کمی بهار؛ شهرنوش پارسیپور – ۱۵۱
شهرنوش پارسیپور - خانم لقا دارد نقاشى مىکند که در باز مىشود و دختر بزرگش طلعت با سه بچهاش وارد خانه مىشوند. زیر سر شوهر طلعت بلند شده.
رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز میشود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنهای است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم میخورد.
خانم پارسیپور در این رمان میخواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز میشود. «کمی بهار» همانطور که بهتدریج نوشته میشود، در «رادیو زمانه» هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار میگیرد.
شماره ۱۵۱ از این مجموعه را میتوانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:
خانم لقا دارد نقاشى مىکند که در باز مىشود و دختر بزرگش طلعت با سه بچهاش وارد خانه مىشوند. طلعت از شوهر نخست خانم لقا به دنیا آمده و اینک زن سرگردىست که زیر سرش بلند شده و تصمیم به ازدواج مجدد گرفته. پسران طلعت هردو به مریم زیبا دل بستهاند. آنها نه ساله و ده ساله هستند و طلعت نیز عاشق دختربچه شده و مىخواهد او را براى پسرش فرخ خواستگارى بکند. عترت نیز از راه مىرسد. او نیز با شوهرش مسئله پیدا کرده است و به این قصد آمده که در خانهى مادر بماند، اما با دیدن طلعت متوجه مىشود که باید به خانه برگردد. هنگامى که ایرج اغیار به دیدار مریم مىآید با دیدن پسرها بسیار نگران مىشود و...
نظرها
نظری وجود ندارد.