاد بگونه ای طبق نظر و طبع بالاسری ها چیده شده است. ولی در کل ازین دسته،سریالها کم تولید شده است. به نظر من در قدیم هرکس که زندگی پر رونقی داشته است آنرا مدیون زنش بوده،و زنان آن روزگار جایگاه ویژه ای داشته اند. من زنی را می شناسم که در میان قدرت مردان 70 سال پیش کدخدا بوده است.(صنمبر کریمی،کدخدای روستای لای بید،از توابع بخش میمه اصفهان) من زنی را می شناسم که در زمان قحطی جنگ جهانی دوم با شترانش به اراک رفته و از حاکمیت زمان درخواست آذوقه می کند.(نساء کریمی) و در پایان به قدرت زنان ایمان دارم،و بر دستان مادران سرزمینم بوسه می زنم.
حبیب
سلام نقد شما از سریال شهرزاد کاملا اشتباه است چون سریال واقعیت تاریخ ان زمان را بازگو می کند مثل سریالهای کره ای نیست که الکی نقش زنانی که در زمانهای گذشته بودند را خیلی پررنگ کنند و نگاه فمینیستی را دراان جلوه دهند بعضی از زنانشان مبارزان ماهر فهیم و دارای قدرت حل مسئله بالا نشان می دهند در حالی که اینطور نبوده و ان زمانها زنان زیردستان مردان بودند و فقط دیدگاه زمان حاضر را در گذشته نشان می دهند که همان جنبش فمینیستس است شما می خواهید سازندگان سریال واقعیت ان زمان را نادیده گرفته و زنان را تاثیرگذارتر جلوه دهند به غیر از جهت گیری های سیاسی. که من نظری نمی دهم سریال شهرزاد خیلی هم عالی و نقش زنان. بازیگر هم با واقعیت زمان همخوانی دارو