کدخدای مشهد و حق برگزاری کنسرت
تحلیل گفتار علم الهدی
وفا مهرآیین − این مقاله کاربست شیوهای در تحلیل گفتار در مورد مشخص علم الهدی امام جمعه مشهد است که امروزه برای این شهر قانون وضع میکند و محدوده تعیین میکند.
این مقاله کاربست شیوهای در تحلیل گفتار در مورد مشخص علم الهدی امام جمعه مشهد است که امروزه برای این شهر قانون وضع میکند و محدوده تعیین میکند، محدودهای برای اینکه شهر را از شمول قوانین دیگر خارج کند. عدهای دیگر از امام جمعهها هم همین رویه را پیش گرفتهاند.
تحلیل گفتار اینان اهمیت دارد، به جهت شناختن ذهنیتشان، تعابیری که به کار میبرند و تأثیری که میخواهند بر ذهن شنونده این تعابیر به جا بگذارند.
مقاله با شرح مختصر شیوه تحلیل جرج لیکاف، زبانشناس شناختی، میآغازد و سپس آن را در نمونه گفتار علم الهدی در بحث برگزاری کنسرت به کار میبندد.
مقدمه
جرج لیکاف زبانشناس شناختی خود را از لحاظ فلسفی مدافع دیدگاه واقعگرایی بدنمند[1]میداند و بر همین اساس در حوزه علوم اجتماعی و به منظور تحلیل گفتمان سیاسی از چارچوبی نظری بهره میبرد که به باور وی خالی از اشکالات فلسفههای اسطورهای ابژکتیویستی و سوبژکتیویستی[2] است و از قدرت تبیین بیشتری نسبت به آنها برخوردار است. در آثار مهم وی در حوزه علوم اجتماعی با عناوین “سیاست اخلاقی؛ لیبرالها و محافظهکاران چگونه فکر میکنند” / «به فیل فکر نکنید؛ ارزشهای خود را بشناسید و به بحث خود چارچوب ببخشید»[3] بهخوبی تاکید بر لزوم فاصله گرفتن از ادبیات فلسفی محصول دوران روشنگری اروپایی و کاربست علوم شناختی در تبیینِ برخی پدیدههای سیاسی-اجتماعی معاصر هویداست. در نوشتار حاضر سعی بر آن است تا با بهره گرفتن از نظریهی واقعگرایی بدنمند، پدیدهی «مساله برگزاری کنسرت در مشهد» را از لحاظ شناختی بررسی شود.
یک) کدخدا «حرم» را چگونه میفهمد؟
بسا این چنین به نظر رسد که اماکن جغرافیایی از آن دسته پدیدههایی هستند که اذهانِ همگان در درک آنها به شیوهای مشابه عمل میکند و همان اندازه که مفاهیمی مانند «کوه، درخت، بیابان» طبیعی برشمرده میشوند، این مفاهیم نیز به همان اندازه طبیعیاند؛ زیرا از دیدگاه عامیانه به محدودهای «در عالم واقع موجود» اشاره میکنند. در دیدگاه واقعگرایی بدنمند همچنانکه هر پدیدهای حتی کوه و دشت و بیابان با مرزهایی که ما برای آنها جعل میکنیم، تبدیل به پدیدههایی میشوند که میتوانند ما را در تحقق بخشیدن به اهدافِ خود یاری رسانند؛ مفاهیم مکانمند نیز با همین مرزهای «ساختگی» ما هستند که به نظر «متعین و مشخص» میرسند و این ما هستیم که به آنها «واقعیت» میبخشیم. برایِ نمونه به منظور مکانیابی بر روی کره زمین «دستگاه مختصات جغرافیایی» را برساختهایم و طول و عرض جغرافیایی «۳۶°۱۷′۱۶.۵۹″ شمالی ۵۹°۳۶′۵۶.۷۵″ شرقی» را برای شهر مشهد در نظر گرفتهایم؛ یا اینکه خطوط متمایزکننده جغرافیایِ اعتباری و قراردادی وزارت کشور و وزارت مسکن و شهرسازی[4] است که مرزهای شهر مشهد را مشخص میکند تا برای مثال دولت و ملت در کنش با یکدیگر با موفقیت عمل کنند. در مقیاس کوچکتر هر «محدودهای از فضای پیرامونی را که مکانمند فرض کنیم و برای آن مرزی قائل شویم» به منظور تحقق بخشیدن به هدفی این کار را میکنیم. اما درباره «حرم امام رضا» کدام تعریف و بر اساس چه هدفگذاری شکل گرفته است؟ برای مثال به دو تعریف زیر توجه کنید:
(یک) « آیت الله سیداحمد علم الهدی در خطبه های نماز جمعه مشهد در حرم مطهر رضوی(ع) افزود: پیامبر اکرم (ص) با بیان عبارت 'بین الجبلین روضه من ریاض الجنه' حدود حرم حضرت امام رضا (ع) را بین دو کوه تعیین کردند لذا محدوده حرم تنها زیر گنبد حرم مطهر رضوی و سقف رواقها و مساجد آن نیست...» [لینک خبر]
(دو) «مراد از حرم همان گنبد مبارک و جایی است که به آن حرم و مشهد شریف گفته میشود، ولی ساختمانهای ملحق به آن و شبستان ها حکم حرم را ندارد و ورود جنب و حائض به آنجاها اشکال ندارد، مگر جاهایی که عنوان مسجد را داشته باشد»[5]
در نگاه ابتدایی به نظر میرسد این دو تعریف از «محدوده حرم» در تعارض با هم قرار دارند؛ در جایی که گوینده اول تاکید میکند محدوده حرم تنها زیر گنبد و سقف و رواقها نیست، گویندهی دوم دقیقا همان گنبد و مشهد شریف را در حکم حرم میداند و بر حرم نبودنِ ساختمانهای ملحق و حتی شبستان و رواقها تاکید میورزد. پس اگر حقیقتی عینی و انضمامی وجود داشته باشد که محدودهی حرم واقعی را مشخص کرده است، بهناچار یکی از دو گوینده از لحاظ معرفتی بر خطا هستند. اما آیا اینچنین است؟
در فتوایِ فقهی ممنوعیتِ ورودِ فردِ «حائض و جنب» از لحاظ شرعی به محدودهای که «حرم» نامیده میشود، مبتنی بر استنباطهای فقهی مرسوم است و برای تبیین آن از لحاظ شناختی میتوان ادعا کرد ذهنیت فقهی افراد جنب و حائض را «ناپاک» میداند:
«بعد از آنکه زن از خون حيض پاک شد، واجب است براى نماز و عبادتهاى ديگرى که بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود، غسل کند و دستور آن مثل غسل جنابت است»[6]
همچنین فقها نیز با استناد به مفاد آیه ۲۸ سوره توبه بر این باورند که باید از ورود «ناپاک»ها به مسجدالحرام جلوگیری کرد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا وَ إِن خِفتُم عَيلَةً فَسَوفَ يُغنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ إِن شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ».
در این جا اگر برای مفهوم به کار رفته یعنی پاکی وجه مشترکی در دو کاربرد قائل نباشیم، اصلا بحث در نخواهد گرفت؛ اما به صورت شناختی نیز وجه مشترک را نمیتوان صرفا به شیوهی تحلیلی در «مفهوم زبانی» یعنی آنچه شرط لازم قوامبخش به دو مفهوم است، در نظر گرفت؛ بلکه با گشتالتی از این مفهوم سروکار خواهیم داشت که برساخته از ویژگیهایی است که به طور طبیعی ما از آنها برای فهم پدیدهها استفاده میکنیم. این گشتالتهای تجربی دستکم واجد جنبههایِ ادراک حسی[7]، کنشهای حرکتی[8]، جزیی از یک کل بودن[9]، عملکردی[10] و معطوف به هدفی خاص[11] هستند.
در این نگرش «پاکی و ناپاکی» افراد، ملاک حضور یا عدم حضور آنها در «اماکن مقدس» است که نماد پاکی/خوبی شمرده میشوند؛ وجه تسمیه «مسجدالحرام» به مسجدی که با صفت «واجد حرمت» بدان واقعیتبخشی شده است، میتواند دلیلی بر این مدعا باشد. در واقع استعارهی «خلوص/پاک بودن خوب است» که در تجربهی فیزیکی روزمره ما ریشه دارد، ساختار مفهومی این ذهنیت را شکل میدهد که اگر از لحاظ فیزیکی برای حفظ خلوص و پاکی باید آن را از آلودگی دور نگاه داشت، پس وقتی مشرکان موصوف به ناپاکی میشوند، برای «حفظ پاکی حرم الهی» نباید آنها را به آن مکان پذیرفت.
با همین منطق افراد جنب و حائض نیز ناپاک شمرده شدهاند؛ البته از دید فقهی این ناپاکیها زائلشدنی و قابل برطرف کردن است: اگر جنب و حائض بنا به دستور شریعت خود را پاک کنند یعنی عمل طهارت متناسب را به جای آورند، واجد شرایط ورود به «حرم» میشوند؛ و مشرکان نیز باید شهادتین را به زبان بیاورند تا در واقع پذیرش دین اسلام آنها را پاک نماید. در اینجا میبینیم همانطور که مراتب «ناپاک بودن» از لحاظ شرعی متفاوت است به همان میزان نیز «طهارت» دارای مراتب مختلف است.
اساس مقولهبندی و تقسیم اماکن و انسانها بر اساس «پاک بودن» فراافکندنِ مرزهایی بر عالم خارج است. این مرزبندی «واقعیت» جدیدی برساخته است که هدف آن را میتوان «حفظ خلوص و قداست» دانست؛ بنابراین عنوان «مکان مقدس» با «حرم مطهر» همارز میشود:
« بر اساس روایت پیامبر(ص) که حرم امام رضا(ع) را بین الجبلین (بین دو کوه) معرفی کرده است معتقدم نباید در این محدوده کنسرتی که در شان حرم مطهر امام رضا(ع) نباشد برگزار شود...» (اسفند ۱۳۹۲)
برای کسی که با ساختارهای مفهومی شرعی به جهان مینگرد، این گشتالتهای مفهوم «مقدس و محترم» در فرایندهای استدلالورزی وی نیز موثرند. از همین رو وقتی سعی در تبیین دینی استدلال خود دارد، متوسل به روایتی میشود که صاحبنظران حوزوی آن را نه تنها معتبر نمیدانند بلکه مدعیاند اصلا در منابع احادیث چنین روایتی موجود نیست![12] بسا صاحب سخن اصلا به منابع روایی رجوع نکرده باشد تا مبتنی بر روشهای فقهی فتوایی بدهد؛ بلکه صرفا سعی داشته است با آنچه به عنوان روایت مشهور است، غرض و هدف خود را افاده کند: «مشهد، حرم است؛ پس کنسرت ممنوع»!
شاهد بر این ادعا آنکه اگر غرض فتوا دادن به سبک فقهی بود و مراد وی از حرم به «دقت و وضوح» همان مفهومی بود که در فتاوا به کار میرود، دستکم صاحب این فتوا در کنش جنسی خودِ باید از «خفتوخیز» در «مشهد = حرم» خودداری کند؛ در فقهی که ورود به حرم برای جنب ممنوع است، چگونه میتوان در آن حرم به صورت خودخواسته جنب شد؟ زیرا علاوه بر هدفمند بودن مرزبندی و نیز تاثیر آن بر فهمِ ما از پدیدهها، گشتالتها بر فرایند کنشگری ما نیز نقش تعیینکنندهای دارند.
همچنانکه گذشت، وقتی در گشتالت «مقدس و نامقدس» ناپاکی فرد جنب با ناپاکی مشرک برابر شناسانده نشده است، پس در آن نگرش میتوان پاکی و ناپاکی را «به صورت مرتبهمند» تعریف کرد و اصلا مطابق همین منطق است که مکانهای مقدس/پاک متفاوت از لحاظ اهمیت و به تبعیت از آن متفاوت در احکام داریم. تفاوت در احکام یعنی قبول این امر که ممکن است بنابر «موقعیت خاص» حضور در هر «مکانِ پاک یا ناپاکی» متناسب با آن مکان رفتار کرد. اساسا ویژگیهای تعاملی تعریف شده در نگاه شریعت نسبت به احکام مکانهای مختلف برای روشنتر شدن همین موضوع است.[13]فهمِ علمالهدی از «حرم» ریشه در همان تصویرسازی فقهی و شرعی دارد اما نه تنها به دقت مطابق آن نیست و از لحاظ مساحت به طرز شگفتآوری بزرگتر است بلکه دارای هویتی «سیال» و «در حال رشد» نیز میباشد: « اين حرم يک روزي ۳ هکتار بوده امروز۵۳ هکتار است ممکن است در آينده به ۵۰۰ هکتار هم برسد»
بنابراین نه میتوان به کلی این نگاه را بیارتباط با فقه به معنای کلی یعنی فهمِ دین دانست زیرا «متناسب با گشتالتهای مفاهیم فقهی» ارزیابی میشود و نه میتوان آن را به عنوان فتوای فقهی مرسوم در فقه جواهری و شیخ انصاری[14] پذیرفت. در فقه مرسوم وقتی به مقولهای به نام «حرم» میپردازند در ابتدا به مهمترین حریم مقدس، مسجدالحرام و احکام حلّ و حرم اشاره میکنند که به صورت تقریبی مساحت مشخصی دارد و احکام شرعی خاص خود را نیز دارد که از آنها با عنوانِ «خصائص الحرم یا محظورات الحرم» یاد میشود؛ در رتبهی بعدی اهمیت حرمِ پیامبر اسلام در مدینه است.[15] به طور خاص فقهای شیعه برای حرم امامان شیعه نیز احکام خاصی قائل شدهاند که برای نمونه میتوان به تفاوت آنها با دیگر احکام حرمها مراجعه کرد،[16]حتی برای مساجد نیز بیان احکام شده است؛ پس وقتی مستند روایی مخدوش است و بنابر ادعای دیگر فقها به صورت خاص درباره «حرم امام رضا» نقلی روایی در کار نیست، این استدلال از اساس باطل شمرده میشود.
دو) کدخدا «کنسرت» را چگونه میفهمد؟
در نگاهِ تمامیتخواهِ فقهیِ مورد پسند امامجمعه، برای هر «امری» حکمی شرعی در کار است؛ این بدان معناست که هر «مکان، زمان و کنش» مرتبط با انسان، تعریفِ شرعی دارد:
« موسیقی هم مانند سایر رشته های هنری مصادیق حلال و حرام دارد اما این که بگوییم موسیقی سنتی حلال و موسیقی خارجی حرام است درست نیست. زیرا نگاه به تاریخ نشان می دهد که در بسیاری از مجالس میگساری و عیاشی در گذشته، همین موسیقی سنتی استفاده می شده و نشاط سلاطین را تامین می کرده است. بنابراین نمی توان سنتی بودن موسیقی را ملاک حلال بودن آن دانست.» (منبع)
همآیی واژگانی مانند مجالس میگساری و عیاشی در کنار مفاهیم دیگری مانند «لهو و لعب» و یا «غنا» که در زبان فقهی نقشی تعیینکننده در حکم به حرمت یا حلیت موسیقی دارد، ناخودآگاه ذهنیت ما را به سوی ادبیات دینی سوق میدهد و البته اگر «در کلمات فقها، موسیقی، مقولهای حرام و ممنوع و دست نزدنی و نزدیک نشدنی است» دلیل آن اینچنین روایتگری از مجالس موسیقی است:
«فرض بفرمایید که فلان خلیفه، شبی دچار بیخوابی می شده است؛ موسیقیدانها همراه با کنیزکان مغنی، بایستی میآمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند. موسیقیدان که «اهل خرد و قریحه و ذوق است»، بایستی خود را میشکست؛ پای تخت خلیفه مینشست و انواع و اقسام هنرهای خویش را نثار میکرد تا خلیفه از حالت افسردگی که لازمه خونریزیها، قساوتها و خباثتهای وی بود، بیرون میآمد! این، وضعیت موسیقی دربار خلفا و امرای عرب بود. عین همین قضیه، در مورد سلاطین ایران هم صدق میکند. پادشاهانی که اهل موسیقی لهو بوده و دربارهای موسیقی طلب داشتهاند، کم نیستند که از آن جمله میتوان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره کرد. توجه میکنید که موسیقی در خدمت چه جریانها و کسانی بوده است. این که میبینید در کلمات فقها، موسیقی، مقولهای حرام و ممنوع و دست نزدنی و نزدیک نشدنی است، به همین خاطر است »
میتوان روایت مورد استفاده علمالهدی را بیانی از چارچوبهای ساختاری دانست که در ذهن فقها جهتگیری اساسی آنها را برای حذف موسیقی نشان میدهد. برای تایید اساسی بودن این جهتگیری کافی است به جریانی که ائمهی جمعه بعد از سخنرانی اخیر راه انداختند توجه کنید:
«اگر برگزاري كنسرت حلال است و جايز و بيضرر، چرا خدمت امام رضا(ع) برگزار نميشود؟ اگر حرام است و ضرر دارد، پس براي همه مسلمانان مضر است و حرام؛ حرام را توسعه ندهيد و گناه را تشويق نكنيد.» (منبع)
آیتالله ایمانی امام جمعه شیراز به طور ضمنی تایید میکند که وجهتراشیِ شرعی برای برگزار کردن یا نکردن کنسرت در شهر مشهد تابعِ منطق فقهی آشنا برای ایشان نیست؛ زیرا عمومیت[17] حکم شرعیِ حرمت یا حلیت احکام شرعی را نمیتوان به صورت منطقهای[18] تغییر داد. البته به منظور جلوگیری از القای مخالفت با وجهتراشی شرعی در استدلالورزی امام جمعه مشهد؛ بلافاصله ابراز میدارد: «حرام را توسعه ندهيد و گناه را تشويق نكنيد»
ولی نکته جالب آن است که وقتی علمالهدی در همان چارچوب ساختاری مشغول به روایت است، از واژه «نشاط» بهره میبرد که در گشتالت مفهومی مخاطب بهظاهر ارتباطی با ادبیات دینی ندارد. اگر دایرهی واژگانی «لهو و لعب و غنا» را سالهاست برای فهمِ داستان موسیقی به روایت فقها شنیدهایم و «مطرب و رقاص و عیاش» را وقتی در متنی بخوانیم، آن را به عنوان نشانهای زبانی دالّ بر ذهنیت فقهمآبانه نویسنده میفهمیم؛ اما چگونه واژهی «نشاط» در اینجا به یکباره بر زبان علمالهدی جاری شد؟
« این که می گویم در مشهد کنسرت برگزار نشود از باب اعمال قدرت و دستور نیست بلکه حرف طلبگی من است چون ما با موسیقی مساله ای نداریم و در این زمینه هم هر کس پیرو مرجع تقلید خود است، اما کنسرت، مطرب بازی است.» (منبع)
به نظر میرسد مراد وی از «نشاط» ترجمهی تحتاللفظی همان مفهومی باشد که در ادبیات فقهی «طرب» خوانده میشود. فرض کنیم مخاطب غیرآشنای با ادبیات فقهی با مفهوم «طرب» آشنا نیست و یا از آن معنایی میفهمد که «نشاط» در زبان روزمره ما دلالت بر آن معنای مفهوم ندارد؛ اما وقتی علمالهدی به موسیقی میاندیشد به چارچوبهای مفهومی فقهی پایبند است و در عین حال از معنای «نشاط» در زبان روزمره باخبر است. پس میتوان نتیجه گرفت او «طرب» را در اصطلاح فقهی شبیه همان گشتالتی میفهمد که در زبان روزمره فارسی از «نشاط» به ذهن میرسد.
لیکاف در مقدمهی «به فیل فکر نکنید» نمونهای از یک سخنرانی جرج بوش نقل میکند که میتواند راهنمای فهم «نشاط» در کلام علمالهدی نیز باشد:
« بوش به جای اینکه بگوید: "نیازی به رضایت کسی در کار نیست" گفت: "چطور است اصلا با رضایتنامه ولی برویم؟" اما برای بیان مفهوم رضایت چطور ناگاه رضایتنامه والدین به زبان وی جاری شد؟ حرف زدن از مساله رضایت والدین امری متفاوت است. درباره زمانی بیاندیشید که برای آخرین بار از شما درخواست رضایتنامه از طرف والدین کردهاند. درباره این بیاندیشید که چه کسی از شما این درخواست را کرد؟ به این بیاندیشید که از چه کسانی رضایتنامه والدین طلب میشود! به ارتباط بین اینها بیاندیشید! اینها پرسشهایی است که شما به منظور فهم گفتمان سیاسی معاصر باید بپرسید.»
اگر بوش وقتی دارد به رضایت فکر میکند آن را با مفهوم رضایت در ارتباط کودک و والدین میفهمد، در واقع ربط و نسبت این مفهوم با جهانبینی کلی خود را در معرض نمایش میگذارد. به همین شیوه هنگامیکه علمالهدی «نشاط» را به کار میبرد، در حال فرافکندن ذهنیت خود به روایت مجالس موسیقی با ذهنیت فقیهانه است. نشاط/شادابی/سرزندگی از مفاهیمی است که ما آن را کاملا بیتوجه به بافت دینی میفهمیم. مفهوم نشاط برای ما تداعیگر حال خوب درونی به همراه تحرک در کنشهای بیرونی است و اساسا صفتی است که هیچ معنایی منفی به ذهن متبادر نمیسازد؛ ولی علمالهدی برای توصیف موسیقی «ضدارزشی» از چنین واژهای بهره برده است. این بدان معناست که در جهانبینی او آنچه برای ما ارزش شمرده میشود، «بیارزش» است. نشانههای این بیارزش بودن را در عبارات دیگر وی میتوان دید:
«رهبری فرمودند نفوذ فکری، فرهنگی و سیاسی دشمن خطرناکتر از نفوذ امنیتی است... مردم موظف هستند تا مجموعه عوامل و عناصری که عامل نفوذ سیاسی و فرهنگی کشور میشود را مسدود کنند... اگر دشمن موفق شود بیبندوباری و بی حجابی را در جامعه تحت عنوان هنر رواج دهد میتواند اعتقادات جوانان را عوض کرده و این به معنای نفوذ فکری است که رهبری به مقابله با آن تأکید داشتند.. جوانی که تحت عنوان آزادی، به شهوترانی روی بیاورد دیگر پای انقلاب و نظام خود نخواهد ایستاد زیرا دیگر اعتقادی به هیچ اصولی ندارد...دشمن سعی دارد احساس عقیدهای که باعث شد جوانان ما در شبهای عملیات زیر باران گلوله قرار بگیرند را از آنان سلب کند و این کار را نیز با موی پریشان یک دختر بیحجاب و یا با پریدن یک دختر و پسر درصحنههای کنسرت انجام دهد.»
«پریدن دختر و پسر» و «موی پریشان» خبر از همان «نشاط» دخیل در مفهوم مجلس موسیقی میدهد. مجلس موسیقی یا همان کنسرت جایی است که به نظر وی نشاط، تحرک، آرایش مو و ... قابل مشاهده است که ذیل مقولهی آزادی غربی قرار میگیرد و البته آزادی غربی ارزشمند نیست. شاهد دیگری بر تایید چارچوب «علمالهدایی» از مجلس موسیقی یا همان کنسرت که «نشاط» در آن دخالت دارد، گفتههای خود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است که برگزاری کنسرت را مایه نشاط در جامعه دانسته بود:
«به همین دلیل وزارت ارشاد به برگزاری کنسرت ها و به ویژه موسیقی سنتی، تولید فیلم ها و برنامه های با محتوای طنز تاکید می کند زیرا یکی از راهکارهای مقابله با افسردگی انجام فعالیت های فرهنگی و هنری است.» (منبع)
همچنین صالحی امیری رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی «نشاط» را از ویژگیهای امکانی برگزاری کنسرت دانست:
« میخواهم یک سوال اساسی مطرح کنم و این است که اگر ما به جوانها نشاط ندهیم، نتیجه آن ایدز و اعتیاد و دیگر آسیبهای اجتماعی است و در این میان چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ آیا مخالفان کنسرتها مسئولیت پاسخگویی در قبال این آسیبهای اجتماعی و عواقب این آسیبها برای جامعه و کشور را میپذیرند؟» (منبع)
علمالهدی در گام آخر نیز با ابراز مخالفت از تصمیمگیریهای دولتی به صراحت ذهنیتِ «نشاط»ناپسندِ خود را اینچنین ابراز کرد:
« اینجا شهر گردشگری نیست که مراکز تفریحی...مراکز عیاشی درست کنند...و یک عده از اطراف و اکناف بیایند نیم ساعت به زیارت بروند و همه فسق و فجور و فساد را برای این شهر بیاورند...اگر یک آدمی میخواهد در یک شهری زندگی کند، در عیاشیهایش آزاد باشد، در عملیات فرهنگیاش آزاد باشد، در تفریح و خوشگذرانیاش آزاد باشد، چرا یک شهر زیارتی را انتخاب کرده؟... چرا هر فکری که به ذهن یک مدیر یا دولت می رسد برای جذب توریست، آن هم توریستِ عیاشِ خوشگذرانِ فاسق و فاجر ، میخواهد آن را در شهر امام رضا پیاده کند؟...»
در این ذهنیت نقطهی ارجاع مفهوم کنسرت «شادی» است و برای توجیه حکم ممنوعیت آن با دیگر مفاهیمی مانند «عیاشی/عملیات فرهنگی/تفریح و خوشگذرانی» همنشین میشود که به تبع آن «توریست/فاسق/فاجر/خوشگذران» افراد «با نشاط» برشمرده میشوند. در نهایت اینکه بررسی شیوهی اندیشیدن «شهروندان» نیز به مقولهی کنسرت میتواند موضوع بررسی جداگانهای باشد، ولی به نظر میرسد با گشتالتِ مفهومی «امامجمعه» به مقولهی مجلس موسیقی تفاوت اساسی دارد.
کدخدا: حق برگزاری کنسرت را نمیفروشم اما زورگو نیز نیستم!
« زمانی که من بحث چهارچوببندی را در برکلی در درس علوم شناختی تدریس میکردم، اولین کاری که میکردم این بود که تمرینی به دانشجویانم می دادم: به فیل فکر نکنید! هر کاری میخواهید انجام دهید، بدهید اما به فیل فکر نکنید. و هیچگاه کسی را ندیدم که این تمرین را انجام دهد. هر کلمه ای مانند فیل چهارچوبی را در ذهن پدید می آورد که میتواند تصویر یا گونه ای دیگر از معرفت باشد: فیل ها بزرگ، با گوش هایی آویخته، خرطوم دار، در سیرک ها، ... هستند. واژه فیل مرتبط با این چهارچوب تعریف می شود. هر وقت چهارچوبی را نفی کنیم، آنرا پدید نیز آورده ایم.»[19]
به نظر میرسد وقتی که علمالهدی نیز میگوید: «این که میگویم در مشهد کنسرت برگزار نشود از باب اعمال قدرت و دستور نیست بلکه حرف طلبگی من است» در حال پدیدآوردن چارچوبی جدید برای بحث است: «اعمال قدرت و دستور دادن».
لیکاف در ادامه برای روشنشدن منظور از چارچوببخشی، به بحث از نیکسون، سی و هفتمین رییسجمهوری امریکا، میپردازد که در قضیه واترگیت مردم را واداشت تا به فیل فکر نکنند! زمانی که بر اثر فشارها در جریان رسوایی واترگیت وی مجبور به کناره گیری از قدرت شد، در تلویزیون مردم را مخاطب قرار داد و در برابر ایشان ایستاده و گفت: «من متقلب نیستم» و البته همگان او را به عنوان متقلب در نظر آوردند.
حال وقتی فردی از اصحاب قدرت اصرار داشته باشد مساله «اعمال قدرت و دستور» نیست و طی چند سال گذشته با استفاده از استدلالهای مختلف از جمله توسعهبخشیدن به مفهومِ مشهد از «مفهومِ شرعیِ حرمِ امام رضا» به «مشهد، مرکز استان خراسان رضوی» با استناد به حدیث جعلی، بهرهگیری از ادبیاتِ شناخته شدهی دشمن و نفوذ، از مسائل امنیتی حرف زدن و ... استفاده کند تا اثبات نماید نبایستی در مشهد کنسرت برگزار شود، طبیعی است شبهه «اعمال قدرت» تقویت شود.
با تمام این توصیفها سنگِ تمام قبر کنسرت در سخنرانی اخیر گذاشته شد. اگر بنابر توصیف خود ایشان «کمپین و دار و دستهکشی راه انداختن برای برگزاری کنسرت اردوکشی علیه امام رضاست» و «مقابله با حرم امام هشتم است» لذا ایشان تصمیم گرفتهاند تا در «یک جلسه تکلیف این شهر را روشن کنند» و در نهایت با قاطعیت فریاد بزنند: «تو کنسرت میخوای، مشهدی نباش! برو جای دیگه زندگی کن» پس در این میان نقشِ مردم به عنوان «شهروند» چیست؟
در طرز تلقیِ به یکسره ناآشنا با مفهوم شهروندی است که هنوز یک امامجمعه میتواند خود را در هیات کدخدای واتیکان تصور کند و قصد نماید تا «بالاخره در یک روز تکلیف مساله کنسرت در مشهد را حل کند!» گویندهی «نباید برای لغو یک کنسرت در مشهد لازم باشد با مسئولان و مردم چانه بزنیم» گویا خود را فروشندهی حقی میبیند که انتظار ندارد مسئولان و مردم با وی بر سر اعطای آن مخالفت کنند. از فراز به مردم نگریستن، خود را «قیم و سرپرست» شهر و اهالی شهر قلمداد کردن و در صدد «حفظ حریم»ِ برساختهی ذهنِ «نشاط» ناپسند، «امر (از مشهد برو) و نهی (چانه نزن)» کردن، درخواستهای مدنی شهروندان برای برگزاری کنسرت را به «کمپین و دار و دسته راه انداختن» و با نشاط بودن را به «عیاشی و خوشگذرانی» و توریسم و گردشگری را نمودِ «فسق و فجور» تعبیر کردن و ... ویژگیهای کدخدا است که در ساختارهای جامعهی مدنی دموکراتیک جایگاهی برای آن نمیتوان تعریف کرد. در ساختار معتقد به حقوق شهروندی مگر به غیر از دولت و ملت میتوان دسته یا گروه صاحب حق دیگری را فرض کرد؟ لشگر ائمهی جمعه که به پشتیبانی از وی برخاستهاند در ساختارهای مدنی چه نقشی دارند؟ در تلقی دموکراتیک شهروندان به عنوان «کارفرما» بخشی از حقوق خود در رابطه با تصمیمگیریهای مدنی را به صورت وکالتی به مسئولان به مثابه «کارگزار» واگذار میکنند و هرگاه موکل بخواهد میتواند بنابر شرایط وکالت، وکیل را از وکالت عزل کند. آیا «کدخدا» و «کارگزار» را شهروندان در مقولهای یکسان میفهمند؟ اگر شهروندان یک شهر را به خاطر طلب «نشاط» به اخراج فراخواندن «اعمال قدرت و دستور» نیست، آیا تعبیری رساتر میتوان سراغ گرفت تا با آن بتوانیم معنای «اعمال قدرت و زور» را بفهمیم؟
پانویسها
[1] Embodied Realism/Experientialist Account of Truth
[2] The Myths of Objectivism and Subjectivism
[3] هر دو کتاب در حال ترجمه توسط نگارندهی نوشتار حاضر است.
[4] طبق قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری فصل اول، ماده چهار، تبصره یک تعیین محدوده شهری به پیشنهاد شورای شهر و تصویب دو وزارتخانه کشور و مسکن و شهرسازی خواهد بود.
[5] [اجوبة الاستفتائات،ص86، سوال 424]
[6] [رسالهی توضیحالمسائل امام خمینی مساله۴۶۶]
[7] perceptual
[8] motor activity
[9] part/whole
[10] functional
[11] purposive
[12] آیت الله محمد هادی یوسفی غروی : من سندی برای روایت منسوب به پیامبر (ص) «بین الجبلین روضة من ریاض الجنة» سراغ ندارم؛ آنچه در احادیث ائمه اطهار(ع) در رابط با حرمین آمده است، اولا، مکه مکرمه حرم خدا، دوم، مدینه منوره حرم پیامبر(ص) سوم، حرم امام علی(ع) در نجف و بعد هم حرم ائمه(ع) در قم است و من از روایت دیگر که مکانی دیگری تعبیر به حرم شده باشد، اطلاع ندارم.
حجتالاسلام محمد سروش محلاتی: شگفت آور است جمله ای که هیچ اثری از آن در منابع حدیثی شیعه وجود ندارد و حتی در دائره المعارفی مانند بحارالانوار - که مجلسی بر جمع آوری هر حدیثی حتی اگر ضعیف هم باشد، اهتمام داشته ـ رد پایی از آن نیست، مبنای این استنباط ها قرار گیرد! واقعا چنین استناد فقهی، یک نقطه ناراحت کنندهبرای میراث علمی شیعه است که در اثر مجاهدت های علمی امثال شیخ انصاری، از استدلال های پوچ و استنادهای واهی و خیالی، منزّه مانده است.
[13] برای مثال به احکام فقهی خواندن نماز در زمین غصبی مراجعه کنید.
[14] صحیفه امام، ج17، ص325 و ج21، ص289
[15] محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۰، ص۷۵۷۶
[16] ابن ادریس حلی، السرائر، ج۳، ص ۳۶۳ به بعد
[17] universality
[18] local
[19] Don’t Think of an Elephant!Know Your Values and Frame the Debate, p 4.
نظرها
saeid
این چون قراره بابای زن رهبر بشه از حالا داره خودشو جمع و جور میکنه. که حسابی بچاپه
Farid
علم الهدی امام جمعه مشهد سال گذشته در تریبون نماز جمعه گفت "کسانی که به علت شادی پیروزی تیم ملی #والیبال به خیابان آمدند یک مشت آدم مفسدند".!!
علی
با این وجود تکلیف جشنهای عروسی تو مشهد چی میشه عروس و دوماد میان میشنن چند ایه قران میخونن همه هم صلوات میفرستند میرن سر زندگیشون اگه حرامه پس با این قضیه میخواد چی کار کنه والا تو عروسیها خیلی از کارا میشه که تو کنسرت انجام نمی دن جناب علم الهدی برا جشنهای عروسی دستورشون چیه
shima
مفت خور