الیف شفق، مهمان ویژه نمایشگاه کتاب فرانکفورت در سال ۲۰۱۶
سیمای قصهگویی شرقی با موهای بلوند
لیلا سیف - الیف شفق مهمان ویژه نمایشگاه کتاب فرانکفورت است. او زنیست با دو چهره: یک نویسنده عارف و مدافع حقوق اقلیتها که همزمان به عنوان یک سلبریتی در پی کسب درآمد است.
از پرسهی اشباح امپراطوری در کوچه پسکوچههای سلطان احمد تا ولولهی توریستها در خیابان استقلال، از تجمع معترضین خشمگین در میدان تقسیم تا غریو عصر یکشنبهی هواداران فوتبال در بشیکتاش، از تیرگی ماخولیایی تنگهی بُسفر تا رویارویی تاریخی مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه، و... در استانبول هر چیزی که برای نوشتن یک رمان شهری-تاریخی لازم دارید، فراهم است. بیجهت نیست که نویسندگان ترک اکنون در جمهوری جهانی ادبیات کرسیهای خود را یافتهاند. وانگهی، کدام نویسندهی بزرگ ترکزبانی را سراغ دارید که در هزارتوهای این شهر کهن گم نشده و آنها را در تار و پود جهان داستانیاش یک بار دیگر از نو نیافریده باشد؟
با توجه به آثار نویسندگان بزرگی همچون عزیز نسین و اورهان پاموک، گزاف نیست اگر بگوییم آزمون ادبیات داستانی در ترکیه توانایی بازیابی و بازسازی روح استانبول است. نظر به همین معیار است که باید ورود زودهنگام الیف شفق را به تاریخ ادبیات ترکیه خوشامد گفت. استانبول همچون سوزنی است که نخ ماجرای رمانهای شفیق، هر یک به طریقی لاجرم از میان آن میگذرد.
استانبول: یک عروسک زنانهی تودرتو
استانبول در چشم شفق، شهری است با سیمایی زنانه؛ زنانگیای که دائماً در طول تاریخ تهدید و سرکوب شده است. شهر به «پیرزنی» میماند با «قلبی جوان» که سینهاش هیچگاه خالی از داستانهای نو، برخوردهای تازه و عشقهای جدید نبوده است.
استانبول همچون شهر «زنان ابدی و مردان گذرا»؛ عبارت داخل گیومه تعبیر امین مألوف از جهان داستانی الیف شفق است؛ جهانی که در هزارتوی استانبول، انبوهی از زنان ماتمزده را در خود جای داده است: زنانی در سوگ پدر، شوهر، معشوق یا پسر.
فقدان و هویت مفاهیم همزاد زنانگی در داستانهای شفق اند.
برای نویسندهای که دور از وطن، در فرانسه به دنیا آمده، عجیب نیست که سرزمین مادری در هیأتی زنانه تصویر شود: همچون پیرزنی با قلبی تپنده از خاطرات رنج و عشق، به ویژه که این سرزمین شهری است در ساحلی سودایی میان دریای سیاه و مرمره، و در نقطهی صفر جدایی خاور از باختر.
درست به دلیل ماهیت زنانهاش، تجربهی استانبول فرصتی است برای وافکنی دوگانهی شرق و غرب. به قول شفق، فارغ از مفاهیم روشنفکرانه، به شکلی شهودی و زنانه، استانبول به انسان نشان میدهد که شرق و غرب مفاهیمی خیالی اند که میتوان از آنها وهمزدایی کرد و آنها را از نو دوباره تخیل نمود. «شرق وغرب آب و روغن نیستند که نتوانند درهم بیامیزند. آنها میتوانند مخلوط شوند و چنین اتفاقی در شهری مثل استانبول به شکلی غلیظ، حیرتانگیز و بیوقفه اتفاق میافتد.»
استانبول برای شفق، نه فقط پیونددهندهی شرق و غرب، که حلقهی اتصال رمز و رازهای جهان کهن با دنیای درهمریختهی امروز است. به میانجی استانبول است که شفیق میتواند عرفان اسلامی را، برای مثال، به نوعی سبک زندگی مبتنی بر گیاهخواری در عصر جدید گره بزند.
استانبول توأمان شرق و غرب، مدرن و سنتی، جوان و پیر است.شفق میگوید: «استانبول همچون یک ماتریوشکای رنگی غولپیکر است.» عروسکی که در درون آن عروسکی است که خود به نوبهی خویش عروسک دیگری را در خود جای داده است و الی آخر. مخزنی لایزال از سینههای پر از قصه.
«استانبول سالنی از آینههاست که در آن هیچ چیز همان طوری نیست که به نظر میرسد. باید هشیار بود و از مقولهها و کلیشهها در ارجاع به استانبول استفاده نکرد.» شفق اضافه میکند: «اگر یک چیز باشد که این شهر دوست نداشته باشد، آن کلیشه است.» آیا خود او از پس چنین مأموریتی برآمده است؟
مدعی خواست كه از بیخ كَنَد ریشه ما، غافل از آنكه خدا هست در اندیشه ما
اگر قصد بر معرفی یک مضمون اصلی در آثار نویسندگان نسل دوم مهاجر، فارغ از ملیتشان، باشد، آن چیزی خواهد بود از جنس «بازگشت، هویت و ریشهها». شفق نیز از این قاعده مستثنی نیست.
دختر خوشبخت ترکتباری را تصور کنید که در خانوادهای فرهیخته، در استراسبورگ فرانسه به دنیا میآید؛ نوجوانیاش را همراه با مادر دیپلماتش در مادرید و عمان سپری میکند. در آنکارا به دبیرستان میرود؛ در دانشگاه نخست موفق به اخذ مدرک کارشناسی روابط بینالملل و سپس کارشناسی مطالعات زنان میشود. بعد دکترای علوم سیاسی میخواند؛ سپس در دانشگاه میشیگان کار میگیرد؛ در ادامه، استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه آریزونا میشود، به ترکیه برمیگردد و در نهایت مقیم لندن میشود. یک اودیسهی جغرافیایی و دانشگاهی کامل، از غرب به شرق و دوباره به غرب. این داستان زندگی الیف شفق است از ابتدا تا میانهی آن در چهل و پنج سالگی، که سن ایدهآل برای پردهبرداری از سیمای یک نویسنده است.
اطلاعات زندگینامهای یک نویسنده و وجه تعیینکنندهی آن در سرنوشت آثارش را نباید دستکم گرفت. از همان نوجوانی، مولوی خیلی زود در مرکز میدان مغناطیسی اودیسهی آکادمیک-جغرافیاییای قرار میگیرد که الیف شفق، از خانه جدا افتاده، از سر میگذراند. موضوع پایاننامهی کارشناسی ارشد او رویکرد زنانه، ادراک دوری زمان و عرفان اسلامی، با تأکید بر مولوی است.
تصوف ملای رومی همان ریشهای است که بر آن کارنامهی نویسندگی شفق جوانه میزند. نخستین رمانهای او، «آناتولی از چشم بد» و «پنهان» تحت تأثیر تصوف نوشته شدهاند. «پنهان» جایزهی بزرگ رومی را،که به آثار برجستهی ادبیات عرفانی تعلق میگیرد، برای او به ارمغان میآورد.
در رمان «آینههای شهر»، شفق همین مضمون را پی میگیرد و عرفان اسلامی و یهودی را در بستر جهان مدیترانهای قرن هفدهم در تماس و تقابل با یکدیگر قرار میدهد.
اودیسه، داستان سفر و بازگشت است؛ اودیسههای امروزی از آن جهت غالباً تراژیک هستند که قهرمانان آن در پایان سفر و پس از بازگشت، با جای خالی خانهای روبرو میشوند که آن را ترک گفتهاند. خانه دیگر وجود ندارد، یا دستکم خانهی بازیافته همان خانهی اولیه نیست. ماجرای اودیسهی شفق متفاوت و شیرین است؛ گزاف نیست اگر بگویم بازگشت و بازیابی ریشهها به این دلیل برای شفق یک ماجرای «هپی اند» و خوشفرجام است که مسیر آن از هزارتوی عرفان و تصوف میگذرد، و در نهایت به مولانا و قونیه ختم میشود. تصوف معجون جادویی است که به الیف شفق امکان میدهد که شرق را با غرب، هزارهی دوم را با قرن سیزدهم آشتی دهد، و بدین واسطه خود را بدون هیچ تنشی در خانهی آبا و اجدادیاش بازیابی کند.
تجلی نهایی این مصالحه با هستی و با خویش را در رمان «چهل قانون عشق» میتوان دید، کتابی که بیش از پانصد بار تجدید چاپ شده است: ماجرای میان زنی یهودی در بوستون و یک صوفی مدرن در آمستردام که با طی فاصلهی قرنها در توازی با داستان شمس و مولانا روایت میشود و در قونیه به پایان میرسد.
نقش بنیادین تصوف در ماجراجویی فکری و ادبی شفق را، از زبان خود او (نقل به مضمون) بخوانیم: «هر چه بیشتر وارد تصوف میشوید، کمتر میتوانید از آن رها شوید؛ هر چه بیشتر آن را میخوانید، کمتر میتوانید بگویید؛ هر چه بیشتر میآموزید، کمتر میفهمید.»
فرمول «هرچه بیشتر....، کمتر....» که از طریق آن شفق رابطهاش را با عرفان بیان میکند، متضمن آتش بس و مصالحهای همهجانبه با جهان و با خویش است؛ مصالحهای که به میانجی وانهادن اشتیاق تغییر جهان به نفع درک آن ممکن میشود: «جوانتر که بودم، علاقهای به فهم جهان نداشتم، میخواستم تغییرش دهم با فمینیسم، نیهیلیسم، محیط زیست گرایی». تصوف همهی ایسمها و در نهایت تمام آنچه میدانید را پاک میکند و شما را از نو مینویسد. اطمینان شما به دانستههایتان را میگیرد و باعث میشود دوباره فکر کنید، البته نه با عقل، که با قلبتان.
و چنین است که سفر برای شفق ادامه پیدا میکند؛ بی مقصد و مکرر، دوباره و پایانناپذیر، همچون حلقهای تنیده بر گرد نام مولانا.
همزاد مبتذل امر متعالی
«یوگا در میفر لندن یا خیابان پنجم نیویورک، یا در هر جایی که در آن تلفن وجود دارد، یک جعل دروغین معنوی است.» آنچه کارل یونگ، روانکاو مشهور، در مورد یوگا و تلفن میگوید، در مورد آشتی تصوف و الزامات جهان مدرن آیا نمیتواند مصداق داشته باشد؟ جواب شفق احتمالاً منفی است؛ نویسندهای که نه فقط عرفان و اینترنت، که بازار و هنر ادبیات را نیز باهم آشتی داده است.
شفق تجسم زندهی یک نویسندهی موفق امروزی است. اورهان پاموک او را بزرگترین رماننویس ترک دههی گذشته میداند، کتابهای پرفروش او به ۴۰ زبان ترجمه شدهاند. او زیباروی، بلندقد، رماننویس، روزنامهنگار، استاد دانشگاه، ترانهسرای گروههای موسیقی راک، عضو هیأت داوران بسیاری از جوایز مطرح ادبی و... است. و خود بارها برندهی انواع جوایز ادبی بوده است: جایزهی بنیاد نویسندگان و روزنامهنگاران ترکیه، جایزهی رومی، جایزهی ادبی دوبلین، جایزهی بینالمللی روزنامهنگاری ایتالیا، جایزهی بهترین رمان سال ترکیه، جایزهی ادبی لندن و...؛ به این فهرست باید نشان شواليهی ادبيات و هنر فرانسه را هم افزود. و البته او هنوز ۴۵ سال بیشتر ندارد.
نویسندهای موفق بنا به معیارها و استانداردهای کار و زندگی در قرن بیست و یکم، که در گاردین، هافینگتون پست، وال استریت ژورنال و... مقاله مینویسد؛ و حساب کاربری توئیترش را یک میلیون و هفتصد و سه هزار کاربر دنبال میکنند. با کمی بدجنسی میتوان گفت، او یک تاجر موفق است.
تصویر او بدون شک با پیشفرضهای کلیشهای غالب در مورد زنی شیفتهی عرفان و تصوف چندان سازگار نیست. غالباً عرفان همزاد نوعی انزوا و کنارهگیری از حیات مادی تصور میشود؛ خصلتی که به هیچ وجه همبستهی الیف شفق و زندگی فکری او نیست.
اما آیا تناقضی میان شیفتگی به عرفان و توفق مادی نویسنده در بازار جهانی در کار است؟ آیا میتوان ادعا کرد یکی از این دو تجربه، که اولی عرفانی و معنوی است و دیگری مادی و بعضاً تجاری، اصالت ندارد و جعلی است؟ آیا اطلاعات زندگینامهای برای نتیجهگیری در این خصوص کفایت میکند؟
شاید قبل از هر چیز، باید در مورد پیشفرضها تجدید نظر کرد، و همزیستی مسالمتآمیز این امور ظاهراً متناقض و ناهمزمان را در جهان امروز به رسمیت شناخت. آیا خود حیات فکری-مادی الیف شفق گواهی بر این واقعیت نیست که دوران حاضر «زمانهی تجاری شدن عرفان و عرفانی شدن تجارت» است؟
اگر شک دارید، ویدئوی زیر را نگاه کنید که در آن نویسندهی شیفتهی عرفان و تصوف اسلامی، در تبلیغی تلویزیونی برای کارت اعتباری بانک گارانتی و هواپیمایی ترکیش به ایفای نقش میپردازد؛
حضوری تکاندهنده و شرمآور!
به قول نویسندهی روزنامهی «طرف»، بد نیست الیف شفق برود از سزن آکسو، خوانندهی ترک، بپرسد چرا او هیچ گاه حاضر به انجام کاری مشابه نشده، شاید و باشد که ذهن او روشن شود.
مصائب زن بودن
میان این دو تصویر، نخست کاتب پرشور شیفتهی عرفان ملای رومی، و دیگری «سلبریتی»ای که در تبلیغ تلویزیونی یک کارت اعتباری ظاهر شود، سیمای سومی را نیز برای الیف شفق میتوان متصور بود: مدافع حساس حقوق زنان و اقلیتها، فمینیستی که فعالانه از آزادی بیان دفاع میکند و مداخلات و مقالاتش در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی از جمله تبعید، بحران هویتی، الگوهای متفاوت زنانگی و... به راستی خواندنی اند.
در دههی گذشته، شفق در عین حال سیمای زنی سرسخت را به نمایش گذاشته است که نمیتواند نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی و تاریخی کشورش بیتفاوت باشد. این تصویر را در برخی از رمانهای او نیز از جمله اثر اتوبیوگرافیک «شیر سیاه» بهوضوح میتوان مشاهده کرد. («شیر سیاه» داستان افسردگی پس از زایمان زنی در میانسالی است که پس از تولد دختر شفق در سال ۲۰۰۶ نوشته شده است.)
اوج ماجراجویی سیاسی و اجتماعی شفق به وقایع پس از انتشار دومین اثرش به زبان انگلیسی در ترکیه، یعنی «حرامزادهی استانبول» برمیگردد. شفق در این رمان موضوع قتل عام و مهاجرت ارامنه را در امپراطوری عثمانی پیش میکشد، و مطابق انتظار، به جرم اهانت به ترکها بدواً به سه سال زندان محکوم میشود، اگرچه در نهایت به دلیل کمبود مدارک و شواهد پروندهی او مختومه اعلام میگردد.
«ارمنی بودن، کرد بودن، علوی بودن، گی بودن، یهودی بودن و البته زن بودن در ترکیه دشوار است.»
حقوق زنان ترجیعبند اصلی مداخلات سیاسی و اجتماعی شفق در سالهای اخیر بوده است؛ به ویژه که ترکیهی حزب عدالت و توسعه برای زنان، به تعبیر شفق، از همیشه جای بدتری برای زندگی است: حزبی که سیاستمدارانش از زنان میخواهند سه بچه بیاورند، سزارین را ناپسند میداند، و برایش سقط جنین به منزلهی جنایت علیه بشریت است.
شفق فرمول جالبی را به نقل از یک دانش آموز دبیرستانی در آنکارا در این مورد نقل میکند: «تا زمانی که دختر جوانی هستی، زندگی در غرب بهتر از شرق است، اما برای پیرزنان ماجرا برعکس است. شرق جای بهتری است، بله اما برای کهنسالی، و آماده شدن برای مرگ.»
دستکم بنا به این فرمول، در سفر زندگیاش تا میانه، بخت با الیف شفق یار بوده است.
بیشتر بخوانید:
نظرها
Hengameh Kasraee
مقاله ایی جامع و کامل با طرح موضوعات تازه. متشکرم.