برکسیت و زبان انگلیسی
فرمهر امیردوست - آیا پس از برکسیت، انگلیسی میتواند یکی از زبانهای رسمی و اداری اتحادیه اروپا باشد؟ آری. اما اثرگذاری بریتانیاییها بر زبانشان کاهش پیدا میکند.
آیا پس از برکسیت زبان انگلیسی میتواند یکی از زبانهای رسمی و اداری اتحادیهی اروپا باشد؟
اتحادیهی اروپا ۲۴ «زبان رسمی» دارد، در حالی که مراودات روزمرهی مؤسسات و ادارات اتحادیه با سه «زبان اداری» برگزار میشود - آلمانی، فرانسه و انگلیسی؛ تنها به این دلیل که این سه کشور بزرگترین کشورهای اتحادیه هستند.
با وجود اینکه آلمانی بیشترین تعداد سخنگو را در اروپا دارد (۱۸ درصد آلمانی، ۱۲ درصد فرانسوی و ۱۳ درصد انگلیسی)، بیتوجهی آلمانها به زبانشان باعث شده که زبان اداری اتحادیه عملا به دو زبان تقلیل پیدا کند. به عنوان مثال نشستهای خبری نیمروزی اتحادیهی اروپا تنها به زبان فرانسه و انگلیسی برگزار میشود.
از سال ۲۰۰۴ با ورود کشورهای اروپای شرقی به اتحادیه ستارهی اقبال زبان فرانسه فرونشست، زیرا مقامات و نمایندگان کشورهای اروپای شرقی به زبان انگلیسی بیشتر تمایل نشان میدهند. اما فرانسه میدان را خالی نکرده است. دولت فرانسه با هدف حفظ «چندزبانگی» و مبارزه با قدرت زبان انگلیسی بودجهای برای خبرنگاران و مقامات رسمی حاضر در بروکسل در نظر گرفته که به رایگان فرانسوی بیاموزند. البته که نتیجهی نبرد تا امروز چندان خوشایند هم نبوده. ژان کاترمیر، خبرنگار فرانسوی مقیم بروکسل، در توئیتهایش بارها و بارها به این مسئله اشاره کرده است. مثلاً در هفتم ژوئن سال گذشته نوشته است: «کمیسون میخواهد در مقابل ۶۰۰ تن از مقامات صحبت کنم (...) به انگلیسی. فرانسوی گوری است که مرده ندارد ...»
بله، واقعیت این است که زبان انگلیسی عملا به «زبان میانجی» یا «لینگوا فرانکا»ی اتحادیهی اروپا بدل شده است، و فرانسوی تنها در دفاتر قدیمیتر یا کشورهای جنوبی اروپا استفاده میشود. گستردگی استفاده از زبان انگلیسی به حدی است که حتی لهجهای غیر بومی از آن به وجود آمده: «انگلیسی بروکسل.» در سپتامبر ۲۰۱۳ شورای ناظران اتحادیهی اروپا جزوهای ۶۶ صفحهای از «اشتباهات مرسوم انگلیسی در نشریات اتحادیهی اروپا» منتشر کرد که با توجه به تجربهی مترجمان رسمی کمیسیون اروپا نگاشته شده است.
حال فرانسویها و آکادمی زبان فرانسه مشتاقانه به نتایج و تبعات خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا چشم دوختهاند. یک روز پس از رفراندوم برکسیت ژان لوک ملنشون، سیاستمدار فرانسوی، در توئیتی نوشت که انگلیسی دیگر نباید «جزو سه زبان اداری پارلمان اروپا باشد.»
اما واقعاً زبان انگلیسی همچنان میتواند یکی از زبانهای رسمی و اداری اتحادیهی اروپا باشد؟
ایرلند و مالت
با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا تنها دو کشور کوچک با زبان رسمی انگلیسی در اتحادیه حضور خواهند داشت - ایرلند و مالت. جمعیت این دو کشور کمتر از یک درصد جمعیت اروپا را تشکیل میدهد و زبان ملی هر دو کشور هم در واقع انگلیسی نیست. در مقایسه ایتالیاییها ۱۲ درصد جمعیت اروپا را تشکیل میدهند، اسپانیاییها ۹/۲ درصد، و لهستانیها ۷/۶ درصد.
اساس قانونی
نکتهی مهم این است که قانون «سه زبان اداری» در قوانین اتحادیه ثبت نشده است. در سال ۲۰۰۴ تلاشهایی برای ثبت آن انجام شد، اما طرح پیشنهادی رأی کافی نیاورد و گزارهی مورد بحث از پیمان لیسبون (۲۰۰۷) حذف شد. همین نکته باعث شد که ایتالیا و اسپانیا، پس از آزمون استخدامی کمیسیون اروپا در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳، بحث قانونی تازهای را پیش بکشند. کارمندان کمیسیون اروپا باید بر حداقل یکی از سه زبان اداری تسلط داشته باشند، و چنین پیشفرضی باعث ایجاد تبعیض میان کاندیداها شده. در حالی که کاندیداهای تصاحب شغلهای اداری در کمیسیون (از جمله ناظران، مشاوران علمی، و حراست و نگهبانی) بایستی آزاد باشند که هر کدام از ۲۳ زبان رسمی اتحادیه را به عنوان «زبان دوم» خود انتخاب کنند. دادگاه نتیجهی آزمون استخدامی را باطل کرد. در بیانیهی رسمی دادگاه آمده: «این ادعا که انگلیسی، فرانسوی و آلمانی فراگیرترین زبانهای اتحادیه در کمیسیونهای داخلی هستند مبهم و غیرقابل استناد است.»
بنا بر این اساس قانونی برای بیرون کردن زبان انگلیسی از دایرهی «زبانهای رسمی» اتحادیه وجود ندارد، زیرا هر ۲۴ زبان قاعدتا باید با هم برابر باشند و حتی پس از خروج بریتانیا از اتحادیه زبان انگلیسی همچنان زبان رسمی مالت و ایرلند است. اما آیا فرانسه میتواند از برکسیت دستمایهای برای پایین کشیدن زبان انگلیسی از جایگاهش به عنوان «زبان اداری» اتحادیه بسازد؟
احتمالش بسیار ضعیف است، زیرا نیرویی که زبان انگلیسی را چنین قدرتمند ساخته فرهنگی است، نه سیاسی. چرا مقامات و نمایندگان کشورهای اروپای شرقی در اتحادیه به زبان انگلیسی بیشتر تمایل نشان میدهند؟ شاید چون تمام عمرشان فیلمهای آمریکایی دیدهاند. شاید چون بیشتر تحصیلات عالیهشان را با تکیه بر مقالات علمی نوشته شده به زبان انگلیسی گذراندهاند. هر چه که هست، اقبال زبان انگلیسی به عنوان «زبان دوم» مستقیماً نتیجهی حضور «بریتانیا» در اتحادیه نیست. در حال حاضر زبان انگلیسی زبان اول یا دوم ۵۱ درصد جمعیت اروپا است، در حالی که تنها ۲۶ درصد بر زبان فرانسه و ۳۲ درصد بر زبان آلمانی تسلط دارند.
ارتباط رله
گذشته از اینها، زبان انگلیسی نقش مهمتری در برقراری ارتباط میان مقامات اتحادیهی اروپا دارد که از آن با عنوان «رله» یاد میکنند. طبق قوانین اجرایی کمسیون اروپا در صورتی که یکی از نمایندگان به زبانی غیر از زبان فعال جایگاه مترجمین صحبت کند مترجم میتوانند به جایگاه دیگری وصل شود که زبان مورد نظر از زبانهای فعالش باشد و متن صحبتها را با کمک زبان سوم ترجمه کند. به عبارتی همیشه این امکان وجود ندارد که متنها مستقیماً از زبانی به زبان دیگر ترجمه شود. (حاصل جایگشت ۲۴ زبان مبدا و مقصد عددی غیرقابل درک است!) به عنوان مثال زبان مالتی و استونیایی را در نظر بگیرید: به جای اینکه لزوماً مترجم زبان مالتی به استونیایی و برعکس در جایگاه مترجمین حضور داشته باشد، مترجم انگلیسی متن را از مالتی به انگلیسی ترجمه میکند، و مترجم استونیایی ترجمهی انگلیسی را به زبان استونیایی برمیگرداند.
نتیجتاً امکان اینکه برکسیت بتواند بر سرنوشت زبان انگلیسی در اتحادیه تأثیر بگذارد بسیار غیرمحتمل است. شاید بهترین نقطهی پایانی بر سؤال موجود نظر دکتر اینگرید پیلر باشد که در مقالهی «آیا به آغاز پایان زبان انگلیسی رسیدهایم؟» به بررسی نقش و سرنوشت «زبانهای میانجی» در گذشته (از جمله زبان لاتین و فارسی) پرداخته: انگلیسی مدتها است به عنوان زبان میانجی در بازرگانی جهانی و شرکتهای چند ملیتی جایگاه خود را مستحکم کرده. در نتیجه، خیر، برکسیت آغاز پایان زبان انگلیسی به عنوان زبان میانجی نیست و در واقع آیندهی درخشانتری هم در انتظارش است. اما نتیجهی مستقیم برکسیت بر زبان انگلیسی این است که فاصلهی سخنگویان بومی انگلیسی از این زبان روز به روز بیشتر خواهد شد و تاثیرشان بر روند تکاملی زبان کمتر و کمتر.
منابع:
نظرها
سعید مظفری
نیرویی که زبان انگلیسی را چنین قدرتمند ساخته فرهنگی – سیاسی است و درست به همین علت هم انگلیسی نمی تواند بعنوان زبانی میانجی پایدار بماند. اصولا هیچ زبان ملی نمی تواند چنین جایگاهی را از آن خود کند چون مستقیما به مسئله هویت بر می خورد؛ هویت فردی، ملی... زبان ملی حامل و حاصل فرهنگ است و اگر بین المللی/ میانجی و تحمیل شود مقاومت فرهنگهای دیگر را به اشکال مختلف در پی خواهد داشت. مثالهای فارسی و لاتین عکس خواست این مقاله را باز می نمایاند. لاتین پس از فروشکست قدرت سیاسی پشتیبان آن به چندین زبان ملی تقسیم شد. فارسی/ پارسی نیز همچنین؛ به مرزهای ملی خود بازگشت و در داخل مرزهای خود هم هنوز نقش میانجی را بمدد قدرت سیاسی ایفا می کند و هیچگاه بطور دموکراتیک نقش وحدت بخش نداشته است. مخالفتها با زبان انگلیسی (بعنوان زبانی بین المللی) حاصل بینش بشری ناشی از تجارب تاریخی در خصوص غلبه سیاسی-فرهنگی یک قوم غالب است که می خواهد زبان و فرهنگ خود را غالب کند. این امری آموزده و شکست خورده است و آزموده را آزمودن خطاست. این همان راه گذشته است که هر کس زور دارد در همه زمینه ها زور بگوید! تفکر مدرن نه بر پایه قانون غلبه بلکه بر پایه غلبه قانون بنا شده و قانون چیزی نیست جز توافق همگانی بر احترام متقابل نسبت به همه شئون یکدیگر و از جمله زبان. تفکر مدرن راه خود را از استبداد – در همه جلوه هایش- جدا کرده و به پلورالیسم بها می دهد. زبان میانجی لازم است ولی نباید و نمی تواند زبان یک قوم خاص باشد... https://www.tribunezamaneh.com/archives/100511