● دیدگاه
نوعی از کتاب و نوعی از کتابخوانی
فکرش را بکن که اگر فردوسی توسی، جلالالدین بلخی، سعدی و حافظ در زمانهی حضرات و آقایانِ مصادرهچی قدرت حضور داشتند چه حال و روزگاری پیدا میکردند.
وارد یکی از کتابخانههای عمومی وزارت ارشاد شدم. دیدم تعدادی بروشور خوش نقش و نگار را در دیسی چیدهاند تا لابد هر ارباب رجوعی برگی از آنها را از دیس بردارد. انگار دیگر عزت و احترام بالاتر از این نمیشد که آن را هم به ظاهر داشتند در حق مردم و ارباب رجوع به جا میآوردند. نزدیک رفتم و دیدم روی برچسبی نوشتهاند که با بردن این برگه به انتشاراتِ ... میتوانید برای خرید کتاب سی و پنج در صد تخفیف بگیرید. حالا ببین ناشر یادشده چهقدر در دستگاه حکومتی ارج و قرب دارد که وزارت ارشاد با جان و دل از توان ادارات و کارمندان خود برای بازاریابی و رونق کار و بار این ناشر سود میجوید. تا جایی که از وزیر گرفته تا مدیران وزارتخانه کسی از خود نمیپرسد که فروش و عرضهی کتاب چهقدر باید سود داشته باشد که این ناشر مکتبی و خودی سی و پنج درصدِ آن را به خریدار میبخشد. آیا نمیتوان این معادلهی نه چندان پیچیده را اینگونه حل نمود که ناشر خوشاقبال وزارت ارشاد، از پیش به گونهای غیر مستقیم مزدش را از وزارتخانه دریافت کرده است؟
به تازگی طرح تابستانهی کتاب را راه انداختهاند. میگویند که نزدیک ششصد از ناشران در این طرح سراسری و کشوری مشارکت دارند که کتابهای خود را تا بیست و پنج درصد تخفیف به مشتریان بفروشند. به ادارات ارشاد شهرها و مراکز استانها هم پول و اعتبار کافی دادهاند تا بروند از برگزارکنندگان همین طرح تابستانی کتابهایشان را خریداری نمایند. همچنین پشت سر هم در بوق و کرنا میدمند که کتابِ ارتباط با خدا و شرح دعای جوشن کبیرِ فلان شیخ و بهمان سید بیش از همه به فروش رفته است تا اهمیت و ارزش کار خود را برای بالاییهای نظام و "حضرات آیات عظام" بهتر و بیشتر به نمایش بگذارند. به واقع وزارت ارشاد را باید کاشف بیچون و چرای این گونه کتابها شمرد. چیزی که گویا در طول تاریخ به عقل کسی قد نمیداد و اکنون مدیران خودفرمودهی نظام، کاناییِ خود را در اختراع آنها به کار میگیرند.
یکی از ادارات فرهنگی وزارت ارشاد نیز در اقدام مبتکرانهی دیگری پیامک زیر را برای بسیاری از شهروندان تهرانی ارسال نموده است:
"کتاب بخوانید جایزه بگیرید. ششمین جشنوارهی کتابخوانی رضوی با میلیونها ریال جایزه. جهت شرکت در بخش الکترونیکی به آدرس: http://portal.shamstoos.ir بخش مکتوب: مراجعه به نزدیکترین کتابخانهی عمومی محل زندگی در شهر تهران www.tehranpl.ir روابط عمومی ادارهی کل کتابخانههای عمومی استان تهران".
انگار میخواهند "جوراب استارلایت" یا "شورت و کرست پگی" تبلیغ کنند. شکی نیست که ارشادچیها با همین حقه و ترفند میخواهند دیدگاهی را به نمایش بگذارند که گویا آنان تلاش خود را جهت کتابخوانی مردم به کار میگیرند. حتا جایزه هم میدهند، حالا اگر مردم کتاب نمیخوانند موضوع دیگری است، چون نمیتوان گناه کتاب نخواندن آنها را به پای ارشاد نوشت.
البته کارگزاران حاکمیت در همین تبلیغ دولتی بلااستثنا همهی شهروندان را در چهارچوبهای تنگ و تاریک خودشان میبینند. انگار همهی مردم از کوچک و بزرگ طرح کتابخوانی رضویِ ایشان را بیکم و کاست باور دارند. بیتردید در نگاه مدیران فرهنگی کشور، مردم اگر بهایی و یهودی یا مسیحی و سنیمذهب هم باشند، چندان فرق و توفیری به حال حکومت نمیکند. چون میپندارند به دلیل جایزهای که میدهند همه گرد علَم و کتل رضوی ایشان گرد خواهند آمد تا میلیونها ریال جایزه بگیرند.
سوای از این، چند سالی است که "نذر فرهنگی" را هم در تبلیغات خود جا انداختهاند. یعنی نذر مردم به جای آش، قیمه پلو و یا چلوبامجان، میتواند فرهنگی باشد. همچنان که از قدیم عدهای پشت جلد قرآنها، مفاتیح و جوشن کبیر نام مردگان خودشان مینوشتند و سپس آنها را به مسجد و امامزاده اهدا میکردند. ضمن آنکه گفته میشد افرادی که این کتابها را میخوانند صلواتی نیز برای مردهی ایشان بفرستند. حالا هم نذر فرهنگی را وزارت ارشاد با بهرهگیری از سنتهای وقف شیعیان تبلیغ میکند. در نتیجه هر کسی میتواند تا جایی که دلش بخواهد کتاب آداب طهارت یا مناسک حج را بخرد و در اختیار نهادهای فرهنگی حکومت بگذارد تا عدهای نیز آنها را بخوانند و لابد صلواتی برای اموات بانیان نذر بفرستند.
مدیران دولتی گونهای دیگر از نذر فرهنگی را در محیط کار خود به کار میبندند. آنها برای دریافت ترفیع اداری، کتاب خود را به هزینهی اداره به چاپ میرسانند و سپس در جشنهای دولتی آن را بین شرکتکنندگان خیرات میکنند. این گروه از مدیران به نیکی دریافتهاند کتابی که اشتیاق کسی را بر نمیآورد، همان بهتر که خیرات داده شود. به هر حال مدیر جمهوری اسلامی زیرکتر از آن است که از مال و دارایی خود برای مردم مایه بگذارد. چنانکه هزینهی نذر او هم از صندوق اداره و جیب شهروندان تأمین میگردد.
کارگزاران فرهنگی جمهوری اسلامی در ارایهی طرح و راهکار هیچوقت کم نمیآورند. یکی از این ابتکارها هم طرح تعویض کتاب است. مشتاقان کتاب و کتابخوانی در این طرح میتوانند افسانهی آفرینش، جان شیفته، مدار صفردرجه و دیکته و زاویهی خودشان را به مراکزی که ارشادچیها معرفی نمودهاند، بسپارند تا به جای آن تا دلتان بخواهد ارتباط با خدا، جوشن کبیر، دعای عرفه، بابانظر و اعجاز قرآن تحویل بگیرند. به واقع عدهای از فرهنگیان دلواپسِ دولتی، دلشان برای کتابهایی که کهنه شدهاند، میسوزد تا مبادا کسی همین کتابهای کهنه و رنگ و رو رفته را دور بریزد. در نتیجه او میتواند افسانهی آفرینش و یا حاجیآقای خود را به ایشان بدهد و ارتباط با خدا جایزه بگیرد. انگار مدیران فرهنگی کشور همانند کاسبان دورهگرد، سرِ چهار راههای شهر ایستادهاند و یکتنه فریاد میزنند: بدو بیا، آتش زدم به مالام.
طرحهایی نظیر و مانند این طرح در سطح کشور کم نیستند که بسیاری از آنها از خورجین گل و گشاد مدیران ولایی وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، کانون پرورش فکری، حوزهی هنری و سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران سرریز میکند. اما این طرحها به حدی آبکی، عوامانه و سطحی است که فقط اجرای آن را در بوق تبلیغی رسانههای دولتی میدمند، بدون آنکه از گروه مردم کسی به آن روی خوش نشان دهد.
نیم قرن پیش از این ماهنامهی بررسی کتاب زیر نظرِ زندهیاد نادر ابراهمی در تهران منتشر میشد. این ماهنامه جدای از معرفی کتابهای انتشار یافته، صفحههایی را نیز به معرفی "متاب"هایی اختصاص میداد که به بازار نشر راه یافته بودند. برای نمونه در شمارهی فروردین هزار و سیصد و چهل و هفت بررسی کتاب میخوانیم: "در این ماه چند متاب به دست ما رسید که جالبترین آنها دو متاب است. نخستین متاب 36 سال پیش در طریقهی ادب در تبریز نوشته شده و در تبریز به زیور طبع آراسته گردیده است. دومین، جلد اول علوم جنایی است که انتشارات دانشگاه آن را در سال ۱۳۴۵ منتشر کرده است". سپس نمونههایی از هر دو کتابِ طریقةالادب و علوم جنایی را در همان شمارهی بررسی کتاب آوردهاند.
اما پس از نیم قرن جمهوری اسلامی همچنان به نام فرهنگ و فرهنگسازی الگوهای واپسماندهای از رژیم پیشین را "ارتقا" میبخشد تا به گمان خویش با نشر نجومیِ متابهای دولتی، مردم را از دستیابی به فرهنگی امروزی و نو بازدارد.
در جامعهی ما تعریف و شناسهی دوگانهای از کتاب و کتابخوانی دیده میشود که در سویهای از آن کارگزاران حکومت ایستادهاند و در سویهای دیگر از آن تمامی شهروندان ایران. چنانکه حکومت تعریف ناشناختهای از کتاب به دست میدهد که در تاریخ ایران نمیتوان جایی برایش گشود. چون بر پایهی تعریف جدیدی که مدیران فرهنگی حکومت از کتاب به دست میدهند، سانسور نیز مشروعیت مییابد تا کتابهایی را که در تعریفشان نمیگنجد، از انتشار بازدارند. حالا فکرش را بکن که اگر فردوسی توسی، جلالالدین بلخی، سعدی و حافظ در زمانهی حضرات و آقایانِ مصادرهچی قدرت حضور داشتند چه حال و روزگاری پیدا میکردند. با این رویکرد شکی نبود که بخش عظیمی از میراث مکتوب زبان فارسی برای همیشه به فراموشی سپرده میشد، تا این گروه خلقالساعه و مفلس، دین نوظهور اما نخنمای خود را برای فردوسی و حافظ به نمایش بگذارند.
نظرها
نظری وجود ندارد.