آموک؛ بیماری کشتار
این آموک که حالا اسمش بر سر زبان رسانهها افتاده و دلیل کشتار ۹ نفر شده است، چیست؟
«اسم خودش را گذاشته بود آموک و گاهی هم با نام نفرت مطلب میفرستاد.»
اینها را مارکو، همبازی علی سنبلی، عامل کشتار جمعه ۲۲ ژوئیه مونیخ گفته است.
علاوه بر این، نشانههای دیگری هم از علاقه عامل کشتار مونیخ به آموک پیدا شده است. یکی از این نشانهها کتابی است که پلیس پیدا کرده: «آموک در سر: چرا دانشآموزان به کشتار روی میآورند؟» نوشته پیتر لانگمن، روانشناس و پژوهشگر در زمینه خشونت نوجوانان و جوانان در مدارس اروپا و آمریکا.
اما این آموک که حالا اسمش بر سر زبان رسانهها افتاده و دلیل کشتار ۹ نفر شده است، چیست؟
ناهنجاری وابسته به فرهنگ
فرهنگ یکی از عوامل مهم تعیین کننده رفتارهای بهنجار یا نابهنجار است. باورهای مذهبی متفاوت، محدودیتهای فرهنگی درباره مسائل جنسی و مفهوم گناه در تعیین رفتار نابهنجار اثر دارند و یک عامل موثر در ایجاد بیماریهای روانی هم میتوانند باشند. اینکه در هر فرهنگ ساختار خانواده چگونه است یا وابستگیهای شدید عاطفی، نقش زنان و مردان، روابط کودک و پدر و مادر، مفهوم موفقیت و پیشرفت، آداب و رسوم، خورد و خوراک، روابط تاریخی با سایر اقوام و میزان هویت شخصی با حفظ عضویت در گروه، مسائلی هستند که ممکن است فرهنگ از طریق آنها بر آسیب پذیری روانی اثر بگذارد.
اصطلاح «نشانگان وابسته به فرهنگ»، به الگوهای بازگشتکننده و به ویژه محلی رفتار نابهنجار مربوط است. بسیاری از این الگوها، از لحاظ بومی به عنوان «بیماری» یا دستکم پریشانی در نظر گرفته میشوند و بیشتر آنها نامهای محلی و بومی دارند. ۱
آموک از آن دسته ناهنجاریهای روانی وابسته به فرهنگ است. این ناهنجاری از فرهنگ مالایی- اندونزیایی میآید.
در فرهنگ مالایی اندونزیایی، آموک از یک باور عمیق روحانی ناشی میشود. معنی لغوی این کلمه «حمله ناامیدانه و خشمگینامه» است. آنها معتقدند آموک را یک روح شیطانی به نام «هانتو بلیان» که وارد بدن شخص میشود، ایجاد میکند. در نتیجه این باور، در فرهنگ اندونزیایی آموک را تحمل میکنند و حمله کننده را بیمار تلقی نمیکنند.
فردی که هیچ سابقه سوءرفتاری نداشته، به دنبال خشم شدید با سلاحهای سنتی مثل شمشیر یا خنجر ـ و اکنون با سلاحهای مدرن- گروهی را میکشد یا به آنها آسیب میزند و در نهایت به خود هم آسیب میزند. آموک معمولا در محلهای شلوغ روی میدهد و با خودکشی مهاجم پایان مییابد.
آموک رسما در سال ۱۸۴۹ پس از مجموعهای از مطالعات که نشان میداد مهاجمان آموک در مواردی، از نطر روانی بیمار بودند، به عنوان بیماری روانی طبقهبندی شد۲. فهرست DSM-IV، راهنمای جامع بیماریهای روانی، آموک را به دو نوع رسمی تقسیم کرده: براموک و آموک.
براموک اغلب با افسردگی و ناراحتی ناشی از فقدان یا مرگ همسر یا محبوب، طلاق، از دست دادن شغل، پول یا قدرت و دورهای در خود فرو رفتن همراه است. براموک به دنبال دورهای افسردگی شدید یا دیگر اختلالات خلقی ایجاد میشود.
آموک نادرتر است و اعتقاد بر این است که از خشم و احساس توهین ناشی میشود و هدف آن انتقام گیری از یک فرد، جامعه، یا شیء به دنبال طیف گستردهای از دلایل است. آموک با روان پریشی، اختلالات شخصیت، اختلال دوقطبی، و هذیان همراه است.
نخستین باری که در در منابع غربی به این حالت روانی اشاره شده در یادداشتهای جیمز کوک، کاشف بریتانیایی است که در سال ۱۷۷۰ در جریان سفر دریاییاش با آموک مواجه شده است. کوک نوشته افرادی را دیده که با خشونت بیپروا، بدون علت، دست به کشتار بیهدف روستاییان و حیوانات در جریان یک حمله دیوانه وار میزنند.
مسافران اولیه به آسیا، در توصیفات خود از نوعی حمله نظامی ازسوی سربازان نام بردهاند که در جریان آن، سرباز در حال شکست به نیروهای دشمن حمله میکند تا ضمن کشتن تعدادی از آنها دستکم به مرگی شرافتمندانه بمیرد. این نوع آموک با اصطلاحاتی مثل Berserker در آلمانی، mal de pelea در پورتو دیکو و cafard or cathard در پلینزی برابری میکند.
روایتی هم هست از سال ۱۶۳۴ که در آن، پسر ارشد سلطان رجا از ایالت جادهاپور به دربار شاه جهان رفت و پس از اینکه موفق نشد امپراتور را بکشد، پنج تن از مقامات او را کشت. در قرن ۱۸، در حیدرآباد (در سند)، دو نفر فرستاده ایالت جادهاپور -که با توجه به نزاع بین دو سرزمین به حیدرآباد فرستاده شده بودند- به شاهزاده و ۲۶ نفر از مقامات او حمله کردند.
خودکشی شرافتمندانه
در اندونزی معاصر، اصطلاح آموک به طور کلی نه به خشونتهای فردی، که به خشونت دیوانهوار اوباش اشاره دارد. امروزه در اندونزی معمولا برای اشاره به آموک از اصطلاح Gelap mata به معنی چشم تاریک، استفاده میشود.
لارنس وندر نویسنده و روزنامهنگار، در سال ۱۹۵۵ نوشته است که مهربانتر، آرامتر و خونگرمتر از مردم مالزی، جاوه و سوماترا ندیده؛ مردمی که وظایف اجتماعی و خانوادگی خود را به خوبی انجام میدهند و بسیار آزام و مطیع هستند. اما ناگهان زمانی در زندگیشان میرسد که دیگر تحمل خوب بودن و سختی کشیدن را ندارند و «چشمشان سیاه میشود.»
با اینکه اختلال آموک یک اختلال وابسته به فرهنگ مالایی است، اما جلوههای معاصر آن دیگر ارتباطی به فرهنگ مالایی ندارد. در مفهوم معاصر ما، آموک عبارت است از تهاجم و پرخاشگری شدید، ناگهانی و بدون انگیزه مشهود. فرد مبتلا که منحصرا از مردان است به وسیله کارد یا اسلحه گرم، در حال دویدن به هر انسانی که سر راه ببیند حمله میکند و او را مجروح یا مقتول میکند. این حالت چند ساعت طول میکشد و اگر خود او خودکشی نکند و به علت دفاع دیگران کشته نشود و زنده بماند، از کارهایی که هنگام بحران بیماری انجام داده است، هیچ چیز به یاد نمیآورد.
شکلهای مختلفی از اموک در جهان روی میدهد که از مشهورترین جلوههای آن حمله به مدرسهها و کشتار دانشآموزان است. در سطح جهان تا کنون ۱۵۰ آموک دانشآموزی رخ داده است و شاید بتوان حمله عامل کشتار نیس با کامیون به مردم را هم، فارغ از احتمال وابستگی او به جریانات تندروی اسلامی و داعش، نوعی آموک به حساب آورد.
عنصری که این اختلال را به اوضاع اجتماعی زمانه مربوط میکند، دیگر باور به حلول یک روح شیطانی نیست؛ احساس ناکامی و تحقیر اجتماعی و فردی است. کسی که مبتلا به آموک شده، احساس میکند که مورد تحقیر و توهین واقع شده و به دنبال آن رفتارهای غیرعادی در او آغاز میشود.
با این که آموک حالا ممکن است در هر جای جهان کسی را به خود مبتلا کند، برداشت از آن، همچنان موضوعی وابسته به فرهنگ است. در جغرافیای فرهنگ مالایی، یک نظریه پذیرفته شده وجود دارد که میگوید آموک با شرافت «مردان» در ارتباط است (آموک در میان زنان دیده نمیشود). در این فرهنگ، حملات آموک میتواند راهی برای فرار از دنیا باشد (مهاجم اغلب کشته میشود)، همچنین روشی است برای ایجاد حسن شهرت برای مردان تا به عنوان افرادی شرافتمند و محترم شناخته شوند. برخی از کارشناسان، این توضیح را به ممنوعیت خودکشی در اسلام هم ربط دادهاند. مردان اندونزیایی و مالایی به وسیله آموک امکان خودکشی را برای خود فراهم میآورند؛ چون به دنبال آن اغلب دیگران آنها را میکشند.
اما در جامعه غیرمالایی، آموک دلایل دیگری هم دارد: احساس تحقیر و توهین ممکن است در یک مدرسه و در میان دانشآموزان شروع شود یا به خاطر احساس تبعیض و تفاوت در جوامع مهاجرپذیر، هرچند که بسیاری از کسانی که دچار آموک میشوند، در جامعه خود دست به این عمل میزنند؛ تا آنجا که پرفسور بریتا باننبرگ، رئیس گروهی در دانشکاه گیسن آلمان که روی اموک تحقیق میکنند تا به موسسات مربوطه برای جلوگیری از آن کمک کنند،به رادیو سراسری آلمان گفته که این کشور از سال ۱۹۹۰ تاکنون با ۳۵ مورد مشابه کوچک و بزرگ آن روبهرو بوده و اکثریت قریب به اتفاق موارد را هم خود آلمانیهای اصیل انجام دادهاند.
در آلمان مطالعات مربوط به آموک۳ از سال ۱۹۱۳ و از زمانی شروع شده که معلمی به نام ارنست واگنر که معلمی قابل تحسین و شهروندی شرافتمند توصیف میشد، تعدادی از همشهریان خود را شامل ۹ شهروند، همسرش و ۴ کودک را کشت اما خودش زنده ماند. تحقیق روی او، آثار کلاسیکی را در این رشته به وجود آورده است.
منابع:
۱- رابطه فرهنگ با بیماریهای روانی، مهوش مافی، سایت انسان شناسی و فرهنگ
۲- نگاهی مدرن به مفهوم آموک، مایکل سنت مارتین
۳- چشم در مقابل چشم، مایکل روث
آموک؛ زنگ خطر
محمود صباحی
جنون آنی یا همان آموک در واقع واژهای است که بیشتر برای رفع و رجوع فاجعه به کار میرود. یعنی نیروهای پلیس و امنیت میخواهند با گفتن این جمله که فرد مهاجم دچار جنون آنی شده بود، به جامعه بباورانند که خطر رفع شده است و خطری دیگر آنها را تهدید نمیکند. اما حقیقت این است که آموک یا جنون آنی نشانه یک بحران گستردهتر اجتماعی است که هنوز خود را به تمامی آشکار نکرده است. در واقع، آموک زنگ آن خطر بزرگتر اجتماعی است که در راه است و از این رو، برای پیشگیری و چه بسا مهار آن هرچه زودتر باید دست به کار روشن کردن دلایل و زمینههای آن شد.
مورد علی- دیوید از سنخ همین زنگ خطرهای اجتماعی است. علی- دیوید سیمای گونه دیگری از تروریسم است که به تدریج خود را آشکار میکند. تروریسمی که دیگر برای کشتن حتی به خود زحمت رفتن تا سوریه و عراق هم نمیدهد. این تروریسم محصول سرگشتگی و تشتت روانی است: گاهی فریاد میآورد که آلمانی است (و از سر درد شلیک میکند) و گاهی نیز به خیال بازگشت به صدر اسلام و ایران باستان هجوم میآورد. این که او گفته آلمانی است، از این رو نیست که او در آلمان به دنیا آمده بود بلکه او گمان میکرده است که با آلمانیها همتبار است، آریایی است!- و چه کسانی چنین مهاجمانی را پرورش میدهند؟ خانوادههاشان.
خانوادههای مهاجر از خاورمیانه اغلب کودکان خود را ناخواسته تحت فشارهای تربیتی مهلکی قرار میدهند و هویت آنان را دوپاره و شکننده میکنند. آنها سرزمین در سرزمین میسازند: درون خانه ارزشهای دیگری رایج است، فرهنگ و آداب و رسوم دیگری و در برون خانه هم فرهنگ دیگری خود را تبلیغ میکند. فرهنگی که به شدت با ارزشهای خانوادگی در تعارض و چه بسا در جنگ است و این خود سبب آموک یا انفجار روانی میشود. به ویژه در نزد جوانانی که در اروپا به دنیا آمدهاند و از دیدار چهره راستین فرهنگ و جامعه خود واماندهاند. آنها از سوی تبلیغات فرهنگی خانوادههاشان دچار گونهای ایدهآلیسم کاذب میشوند. خانوادهها برای جبران احساس حقارت خود به فرزندانشان دروغ میگویند! برای جبران احساس حقارتی که عامل آن نه جامعه میزبان که ناتوانی خود آنان در فهم و پذیرش ارزشهای جامعه جدید است.
به یاد دارم که چند سال پیش یک جوان ۱۸ ساله ایرانی را ملاقات کردم که در اتاقش عکسهای دختران ایرانی را چسبانده بود و آنان را به عنوان زنان نجیب ستایش میکرد چرا که دختران هم سن و سال آلمانی او - که برای رابطه جنسی قیدی جز اراده فردی خود ندارند -به نظر این جوان بیبند و بار میآمدند: در خیال او دختران ایرانی (چنانکه مادرش برای او توصیف کرده بود) تا پیش از ازدواج با کسی همبستر نمیشوند!
او بدون آنکه فرهنگ و جامعه ایران را تجربه کرده باشد از طریق خانوادهاش دچار سوءتفاهم عمیقی شده بود. از یک طرف از آزادی خود در جامعه آلمان بهره میگرفت و از طرف دیگر اخ و تف بر آن میانداخت و میخواست همه دختران آلمانی را از صحنه روزگار محو کند تا فساد ریشهکن شود.
محمود صباحی- جامعهشناس
آلمان آسیبپذیر است؟
حملههای خشونت آمیز همیشه امکانپذیر است، اما کشور آلمان که تصور میشود در حال حاضر هر دو گروه اسلامی و راست افراطی را بیش از پیش میزبانی میکند، بیشتر از گذشته دستخوش ارزیابیها و تحلیلهای گوناگون از طرف رسانهها و تحلیلگران مسائل سیاسی-اجتماعی است. از این رو بسیاری معتقدند که در حال حاضر کشور آلمان به شدت در برابر حوادث خونین و خشونتآمیز آسیبپذیر شده است.
تیراندازی اخیر مونیخ که در آن یک نوجوان ایرانی- آلمانی باعث مرگ ۱۰ نفر از جمله خودش شد، اولین حمله مسلحانه یک نوجوان آلمانی نیست. با وجود این ارزش خبری این اتفاق به دلیل تحولات اخیر و حوادث مشابه در پاریس، بروکسل و نیس بالا رفت و به گمانهزنیهای بیشتر در فضای مجازی و در میان اصحاب رسانه انجامید.
در وهله اول و از یک سو وحشت از حمله اخیر یک کامیون در کشور همسایه، فرانسه، همراه با حمله یک پناهجو در اوایل هفته گذشته در قطار به سرعت به رشد ترس در میان مردم و افزایش گمانهزنیها در مورد ارتباط مهاجم با گروه دولت اسلامی (داعش) کمک کرد. از سوی دیگر مصادف شدن کشتار مونیخ با سالگرد کشتار جوانان حزب کارگر نروژ به دست آندرس برویک این تصور را ایجاد کرد که "نشانههای روشنی" در مورد شباهت و ارتباط این دو حمله وجود دارد.
نکته قابل توجه دیگر این است که با وجود اینکه کشور آلمان از سختگیرترین کشورها در جهان از نظر کنترل سلاح گرم است اما بالاترین سرانه مالکیت اسلحه در اتحادیه اروپا و رتبه چهارم در جهان بعد از مکزیک، روسیه و آفریقای جنوبی متعلق به آلمان است.
در حال حاضر در آلمان بیش از ۵.۴ میلیون قبضه اسلحه در میان بخش خصوصی به ثبت رسیده است. بر اساس قوانین مالکیت اسلحه در آلمان برای داشتن یک کلت ۹ میلیمتری نیمه اتوماتیک مانند نوع مورد استفاده در تیراندازی مونیخ، یک شهروند باید حداقل ۱۸ سال سن، مجوز قانونی و گواهی ارزیابی سلامت روانی سالانه داشته باشد. از این رو و با توجه به اینکه مهاجم مونیخ در سال ۲۰۱۵ به مدت دو ماه در یک آسایشگاه تحت مراقبت بوده و بعد از آن هم به صورت مداوم با مراجعه به پزشک تحت درمان بوده است به دست آوردن اسلحه به صورت قانونی برای فرد مسلح مونیخ کاری دشوار و از نظر قوانین و مقررات مالکیت اسلحه در آلمان عملا غیر ممکن به نظر میرسد.
از سوی دیگر اگرچه انگیزه معمولا اولین مورد تحقیق و تفحص در این گونه حوادث خونین است ولی در مواردی که تصور میشود تنش زیادی بین درون گروه و برون گروه در جامعه وجود دارد اولین گمانهزنیها به سمت وجود تعصب و نفرت میرود تا عوامل روحی و روانی فرد مهاجم.
سینا رسولی- دانشآموخته جامعهشناسی
نظرها
نظری وجود ندارد.