رؤیا چیست؟ − روشنگری علمی به بهانه رؤیاهای سروش
تقی کیمیائی اسدی − موضوع رؤیاهای رسولانه سروش انگیزه نوشتن این مقاله دربارهی زیربنای علمی ادراکاتی است که سروش و دیگران را به باورهای متافیزیکی میرسانند.
اخیراً بحثهای زیادی بین دکتر عبدالکریم سروش و طرفدارانش، و دیگر گزارشگران و متفکران دینی، در بارهی ادراکات و رؤیاهای گزارش شده توسط سروش در نوشتهها و سخنرانیهای ایشان در جریان هستند. بنا بر نوشتهها و سخنرانیهای سالهای دراز گذشته، سروش رؤیاهای خواب و بیداری بسیاری تعریف کرده و بر اساس آنها ادعا کرده که خدای بی صورت را خواب دیده که در حال صورت افشانیهای متضاد بوده، شعرهایش را در خواب به او الهام میکنند تا در بیداری به اطلاع دیگران برساند، بوی خدا را شنیده است، پیامبر اسلام به خواب او آمده است، نظریه “رویاهای رسولانه” را در خواب به او وحی شده است، همان خدایی که بر مولوی تجلی کرده بر او هم تجلی کرده است، خلع روح از بدن یا جسم از جسم را هم تجربه کرده است. مستندات این ادعاهای سروش در این مقالهها آمدهاند.
دکتر تقی کیمیائی اسدی، نویسنده این مقاله، متخصص بیماریهای مغز و اعصاب است.
♦ برخی تألیفات:
اصول بالینی در تشخیص بیماریهای مغز، اعصاب و عضلات (انتشارات دانشجو) / خلقت و تکامل مغز و وروان (انتشارات نگاه معاصر) / زیست شناسی مغز و اخلاقیات (انتشارات گوگل) / سیر تفکری در باره ی آفریدگار (ها)، آفرینش و آفریده ها (انتشارات گوگل)
♦برخی ترجمهها:
خطای دکارت، از آنتونیو داماسیو (انتشارات نگاه معاصر) / در جستجوی اسپینوزا، از آنتونیو داماسیو (انتشارات نگاه معاصر) / درک رخداد، از آنتونیو داماسیو (انتشارات نگاه معاصر)
این امر مرا واداشت تا بحث کوتاهی در بارهی زیربنای علمی ادراکاتی بنویسم که او و دیگران را به این باورهای به اصطلاح متافیزیکی میرسانند و طی تاریخ رساندهاند. امید دارم که نوری روشنگر به این باورها انداخته شود.
روشهایی كه افراد برای تعبیر این گونه ادراکات و اثبات ادعاهايشان در پيش گرفته و میگیرند كاملاً خرافاتی، غيرمنطقی و غير علمی هستند. تمام رؤیاهای خوابهای و همچنین رؤیاهای پس از مدیتیشن، در حین خواب رفتن و از خواب بیدار شدن، هیچ ربطی با عوالم متافیزیکی نداشته و صرفاً محصول مغز هستند. بعضی را میتوان در زمرهی پدیدههای طبیعی و بعضی را ناشی از اختلالات مغزی ردهبندی کرد.
خواب و بیداری
زندگی ادراکی انسانها را از نظر محتویات موجود در جریان آگاهی که همان ذهن یا حافظهی کارکردن (working memory) است میتوان به چند مرحلهی متمایز تقسیم نمود که هر یک فیزیولوژی یا آسیب شناسی خود را دارد. درک زیربنای علمی این مراحل مانع بزرگ بدفهمی و راه چارهای برای خرافات زدایی از این ادراکات است. بطور مصنوعی میتوان زندگی ادراکی را به دو گروه حین فعال بودن سامانهی بیداری مغز و مرتبط با مراحل مختلف خواب تقسیم کرد:
۱. ادراکات هنگام بیداری: بیداری را با فعالیتهای الکتریکی قشری سریع و کم ارتفاع در الکتروانسفالوگرافی و رفتارهای آشنا برای همه میشناسیم. واکنشپذیری، فعالیت حرکتی، آگاهی، آمادگی برای ادراک، به سطح دانستن رساندن بازنمودهای مغزی محرکات، حرکات جستجوگر چشم، تونوس یا سفتی مرحلهای (phasic) و طولانی (tonic) عضلانی، خصوصیات کلی بیداری هستند.
محتویات مغزانسان به هنگام بیداری و در جریان ذهنی روزانه از ادراکات به آگاهی رسیدهی محرکات فیزیکی درونی و بیرونی بدن، فرآیند ناشی از افکار، ابداعات، یادآوری خاطرات و توجه به پدیدهها و امور مختلف ساخته میشوند. در واقع، در هر لحظه، محتوای آگاهی، مجموعه هماهنگ شدهی نشانگرهای محرکاتی است که برای گذران زندگی روز مره لازم میآیند.
به علت ساختار مشترک دستگاه عصبی انسانها فرض قریب به یقین بر این است که در مواجهه با یک محرک مشترک، باید این ادراکات در همه انسانهای با مغز سالم در طیف کمی متغیر، یکسان باشند تا افراد با مغز سالم بتوانند در مواجهه با یکدیگر و در مقابل محرکات مختلف رفتار قابل پیش بینیای داشته باشند.
حافظهی کار که شبکهی اصلیاش در سطح داخلی لوبهای پیشانی نیمکرهها (قشر سینگولیت قدامی) قرار دارد، حین به انجام رساندن کار در دست یا فکر در سر، سیستم توجهی مغز را که بخش اعظمش در بخش خلفی سطح داخلی مغز (سینگولیت خلفی در سطح داخلی لوب آهیانه ای) قرار دارد، در فعالیت دائمی نگه میدارد تا از تداخل محرکات دیگری که مغز آنها را کم ارزش تر ارزیابی کرده ممانعت بعمل آورد. به کار افتادن این سیستم باعث میشود که مغز تا به انجام رساندن کار در دست یا به نتیجه رساندن فکر در سر به موضوع دیگری نپردازد، زیرا که مغز تشخیص داده و انتخاب کرده که در زمان حال فرایند محرکات موجود، الزام بیشتری از پرداختن به بقیهی محرکات دارد. در صورتی که بعلت ورود محرکات مهمتر یا پیدا شدن مشکلات و معضلات در حل و فصل کار در دست و یا فکر در سر، مغز نتواند به نتیجهی مطلوب برسد، نمایانگری مجمل از محرکات موجود در حافظهی کار را به قشر سینگولیت قدامی میسپارد تا در موقع مقتضی که مغز از محرکات دیگر فارغ شده به فرایند آنها بپردازد.
در هنگام بیداری از همه انتظار میرود که محرکات محیطی یا درونی بدنشان را بطور مشابهی درک و گزارش دهند. در غیر این صورت اختلالات بالینی ای ایجاد میشود که در حیطهی روان پزشکی قرار میگیرند. در این وضع اگر شخص مبتلا بینش یا درون نگری خودش را از دست نداده باشد به اختلال ادراکی پی برده یا آن را کاذب تصور کرده و دست از باور به حقیقت بودن آن بر میدارد. به این حالت hallucinosis میگویند.
به نظر میرسد که سامانهی لیمبیک طرف راست مغز (نیمکرهی مغلوب) محل انبار حافظهی مربوط به باورهای دینی مربوط به خدایان و دنیای بعد از مرگ و بهشت و جهنم باشد، لذا، مراقبههای مربوط به این گونه امور دینی موجب افزایش هماهنگ فعالیتهای الکتریکی این سامانهی مغزی میشوند.
در موارد دیگر این اختلالات ادراکی عمیق تر بوده و شخص آنها را واقعی فرض کرده و بر اساس آنها تصمیم گیری میکند. در این مواقع این اطرافیان بیمار هستند که به اختلال پی برده و شخص مبتلا را نزد روانپزشک میبرند. اختلالات ادراکی زمان بیداری بسیار گوناگون بوده و میتوانند ناشی از بیماریهای پابرجای مغزی بوده، و یا زود گذر و ناشی از تغییرات شیمیایی مغز بعلت مصرف مواد روان گردان (توهم زا) یا سموم ناشی از بیماریها و اختلالات متابولیکی، و یا باورهای عمیق ریشه دار در فرهنگ و آموزش فرد، یا در نتیجهی ممارست هایی باشد که به آنها اصطلاحاً شستشوی مغزی میگویند. موارد فراوانی از یکایک این عوامل بطور روزمره مشاهده شده و سازندهی بعضی از اساطیر و افسانه هایی هستند که در فرهنگها به ارث رسیدهاند. اما بطور خلاصه میتوان شایعترین اختلالات ادراکی را که هر کدام معنی و ارزش تشخیصی متفاوتی دارد، این گونه تقسیم بندی کرد:
■ الف: توهمات (hallucination)، که حالت ذهنی ای است که شخص بیدار و فعال، بدون وجود محرک خارجی، درگیر یک ادراک پیچیدهی بینایی، بویایی، شنوایی و یا انواع حسهای پوستی میشود. برای مثال جانداران یا چیزها و یا ترکیبی از آنها را به صورت یک ادراک یکپارچه و معنی دار، با یا بدون ادراکات احساسی از قبیل ترس و وحشت، شادی و شعف، تعجب و شگفتی و… درک میکند، درکی که همراه با باور واقعی بودن است. غیر واقعی بودن این گونه ادراکات را نمیتوان به بیماری که بینش و درون نگری خود را به علت اختلالات عمیق فیزیکی – شیمیایی مغز از دست داده، با استدلال قبولاند. تنها با دخالت متخصصان مغز در حیطهی روانپزشکی میتوان از عمق این اختلالات کاسته یا آنها را درمان کرد.
■ ب: هذیان (delusion) حالتی ذهنی است که طی آن، بدون وجود عامل خارجی قابل اثبات توسط دارنده، به شخص باور یا برداشتی خارق العاده و شخصی دست میدهد که علیرغم عدم موافقتش با آنچه کلاً حقیقت یا واقعیت فرض میشود، او آنها را حقیقت و واقعیت فرض کرده و نمیتواند از واقعی بودن آنها دست بردارد.
تصمیم گیریهای بیمار بر اساس این اوهام، اکثراً برای خود او و دیگران مخاطره آمیز بوده و مانع ادامهی موفقیت آمیز زندگی شخصی یا برقراری روابط متعادل بین شخصی میشود. این وضع ادراکی یکی از وخیمترین علائم اصلی بیماریهای روانی است. انواعی از این توهمات که مورد قبول تودهی مردم قرار میگیرند، و انقدر شدید نیستند که مانع برقراری روابط اجتماعی قابل تحملی شوند، جزء باورهای فرهنگی بوده، و علیرغم اثر مخل آنها در رفتارهای فردی و بین فردی طبیعی مقبول میافتند.
■ ج: خطای حسی (Illusion)، حالتی ذهنی است که در آن نمایانگر محرک خارجی یا درونی، با حقیقت یا واقعیت و با آنچه دیگران از آن برداشت میکنند، تفاوت اساسی دارد. اما بیمار مبتلا، به این ادراک مغشوش باور قطعی پیدا کرده و براساس آن رفتارهای نامناسبی انجام میدهد که از این طریق اطرافیان به بیماری روانی او پی میبرند.
یکی از ویژگیهای ادراکات و محتویات ذهنی که منجر به جریان آگاهی میشوند این است که اگر مغز به نتیجهی قطعی در بارهی ماهیت آنها رسیده باشد، ادراک حقیقی بودن در پس زمینهی آگاهی به شخص دست میدهد. این امر علاوه بر موارد سالم میتواند در موارد مریضی، در موارد خاصی که شرح خواهیم داد، و همچنین در نتیجهی مصرف مواد توهم زا ایجاد شود.
اما اگر مغز طی فرایند محرکات و تصمیم گیری در واکنش به آنها نتواند به نتیجهای قطعی برسد، در پس زمینهی ذهن، ادراک شک و تردید ظاهر شده و مسئله بصورت لاینحل در حافظهی کار باقی میماند.
در صورتی که در فرآیندهای بعدی، یا تغییر موقعیت، محرک ارزش خود را از دست بدهد، مغز آن را به بوتهی فراموشی میسپارد. در غیر این صورت مغز موضوع مورد نظر را برای فرآیندهای بعدی حفظ میکند. در موارد زیادی حقیقت پنداشتن ادراکات غیر واقعی ایجاد شده توسط مغز، یکی از معضلات تفکری بشر بوده که انحرافات بسیار زیادی در تاریخ تفکرش ایجاد کردهاند.
۲. ویژگیهای آگاهی درخلوت یا رؤیای روزانه (day dreaming): در این حال محتوای جریان ذهنی حاوی بازنمودهای مغزی محرکاتی است که از درون بدن و خود مغز برخاسته، در حالی که محرکات محیطی به حداقل ممکن کاهش پیدا کردهاند. این محتویات ذهنی همراه ادراک ویژهای هستند که باعث شده به آنها رؤیای روزانه لقب دهند.
در حالت سلامت مغز، رؤیاهای بیداری، بیشتر معنی و مفهوم داشته، سازماندهی خوبی داشته، و با ادراک واقعیتهای دنیای درون و بیرون شخص همراه میباشند. رؤیاهای بیداری از بخشهای معقولی درست شدهاند که حاوی آگاهی، عواطف و وضع جسمی (somatic state) شخص میباشند.
در حین این گونه رؤیاها، مغز تجربیات آگاهانۀ ذهنی خود را با ساختار دنیای اطراف و در چندین سطح، پیوند میزند. در سطح پایه ای، محرکات خارجی که به حداقل رسیده اند، دسته بندی میشوند (همه اشیاء قرمز، در دسته قرمز قرار میگیرند، گیاهان در دسته خود و جانداران در یک دسته و مانند آن). در سطوح بالاتر، تطابقی مشروح تر بین ادراکات و احساسات پیچیده، و وجود اشیاء و خود شخص در جهان برقرار میشود.
به نظر میرسد که بسیاری از رهبران ادیان بزرگ و کوچک که شرح حالشان در تاریخ آورده شده و بخصوص دچار توهمات بینایی و شنوایی میشده اند، مبتلا به سندروم گَستاوت–گشویند بوده باشند. اختلال فعالیتهای سامانهی لیمبیک این بیماران ممکنست ادراک آگاهانهی آنان را به این باور برساند که انتخاب شدهاند تا پیامی به جهانیان برسانند و آنها را از منجلاب تاریکی و جهل نجات دهند.
هنگام بیداری، محرکات خارجی، افکار شخص را طوری سامان میدهند که با جنبههای خاصی از سازمان دنیای واقعی مطابقت کنند. این امر در رؤیاهای روزانه هم صادق است. هدف از این کار تطابق با دنیای خارج، جهت ادامه زندگی است، و نه ادراک و تشخیص واقعی آنچه در دنیای خارج وجود داشته و یا جریان دارد. این همان افکاری است که در موقع آرامش و بدون مشغلۀ ذهنی در آگاهی ظاهر میشوند. رؤیاهای بیداری میتوانند در نتیجهی خلوت گزیدن، و آرامش خاطر با کوششی حداقلی در آگاهی ظاهر شوند. این گونه رؤیاها طرح خاصی نداشته و بستگی به حافظهی کار و آمال و آرزوهای انسانها مسیری خاص خودشان را طی کرده و راههای رسیدن به آنها، گرچه تخیلی و ناممکن، به آگاهی راه پیدا میکنند.
۳. ادراکات حین مراقبه (مدیتیشن): مراقبه توسط رواقیها (Stoic) به هدف تقویت افکار مثبت و نمرینات برای کنترول کردارها توصیه میشده است. ممارستهای این گونه در فرهنگهای شرقی رواج زیادی داشته و اغلب برای رسیدن به ادراکات عمیق معنوی مورد هدف شخص به کار گرفته میشوند. مراقبه با انواع گوناگونش، تکنیک هایی برای به حداقل رساندن یا حتی زدودن بازنمودهای محرکات در آگاهی هستند. این محرکات میتوانند محیطی و از چیزی خارج از مغز باشند یا از جنس اضطرابها و مشغلههای لاینحلی باشند که در حافظهی کار و انبار حافظههای دور و نزدیک انباشته شدهاند.
مطالعات زیادی در مورد فعالیتهای مغز هنگام مدیتیشن در افراد مختلف انجام گرفته است. از آن جا که در اوج مراقبه محتویات آگاهی تهی از بازنمودهای ناخواسته میشوند، حالت ذهنی تمدد اعصاب خاصی به شخص دست میدهد که گویی در وضعی خارج از جهان مادی مملو از گرفتاریهای گوناگون آن قرار گرفته است. این حالت ذهنی برای علاقمندان مراقبههای روزمره، لذت بخش است، چون که برای مدت کمی هم که شده آنها را از دغدغههای زندگی هایشان میرهاند. ادراک این رهایی عامل اصلی برای انجام ممارست هایی است تا این افراد بتوانند براحتی وارد این حالت ذهنی شوند. البته اهداف بسیار زیاد و گوناگون دیگری هم میتوانند مورد نظر مراقبههای دیگر باشند.
زیربنای عصبی رسیدن به این وضع ادراکی در این ویژگی مغز نهفته است که با تکرار لاینقطع یک محرک (شنوایی – مثل نوتهای تکراری موسیقی؛ بینایی – مثل خیره شدن به دیوار، یا یک نقطهی نورانی در مدیتیشن zen؛ گفتاری – مانند خواندن اوراد در مراقبههای ادیان؛ حرکات موزون و رقص مانند بدنی – مانند رقص درویشان فرقهی مولویه؛ ضربات تکراری بر بدن – مانند سینه زدن) فعالیتهای الکتریکی ناشی از این محرک در بخشی از قشر که مربوط به این محرک است تدریجاً تقویت شده و موجب بازداری فعالیتهای بقیهی اقشار حسی میشود. ادراک ذهنی تقویت شدهی ناشی از این وضع الکتریکی مغز در صورت موفقیت در ممارستهای مدیتیشن، آگاهی را به همان هدفی میرساند که شخص در گام اول بدنبال آن بوده است. لذا بعضی از محتویات حافظه، بخصوص حافظهی کار، که برای مثال مربوط به آمال و آرزوها و معنویت طلبی است، در ساخت ویژگیهای این حالت ذهنی نقش اساسی دارد. مثلاً اگر کسی به علت باورهای فرهنگی هدفش ورود به دنیای تخیلی متافیزیک باشد، مغز بر اساس محتویات فرهنگی و دینی جای گرفته در انبار خاطرات این شخص و بر اساس اهدافش، تصورات و تخیلاتی مربوط به آن را میسازد. برای مثال در مراقبههای دینی به هدف ورود به دنیای وهمی خدایان، بستگی به باور شخص، مغز میتواند خدا را انسانوار و صورت دار (مانند آن چه که میکل آنژ در سقف کلیسای واتیکان نقاشی کرده و باور اکثر دنباله روان ادیان ابراهیمی است) در آورده و یا بطور مبهمی بی صورت و ناانسانوار (آن طور که عبدالکریم سروش ادعای مشاهده اش را کرده است) در جریان آگاهی ابداع کند. در واقع، مغز آنچه را که از قبل باور داشته یا آرزوی صاحبش بوده را ظاهر کرده و در جلوی چشم ذهن مراقبه گر به آن ساختار میدهد. از آن جا که چنین محرکی در دنیای خارج وجود ندارد، بنا به تعریف علم اعصاب شخص در این حال دچار توهم است.
به نظر میرسد که سامانهی لیمبیک طرف راست مغز (نیمکرهی مغلوب) محل انبار حافظهی مربوط به باورهای دینی مربوط به خدایان و دنیای بعد از مرگ و بهشت و جهنم باشد، لذا، مراقبههای مربوط به این گونه امور دینی موجب افزایش هماهنگ فعالیتهای الکتریکی این سامانهی مغزی میشوند. سامانههای لیمبیک دو طرفه دنیای احساسات روانی خام انسان ها، منجمله ادراکات مربوط به تهدیدات اگزیستانسیل (وجودی) را شکل میدهند. در این سامانه است که نمایانگران باورهای مربوط به دنیای تصوری بعد از مرگ، و ویژگیهای بهشت و جهنم موعود بایگانی میشوند. لذا، در صورت تحریک این سیستم با مراقبههای خاص آن، مغز میتواند حالات ذهنی پیچیده تری را هم ایجاد کند که همراه با توهم موسیقیهای دلنواز، یا حضور در جایی شود که شخص بهشت (ندرتاً جهنم، چون کسی سعی در رسیدن به ادراکی چنین دردناک نمیکند) باور میکند.
مطالعات نشان داده که فعالیتهای مغزی در اوج مدیتیشن تفاوت قابل ملاحظهای با حالت بیداری طبیعی پیدا کرده و در لوب گیجگاهی امواجی ظاهر میشوند که مشابه همین امواج در صرع ناشی از ضایعات این لوب هستند. شکل زیر[1] نمونهای از این امواج است.
شکل نمودار پیداشدن فعالیتهای الکتریکی صرعزا در ناحیهی لوب گیجگاهی (T= temporal) انسان سالمی است که مربی مدیتیشن بوده و در هنگام پیدایش این امواج در اوج مدیتیشن دچار تجربهی “ادراک خدا” شده است. فعالیتهای صرعی در لوبهای پیشانی (F = frontal) و پشت سری (O = occipital) دیده نمیشوند. این فعالیتها در واقع ناشی از همگام شدن فعالیتهای سوزنی تعداد زیادی از نورونهای این منطقه هستند که میدان الکتریکی توانمندی ایجاد کرده و محصول آن میتواند قسمتهایی از مغز را که از این ناحیه رشتهی عصبی دریافت میکند، متأثر و فعال کرده یا از کار بیاندازد. انتشارچنین فعالیتهایی به سایر بخشهای مغز، بخصوص قشرجلوپیشانی میتواند منجر به قضاوت آگاهانه و ایجاد ادراک حقیقی بودن حالت ذهنی مربوطه شود. مشاهدهی این یافته، مایکل پرسینگر[2] را ترغیب کرد تا ثابت کند که با تحریک همین منطقه میتوان همین ادراکات را ایجاد کرد.
این طور فرض شده است که تجربیات الهی یا معنوی قدرتمند در افراد ظاهراً سالمی که دچار صرع گیجگاهی نیستند، و در نتیجه تا حدی در اکثر افراد درک میشوند، ناشی از طرحهای الکتریکی سازمان یافته تری از امواج خارج از کنترل حملات صرع گیجگاهی هستند. این تخلیههای الکتریکی موقتی نورونها با عوامل روانی توانمند از قبیل تنشهای روانی شدید، از دست دادن عزیزان واقعی یا فرضی، اتفاقات ناگوار و غیر مترقبه، شکستهای احساسی و ادراک ترس همیشه حاضر و هرگز حل نشدنی از مرگ حتمی خود فرد در پس زمینهی ذهن، به جریان میافتند، و ادراک خدا آگاهی را فعال میکنند. از آن جا که امواج حاصله تشکل زیادی نداشته و لذا قادر به از کار انداختن بقیهی مغز، بخصوص سیستم بیداری و آگاهی نیستند، در این وضع، حملهای تشنجی به شخص دست نمیدهد، ولی ممکن است رفتارهای عجیب و غریبی در او ایجاد شوند که با فرهنگها رنگ میگیرند، و برای افراد ناآشنا با فرهنگی که رفتاری معین در متن آن صورت میگیرد، جنون آمیز جلوه کنند.
در شرائطی که این امواج با ممارستهای زیادی تقویت شده باشند، میتوان آنها را براحتی با همین ممارستها دوباره فعال کرد. اگر بعلت محرکات هیجان آور، امواج ایجاد شده در سامانهی لیمبیک به اندازهی کافی توانمند باشند و در مدار خاصی از آن تخلیه شوند میتوانند موجب ترس و واهمه شده و به فرد این ادراک دست دهد که بی یار و یاور مانده و کسی غیر از خداوند به کمک او نخواهد آمد. در این حال است که شخص مبتلا، از خدا و یا بسته به دین و مذهبش از اولیاء دینی دیگر فریادرسی میطلبد.
بسته به شدت تخلیههای نورونی در مدار مزبور، این تجربیات هم شدت و ضعف پیدا میکنند. بعضی همین پدیده را مسئول پیدایش باور به خدا و روح طی تاریخ تحولی انسانها میدانند. انسانهایی که بعلت تکامل و پیچیدگی ساختار مغزیشان دچار ترسهای اگزیستانسیل در دوران زندگی و واهمههای بعد از مرگ میشوند، تا همیشه از پشت و پناهی برای تسکین ترسهایشان بهره برده و با مرگ و تباهی جسمشان حیاتی ابدی داشته باشند. باور به حضور خدا در دنیای بعد از مرگ، جایی که پشت و پناه دیگری قابل تصور نیست، بر وهم باور به خدای همیشه زنده و حاضر میافزاید.
تفکر اجباری (forced thought) که پدیدهای نسبتاً شایع در بیماریهای روانی جنونآمیز است، به صورت ادراکی گزارش میشود که در آن “افکارو کلمات ساخته شده در مغز توسط خدا یا نیرویی ماوراء الطبیعه در ذهن تزریق شده اند” و زائیدهی افکار خود شخص نیستند. این، احتمالاً همان حالتی است که وحی خوانده میشود. فکر اجباری در جنون اسکیزوفرنی بسیار شایع و یکی از علائم این بیماری است و میتواند عامل رفتارهای بسیار مخرب و حتی قتل شود.
باید اضافه کرد که به نظرمی رسد که توان خدا-ادراکی، و تجربه حضور ذهنی خدا از جمله از طریق مراقبه، مثل بقیهی توانهای زیست شناختی پیچیدهی انسانها، توزیعی هذلولی (زنگوله ای) داشته و اکثر مردم در میانهی منحنی و عدهی کمتری دردو انتها قرار میگیرند. در یک انتهای طیف، بعضی افراد هرگز این تجربیات را پیدا نمیکنند یا ادراکات بسیار ضعیفی از این مورد دارند و همیشه خداناباور (atheist) میمانند. حتی اگر سعی شود که آنها را به باور کشاند، قادر به ایجاد چنین ادراکاتی نمیشوند. عدهی دیگری برعکس، دارای توان ایجاد این تجربیاتباقوت و تناوبی زیاد هستند، و در این موارد دچار تعصب دور از منطق و عقلانیت میشوند.
اشکال بیماریزای این مورد که ناشی از درست کارنکردن یا آسیبهای موضعی لوب گیجگاهی است، میتواند با صرع گیجگاهی همراه شود. در صرعهای موضعی، که یکی از شایعترین آنها صرع لوب گیجگاهی ناشی از آسیبهای مغزی هنگام تولد است، امواج صرع زا پراکنده شده و موجب از دست رفتن هوشیاری میشوند. در این گونه صرع ابتدا بعلت تحریک لوب گیجگاهی مبتلا، ادراکاتی به بیمار دست میدهد که به آنها پیش در آمد یا aura گفته میشود. این پیش در آمدها کوتاه، مبهم و معمولاً از انواع ادراکات تک کیفیتی مانند بوی خاص، تون خاصی از موسیقی (صدای زنگ)، ادراکات شکمی، سرگیجه و یا حالت ادراکی غیرقابل توصیفی میباشند. از آن جا که در این مرحله سیستم حافظه، بخصوص هیپوکمپ که برای یاد آوردن اساسی است، و در عمق لوب گیجگاهی قرار گرفته، از فعالیت نمیافتد، مغز این ادراکات را به حافظه سپرده و بعداً بیمار آنها را به خاطر آورده و شرح میدهد. اگر امواج صرع زا تقویت و به بقیهی مغز انتشار پیدا کنند بیمار هوشیاری خود را از دست داده، عضلات بدنش بشدت شل میشوند (atonic seizure). اگر سعی شود بیمار را بلند کنند به نظر میرسد که بسیار سنگین تر از حالت طبیعی است. در این وضع سیستم توجهی و هیپوکمپوس هم از کار افتاده و تا ختم صرع و برگشت هوشیاری، در مغز هیچ حافظهای از جریانات موجود ثبت نمیشود. اگر شخص بعد از بهوش آمدن شرحی از ادراکاتش در این وهله بدهد، یا دروغ میگوید، یا به بیهوشی تمارض کرده است. لذا، ادعاهای ادراکی مربوط به مرحلهی بیهوشی همیشه کاذب هستند و برای تشخیص شرعهای کاذب مورد استفادهی بالینی دارند. اگر شخص دچار بیهوشی کامل نشود ممکن است ادراکاتی پیدا کند که قطعه قطعه بوده و سازمان منسجمی نداشته باشند. بعد از اتمام صرع و برقراری هوشیاری ممکن است مغز برای مدتی دچار سردرگمی و وضع ادراکی مبهمی شود که گزارشات مربوط به آنها هم بر بیماری زایی آنها اشاره دارد. انتشار امواج صرع زا به مناطق دیگر، بخصوص سیستم خودمختار مغزممکن است موجب رنگ پریدگی، افروختگی چهره، عرق ریزی و تظاهرات دیگر این سیستم شود.
در موارد نادری که ناشی از اختلال کار و ساختار لوب گیجگاهی است سندرومی ایجاد میشود که به آن سندروم گشویند یا گَستاوت–گشویند (Geschwind syndrome, Gastaut-Geschwind syndrome) گفته میشود که یک گروه از پدیدههای رفتاری همراه با صرع گیجگاهی است. این سندروم پنج تغییر اساسی در رفتار کلی و شخصیت فرد ایجاد میکند که عبارتند از : زیاد نویسی (یا پرگویی)، دینداری افراطی، رفتارهای جنسی غیر معمول، زندگی ذهنی تشدید شده، و پریشانیای که به آن ازاین شاخه به آن شاخه پریدن (circumstantiality) گفته میشود که طی مکالمات تمرکز بر موضوع اصلی، پراکندگی زیاده از حدی پیدا میکند. به نظر میرسد که بسیاری از رهبران ادیان بزرگ و کوچک که شرح حالشان در تاریخ آورده شده و بخصوص دچار توهمات بینایی و شنوایی میشده اند، مبتلا به این سندروم بوده باشند. اختلال فعالیتهای سامانهی لیمبیک این بیماران ممکنست ادراک آگاهانهی آنان را به این باور برساند که انتخاب شدهاند تا پیامی به جهانیان برسانند و آنها را از منجلاب تاریکی و جهل نجات دهند.[3]
نکتهی جالب این است که اگر بیمار مبتلا به اختلالات لوب گیجگاهی، یا تحت تأثیر مدیتیشن، افراد یا اشیای آشنا و فیزیکی را در ادراکات ناشی از فعالیتهای مغزش ببیند، در صورتی که اختلال شناختیش شدید نباشد، براحتی قانع میشود که ادراکش واقعی نبوده است. اما در صورت گزارش دادن آنها بعنوان ادراکی فوق طبیعی (supernatural) مستمعین سالم ادعاهای او را باور نمیکنند. در صورتی که اگر این افراد توهماتی متافیزیکی را گزارش دهند که بخشی از مجموعهی باوری جامعه هستند، مانند خدا، شیطان، جن، و امثال این ها، ممکن است خود او این ادراکات را بعنوان یک حقیقت غیرقابل انکار قبول کرده و اطرافیان هم باور معتقد به همین نوع باورها هم این ادعاها را بدون چون و چرا از او قبول کنند.
تجربیاتی به صورت از دست دادن جسم، جدا شدن روح از بدن، مشاهدهی بصری خود در بیرون از بدن (out of body experience)، مسافرتهای روح، و گردشی در کوچه باغهای بهشت یا در آسمانها گزارش شدهاند. تفکر اجباری (forced thought) که پدیدهای نسبتاً شایع در بیماریهای روانی جنونآمیز است، بصورت ادراکی گزارش میشود که “افکارو کلمات ساخته شده در مغز توسط خدا یا نیرویی ماوراء الطبیعه در ذهن تزریق شده اند” و زائیدهی افکار خود شخص نیستند. این، احتمالاً همان حالتی است که وحی خوانده میشود.
در کشورهای با اقتصاد پیشرفته و مسائل اجتماعی کمتر، باورها به نیروهای کمک کنندهی ماوراء طبیعی به مراتب کمتر از جوامعی است که دچار بلیههای اجتماعی از قبیل فقر و جنگ و نزاعهای دیگر هستند.
فکر اجباری در جنون اسکیزوفرنی بسیار شایع و یکی از علائم این بیماری است و میتواند عامل رفتارهای بسیار مخرب و حتی قتل شود.
دلیلی که مبتلایان به جنون را مسئول قانونی رفتارهایشان نمیدانند ریشه در همین حقیقت بخوبی شناخته شده دارد. همراه با تفکر اجباری، گاهگاهی علائم دیگر تحریک لوب گیجگاهی که ذکرشان رفت، از قبیل موسیقیهای بهشتی بگوش این افراد رسیده، و یا بوهای خوش آیندی به مشامشان میرسند که رویهم رفته قانعشان میکنند گویی به بهشت موعود وارد شدهاند. انواعی از این ادراکات مرموز هستند که انسانهای بسیاری را برای تحمل مشقات زیادی قانع میکند تا با مراقبههای طولانی هفت شهر عشق را بپیمایند تا بتوانند این ادراکات را تجربه کنند. شکست در پیمایش این راه ممکن است شخص را دچار وحشتهایی جهنمگونه کند. حافظ میگوید:
درزلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا − سرهابریده بینی بی جرم و بی جنایت…
ازهر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود − زنهاراز این بیابان وین راه بی نهایت…
گاهگاهی مصرف مواد هوشبر در هنگام جراحی، بخصوص مادهی کتامین موجب فلجی لازم برای انجام عمل جراحی میشود اما هوشیاری بیمار را کاملاً نمیزداید و بیمار دچار ادراکات خاصی میشود که عجیب و غریب بوده و مخلوط با آن اتفاقاتی میشود که در اطاق عمل در جریان است. ادراک خارج شدن جسم یا روح از بدن در این حال به فراوانی گزارش شده است. نقاشی زیر ادراک خارج از بدن شخصی را تصویر میکند.[4]
نکتهی دیگر این است که اختلالات کار لوب گیجگاهی که منجر به حملهی صرع بالینی میشود، میتواند طوری فعالیتهای سامانهی لیمبیک این بیماران را تغییر دهد که حتی در غیاب تخلیههای الکتریکی صرعزا، یعنی در فواصل زمانیای که بیماران دچار حملهی صرع نیستند، آنان خلق و خو و سیلان روانی مختلی داشته باشند. در این حالت آنان شبیه افراد طبیعیای میشوند که در اوج ناکامی، تنش و بحرانهای شخصی هستند. در این دسته از بیماران بطور نسبتاً دائمی اختلالات هیجانی و احساسی عمیقی بروز میکند. این اشخاص ممکن است خلق و خوی افسرده و اضطرابی داشته یا واکنش شدیدی به محرکات نشان دهند. در موارد خفیف تر، بخصوص در اختلالات سیستم لیمبیک ممکن است شخص دچار افسردگی شده و محتاج درمان شیمیایی شود. در افراد طبیعی، در موارد بحرانی است که تجربه خداآگاهی و پناه بردن به خدا در ذهن بیشتر بروز کرده و تقویت میشود. در کشورهای با اقتصاد پیشرفته و مسائل اجتماعی کمتر، باورها به نیروهای کمک کنندهی ماوراء طبیعی به مراتب کمتر از جوامعی است که دچار بلیههای اجتماعی از قبیل فقر و جنگ و نزاعهای دیگر هستند.
فعالیتهای الکتریکی غیرطبیعی مغز بعضی از مصروعین لوب گیجگاهی طوری رفتارهای آنها را متأثر میکند که با دینداری شدیدی مشخص میشود. زندگی این افراد با اوج هایی از تجربیات اسرارآمیز و دوباره متولد شدنهای دینی و حتی تغییر دین و آئین مشخص میشود. رفتار و تجربیات روانی این بیماران با ادراکات و تجربیاتی مملو از قضا و قدر و سرنوشت خاص تعیین شده از غیب همراه میشوند.[5]
به علت اختلالات دیگر لوب گیجگاهی، بخصوص سیستم لیمبیک آن، بعضی ازاین افراد مستعد اوجهای مانیا و یا قهقراهای افسردگی شده، برداشتهای فیلسوفانه و یا شاعرانهای از این حالات پیدا میکنند. گاهی به این افراد ادراکات خالی از بُعد زمان یعنی ابدیت و ازلیت دست داده و این صفات را، در مورد خدا یا اولیاء دین و کتب به اصطلاح الاهیشان، به باورهایشان میافزایند. گاهی هم تجربیات فضایی بسیار عجیب و غریبی داشته و در اوج افلاک به گردش در میآیند.
در فرهنگهای دینی، و درموارد اختلالات شدید سامانهی لیمبیک که منجر به جنون میشود، توهمات بیماران مملو از ادراکات دینی و مشغله با خدا و اولیاء دینی است، ومکرراً از کنترل مستقیم افکارشان توسط خداوند و یا مسیح و یا امام غایب گزارش میدهند. بسته به باورهای دینی ممکن است شیطان نیز وارد کارزار جریان ذهنی آنها شود. در این حال است که ادراکات وحشتناک، همراه با اضطرابات شدید و رفتن به جهنم به جای بهشت، ذهن آگاه را پر میکنند. در فرهنگهای با تکنولوژی پیشرفته این بیماران اغلب دچار توهم ارتباط با ماهواره ها، آنتنها یا مریخیهایی میشوند که با بشقابهای پرنده به سراغ آنها میآیند.
اختلال همیشه موجود در لوب جلوپیشانی بیماران مبتلا به جنون، توان منطقی و عقلانی کردن و یا واپس زدن این ادراکات را از آنها سلب میکند. ممکن است در افراد طبیعی ادراکات ضعیف مشابهی ایجاد شود، ولی توان طبیعی قشر جلوپیشانی در واپس زدن این ادراکات مانع باور به حقیقی بودن آنها میشود. قشر جلوپیشانی که محتاج آموزش و پرورش اکتسابی فراوانی است میتواند این ادراکات را با عقلانیت و منطق تحت کنترل در آورد. ضعف تربیتی قشر جلوپیشانی عامل توسعه و وفور این باورها در فرهنگهایی است که سعی فراوان در غلبهی این باورها بر حقایق عقلانی و علمی میکنند. در مطالعات روانپزشکی در مسیحیان متعصبی که به اصطلاح تولد دوبارهای در مسیحیت پیدا کرده اند، و به وفور در مراسم کلیسا شرکت کرده و براحتی حاضر و آماده بودهاند که در راه خدا خونریزی به پا کنند، اختلالات فراوانی در اعمال لوب گیجگاهیشان یافت شده است. مشاهدهی رفتار بعضی از سیاستمداران چه در غرب و چه در شرق در زمان ما، و مطالعهی تاریخی رهبران جنگهایی که رنگ و بوی دینی داشته اند، یادآور چنین بیماریهایی در آنهاست.
۴. ادراکات شبانه: در شب هنگام شایعترین حالت ادراکی، محتوای ذهنی شخص بیداری است که قبل از بخواب رفتن در محیطی با حداقل محرکات محیطی قرار گرفته و مغز فارغ البال از محرکات روزانه، حافظهی کاریش را قادر میسازد تا مشکل و یا مسئله یا مشغلهای را که به قشر سینگولیت سپرده بوده بکار انداخته تا شاید راه حلی برای آن پیدا کند. این امر نه چندان نادر موجب ادراک کاذبی میشود که در این هنگام نیرویی فوق طبیعی به کمک شخص برخاسته و راه حل را به او الهام کرده است. گاهی مشغلههای ذهنی و حرفهای در این هنگام موجب بی خوابی شده و یا مغز شخص برای رهایی از فشار قشر سینگولیت قدامی راه حل هایی غیرمنطقی، اما با استفاده از محتویات حرفهای و آرزوها و دانش و باورهایش ایجاد میکند تا از فشار مدارهای عصبی فعالش بکاهد. از آنجا که همیشه محصول نهایی فرآیندهای مغزی توسط خود مغز حقیقت یا واقعیت تلقی میشود، همین کیفیت به این ادراکات هم داده میشود.
۱. ۴. محتوای ذهنی خاصی که به آن توهمات منجر به خواب (hypnogogic hallucination ) گفته میشود. از نظر فیزیولوژی چنین تجربیاتی در رابطه با مرحلهی اول خواب بدون حرکات سریع چشم (خواب رؤیا دار) است، اما ممکن است همراه با امواج آلفای بیداری هم باشد. به محض این که امواج آلفا از کار میافتند این ادراکات عجیب و غریب به شخص دست میدهد، اما به نظر میرسد این ادراکات ترکیبی غیرمعمول از خواب رؤیادار و بیداری همراه با کاهش محرکات محیطی باشد. از آنجا که این ادراکات محرک خارجی ندارند به آنها توهمات گفته میشود.
۲. ۴. محتوای ذهنی دیگری به نام توهمات بعد از خواب (hypnopompic hallucination) وجود دارد که مکانیسمی مشابه مورد ۴ دارد اما بعد از بیدار شدن از خواب اتفاق میافتد که گویا فرآیند رؤیاسازی هنوز به فعالیت خودش ادامه میدهد.
۳. ۴. حالت ذهنی نسبتاً شایعی هم هست که بلافاصله بعد از بیدار شدن مغز اتفاق میافتد که در آن هنوز تونوس عضلانی که در خواب، بخصوص خواب دارای رؤیا به شدت کاسته شده، برنگشته و به شخص ادراکی دست میدهد که موجودی فرافیزیکی بر بدنش افتاده و بر آن سنگینی میکند.[6] این حالت چند ثانیهای طول کشیده و خودبخود برطرف میشود.
۴. ۴. رؤیاهای خواب: شاید طی تاریخ تفکری، هیچ چیزی بیشتر از رؤیاهای خواب باعث سردرگمی تفکری، سوء تعبیر و منشاء خرافات نشده باشد. از نظر اهمیتی که موضوع در بحث جاری دارد در این جا شرح مبسوط تری از خواب آورده میشود.
از نظر فیزیولوژیک خواب انسان دارای دو مرحلهی مشخص است: یکی خواب با امواج آهسته (slow wave sleep= SWS) که دارای چند مرحلهی مشخص است؛ و دیگری خواب با حرکات سریع چشم (rapid eye movements= REM).
خصوصیات خواب با امواج آهسته: در این مرحله از خواب، رفتارهای حرکتی آرام و حداقل بوده، واکنش به محرکات حسی و نیز حرکات بدن بجز برای تغییر وضعیت کاهش یافته، حرکات چشم متوقف شده و تونوس عضلانی دچارکاهش طولانی اما نه حداکثری میشود. از نظر الکتروانسفالوگرافی، بسته به مرحله در این نوع خواب، امواج آهسته با ارتفاع زیاد، همراه بادوکهای خواب و امواج دلتا دیده میشوند. از نظر یافتههای الکتروانسفالوگرام این مرحله از خواب خود دارای چهار فاز است، که امواج مغزی در مراحل عمیقتر خواب، آهسته تر، و پاسخ به محرکات، کاهش بیشتری پیدا میکند. در این مرحله از خواب سیستم توجهی کاملاً غیرفعال بوده، لذا محتویات فرآیندهای مغزی به آگاهی نمیرسند. اما اگر در این مرحله عمداً شخص را از خواب بیدار کنند، ده تا چهل درصد افراد گزارش میدهند که در حال رؤیا بودهاند. رؤیاهای این مرحله بدون تصورات بینایی و یا حسهای دیگر بدنی بوده و بیشتر بصورت تفکر و تخیل گزارش میشوند. اگر شخص خود بخود از این مرحله بیدار شود، هیچ وقت رؤیای آگاهی را گزارش نمیدهد.
خصوصیات خواب با حرکات سریع چشم: رؤیاهای موجود در خواب با حرکات سریع چشم از عجیب و غریبترین حالات ادراکی هستند که فهم مکانیسم ایجاد کنندهی آنها از اهمیت زیادی برخوردار است. در منطقهی لاجوردی (locus coeruleus ) ساقهی مغز میدان عصبی ای وجود دارد به نام میدان پوستهای سلولهای غول پیکر (gigantocellular tegmental field)، که مشابه آن در تشکیلات شبکهای صاعد واقع در پانس که در ایجاد بیداری نقش اصلی دارد، نیز دیده میشود. این نورونها همراه مناطق وسیع دیگری از مغز، وظیفۀ سرپرستی و مدیریت خواب رؤیا دار را بعهده دارند. این نورونها منشاء فعالیتهای الکتریکی پانسی ـ زانویی – پشت سری (ponto – geniculo – occipital waves) هستند. این امواج درست قبل از مرحله خواب با حرکات سریع چشم ایجاد شده، و در سراسر این مرحله از خواب ادامه مییابند.
مطالعات فراوانی به این نتیجه رسیدهاند که فعالیتهای نورونهای غول پیکر موجب پیدایش این امواج، و ورود این امواج به قشر پشت سری که شبکهی اصلی بینایی در آن قرار گرفته موجب پیدایش رؤیاهای خواب با حرکات سریع چشم میشوند. برای این که این نورونها به فعالیت در آیند و این مرحله از خواب را ایجاد کنند، سلولهای نورآدرنالین دار منطقهی لاجوردی باید از فعالیت افتاده و ساکت شوند تا از آزاد شدن نورآدرنالین که باعث تحریک قشر و بیداری میشود، جلوگیری به عمل آید. در این مرحله از خواب، سیستم توجهی به فعالیت در میآید اما شدت فعالیت آن بمراتب کمتر از بیداری است.
مشخصات الکتروانسفالوگرافی از بالا به پائین: بیداری با امواج الفا و بتا؛ مرحلهی دو خواب با کمپلکسهای k؛ مرحلهی ۳ و ۴ خواب با امواج آهسته؛ و خواب با حرکات سریع چشم با امواج آلفا و امواج تیز پانسی ـ زانویی پشت سری (منبع).
از نظر رفتاری در این مرحله از خواب شخص فعال بوده، حرکات تند چشمها و حرکات کوچکی در صورت و اندامها دیده میشوند؛ حساسیت به محرکات خارجی به حداقل رسیده (حتی کمتر از خواب با امواج آهسته)؛ تونوس عضلانی کاملاً از بین رفته، و در آن رؤیاهای آگاه خواب ظاهر میشوند.
به نظر میرسد که از بین رفتن تونوس عضلانی موجب آزاد شدن حرکات چشم از کنترل عصبی شده و حرکات در هم و برهمی در چشمها دیده شوند. در این مرحله شل شدن فک تحتانی باعث عقب افتادن آن به همراه زبان شده و در افراد زیادی موجب انسداد راههای تنفسی و قطع تنفس شود. در بعضی افراد دندان قروچه کردن پیدا میشود. شل شدن عضلات صاف آلت تناسلی موجب گشاد شدن عروق و نعوظ میشود. تنها عضلاتی که تونوس خود را حفظ میکنند مربوط به اسفنکترهای مثانه و مقعد هستند تا از بی اختیاری ادرار و مدفوع جلوگیری کنند.
باید اضافه کنیم که حرکات چشم ارتباطی با محتوای بینایی رؤیاهای خواب ندارند. این حرکات، در چشم نابینایان مادرزادی نیز دیده میشوند، گرچه هیچوقت رؤیاهای خوابشان محتوای بینایی ندارند. این حرکات، قبل از پیداشدن امواج پانسی ـ زانویی – پشت سری پیدا میشوند.
الکتروانسفالوگرافی این مرحله از خواب شبیه به بیداری (امواج تند با ارتفاع کم) بوده، و رگبارهای تخلیههای الکتریکی نورونی در جسم زانویی جانبی و قشر بینایی، بصورت امواج تیز (spike) ظاهر میشوند که همان امواج تیز پانسی-ـ زانوئی- پشت سری اند.[7]
در این مرحله از خواب، قشر بینایی اولیه که اولین گام فرآیند محرکات بینایی است، از فعالیت میافتد، ولی قشرهای رده بالاتر بینایی که پردازشهای پیچیدهتر محرکات بینایی را به عهده دارند، فعال میشوند. بیمارانی که در اثر بیماریها، بخصوص بیماریهای عروقی مغز دچار کوری قشری ناشی از آسیبهای قشر ردهی اول بینایی میشوند، در بیداری قدرت دیدن ندارند اما در خواب قادر به دیدن تصورات بیناییای هستند که از دوران بینائیشان به انبار حافظه سپردهاند. نابینایان مادرزاد، هیچگونه تصویر بینایی در خواب ندارند، و محتوای همۀ خواب آنها از حواس دیگر است. از بین رفتن اقشار ردهی بالای بینایی در اثر آسیبهای مغز رؤیاهای بصری خواب را از بین میبرند. لذا واضح است که تمامی محتویات رؤیاهای خواب محصول فعالیتهای قشری هستند و ارتباطی با روابط با دنیای متافیزیکی ندارند.
در این مرحله از خواب، قشر جلو پیشانی که فرآیندهای عالی مغز را بعهده دارد، نسبتاً بی فعالیت است، امری که نشان دهنده کاهش پردازشهای درگیر در انواع حافظهها است. گرچه ثابت شده که خواب، بخصوص مرحلهی با حرکات سریع چشم، در فرآیند بایگانی کردن حوادث روزمره نقش اساسی دارد، اما در این مرحله محتویات رویاها به حافظه سپرده نمیشوند. در غیر این صورت مقدار زیادی اطلاعات مبهم و درهم و برهم و غیرقابل استفاده مدارهای قشری را اشغال میکردند.
اگر در این مرحله از خواب شخص را عمداً از خواب بیدار کنند، از محتویات رؤیایش خاطره بیشتری خواهد داشت، تا این که خودبخود از خواب بیدار شود.
هنگام بیدار شدن از این مرحله از خواب آخرین صحنهی ذهنی که معمولاً کمتر از سه ثانیه طول میکشد به یاد میماند و شخص ممکن است بر اساس همین مقدار از تصورات و محتوای حافظهی بلافاصله، یک حادثه و یا داستان را روایت کند که از اتفاقات آگاهانۀ بیداری و واقعیت کاملاً متمایز باشد. بعضی مواقع ابتدا و انتهای محتوای داستان کوتاهی که برای یک لحظه در ذهن جریان دارد به یاد مانده و هنگام بیداری جای خالی آن با آمال و آرزوها و داستان سازیها پر میشود.
شخص باید بداند که حالت ذهنیش در خواب پیش آمده است و نه در بیداری، و حقیقت آنها از هم متمایز است. تنها باورهای کاذب شخص است که به محتوای رؤیاها ارزش حقیقی میدهند.
در بعضی از بیماریها که مرز رؤیا و واقعیت مبهم میشود، بیمار کمتر میتواند بین اتفاقات واقعی و آن چیزی که هنگام خواب در ذهنش میگذرد تفاوت بگذارد. در مقایسه با رؤیاهای موجود در خواب با امواج آهسته، و با در نظر گرفتن فعالیتهای وسیع ساختارهای منتشرهی مغز، بخصوص سیستم توجهی در حین خواب با حرکات سریع چشم، آخرین اجزاء تصورات و داستانهای در جریان، توسط هوشیاری ناشی از بیدار شدن، آسانتر به تصرف در آمده و بهتر به خاطر سپرده میشود. ساده تر بگوئیم، از آنجا که سازمان نورونی خواب با حرکات سریع چشم به بیداری نزدیک تر است تا خواب با امواج آهسته، لذا در مقایسه با رؤیاهای خواب با امواج آهسته راحت تر میتوان محتوای آن چه را که در هنگام بیدار شدن در ذهن میگذشت به آگاهی کشاند و بخاطر سپرد. ازبین بردن پوستۀ پانس (pontin tegmentum)، مرحلهی خواب با حرکات سریع چشم و رؤیادار را از بین میبرد.[8]
فعالیتهای الکتریکی غیرطبیعی مغز بعضی از مصروعین لوب گیجگاهی طوری رفتارهای آنها را متأثر میکند که با دینداری شدیدی مشخص میشود. زندگی این افراد با اوج هایی از تجربیات اسرارآمیز و دوباره متولد شدنهای دینی و حتی تغییر دین و آئین مشخص میشود. رفتار و تجربیات روانی این بیماران با ادراکات و تجربیاتی مملو از قضا و قدر و سرنوشت خاص تعیین شده از غیب همراه میشوند.
ویژگیهای رؤیاهای خواب: رؤیاهای خواب تجربیات آگاهانۀ تصورات بینایی، شنوایی، حس بدنی، افکار، احساسات و عواطفی هستند که بدون وجود محرک خارجی، و در حالات غیر مرضی در هنگام خواب در مغز ایجاد شده و همراه ادراکی مشخص و غیر قابل انکاری است که واقعی نبوده و به خود شخص تعلق دارند. یعنی این خود شخص است که خواب میبیند. اگر حالات ذهنی همراه هر یک از این ادراکات و حقایق نباشند به توهمات تعلق دارند که جزء بیماریهای روانی و یا باورهای خرافی قرار میگیرند. رؤیا ها، اکثراً اتفاقاتی را مجسم میکنند که در دنیای واقعی غیر ممکن بوده و غالباً از کنترل شخص خارج هستند.
در تاریخ بشر شاید کمتر پدیدهای به اندازه خواب دچار باورهای غلط و خرافی شده باشد. اعتقاد به منشاء ماوراء الطبیعه بودن، مسافرتهای شبانۀ روحی که در خواب بدن را ترک میکند، دخالت پدیدههای ناشی از خدایان، شیطان، جن، ارواح مردگان، و حیوانات و…همه از این دسته از باورها هستند.
ارسطو اولین کسی بود که خواب را مربوط به تجربیات روز قبل دانست. در اوائل قرن نوزدهم بود که مطالعۀ علمی رؤیاهای خواب شروع شد و کارهای ابتدایی باعث شد که فروید کتاب معروف خود را در باره خوابهای واضح lucid dream)) منتشر کند، و محتوای خواب را به عقدههای روانی واپس زده شده منسوب دارد. در این زمان از بیوشیمی مغز و ساختمانهای سازندۀ خواب و بیداری، الکتروانسفالوگرافی و همه علمی که طی صد سال اخیر جمع آوری شده، هیچ اطلاع قابل ملاحظهای در دست نبود. در نتیجه، همۀ نظریات فروید بر اساس فرضیهها و مطالعات در بیماران نوراتیک و با توجیه خود فروید بود، که خود روانکاوی نشده بود و احتمال ادغام کردن پدیدههای روانشناختی خود او در تعبیرات خواب بیماران را نمیتوان رد کرد.
رؤیاهای آگاه فقط در خواب با حرکات سریع چشم اتفاق میافتد. همین امر بطلان باور غیر علمی و غیرمنطقی ارتباط آن با روحی است که میپندارند جسم را ترک کرده است. اگر روحی وجود داشته باشد − که بدون هیچ شکی وجود ندارد − و این پدیده مجهول در مسافرتهای شبانهاش در خارج از بدن این تجربیات را پیدا کند، چگونگی انتقال آنها به مغز از راه دور و از آنجا به قشر آگاه کننده، مسئلهای دور از علم و منطق است. زیرا هیچگونه گیرنده و یا آنتنی برای این ارتباط راه دور و حتی راه نزدیک با این موهوم متافیزیکی، در هیچ بخشی از مغز وجود ندارد. بعلاوه، این باور نمیتواند توجیه کند که روح در خواب با امواج آهسته، مشغول چه کاری است، و چرا ما را از کارهای خود با خبر نمیکند و یا اگر میکند، چرا به آگاهی نمیرساند. چگونگی اثر مواد شیمیایی داروئی، سرد شدن بدن و ضایعات مغزی، و حتی نوع و مقدار غذای مصرفی شبانه در تشدید، وقفه و یا تغییر در محتویات خواب، نقشی برای هیچ باورماوراء طبیعی نمیگذارد.
اکثر محتوای رؤیاهای خواب مربوط به اتفاقات چند روز قبل از خواب میباشند. علت این امر فعالیتهای هیپوکامپ در فرآیند به حافظه سپردن است که در هنگام خواب که مغز از محرکات محیطی و تا حد زیادی درونی فارغ البال شده است تسهیلاتی برای تشکیل حافظه ایجاد شود. قطعات درهم و برهم و اغلب تغییر شکل یافته و یا حتی نمادینی شدهی آن اتفاقاتی که مغز برای بخاطر سپردن انتخاب کرده است و در آینده ارزش بخاطرآوردن دارند، در خواب همان شب و یا درشبهای آیندهای نزدیک ظاهر میشوند. در مواردی که شخص در محیط زندگی خود نبوده (مثلاً در مسافرت) است، احتمالاً بعلت بار زیاد اطلاعات محیطی جدی، که باید پردازش و بخاطره سپرده شوند، این اطلاعات تا 7ـ-6 روز بعد هم در رؤیاها ظاهر میشوند. این طور تخمین زده میشود که ۶۵ تا ۷۰ درصد محتوای رؤیا ها، در ارتباط با اطلاعات مربوط به اتفاقات روز قبل، و ۳۰ تا ۳۵ درصد بقیه مربوط به دو روز گذشته و یا روزهای پیشتر است. قطعات درهم و برهم اتفاقات بسیار هیجان انگیز زندگی که اثر شدیدی در آمیگدال گذاشتهاند ممکن است تا سه سال هنوزهم به رؤیاها راه پیدا کنند. از آن به بعد، اگر اتفاق به یاد آورندهای برای آنها نباشد، کم کم ورودشان به رؤیاهای خواب متوقف میشود. این امر به علت کاهش فعالیتهای آمیگدال طی سالهای بعد از اتفاقات دردناک روانی است.
در فرهنگهای دینی، و درموارد اختلالات شدید سامانهی لیمبیک که منجر به جنون میشود، توهمات بیماران مملو از ادراکات دینی و مشغله با خدا و اولیاء دینی است، ومکرراً از کنترل مستقیم افکارشان توسط خداوند و یا مسیح و یا امام غایب گزارش میدهند. بسته به باورهای دینی ممکن است شیطان نیز وارد کارزار جریان ذهنی آنها شود. در این حال است که ادراکات وحشتناک، همراه با اضطرابات شدید و رفتن به جهنم به جای بهشت، ذهن آگاه را پر میکنند. در فرهنگهای با تکنولوژی پیشرفته این بیماران اغلب دچار توهم ارتباط با ماهواره ها، آنتنها یا مریخیهایی میشوند که با بشقابهای پرنده به سراغ آنها میآیند.
اطلاعات روزمرهی مولد رؤیاها همیشه تغییر قیافه میدهند، بطوریکه حتی وقتی این اطلاعات در کنار محتوای رؤیاها قرار داده شوند، فقط فردی متخصص و یا آگاه از فیزیولوژی مغز میتواند ارتباط آنها را در یابد، خود شخص و افراد عادی در این قضاوت قدرت بسیار محدودی دارند. بعضی اتفاقات بار هیجانی زیادی داشته و محتوای قطعاتی از مدارهای قشری مرتبط با آنها که توسط امواج پانسی – زانویی – پشت سری فعال میشوند، ممکن است روزها، ماهها و حتی سالها، ولی با تناوبی رو به کاهش، بصور مختلف در خواب ظاهر شوند.
امواج پانسی-زانویی پشت سری که مستمراً وارد قشر مغز میشوند مدارهای از قبل تشکیل شدهی آن را هم به فعالیت انداخته و موجب تقویت آنها میشوند. تشکیلات نورونیای که طی تاریخ تحول و تکامل، موجب احساساتی از قبیل ترس، خشم و اضطراب میشوند و برای بقاء شخص الزامی هستند، با این امواج به فعالیت واداشته شده که مانع از اطفاء آنها میشود. از آن جا که در موارد طبیعی این احساسات بطور انتزاعی درک نمیشوند مغز برای فعال ساختنشان داستانهای درهم و برهمی تولید میکند. رؤیاهایی که بدون ارتباط با اتفاقات روزهای قبل بوده و یا همراه با بار هیجانی زیادی نیستند، مربوط به تخلیههای خود بخودی و یا پردازشهای ناآگاه در مدارهای حافظهای هستند، که طی روز هم بدون دلیل خاصی بارها به ذهن آگاه خطور میکنند.
در طول شب، خواب با حرکات سریع چندین بار تکرار شده و شیوع آن در انتهای شب بیشتر میشود. اگر در شب، خوابی هیجانی شخص را بیدار کند، و بخش نهایی داستان ساخته شده از رؤیا به حافظه سپرده شده باشد، میتوان بخشهایی از آن را روز بعد به یاد آورد، و گرنه اکثر رؤیاهای بیاد ماندنی همان هایی هستند که در آخرین مرحلۀ خواب با حرکات سریع چشم هنگام بیدار شدن در مغز در جریان بودند.
از آن جا که مغز از ویژگیهای محرکاتی که در سیستم حافظهای و هیجانی ارزش زیادی ندارند، مثل رنگ استفاده نمیکند، این ویژگی یا در رؤیاها اصلاً ظاهر نمیشود و یا فقط وقتی ظاهر میشود که ارزش داشته باشد (مانند رؤیای باغ پرگل و یا پوشیدن لباسی رنگارنگ). به این جهت خواب، سیاه و سفید است، واز آن جا که راههای عصبی مربوط به بو بدون عبور از تالاموس به قشر مغز میرسند، و امواج رؤیا ساز قشر بویایی را فعال نمیکند، بو هیچوقت در ادراکات همراه با رؤیاهای خواب ظاهر نمیشود. گزارش به مشام رسیدن بو در خواب یا توهمی در موارد نیمه بیداری است یا ساختگی و دروغ است. میدانیم که افراد، قادر به فعال کردن ذهنی ادراک بویایی در غیاب محرکات بویایی هم نیستند. گرچه خاطرات بویایی یکی از قویترین خاطرات هستند، ولی نمیتوان آنها را به ذهن آگاه کشاند و بو را بطور تخیلی احساس کرد. ادراک بو بدون محرک، یکی از علائم تحریک لوب گیجگاهی و نوعی صرع است.
ادراک درد نیز در رؤیاها گنجانده نمیشود، زیرا درد را نمیتوان بعد از ختمش، به خاطر آورد، فقط میتوان به یاد داشت که عضوی دردناک بوده است، ولی کیفیت درد را با تخیل و تصور نمیتوان به آگاهی کشاند.
از آنجا که در انسان، بینایی مهمترین عضو بوده و محرکات بینایی در نهایت در ۷۵ درصد قشر مغز فرآیند میشوند، رؤیاها بیش از هر چیزی حاوی تصورات بینایی هستند. انسان تصورات بینایی را بهتر از هر تصور ذهنی دیگری میتواند دوباره زنده کند. کیفیت این تصورات مبهم بوده، و بی شباهت به همان کیفیتی نیست که این رؤیاها در خواب ایجاد میکنند. به نظر میرسد که مغز تنها پدیده هایی را میتواند در رویاهای خواب بگنجاند، که در بیداری میتواند آنها را به تصور و یا تخیل بکشاند.
در هنگام خواب محرکات خارجی تا حدی در رؤیاها ادغام میشوند. احتیاجات بیولوژیکی مختلف، مدارهای مربوطه را تحریک کرده و مغز داستانی برای ارضاء آنها ساخته و در بعضی از موارد که امکان پیش میآید، احتیاج را برطرف میکند. انسان تشنه اگر رؤیای آب خوردن پیدا کند ادراک تشنگیش تا حدی برطرف میشود. آستانۀ ورود محرکها در خواب به شدت بالا میرود، فقط محرکات تقویت شده و مهم، آستانه پائین خود را حفظ میکنند. مثلاً، خواندن نام شخص، صدای گریه طفل برای مادرش، و زنگ ساعت برای بیدار شدن و غیره، راحت تراز راههای حسی بسته شده عبور کرده، به قشر وارد شده و شخص را بیدار میکنند. در موارد دیگر، این واردههای حسی در رؤیاها ادغام میشوند. ادغام تحریف شدهی محرکات محیطی در رؤیاها بخوبی گزارش شدهاند. محتوای تعدادی از رؤیاهایی که اشخاص گزارش میدهند و در کتاب تعبیر خواب فروید هم آمده اند، از این نوع هستند. مثلاً، پاشیدن آب بر صورت شخص در خواب با حرکات سریع چشم، گاهی موجب رؤیای باریدن میشود.
در مواردی که برای مطالعه رؤیاهای خواب و به خاطر آوردنشان، در آزمایشگاههای خواب، اشخاص را بیدار کرده و از محتوای رؤیاهایشان میپرسند، مقدار زیادی از مطالب مربوط به خود آزمایشگاه و افراد آن در خواب گنجانده شده است. یکی از خصوصیات رؤیاها فشردهسازی آنهاست، درست مثل بیداری، گاهی اتفاقاتی که در زندگی واقعی زمانهایی طولانی برای انجامشان لازم بوده است، در عرض چند ثانیه در ذهن خطور میکنند. لذا ادراک گذشت زمان در رؤیاها بشدت بهم خورده بوده و مانند ادراکات دیگر است.
در موارد طبیعی، با بیدار شدن، رشته رؤیاها از هم پاشیده شده و با بخواب رفتن دوباره، مغز تقریباً هیچوقت قادر به بازسازی رؤیای قبلی نیست. در حالت طبیعی، شانس تکرار مو بموی همان رؤیا بسیار بعید است. متن زمینهای رؤیاها میتوانند مشابه باشند، ولی داستان مربوط به آنها متغیر است. این دلیل دیگری بر غیر انتخابی و هرج و مرجی بودن محتویات رؤیاها ست.
بطور کلی خانمها بیشتر از آقایان، از رؤیاهای خود خاطره دارند. ولی محتوای رؤیاها ارتباطی با جنس ندارد. رؤیاهای خواب اثر تطابقی در زندگی داشته و با پردازش اتفاقات ناخوشایند روزهای قبل و سپردنشان به انبار حافظه، توجه مغز از آن اتفاقات در روزهای بعد دورتر میشود.[9]
از نظر اخلاقی، شخص به همان اندازه مسئول رؤیاهای خوابش است، که مسئول تفکرات غیر اخلاقیای که در بیداری به ذهنش خطور کرده، ولی به آنها اعتنا نکرده و با همۀ توان فراستیاش از عمل به آنها سرباز میزند. همگانی کردن محتوای رؤیاهای خواب بصورت سمبلیک برای همۀ افراد، زمینۀ علمی نداشته و ساختۀ فرضیههای روانشناختی بی پایهای است که ابزار دست عدهای بیاطلاع ونیز تعبیر کنندگان خواب شده است.
نتیجه گیری
از بحث بالا این نتیجه گرفته میشود که از واقعیت دور هستند تمامی آن ادراکات غیر معمول و غیر مشترک بین همهی انسانها که در بیداری، ضمن مدیتیشن، هنگام خواب و بطور کلی همه وقت و همه جا، در مورد بعضی انسانها، از جمله عبدالکریم سروش، و کلا همهی کسانی گزارش شدهاند که طی تاریخ ارزشی فوق طبیعی به این ادراکات ساخت مغزهای سالم یا ناسالمشان داده اند.
همهی این محتویات ذهنی محصول فیزیک خالص مغز بوده و نمیتوانند هیچ گونه ارتباطی با دنیای تخیلی متافیزیکی داشته باشند که هیچ دلیل معقولی برای وجود آن در میان نیست. فقط ضایعات مغزی، باورهای افراطی، ادعاهای نابجا، غرور بیش از حد، اطرافیان تقویت کننده، منافع سیاسی- اجتماعی، شهرت طلبیهای بیمورد، و دنبالهروان عاری از منطق میتوانند گمان متافیزیکی بودن این ادراکات را ایجاد کرده و مقبول کنند.
اگر چنین ادراکاتی موجب ادعای ارتباط با باشندههای فرضی متافیزیکی میشوند، شخص مبتلا به آنها باید از متخصصان مغز و روان کمک بطلبد تا نکند موجب گمراهی خود و دیگران شده و آسیبهای اجتماعی غیرقابل جبرانی در سیستمهای باوری و رفتاری مردم ایجاد کند.
انسانها در طی تاریخ مدام مبتلا به بندارهای ناشی از این گونه توهمات شدهاند. در دوران غلبهی علم بی اساس بودن چنین پندارها را میتوان به سهولت ثابت کرد. شرط علمی و منطقی اندیشیدن و از تاریخ آموختن برخورد انتقادی با این گونه پندارها و ادعاهاست.
پانویسها
[1] منبع:
Rhawn, Joseph, (2002) NeuroTheology, Brain, Science, Spirituality, Religious Experiences, University Press, St. Jose, California.
[2] Persinger, M. A. 2001. The neuropsychiatry of paranormal experiences. Journal of Neuropsychiatry & Clinical Neuroscience 134: 515-24
[3] برای مطالعه بیشتر به این منابع رجوع کنید:
تقی کیمیایی اسدی، خلقت و تکامل مغز و روان،. انتشارات نگاه معاصر، تهران.
تقی کیمیایی اسدی، زیست شناسی مغز و اخلاقیات، انتشارات گوگل
Devinsky, J.; Schachter, S. (2009). “Norman Geschwind’s contribution to the understanding of behavioral changes in temporal lobe epilepsy: The February 1974 lecture”. Epilepsy & Behavior. 15 (4): 417–24. doi:10.1016/j.yebeh.2009.06.006. PMID19640791.
Dolgoff-Kaspar, R (et al.) (2011). “Numinous-like auras and spirituality in persons with partial seizures.”. Epilepsia. 52 (3): 640–6. doi:10.1111/j.1528-1167.2010.02957.x.
PMID24436968. Lay summary. Patients with ecstatic epileptic seizures report an altered consciousness, which they describe as a sense of heightened perception of themselves – they “feel very present”- and an increased vividness of sensory perceptions.
Nakken, Karl O; Brodtkorb, Eylert (2011). “[Epilepsy and religion].”. Tidsskrift for den Norske lægeforening : tidsskrift for praktisk medicin, ny række. 131 (13-14): 1294–7. doi:10.4045/tidsskr.10.1049.
Stephen, M.D. Salloway (1997). “The Neural Substrates of Religious Experience”. The Neuropsychiatry of Limbic and Subcortical Disorders. American Psychiatric Publications. ISBN0880489421.
Waxman, Stephen G, MD; Geschwind, Norman, MD (1972). “The Interictal Behavior Syndrome of Temporal Lobe Epilepsy”. Archives of General Psychiatry. 32 (12): 1580–1586. doi:10.1001/archpsyc.1975.01760300118011. PMID1200777. Lay summary – “Although the patient denied being religious, his writings contained numerous religious references, and some pages were adorned with religious symbols”.
Devinsky, Orrin; Vorkas, Charles; Barr, William (2006). “Personality disorders in epilepsy”. Psychiatric Issues in Epilepsy: A Practical Guide to Diagnosis and Treatment. Lippincott Williams & Wilkins. ISBN078178591X
[4] Petersen, Robert (1997). Out of Body Experiences. Hampton Roads Publishing Company, Inc. ISBN 1-57174-057-0.
[5] Dewhurst, K; Beard, A W (1970). “Sudden religious conversions in temporal lobe epilepsy.”. The British Journal of Psychiatry. 117 (540): 497–507. doi:10.1192/bjp.117.540.497.
[6] Schacter, D.L. (1976). The hypnagogic state: A critical review of the literature. Psychological Bullet, 83, 452–481.
[7] Barbara Jones, Advances in Neurology, Vol. 77, pp 75-94, 1994.
[8] Soja et al, J Neurophysiol. 1993; 70:17908-1712#
[9] Billiard, M, Sleep (Physiology, Investigations and Medicine) Kluwer Academic/Planum Publishers New York, 1998.
بیشتر بخوانید: در مورد “رؤیاهای رسولانه” سروش
محمد قائد: عبدالعلی، عبدالسروش و جبرئیل
ا.م. (استاد فلسفه – تهران): برخی پیامدهای احتمالی نظریۀ «رؤیاهای رسولانه» عبدالکریم سروش
اکبر گنجی : سروش − تفسیر سخنان خداوند یا تعبیر خوابهای محمد
اکبر گنجی : ممتازبودگی مشرکان در فرضیه “خوابهای محمد” سروش
اکبر گنجی : قرآن سروش: “خوابنامه پریشان محمد”
نظرها
اردستانی
با سلام خدمت همکار نورولوژیست عزیز و تشکر از روشنگریشان به ذکر چند نکته بسنده می کنم و امیدوارم چشم ایشان به این مطلب بیافتد و ممنون می شوم جوابی به ان بدهند. 1. من هیچ شکی در صحت تحقیقات فوق ندارم اول اینکه رشته خودم هم نورو است و دوم سالها بود که به دنبال حل موضوع به شیوه تحلیل و فروکاست نوروفیزیولوژیک بوده .اما سوال اصلی اینست که ایا خود این تحلیل بر چه مبنایی شکل گرفته ایا این تحلیل در افقی از زبان و علم مدرن شکل نگرفته بنابراین نیاز به یک فرازبانی هست تا ابتدا در مورد زبان این شیوه تحلیل به توافق برسیم بنابراین برداشتن این قدم ما را به اندیشه و زبان استعلایی و انتقادی کانتی می رساند.این تناقض را سالها قبل متوجه شدم و مجبور شدم توجه بیشتری به کانت و لکان کنم. 2.ممکن است بر اساس فرمایش شما بسیاری از بزرگان دچار TLE بوده باشند .ایا همه این بیماران می توانند به چنین درجات فکری برسند.همه ما می دانیم که مثلا نیچه از دوقطبی رنج می برد اما ایا اندیشه بشر قبل و بعد نیچه تفاوتی ندارد.و اگر همه انسانها با معیارهایای نورولوژیک سلامت جفت و جور بودند ایا اصلا اندیشه ای بود.گلی به گوشه جمال بیماران که باعث این همه تفاوتهای هنری و فلسفی و دینی شده اند. 3.شکی نیست که هر نوع تگاهی مابه ازای نورونی خود را دارد اما ایا این حکم در مورد امور ناخوداگاه هم صدق می کند؟.منظورم امور غافلانه و شما کاملا منظور من از غفلت را متوجه می شوید همان امور ی که ما نادانسته در زمینشان بازی می کنیم و متوجه ان نیستیم.مثل استفاده از زبان برای تحلیل خودش.تحلیل مغز نیاز به یک فرامغز دارد جایگاه این فرامغز کجاست ایا هر مغزی این توانایی را دارد یا فقط مغزهای خاصی.تحلیل شما در مغز جریان دارد نسبت این جایگاه با فیزیولوژی مغز چیست؟ 4.این موضوع مرا وارد حوزه ناخوداگاه و روانکاوی کرد به نورولوژی خیانت کردم....حوزه ای فرای فیزیولوژی که بتوانم فیزیولوژی را با ان مشروع کنم.این یک فرض است البته شان وجودی ندارد وجودش از نوع برون ایستا است (اگزسیستنس).همان حوزه ای که غافلیم از ان اما ناگهان سر می رسد.البته با امنزی اشتباه نشود. 5.فروکاست نوروفیزیولوژیک به خودی خود نابسنده است و باید با فرضی فرای خود تثبیت شود و اشکال تمامی صور ماتریالیسم همین است نابسندگی تحلیل .تحلیل ماتریالیستی برای تثبیت و اثبات خود به امری فرای خود نیاز دارد.
تقی کیمیائی اسدی
آقای ازدستانی، اجازه فرمائید نظرات دیگران و انتقادات و سؤالات جمع شوند بعداً به یکایک آنها جواب خواهم داد. اما شما می توانید تا آن زمان کتاب زیست شناسی مغز و اخلاقیات را از انتشارات گوگل دانلود کنید شرح کامل جواب به سؤالات شما آمده اند. پسند و ناپسند در علم تجربی مورد ندارد، علم است و واقعیت، تلخ است و شیرین.
همنشین بهار
با قدردانی از آقای تقی کیمیائی اسدی ... تجربهِ رؤیا وَش وحی رؤیا صدایِ وجدان ما است [در سایت همنشین بهار]
Feloor
با تشکر از جناب کیمیایی اسدی برای مطلب بسیار جالب و دقیق و همچنین جناب اردستانی برای اشاره های شک برانگیز . بی تردید هیچ واقعیت محقق بدون زاویه های شک برانگیز ارزش مطالعه ندارد. خیلی سپاسگزار این دو گرانمایه.
Roozbeh
جناب اردستانى نكته پنج شما اگر درست متوجه شده باشم به نارسايى توضيح ماترياليستى به نظر شما از توضيح روح وروان بعنوان يك ويژگى مادى درمانده است. خواهشمندم در اين صورت چگونگى ارتباط مابين اين پديده ماوراطبعيه (يعنى روح و روان) و جسم (پديده مادى) را به روش علمى شما توضيح دهيد چرا كه زمان بر قرارى تماس مابين اين دو پديده ميبايسى با روش علمى قابل اندازه گيرى و سنجش و آزمايش باشد وگرنه چيزى مثل رابطه رقص باران سرخپو ستان و خود باران نيست يا باور گذشتگان به دعا و جادو جنبل يا قربانى كردن و بهبود مريض . ضمنا اون زبان و ابزارى كه شما خواستارش هستيد وجود داره و تشكيل شده از رياضيات و فيزيك و شيمى البته هر كسى ميتونه هر موضوعى مورد شك قرار بده ولى اگر جوابى. براى حل مسئله داره بايد راه حل علمى باشه يعنى قابل اندازهگيرى و تكرار شددنى توسط ديگران در هر جايى با همان شرايط اوليه و نتيجه مشابه در غير اينصورت چيزى غير از خرافه نيست. متاسفانه هيچ راه علمى براى اثبات روح ( خارج از بدن مادى). وحى . خدا و جن وووو كه از نوع ماوراطبيعه اند وجود نداشته ايجاد شك و شبهه كمكى به اثبات آن نميكند. تنها مكان موجود اين پديده ها ماورالطبيعه در چهار چوب مغز فيزيكى ما بشكل پيش باور ها هستند و بس.
علیرضا
از آقای تقی کیمیایی اسدی بابت این مطلب کاملا علمی و روشنگرانه صمیمانه تشکر می کنم.
علی
اتفاقأ مولانا دیدگاهی دارد متناقض با جناب سروش و موافق آقای اردستانی، بدین مضمون: همچو آن وقتی که خواب اندر روی تو ز پیش خود به پیش خود روی بشنوی از خویش و پنداری فلان با تو اندر خواب گفتست آن نهان درست است که در زمان مولانا اطلاعات مربوط به روانشناسی و علوم انسانی محدود بوده است. او اما به درستی تشخیص داده است که خواب و رویا هیچ ارتباطی به امور متافیزیک ندارد.
اردستانی
نابسندگی تحلیل ماتریالیستی جهت روشن شدن اشاره قبلی و جوابی به دوست و همکارم دکتر اسدی و روزبه عزیز 1 .به عنوان یک نورو لوژیست در سطح تحلیل درجه اول کاملا با شما دوستان موافقم و ما در این سطح حکم می دهیم که تفسیرهای متافیزیکی و دینی از هستی اوهام و خیالاتی بیش نیست اما این مشکل را حل نمی کند ممکن است طرف مقابل بگوید که از کجا معلوم شاید مدعای شما توهم باشد.بنابراین احکام صادر شده در مقاله دکتر اسدی و همینطور روزبه عزیز مبتنی بر پیش فرضها یا اپریوریی می باشد که ابتدا باید مورد توافق قرار گیرد مثل این حکم که هر تحلیلی باید بر اساس تجربه پذیری عام مورد قبول قرار گیرد .پس شما یک حکم و مجبورید حداقل یک حکم پیشینی فراسوی تحلیل ماتریالیستی را بپذیرید از این جهت است که می گویم تحلیل ماتریالیستی از هر حوزه وجودی فرقی نمی کند طبیعت باشد یا روح و روان یا جسم فیزیولوژیک حداقل به یک حکم پیشینی فراسوی خودش نیاز دارد. 2.و منظور من از ناخوداگاه یا غفلت هم همین بود .یعنی اگاهی به اپریوری خود اگاه نیست.این ساحت اپریوری همواره پیشاپیش ما هست مثلا اپریوری زبان .ما حتی اگر بخواهیم در مورد زبان تحلیل کنیم مجبوریم از زبان استفاده کنیم.پس اپریوری هم نشانی از غفلت و سبقت گرفتن واقعیت از اگاهی و هم نشان از حد و تناهی اگاهی دارد. 3.تحلیل استعلایی و انتقادی به همین معناست .توجه به اپریوری ها.مثلا فلسفه کانت اپریوری شناخت است و حد و حدود فکر.فلسفه هایدگر اپریوری هستی انسانی است.دازاین قبل از اینکه اگاه شود در جهان است.روان کاوی فرویدی/لاکانی اپریوری رفتار است.دست پنهان اسمیت اپریوری اقتصاد است و هگل این را تحت عنوان نیرنگ عقل فورموله کرده اما فلسفه هگل در شکل ایده الیستی اش از این قاعده عدول کرده در جاییکه کلیت هستی در اگاهی متحقق می شود. 4.تحلیل ماتریالیستی و ایده الیستی دو روی یک سکه اند .من اتفاقا مقاله دکتر اسدی را به هر دو زبان خواندم و بی جهت نبود پرش مارکس از هگل.و همچنین برداشت دامازیو از اسپینوزا.تحلیل استعلایی روبروی تحلیل ماتریالستی نیست بلکه بالای سرش است بنابراین برای نقد این تحلیل به روبرویتان(جهان خرافه و اوراد)نگاه نکنید بلکه به بالا نگاه کنید.فقط باید ابتدا بر افلاطون چیره شد که به قول نیچه از سخت ترین کارهاست.ما تا مغز استخوان افلاطونی هستیم.
آزیتا
آقای اردستانی. سخن شما درباره نابسندگی تحلیل ماتریالیستیک درست است. حالا شما در این چارچوب خواب را چگونه تبیین می کنید. آقای دکتر سروش خواب های بسیاری درباره خودشان تعریف کرده اند. خدا را خواب دیده اند، محمد را خواب دیده اند، شعرهایشان را در خواب به ایشان نشان می دهند، نظریه رویاهای رسولانه را در خواب به ایشان وحی کرده اند، حافظ در خواب گفته که منظورش از پیر مغان محمد است، روح مولوی را احضار می کنند تا معنای شعرش را از او بپرسند. اگر شما معتقد به دوآلیسم دکارتی باشید، خواب در آن دارای چه جایگاه و ارزشی است؟ آیا نیچه هم ادعا می کرد که آثارش محصول خواب های اوست؟ دکتر سروش می گوید که در خواب به ایشان وحی شده است. شما برای پاسخ دکتر اسدی نیچه را مثال زده اید، اندیشمندان بزرگ جهان مانند نیچه و ماکس وبر و دیگرانی که گرفتار بیمارهای روانی شده بودند، خواب گویی نمی کردند. شما ماتریالیست نباشید، اما خواب چه مبنایی در علم و فلسفه مدرن دارد؟ امیدوارم از پاسخ های علمی و فلسفی شما استفاده کنم.
تقی کیمیائی اسدی
بنظر می رسد که دوستان بحث را به هستی شناسی (اونتولوژی) کشانده اند. در دنیای علم منحصراً فیزیکالیسم مطرح است و در آن دنیای متافیزیکی (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) جائی برای بحث و مطالعه و تجربه ندارد. چون که بی هیچ شکی همه ی جنبه های دنیای متافیزیک محصول اذهان انسانها و توان کلامی آنها طی تاریخ بوده است. مغز انسان هم مثل هر ساختار طبیعی مطلقاً ماتریالیستی است و در آن هیچ اثری از نهادی غیر آن نیست. منتها توجیه پدیده های حاصل از این ساختار ماتریالیستی شگرف آنقدر پیچیده است که انسانهائی را که سعی در توجیه آنها کرده اند، به گمراهی کشانده است. لذا من وارد بحث دوگانگی اونتولوژی نمی شوم چون به آن باور ندارم و آن را بحثی بی حاصل می دانم. از آن جا که برای ترکیب اکسیژن و هیدروژن و ایجاد آب با خواص فیزیکی و پدیده های مربوطه اش هیچ احتیاجی به بحث ا دخالت متافیزیکی نیست، برای پدیده های مغز هم با 10 به توان 12 نورون و 10 به توان 16 اتصال سیناپسی و میلیاردهای سیناپس الکتریکی هیچ احتیاجی به ورود به دنیای متافیزیک نمی بینم. فقط نااشنایان به طرز کار مغز (حتی در سطح ناکامل معلوم شده اش در این زمان) مجبورند به توجیحات غیرفیزیکی بپردازند. بحث های فلاسفه بخصوص فلسفه های قاره ای در این موارد را پیشرفت های علم اعصاب 50 سال اخیر بشدت تحت الشعاع قرار داده اند و فیلسوفان مدرن آشنا به علوم زیست شناسی بخصوص علم اعصاب به دوگانگی باور ندارند. من در همن زمینه 3 کتاب در فصل مشترک فلسفه و علم اعصاب در حول و حوش فلسفه ی کاترین مالابو ترجمه کرده ام که در حال انتشار هستند. مالابو که خود فیلسوفی اروپائی است سعی دارد که تفکر فلسفی اروپائیان را از دوگانگی بیرون آورده و آنها را به فلسفه ی فیزیکالیسمی انگلو-امریکن نزدیک کند. مالابو در جمله ی معروفی می گوید که هر فیلسوفی که هنوز هم باور به دوگانگی هستی شناسی دارد دیگر نمی تواند ادعای فلسفه دانی کند. کتاب های مطلقاً علم اعصابی آنتونیو داماسیو هم که ترجمه شده و منتشر شده اند، به هدف نشان دادن ماتریالیستی بودن مطلق پدیده های ناشی از کار مغز از عقلانیت و منطق گرفته تا ادراک نفس و رخدادها ، هستند.
اصغر
در یک مقاله اخیر، دکتر محمد سهیمی نمونههای دیگری از اینگونه خواب هارا مورد بحث قرار داده است: [در سایت گویا نیوز]
حسن رفیعی
این حرفها را سالها پیش هم عده ای می زدند. در ویرایشهای نخستِ Kaplan & Sadock's Comprehensive Textbook of Psychiatry هم آمده بود و دیگر سالهاست که نمی آید. چون حداکثر، مقدماتی درست اند که نتایجی شگفت از آنها گرفته شده. شگفت از آن رو که از مقدمات علمی نتایج فلسفی گرفته می شود و این با تمایزی demarcation که پوپر میان این دو نهاده و پس از او همه پذیرفته اند، کاملا مغایرت دارد. حداکثر نتیجه ای که از این مقدمات می شود گرفت، راجع به «ادراک» perception خدا و ماوراءالطبیعه است، نه راجع به باور belief به آنها. دین باوری که قایل به ادراک خدا یعنی دیدن او یا شنیدن صدایش باشد - ادراکی و دین و شنیدنی از همین دست که ما طبیعت را ادراک می کنیم - مشرک است. در این اتاق اگر سه نفر باشند، خدا هم هست و او چهارمین نفر نیست که دیده یا شنیده شود یا بویش به مشام رسد و از این قبیل. چنین خدایی - خدای شخص وار personal god - اساسا بی نهایت نیست؛ خدا نیست. خدا را علی (ع) چنین به ما شناسانده: مع کل شیءٍ لا بمقارنةٍ و عیر کلی شیءٍ لا بمزایله. او در بطن و متن هستی است، نه جدا از آن بر فرازش. بر فراز بودن و علوّ خدا فراز و علو مکانی نیست.
علی
مباحث بسیار خوبی است. بخصوص نکات جناب اردستانی. این واقعیت! را نمی توان کتمان کرد که فلسفه چتری است که ضرورتا بالای سر علم است ولی هیچ چیز نمی تواند بگوید الا آنچه علم می گوید. این«پیشین»هایی که نزد کانت و بعد از او کاملا موجه شده، در هر گزاره علمی برقرارند ولی حاوی علم نیستند. اما این حرف مدعیات جناب اسدی را زیرسوال نمی برد و مطلقا با خواب و وحی فرق دارد. پس ولو که ثنویت طرد نشود و همچنان صحبت از «فلسفه و علم» در میان باشد، به این معنا نیست که متافیزیکی«هست» که توجیه پذیر است زیرا توجیه پذیری را تنها علم بر عهده دارد و علم هیچ توجیهی برای مدعیات متافیزیکی در باب روح و ماورا و وحی ندارد و بنابرین موضوع را باید به سطح«علوم تاریخی-اجتماعی» به تعبیر دیلتای یا همان علوم انسانی کشاند که با بهره گرفتن از روان کاوی و جامعه شناسی و زبان شناسی بتوان، توضیحات نسبتا قانع کننده ای برای این پدیده ها ارائه داد. توضیح علمی ناممکن است و فلسفه هم توضیحی جز نقش«پیشین» بودن برای علم ندارد و این وجه استعلایی فلسفه به معنای توان رسوخ کردنش به متافیزیک و ماورا نیست.
اردستانی
1.من کجا از دوگانه گرایی دفاع کردم که مرا متهم به ان می کنید .دوالیسم همان مقدار خطا دارد که مونیسم هستی شناختی .سخن اساسی و اصلی من این است که همه این باورها پیشینیند .دعوای دوالیسم و مونیسم و حتی دعوی ماتریالیسم و ایده الیسم یک دعوی پیش کانتی است.کانت فضایی برای فکر باز کرد که این مباحث خود به خود از گردونه مناظرات خارج شدند.و ان فضای استعلایی بود .دکتر اسدی مطلب شما در این فضا معنی پیدا می کند اگر همه مطلب شما از جنس نورون و ماده بود که به سخن نمی امد .همینکه شما از ان شروع به سخن گفتن می کنید دست به تفسیر می زنید .تفسیر همان ماده نیست اگر فقط ماده بود که نیازی به سخن نداشت .به محض شروع تفسیر ماده همان ماده قبلی نیست مازادی دارد .این مازاد مادی در روند تفسیر همان ساحتی است که انرا غفلت نامیدم .این مازاد نشان می دهد که واقعیت همیشه و همیشه از تفسیر جلوتر است ودر نتیجه اگاهی همواره تاخیر دارداینرا اصل سبقت واقعیت بر اگاهی می نامم.. از طرفی ماده به طور کامل در تور اگاهی نمی افتد. پس اگاهی هم نسبت به واقعیت تاخیر دارد هم نقصان . به زبان ساده تر ما هیچ وقت و این هیچ وقت قیدی هستی شناختی دارد نمی توانیم احاطه کامل بر واقعیت داشته باشیم.این موضوع مشمول مرور زمان نمی شود اینطور نیست که با پیشرفت علم شکاف اگاهی و واقعیت پر شود.این کجایش دوالیسم است.؟ 2.این اکسیوم شامل نوروساینس هم می شود .شکاف اگاهی و فیزیک مغز همواره پابرجاست.به محض اینکه شروع به تحلیل و تفسیر مغز می کنیم مغز دیگر مغز قبلی نیست پس اگاهی همواره از واقعیت مغز عقب تر است.همین شکاف است که به سوژه اجازه می دهد که از دترمینیسم مطلق رها شود.اگر این شکاف نباشد اختیار معنایی نداشت.اختیار در جایی معنا دارد که حد و تناهی باشد .اگر تفسیر ما از روندهای فیزیولوژِک مغز بر هم چفت می شد نه حدی بود و نه تناهی انوقت اختیار معنایی نداشت..
یک طلبه (آخوند)
با سلام 1- مادر بزرگم به خودم گفت که یک روز عمه بزرگم(دختر مادربزرگم) از خواب پا شد و شروع به کندن طاقچه کرد. بهش گفتم اقدس چکار می کنی؟ گفت بابام(پدر بزرگ مرحومم) به خوابم اومده وگفته اینجا رو بکنم، یه گیوه زیر این خاکهاست با یه کیسه پول. عمه ام به سفارش پدر مرحومش می کنه و اول گیوه رو در مییاره، بعدش هم کیسه ی پول رو. 2- دایی بزرگم حدود 40 سال پیش راه میوفته میره مکه یاکربلاء. بابام بعد چند روز از مسافرتش خواب می بینه که زیارت نرفته برگشت. ا ز خواب پا میشه و به مادرم قصه رو میگه. یه کم بعدش، داییم زیارت نرفته، از لب مرز برش گردونده بودن. 3- یه هم اتاقی افغانستانی داشتم که تو جاده ی شیراز مامورا گرفتنش و به تعبیر بچه های مهاجر، رد مرز(دیپورت)ش کردن. تقریبا چند ماهی ازش بی خبر بودم. دو سه شب پشت سر هم خواب می دیدم که برگشته. برگشت. و ... اونا مربوط به خواب بود و اما در بیداری: رفتم خود پرداز 20 ت بردارم واسه خرجی خونه، دستگاه از حسابم 120ت کم کرد. هیچ راهی نداشتم؛ پس گذاشتم تو جیبم و گفتم این کار یه حکمتی داره. قصه اش مفصله که چه جوری تو یه تایم مشخص رسیدم به یه نقطه ی مشخص تو یه مغازه. وقتی رسیدم به اون نقطه درست لحظه ای بود که مرد میوه فروش داشت با یه بنده ی خدایی صحبت می کرد و این جمله رو درست در لحظه ای که من از کنارشون عبور می کردم، اون بنده خدا به میوه فروش گفت: «پس نمیخوای؟» کنجکاو شدم و پرسیدم فلانی چیزی شده؟ گفت امشب یه مبلغی میخوام و این رفیقم میگه فردا شب میتونم تهیه کنم و من امشب لازمش دارم. گفتم چقدر؟ خودتون کاملا حدس می زنید که چقدر گفت. بله؛ بدون این که هیچ اطلاعی از محتوی جیبم داشته باشه گفت 100ت. یا حق!
مشهدی
ممنون از توضیح جامع و مفید آقای اسدی کاش در مورد تأثیر روانگردان های گوناگون بر اوهام توضیح مفصل تری می دادید ادعای ارتباط با ماوراء در بین مصرف کننده های بعضی داروهای محرک هم فراوانه. به طوری که با یک سرچ ساده حتی میشه متوجه شد دقیقا مصرف کننده های هرنوع ماده ی خاصی چه نوع ادعاهای مشابهی دارند. اگر در این مورد کسی منبع اطلاعاتی بهم معرفی کنه ممنون میشم.
Roozbeh
هرچنداين از بحث مقاله خارج است همانطور كه نويسنده مقاله در كمنت قبل يادآورى كردند ولى نمتوانم حرف آقاى رفيعى را بى پاسخ بگذارم. نقل قول آقاى حسن رفيعى : خدا را علی (ع) چنین به ما شناسانده: او در بطن و متن هستی است، نه جدا از آن بر فرازش. دو ست گرامى هستى كه شما بدان اشاره ميكنيد و عالمان و دانشمند از آن صحبت ميكنند چيزيست مادى و فيزيكي . من شك نميكنم كه عده ايى بسيار زيادى بر اين باورند كه چنين وجودى موجود است ( چيزى فلاسفه بدان ماورالطبيه ميگويند و عامه مردم اكثرا به نام خدا ميشناسندش ) و همه جا حضور دارد ولى متاسفانه هيچكس از اين باورمندان نتوانسته به روش آزمون علمى و فيزيكى وجود اين وجود در متن يا بطن را ثبت كرده و آنرا به اثبات برساند و خود اين موجود در بطن (خدا) هم كوچكترين كمكى با توجه به اوصافى كه در بى پايان بودن توانايهايش گفته ميشود به حل اين مسئله نكرده است بلكه با گذشت زمان و توسعه علم هر روز با گسترش شناخت بشر موضوع در جهت عكس حركت ميكند بدون اينكه عكس العمل مناسبى از طرف اين وجود در بطن صورت بگيرد. بنابر اين تا عدم اثبات علمى وجود چنين وجودى در هستى فيزيكى ما بايد پذيرفت اين مو ضوع چيز جز باور شخصى براى پر كردن جاى خالى ندانسته ها ى ما انسانها نيست همانطور كه مثلا كسى ميتواند باور كند كه مجسمه هاى سنگى ( بت) در گذشته يا زيارتگاهى يا انسانى داراى قدرتى جادويىست يا در خواب چيزى را ديده و آن چيز به وقوع مى پيوند نظير چيزى آقاى طلبه اظهار كردند. ضمنا من به اين واقفم كه خدا اگر وجود داشته باشد با توجه به سطح نازل علم و آگاهى آنروز در ٢٠٠٠ سال پيش يا ١٤٠٠ سال پيش بايد با قصه و افسانه گويى و تهديد و تشويق با آنها صحبت ميكرده ولى با توجه به رشد آگاهى امروزه انسان آيا خود شما ضرورت اين را احساس نميكنيد كه اين وجود در بطن ( خدا) بنوعى نيازمند برقرارى تماسى نو است تا به سئوالات ما در مورد خود و هستى پاسخ دهد آنهم با سطح آگاهى امروز ما آيا شما و ديگران پاسخ سئوالات علمى امروز درباره عالم را در كتابهاى آسمانى ميابيد؟
Roozbeh
مشكل اصلى آنچنان كه من ميبينم براى چنين ظهور مجد د ي براى برقرارى يك رابطه نو همان واسطه معروفه است يك واسطه ( يك پيامبر) نوين اينست كه با توجه به گستردگى علم و دانش امروز نميتواند با حرفهاى عاميانه و من درآوردى و مبهم خود پاسخگوى سوالات مسائل پيچيده علمى و فلسفى امروز از مسائل ژنتيك گرفته تا چاله هاى سياه يا نسبيت يا كوانت فيزيك يا علم شيمى يا رياضيات پيچيده امروز باشد . امروزه هيچ كسى در دنيا نيست كه بتواند مدعى شود كه بر تمامى علوم بشر احاطه دارد بنابر اين پيامبر نوين اگر ميخواهد انگ شارلاتان به او نخورد ميبايستى بر تمام اين علوم احاطه داشته باشد و بتواند به تمام سئوالات انسان امروز پاسخ گويد بنابر انتظار آمد چنين فردى واسطى ا ز طرف اين موجود در بطن برابر با صفر است . سئوال بشر امروز طرز ذبح گوسفند و شتر يا تعين وقت نماز با ماه و خورشيد يا مسائل خانوادگى مابين پيامبرش و همسرانش نيست بلكه كسى با چنين حرفها و صحبتهايى و ادعاى پيامبرى خدا در كشورهاى اسلامى در عرض يك روز معدوم و در كشورهاى ديگر به اولين بيمارستان روانى براى درمان و مراقبت پزشكى تحويل داده ميشود. حال خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل با عرض احترام به عقايد و باورهاى همگى خوانندگان اين سطور و تشكر از نويسنده مقاله زمانه
اسکندر مرادی
سلام ما با همین کلمات و ادبیات دو بعدی و سه بعدی در هندسه اقلیدسی میتوانیم هندسه های غیر اقلیدسی نیز بنا کنیم... در این حرکت از شبیه سازی ها و قراردادها استفاده میکنیم...مغز ما میتواند شبیه سازی کند... با ادبیات و بیانات در باره عالم شهود این جهانی هم میتوانیم عالم متافیزیک را شبیه سازی کنیم...البته اگر توان آنرا داشته باشیم... در قرآن این آیات شبیه سازی کننده "متشابهات" نامیده می شوند. برداشت رایح سنتی مانع شده است تا حدود و ثغور و مشخصات این آیات درست ارائه شود... در برداشت رایج تصور بر این است که آیات "متشابهات" همان آیات "ماتشابه منه" هستند.در حالیکه "ماتشابه منه" میتواند ایجاد شده و بهانه مغرضین باشند و یا اصلا برای کسی ایجاد نشوند.برای کسانی ایجاد میشوند و یافت میشوند که غرض و مرض داردند... با این برداشت مقام و منزلت "متشابهات" که ناگزیر ایجاد شده اند و از ابتدا در قرآن قرار دارند آنچنان که باید درک نمی شود....وظیفه آنها شبیه سازی عالم غیب است با ادبیات عالم شهادت... والسلام quranmizan.com
K9
با احترام به دکتر کیمیایی اسدی عزیز باید عرض کنم که من با این گفته ایشان که " اکثر محتوای رؤیاهای خواب مربوط به اتفاقات چند روز قبل از خواب میباشند. شدیدا مخالف هستم . رویا های آدمی ریشه در دوران طفولیت و کودکی دارد و اگر هم تصادفا اتفاقات و حوادث روزمره به خواب بیایند این خواب های را همان تجارب سرکوب شده دورام گودکی است که فعال می کند. دانشمندان مغز و اعصاب دهه هاست که به فروید و دست اورد هایش لگد می زنند اما فروید بمانند ققنوس از خاکسترش جان گرفته است و در حال حاضر بخشی ازهمین دانشمندان به نطریه های روانکاوی فروید- لکانی روی آورده اند. نمونه اش برنده جایزه نوبل اریک کندل و جرالد ادلمن . در سالهای اخیر چمدین کتاب در باره رابطه بین روانکاوی و نوروساینسم منشتر شده است. نمونه اش کتاب biology of freedom by Francois Ansermet and Piere Magistratti که یکی روانکاو و دیگری نوروساینتیست است. از آنجائیکه درج لینک در این صفجه ممکن نیست علاقه مندان به محتوای این کتاب می توانند در یو تیوب biology of freedom را وارد کرده و برنامه میز گرد این دو مولف کتاب را بشنوند. یا کتاب خیلی گرافنی با psychoanalysis and Neuroscince edited by Mauro Mancia منتشر شده است که مقالات چندین دانشمند اکثرا ایتالیایی را گنجانیده است. خوشبختانه یکی از متفکرین برجسته ایرانی کتابی در همن موضوع به زبان فرانسوی منشتر کرده اند که الان در پروسه ترجمه به انگلیسی است و بعدا به فارسی هم ترجمه خواهد شد. ایشان در این کتاب به پروسه و روند خواب پرداخته اند. به نظر من هر دو استاد دکتر کیمیایی اسدی و دکتر اردستانی دیدگاه های کاملا علمی و ماتریالیتسی دارند اما ماتریالیسم دکتر کیمیایی ماتریالیسم کلاسیک و ماتریالسم دکتر اردستانی ماتریالیسم پویا و دینامیک است و دیدگاه های من بیشتر به دیدگاه های اردستانی نزدیک تر است با احترام
K9
تایپ کردن در این پیامگیر وافعا عذاب اور است مخصوصا وقتی به هر دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شود و به همین جهت نیز نتوانستم اشتباهات تایپی ام را اصلاح کنم.
دریا
مقاله خوبی بود هرچند بعضی نکات اشاره وار آورده شده است. از نگارنده می پرسم تکلیف رویاهایی که می بینیم و بعد به حقیقت می پیوندد را چگونه پاسخ می دهید. خود من بارها این موضوع در زندگی ام تکرار شده.
مهدی
من بحث های دکتر سروش را پیشرفتی جدید به سوی استدلالی فهمیدن وحی ودین می بینم چرا دکتر کیمیایی اسدی به او حمله میکند واو را متوهم نشان می دهد عجیب است.یعنی دیواری کوتا ه تر پیدا نشده؟!!
اسماعیل خدمتی
روزبه عزیز، علم اصلا بر اساس اثبات کار نمیکند، بلکه بر اساس ابطال کار می کند. این یادگار گرانقدر پوپر است. دوم اینکه، خدا لایتناهی است و علم محدود ما نمی تواند بر چنان خدایی محیط شود. روزی که علم خدا را برای ما اثبات کند، که نمی تواند، خدا از خداییش می افتد و چنین اتفاقی جزو محالات است. علم تنها در مورد چگونگی نظر میدهد، تازه نظر متواضعانه. چرایی را دین، در درجه اول، و شاید فلسفه در درجه دوم جواب می دهند.
ارسلان
جناب دکتر نقی کیمیایی اسدی عزیز،فرهیخته و بزرگوار از دقت نظر و ارایه مطالب بسیار ارزشمند شما بسیار سپاسگزارم،وجود شما مثل فانوسی در گم گشتگی و جهالت،راهنمای ما خواهد بود.
سوشیان زرین
بسیار عالی بود کاش از این مقالات بیشتر بگذارید سالها بود که دنبال اینجور مطلبی بودم تا مطالعه دقیق تری داشته باشم به تازگی و به صورت شانسی با آقای کیمیایی اسدی آشنا شدم دارم مطالعه میکنم
آرام
به امید روزی که حقایق و واقعیت ها رو حس کنیم و پرده ها کنار رود . . .
Amani
سلام ، ممنون از مقاله علمی خوبتون یه سوال برام پیش اومده که در مورد افراد به کما رفته که با توجه به اینکه در کما هستند و چشم ها بسته و حواس به درستی کار نمیکند یا از کار افتاده ، چگونه بیمار اطاق عمل و دکتر را مشاهده میکند و اظهارات دقیقی از کادر پزشکان بالای سرش میدهد ، با چه چشمی میبیند ، در مورد به کما رفته گان بسیاری دیده شده است
Amani
سلام ، یه سوال دیگه راجب خواب داشتم ، من عموی داشتم که کاسب قدیمی شهر بود ، بعد از فوتش یکی از مشتریا و دوستانش به خواب پدرم میاد و اسم خودش رو هم میگه و مقدار طلبی که از عموی من داشته ، پدرم موضوع رو با پسر عموم در میون میزاره پسر عموم با تعجب میگه شما از کجا این آقا رو میشناسی و تایید میکنه که این شخص هستش و همچین طلبی داره ، این وقایع چه توجیح علمی داره ، عمو که مرده و طبق علم زیستی تمام پس این خبر از کجا میاد
بهین اربابی
ساده و اشاری و البته با خواندن نسبی :: کلا نکات دکتر اردستانی را درست تر میدانم. و البته دین فراوان به کتب استاد اسدی و ترجمه ها ی از داماسیو. _________ - ولی هدفم یک سوال راحت است ::: علم تازه پیدا شده ی عصبشناسی 'خودش تا چه حد و مقیاسی میتواند خرافی نباشد نسبت به خرافه ها دیگر قدیمی شده َ' خرافه دار و مجهولی ت دارد و فیکشنی /افسانه ای است؟ --------- و الته تا نباشد چیزکی' مردم نگویند چیزها '. به نفع هر دو استاد اسدی سروش میتواند باجشد ___________ بهین اربابی 990830