ممتازبودگی مشرکان در فرضیه "خوابهای محمد" سروش
اکبر گنجی − فرضیه رؤیاهای رسولانه عبدالکریم سروش نشان میدهد که در اصلیترین مدعیات اسلام، حق با مشرکان بوده است، نه محمد.
عبدالکریم سروش با طرح فرضیه رؤیاهای رسولانه به درستی دینداران را به بازاندیشی در مسئله وحی و قرآن وادار کرد. معتقدان به تلقی سنتی از وحی به عنوان کلام الله، اگر مخالف فرضیه سروش اند، تردیدی در این نباید داشته باشند که تلقی آنان نیز نیازمند بازسازی و موجه سازی است. سروش از این جهت محرک خوبی بود و اگر دینداران را به کاوشهای عقلانی در این خصوص سوق دهد، در کار خویش موفق شده است.
من در مقاله "سروش؛ تفسیر سخنان خداوند یا تعبیر خوابهای محمد" کوشیدم تا با طرح ۱۴ اشکال و نشان دادن ناسازگاریها و ناروشنیهای مدعیات و مفاهیم و ادله این فرضیه، گامی به سوی دقیق کردن آن بر دارم. "غیر قابل قبول بودن فرضیه سروش برای جامعه مومنان" موضوع اشکال دهم بود. این اشکال نقد نیکخواهانی را برانگیخت ("رؤیای رسولان و جامعهی مؤمنان- نقدی بر اکبر گنجی" ).
اما به گمان من این اشکال درست درک نشده است. الف- این اشکال برای منکوب کردن فرضیه پرداز نیست و اتفاقاً در ابتدای مقاله نه تنها نقدم بر روایت سنتی را آورده بودم، بلکه از حق سروش برای طرح فرضیه خوابهای رسولانه دفاع کرده و نوشتم: "به طور طبیعی این حق سروش است که فرضیه تازهای برای فهم و درک وحی و قرآن ارائه کند، اما این فرضیه باید به اندازه کافی روشن و دقیق باشد تا باب گفتوگوی انتقادی را بگشاید". ب- تأکید سروش بر "جامعه مومنان" برای این بود که بدون پذیرش ایمانی برخی پیش فرضها و مدعیات- از جمله راستگویی محمد- نمیتوان فرضیه وی و مدل سنتی را پذیرفت. پ- وقتی فردی مدعای تازهای مطرح میسازد و برای آن استدلال میآورد، مدعا و مقدماتی که در استدلال برای آن استفاده میشود باید درجهای از مقبولیت (plausibility) داشته باشد، اگر نه در نزد همه، لااقل در نزد مخاطبان آن ادعا. از جمله مشکلات فرضیه خوابهای رسولانه این است که در نزد "جامعه علمی مومنان" هیچ مقبولیتی ندارد. حتی ممکن است فردی ادعایی بکند که در نظر اول مقبول نباشد، اما نتیجه استدلالی باشد که مقدماتش خیلی مقبول است. فرضیه خوابهای رسولانه نه خودش مقبولیتی دارد، نه استدلالی دارد که بر مقدمات خیلی مقبول استوار است. وقتی ادعای نهایی یک فرضیه بسیار شاذ و دگرگون ساز است، و برای آن استدلال مناسبی در همان سطح ارائه نشده است و همان استدلال هم مبتنی بر مقدمات شاذ دیگری است، آن گاه آن فرضیه فرضیه موفقی نیست. ت- این اشکال ناظر به نکته مهم تری بود که سروش خود به آن باور دارد.
سروش مدعی است که نظریه "جامعه علمی" تاماس کوهن در کتاب ساختار انقلابات علمی را تقریباً همه در علم پذیرفتهاند. بدین ترتیب، فرضیه و نظریهای علمی به شمار میرود که "جامعه علمی" - یعنی "اهل علم"- آن را بپذیرند. مطابق نظریه کوهن علم تقریباً به رفتار جمعی تاریخی عالمان فروکاسته میشود. وقتی جامعه علمی نظریهای را پذیرفت، آن نظریه به سرمشق (paradigm) تبدیل شده و کلیه پژوهشها برای حل معماها بر حسب این سرمشق صورت خواهد گرفت.
سروش در چه سیاقی این مدعا را مطرح کرده است؟ او نشان داده که معاد و زندگی شخصی پس از مرگ گذشتگان و عارفان در کیهان همین جهان مادی رخ میداد و حتی مولانا هم میگفت که پس از مرگ روح مردگان به افلاک و "سیاره زهل" خواهند رفت. آخرت در همین کیهان که مادهای رقیق بود رخ میداد. منتقدان به او گفتهاند اگر قیامت و بهشت و جهنم عارفان در همین کیهان مادی رخ میدهد، چون آن کیهان شناسی باطل شده، پس مدعیات عارفان که مبتنی بر تجربههای شخصی شان است نیز باطل است. سروش در پاسخ گفته است: "من نمیدانم، مسائل بسیار پیچیدهای در اینجا وجود دارد". فرضیهها و مدعیات باید تجربه پذیر و عمومی بوده و مورد تأیید جامعه علمی قرار گیرد. تجربههای عارفان هم دارای همه این خصوصیات بود و هست. سروش در این سیاق و برای دفاع از تجربههای عارفانه در "معاد در کیهان شناسی گذشتگان" میگوید:
"در فلسفه علم جدید، میگویند علم آن چیزی است که Community of Scientists آن را باور دارند. اگر هم بخواهند سخن شما علمی باشد باید آنها باور کنند. یعنی این کافی نیست که شما بگوئید من در آزمایشگاه، لابلاتوار خودم، در خانه ام، یک آزمایشی کرده ام و صد در صد هم به آن یقین دارم. این به اصطلاح علمی نیست، ممکن است درست باشد و ممکن است درست نباشد. اما اگر آمد در "جامعه ساینتیست ها"- این تئوری توماس کوهن است که تقریباً هم همه آن را پذیرفته اند- اگر آمد تو جامعه ساینتیست ها، دیگران هم بر آن صحه گذاشتند و تبدیل شد به یک Public opinion، آن وقت در آن میآید و به صورت یک امر علمی عرضه میشود که خطاپذیر هم هست؛ ممکن است پس فردا بطلانش آشکار شود....پابلیک بودن و پابلیک شدن رمز علمی شدن است. برای این که مقبول بیفتد شما باید روش و نتیجه آزمایشتان را پابلیکش کنید، آن جا ما چیز سری و مخفی نداریم" (دقیقه ۳۶- ۳۳ ).
فرض کنیم روایت سروش از نظریه تامس کوهن معتبر باشد و اگر جامعه علمی نظریهای را نپذیرد، آن نظریه علمی نخواهد بود.
بر این مبنا، پذیرش یا عدم پذیرش "جامعه علمی مومنان" نیز در جامعه شناسی دین نقش کلیدی دارد. "جامعه علمی مومنان" مورد استناد نقد، مرکب از دین شناسان، قرآن شناسان، عرفان شناسان، متکلمان، متخصصان فلسفه تحلیلی و مورخان بود (مصطفی ملکیان، محمد مجتهد شبستری، حمید وحید دستجردی، آرش نراقی، محمود مروارید، امیر صائمی، علی پایا، حسین مدرسی طباطبایی، محمد ایازی، بهاء الدین خرمشاهی، نصرالله پورجوادی، محسن آرمین، عبدالعلی بازرگان، کدیور، ابوالقاسم فنایی، یوسفی اشکوری، حسین کمالی، احمد صدری، محمود صدری، و...). "جامعه علمی مومنان" هنوز بر این باورند که سرمشق سنتی قادر به حل مسائل است و هنوز به آن اعتماد دارند. به تعبیر دیگر، هنوز وارد دوران بحرانی نشده ایم، همچنان در دوران "علم متعارف" (normal science) قرار داریم و نیاز به انقلاب علمی (scientific revolution) و سرمشقی به کلی متفاوت نیست.
ممکن است اشکال شود که "جامعه علمی" نظریه تامس کوهن را نمیتوان به "جامعه علمی مومنان" تعمیم داد، برای این که محتوای معرفتی دین اهمیت چندانی نداشته و نه تنها دین بر اساس معرفت پا نگرفته، بلکه اگر معرفت اساس کار بود، دین بسیار سریع زوال مییافت.
اولاً: سروش به سه نوع دینداری معیشت اندیش، معرفت اندیش و تجربت اندیش عارفانه قائل است. اگر از دین "معرفت اندیش" که رویکردی معرفتی به دین دارد بگذریم، او از نظریه تامس کوهن برای توجیه دین تجربت اندیش عارفانه استفاده کرده و مدعی است که تجربههای آنان نیز عمومی بوده و توسط جامعه علمی عارفان تأیید یا رد میشوند. ما نیز بر مبنایی که سروش بدان باور دارد، استدلال کرده ایم که "جامعه علمی مومنان" فرضیه خوابهای محمد را اصلاً معتبر به شمار نمیآورند.
ثانیاً: تا حدی که من اطلاع دارم، دین شناسی حداقل دارای هفت شاخه پدیدارشناسی دین، روانشناسی دین، جامعه شناسی دین، فلسفه دین، دین شناسی تطبیقی، تاریخ دین و الاهیات است. سروش مدعی ارائه یک برنامه پژوهشی- به تعبیر ایمره لاکاتوش- است. او این برنامه را پدیدارشناسی وحی و قرآن نامیده که از طریق بهترین تبیین تأیید شده است. ما نیز گفته ایم که اعتبار این فرضیه معرفتی باید توسط "جامعه علمی مومنان"- که مرکب از پدیدارشناسان، فیلسوفان، جامعه شناسان، متکلمان، مورخان، روانشناسان و متخصصان هرمنوتیک تأیید شود. بنابراین، آن چه ملاک است، ایمان این گروه نیست، تخصص علمی آنان مبنای رد و قبول است.
آنان فرضیه خوابهای رسولانه را به دلایل علمی، فلسفی، دینی و تاریخی موجه و صادق نمیدانند. همچنین احتمالا از نظر این دسته فرضیه سروش نظریه تازهای هم نیست البته چنان که در نقد قبلی نوشتم: "تازه یا قدیمی بودن فرضیه هیچ ربطی به صدق و کذب و موجه و ناموجه بودن آن ندارد. آن چه مهم است، این است که بتوان صدق مدعا را با دلایل قوی موجه ساخت". با این همه، این نکته که نظریه سروش تکرار مدعیات قدیمی در لوای تازه است در نوع خود قابل توجه است.
از سوی دیگر، تا حدی که من میفهمم، رد فرضیه خوابهای رسولانه از سوی "جامعه علمی مومنان"، آن فرضیه را غیر دینی نمیسازد. در مقاله مستقلی نشان خواهم داد که سروش قائل به مدعای درون دینی "ختم نبوت" نیست و "بسط تجربه نبوی" او از محمد به مولوی رسیده و اینک او در حال برساختن "دین جدیدی" است که سازگار با مدرنیته و نظام اجتماعی مدرن باشد. شاید او موفق به ساختن "فرقهای دینی" شود، یا در این راه با شکست مواجه شود.
از این که "جامعه علمی کنونی مومنان" فرضیه سروش را نپذیرفتهاند نمیتوان نتیجه گرفت که "جوامع علمی آینده مومنان" هم به هیچ وجه این فرضیه را نخواهند پذیرفت. شاید پس از بازسازی فرضیه از طریق ایضاح مفهومی، روشن کردن مدعیات و ادله آنها - به نحو فلسفی و منطقی- فرضیه آینده داری شده و به سرمشق و برنامه تحقیقاتی مومنان و دین شناسان تبدیل شود.
تامس کوهن به خوبی توضیح داده که پذیرش و عدم پذیرش فرضیهها لزوماً تابع معیارهای صد در صد علمی نیست، بلکه علل روانشناختی و اجتماعی در این میان نقشی تعیین کننده بازی میکنند. شهرت فرضیه ساز بسیار مهم است و سروش نه تنها فرد بسیار مشهوری است، بلکه به نحو کاملاً هشیارانهای از شعرهای عرفانی (مولوی، حافظ، سعدی، و...) و خواندن آنها با صدای بسیار عالی و دل نشین برای جا انداختن فرضیه اش استفاده میکند.
مطابق نظریه کوهن، فرضیههای رقیب - در غیاب معیارهای عینی و عقلانی- از طریق مبارزه قدرت در جامعه علمی پیروز میشوند (نظارت هیأت تحریریه بر رسانههای مهم، سیطره هیأت علمی دانشکدههای مربوطه در دانشگاه ها، استفاده از لفاظی و تبلیغات، و...). رسانهها در جا انداختن یک فرضیه نقشی تعیین کننده بازی میکنند. به عنوان نمونه، به فرضیه خوابهای رسولانه پیش و پس از طرح در "برنامه پرگار بی بی سی" بنگرید. با این که چند سالی از طرح مقالهها و سخنرانیهای بسیار سروش در مورد این فرضیه میگذشت، اما تلویزیون و وبسایت بی بی سی به نحو بی سابقهای آن را به قلمرو عمومی کشاند. اگر بی بی سی همچنان به تبلیغ سروش و فرضیه اش ادامه دهد، این امر در موفقیت او بی تأثیر نخواهد بود.
ناقدان هم نقش تعیین کنندهای در این میان ایفأ میکنند. اگر اهل علم و روشنفکران فرضیهای را نادیده بگیرند، احتمالاً فراموش خواهد شد. ناقدان میتوانند یک فرضیه جسورانه را به فرضیهای جدی مبدل سازند. تامس کوهن نظریه آینشتاین را مثال میزند که فیزیک دان تجربی مشهوری به نام آر. ای. میلیکان ۱۰ سال وقت صرف ابطال آن کرد، اما شکست خورد. کوهن میگوید همه فرضیه پردازان با چنین "استثنأ واقعاً بزرگی" روبرو نمیشوند. دانالد گیلیس هم مینویسد:
"همه دانشمندانی که فرضیه جسورانه جدیدی را پیشنهاد میکنند، این خوش اقبالی را ندارند که میلیکان نامی پیدا شود که بخواهد آن فرضیه را به سختی بیازماید. به همین دلیل است که دانشمندان باید تجویزهای ابطال گرایی را درونی کنند، و نظریه خویش را به نقد بکشند و بکوشند ابطالش کنند" (دانالد گیلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه حسن میانداری، انتشارات سمت، ص ۲۶۴).
اگر به برنامه قوی در جامعه شناسی علم (strong programme in the sociology of science) قائل باشیم که مستقل از صدق و کذب فرضیه ها، به دنبال تبیینهای جامعه شناختی باورهاست، کلیه ناقدان فرضیه خوابهای رسولانه، به بسط آن کمک کردهاند.
با این همه، فرضیه خوابهای رسولانه، فرضیهای جدید نیست. قدیمی بودن فرضیه خوابهای رسولانه سروش پیامدهای بسیار مهمی دارد که نوشتار کنونی ناظر به یکی از آنها خواهد بود. اما- و این اصل بسیار مهم است- نارواترین و مضحکترین رویکرد در دین شناسی و فهم دین، تکفیر و طرد و منکوب کردن است. تکفیر کار فقیهان است، اما آنان نیز رفته رفته در حال فهم و کشف این واقعیت هستند که در دوران معاصر تکفیر نه تنها مانع بسط آن چه آنان "بدعت" و "کفر" به شمار میآورند، نیست، بلکه از نظر اجتماعی کاملاً به سود نظریه پرداز و فرضیه اش تمام میشود. به همین دلیل برخی افراد به تندترین شکل ممکن به باورهای بنیادین مسلمانان و خود آنان اهانت میکنند تا در اثر واکنشهای تکفیرگرانه به نان و نوایی برسند.
مشرکان و مسئله مرگ
تصویری که قرآن و مسلمین از مشرکان ارائه کرده و میکنند، تصویر گروهی بت پرست، عقب مانده و وحشی است. اما فرضیه رؤیاهای رسولانه نشان داد که در اصلیترین مدعیات اسلام، حق با مشرکان بوده است، نه محمد.
مشرکان منکر زندگی شخصی پس از مرگ بودند و استدلال میکردند که چه کسی استخوانهای پوسیده را دوباره زنده خواهد کرد؟ به موارد زیر بنگرید:
"و گفتند آیا چون استخوانهای [پوسیده و]خرد و خاک شدیم، در هیأت آفرینشی تازه برانگیخته خواهیم شد" (اسرأ، ۴۹).
"گفتند آیا چون استخوان های[پوسیده و] خرد و خاک شدیم در هیأت آفرینشی تازه برانگیخته خواهیم شد" (اسرأ، ۹۸).
"گویند آیا ما به حالت نخستین[زندگی] باز گردانده شویم. آن گاه که استخوانهایی پوسیده شدیم" (نازعات، ۱۱- ۱۰).
"آیا به شما وعده میدهد که چون شما مردید و خاک و استخوان[پوسیده] شدید، از نو برانگیخته میشوید. بعید اندر بعید است آن چه به شما وعده دادهاند. این جز زندگانی دنیای ما نیست که [بعضی] میمیریم و [بعضی] زندگی میکنیم، و ما [هرگز] برانگیختنی نیستیم. او جز مردی که بر خداوند دروغی بسته است نیست، و ما به [سخن] او باور نداریم" (مومنون، ۳۸- ۳۵).
"گویند آیا چون مردیم، و خاک و استخوان [پوسیده] شدیم، از نو برانگیخته میشویم" (مومنون، ۸۲ ).
"[گویند] چون مردیم و خاک و استخوان ها[ی پوسیده] شدیم، آیا از نو برانگیخته [ و زنده] خواهیم شد. و همچنین پدران نخستین ما" (صافات، ۱۷- ۱۶ ).
مشرکان با طرح شبهه آکل و مأکول به انکار وحی و نبوت محمد پرداخته و میگفتند:
"و کافران گویند آیا بشناسانیم به شما مردی را که خبر میدهد به شما که چون پاره و پراکنده شدید، آن گاه آفرینش[ و هیأت] جدیدی خواهید یافت. آیا بر خداوند دروغ بسته است؛ یا جنونی دارد؟ [هیچ کدام] بلکه نامومنان به آخرت در عذاب و گمراهی دور و دراز هستند" (سبأ، ۸- ۷ ).
"و گویند آیا چون در [خاک] زمین ناپدید شدیم، آیا آفرینش تازهای خواهیم یافت" (سجده، ۱۰ ).
مشرکان وقتی دیدند نفی حیات شخصی جسمانی پس از مرگ توسط آنان مورد قبول محمد قرار نمیگیرد، کار را به سوگند کشانده و به خدا سوگند خوردند که زنده کردن مردهها امکان پذیر نیست:
"و سختترین سوگندهایشان را به نام خدا میخوردند که خداوند کسانی را که مرده اند، از نو زنده نخواهد کرد، آری [خواهد کرد]، این است وعدهای که به حق بر عهده اوست، ولی بیشترینه مردم نمیدانند" (نحل، ۳۸ ).
کافران وعده زندگی شخصی جسمانی پس از مرگ پیامبر را افسانه قلمداد کرده و میگفتند:
"و کافران گویند آیا چون ما و پدرانمان [مردیم] و خاک شدیم آیا [از نو زنده و] برانگیخته خواهیم شد؟ به ما و پدرانمان از این پیش هم چنین وعدهای داده اند، این جز افسانههای پیشینیان نیست" (نمل، ۶۸- ۶۷ ).
"و کافران گویند این چیزی شگفت آور است. آیا چون مردیم و خاک شدیم [از نو زنده میشویم؟ ]، این بازگشتی بعید است" (ق، ۳- ۲ ).
"اینان خواهند گفت: این جز مرگ نخستین[ و آخرین] ما نیست، و ما برانگیخته نخواهیم بود. اگر راست میگویید [ و حقیقت غیر این است] پدرانمان را باز آورید" (دخان، ۳۶- ۳۴).
پاسخ قرآن به مشرکان
محمد در این نزاع چند ساله به مدعیات مشرکان این گونه پاسخ میگفت:
"بگو سنگ یا آهن باشد. یا آفریدهای که در دلهای شما بزرگ مینماید، زودا که خواهند گفت چه کسی ما را [پس از مرگ] باز میگرداند؟ بگو همان کسی که شما را نخست بار آفرید، آن گاه در برابر تو سرهایشان را [به علامت انکار] تکان میدهند و میگویند آن امر کی خواهد بود؟ بگو چه بسا نزدیک باشد" (اسرأ، ۵۱- ۵۰).
"آیا انسان نیندیشیده است که ما او را از نطفهای آفریده ایم، آن گاه او جدل بیشهای آشکار است. و برای ما مثل میزند و آفرینش خود را فراموش میکند، گوید چه کسی استخوانها را- در حالی که پوسیده اند- از نو زنده میگرداند؟ بگو همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورده است، زنده اش میگرداند؛ او به هر آفرینشی دانا [و توانا] است. همان کسی که برای شما از درخت سبز[تر و تازه] آتشی پدید آورد، که آن گاه از آن آتش میافروزید. آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، توانای آن نیست که مانند ایشان را بیافریند؛ چرا، و او آفرینشگر داناست. امر او چون[آفرینش] چیزی را اراده کند، تنها همین است که به آن میگوید موجود شو، [او بی درنگ] موجود میشود" (یس، ۸۲- ۷۷).
"آیا انسان چنین میپندارد که هرگز استخوانهای [پوسیده و پراکنده] او را گرد نمیآوریم؟ حق این است که تواناییم بر این که سر انگشتهای او را فراهم آوریم" (قیامت، ۴- ۳).
"و کسی که خداوند هدایتش کند رهیافته است و کسانی را که بی راه واگذارد، هرگز برای آنان در برابر او دوستانی نخواهی یافت؛ و آنان را در روز قیامت، نابینا و گنگ و ناشنوا، به رو در افتاده محشور گردانیم و سرایشان جهنم است که هر چه شعله اش فرو نشیند، برایشان افروخته میداریم. این جزای آنان است چرا که آیات ما را انکار کردند و گفتند آیا چون استخوانهای [پوسیده و ] خرد و خاک شدیم در هیأت آفرینشی تازه برانگیخته خواهیم شد. آیا ننگریستهاند که خداوندی که آسمانها و زمین را آفریده است، تواناست، که همانند ایشان را بیافریند، و برای آنان اجلی مقرر دارد که شکی در فرارسیدنش نباشد، و ستمکاران[مشرک] از ناحق شناسی جز ناسپاسی را نخواستند" (۹۹- ۹۷ ).
قرآن در استدلالی دیگر میگوید که زنده کردن مردهها و آغاز حیات شخصی و جسمانی آنها "آسان تر" از آفرینش آغازین آنان است:
"و او کسی است که آفرینش را آغاز میکند و سپس بازش میگرداند، و این امر آسان تر است" (روم، ۲۷ ).
مفسران نزاع فراوانی کردهاند که آیا "اهون" به معنای آسان است یا آسان تر؟ امام فخر رازی هر دو وجه را پذیرفته و زمخشری و ملا محسن فیض کاشانی "آسان تر" را پذیرفتهاند.
قرآن حتی مواردی از زنده کردن جسمانی مرده در همین دنیا را به عنوان نمونه ارائه میکند:
"یا [داستان] کسی را که بر شهری گذشت که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود؛ [در دل] گفت چگونه خداوند[اهل] این [شهر] را پس از مرگشان زنده میکند؟ آن گاه خداوند او را [به مدت] صد سال میراند، سپس زنده کرد؛ [و به او] گفت چه مدت[ در این حال] مانده ای؟ گفت یک روز یا بخشی از یک روز[در این حال] مانده ام. فرمود چنین نیست، صد سال[در چنین حالی] مانده ای؛ به خوردنی و نوشیدنی ات بنگر که با گذشت زمان دیگرگون نشده است؛ و به درازگوشت بنگر، و [بدینسان] تو را مایه عبرت مردم خواهیم ساخت؛ و به استخوانها بنگر که چگونه فراهمشان مینهیم، سپس بر آنها [پرده] گوشت میپوشانیم؛ و هنگامی که [حقیقت امر] بر او آشکار شد، گفت میدانم که خداوند بر هر کاری تواناست" (بقره، ۲۵۹ ).
سروش نوشته که محمد این داستان را خواب دیده است، نه این که در جهان واقع رخ داده باشد. قرآن پنج نمونه دیگر از زنده کردن در همین دنیا را به عنوان شاهد ارائه کرده است (بقره، ۵۶- ۵۵. بقره، ۷۳- ۷۲. بقره، ۲۴۳. بقره، ۲۶۰. کهف، ۲۱ ). مطابق فرضیه خوابهای رسولانه همه این موارد را هم محمد در خواب دیده است و باید تعبیر شوند.
داوری سروش درباره نزاع محمد و مشرکان
سروش به صراحت میگوید که تمامی ظواهر آیات قرآن بر معاد جسمانی دلالت دارند و همه مفسران هم از قدیم به همین نحو آیات را میفهمیدند. اما هیچ یک از فیلسوفان مسلمان نتوانستند زیر بار معاد جسمانی بروند، چون با اصول فلسفی منافات دارد. برای این که شبهههای آکل و مأکول پیش میآید. یعنی:
"اگر کسی را در بیابان جانوران خوردند، بعد خداوند چگونه اجزای او را جمع میکند، حالا اگر آن جانور را یک جانور دیگر بخورد، آن جانور را هم یک جانور دیگر بخورد، یک جزیی از بدن یک نفر میشود جزیی از بدن چند نفر، چه جوری این را باید مشحورش کرد؟ مشکلات زیادی داشتند. اما میگفتند پیامبر فرموده، قرآن فرموده و ما تصدیق میکنیم" (دقیقه ۶۰ ).
تا حدی که من اطلاع دارم، ملاصدرا شبهه اعاده معدوم را در مورد مردگان نمیپذیرد. به نظر او موجود معدوم نمیشود، برای این که لازمه معدوم شدن موجودات، خروج آنها از علم خداوندی است. صدرا با استناد به آیه "همسنگ ذرهای نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نیست" (یونس، ۶۱) میگوید همه موجودات معلوم خداوند بوده و معلوم خداوند هیچ گاه به غیر معلوم مبدل نمیشود:
"الحقیق عندنا أن ما وجد من الاشیاء فلایمکن انعدامه بالحقیقة، و الا فیلزم أن یکون مما خرج و زال و غاب عن علم الله تعالی، و قال تعالی- الایة" (تفسیر القرآن الکریم، ج ۶، ص ۷۹).
به گفته سروش حیات شخصی پس از مرگ با مسئله فلسفی ممتنع تناسخ هم دست به گریبان است و نمیتواند مدعایی صادق باشد. میگوید:
"گفتهاند که در معاد روح به بدن بر میگردد. مشکل از همین جا شروع میشود. ملاصدرا میگوید برگشت روح به بدن همان تناسخ است و تناسخ هم ممنوع و ممتنع است. ایشان میگوید که تناسخ این نیست که روح در این دنیا دوباره به بدن برگردد، اصلاً برگشتن روح به بدن تناسخ است. هر جا میخواهد باشد، چون اصل فلسفی استثنا نمیپذیرد. و اینهایی که معتقدند روز قیامت روح به بدن بر میگردد نا دانسته به تناسخ قائل شدهاند. و تناسخ هم به لحاظ فلسفی امر ناممکنی است. پس آن راه هم بسته است. پس حالا چه کار بکنیم؟ خلاصه تدبیر ملاصدرا این است که معاد از جنس عالم رؤیا است، نه از جنس این عالم مادی...ایشان معتقد است که عالم قیامت از جنس عالم رؤیا است. نه این که ما خواب میبینیم، از آن جنس است. موجودات در آنجا از جنس موجودات رؤیایی اند" (دقیقه ۶۵- ۶۴ ).
سروش میگوید که ملاصدرا یکی از افتخارتش را این میدانست که مسئله معاد جسمانی را حل کرده است. اما جامعه علمی مومنان نظریه او را "کلاهبرداری" به شمار آورده و میگفتند:
"بله شما این کار را کردی، ولی معاد را از بین بردی. معاد جسمانی را شما از بین بردی. ایشان[ملاصدرا] میگفت نه، تو خواب هم شما جسم را میبینید. بنده را که شما در خواب میبینید روح مرا میبینید یا مرا با همین قد و قواره جسمانی میبینید؟ آنها گفتند شما دارید کلاه سر ما میگذارید. درست است که ما تو خواب جسم میبینیم، اما خوب این آن جسمی نیست که در خارج هست" (دقیقه ۶۶- ۶۵).
به گفته سروش، نظریه ملاصدرا با آیات قرآن که دال بر معاد جسمانی است، منافات دارد و دینداران نمیتوانند آن را بپذیرند. یعنی آنها جسمانی بودن معاد را از ضروریات دین شمرده و منکرانش را به همین دلیل تکفیر کردهاند. چنان که برخی از آنها ملاصدرا را به همین دلیل تکفیر کردند.
فرض کنیم روایت سروش از نظریه ملاصدرا درباره معاد کاملاً معتبر باشد. به گفته سروش زندگی شخصی پس از مرگ نزد صدرا از "جنس رؤیا" است. فرض کنیم مدعای صدرا صادق باشد و او با دلایل موجه آن را تأیید کرده باشد. اما از این گزاره که "زندگی شخصی پس از مرگ از جنس رؤیا است" نمیتوان این مدعا که "وقتی محمد از زندگی شخصی پس از مرگ خبر میداد، از رؤیاها و خواب هایش خبر میداد" را استنتاج کرد. به فرض آن که زندگی شخصی پس از مرگ از جنس رؤیا باشد، کاملاً احتمال دارد که محمد در بیداری از آن آگاه شده باشد. به عبارت دیگر، از این که معلوم از جنس رؤیاست، منطقاً نمیتوان نتیجه گرفت که علم به آن معلوم هم در خواب پدید آمده است.
در گفتههای سروش هیچ نشانی از ادبیات معاصر فلسفی درباره امکان معاد جسمانی، امکان تناسخ و رابطه روح و بدن وجود ندارد. او بر مبنای روایتی از فلسفه فیلسوفان مسلمان، عدم امکان تناسخ و معاد جسمانی را قانع کننده مییابد و به دلایل فلسفی نمیتواند زندگی شخصی پس از مرگ را بپذیرد. بدین ترتیب، در نزاع مشرکان با محمد بر سر این مسئله، حق را ظاهراً به مشرکان میدهد.
معاد در فرضیه رؤیای رسولانه
ملاصدرا کوشید تا با نظریه پردازی متافیزیکی مسئله معاد جسمانی را به گونهای حل کند. طرفداران معاد جسمانی، به گفته سروش، کار او را کلاهبرداری به شمار آوردند. اما نظریه صدرا نسبت به فرضیه سروش که آیات معاد- یعنی حدود یک سوم قرآن- را خوابهای محمد قلمداد میکند، رویکرد محافظه کارانه تری دارد و با این همه برای سروش قابل قبول نیست. برای این که صدرا در تفسیر قرآنش مینویسد:
"معاد از نظر ما عیناً به همین شخص، به همین چهره، به همین دست و با همین اعضأ و جوارح است" (محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح: محمد خواجوی، چاپ سوم، انتشارات بیدار، ج ۵، ص ۹۶ ).
و
"اعتقاد ما درباره حشر بدنها در روز قیامت آن است که از میان قبور، ابدان محشور میشوند به گونهای که هرگاه هر یک از آنها را بنگری میگویی این فلانی این فلانی و این فلانی است. این اعتقاد مطابق واقع است و چنان نیست که آن ابدان مثل و اشباح اعیان انسانی باشند؛ زیرا از آیات قرآن به دست میآید و نیز مستفاد از شرایع و ادیان آن است که آن چه در معاد بازگردانده میشود عیناً مجموع بدن و روح است نه صرف روح" ( تفسیر القرآن الکریم، ج ۶، ص ۷۳ ).
و در تفسیر آیه "أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ..." (یس، ۸۱ )، مینویسد:
"اعتقاد ما در باب اعاده آن است که آن چه در جهان آخرت بازگردانده میشود انسان با مجموعه روح و بدن است و همین بدن مشخص و معین با روح در آخرت باز گردانده میشود، نه با بدن دیگر، چنان که گروهی به آن باورمند شدهاند. و این همان اعتقاد حق درباره معاد است که با شرع صریح و عقل صحیح منطبق است" ( تفسیر القرآن الکریم، ج ۵، ص ۴۳۴ ).
مطابق فرضیه خوابهای رسولانه، قیامت، بهشت، جهنم، زندگی شخصی پس از مرگ، و...همه خوابهای محمد است.
می گوید، یکی از مهمترین مصادیق صدق فرضیه خوابهای رسولانه مسئله معاد است. معاد تصویریترین بخش قرآن است (دقیقه ۳۰). میگوید:
"تمام آن چه که در قرآن دیده شده است به صورت جسم، یعنی این که جسم آدمیان مشحور میشود، در خواب [توسط محمد] دیده شده است، مثل خورشیدی که میگیرد. لذا نه دلالت دارد بر این که ما حتما آنجا جسمانی رستاخیز خواهیم بود، نه دلالت دارد بر این که رستاخیز ما روحانی است. ما باید این را خوابگزاری کنیم. به هیچ وجه نباید بگوئیم که وقتی اسم جسم و بدن میآید، منظور جسم و بدن بیداری است" (دقیقه ۶۷- ۶۶ ).
مطابق فرضیه خوابهای رسولانه، قیامت، بهشت، جهنم، زندگی شخصی پس از مرگ ؛ همگی اموری سابجکتیو و درونی هستند، نه آبجکتیو و بیرونی و خارجی (سروش کل مدعیات ادیان ابراهیمی را سابجکتیو به شمار میآورد. این مدعا را در نقد بعدی مستند خواهم کرد). همه آنها را پیامبر در خواب دیده و خودش هم به مخاطبشان گفته است که اینها خوابهای من است. میگوید محمد این خوابها را دیده :
"و عین آنها را هم آمده با ما در میان نهاده. که دوستان، عزیزان، مستعمان، صحابیان، مسلمانان، من در خواب دیده ام ستارگان گرفته شده، خورشید خسوف یافته، شتران حامله سرگردان، اینها را من در خواب دیده ام. و در کنارش هم در خواب دیده ام که بهشتی هست و جهنمی هست، یک چنین فضای فوق العاده عجیب و پر همهمه و پر مشغلهای را من دیدم" (دقیقه ۴۵ ).
این مدعای سروش کاذب و بسیار عجیب است. محمد خواب بودن وحی را انکار میکرد و هیچ گاه به مخاطبان خود نگفت که آیات قرآن خوابهای من هستند. استناد فرضیه خواب به خود محمد به عنوان خبر، برخلاف واقع است.
مطابق این فرضیه، آن چه محمد در خواب پیرامون قیامت، بهشت و جهنم دیده، نباید واقع گرایانه تفسیر شوند و ادعا شود که معنای شان همان معنای جهان بیداری است. خوابگزاران باید این خوابها را تعبیر کنند: "قرآن بیش از این نمیگوید که پیامبر در رؤیا دیده است مردگان از خاک برمی خیزند؛ و دیدن جسم و رؤیا لزوماً به معنی بدن در بیداری نیست و باید تعبیر شود" ("زهی مراتب خوابی که به ز بیداری ست" ). مطابق فرضیه خوابهای رسولانه، قیامت خود محمد بود و هر کس که اینک میخواهد در او قیامتی بر پا شود، باید به ولی کنونی خداوند متصل شود تا او که تجسم قیامت است، در شما هم قیامتی بر پا کند.
قرآن وحی است یا شعر؟
مشرکان ادعا میکردند که سبک قرآن، سبک شعر است و محمد هم شاعر است:
"یا این که گویند[قرآن] خوابهای پریشان است. یا [گویند] آن را برساخته است. یا [گویند] او شاعری است" (انبیأ، ۵ ).
"مگر گویند شاعری است که ما در حق او حوادث روزگار[مرگ] را انتظار میکشیم" (طور، ۳۰).
محمد به شدت تمام شعر بودن قرآن و شاعر بودن خود را انکار میکرد. میگفت :
"و ما به او[پیامبر] شعر نیاموخته ایم، و سزاوار او[هم] نیست؛ این جز اندرز و قرآن مبین نیست" (یس، ۶۹).
"و شاعران را گمراهان پیروی میکنند. آیا نمینگری که ایشان در هر وادی سرگشتهاند و ایشان چیزهایی میگویند که خود انجام نمیدهند. مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و خداوند را بسیار یاد میکنند" (شعرأ، ۲۲۷- ۲۲۴).
"آن[قرآن] برخوانده فرستاده گرامی است. و سخن هیچ شاعری نیست" (حاقه، ۴۲- ۴۱ ).
یکی از اشکالهایی که ناقدان به فرضیه خوابهای رسولانه گرفته اند، "قل"های قرآن است. سروش در پاسخ این نقدها ضمن استناد گسترده به مولوی، حافظ، سعدی و دیگر شاعران نشان داده که آنان نیز خودشان به خودشان میگفتند :"بگو". به گفته سروش، قرآن اولاً و بالذات متنی ادبی و مثل شعر است. می گوید :
"قرآن یک کتابی است به شدت ادبی. ما اگر این را فراموش کنیم، و گمان کنیم قرآن کتاب خبری است، اشتباه میکنیم. یعنی روزنامهای است، همین طور صاف یک چیزهایی را گفته و نوشته و ما باید بخوانیم و معنی اش را بفهمیم. این بیان روزنامهای است. تو روزنامه بله این جوری نمیگویند. همان طوری که عرض کردم...آن چه که بر این کتاب غلبه دارد جنبه ادبی است، یعنی یک ادیب به معنای واقعی کلمه، حالا خدا، هر که را میخواهیم بدانیم، نشسته و با کمال بلاغت این کتاب را پرداخته. خودش هم افتخار میکند قرآن، میگوید بالاخره مثل من را نمیتوانید بیاورید، جن و انسی هم بشوند، نمیتوانند. پس کجاش است؟ اگر این یک راست چینی بود و همین جور میشد بخوانی بدون این تفننات بلاغی، قرآن، قرآن نمیشد. به همین دلیل هم بود که برخی میگفتند مثل شعر است. مثل شعر هم بود، منتها خوب خدا [یعنی خود محمد] میگفت شاعر نیست، خیال پرداز نیست" (دقیقه ۳۳ - ۳۱ ).
بدین ترتیب، در این نزاع هم فرضیه خوابهای رسولانه نشان میدهد که حق با مشرکان بود، نه محمد.
استفاده محمد از داستانهای اسطورهای گذشتگان
مشرکان در نزاع با محمد ادعا میکردند که سخنان او درباره سرگذشت اقوام گذشته و نیاکانشان بازگویی داستانهای اسطورهای گذشتگان- از جمله داستانهای تورات و انجیل- است:
"این جز افسانههای پیشینیان نیست" (احقاف، ۱۷)، "این جز افسانههای پیشینیان نیست" (انفال، ۳۱)، "چون به ایشان گویند پروردگارتان چه نازل کرده است؟ گویند این افسانههای پیشینیان است" (نحل، ۲۴)، "و گفتند افسانههای پیشینیان است که برای خود نسخه برداشته است، و آن بامداد و شامگاه بر او خوانده میشود" (فرقان، ۵).
قرآن مدعای مشرکان را انکار کرده و میگفت که محمد اصلاً از داستانهای پیشینیان اطلاعی نداشت و ما- خدا- اینها را به اطلاع او رساندیم :
"ما بهترین داستانسرایی را با وحی فرستادن همین قرآن بر تو میخوانیم و بیگمان پیش از آن از بی خبران بودی" (یوسف، ۳).
"این از اخبار غیبی است که بر تو وحی میکنیم؛ نه تو و نه قومت پیش از این آنها را نمیدانستید" (هود، ۴۹).
اما اینک روشن شده است که محمد به گستردگی از داستانهای اسطورهای تاریخی اعراب، تورات و انجیل استفاده کرده است. سروش حتی نشان میدهد که چقدر از جهان شناسی دیانت زرتشتی و خصوصاً مسئله معادشان در قرآن تکرار شده است.
سروش در پرگار هم گفت که امی بودن محمد به معنای "غیر دیندار نبودن" او بود، نه بی سوادی. و سپس ادامه داد که پیامبر از اطلاعات زمانه و داستان های رایج در منطقه برای ساختن قرآن استفاده کرده است. او گفت : "فرض کنیم پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانسته است. اما این غیر از این است که بگوئیم پیامبر دانا هم نبوده. برای این که دانا بودن غیر از خواندن و نوشتن است. اصلاً دز زمانه ایشان خواندن و نوشتن مرسوم نبود...ما در روایات داریم که عمر بن الخطاب، که بعداً خلیفه دوم شد، تورات می خواند و عبری می دانست. و حتی بعداً یک بار در نزد پیامبر که تورات را باز کرده بود و می خواند، پیامبر به او گفت اگر موسی در زمان من بود به من ایمان می آورد.[مجری: یعنی با اکتساب این اطلاعات و به اضافه این که پیامبر قوه تخیل قوی داشت قرآن را ساخت؟] بله"( دقیقه ۳۷ - ۳۵ ).
سروش نه تنها به ورود داستانهای اسطورهای گذشتگان به قرآن باور دارد، بلکه مدعی است که محمد همه آنها را خواب دیده است. میگوید:
"اینک باید گفت: «خواب احمد، خواب جمله انبیاست». تاریخ انبیا در رؤیاهای محمّد، تکرار میشود و او آدم و نوح و ابراهیم و یعقوب و یوسف و موسی و عیسی... و قومشان را میبیند و میآزماید. در خواب میبیند که نوح نهصد و پنجاه سال دعوت میکند؛ پارهای از یهودیان به سبب نافرمانیشان خوک و بوزینه میشوند؛ عیسی بر صلیب نمیرود، بل کس دیگری میرود و به غلط او را عیسی میپندارند؛ عزیر و مرکبش دوباره زنده میشوند و به جهان بازمیگردند؛ موسی نیل را میشکافد، عصا را اژدها میکند، فرعون در دریا غرق میشود و ذوالقرنین سدّ آهنین میسازد؛ ادریس به آسمان میرود و... این همه رؤیاهایی هستند که محمّد روایتگر آنهاست و چه باک اگر نشانی از آنها در تاریخ نیست! مگر خوک و بوزینهای که در خواب میبیند، همانست که در بیداری است؟ مگر دوباره زندهشدن عزیر و بازگشتش را به جهان نباید تفسیر خوابگزارانه کرد؟ آیا شکافتن دریا و دیدن اژدها در خواب همان دیدن اژدها و شکافتن دریا در بیداری است؟ اینها همه محتاج تعبیرند تا معنای مستقیمی بیابند وگرنه، در چاه ویل تکلّفاتی خواهیم افتاد که پیامشان را مخدوش میکند" (رؤیاهای رسولانه ۲).
و
"داستان آدم...آشکارا صبغه و ماهیتی رؤیایی دارد...همچنین است قصّه خضر و موسی در سوره کهف، و همچنین است خلقت شش روزه آسمان و زمین...این سخن مؤیّد این معناست که پیامبران (موسی ـ محمّد) در رؤیا، خلقت جهان و انسان را حقیقتاً در شش روز دیده اند، نه شش دوره" ("زهی مراتب خوابی که به ز بیداری ست").
محمد عابد الجابری ۲۳۸ صفحه از کتاب رهیافتی به قرآن کریم، در تعریف قرآن را به داستانهای تاریخی قرآن اختصاص داده است. رأی صریح او این است که قرآن کتاب تاریخ نیست. این داستانها در میان مردم آن دوره جاری بوده است. خداوند از همان داستان ها- فارغ از صدق و کذب و فارغ از اسطورهای یا واقعی بودنشان- برای دو هدف استفاده کرده است: الف- پند و موعظه و عبرت. ب- "برهان" برای اثبات نبوت محمد در رؤیارویی با مخالفان."قصص در قرآن وسیلهای بیانی است که جانشین برهان و حجت میشود تا رسالت محمدی و مضمون پیچیده آن را اثبات کند" (محمد عابد الجابری، رهیافتی به قرآن کریم، در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، نشر نی، ص ۳۸۷ ).
جابری براساس سیر نزول آیات، تمامی داستانها را بازسازی کرده و نشان میدهد که محمد چگونه در برخورد با مشرکان، یهودیان و مسیحیان از آنها برای اثبات نبوت خود استفاده میکرده است. حقیقت تاریخی اصلاً مد نظر نبوده، بلکه تأیید نبوت ملاک بوده است، "اما حوادث و امور مربوط به دعوت محمدی که در ضمن بیان این قصص مطرح میشود، حقایقی تاریخی اند" (محمد عابد الجابری، رهیافتی به قرآن کریم، در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، نشر نی، ص ۳۵۰ ).
تصویری از محل نزاع
در پرتو فرضیه خوابهای رسولانه مسائل زیر قابل طرح است:
یکم- از نظر فلسفی و علمی در مورد زندگی شخصی پس از مرگ حق با مشرکان بود و محمد اشتباه میکرد.
دوم- اگر فرضیه خوابهای رسولانه را جدی بگیریم، چون کل قرآن محصول خوابهای محمد است، پس نزاع محمد و مشرکان نیز باید در خواب روی داده باشد، نه بیداری. سروش در مواردی گفته است که نزاعهای تاریخی زمان پیامبر را هم محمد در خواب دیده است :
"قرآن برای ما باز میگوید که خدا دشمنان محمّد را، در خواب، در چشم او اندک نمود تا دلیری یابد و به سپاهیان خود دلیری دهد تا در جنگ پیروز شوند، و پیروز شدند. محمّد به راستی گمان کرده بود که دشمنان اندکاند و خواب خود را عین بیداری پنداشته بود. و این تدبیر الهی و مقتضای سرشت خواب بود که وارونهنمایی کرد و اندک را بسیار، و بسیار را اندک نشان داد" (رؤیاهای رسولانه ۲ ).
در پرانتز بگوئیم که نه تنها همه مسلمانان در طول تاریخ خطا کرده و قرآن را تفسیر کرده و خوابها را بیداری گرفته اند، بلکه سروش در اینجا به صراحت تمام مینویسد که محمد هم مرتکب این خطا شد و "خواب خود را عین بیداری پنداشته بود". وقتی خود محمد میان خواب و بیداری تمایز نمینهاد، روشن است که پیروانش هم با الگو قرار دادن او مرتکب همین خطا شده و میشوند.
سوم- محمد در حال گفت و گو و جدال با مشرکان بود. آنان زنده شدن مردهها و زندگی شخصی پس از مرگ را انکار میکردند. اما محمد خواب هایش را به عنوان واقعیت به آنها ارائه میکرد. مشرکان میگفتند همه اینها را خود محمد ساخته و به عنوان سخنان خداوند مطرح میسازد. محمد میگفت، نه اینها سخنان خداوند است. فرضیه رؤیاهای رسولانه جانب مشرکان را گرفته و میگوید کل قرآن را محمد تولید کرده است.
مشرکان میگفتند اینها خوابهای پریشان محمد است :
"بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَهٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ : یا این که گویند[قرآن] خوابهای پریشان است. یا [گویند] آن را برساخته است. یا [گویند] او شاعری است. پس باید مانند آنچه به پیشینیان داده شد معجزهای برای ما بیاورد" (انبیأ، ۵).
محمد پاسخ میداد که اینها خواب یا ساخته من نیستند، سخنان خداوند هستند. فرضیه رؤیاهای رسولانه هم نظر مشرکان را تأیید کرده و میگوید تمامش خوابهای محمد بود.
اکبر گنجی ◄ مطالب بیشتر از همین نویسنده |
چهارم- نزاع مشرکان و محمد، نزاع خواب و بیداری بود. مشرکان- مطابق سطح معرفت زمانه- استدلال میکردند که: الف- قرآن سخنان خداوند نیست. ب- همه قرآن را خود محمد ساخته و پرداخته است. پ- قرآن خوابهای محمد است. ت- قرآن متنی شاعرانه بوده و شاعرش محمد است. ث- قصص قرآن اسطورههای پیشینیان است.
فرضیه رؤیاهای رسولانه نشان میدهد که در تمامی این موارد حق با مشرکان بود. آنان از واقعیت سخن میگفتند و محمد از خواب. آنان میگفتند در جهان واقع چه اموری ممکن و چه اموری ناممکن است، اما محمد به آنان میگفت که همه اینها در خواب عین حقیقت هستند.
فرضیه خوابهای رسولانه میگوید که خوابگزاران باید بیایند و خوابهای محمد را برای ما تعبیر کنند. تعبیر آنها هرچه باشد، یک نکته قطعاً روشن است: خورشید، ماه، آب، و هیچ یک از مشاهدات خواب، موجودات جهان واقع نیستند. بدین ترتیب، خواب گزاران نیز تأیید خواهند کرد که حق به جانب مشرکان بود.
مشرکان باورهای محمد را انکار میکردند و مطابق فرضیه رؤیاهای رسولانه محمد به آنها میگفت که پس از مرگ به جهنم خوابهای من خواهید رفت یا در جهنمی که من در خواب میبینم مجازات خواهید شد:
"[گویند] شما و آن چه به جای خداوند میپرستید هیزم جهنمید و شما وارد آن خواهید شد و اگر اینان خدایان حقیقی بودند، وارد آن[جهنم] نمیشدند که همه در آن جاویدانند" (انبیأ، ۹۹- ۹۸ ).
پنجم- در پرتو فرضیه رؤیاهای رسولانه، باید تحقیقات تاریخی جدیدی صورت بگیرد. مشرکان واقعی آنانی نیستند که محمد در خواب هایش دیده است، آنان فرهیختگانی بودند که بهتر از محمد وحی، نبوت، قرآن و معاد را میفهمیدند.
در مورد توحید نیز، الله، رحمان (زخرف، ۲۰. فرقان، ۶۰ )، رحیم، و...برخی از خدایان آنان بودند که البته الله در این میان جایگاه ویژهای داشت و او را خالق جهان به شمار میآوردند (زمر، ۳۸. یونس، ۳۱. عنکبوت، ۶۳. انعام، ۱۳۶ ). مشرکان برای الله شریکانی در نظر میگرفتند (انعام، ۱۰۰ ). محمد همه خدایان مشرکان را به خدای واحد الله تبدیل کرد و بقیه را به نامهای این خدای واحد در آورد. با این همه این را هم پذیرفت که خدا را به نامهای الله یا رحمان بخوانند (اسرأ، ۱۱۰. طه، ۵. فرقان، ۵۹). مشرکان به هیچ وجه زیر بار این مدعا نمیرفتند که الله با محمد سخن گفته باشد و قرآن را سخنان الله به شمار نمیآوردند. فرضیه خوابهای رسولانه هم در این نزاع حق را به مشرکان میدهد. در مورد تبدیل خدایان مشرکان به خدای واحد (الله) فرضیه خوابهای رسولانه با معضلی تاریخی روبروست که مستقلاً به آن خواهیم پرداخت.
ششم- سروش قطعاً مانند مشرکان درباره محمد نمیاندیشد. او محمد را مردی صادق، بزرگ، پر شده از خداوند، خدای متجسم، قیامت حاضر و پیامبر به شمار میآورد. او عاشق محمد است، اما سخن در پیامدهای نظری و عملی یک فرضیه است، نه فرضیه پرداز.
هفتم- محمد و مشرکان خوابهای مختلفی میدیدند. مطابق فرضیه خوابهای رسولانه باید به نتایج خوابها نگریست و درباره شان داوری کرد. نتیجه خوابها نشان داد که مدعیات مشرکان در مورد ساختن قرآن توسط محمد، خواب بودن قرآن، شعر بودن قرآن، زندگی شخصی پس از مرگ و آوردن داستانهای اسطورهای گذشتگان به قرآن حق با مشرکان بود. پرسش مهم: مشرکان بهتر خواب میدیدند یا محمد؟
هشتم- اگر فرضیه خوابهای رسولانه به عنوان یک سرمشق یا برنامه تحقیقاتی جا بیفتد، در این صورت جایگاه مشرکان کاملاً تغییر کرده و محققانی که در داخل این برنامه تحقیقاتی کار میکنند، تصویری مخالف با گزارشهای قرآنی از آنان ارائه خواهند کرد.
نظرها
طارق سبکتگین
آقای گنجی عزیر! بنظر من "نقد" آرا همیشه راه حل است. نقد را برای خواننده بنویسید. جنابعالی در بخش پایانی نوشته خود به زبان کنایه متوسل شده اید و این به صلابت و استحکام نوشته ـ بسیار در خور توجه و مفید به فایده ـ شما لطمه می زند. مطلب دیگری که به نظرم در مقاله شما مکث ایجاد می کند تکرار زاید است. یک گزاره قرآن را که در ششصد جای قرآن آمده لزومی ندارد که ششصد بار در نوشته خود تکرار کنید. می توانید بنویسید این گزاره ششصد بار عیناً در قرآن آمده است. مشکل من به عنوان خواننده نوشته شما و آقای سروش این است که من منظور نظر آقای سروش را از طرح دعوی ایشان نمی دانم و نمی فهمم و گاه مباحث شما به نظرم سر در گم کردن هر چه بیشتر کلاف است. بهتر نیست به ایشان توضیح دهید که قرآن کتاب علمی نبوده و نیست و نمی تواند باشد بلکه کتاب یک دین به اسم اسلام است و اسلام به مثل هر دین دیگری به زبان دین طرح شده و به زبان دین هم فهم می شود. نیاز ما ـ کما این که ایشان نیز زمانی بر این باور بودند ـ تغییر در فهم مان از دین است. بی تردید مشکل ما در فهم از دین است. این معضل و مشکل در روز و روزگاری که در آن بسر می بریم بیش از هر زمان دیگر ملموس است اما راه حل این مشکل در رجوع به بوعلی سینا یا ملاصدرا نیست. حل مشکل ما در گرو تطبیق و انطباق دادن دین با موازین حقوق بشر است. این اصلی ترین معضل جامعه مسلمان امروز است. ما دو راه داریم: این که بشر را مقید به دین کنیم یا درکمان از دین را بشری و مقید به مراعات حق و حقوق بشر کنیم. گفتن این که قرآن روایت خواب های پیغمبر است اقدام جهت حل هیچ مشکلی نیست و بلکه اشاره به بی راه است. این که آقای سروش علیه نص صریح قرآن استدلال می کند معقول و منطقی به نظر نمی رسد. مثل این است که برویم نزد برت راند راسل و استدلال کنیم که ریاضیات رسم الخط و نقاشی است. یقین ایشان می دانند که یک میلیارد مسلمان این دعوی را جدی نمی گیرند و یقین ایشان کماکان بر دعوی خود مصرند و خواهند بود. با احترام به شما و عالیجناب سروش
حسین میرمبینی
محترمانه همان است که آقای طارق سبکنگین بیان داشتند . غیرمحنرمانه اش این است که بگویم آقای سروش و همینطور گنجی شیپور را از ته گشادش می زنند. بجای آنکه از مسیر کلام وحی کار دست آخوندها بدهند و شر آنها را از سر ما کم کنند با حرفهای صدمن یک غازشان هر روز کار دست مردم بدبختی می دهند که برای 1200 سال درچنگال اسلام سیاسی و فقاهتی و و دین تشکیلاتی اسریند و کاری از دست شان ساخته نیست قرآن در آیه 14 سوره نحل می گوید"ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدی و رحمة لقوم یومنون". (=و قرآن را بر تو نفرستادیم بجز آنکه (تو) برای آنها که در آن اختلاف دارند روشن سازی و آن هدایت و رحمت است برای آنها که بدان ایمان دارند.) . حالا سروش آمده با طرح موضوع قرآن رویای پیامبرانه کل این جریان را در ابهام می برد و شک به دل مسلمانان وارد می سازد که چی؟ مسلمانان اکنون با وجود آخوندها و دین فروشی و ریاکاری و دزدی و شارلاتان بازی که از آنان می بینند منتظر یک تلنگر اند که بیفتند تو منطقه بی دینی و بزنند زیر خدا و دین و محمد. به نظر من حرفهای سروش و همینطور گنجی بهترین هدیه ای است که در این شرایط می توان به حکومت مذهبی در ایران داد و از این بابت دست آن ظالمین ریاکار را باز گذاشت از آنکه به بهانه حفاظت از دین در مقابل افرادی مثل سروش و گنجی که علنا کفر می گویند هر چه بیشتر ظلم کنند و مردم بیچاره را تحت فشار گذارند. به عنوان یک مسلمان از اینها و آنها که در ایران به نام دین بر مسند پیامبر تکیه زده اند و به نام قرآن ظلم می کنند تبراء می جویم .
M
بياييد كمي در اين مورد تعمق كنبيم كه اگر اسلام وجود نداشت جوامعي كه در خاورميانه،قسمتهايي از قاره هاي ديگر قرار گرفته اند چگونه بنظر ميرسيدند. آيا اسلامگرايان جنايتكار و ويرانگر بوجود ميامدند تا بر اين جوامع چون ايران،عراق،افغانستان،سوريه،چچن،لبنان،مصر.... حاكم شوند و حمام خون را بياندازند؟. آيا اگر اسلام وجود نداشت ما شاهد 11 سپتامبر مي بوديم؟ آيا اگر اسلام مجود نداشت اين جوامع بجاي ماندن در عمق جهالت و تاريكي مسير تكاملي خود را ادامه نميدادند ؟تاسف عميق اين است كه آن ايدئولوژي اول شعور و خرد انساني را هدف قرار ميدهد ووقتي آنرا نابود كرد شروع به گسترش ميكند. بدين طريق قرباني هاي آن ايدئولوژي هرگز قادر نيستند عامل جهنمي را كه در آن زندگي ميكنند و علت اصلي تمام فجايع هولناكي را كه تجربه ميكنند ببينند زيرا كه سلول هاي مغز آنان از كودكي در اختيار كامل آن ايدئولوژي قرار گرفته است و از انسانهاي دربند و زنداني انتظاري نميتوان داشت.
محسن
"...اما هیچ یک از فیلسوفان مسلمان نتوانستند زیر بار معاد جسمانی بروند، چون با اصول فلسفی منافات دارد. برای این که شبهههای آکل و مأکول پیش میآید “اگر کسی را در بیابان جانوران خوردند، بعد خداوند چگونه اجزای او را جمع میکند، حالا اگر آن جانور را یک جانور دیگر بخورد، آن جانور را هم یک جانور دیگر بخورد، یک جزیی از بدن یک نفر میشود جزیی از بدن چند نفر، چه جوری این را باید مشحورش کرد؟..." بنظر من لزوما فقط "جمع آوری" اجزا نیست مانند آنچه این آیه اشاره میکند: أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ "نَجْمَعَ" عِظامَهُ * بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ بلکه می تواند "خلقت مثل" باشد: أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ" یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ" پس شبهههای آکل و مأکول منتفی است. حال اگر شبهه تناسخ مطرح شود جواب من اینست که: تناسخ از این جهت مردود است که در روز محشر معلوم نمیشود روح با کدام بدن باید در محکمه الهی حاضر و پاسخگو باشد. اما خلقت بدنی جدید با همان مختصات بدن قبلی "در روز برخاستن از قبور" بعنوان یک زندگی دنیوی محسوب نمیشود و در نتیجه مشمول حسابرسی نیست چرا که عملا بمنظور حضور در جلسه حساب و بعد از آن خلق شده است پس شبه ای در هویت شخص ایجاد نمیکند.
ابراهیم
یک جمله: وحی ، دین و ... همه خرافات محض هستند به جای تبیین وحی خرفات بودن دین را اعلام کنید «صرفا جهت اطلاع»
Fahim
بسیار عالی. همینطور کم کم پیش بروید روزی هم خواهد آمد که اثبات بشود چیزی از آسمان نیامده است. واقعاً فکر می کنید جهان با این سطح از پیچیدگی با آن خرافات دارد عمل می کند؟ عقل بشر با همه نواقصش تنها چیزیست که برای فهم دنیا و رفتارهای پیچیده و عجیب آن در اختیار داریم. عقل می گوید که این دین که ما با آن متولد شدیم از اساس اشکال جدی دارد. اگرچه این دین در ظاهر رو به پیشرفت و گسترش است اما از درون پوک و خالی است و روز به روز مشخص تر می شود. وقتی ایمان کورکورانه جای تعقل را بگیرد هر رفتار اشتباهی را هم توجیه می کنیم. مثلاً چرا پیامبر 50 ساله با دختر 9 ساله خوابیده است؟ چه توجیهی برای آن هست؟ چه توجیهی برای آن هست که خون حتی یک نفر که این ها را قبول ندارد ریخته شود؟ اصولاً اسلام جز خفت عقل چه نوآوری آورده است؟ تنها از دین یک انتظار می رود و آن بهبود اخلاقیات است که آن را هم دریده اند. وقتی کسی که با شما هم عقیده نیست می کشید، وقتی دیگران را نجس می شمارید، وقتی مجاز می دانید تهمت زدن به رقیب برای خارج کردن او از میدان را، وقتی کلیه رفتارهای اشتباه خود را خواست خدا می نامید، وقتی دروغ گویی سر تا پایتان را آلوده است، وقتی فریب می دهید، وقتی فاحشه گری اسلامی و صیغه را بجای عشق ترویج می دهید،وقتی کسانی که شما را قبول ندارند می کشید و خونشان را می ریزید دیگر چه جایی برای اخلاقیات باقی می گذارید؟ فساد از سر و روی شما می ریزد. دستکم دین ناباورانی که با دیگران این کارها را می کنند آن را بر اساس نظر خداوند نمی دانند. راستی یادم رفت: شهوت رانی با دختر شیرخوار که امام خمینی از اسلام استنتاج نموده و تایید کرده اند را چگونه توجیه خواهید کرد؟ هر کدامتان تایید می کنید دختر ****.
Fahim
ما چه خدا را قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، چه اخلاقیات را قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، باید کم کم فهمید که اگرچه انسان نیازمند معنویت و شاید اتصال به بینهایت است اما ادیان و خصوصاً اسلام ازین خصیصه و تمایل بشر سوء استفاده کرده اند. ما می توانیم به اخلاقیات پایبند باشیم ولی اصلاً آن را جزئی از دستاوردهای ادیان ندانیم. می توانیم به خدا باور داشته باشیم و آن را از تعقل و اندیشه در رفتار دنیا بفهمیم و نه از آورده های ادیان. این ادیان با این افتضاحاتی که بالا آورده اند نمی توانند از آسمان آورده شده باشند. و خیلی بیشتر به نظر می رسند ساخته همین آدمهای خلاق باشند. به چه دلیل ؟ چون اثرات آن را امروز می بینیم. این اعتقاداتی که الان هست حتی انسان های سالم را هم بیمار می کنند. چه کسی گفته است که مانند فلان کتاب آسمانی را نمی توان آورد؟ باید گفت که بله مانند آن ها را نمی توان آورد. مانند شاهنامه فردوسی و مثنوی را هم نمی توان آورد. اصولاً هر اثری مانند آورنده آن منحصر بفرد است. اگرچه نمی توان مانند آن ها را آورد ولی می توان خیلی بهتر از آن ها را آورد. در حقیقت خیلی بهتر است فرض شود که بشر از طبیعت و معمای آن همینقدر را می داند بجای آن که با استدلال های نامعقول خون دیگران که ما را قبول ندارند بریزیم.
Fahim
جهان هستی آنقدر رموز و پیچیدگی و امور ناشناخته و خارج از درک دارد که ادیان نه تنها قدرت درک آن را ندارند بلکه هیچ پاسخ معقولی هم ندارند. اگر چه انتظار می رفت که این ها به زندگی بشر معنا ببخشند اما رنجهای بیشمار بر بشریت می افزایند. امروز میبینیم که چگونه دینی مانند دین ما تیشه بر ریشه اخلاقیات میزند. با کشتن افرادی که آن ها را قبول ندارند، با دروغ ها فریب ها برای بروزرسانی ادیان، با ریاکاری ها، با خوار شمردن ناباوران و زورگویی به مردم. واقعاً جهان هستی بر اساس این چرندیات دارد کار می کند؟
shahab
اگرجناب سروش" قطعامانندمشرکان درباره محمدنمی اندیشدواومحمدرامردی صادق،بزرگ ،پرشده ازخداوند،[...]بشمارمی آورد"؛وقتی نگاه،برداشت وتحلیلش ازقرآن،پیامبروقیامت همان نگاه مشرکان است ،بنابراین دوست داشتن محمدو"عاشق محمدبودن" چه مناسبت وارزش واعتباری دارد؟!شخصیت محمدبخاطر"الهی"بودن ودررابطه بودن اوباخداست؛وابهت ،عظمت والوهیت اوبه سبب همین ارتباط ورسول بودن اووکتابی است که قرآن نام داردواین کتاب تماما"وحی خداوند"برمحمداست،وقتی این ارتباط،خوابهای پریشان تعبیرشود،سروش "عاشق "چه چیزی ازمحمداست؟