ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

زرین‌کمری‌ها و الله‌رودباری‌ها

الاهه نجفی - در مازندران یک قتل ناموسی اتفاق افتاده. به جای دادخواهی و رسیدگی به وضع قربانیان، خونی که ریخته شده در دعوای بین ده‌بالادست و پایین‌دست فراموش می‌شود. تصویری از ایران؟

آخر اردیبهشت ۹۵ خبری منتشر شد: یکی از اهالی روستای الله‌رودبار در بابل زن و خواهرزاده‌اش را به ضرب گلوله یک تفنگ شکاری از پا درآورد. او که از ۲۰ سال پیش به زنش مشکوک بود و گمان می‌برد که با خواهرزاده‌اش سر و سری دارد، سرانجام بامداد ۳۱ اردیبهشت تفنگ به دست گرفت، اول جلو چشمان دختر هفده‌ساله‌اش زنش را کشت و بعدش هم به منزل خواهرزاده‌اش رفت و او را که سر نماز بود، با گلوله به قتل رساند.

الله‌رودبار ۳۹۰ خانوار و زرین‌کمر فقط ۲۸ خانوار جمعیت دارد. قتل در الله‌رودبار اتفاق افتاده، اما به جای آنکه اهالی نسبت به این قتل واکنش نشان دهند، به بهانه این قتل دعواهای قدیمی و کهنه خود با زرین‌کمر را مطرح کرده‌اند. محور نزاع هم تعداد شهیدان هر روستا، میزان وفاداری به مقام معظم و پیروزی در کشتی است و اینکه کدام ده «پهلوان» بیشتر یا کمتری تحویل جامعه داده است.

اینکه چرا قتل ناموسی اتفاق افتاده، قاتل که سال‌ها در همسایگی آن‌ها زندگی و کار می‌کرده و با آن‌ها معاشرت داشته، گرفتاری‌هایش چه بوده، چگونه انسانی بوده، و چرا و به چه انگیزه‌ای کمر به قتل همسر و خواهرزاده‌اش بسته مطلقاً مهم نیست و نه تنها مهم نیست، بلکه اصولاً مطرح نمی‌شود. مثل این است که خونی ریخته نشده و اگر هم خونی ریخته شده، حادثه مهمی نبوده است: چیزی در حد خریدن ماست از خواربارفروشی محل یا رفتن به زیارت اهل قبور، در شب جمعه‌ای در یکی از همین ماه‌ها.

قتل ناموسی (عکس از آرشیو)
(عکس از آرشیو)

علی از بابل می‌نویسد: «اکثر اشرار و مزاحمت‌های ناموسی بابل از روستای الله‌رودبار است.»

یکی از ساکنان الله‌رودبار در مقام پاسخگویی برمی‌آید: «شما با اتهام چند نفر باجگیر آبروی یک محل را می‌برید. الله‌رودبار زیاد نامردی در حقش کردند و اسمش را بد در بردند. چرا نمی‌گویید الله‌رودبار یازده شهید داد؟»

یکی از زرین‌کمری‌ها که عرق ملی‌اش جنبیده در یک لحظه عاطفی به تاریخ پهلوانی در این ده اشاره می‌کند و می‌گوید: «زرین کمر‌ها، کمر زرین داشتند چون همه پهلوان بودند و برای اینکه در کشتی‌های سنتی در زمان‌های قدیم و امروزه حرف اول را می‌زنند، هدایای مختلف از جمله کمربند طلا می‌گرفتند و به همین خاطر هم [به آن‌ها] زرین‌کمر می‌گویند و الان هم یک پهلوان در سطح جهان و آسیا دادیم: پهلون حامد طالبی زرین‌کمر.»

او اما می‌دادند که یک پهلوان زرین‌کمر با یازده شهید برابر نیست. پس می‌نویسد: «یازده شهید بزرگوار [هم] در این روستا [تقدیم کرده‌ایم] و همینطور بسیجیان فعال و متدین که در راه امام و رهبر ایثار می‌کنند. والسلام.»

جعفر، یکی از اهالی الله‌رودبار که می‌بیند بحث کشتی در میان آمده، عرق ملی‌اش به جوش می‌آید و می‌نویسد: «چرا همه‌ش از دعوا می‌گین. از کشتی‌گیرها و پهلوون‌های الله‌رودبار نمی‌گین. هر چی‌م ما بد باشیم از همه سر تریم. همین "قربان" چقدر گوسفند [دستخوش] گرفت. توی کشتی استان مازندران حریف نداشت. هنوزم نداره.»

و باز همین جعفر است که از یکی از اهالی الله‌رودبار که ظاهراً مشت‌زن است و در مسابقات مشت‌زنی هم موفقیت‌هایی به دست آورده یاد می‌کند: «صادق پلنگ»

و ظاهراً یک بزن بهادر هم در آن حوالی از خودش نامی به جای گذاشته: «دایی حجت».

صادق پلنگ و دایی حجت از مفاخر الله‌رودبارند.

سارینا اما قهرمانان دیگری دارد. می‌گوید: فقط «سعید جمونگ» و معلوم هم نیست که این سعید جمونگ مشت‌زن است، یا کشتی‌گیر و چه ترفندی به کار بسته که نامش در کنار صادق پلنگ به عنوان یکی از چهره‌ها و مفاخر زرین‌کمر در میان آمده است.

فرشید اما در این لحظه شعری می‌خواند در حد یک رجزخوانی و چنین است که در میان دعوای بین الله‌رودباری‌ها و زرین کمری‌ها پای آمریکا هم به میان کشیده می‌شود:

پلنگ غرش نکن بندپی ریکامه
ابر قدرت ب مثل آمریکامه
اگه یک رو باشی من ته فدامه
نامردون شکمه چاک هدامه
کنس چو مه دست اهل دعوامه
برار غصه نخر من ته فدامه
(«بندپی»: نام یک روستای خوش آب و هوا در اطراف بابل. «ریکا»: پسر)

توجه داشته باشیم که بحث بر سر قهرمانی و آداب پهلوانی و کشتی‌گیران به نام نیست. قتلی اتفاق افتاده. مردی مقابل چشمان دختر هفده ساله‌اش از روی بدگمانی و سوءظن همسرش را به قتل رسانده و سپس خواهرزاده‌اش را هم به ضرب گلوله کشته است. با این حال شخص ناشناسی که معلوم است الله‌رودباری است در این گیر و دار به گلایه می‌گوید:

« الله‌رودبار یه روستاست مثل روستاهای دیگه. با خوبی‌ها و بدی‌های خودش.با این تفاوت که خوبی‌هاش کمتر دیده می‌شه.این مشکل الله‌رودبار و الله‌رودباری‌ها نیست، [بلکه] از تنگ‌نظری دشمنانش است. از اینکه این همه شهید و پهلوان ندارند.»

سرانجام حسین می‌گوید: «حیف نیس همش از بدی‌ها بگیم و بدی‌ها رو به هم نشون بدیم؟ چرا با هم و برای هم برای سربلندی مازندران و ایران عزیز دست در دست هم ندیم؟»

دختر هفده ساله، پس از دیدن صحنه قتل در چه وضعی‌ست؟ آیا تحت درمان و مراقبت قرار دارد؟ قاتل را آیا دستگیر کرده‌اند؟ زن و خواهرزاده او از چه خصوصیاتی برخوردار بودند. خانواده مقتول در چه حالی‌ست؟ این اشخاص در روستایی با فقط ۳۹۰ خانوار زندگی می‌کنند. به اینترنت دسترسی دارند، پس لاجرم آب و برق و تلفن هم دارند، نظر می‌دهند و باسوادند و به رغم همه این پیشرفت‌ها، هم الله‌رودباری‌ها و هم زرین‌کلاهی‌ها بحث را به گونه‌ای پیش می‌برند که خونی که ریخته شده و موضوع «دادخواهی» و رسیدگی به وضع قربانیان فراموش شود.

آیا نزاع بین این دو روستا را نمی‌توان به دعواهای جناحی در ایران و رجزخوانی سرداران و سخنان رهبر انقلاب درباره همه کس و همه چیز تعمیم داد؟ تصویر تاب برداشته گوشه‌ای از آسمان در یک گودال آب.

منبع نقل قول‌ها: شمال نیوز

بیشتر بخوانید:
https://www.radiozamaneh.com/256922

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • دوست

    واقعا متاسفم برای اصغر الهی ها که محترمانه میخواهند مردم کشورشان را گوسفند معرفی کنند انشاا.. بابت این دروغها یشان پاسخگو باشند و اندکی معرفت کسب کنند بنده از روستاهی که ایشان این قصه ها را گفتند اطلاع دارم