محسن نامجو: مهم ثبت اثر است
رونمایی از «دراب مخدوش» اولین کتاب محسن نامجو
امید کشتکار – «دراب مخدوش» نوشته محسن نامجو اتفاقی نو در کارنامهی نسلی از موسیقی ایران است که پس از محدودیتهای داخلی و بگیروببندها ناچار شد خارج از مرزها کار کند.
محسن نامجو آهنگساز، ترانهسرا، خواننده و موزیسین ایرانی ساکن آمریکا، در هفتهای که گذشت با حضور در کتابفروشی ناکجا در پاریس از اولین کتاب خود «دراب مخدوش» رونمایی کرد. او روزهای شنبه و یکشنبه میزبان دوستدارانش بود، دربارهی اثر تازهی خود صحبت کرد و بخشهایی از کتاب را برای حاضران خواند. همچنین طرفداران محسن نامجو توانستند در فضایی خارج از اجرای صحنهای با او دیدار و گفتوگو کنند.
«دراب مخدوش» کتابیست از یادداشتهای بیستسالگی نامجو به همراه پیوستهایی شامل نمایشنامه، فیلمنامه، طرح، مقاله و چندین شعر که در ۲۰۰ صفحه توسط نشر ناکجا منتشر شده است. نامجو که امسال چهلساله شده است در پانوشتهای کتاب به نقد نظرات بیستسالگی خود میپردازد. همچنین در پیشگفتار و پسگفتار کتاب علاوه بر صحبت دربارهی سیر شکلگیری اثر، اکنونِ خود را به نقد میکشد و ما را با آن جوان ایدهآلگرای بیستساله درمیآویزد. این کتاب یک سیدی ضمیمه نیز دارد که شامل گفتوگوی مفصل تینوش نظمجو با محسن نامجو و خوانش بخشهایی از کتاب است. گفتوگویی که میکوشد مخاطب را بیشتر با زوایای پنهانِ گذشته، شخصیت و جهانبینی نامجو به عنوان یک موزیسین موفق ایرانی آشنا کند.
در بخشی از پیشگفتار کتاب به قلم نامجو میخوانیم:
«بیست سالگی، شروع تکوینِ تکامل من بود. تکاملی که از فرط نُقصان، بینیاز است از گفتن. تکاملِ تازه جوانی، که از نوجوانیاش برگذشته و در هر حال تجربهی هولناک برگذشتن از مذهب و روبرو شدن با هر ماورأالطبیعهی دیگری است. مگر کدامِ ما آدمهای بزرگ امروزی، از ماوراألطبیعه برگذشتهایم؟ مگر دنیا هر روز بیشتر در باتلاق توهمات آسمانی فرو نمیرود؟ به آن تازه جوان، چه خُردهای میتوان گرفت؟ با تجربهی تلخ واماندن میان خوب و بدِ راههای چندگانه که از برادرم رسید، با تجربهی آموزندهی دلدادگی اول، با درک عمیق بیخبری از آن چیزها که پیش از تو فروریخته بودهاند تا ایوان آرزوهایت قد راست نکند… همهی اینها باعث ویرانی آن سودای عظیم شیر شدن بود در ابتدای راهی سنگلاخ که در انتهایش خود را یک اورانگوتان زشت و نحیف بیابی.»
«دراب مخدوش» بیش از آنکه اثری داستانی، خاطرات، یادداشت یا هرچیز دیگری باشد، لخت شدن یک چهرهی موسیقی در پیش مخاطبانش است. نامجوی امروز با رو کردن نوشتههای بیستسالگیاش، با اصرار بر به رخ کشیدن آرمانگرایی جوانی، با نشان دادن ریشههای فکری، تجربیات، دلمشغولیهای دوران تکوین نامجوی خواننده و حتی با نشان دادن درگیریهای این جوان تازه به دانشگاه رسیده، با مذهب و چالشهای جدید فکری و ذهنی و اعتقادی، دست خود را برای مخاطبش رو کرده است. برای شناخت نامجوی امروز خواندن این نوشتهها میتواند راهگشا باشد و نشان دهد او برای رسیدن به جایگاه امروزش از کجا حرکت کرده و به کجا رسیده است.
کتاب «دراب مخدوش» سرشار از کد است. کدهایی که بعدها در آثار دیگر نامجو پررنگ شده و دیده میشوند. همانطور که با خواندن داستانهای کوتاه شروع به کار مارکز میتوان به سیر تحول و آفرینش شخصیتهای رمان «صد سال تنهایی» نزدیک شد، با خواندن «دراب مخدوش» هم میشود بسیاری از مفاهیم تکرار شونده و مهم دوران کاری نامجو را ردیابی کرد و شناخت. مفاهیمی مانند جبر جغرافیایی، دوری و غربت، عشق آرمانی، درگیریاش با مذهب، میل بیتابانهاش به نوآوری در موسیقی سنتی و خیلی دیگر از مولفههای اصلی کار موسیقیاییاش را میتوان در لابهلای یادداشتهای این کتاب یافت. و البته غروری که در ابتدای این نوشتهها هست و به مرور جای خود را به شکلی متفاوت از خودآگاهی میدهد.
در بخشی از پسگفتار کتاب، نامجو مینویسد:
«در تمام این ماههای مرور گذشتهام در سال چهلم، جز به این نرسیدم که چه بسیار خامیهایی که از بیست به چهل رسیده، بیهیچ کموکاست. و چه اندک پختگیهایی که حاصل چهلسالگی نیست و بنیاناش در همان بیست سال پیش گذاشته شده بوده. این تمام تعابیر و تصویرهای آن زمانام را بههم زده. انسانها، شعورها، طبیعت اطراف و همهی آنچه، عاطفه و دریافتم را بالا پایین میکرده، همیشه با این اندیشهی ذوقبرانگیز همراه بوده که: "حالا تازه کجایش را دیدهای!!" اما زمانه، برگ چندان دیگری آنچنان رو نکرد. هنوز اصیلترین آدمها برایم همانها هستند که تا بیستسالگی، شناخته بودم. هنوز افکار و آرزوها و رویاهای آن سن، در وجودم، برای پیوستن به حقیقت، مشتاقترند. اساساً فهمیدهام که رویاهای بعدی جایگزین نمیشوند. تنها در گوشهای بیاهمیت، در پس وجودت میمانند. هنوز، بزرگترین پروژهی موسیقایی تمام عمرم -که انجاماش وقت و هزینهی بسیار خواهد برد- همانی است که در آن سالها، نطفهاش در ذهنام گذاشته شد. دیگر حتی برف و باران و سیلی بزرگتر از آن چه تا بیستسالگی دیده بودم هم ندیدم.»
از نکات مهم و پررنگ این کتاب عدم سانسور و خودسانسوری نویسنده است. نامجو آزاد از هر قید و بندی در خلوت خود مینویسد و همان نوشتهها را منتشر میکند. فارغ از اینکه این نوشتهها حاوی چه کلمات یا محتوایی باشند. محسن نامجو که پیش از این در ترانههایش ابایی از بهکار بردن مفاهیم جنسی، سیاسی و نقادانه نداشته است، در این کتاب هم آزادانه دربارهی آنچه به ذهنش میرسد حرف میزند و رها از خودسانسوری آنچه میخواهد مینویسد.
او در گفتگوی کوتاهی که در حاشیهی مراسم رونمایی کتاب با هم داشتیم دربارهی خودسانسوری در این کتاب و آثار موسیقیاییاش گفت:
«پیش از هر چیز بهنظرم مهم است که رد شدن از مرز خودسانسوری ارزش آن را داشته باشد. به این معنی که مثلا وقتی فحشی در بخشی از شعری گفته میشود، شکل دیگری برای بیانش وجود نداشته باشد، نه اینکه فحش داده شود صرفا برای اینکه به مخاطب نشان دهیم، خودسانسوری نکردهایم. اولینبار که این اتفاق برای من افتاد در قطعهی "بینظیر دو دراز کشنده" در آلبوم "اوی" بود. پس از آن من خیلی بدوبیراه و نقد شنیدم. البته بخشی هم طبیعی است که وقتی کاری قبلا کمتر تجربه شده است، واکنشها به آن هم بیشتر خواهد بود. من وقتی این قطعه را خواندم باید مثلا به برادرم فکر میکردم که به عنوان یک استاد خوشنویسی در جمع شاگردانش چه واکنشی خواهد دید، یا به بچهی ششسالهی دخترخالهام فکر میکردم که وقتی در ماشین این ترانه را بشنود چه عکسالعملی از اطرافیان خواهد دید. من با این موقعیتهای انسانی و جامعه و مخاطبانم درگیر بودم. اما چیزی که برای من مهم بود و موجب میشد خارج از این دغدغهها تنها به بیرونریزی فکر کنم، این بود که ثبت شدن این آثار مهمتر از خود من، منتقد مخالف من و یا کسیست که این قطعهها را دوست خواهد داشت. به این معنی که همهی ما خواهیم مرد و دیگر وجود نخواهیم داشت ولی این آثار، قطعهها، عکسها، فیلمها، کتابها و... باقی خواهند ماند. هرچند فکر نمیکنم در خودسانسوری نکردن کار جسورانهای انجام میدهم. در حقیقت ثبت شدن آثار برایم مهمتر از قضاوتهای اخلاقی اطرافیان و مخاطبان است. و البته باز هم تاکید میکنم به شرط اینکه حداقل برای خود خالق اثر رد شدن از مرز خودسانسوری حاوی ارزشی اضافه بر اثر باشد. این عدم سانسور هم شامل محتوا میشود و هم فرم. مثلا در فرم وقتی که حافظ را داد بزنی یا چهارگاه را با زوزهی سگ مخلوط کنی به راهی میروی که نقد میشوی و حتی بدوبیراه میشنوی. برای من اینکار در فرم یعنی اینها همه نت و کلمه هستند و هیچچیز مقدسی وجود ندارد که نتوان با آن شوخی کرد یا آن را به شکل دیگر و متفاوتتری اجرا نکرد. علت دیگری هم که این یادداشتها دستنخورده منتشر شد، به ناشر برمیگردد. نشر ناکجا موافق بود کتاب با همان کلماتی که در خلوتترین شرایط من نوشته شده و بدون سانسور به دست مخاطب برسد. و البته من هم استقبال کردم.»
ما در این کتاب چهرهی تازهای از محسن نامجو را میبینیم. نامجویی که به عنوان موزیسین به عرصههای دیگر هنر مانند سینما و تئاتر و همینطور ادبیات علاقه دارد. از او پرسیدم تاثیر هنرهای دیگر بر او و کار موسیقیاش چه بوده است؟
«من در این یادداشتها ننوشتم مثلا در این سال بیستم فلان کتاب موسیقی را خواندم. چون اتفاق عجیبی نبود و قبل و بعد هم ادامه داشت. ولی مینویسم که کامو را شناختم یا با آثار داریوش شایگان آشنا شدم. آن سالها بین دانشجویان موسیقی دانشکدهی هنرهای زیبا کسی نبود که به این عرصهها مثل ادبیات و سینما علاقه داشته باشد. کما اینکه هنوز هم بین هنرمندان موسیقی سنتی خیلی کم هستند کسانی که پیگیر هنرهای دیگر باشند. این البته ارزش افزودهای نیست، اما تمام وقت من با دوستانی گذشته که در رشتههای دیگری غیر از موسیقی کار میکردند. تئاتر، سینما، علوم انسانی یا رشتههای دیگر. همین موجب شد تا همیشه دستی از دور بر آتش داشته باشم و از هنرهای دیگر تاثیر بگیرم. جوانههای این آشنایی در این کتاب دیده میشود. شاید باید بیرحمانه بگویم که هیچچیزی از موزیسینها یاد نمیگیرم. جز اینکه دور باشم از زندگیاشان و مرام پیرمردگونهاشان، از این هالهی تقدسی که به دور خودشان میکشند و خود را الیت میدانند در حالیکه بیسوادترین قشر فرهنگی ما هستند. در بین موزیسینهای سنتی ما آمار بگیرید که آخرین فیلمی که دیدند چه بوده؟ آخرین کتابی که خواندند چه کتابی بوده؟ آخرین نمایشگاه نقاشی که رفتند کدام بوده؟ من به عنوان کسی که موسیقی سنتی آموختهام از قشری میآیم که بسیار متبختر هستند و هنر خود را آسمانی میدانند. در حالیکه بیسوادترین قشر موسیقی و هنر ما، کسانی هستند که در موسیقی سنتی کار میکنند. واقعا آدمهای فرهیختهای که نشست و برخاست با آنها باعث افتخار است، اساتیدی مثل حسین علیزاده و محمدرضا درویشی، در موسیقی سنتی ما به تعداد انگشتهای یک دست نمیرسند. حتی افرادی در نسل من و همسن و سال من هم در هالهای از خرافات و اسطورهسازی گرفتار هستند و هیچ تلاشی برای علمی کردن موسیقی خود نمیکنند. شاید این کاری که من در فرم موسیقی سنتی کردم، طغیانی بود علیه فرهنگ غالبی که از آن آمدهام. در دوازدهسالگی چهارزانو در محضر استادی نشستهام که حق ضبط کردن و یادداشت کردن هم نداشتیم. درست مثل مکتبخانه و این فضا را تجربه کردهام.»
از نامجو دربارهی دلایل تصمیم به انتشار این کتاب و کارهای نوشتاری آتیاش پرسیدم. و این نکته که چرا تصمیم گرفت یادداشتهای بیستسالگی خود را با نگاه انتقادی یک فرد چهلساله منتشر کند؟
«انتشار این کتاب لزوما به این معنا نیست که باید با بیستسالههای امروز چیز خاصی در میان گذاشته شود. اولین دلیل انتشار این کتاب یک ادای دین شخصی بود. من در این یادداشتها چیزهایی یافتم که برخلاف تصورم، اصلا قابل دست انداختن نبودند. متوجه این شدم که تصاویری از همان زمان برای من وجود داشته. مثلا این دغدغه که در مسیر کار باید سختی کشید، عشق ورزید و قمار کرد. اینها نکتههای جالبی بودند. از طرف دیگر این کتاب ورود من به یک تجربهی جدید است. در آینده نوشتههای دیگری هم خواهد بود، نوشتههایی از جنس خاطرات واقعی و همینطور نوشتههایی که با تخیلات داستانی همراهند. امیدوارم که فرصت باشد تا با همین روش در آینده منتشر شوند. هرچند که در آینده قطعا نویسنده نخواهم بود، حتی در صورت انتشار آثار داستانی، خاطرات یا کارهای تحقیق موسیقی که امیدوارم تکمیل و منتشر شوند.»
«دراب مخدوش» اتفاقی نو در کارنامهی نسلی از موسیقی ایران است که پس از محدودیتهای داخلی و بگیروببندها ناچار شد خارج از مرزها کار کند. نسلی که ابتدا زیرزمینی بود و حالا به اجبار ساکن اروپا و آمریکا است و مخاطبانی غیرفارسیزبان نیز دارد. نسل موسیقی زیرزمینی دههی هفتاد و هشتاد اما همچنان میکوشد ارتباط خود را با مخاطبان اصلی حفظ کند. این کتاب تجربهای تازه برای رسیدن به همین هدف است.
مشخصات کتاب:
دراب مخدوش؛ یادداشتهای بیستسالگی (به همراه سیدی ضمیمه)، ۲۰۰ صفحه، نشر ناکجا، ۲۰۱۶
نظرها
فرقان
به نظر من خواندن نوشته های شخصی چندان فایده نداره مگر اینکه اون شخص تحول فکری بزرگی به وجود آورده باشه. مثلا خوندن نوشته های اینچنینی از نیچه میتونه جالب باشه اما کسانی مثل نامجو هرچند جسارت زیادی داشتند اما انقلاب فکری شایانی نداشتند و در زمینه فکری مصرف کننده بودند. من خودم نامجو را دوست دارم و در بیست سالگی خودم بت من بود اما او فلسفه و ماحصل تفکراتش را با اشعار و کلا ارائه performance کارهایش بازنمود کرد و خیلی هم موفق بود و انتشار این کتاب به نحوی کار اضافی و حشو بود.