ورزش زنان بعد از انقلاب: جنسیت و جداسازی جنسیتی
تونیا ولی اوغلی، شناگر و ركوردار شنای ایران و عضو تیم ملی، سالهای متمادی در ایران و آلمان مربی شنای قهرمانی بوده است. با او درباره وضعیت ورزش زنان در سالهای پس از انقلاب و بحثهایی که در حاشیه برگزاری مسابقات جهانی شطرنج زنان در ایران ایجاد شده گفتوگو کردهایم.
تونیا ولی اوغلی، شناگر و ركوردار شنای ایران و عضو تیم ملی، سالهای متمادی در ایران و آلمان مربی شنای قهرمانی بوده است. او فوق لیسانس ورزش را در ایران گرفته و مفسر ورزش زنان است. با او درباره وضعیت ورزش زنان در سالهای پس از انقلاب و بحثهایی که در حاشیه برگزاری مسابقات جهانی شطرنج زنان در ایران ایجاد شده گفتوگو کردهایم.
خانم ولی اوغلی از آنجا که شما قبل از برقراری جمهوری اسلامی عضو تیم ملی شنا بودهاید و مدتی هم در زمان جمهوری اسلامی در این رشته ورزش مربی و فعال بودهاید، میتوانید تصویری مقایسهای از این دو دوران ترسیم کنید؟
جامعه ایران با جوامع اسلامی دیگر آن زمان تفاوت داشت. امکانات دولتی برابر بود ولی خانوادهها و عرف جامعه بود که مانع میشد دختران بتوانند در رشتههای ورزشی فعال باشند؛ بهخصوص که اگر مربی مرد هم بود. بههمین جهت آن زمان سخت بود که در شهرهای کوچک دو تیم (بسکتبال و والیبال و..) زنان تشکیل شود تا بتوانند مرتب با هم تمرین کنند و مسابقه دهند. ولی ورزشهای انفرادی مثل شنا، ژیمناستیک و یا تنیس روی میز این مشکل را نداشتند. چرا که رکورد این ورزشها فردی است. سالن یا استخر برای هر دو جنس مهیا بود، مربی هم بود و میتوانستی به عنوان زن (در حد همان زمان) به تمرین بپردازی. نباید فراموش کنیم که ورزشهای مدرن تاریخ شان چیزی تقریبا صد سال است. زنهای اروپایی هم سابقه زیادی در ورزشهای مدرن ندارند. ورزش مردان ایران اگر در صحنههای بین المللی حضور دارد، بهخاطر ورزشهای سنتی یعنی کشتی و یا وزنهبرداری است. با این حال ما سال ۱۹۵۷ تیم ملی والیبال زنان داشتیم که مقام آورده بود. در عرصه بینالمللی دونده زن داشتیم و...
ورزش زنان بعد از انقلاب خلاصه میشود به جنسیت و جدا سازی جنستی. از همان روزهای آغاز حکومت اسلامی ورود زنان به ورزشگاهها ممنوع اعلام شد، اگر چه در آغاز درباره اش مصوبه یا دستورالعملی منشر نشد. این جدا سازی به خصوص برای شنای زنان به خاطر نوع پوشش آن محسوستر بود و بالطبع، به دانشکده تریبت بدنی هم رسید. به همین دلیل، بلافاصله من و یک شناگر دیگر و دو مدرس دانشکده از طریق تماسهایمان سعی کردیم که ساعاتی از استخرهای عمومی را به زنان تخصیص داده شود، تا زنان شناگر بتوانند به تمرینهای خود ادامه دهند. این سرعت عمل ما پیش درآمدی شد که در همان تابستان ۵۸ با همکاری فدراسیون شنا و ما چهار زن و پرسنل ورزشی برگزارکننده زن، مسابقات شنای قهرمانی کشور تنها رشته ورزشی باشد که مسابقاتش برگزار شد.
ورزش زنان پس از بهمن ۱۳۵۷ تنها بهخاطر جنسیت بازیکنان مورد تنبیهات ویژه قرار گرفت. حتی رشته علوم ورزشی دانشگاه تربیت معلم را نیز محدود کردند. پنداری بختکی روی ورزش زنان افتاده بود که اجازه نفش کشیدن نمیداد. بعد از سه سال کم کم با حرکات کوچک شروع شد. بعد کمیته ورزش خواهران آغاز به کار کرد. نزدیک به ۱۵ سال است که دوباره فدراسیونهای ورزشی قسمت زنان دارند. وسایل و امکانات و همچنین محل و سالن مناسب برای رشد ورزش زنان از سهم ناچیزی از بودجه ورزش برخوردار است. برای مثال در تهران از سوی وزارت ورزش (بودجه دولتی) تنها یک استخر به زنان اختصتاص داده شده. در سالنهای دیگر ساعاتی را در هفته به زنان اختصاص میدهند. ضمنا خروج من (و خیلی هایی دیگر مانند من) از ایران و حضورم در خارج از کشور و فعالیتهایم در آموزش شنا در آلمان، شاهد و یادآور این مسئله است که دست اندکاران ورزش زنان ایران اهمیت چندانی به گسترش و پیشرفت ورزش زنان نمیدهند.
نظرتان راجع به امتناع دو شطرنج باز از شرکت در مسابقات سال آینده میلادی که در ایران برگزار میشود چیست؟
به نظر من کار خانم پایکیدزه کار قشنگ و درستی است، چون این عمل نوعی همبستگی با زنان ایران است. این کار میتواند به جنبش زنان در مبارزه بر علیه حجاب اجباری در داخل کمک کند. ای کاش زنان دیگر هم که در عرصههای مختلف صاحب نام هستند این کار را می کردند.
البته عدهای به قصد به این اعتراض نام تحریم دادهاند و سعی دارند مسیر و جهت دیگری به بحثهای حول و حوش آن بدهند. سر باز زدن از شرکت در رقابتها را نمیشود تحریم نام گذاشت و این برداشت غلط است. در مسابقات انفرادی برای افراد صاحب امتیاز و در رده جهانی دعوتنامه فرستاده میشود. خوب ممکن است کسی که دعوت شده به علتی (در اینجا حجاب اجباری) نخواهد در این رقابت شرکت کند، و این مغلطه در بحث است. پس این امتناع از شرکت به تحریم هیچ ربطی ندارد چون او یک فرد است. آن زمانی میتوان از تحریم حرف زد که تعداد زیادی از صاحبان امتیاز بالا به این بازیها نروند و خواهان این باشند که دیگران هم شرکت نکنند. اگر این اتفاق در سطح وسیعی صورت بگیرد، آن وقت تنها میزبانی از ایران گرفته میشود. ولی مسابقات که لغو نمیشود، بلکه به یک کشور دیگر منتقل میشود. آنوقت بود که جمهوری اسلامی در اجبار پوشش بر زنان که تابعیت ایرانی ندارند و یا معتقد به ادیان دیگر هم هستند افشا و رسوا میشد.
در چنین وضعیتی، شاید بتوان گفت این تماشاگران بازیها خواهند بود که از تماشای آن محروم میشوند. البته همچنان سوال این است که آیا زنان تماشاگر هم به مانند مردان تماشاگر میتوانند از بازیها بهرهمند شوند؟
باید از کسانی که واقعا نگران ورزش زنان هستند پرسید چرا برای اینکه درهای استادیومهای ورزشی بر روی زنان باز شوند فعالیت نمیکنند و تنها به علت عدم شرکت یک بازیگر در اعتراض به حجاب اجباری این همه سر و صدا به پا کردهاند؟
نظرها
نظری وجود ندارد.