کودتای خرداد ۱۳۶۰: روایت به سرقت رفته انقلاب ایران
کمتر از دو سال و نیم از انقلاب میگذرد. روحانیت بهتدریج دولت را در انحصار خود در آورده است. تنها مانع باقیمانده برای انحصار کامل قدرت، مقام ریاست جمهوری است.
* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
خانم دمیلا روسف (رئیس جمهور پیشین برزیل) طرح استیضاح خود را یک کودتا میخواند. علیرغم این واقعیت که همه ابزار قانونی برای استیضاح رئیس جمهور مراعات شدند، بسیاری از اندیشمندان و کارشناسان سیاسی بر این باور هستند که نخبگان ساختار قدیمی و سرمایه داری فاسد، رئیس جمهور را سرنگون را کردند. به گفته یکی از حامیان برزیلی روسف، این ” یک کودتای مدنی بود: سرمایه داری نیازی به تفنگ و سرباز ندارد، تنها قوه قضائیه ضد دمکراتیک کفایت میکند”.
حال به ایران ۳۵ سال پیش برگردیم: کمتر از دو سال و نیم از انقلاب میگذرد. روحانیت بهتدریج دولت را در انحصار خود در آورده است. هدفشان همانگونه که آیتالله بهشتی، رهبر حزب جمهوری اسلامی، بیان کرد استقرار دیکتاتوری صلح” بود. تنها مانع باقیمانده برای انحصار کامل قدرت، مقام ریاست جمهوری است که ابوالحسن بنی صدر اخیراً به آن مقام انتخاب شد. بنی صدر بر دفاع از هدفهای انقلاب اصرار میورزد، هر چند که به او پیشنهاد میشود که اگر او آن هدفها را نادیده بگیرد به وی قدرت بیشتری داده میشود. از اینرو است که به خمینی مینویسد: ” من چون شما را پایبند به عمل بر پایه عقیده دیدم به شما پیوستم. مقام ریاست جمهوری را نیز از این رو پذیرفتم که بر پایه عقیده به مردم خدمت کنم و تمام نیرویم را برای دفاع از این اصول به کار بردم. اما بر من آشکار گشت که شما کسی را نمیخواهید که بر پایه عقیده عمل کند بلکه یک عروسک میخواهید. ریاست جمهوری مقامی نیست که به خاطر آن اصول و ارزشهایم را زیر پا بگذارم. اگر نتوانم خدمت کنم دیگر این مقامها جذابیتی برای من نخواهند داشت. اگر به دنبال ابزار دست میگردید از من چنین انتظاری نداشته باشید؛ بسیاری دیگر هستند. ما نظام سلطنتی را واژگون نکردیم تا نظامی بدتر از آن را جایگزین کنیم.” (۱) پس در مقابل تهدیدهای خمینی سر خم نکرد و به مردم درباره کودتایی که در حال اجرا است هشدار میدهد و آنها را به مقاومت میخواند. و در حالی که بنی صدر هنوز رئیس جمهور است، آیت الله گیلانی، رئیس دادگاههای انقلاب، طی فتوایی حکم هفت بار اعدام بنی صدر را صادر میکند.
از سوی دیگر فرماندهان ارتش به او پیشنهاد میکنند که بر علیه روحانیون کودتا کند، که مورد موافقت بنی صدر قرار نمیگیرد: اول آنکه او مخالف دخالت ارتش در سیاست است؛ دوم، از آنجائی که هنوز بخش هایی از خاک ایران در کنترل ارتش عراق قرار دارد، وی نمیخواهد موجب تضعیف نیروهای مدافع خاک وطن در مقابل ارتش عراق شود.
در حالی که، آنگونه که حسین خمینی، نوه آیت الله خمینی، پس از مدتی افشا کرد، روحانیون رهبر حزب جمهوری اسلامی، آیت الله بهشتی، هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای، نه تنها چنین نگرانی هایی نمیداشتند بلکه ترجیح میدادند که نصف خاک ایران را از دست بدهند تا بنی صدر در جنگ پیروز شود. او گفت ” من با آنها (رهبران حزب جمهوری اسلامی) بحث کردم و آنها به من گفتند حتی اگر خوزستان و یا نصف ایران را از دست بدهیم بهتر از آن است که بنی صدر در جنگ پیروز شود”. آنها حتی واحدهایی از سپاه پاسداران را از جبهههای جنگ به تهران منتقل کردند تا کودتای خود را به اجرا بگذارند.
در این مقطع است که بنی صدر به مخفیگاه میرود و در پیامی به مردم میگوید: ” مساله مهم نه حذف رئیس جمهور، بلکه این واقعیت است که دیو استبداد و سرکوب بر آن است که بار دیگر خود را به شما مردم تحمیل کند و خونهای مقدس ریخته شده در راه اسلام و آزادی را بیارزش نماید”. در اقامتگاه رئیس جمهور بمب منفجر میکنند، دفتر رئیس جمهوری مورد حمله قرار میگیرد، بسیاری از دوستان وی و اعضای دفتر ریاست جمهوری دستگیر شده و برخی نیز اعدام میشوند: (از جمله) منوچهر مسعودی، مشاور رئیس جمهور در امور حقوق بشر، که شکنجههای گسترده در زندانها را افشا کرده بود؛ حسین نواب صفوی، روزنامهنگار و مشاور رئیس جمهور؛ رشید صدرالحفاظی، مشاور رئیس جمهور، که با تحقیقات مفصل و موشکافانه توافق پنهانی خمینی و ریگان برای به تأخیر انداختن آزادی ۵۲ گروگان آمریکائی، که به “اکتبر سورپرایز” معروف شد، را برملا کرد: ووو… در این دوران دفاتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور، تنها سازمان سیاسی که به صورت دمکراتیک و افقی در سراسر کشور ایجاد شده بود وحشیانه مورد حمله قرار میگیرند، هزاران نفر بازداشت میشوند و بسیاری مورد شکنجه قرار میگیرند و اعدام میشوند. تنی چند از افرادی که به رئیس جمهور در مخفیگاه پناه داده بودند نیز دستگیر و اعدام میشوند.
آیتالله بهشتی، رهبر حزب جمهوری اسلامی و رئیس قوه قضائیه، ابتدا تلاش کرده بود تا به اتهام نقض قانون اساسی بنی صدر را از طریق دیوان عالی کشور برکنار کند. اما قضات دیوان عالی کشور، که تا آن زمان استقلال خود را حفظ کرده بودند (بر خلاف سیستم قضائی ضد دمکراتیک در برزیل) مقاومت کرده و اعلام میکنند که زمینههای قانونی برای عزل رئیس جمهور وجود ندارند. پس از مدتی آبت الله موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور دلایل ناکامی تلاش برای عزل بنی صدر از طریق دیوان عالی کشور را فاش ساخت: ” … در سیستم قضائی دادگاهها هنوز آماده نبودند، و قضات هم هنوز پاکسازی نشده بودند و همفکران رئیس جمهور و طرفداران لیبرالیسم و گروهکها هنوز دارای مقامات بالا در دادگاهها بودند ….”.
آیت الله خمینی بار دیگر، و با نقض صریح قانون اساسی، به رفسنجانی، رئیس مجلس، دستور میدهد تا فرایند برکناری رئیس جمهور از طریق مجلس را آغاز کند. رفسنجانی، به عوض تذکر به غیر قانونی بودن چنین دستوری، با هیجان ماشین برکناری بنی صدر را در اسرع وقت به راه میاندازد و در کمتر از ۲ ساعت با جمع آوری امضای ۱۲۰ نماینده مجلس، طرح بحث برکناری رئیس جمهور به دلیل عدم کفایت سیاسی به دلیل ” نقض متعدد و مکرر قانون اساسی” را به تصویب میرساند.
احمد غضنفر پور، یکی از نمایندگان مجلس با شجاعت بسیار پیام رئیس جمهور را در مجلس قرائت میکند. در این پیام بنی صدر به آگاهی مردم میرساند که دولت عراق طرح صلحی با ایران را پذیرفته است که به سود ایران میباشد و بنا بر این طرح نه تنها صدام پذیرفته است نیروهای عراقی را از مناطق اشغالی ایران به درون مرزهای عراق عقب بکشد بلکه آماده است مبلغ سنگینی نیز بابت غرامت بپردازد. ( باید در نظر داشت که اگر فرایند برکناری بنی صدر حتی برای یک هفته به تأخیر انداخته میشد طرح صلح با صدام به امضا میرسید). به دنبال قرائت پیام بنی صدر توسط غضنفر پور به جان وی و برخی از دوستانش در حال خروج از مجلس سوء قصد میشود اما آنها موفق میشوند جان سالم بدر برند.
طی دو روز آینده که مجلس به بحث کفایت بنی صدر مشغول بود ساختمان مجلس در محاصره و اشغال نیروهای حزب الله بود که شعارهایی بر علیه بنی صدر میدادند، از جمله “بنی صدر ضد الله اعدام باید گردد”، و نمایندگان مجلس را تهدید میکردند که که در صورت ایراد نطقی در دفاع از بنی صدر، به قتل خواهند رسید. رفسنجانی، رئیس مجلس، مدتی پس از این روزها، ایجاد وحشت در نمایندگان طرفدار بنی صدر را این چنین ستود: ” و اکنون نیروی واقعی، یعنی همان (نیروی) حزب الله، نیروی واقعی خط امام، وارد خط مقدم شده است. این حزب اللهیها بودند که مجلس را به محاصره در آورده و چنین بلائی بر سر نمایندگان (مخالف) آوردند.”
از ۱۰ نمایندهای که برای دفاع از رئیس جمهور ثبتنام کرده بودند، پنج نماینده آن چنان وحشت زده شدند که در مجلس حضور نیافتند و سه تن نیز تغییر موضع دادند و خواستار برکناری رئیس جمهور شدند. تنها یک نماینده، علی اکبر معین فر، در دفاع از رئیس جمهور سخن گفت. معین فر با آیه “انالله و اناالیه راجعون” سخنانش را به پایان برد، گوئی که خود را آماده مرگ به دست نیروهای حزباللهی کرده بود.
اما نمایندگانی که خواستار برکناری رئیس جمهور شدند نتوانستند مدارکی برای اثبات نقض قانون اساسی از سوی بنی صدر ارائه کنند. مهمترین دلایلی که برای عدم کفایت وی مطرح کردند از این قرار میباشند: (۱) مخالفت با اشغال سفارت آمریکا؛ (۲) مخالفت با شکنجه و اعدام در زندانها؛ (۳) مخالفت با اصل ولایت فقیه، (۴) طرفداری از حقوق بشر و دمکراسی؛ و (۵) مخالفت با ایجاد کیش شخصیت خمینی. معین فر در سخنان خود چنین استدلال کرد که دلایل ارائه شده برای عدم کفایت بنی صدر در واقع کفایت وی در تلاش برای پاسداری از قانون اساسی را ثابت میکنند و از این منظر باید بنی صدر را ستود.
چرا سی و پنج سال سکوت؟
برکناری بنی صدر به عنوان رئیس جمهور در خرداد ۱۳۶۰ دستاورد انقلاب ایران و وضعیت سیاسی ایران پس از را انقلاب را به شدت دگرگون کرد، به ویژه از این نظر که مسیر دمکراتیک آن را به محاق برد و گذرگاه استبدادی آن را نهادینه کرد.
اما پرسش اساسی اینجاست که از چه رو جامعه علمی هنوز از درک این واقعیت به عنوان یک کودتا ناتوان است و روایت رسمی برکناری رئیس جمهور را با مفاهیمی چون “برکناری”، “استیضاح”، “اخراج”، ووو.. به کار میبرند.
در پاسخ به مقالهای در این باره، که سعی داشتم در یک ژورنال معتبر علمی منتشر نمایم، یک منتقد چنین استدلال کرده است که: ” قرایند حقوقی به دقت رعایت شده بودند و کمبودهای قانون اساسی … با استفاده از قوه مقننهترمیم شندند…”. چرا در این سی و پنج سال هیچ تحقیقی در رابطه با طبیعت یک چنین واقعه تاریخی، که انبوهی از مدارک و شهادتها آشکارا بر وقوع یک کودتا دلالت دارند صورت نمیگیرد و مورد غفلت واقع میشود؟
البته این امر از سوی حاکمان، چه اصولگرایان و چه اصلاح طلبان، قابل درک است، زیرا منافع آنها چنین حکم میکند که برکناری بنی صدر را مطابق قانون اساسی و قانونی بنمایانند: همه آنها در این کودتا نقش مستقیم و فعالی ایفا کردهاند، و اذعان به آن به عنوان کودتا تمامی حکومتهای پس از آن را غیر قانونی خواهد ساخت.
اما هنوز توضیحی برای این واقعیت که از چه رو بسیاری از کارشناسانی که در غرب زندگی میکنند، حتی به بهای فدا کردن آزادی علمی و عقل نقاد، از روایت رسمی حمایت میکنند در حالی که نوک پائی نیز در حاشیه رژیم ندارند. چرا به جای ایجاد فضا برای روایت هایی متفاوت، حداکثر سعی خود را در خاموش کردن کور سوی تفحص نقادانه یک واقعه تاریخی، که بازخوانی آن میتواند درک از انقلاب ۱۳۵۷ و وضعیت سیاسی ایران امروز را به صورت بنیادی متحول نماید، بکار میبرند.
جدای از جریاناتِ سیاسی و ایدئولوژیک که مشخصا بر این موضوع تاثیر میگذارند، شاید بشود چنین مقاومتِ انعطافناپذیری در مقابلِ ورودِ این روایتِ خاص به جریانِ اصلیِ روایات را در سایهی آگاهی از گفتمانی درک کرد که قصد دارد چنین رویدادی را «نامرئی» کند. چنانکه میشل فوکو نشان داده، یکی از کاربردهای اصلیِ «گفتمان» در رژیمهای روایتساز این است که به توسطِ آن هر چیزی خارج از محدودهی خود را به «دیگری» و به امری «غیرقابلِ اندیشیدن» و «غیرقابلِ گفتن» تبدیل میکنند. اگر گونهای «ساختارزدایی» از چنین گفتمانی صورت بگیرد، شاید بنیانهای نظریِ آن را به لرزه درآورد.
روایت است که آلبرت انیشتن یک بار از همکارش نیلز بور پرسید: «به نظرِ تو اگر کسی به ماه نگاه نکند، آیا ماه باز هم وجود دارد؟» بور پاسخ داد: «من نمیتوانم ثابت کنم که وجود دارد.» در همین راستا، جرج بارکلی پرسیده: «اگر درختی بیفتد و در جنگل کسی نباشد که صدای افتادنش را بشود، آیا صدایی تولید شده؟» پاسخ «نه» است، چرا که برای «شنیدنِ» صدا باید «شنونده»ای وجود داشته باشد. حال سوال این است: اگر واقعهای در حیطهی واقعیتِ اجتماعی اتفاق بیفتد و مشاهده هم بشود، اما «نگهبانانِ مرزهای دانشِ مجاز» از پذیرفتنش سر باز میزنند، چه اتفاقی برای آن واقعه خواهد افتاد؟
میشل فوکو واضعِ اصطلاحی است تحتِ عنوانِ «دانشِ مقهور». وی برای این اصطلاح دو تعریف ارائه میکند: (۱) محتویاتِ تاریخی که در ارتباطاتِ کاربردی یا در سیستمسازیهای رسمی مدفون شده یا پوشانده شدهاند.» (۲) دانشهایی که با برچسبِ «دانشِ غیرِنظری» یا «دانشی که به طورِ کافی توضیح داده نشده» یا «دانشی که در طبقهبندیِ دانشها در طبقهی پایینتری قرار میگیرد» یا « دانشی که پایینتر از سطحِ موردِ نیاز برای دانش شمرده شدن قرار دارد» ردِ صلاحیت شدهاند.
پرسشی که در اینجا مطرح است این است که چگونه میتوانیم چنین دانشی را از پستو خارج کرده جلوی چشمِ جامعه بیاوریم؟ مطابقِ فوکو، روشهای نقدِ «باستانشناسانه» (archaeological) و «تبارشناسانه» (genealogical) میتوانند این دانشهای مقهور و سرکوبشده را «غیرِمقهور» کرده آنها را رهایی بخشند؛ به عبارتِ دیگر، روشهای مذکور میتوانند دانشهای سرکوبشده را «توانایی بخشند برای مقابله با و مقاومت در برابرِ اجبارِ گفتمانِ علمیِ نظریِ رسمی و یکهمحورانه».
توماس کون در مبحثِ مهمِ «تحولِ الگوها» (paradigm shifts) در دانشِ علمی نشان داد که تحولات در اجماعِ علمی نیز شاملِ همین قضیه میشوند، چرا که بنیانهای عقاید و نهادهای «دانشِ نورمال» برای امتدادِ حیاتشان به اجماعِ عمومی نیازمندند. به نظر میرسد برای به چالش کشیدنِ اجماعِ درونیِ گفتمانهای سیاسی و آکادمیک نیز چنین برخوردی لازم باشد.
مبارزه برای شکستنِ اجماعِ ارتودکس در بابِ چرایی و چگونگیِ برکناریِ بنیصدر در سالِ ۱۳۶۰ میتواند با تفسیرهای دگرگونه و از پرده برون افکندنِ حقایقی که در اجماعِ ارتودکس جایی ندارد، بنیانِ گفتمانِ غالب را به چالش بکشد. به عبارتی، با نقلِ روایاتی که تا به امروز مجوزِ نقل شدن نداشتهاند، ما میتوانیم به طورِ بنیادی فهمِ خود از انقلابِ ایران را دچارِ تحول کنیم.
این مقاله برای اولینبار به زبان انگلیسی در سایت Open Democracy به چاپ رسیده است.
نظرها
ک. م
سلام «... در این پیام بنی صدر به آگاهی مردم میرساند که دولت عراق طرح صلحی با ایران را پذیرفته است که به سود ایران میباشد ...» کدام طرح صلح؟ این طرح چهگونه به آگاهی دولت ایران رسیده بود؟ از راه نامهی رسمی؟ از کانال دیپلماتیک --- سازمان ملل و مانند آن؟ --- آیا در آن هنگام نیروهای عراق از سرزمینهای ایران --- نفت شهر، مهران و ... --- کامل عقب نشسته بودند؟ آیا نیروهای عراقی که خرمشهر را گرفته بودند و آبادان را محاصره کرده بودند احساس ضعف میکردند که تن به عقبنشینی دهند؟ «کودتا ... انتقال ناگهانی و قهرآمیز قدرت است از دست گروه حاکم به دست گروهی دیگر ...» (دانشنامه سیاسی داریوش آشوری) در رایجترین گونهاش به دست ارتش در یک نظام انجام میشود و ویژگیاش ناگهانی بودناش است نسبت به انقلاب. گویا نویسنده تعریفی را از کودتا در نظر گرفته است که چندان با تعریفهای «علمی» نمیخواند. وگرنه اختلاف بنیصدر با روحانیون چیز پوشیدهای نبود. شکست تاکتیکهای نظامی بنیصدر --- بعنوان فرمانده کل نیروهای مسلح --- بر کسی پوشیده نیست.
محسن
اگر اندکی بی طرفانه تر نوشته شده بود ظرفیت یک روایت متفاوت از روایت رسمی را می یافت. ضمن اینکه مسایلی چون ماجرای طرح صلح صدام و پرداخت غرامت و اصلا قابل اعتماد بودن صدام حسین بحث مفصلی می طلبد.
esmaeil
این مطلب ارزش تاریخی یا ژورنالیستی ندارد . نقش اصلی سازمان مجاهدین ( مثبت یا منفی ) در آن لحاظ نشده است . شخص بنی صدر در آن زمان عمدتا مطابق رهنمودهای سازمان مجاهدین عمل میکرد .تاریخ واقعی ربطی به سلیقه ها افراد ندارد .
رامیار
چقدر جانبدارانه است این متن. ظاهراً یکی از ارادتمندان بنی صدر نوشته است. در همه موارد ایشان شجاع، کارآمد و در طریق صحیح خوانده شده اند و طرف مقابل سر تا پا بدی. حتی صدام هم حاضر است گل روی ایشان یک طرح صلح امضا کند و نیروهایش را از ایران ببرد. این نوشته واقعاً بدون ارزش علمی و تاریخی است. در حد یک بیانیه حزبی است.
جواد
کاری به متن مقاله ندارم ولی کامنت های بالا از نظر من یک لحن و ادبیات را دارد و نوشته یک نفر است.
علی
یک نسخه تکراری از روایت هایی همه بر پایه ادعاهای خود اقای بنی صدر توسط مرید ایشان که انگار همه مردمی که شاهد داستان بوده اند یا احمقند یا مرده.
مجید شهبازخانی
من واقعا نمیدانم شما چگونه انتظار دارید در یک حکومت دینی حرف ولی فقیه که آقای بنیصدر هنگام دریافت حکم ریاست جمهوری دستش را میبوسد حرف آخر نباشد؟ شما که با ادبیاتی دینی و خواندن قرآن معین هنگام دفاع از آقای بنیصدر در مجلس و قانون اساسی جمهوری اسلامی مشکلی ندارید و هنوز صحبت از انقلاب اسلامی میکنید, آنوقت چگونه است که خود را حامی دموکراسی میدانید؟ مگر میشود ریاست رفسنجانی را بعنوان رئیس مجلس به رسمیت شناخت, آنهمه جنایتکاران دیگر را در مقامات دیگر به رسمیت شناخت, ان نظام مخوف و حکومت دینی را به رسمیست شناخت, آنوقت در پی نقش ایوان بود و گفت خلع ریسجمهور خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی بود؟! مساله این است که شما هنوز نپذیرفته اید جمهوری اسلامی و حکومت دینی از اساس جمهوری نیست تا رایسجمهورش را کسی بخواهد خلع کند یا نکند. از دل حکومت دینی که دموکراسی و نهاهاای دموکراتیک در نمی آید عزیز.
سپهر
بنظر من دکتر بنی صدر هنوزهم رییس جمهور قانونی ایران است و دولتهای پس از ان هیچ گونه مشروعیت قانونی ندارند.حوادث خرداد شصت قطعا کودتای حاکمیت علیه اصول انقلاب راستین و دموکراسی و احترام به رای مردم بود.این رژیم هیچ مشروعیتی ندارد و فقط با تزویر و دروغ و سرنیزه پابرجاست.ایران امروز بزرگترین چالشی که پیش رو دارد،استبداد دینی ست.نه استکباری که خامنه ای از ان همیشه دم میزند
Poyan
دزقانون اساسی وقنی رهبرمیتواندتنفیذش راپس بگیردوریس جمهورراازحیث انتفاع ساقط کندکه خودبنی صدرهم به این قانون قسم یادنموده چگونه دنبال راه قاونی برکناری بنس صدرمیگردیدخب این یکی ازراهای قانونی خلع یدریس جمهوراست یکی بگویدکجای برکناری بنی صدروفق قانون بازپس گیری تنفیذغیرقانونی بوده البته نگارنده نه ازحیث دفاع بلکه قاعده موجوددرقانون اساسی ج ا نقدغرض نموده است