ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

به پایان عصر شاهدها نزدیک می‌شویم

به بهانه درگذشت "مادر عجم"

بهار مجدزاده – مادران خاوران، مادران شاهد تک تک ما را ترک می‌کنند. دی‌ماه گذشته مادر بهکیش درگذشت و اینک خبر مرگ مادر عجم می‌رسد.

هفته پیش یکی دیگر از مادران خاوران درگذشت: سکینه هزاردستان، مشهور به مادر عجم. او مادر حسن و علی عجم بود، هر دو عضو سازمان پیکار. حسن، متولد ۱۳۳۲ در آبادان، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت، متأهل، در اواخر شهریور ۱۳۶۰ دستگیر و در ۱۲ دی ۱۳۶۰ در زندان اوین اعدام شد. علی، کارمند شرکت نفت، متأهل، اوایل مهر ۱۳۶۱ دستگیر شد و در اول اردیبهشت ۱۳۶۲ در زندان اوین اعدام شد. محل دفن او گورستان خاوران است. (اطلاعات از سایت بیداران).

یادداشت زیر به بهانه مرگ "مادر عجم" نوشته شده است، یکی از مادران خاوران.

علی عجم، سکینه هزاردستان (مادر عجم)، حسن عجم
علی عجم، سکینه هزاردستان (مادر عجم)، حسن عجم

شاهدان خاک

شهادت دادن ضروری است، برای ثبت کردن، برای اثبات، برای حق‌طلبی، به ویژه در روزگار ما. این امر اجتماعی در ایران بعد از تابستان ۶۷ ضرورتی بود اضطراری. مادرانی که از سالها پیش، بسیاری از جلوی زندان‌های شاه، به دنبال سرنوشت فرزندانشان بودند، در فضای سرکوب و خفقان و سکوت ِدهه شصت در پی یافتن حقیقت، به اهمیت تاریخی خودشان ، به عنوان «شاهد» پی بردند. در بین این مادران، آنان که پساتر به نام مادران خاوران شناخته شدند نقشی پررنگ تر گرفتند. آنان که از همان سال۶۰ در جست‌وجوی کالبد فرزندانشان به خاوران رسیدند. در جنگی نابرابر برای حفظ این مکان، هر یک به شاهدانِ دست اول تاریخچه این خاک تبدیل شدند.

این سال‌ها ناقوسهای اخطار آمیزی به صدا درآمدند که به ما می‌گویند که کم کم به پایان عصر اولین شاهدان دست اول آن خاک نزدیک می‌شویم، قبل از آنکه همه آنچه را که باید از آنها بدانیم، ثبت کرده باشیم.

هر چند روی دیگر تلاش این مادران بر مفهوم و پیگیری دادخواهی بنا شده است در این نوشته کوتاه به اهمیت آنان بیشتر به عنوان شاهدان خاک توجه شده.

در مورد اهمیت شاهد

آگهی شب هفت مادر عجم

شاهد ابتدا سخن می‌گوید برای آنکه ردپایی از تراژدی بر جای بگذارد. برای آنکه دنیا بداند بر او چه رفته است. در این مرحله بسیاری از شاهدان شنیده نمی شوند. باور نمی شوند. مرحله بعد شاید فراخواندن شاهد به دادگاه باشد برای تحقق عدالت. و در مرحله آخر، شهادت شاهد قرار است آرشیوی را بسازد که پایه تحقیقات آینده تاریخی شود. هر چند مورخین غالباً با نوعی بی‌اعتمادی به روایت شاهدان رجوع می‌کنند، چرا که نوعی شکنندگی در روایت شاهد است که با دقت و وسواس نوشتن تاریخ هماهنگی ندارد. شاهد تحت فشار احساسات غالباً از روایت منسجم و منظم واقعه باز می ماند.

در شرایط امروز ایران و در رابطه با مادران خاوران، به دلیل سرکوب ادامه‌دار ما در همان مرحله اول مانده ایم. هر چند تلاش‌هایی مثل "ایران تریبونال"، برای ورود به مرحله دوم بود. اما باید پذیرفت هنوز تا عمومی کردن این شهادت‌ها، راه بسیاری مانده است. آنچه اهمیت شهادت این مادران را دوچندان می کند. درک یی‌همتای آنان از زمان، از تاریخ و از حقیقت است. این درک به واسطه تجربه زیستهٴشان و در یک پیوند دردناکِ لحظه به لحظه با تراژدی به دست آمده است. آنان در همه تلاش‌هایشان به ما یادآوری می‌کردند و می‌کنند که قتلی صورت گرفته و آنان ردپای آن قتل را بر روی خاک یافته‌اند. انگشت اشاره‌ٴشان به سمت جایگاهی است که باید مرجع اولین سوال‌های ما درباره حقیقت قرارگیرد.

این نوع شهادت دادن مداوم، که به نوعی مبارزه و مقاومت تبدیل شده بود، سال‌ها در سکوت و تنهایی پیش رفت. بدون شک این جزو موارد قابل تأمل در تاریخ معاصر جهان است که جمعیتی با اصرار بر شهادت دادن، مفهوم جدیدی از مقاومت را به دست داده‌اند.

از سوی دیگر هر چند شهادت و تاریخ‌نویسی معمولا منطبق بر هم نیستند وعمل‌کرد یکسانی ندارد، اما نباید از یاد برد مادران خاوران یک سؤال اساسی را پیش پای ما قرار دادند: تاریخ چیست؟ یا چطور تاریخ می‌تواند به یک حقیقت دست یابد؟ آنجا که زبان از بیان ایستاده بود، آنان تصویر را به میدان شهادت فراخواندند. فقط کافی است عباراتی نظیر "تابستان "۶۷ یا "کشتار زندانیان سیاسی" یا "خاوران" را بر روی گوگل جست‌وجو کنید، تا به آرشیو آنلاینی از مجموعه تصاویری دست یابید که آنان این سالها از خودشان به دست داده‌اند، تصاویر مادرانی با عکس فرزندانشان بر سر دست، تصاویر مادرانی بر روی خاک خاوران. آنان خیلی زود و سالها قبل از عمومی شدن اینترنت به عکاسی از خودشان در خاوران دست زده بودند.

مادران خاوران به ما نشان دادند آنجا که جنایتکار تراژدی را به حوزه غیر قابل دسترسی فرستاده است، آنجا که زبان سکندری می‌خورد، حفظ خاطره دردناک این کشتار ممکن است، چرا که برای حافظه اکنون مکانی فراهم شده است: این مکان همان تصاویری هستند که این سالها آنان به ما مخابره کردند. تصویر راهی است برای منتقل کردن تجربه غیر قابل انتقال. آنان بارها و بارها ردپای قتل عام را عکاسی کردند و در برابر چشمان ما قرار دادند.

سوی دیگر این مبارزه حفظ تصویر فرزندانشان بود. حفظ تصویری که جنایتکار با همه امکاناتش به حذف آن دست زده است. از این مردگان حتی خاطره‌ای نمی بایست باقی می ماند. از دیگر سو این مادران در هر فرصتی که دست داد سخن گفتند و ما اکنون وارث مجموعه ای از این سخنان هستیم

در مورد اهمیت مکان

دولتمردان برای یادآوری وقایعی که قرار است هویت تاریخی یک ملت را بسازند، یادمان برپا می‌کنند، مکان‌های حافظه می‌سازند. این مکان‌ها همان جاهایی هستند که غالباً در کتاب‌های راهنمای سفر شهرها می یابیمشان. در سفرهای گردشگری‌مان به‌ دیدار آنان می‌رویم و چند عکس یادگاری از آنان می گیریم. عکس‌هایی که گواه حضور ما در این مکان‌ها هستند.

در کنار این مکان‌های ثبت رسمی شدهٴ حافظه، مکان‌های دیگری هستند که قرار است مکان‌های اضطراری ثبت نوعی از حافظهٴ آلترناتیو باشند، حافظه‌ای که تاریخ رسمی را به چالش می کشد. حفظ و بازشناسی یکی از این مکان‌ها را که خاوران نام گرفته، بدون شک قبل از هر چیز مدیون ممارست در رفتن به خاوران از طرف مادران در زیر آوار فاجعه و هجوم سرکوب هستیم.

پیر نورا، مورخ فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌شناس فرانسوی، در کتاب سه جلدی "مکان‌های حافظه" نشان می‌دهد که مکان حافظه بر اساس دو درک از واقعیت شکل می‌گیرد: یکی واقعیتی محسوس و مادی که در زمان، فضا ، مکان، زبان و سنت قابل بازیابی است و دیگری واقعیتی سمبلیک که حامل تاریخ باشد. برای نسل کشی سیاسی‌ای که از سال ۶۰ شروع شد و آخرین مرحله‌ا از آن فصلش درسال ۱۳۶۷ در همه زندانهای ایران شکل گرفت، کدام مکان را می شد، سمبل قرار داد؟ مادران خاوران در یک فرایند جانکاه، خاوران را به مکان ِحافظهٴ این کشتار تبدیل کردند، جایی که علی‌رغم میل حاکمان اکنون مکان حافظه است. این مکان ِحافظهٴ "علی‌رغمی"، بر اساس یک فوریت و درک مستقیم از زمان توسط این مادران تثبیت شد.

آن‌ اولین کسانی که برای انتقال این حافظه در سخت ترین سالها، عزاداری ِممنوعه را به مفهومی بیشتر از غم از دست دادن عزیز تبدیل کرده بودند. این سالها کم کم ما را ترک می کنند. آنان زخمی را گشودند و ما را به تماشای آن دعوت کردند. ما در مقابل باید به این زخم گشوده چشم بدوزیم و سعی کنیم بیندیشیم که بر کشته‌شدگان چه رفت، و بر مادران و پدران؛ و اینک بر ما چه می‌رود.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • روزبه آبادان

    سلام، این رفقا و همچنین رفیق فریده یوسفی همسر رفیق علی عجم، عضو سازمان رزمندگان ازادی طبقه کارگر بودند که در زمان دستگیری به سازمان اتحاد مبارزان کمونیست پیوسته بودند. انها هیچگاه عضو سازمان پیکار نبودند.