سی و پنجمین سالگرد خاموشی حسن لاهوتی اشکوری
مرگ مشکوک نور چشم در اوین؛ حسن لاهوتی به روایت کدیور
محسن کدیور-حسن لاهوتی از مبارزان قبل از انقلاب بود، او به شدت مورد علاقه آقای خمینی بود، در سال ۶۰ با حکم لاجوردی به اوین رفت و از آنجا زنده بازنگشت.
در تاریخ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۶۰ مأموران جمهوری اسلامی با حکم اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران به منزل حسن لاهوتی اشکوری (۱۳۰۶-۱۳۶۰) نماینده مجلس شورای اسلامی می ریزند و بعد از تفتیش خانه او را با خود می برند. پسرش وحید لاهوتی نیز دو روز قبل بازداشت شده بود. هیچکدام زنده از زندان اوین بیرون نمی آیند. علت رسمی مرگ پسر خودکشی و علت مرگ پدر ایست قبلی اعلام می شود! معلوم نیست کدام زودتر از دنیا رفته است. جنازه وحید هرگز به خانواده اش تحویل داده نشد، البته محبت کردند قبر او را به مادر و برادرانش نشان دادند. جنازه پدر را هم به سرعت قبل از تشییع به خاک سپردند!
حسن لاهوتی از مبارزان قبل از انقلاب بود، که سالها در زندان به شدت شکنجه شده بود. تا آبان ۱۳۵۷ در زندان بود، یک ماه بعد از آزادی توسط احمد خمینی به پاریس فراخوانده شد و به اتفاق رهبر در پرواز انقلاب به تهران برگشت. او به شدت مورد علاقه آقای خمینی بود، و به دلیل اعتماد زائدالوصفی رهبری به او حساسترین پستها را در ۲۵ شهریور ۱۳۵۸ به لاهوتی سپرد:
«جناب حجتالاسلام آقاى لاهوتى دامت افاضاته سرپرست سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ایران، به موجب این حکم به شما ابلاغ گردد که لازم است در تمام جلسات شوراى عالى هماهنگى و تصمیمگیرى سپاه پاسداران شرکت نموده و نظارت مستقیم داشته باشید و گزارش کار سپاه را هر هفته به اطلاع اینجانب برسانید. لازم به تذکر است که بیش از پیش باید به اخلاق اسلامى سپاه توجه شود تا سپاه از هر جهت مظهر کامل سرباز اسلام باشد. توفیق و تأیید جنابعالى را در ارشاد و هدایت سپاه که بیش از هر چیز مورد نظر است، از خداوند متعال خواستار است.» (۱)
علاوه بر آن امامت جمعه رشت نیز از سوی آقای خمینی به وی سپرده شد. اقای خمینی درباره کمتر کسی تعبیر نورچشم بکار برده است. در ملاقات با پاسداران که لاهوتی هم حضور دارد آقای خمینی می گوید: «این آقا [حسن لاهوتی] که نور چشم من است و سابقه دارم با ایشان سالهای طولانی، و اینقدر رنج دیده است از این رژیم فاسد که الآن کسی به من گفت ایشان باز آثار آن شکنجهها در بدنش هست، و مقاومت کرده، این آقا را قدرش را بدانید، این یک آدم معمولی نیست، یک آدم زاید بر معمول است». (۲) آقای خمینی دوبار دیگر هم در آبان ۱۳۵۸ از مبارزات قبل از انقلاب لاهوتی با اسم ذکر خیر می کند. (۳)
لاهوتی هر دو سمَت را رها می کند و ترجیح می دهد به عنوان نماینده مردم رشت در سال ۱۳۵۹ روانه مجلس شورای اسلامی شود. وی خیلی زود از انحصارگری، قدرت پرستی، نقض قانون و زیرپاگذاشتن موازین اخلاقی رنجیده می شود و در می یابد که جمهوری اسلامی از اهداف انقلاب ۵۷ به سرعت دور در حال دور شدن است. انتقاداتش از محافل خصوصی به مجالس عمومی، سخنرانیها و مصاحبهها کشیده می شود. از تندرویها و نارسائیها مشفقانه و شجاعانه انتقاد می کند. در سال ۱۳۵۹ حسن لاهوتی یکی از روحانیون منتقد جمهوری اسلامی بوده که در تقسیم بندی آن دوران «لیبرال» خوانده می شده و سخنرانیهای او توسط چماقداران حزب الله برهم زده می شد. او در ۲۵ بهمن ۱۳۵۹ برای سخنرانی به حوزه انتخابیه اش گیلان می رود، اما در مسجد جامع کوچصفهان چماقداران مسلح حزب الله به او حمله کرده او را نزدیک دو ساعت در مسجد زندانی کرده محافظش مجروح شده در بیمارستان بستری می شود. (۴) حمله چماقداران حزب الله به قدری شنیع بود که رئیس جمهور ابوالحسن بنی صدر طی تلگرامی به وی به شدت آمران و عاملان حادثه را محکوم کرد. (۵) احمد خمینی هم طی نامه ای به نمایندگان مجلس ضمن اشاره به شخصیت لاهوتی از اینکه چرا مسئولین چماقدران را دستگیر نمی کنند اظهار تعجب کرد. (۶) مسئولین به لاهوتی وعده دادند که مسببین حادثه شناسایی و دستگیر شوند. وعده ای که هرگز عملی نشد. با شروع توقیف مطبوعات منتقد لاهوتی در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۶۰ اطلاعیه ای صادر کرد که از آن می توان با مواضع سیاسی او از زبان خودش آشنا شد.
«بازداشت ایشان [دکتر رضا صدر مدیر مسئول روزنامه میزان] و توقیف روزنامه میزان از آقایانی که بر اریکه قدرت تکیه زده اند بعید نیست، زیرا آثار قدرت را از قدرتمندان بیش از این خوانده و دیده ایم که اگر خدای ناکرده از میزان الهی خارج گردد بزرگترین فاجعه ها را ببار می آورد تا جائی که «المُلک عقیم» را همه قبول کرده اند. و نقل شده است پدران چشم فرزندان خود را به خیال واهی از حدقه بیرون آورده و سپس آن جنایات عظیم را در تاریخ مرتکب شده اند…. مقتضی می دانم بدین مناسبت چند جمله با برادران و خواهران عزیزم بگویم تا متوجه خطراتی که در جامعه انقلابی ما وجود دارد بشوند و برای دفع و رفع خطر بدون لحظه ای وقفه تصمیم بگیرند که فردا نیز خیلی دیر است، و آن خطر عبارت است از تکوّن حاکمیت زور در جامعه که لازمه همه نظامهای تک حزبی در جوامع است، و مردم ما خاطراتی بسیار تلخ از رژیم تک حزبی طاغوتی دارند، که عقل منفصل آن بی پرده اعلام کرد هرکس قبول ندارد بدون عوارض پاسپورت بگیرد و از مملکت برود و دیدیم که چه کسی به خاطر این جنایت قبل از همه رفت و «رگ رگ است این آب شیرین وآب شور / برخلایق می رود تا نفخ صور». (۷) مردم ما می دانند سعی بلیغ متولیان بر این است که بر همه مشاغل مسئولان حزبی گمارده شود و خدا می داند اگر چشمه را با بیل نگیریم و صبر کنیم تا پر شود، گذشتن با پیل هم ممکن نیست. همین حاکمیت تک حزبی است که دشمن آزادیهای مشروع است، و همین حکومت تک حزبی است که صدای پای فاشیزم را از نزدیک به گوش می رساند…. اگر روزی یکی از مسئولان قضائی که من در مجلس شورای اسلامی از آقای دادستان کل انقلاب و یا بزرگترین مقام قضائی کشور دعوت کردم که به مناظره بنشینیم و برای یک بار ملت خود را به تماشا و امام امت را به قضاوت بخوانیم تا بدانند قانون در این مملکت بی اعتبار تر از هر بی اعتباری است…. امیدوارم در آینده نزدیک همانطور که وعده کرده بودم که اگر به وعده وفا نشد توفیق یابم تا آنچه را که ملت ما در دل دارند من به زبان آورم. والسلام (۸)
لاهوتی چند بار دیگر هم تهدید کرده بود اگر مسئولین به واقعه حمله به سخنرانی او رسیدگی نکنند، گفتنی ها را به مردم خواهد گفت. (۹) اما سیر حوادث سال ۶۰ به قدری تند بود که روزنامه ای باقی نماند تا صدای اعتراض او را به گوش مردم برساند. او که از منتقدان جدی حزب جمهوری اسلامی و از مدافعین بنی صدر بود در جلسه رأی عدم اعتماد مجلس به بنی صدر مثل بقیه لبیرالها! به اعتراض شرکت نکرد. دنباله ماجرا را از خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۰ وی بشنوید. هاشمی رفسنجانی هم بند و دوست قدیمی و خانوادگی لاهوتی بوده و دو دختر هاشمی همسر پسران لاهوتی هستند.
«شب مهمان آقای لاهوتی بودیم، از امام و ماها شکایت داشتند که چرا در جریان کوچصفهان از ایشان از ایشان حمایت نشده است. باید با ایشان صحبت و احساساتش را آرام و تنظیم کرد. بچه ها در بحث شرکت داشتند.» (۱۰)
«ظهر آقای لاهوتی مهمان ما بود و بحثهایی درباره نقاط ضعف جناح لیبرال شد و تردیدی که بعضیها در کیفیت فرماندهی جنگ دارند؛ تعدیل شده است. بعضی گله ها شخصی است.» (۱۱)
«شب آقای لاهوتی آمد و بحث زیادی درباره موضع ایشان داشتیم. ایشان از موضع امام، ما، مردم، صداوسیما و مجلس انتقاد داشت.» (۱۲)
این سه نقل گزارش هاشمی از انتقادات لاهوتی در بهار ۱۳۶۰ است. مشخص است که لاهوتی در محافل خصوصی از جمهوری اسلامی حتی از رهبری آن هم انتقاد داشته است. مراد هاشمی از «مردم» در عبارت فوق امت حزب الله است نه تمام شهروندان ایران.
اما داستان بازداشت و مرگ مشکوک لاهوتی به روایت هاشمی:
«ساعت سه بعد از ظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه آقای [حسن] لاهوتی ریخته اند و خانه را تفتیش می کنند. به آقای [اسدالله] لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی بی حرمتی نشود. گفت: دنبال مدارک وحید [لاهوتی] هستند. اول شب اطلاع دادند که آقای لاهوتی را به زندان برده اند و احمد آقا هم تماس گرفت و ناراحت بود. قرار شد بگوئیم ایشان را آزاد کنند. آقای لاجوردی پیدا نشد، به آقای [سید حسین] موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب گفتم و قرار شد فورا آزاد کنند. احمد آقا گفت: امام هم از شنیدن خبر ناراحت شده اند. شب را در مجلس خوابیدم.» (۱۳)
«اول وقت بعد از نماز و کمی مطالعه، عفت تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب برده اند. بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفته اند. تماس گرفتم، معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی، دادستان انقلاب تهران گفت: آقای لاهوتی اتهامی نداشتهاند و برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بیاثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد. ساعت هشت صبح جلسه علنی تشکیل شد. من خبر فوت ایشان را دادم و ضمن اعلان خبر گریه کردم. نتوانستم خودم را کنترل کنم. از این حالت عده ای انتقاد داشتند و عده ای تعریف کردند…. اداره جلسه را به عهده آقای [موسوی] خوئینیها نایب رئیس مجلس گذاشتم. به دفترم آمدم. درباره کیفیت دفن آقای لاهوتی مشورتهایی شد. قرار شد روابط عمومی مجلس اعلان کند.دادستانی می خواست بدون اطلاع به قبرستان ببرد، موافقت نکردم…. ساعت چهار بعد از ظهر به مجلس رفتم. ساعت سه و نیم بعد از ظهر تشییع جنازه آقای لاهوتی را اعلام کرده بودم. سعید و فاطی در مجلس بودند. گفتند دادستانی ساعت ۳ بعد از ظهر قبل از آمدن مشایعین جنازه را حرکت داده، به لاجوردی اعتراض کردم. گفت کمیته خودسری کرده است…. آخر شب به خانه آمدم. عفت و فاطی خیلی ناراحت بودند.» (۱۴)
«احمد آقا هم آمد و در مورد مسائل چندی بحث کردیم. قرار شد فاتحه ای برای مرحوم لاهوتی بگیریم. چون خانواده ایشان به خاطر نارضایتی شدید از جریان، حاضر نشد اعلان فاتحه کند. روابط عمومی مجلس شورا برای ایشان و دو نفر دیگر از نمایندگان مجلس که اخیرا در تصادف اتوموبیل فوت کرده اند، آقایان [فتحعلی] صاحب الزمانی و [علی اکبر] اصغری بنائی یکجا فاتحه ای اعلام کرد.» (۱۵)
«احمد آقا خمینی ساعت ده صبح آمد و پرونده آقای لاهوتی را که از دادستانی برای اطلاع دادن به امام گرفته بود، آورد. و لیستی از اشیائی که در بازرسی منزل آقای لاهوتی برده بودند. و گفت در مورد ایشان بهتر بود با ظرافت عمل شود، به خاطر خدمات ایشان در دورن مبارزه.» (۱۶)
«قبل از رفتن به مجلس برای تسلیت به منزل مرحوم لاهوتی رفتم. خانم، حمید و فائزه بودند.» (۱۷)
«اول شب حمید و فائزه آمدند و شب را پیش ما ماندند، چون تنها بودم. مقداری آنها را تسلیت دادم و ارشاد کردم؛ غیرمستقیم گله داشتند که چرا من با صراحت نگفتم که آقای لاهوتی در زندان سکته کرده و فوت شده.» (۱۸)
«آقا جلال را فرستاده بودم که چیزهای شخصی مرحوم لاهوتی را که دادستانی هنگام بازداشت ایشان از منزلشان برده بود بگیرد، بعد از ظهر آورد.» (۱۹)
بیست و هفت سال بعد فاطمه و فائزه هاشمی و حمید پسر بزرگ حسن لاهوتی در مصاحبه با مجله شهروند امروز فاش می کنند که به گواهی پزشک قانونی حسن لاهوتی به علت مسمومیت با سم استرکنین از دنیا رفته است. (۲۰) هاشمی رفسنجانی از دختران و دامادهایش می خواهد به خاطر انقلاب سکوت کنند. (۲۱) مجله شهروند امروز به دلیل انتشار این مصاحبه ها توقیف می شود! قرار نبود «اسرار نظام» ولو بعد از بیست و هفت سال فاش شود. متن کامل این سه مصاحبه به پیوست همین یادداشت بازنشر می شود.
بر اساس خاطرات هاشمی، آقای خمینی گزارش دادستانی در مورد لاهوتی را خوانده است. آیا گزارش پزشک قانونی را هم به وی اطلاع دادند؟ در هر صورت او در مرگ «نور چشم» خود نه اطلاعیه می دهد نه به خانواده این مبارز شکنجه دیده تسلیت می دهد، نه در هیچ پیام عمومی اظهار تاسف می کند. لاهوتی راست می گفت: المُلک عقیم. «میزان حال فعلی افراد است»، اینکه دیروز مبارزه کرده و شکنجه شده مهم نیست، اینکه امروز زبانش را به انتقاد گشوده و از نظام و رهبری هم انتقاد کرده ملاک است. نظام با کسی عقد اخوت نبسته است! حفظ نظام به هر قیمت یعنی همین.
راستی لاجوردی دادستان انقلاب تهران این قدر قدرت داشته که خودسرانه سرپرست سابق سپاه، امام جمعه سابق رشت و نماینده آن زمان مجلس را به دلیل انتقاداتش حذف فیزیکی کند؟ آیا بر فرض صحت ارتباط با مجاهدین خلق سزایش کشتن پدر و پسری بدون محاکمه بوده است؟ آیا سکوت آنها که آمران این جنایت را می شناسند (از دادستان وقت کل انقلاب، رئیس وقت دیوان عالی کشور، رئیس جمهور وقت، و رئیس مجلس وقت) مجوز اخلاقی دارد؟
مرگ مشکوک یا حذف فیزیکی حسن لاهوتی و پسرش وحید لکه ننگی بر دامان جمهوری اسلامی است. مهم نیست که به پدر و پسر اتهام اثبات نشده ارتباط با سازمان مجاهدین خلق زده شود، مهم این است که مطابق قانون و شرع و اخلاق نمی توان و نباید کسی را حذف فیزیکی کرد و بعد خلاف واقع به مردم تحویل داد. پس از سی و پنج سال در هنوز بر همان پاشنه می چرخد. مسئولان قضائی و سیاسی به مردم همچنان دروغ تحویل می دهند. کروبی، موسوی و رهنورد بدون محاکمه ششمین سال حصر خود را طی می کنند، زندانهای جمهوری اسلامی همچنان ناامن است و قوه قضائیه ما همچنان مجری منویات بیت رهبری است. (۲۲).
یادداشتها:
۱. فرمان مورخ ۲۵ شهریور ۱۳۵۸، صحیفه نور، ج۹ ص۱۴۰.
۲. بیانات مورخ ۲ مهر ۱۳۵۸ در جمع پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفه نور، ج۱۰ ص۱۱۳.
۳. «این آقاى لاهوتى که الان در [سپاه] پاسداران هست، ایشان مدتها حبس بود و چه زجرهایى این مرد دیده است و چه اهانتهایى دیده است». (بیانات مورخ ۱۴ آبان ۱۳۵۸ در جمع کارکنان بیمه مرکزى ایران، صحیفه نور، ج۱۰ ص۱۴۲) «آنوقت وقتى که ما حبس داشتیم، حبسى داشتیم مثل مرحوم طالقانى مثل آقاى منتظرى، مثل آقاى لاهوتى، از اهل علم کثیرى از اینها در حبس بودند و زجر کشیدند». (بیانات مورخ ۱۶ آبان ۱۳۵۸ در جمع دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه اصفهان و گروه فنى عمران اعزامى به کردستان، صحیفه نور، ج۱۰ ص۱۵۲)
۴. انقلاب اسلامی ۲۶ بهمن ۱۳۵۹، شماره ۴۷۴، ص۸.
۵. انقلاب اسلامی، ۲۸ بهمن ۱۳۵۹، شماره ۴۷۶، ص۱۲.
۶. پیشین.
۷. مثنوی مولوی، دفتر اول، بخش ۳۶: حکایت پادشاه جهود
۸. اطلاعیه حسن لاهوتی درباره آزادی مطبوعات و تعطیل روزنامه میزان، انقلاب اسلامی، ۲۲ فروردین ۱۳۶۰، شماره ۵۱۰، ص۸.
۹. از جمله ۳ و ۲۶ اسفند ۱۳۵۹، روزنامه انقلاب اسلامی.
۱۰. عبور از بحران، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۰ اکبر هاشمی رفسنجانی، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران، ۱۳۷۸، دفتر نشر معارف انقلاب، خاطرات یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۶۰، ص۷۴.
۱۱. پیشین، خاطرات جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۰، ص۱۰۳.
۱۲. پیشین، خاطرات جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۶۰، ص۱۵۱.
۱۳. پیشین، خاطرات چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۶۰، ص۳۴۸.
۱۴. پیشین، خاطرات پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۶۰، ص۳۵۱-۳۴۹.
۱۵. پیشین، خاطرات شنبه ۹ آبان ۱۳۶۰، ص۳۵۲.
۱۶. پیشین، خاطرات چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۶۰، ص۳۵۶.
۱۷. پیشین، خاطرات پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۶۰، ص۳۵۷.
۱۸. پیشین، خاطرات جمعه ۱۵ آبان ۱۳۶۰، ص۳۵۹.
۱۹. پیشین، خاطرات سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۶۰، ص۳۷۱.
۲۰. هفته نامه شهروند امروز، مصاحبه گر رضا خجسته رحیمی، ۱۲ بهمن ۱۳۸۷، ص۶۸-۷۵.
۲۱. پیشین.
۲۲. این مختصر به مناسبت سی و پنجمین سال درگذشت مشکوک حسن لاهوتی اشکوری منتشر می شود. به این امید که در فرصتی دیگر توفیق تکمیل آن نصیب شود.
- منبع این مطلب در تریبون زمانه
نظرها
نقی
لاهوتی و امثال لاهوتی ها ی ایان چوب جهالت و نادانی خود را خوردند کسانی که قانون مداری و احترام به کرامت انسانی نظام سلطنتی را نفهمیدند و درک نکردند البته خباثت و رذالت و ماهیت جنایتکارانه اسلام و خمینی را هم نمی فهمیدند عین عوام الناسی که فریب وعده های توخالی و شمای دروغینی که خمینی از اسلام نمایش میداد را خوردند.
شهریار
آقا نقی لطفاً وسط دعوا نرخ تعیین نکنند و از "قانونمداری و احترام به کرامت انسانی نظام سلطنتی" حرفی نزنند که اگر آن نظام به این مراتب پایبند بود اصلاً انقلابی نمی شد که کار به این اوضاع اسفبار کنونی برسد. انقلابی که به دلیل خالی بودن کشور از چهره های سیاسی ملی و دمکرات به دلیل خودکامگی و سرکوبگری رژیم شاه، رهبری آن به دست ملایان بیسواد و بیرحم افتاد. انصافاً پاسخ دهید: اگر شاه به سلطنت اکتفا و حکومت نمی کرد، کار به اینجا می کشید؟ جای شگفتی دارد که هنوز پس از 37 سال نفهمیده ایم که از کجا و چه چیز ضربه خوردیم.
مومن
آقا شهریار، شاه اگر سلطنت میکرد و حکومت نمیکرد باز هم کارمان و راهمان به همین "خراب آباد " میرسید و به احتمال بسیار قوی خیلی سریعتربه این فلاکت می افتادیم ودر نهایت کشوری بودیم مانند پاکستان. ایده برپايی و استقرار حکومت اسلامی همواره در فکر و نوشتار و عملکرد علمای اسلام بوده است و نمونه های بسیاری از آن در زمان قا جار دیده میشود ( دخالت مستقیم در امور سیاست و کشور داری،حکم جهاد و جنگ علیه کشورهای دیگر، حکم قتل و آتش سوزی وحکم کشتار و غارت اموال اقلیتهای قومی و مذهبی وبسیاری دیگر ) در پرونده این حضرات میباشد. و بقول معروف این شتری است که دم در خانه مان خوابیده است. اروپايی ها در طول قرون ۱۹ـ۱۶ توانستند با جدایی کلیسا از سیاست از شر این شتر آسوده گردند بخاطر همین خمینی با زرنگی تمام و برای توجیه سیاستها وروشهای خانمان براندازخود درقرن ۲۱ میگوید «اسلام آمریکایی این بود که ملاها باید بروند درسشان را بخوانند، چه کار دارند با سیاست ... از بس تزریق شده بود در این مغزها که باورشان آمده بود که باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم و چه کار داریم به این که به ملت چه میگذرد ... امر حکومت با قیصر است به ما چه ربطی دارد!» بدون گذر از این مرحله و رسیدن به یک بلوغ فرهنگی وسیاسی که لازمه آن تفکیک دین از سیاست است، رسیدن به دموکراسی در ایران خواب و خیالی بیش نیست. شاد و سربلند باشید.
شمخ
زنده باد 2500سال حکومت پادشاهی نزیک است که استخوانهای متعفن شما را از قبرهایتان بیرون بیاوریم زنده باد شاه زاده زنده باد حکومت مشروطه
م
بدون گذر از این مرحله و رسیدن به یک بلوغ فرهنگی وسیاسی که لازمه آن تفکیک دین از سیاست است، رسیدن به دموکراسی در ایران خواب و خیالی بیش نیست. شاد و سربلند باشید.
جواد
به نظرم خوب نقی وتقی رو جور میکنید
علی علوی
آقای کدیور ضمیمه ( سه مصاحبه ) ناقص میباشد و به جای برگ سوم، برگ پنجم دو بار قرار داده شده است لطفا اصلاح فرمائید.