تاج ادبیات بر سر خنیاگر معترض راک
باب دیلن: صدای همیشگی دوران فوران میل، انقلاب جوانی، ابدیت نشئگی، و تورم اراده برای تعیین سبک زندگی. اهدا جایزهی نوبل به او از آخرین ترکشهای این دوران پرسروصداست.
از جعبه جادویی نوبل، نام عجیبی بیرون آمده است. از ۱۹۰۱ تاکنون، برای اولین بار در تاریخ، آکادمی نوبل، جایزهی نوبل ادبیات را به یک موسیقیدان میدهد. طرفداران فیلیپ راث، دان دلیلو و جویس کرول اوتس ناراحت اند؛ و از طرفداران این نویسندگان ناکام آمریکایی ناراحتتر، کسانی که بر روی نام نگوگی وا تیونگو در شرط بندیها قمار کرده بودند.
بیگمان امروز را تاریخ به یاد خواهند آورد: روزی که باب دیلن، نوبل برد، و داریو فو، برندهی نوبل ۱۹۹۷ در ۹۰ سالگی مرد.
ترجیح باب دیلن بر موراکامی، آدونیس، فون یوسه و دیگر رقبا برای همه اما شگفت آور نبوده است؛ دیر یا زود باید قرعه به نام دیلن میافتاد؛ کسی از اواسط دههی ۹۰ میلادی، نامش بارها به عنوان نامزد جایزهی نوبل مطرح شده بود.
پس از انتخاب سوتلانا الکسویچ، انتظار میرفت که در سال ۲۰۱۶ نویسندهای پرنام و نشان انتخاب شود. طبعاً با توجه به وضعیت اسفبار سوریه، برخلاف گمانهزنیهای سایتهای شرطبندی، نویسندهای همچون آدونیس شانس چندانی برای تصاحب جایزه نداشت. وانگهی، چرا باید از این انتخاب تعجب کرد؟ مگر دیلن جایزهی ادبی پولیتزر را در سال ۲۰۰۸ نبرده بود؟ و آیا او بهراستی دستکم به اندازهی کو اون سزاوار این جایزه نیست؟
اکنون از آخرین باری که این جایزه به نام تونی مورسیون به آمریکا رفته بود، ۲۳ سال میگذرد. حالا اما جایزه نه فقط به یک آمریکایی، که به نماد فرهنگ و هنر آمریکا، دستکم در دههی ۱۹۶۰، تعلق گرفته است؛ انتخابی که از سلمان رشدی، نویسندهی هندی تا میشل باشله، رئیس جهور شیلی، به استقبال آن رفتهاند؛ جدا از ارزش معنویاش، جایزهی نوبل ۸۲۲ هزار یورو میارزد.
شکسپیری با گیتار یک میلیون دلاری
شعر تنها آن کلام زیبایی نیست که «میخوانیم»، بلکه قبل از آن آواز دلنشینی است که «میشنویم». در یونان باستان، و دوران هومر نیز غایت نوشتار نه خواندن که شنیده شدن بوده است؛ باب دیلن را هم اما مثل هومر میتوان خواند؛ او به همان سنت شعری تعلق دارد که با نام ویلیام بلیک گرده خورده است. این منطق آکادمی سوئدی نوبل، به نقل از سارا دانیوس دبیر دائمی، برای اهدا جایزه به باب دیلن است. آوازهای آزادی او اصل جنس اند؛ جنس ادبیات.
بیشک رگههای ادبیات و ریشههای را در صدای دیلن میتوان شنید: رمانیسم گوتیک مری شلی، معنویت وهمناک ویلیام بلیک، و بدگمانی پستمدرن آلن گینزبرگ و شاعران نسل بیت در ترانههای او ترکیب منحصربه فردی ساختهاند.
دیلن شخصاً تحت تأثیر بودلر، رمبو و مالارمه و به طور کلی شاعران سمبولیست فرانسه بود، و طبعاً در ترانههایش، انعکاس زبان استعارهای این شاعران را، در کنار ردپای سنت شاعرانهی آنگلوساکسون، از بلیک تا والت ویتمن، به وضوح میتوان دید. آیا اگر والت ویتمن در نیمهی قرن بیستم به دنیا میآمد سرنوشتی شبیه دیلن پیدا نمیکرد؟ و به راستی، اگر «زوزه» ی گینزبرگ یک اثر ادبی است، چرا «بازید دوباره بزرگراه ۶۱» دیلن، نه؟
همه میدانند باب دیلن یک موسیقیدان است؛ و البته همه احساس میکنند که او چیزی «بیشتر» است؛ چیزی که به نقطهای عطفی تاریخی در آمریکا گره خورده است؛ آیا آن چیز بیشتر معرف ادبیات نیست؟
آثار ادبی در خلأ زاده نمیشوند، و همواره میان فرم اثر و محتوای تاریخی و اجتماعیای که در آن اثر زاده میشود، میتوان نوعی همبستگی و درهمتنیدگی را مشاهده کرد. ترانههای درخشان باب دیلن نیز از این بابت مستثنی نیستند و منعکس کنندهی حدت و غلظت شرایط تاریخی دوران خویش، یعنی آمریکای دههی هفتاداند.
باب دیلن تنها قهرمان تاریخ آمریکا نیست، بلکه راوی آن نیز هست. با موسیقی فولک، داستان مردان سفیدپوست فقیر جنوب را روایت میکند. و در دههی هفتاد، با گیتار الکترونیکش، داستان جوانی، بلوغ و خانه به دوشی را حکایت میکند. ترانههای او را در این دوران میتوان رمانی قطعه قطعه برشمرد، مرکب از متنهای کوتاهی که البته گاه به آهنگی بلند (دوازده دقیقهای) بدل شدهاند؛ رمان قطعه قطعه اما با لحنی پیامبرانه و هشدار دهنده. پیامبری شاعرانه را باید خصیصهی سبکی باب دیلن برشمرد. یک پیامبر سفید یهودی ۲۵ ساله، زادهی مینسوتا، که البته هرچه پیرتر میشود قوهی وحی و الهام در او بیشتر خاموشی میگیرد.
مارک لمبرون، منتقد فرانسوی این پیامبر جوان را به «شکسپیری با گیتار فندر» تشبیه میکند. این همان گیتاری است که دیلن در سالن ۱۹۶۵در جشنوارهی موسیقی «نیوپورت» به دست گرفت، و البته چند سال قبل در یک حراجی با قیمتی نزدیک به یک میلیون دلار به فروش رفت.
دمیدن در باد
داستان کودکی یهودی که در نوجوانی مجذوب جادوی الویس پریستلی و جری لی لوئیس شد، و دانشگاه را رها کرد تا روی صحنه برود و پیامبری کند، در دههی هفتاد به اوج میرسد؛ درست وقتی که او در ۲۵ ژوئیه ۱۹۶۵ در «نیو پورت» موسیقی فولک را کنار گذاشت و علیرغم اعتراض هوادارنش، گیتاری الکترونیکی به دست گرفت و همراه با یک گروه کامل نواخت. درست چند روز قبل، «مثل یک خانه به دوش» بیرون آمده بود و از آغاز فصلی جدید برای دیلن خبر میداد: فصل راکاند رول که البته علاقهی شاعر نیز در نوجوانی معطوف به آن بود.
اوج ماجرای شاعر اما مقارن با نقطهی عطف تاریخ آمریکا در نیمهی دوم قرن بیستم نیز است؛ دوران ریاست جمهوری و ترور جان اف کندی، گسترش جنبشهای زنان وحقوق مدنی، و تظاهرات ضد جنگ ویتنام. در اوج این دوران، دیلن جوان با مارتین لوتر کینگ در راهپیمایی واشنگتن همراه میشود و در کنار او و همراه جون بائز ترانهی «ما پیروز میشویم» را میخواند.
«دمیدن در باد» بیشک کلیدیترین آواز این دوران است؛ ترانهای که به سرود ضدجنگ یک نسل بدل میشود.
جدایی از موسیقی فولک در ۱۹۶۵، و چرخش به سمت راک، اما درعین حال به منزلهی جدایی باب دیلن از محیط های سیاسی چپ نیز است. باب دیلن درواقع هیچگاه یک چهرهی سیاسی نبود، و شخصاً تمایل نداشت تداعیگر یک خوانندهی مبارز باشد. به همین خاطر است که دوران همراهی او با جون بائز چندان دیرپا نیست .
در دههی هفتاد و هشتاد، باب دیلن مسیر کاملاً متفاوتی را طی میکند؛ در ۱۹۷۱، یک مجموعه شعر چاپ میکند؛ و حتی نقاشی و سینما را هم امتحان میکند. آنچه در این دوران و در ادامه اتفاق میافتد فراموش کنید؛ سیمای باب دیلن تجسم ابدی همان پیامبر سفید شورشی دههی طوفانی شصت است و خواهد ماند؛ صدای همیشگی دوران فوران میل، انقلاب جوانی، ابدیت نشئگی، و تورم اراده برای تعیین سبک زندگی.
اهدا جایزهی نوبل به دیلن احتمالاً یکی از آخرین ترکش های این دوران پرسروصداست؛ دورانی که شوق آن برای آزادی در نهایت با ولع مصرف التیام یافت، و جوانان طغیانگر آن اکنون صاحب مناصب و مشاغل کلیدی سیاسی و فرهنگی در اروپا و آمریکا اند؛ و چه بسا نفوذ و خوشایند آنها در تصمیم امسال آکادمی نوبل بیتأثیر نبوده باشد.
بیشتر بخوانید:
نظرها
فواد روستائی
گردانندگان عزیز سایت رادیو زمانه سلام و خسته نباشید. "خنیانگر" در عنوان این خبر یک اشتباه تایپی است و منظور نویسنده همان "خنیاگر" است یا ایشان "خنیانگر" را درست می دانند؟ با احترام و دوستی ________________________ ویراستار: ممنون از تذکر شما، تصحیح شد