از پرونده قتلهای زنجیرهای:
قتل حمید حاجیزاده و فرزند ۹ سالهاش
فرشته قاضی − حمید حاجیزاده، شاعر دگراندیش را کشتند، و در کنارش کودک ۹ سالهاش کارون را. آغاز سلسلهای از کشتار که به "قتلهای زنجیرهای" شهرت دارد.
بر پیکر من نقش شود نقشه ایران\nپر خون چو نمایند به خنجر بدنم را\nحمید حاجیزاده
"یک اشتباه ساده" تنها پاسخ وزارت اطلاعات ایران به خانواده حمید و کارون حاجیزاده است. حمید حاجیزاده، شاعر و نویسنده دگراندیش و کارون، کودک ۹ سالهاش نیمه شب ۳۱ شهریور ماه ۱۳۷۷ با بیش از ۳۷ ضربه چاقو سلاخی شدند. به گفته خانواده حاجیزاده "تعداد و نوع ضرباتی که زده بودند به شدت شبیه قتل فروهرها بود، این قدر این ۴ قتل یعنی قتل حمید و کارون حاجیزاده و قتل داریوش و پروانه فروهر شبیه هم بود که انگار یک سناریو بوده، تنها تفاوت این بود که داریوش فروهر را روی صندلی نشانده بودند و حمید چون خانه اش در حال بازسازی بوده و میز و صندلی هم نداشته روی زمین بود، بیشتر ضربهها از قسمت بالای سینه زده شده بود."
محمد حاجیزاده، برادر حمید حاجیزاده، پنجم بهمن ماه ۱۳۷۸ در نوشتهای با عنوان "گزارش یک قتل، کارون در من است امشب" در نشریه پیام هاجر (با مدیرمسولی اعظم طالقانی که در سال ۱۳۷۹ توقیف شد) توضیح داده:
"پزشکی قانونی تعداد ضربههای دشنه فرو رفته در سینه برادر را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربه وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود. آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست... بنا به نظرپزشک قانونی با هر ضربه کارد، حمید تیغه چاقو را میگرفته، قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکرده که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت.. کسانی که در غسالخانه حضور داشتهاند و یا جسد کارون را دیدهاند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفتهاند که باید این آثار قبل از پاره پاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. صحنه قتل به دقت نظامی گونه و استادانه طراحی گردیده بود. اگر چه پس از دو سه روز، هم ما قضیه را فهمیده بودیم و هم آگاهی."
"از همان ابتدا مشخص بود که قتل عادی نیست"
حمید پورحاجیزاده معروف به حمید حاجیزاده و فرزندش کارون، قربانی قتلهای سیاسی سال ۱۳۷۷ در ایران هستند که در پاییز همین سال با عنوان قتلهای زنجیرهای خبرساز شد. او در آخرین شب تابستان ۱۳۷۷ در کرمان و در ۴۹ سالگی با ۲۷ ضربه چاقو در حالی به قتل رسید که همزمان ۱۰ ضربه چاقو بر پیکر پسر ۹ ساله اش کارون نشست.
آقای حاجیزاده، دبیر ادبیات، نویسنده و شاعر با تخلص "سحر" بود و کتابهای "کنکاش نامه افیون"، "کولی عاشق نمیشود"، "کارون در من است"، "آرایههای ادبی"، "سرود گمشده و واژه یابی چند"، از جمله آثار او هستند که پیش از به قتل رسیدناش منتشر شدهاند.
فرخنده حاجیزاده، خواهر حمید حاجیزاده میگوید: "از همان ابتدا مشخص بود که قتل عادی نیست هر چند میگفتند قتل شخصی بوده، خود ما هم که زیاد هنوز نمیدانستیم مسئله چیست دنبال انگیزه و قاتل میگشتیم اما رئیس ادارۀ آگاهی کرمان میگفت: این قتل عادی نیست. بازپرس پرونده میگفت: این قتل انگیزهای به بزرگی چنار میخواهد."
وزارت اطلاعات: یک اشتباه ساده
وزارت اطلاعات و حکومت ایران مسولیت قتل حمید و کارون حاجیزاده را برعهده نگرفتند و پرونده قتلهای سیاسی سال ۱۳۷۷ را در ۴ قتل خلاصه کردند. وزارت اطلاعات ایران با انتشار بیانیهای مسئولیت قتل محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، داریوش و پروانه فروهر را بر عهده گرفت اما این مسئولیت را متوجه گروهی از کارکنان "خودسر" این وزارتخانه کرد. بر اساس اعلام خانوادههای قربانیان، "رسیدگی قضایی به این قتلها یا انجام نشد و یا به بیراهه کشیده شد".
فرخنده حاجیزاده درباره پرونده برادر و برادرزاده اش میگوید: "تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی میشدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده. یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزاده ام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده. چند سال پیش هم در آستانۀ بازنشستگی من، مرا مجبور کردند بنویسم که در قتل برادرم آنها مقصر نبوده اند".
خانم حاجیزاده در کتابی با عنوان "من، منصور و آلبرایت" که توسط انتشارات خاوران در پاریس منتشر شده جزئیات قتل حمید و کارون حاجیزاده را روایت کرده است. او به دلیل انتشار این کتاب هم بارها احضار و تحت بازجویی قرار گرفته است.
جرم: دگراندیشی
حمید و کارون حاجیزاده اما تنها قربانیان قتلهای زنجیرهای نیستند که حکومت حاضر به پذیرش مسولیت قتل آنها نشده است. پیروز دوانی، مجید شریف، ابراهیم زال زاده، حسین برازنده، احمد تفضلی، احمد میرعلایی و دهها روشنفکر و دگراندیش قربانی قتلهای سیاسی در ایران تا سال ۱۳۷۷ بودهاند.
فرخنده حاجیزاده، خواهر حمید حاجیزاده میگوید: "برادر من معلم و شاعر بود، او حقوق میخواند که محروم از تحصیل شد، بعد در جریان انقلاب فرهنگی، رفت کرمان و ادبیات خواند، من بعد از قتل برادرم رفتم دانشگاه بهشتی تا ببینم چرا برادرم محروم از تحصیل شده بود؟ اما پروندهای از برادرم وجود نداشت، بعد از این که ادبیات خواند معلم شد اما در دوران معلمی هم او را تبعید کردند، با این که او از کسانی بود که برای پیروزی انقلاب مبارزه کرده بود اما از همان سالهای اول انقلاب تبعید شد، محروم شد، منزوی شد، این قدر اذیتش کردند و حلقه را بر او تنگتر کردند که برای چاپ آثارش هم دیگر نمیرفت، او قربانی اندیشه اش شد، فقط به جرم بیان و به خاطر ابراز اعتقاداتش کشته شد."
کارون ۹ ساله چه گناهی داشت؟
خانم حاجیزاده میپرسد: "کارون چه گناهی داشت؟ او فقط ۹ سال داشت، صحنۀ قتل را برای من بازسازی کردند و نمایندۀ پزشکی قانونی گفت که سه نفر بوده اند، حتی چایی هم خورده اند، شاید فکر میکردهاند که کارون بعدها میتواند آنها را شناسائی کند، شاید میخواستند حمید را بیشتر زجر بدهند، نمیدانم".
محمد حاجیزاده، برادر حمید حاجیزاده در گزارشی که در نشریه پیام هاجر در سال ۱۳۷۸ منتشر کرده بود درباره کارون حاجیزاده توضیح داده: "بعضی که (در غسالخانه) به دقت به صورت کارون نگاه کردهاند به قول روستاییهای ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیدهاند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار میرود، در این حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود میبیند چشمهایش از حدقه میزند بیرون و هرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب میشود، در برابر گرگ میایستد و گرگ راحت او را میدرد".
و زنجیره ادامه یافت
حمید حاجیزاده اما دو پسر دیگر به نامهای اروند و ارس داشت که شب قتل پدر و برادرشان خانه نبودهاند. اروند حاجیزاده در یادداشتی درباره آن شب که در پانزدهمین سالگرد قتل در رسانهها منتشر شد نوشته است: "در را که باز کردم و وارد شدیم، برای اولین بار بود که فهمیدم خون و چاقو و خنجر چه معنایی میدهند. اما مگر میشد بابا را با آن سینه پاره پاره شده دید؟ پای برهنه و با آجری در دست تمام همسایهها را بیدار کردم. پلیس و سرباز و خون و چاقو و گریههای رییس آگاهی که مادرم گمان برده بود قاتل است و مدام میپرسید چرا شوهر و بچه ام را کشتید؟ وقتی از پشت پنجره چشمان باز و سینه و صورت پاره کارون را دیدم فریادم به آسمان بلند شد و فهمیدم که خدا هم روزی میمیرد. هنوز دلم به حال آن شب ارس میسوزد. شوکه شده بود. رد خون را گرفته بود و دور خانه میچرخید. حمید که پدرت باشد میفهمی ابد هم برای یتیم شدنت زود است".
او در این یادداشت توضیح داده: "چند روز بعد از دفن پدر، عمو محمد کنارم نشسته بود و گفت ممکن است قتل پدرت سیاسی باشد و من پرسشگرانه نگاهش میکردم. وقتی بازپرس پرونده میگفت این قتل انگیزهای به بزرگی چنار میخواهد و وقتی سرهنگ پوررضاقلی، رییس وقت آگاهی کرمان در برابر سوالهای ما سرش را پایین میانداخت هنوزم نفهمیده بودیم اصل ماجرا چیست. بیشتر از دوماه از قتل بابا و کارون گذشته بود که گفتند آقای مختاری مفقود شده. او به مراسم ختم بابا آمده بود. چندین روز بعد هم آقای پوینده ناپدید شد و بعد آقای فروهر و خانم اسکندری کشته شدند. اینجا آخر خط ابهام قتل حمید و کارون پور حاجیزاده بود. آن آشفتگی و خانه و این بیت غزل بابا حالا دیگر برای من معنای متفاوتی داشت: بر پیکر من نقش شود نقشه ایران / پر خون چو نمایند به خنجر بدنم را".
نظرها
امید
که میداند که این کار چه شخص یا اشخاص پلیدی بوده؟یک عامل حکومتی ویا یک عامل ضد حکومتی که قصد تشویش اذهان نسبت به... را داشته باشد
baha
سلام مرگ و خداحافظ سياهي
مسلم
آقای امید ! برادر من! شما گویا هنوز حکومت مقدس ، رهبر و عواملش را نشناختید یا خود از امت حزب اله حاضر در صحنه هستید! این همه کشتار و سرکوب و بیداد و جنایت و غارت و فساد 37 ساله را می بینیم و شما تازه می خواهید پروند سراسر جنایت و غارت و فساد حاکمان را توجیه یا پاک کنید؟!
مهدی
واقعا این حکومت کثیف چه جنایت هایی وحشتناکی که نکرده است. در حین خوندن نفسم سنگین شد.
neda
یکصد چهره سرشناس مدنی شامل اساتید دانشگاه و فعالان حقوق بشر ایران که مقیم خارج از کشور هستند در نامه ای به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد و دیوان بین المللی کیفری خواستار شناسایی کشتار زندانیان سیاسی به عنوان «جنایت علیه بشریت» شدند آنها نوشته اند: "جمهوری اسلامی ایران در طول ۳۷ سال، بیش از پانزده هزار زندانی سیاسی را اعدام کرده است. در سال ۱۳۶۷، به فرمان شخص آیت الله خمینی، انبوهی از زندانیان سیاسی اعدام شدند. بنا به گزارش عفو بین الملل، دست کم ۴۴۸۲ مرد و زن جوان در فاصله دو ماه در آن سال «ناپدید» شدند. محکومیت بسیاری از اعدام شدگان به سرآمده بود و باید از زندان آزاد می شدند. جنازه اعدام شدگان در جاهایی بدون نشان به گور سپرده شد و خانوادههای آنها هرگز از گور عزیزان شان آگاهی نیافتند. در سال ۲۰۱۲، یک دادگاه مردمی متشکل از قضات بین المللی سرشناس، سران حکومت ایران را در جنایت علیه بشریت مجرم شناخت. رهبران دینی – سیاسی جمهوری اسلامی ایران بیش از سی سال در برابر این جنایت سکوت کردند. : قتل عام ۱۳۶۷ زندانیان سیاسی ایران را موردی واضح و روشن از جنایت علیه بشریت می دانیم. ما از سازمانهای حقوق بشر بین المللی و شورای حقوق بشر سازمان ملل درخواست میکنیم جمهوری اسلامی ایران را برای دشمنی سیستماتیک به حقوق مدنی و سیاسی شهروندان خود محکوم سازد. این نامه را افرادی چون کاظم علمداری، مهران براتی، مهرداد درویش پور، پرویز دستمالچی، شیرین عبادی، منصور فرهنگ، هادی قائمی، مهرانگیز کار، نسیم خاکسار، علی اکبر مهدی، علی میرسپاسی، مجید محمدی، اسفندیار منفرد زاه، حسن شریعتمداری، مهدی خانبابا تهرانی و نیره توحیدی امضا کرده اند. در بخش دیگر این نامه آمده، تنها راه حقوقی برای گشایش پرونده ایران از سوی دیوان، درخواست رسمی شورای امنیت سازمان ملل است
مرشد
امید عزیز اگر بخواهیم بر اساس شاید ها قضاوت کنیم به هیچ جا نخواهیم رسید. شاید شما هم عامل رژیم باشید؟! شاید بنده عامل موساد و ام ام فایو باشم؟! و شاید شاید.. این شایدها به نظرم کامل بی ارزش هستند. اگر مدرکی دارید لطفا نشان بدهید وگرنه تشاله فتل ها به قتل هال زنجیره ای و ناپدیدی مختاری در کمتر از ۲ ماه بعد به اندازه ی کافی گویای دست داشتن عوامل پلید همان ... به قول شما و حکومت بی شرم جنایت کار آخوندی به قول بنده است. پی نوشت: یکی از موثرترین روش های ضد اطلاعاتی در جنایاتی که شواهد فراوان وجود داشته ولی عامل جنایت دستگیر یا در محل دیده نشده به قول معروف گل آلود کردن فضای اطلاعاتی با فرضیات مختلف می باشد تا با مشغول کردن افکار به چند فرض مورد اصلی را به حاشیه ببرند. روس ها از این روش چه در زمان کا گ ب و چه در زمان حال اف اس بی بسیار استفاده کرده آن . نمونه ی اخیر آن در جریان ساقط کردن هواپیمای مسافربری ی مالزی بر روی اوکراین بود که با طرح نظریات عجیب و غریب و بمباران رسانه ای افکار با این نظریات نقش خود در این موضوع را به حاشیه بردند. مواظب ترفندهای ضداطلاعاتی عوامل آموزش دیده در روسیه باشیم.
Farid
ولایت فقیه در فقه شیعه مورد قبول فقهای بزرگ نبوده و نیست، از شیخ انصاری (در مکاسب) تا آیت الله بروجردی و آیت الله خوئی و آیت الله سیستانی همگی مخالف ولایت فقیه و دین حکومتی بوده اند، برای همین رهبری جمهوری اسلامی به روحانیان سنتی حمله می کند.
حمید
آقای امید وقتی خاتمی میگه عوامل خودسر، شما چرا کاسه داغتر از آش میشی؟ اونجا اسنادی هست که نه بعد از 30 سال که 300 سال هم بیرون نمیاد. حالا خود دانی.
ناصر
خدا سالهاست که مرده است...
sattar beheshti
حکومتی که پایه گذارانش درتبعید مصدق و ترور دکتر فاطمی و کسروی و...دست داشتند برای ادامه حکومت نیز نیاز به کشتار دکتر سامی و مختاری و پوینده وفروهرها و دکتر بختیارو هزاران هزاران جوان عاشق ایران دارد تا به حکومت جهل و دروغ و تقلب و فساد ادامه دهد..
عبداله
اخیرا نیز در ماجرای استخر فرح و اعتراف ضمنی به قتل هاشمی کریمی قدوسی پس از رسوایی مطلب ادعا کرده بود که این موضوع کار عناصر هاشمی بوده و نه سپاه در قتل های زنجیره ای نیز نظام از این طریق زهر چشم گرفت تا صداها خفه شود جنایت هیچ وقت نباید دامن جنایتکار را بگیرد چه سعید امامی در عرصه امنیت باشد و چه احمدی نژاد در عرصه سیاست و سلطان سکه و بابک زنجانی در اقتصاد در موقع لزوم خودسر معرفی میشوند
مسگر
کامنت امید شاید هزاران بار بدتر از قتل یک قاتل حرفهای است! یک قاتل حرفهای برای پول حاضر میشود یک پدر و پسر 9 سالهاش را کاردآجین کند. این قاتل حرفهای برای یک سازمان امنیتی کار میکند، که وظیفه اصلی این سازمان امنیتی حفظ نظام است. نظامی که حفظ آن از اوجب واجبات است. در این راه اگر قرار باشد مردم ایران کشته شوند و به قتل برسند مهم نیست، چون نظام که قرار نیست به مردم خدمت کند، این مردم هستند که باید در خدمت نظام باشند! و اما کامنت امید! احتمالاٌ بسیار به خود میبالید که بسیار دانا هستید و توان اینکه شک و شبهه ایجاد کنید را دارید! اما با نگاهی به نوشتههای آقای حاجی زاده به سادگی میتوان دریافت که دشمن این شهروند ایرانی چه کسی است. دشمن حاجی زاده کسی نبود و نیست بجز جمهوری کثیف اسلامی ولایت فقیه. این قتل بحدی زشت و شنیع انجام شده، که تنها از یک ولایتمدار ساخته است چنین پلیدی را انجام بدهد. و شدت قساوت برای گرفتن زهر چشم از دیگرانی است که قدم در راه حاجی زادهها گذاشته و مینویسند. آمار کسانی که توسط مزدوران جمهوری اسلامی (قتلهای زنجیرهای) در داخل کشور کشته شدهاند بالغ بر 400 نفر است. بعضی از این هموطنان در تبعید و توسط نوعی گاز کشته شدند. که بعدها جسد آنها را در کوچه و خیابان یافتند. نظر پزشکی قانونی در مورد آنها سکته بود. اما کیست که نداند چه اتفاقی برای آن دگر اندیشان افتاد. بعضی ارگانهای مردم نهاد، اطلاعات وسیع و متقنی را در این زمینه جمع آوری کردهاند، اما از بیم جان حاضر به افشاء نیستند. شاید روزی همه این جنایتکاران را بتوان به پای میز محاکمه کشاند، قبل از اینکه همدیگر را لت و پار کنند!
مردم_را_میکشند_زبانشان_هم_دراز_است
#مجید_شریف چهل و هشت ساله، نویسنده دگراندیش و مترجم ایرانی بود که همزمان با #قتل_های_زنجیره_ای توسط وزارت اطلاعات، روز ۲۸ آبان ۱۳۷۷ در تهران ناپدید و پس از شش روز، جنازهاش در خیابان پیدا شد. ▪️شریف را به بهانه ی مواد مخدر ربوده بودند! #مردم_را_میکشند_زبانشان_هم_دراز_است @ordoyekar
انانیموس
بزرگترین گروه هکری نامتمرکز جهان، انانیموس، در پاسخ به توییت خامنهای که در اون از هشتگ #نمیتوانم_نفس_بکشم استفاده کرده بود نوشت: #نمیتوانم_نفس_بکشم کلماتی از صمیم قلب همه ملتها علیه مجازاتها و فریبکارهای ضد مردم در سراسر جهان مانند خود تو است که درسوریه و عراق نسل کشی کرده و برای مرد و زن و کودکان ایران وحشت عظیم ایجاد کرده اید. آقای خامنهای #نفر_بعدی_تویی ▪️این گروه ۲ روز پیش وبسایت پلیس میناپولیس را هک کرده بود! @ordoyekar
"...فرصت زاری کردن نداریم!"
یــــاد از رفتگان کانون؛ هوشنگ گلشیری روز ۱۶ خرداد ۱۳۷۹، کانون نویسندگان ایران عضوی موثر و فعال و جامعهی ادبی داستاننویسی برجسته را از دست داد. کسی که سالیانی از زندگیاش را در پیکار با سانسور و دفاع از آزادی بیان و فعالیت مستمر در کانون نویسندگان ایران گذراند. او هوشنگ گلشیری بود. نویسندهی «شازدهاحتجاب»، «كريستين و كيد»، «بره گمشده راعى»، «معصوم پنجم»، «آيینههاى دردار»، «مثل هميشه»، «نمازخانه كوچك من»، «پنج گنج»، «دست تاريك، دست روشن» ، . . . هوشنگ گلشيرى از زمان تشكيل كانون نويسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ به عضويت آن درآمد و در دورهی سوم یکی از احیاکنندگان آن بود. او همچنین از تهیهکنندگان متن « ما نویسندهایم» بود؛ بیانیهای در اعتراض به سانسور و اعمال فشار بر نویسندگان که در سال ۱۳۷۳ منتشر شد و میتوان آن را نخستین حرکت اعتراضی نویسندگان داخل ایران پس از سرکوبهای سال ۱۳۶۰ محسوب کرد. در سال ۱۳۷۷ و به دنبال قتل فعالان سیاسی و فرهنگی ازجمله شماری از اعضای کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری بارها مورد تهدید قرار گرفت که اگر از فعالیت دست نکشد، سرنوشتی همچون یاران کانونیاش در انتظار اوست. گلشیری پیام آنها را در مراسم خاکسپاری محمد مختاری، اینگونه پاسخ داد: « آنقدر عزا بر سر ما ریختهاند که فرصت زاری کردن نداریم. پیام، دقیق، به ما رسیده است: خفه میکنیم. ما هم حاضریم. مگر قرار نیست برای جامعه مدنی، برای آزادی بیان قربانی بدهیم؟ حاضریم». گلشیری در سن ۶۳ سالگی در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت و در کنار یاران کانونیاش، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده ، احمد شاملو، ... در گورستان امامزاده طاهر به خاک سپرده شد. ماموران بداندیشی و تبهکاری بارها سنگ گور هوشنگ گلشیری را شکستند؛ اما با صدای او که در آثارش بهجامانده چه میتوانند کرد؟ یادش گرامی!