خانواده از همگسیخته و خودآگاهی زن ایرانی
«لیورا» نوشته فریبا صدیقیم داستان زنی یهودی است که در خانوادهای پریشان با مادری مقتدر و پدری متزلزل در نهاوند پرورش پیدا کرده. او سرانجام به رهایی میرسد.
در رمان «لیورا» نوشته فریبا صدیقیم شاهد گفتوگوی درونی و بیپرده زنی هستیم که از یک طرف به دنبال مردی ژرفاندیش و سالم میگردد و از طرف دیگر به دنبال مردی اغواگر است که او را به هیجان آورد. شاید خیلی از ما زنها عمیقاً ترکیبی از کیان و همایون را یکجا میخواهیم.
لیورا بر سر دو راهی قرار دارد: در یک طرف همایون است که مانند یوسف گمگشته پاک و مبرا از هرزگی است، و یک طرف دیگر کیان است که مظهر هنر، شهوت و گستاخی است. او با هر ترفندی به خواستههایش میرسد. برای مثال از طرف لیورا نامهای به همایون مینویسد و رقیب عشفیاش را به سادگی از میدان به در میکند.
لیورا داستان زنی یهودی است که در خانوادهای از همگسیخته با مادری مقتدر و پدری متزلزل در نهاوند پرورش پیدا کرده، اما سرانجام به آگاهی و رهایی میرسد. لیورا را در کودکی نادیده گرفتهاند و به همین جهت ارزش چندانی هم برای خودش قائل نیست. به راحتی فرصتهای زندگیاش را از دست میدهد، و چه در زندگی شخصی و چه در زندگی سیاسیاش همیشه پرچالشترین تصمیمها را میگیرد.
همچون پرستوهای مهاجر
پرستوها با نخستین وزش باد پاییزی مهاجرت میکنند. لیورا هم همچون پرستویی مهاجر با نخستین وزش باد مخالف، موقعیتش را تغییر میدهد. وقتی همایون در کنارش هست با او میماند. اگر نباشد، به محض آشنایی با کیان، بر اساس نیاز لحظهایاش فریفته او میشود.
لیورا زنی است که در خود غرق است. از تضادهای درونی و از خودبیگانگی رنج میبرد و برای تسکین آن به ماجراجوییهای سیاسی روی میآورد، با این امید که از موضع قدرت، آن درماندگی درونی را جبران کرده باشد. در همان حال در بزنگاههای زندگی قدرت تحلیل و تصمیمگیری ندارد، و آنچه که او را به این سو و آن سو میبرد ناخودآگاه اوست و در این میان هم خاطرات کودکیاش از پدر و مادر همچون الگویی در مغز او جا گرفتهاند و قدرت استقلال و تصمیمگیری را از او سلب کردهاند. لیورا در پی آن است که خود محو شدهاش را پیدا کند. این کنش به داستان جهت میدهد.
زبان نویسنده شیوا و روان است و افزون بر این، استعارههای زیبایی را هم به کار میگیرد. برای مثال در صحنهای از داستان، لیورا در بیان مفهوم سرگشتگی، موهای دوستش را به علامت سؤالهایی تشبیه میکند.
نویسنده با مهارت دو زمان گذشته و حال را درهم آمیخته تا ما را به عمق زندگی شخصیتهایش نزدیکتر کند. ذهن خواننده در مسیر رفت و برگشتهای زمانی به راحتی حرکت میکند و همهی اتفاقات را همانند پازلی به هم میچسباند، بیآنکه در مسیر این رفت و بازگشتها به سرگردانی دچار شود.
در زندگی لیورا شخصیتهای خوب و بد نقش دارند. در میان آنها، مادربزرگ و یوسف نقش حمایتگر را ایفا میکنند.
خانواده از هم گسیخته
فریبا صدیقیم در این رمان به نظام خانواده از هم گسیخته توجه دارد: مادر که با مفهوم محبت آشنا نیست، از بام تا شام در حال نوازش کردن در و دیوار خانه است که تمیز بماند در حالی که غافل است که جسم و روح فرزندانش را قشری از اندوه پوشانده است.
مادر با خود بیگانه است، احساساتش را بیان نمیکند و حتی در اشک ریختن هم ناتوان است. پدر گاهی هست و گاهی هم نیست و در مجموع ظاهراً نسبت به خانوادهاش چندان احساس مسئولیت نمیکند.
لیورا که در دامن چنین خانوادهای پرورش یافته، معنای رابطه سالم را فرانگرفته. زمانی که همایون به زندگیاش وارد میشود، به او دل میبندد اما در غیاب او، پس از آشنایی با کیان نمیتواند فاصلهای بین او و خودش برقرار کند. لیورا اصولاً نمیتواند برنامهریزی کند و از ثبات روحی لازم برخوردار نیست. او تابع لحظه است و به عواقب کارش توجه ندارد. حتی در مسائل سیاسی، با وجود اینکه آرزو دارد «قهرمان» باشد، به محض آنکه خطر دستگیری تهدیدش میکند، به فکر چاره میافتد و از مهلکه خود را نجات میدهد.
«مادر» در این داستان بیعاطفه است، نمیتواند با اطرافیانش رابطه بگیرد و گمان میکند که مظلوم واقع شده. مادر در نقش یک قربانی فرورفته، تا آن حد که وظیفه مادری را از یاد برده است. لیورا که در کودکی از نعمت همبستگی سالم و اولیه محروم مانده، از ایجاد رابطه عمیق با دیگران ناتوان است. به همین جهت تلاش میکند رابطههایش را سامان دهد. این تلاش هم به داستان جهت میدهد.
نویسنده در تحلیل چنین شخصیتی، قضاوت خود را به خواننده تحمیل نمیکند. در این میان اما ۱۷ سال از زندگی لیورا و کیان در ابهام باقی میماند و با این حال سویههایی از شخصیت کیان آشکار میشود: اغواگری او، موفقیتش در کار و عزم او. از چند و چون رابطه لیورا و کیان و از وضع اقتصادی او بیخبر میمانیم، به همین جهت پرسشهایی بیپاسخ میماند: آیا عدم توانایی مالی لیورا را از ترک کیان بازمیدارد؟ آیا با کیان احساس خوشبختی میکند یا از تنهایی وحشت دارد؟ آیا به خاطر تابوی طلاق است که با او مانده؟
ادنا: سیندرلای خانواده
ادنا، خواهر بزرگتر لیورا در این میان سیندرلای خانواده است. به نظر میآید که ادنا در کانون درد و ضعف خانواده قرار گرفته. مادر به دلیل رابطه ناسالم با پدر خانواده، از میان فرزندانش ادنا را انتخاب کرده که سرزنشهایش را مدام نثار او کند. او نخستین فرزند خانواده است و مادر عصبانی است که در چهارده سالگی او را زاییده، و دائم دخترش را به خاطر چیزی که مسئولش نبوده سرزنش میکند. مادر او را مقصر تمام بدبختیهایش میداند. پدر رابطه خوبی با دختر بزرگش دارد اما او هم میگذارد و میرود. مادربزرگ هم به جز یکی دو بار که از او دفاع میکند، نقشی در زندگی ادنا ندارد. حتی لیورا هم که شاهد همه بیمهریهای مادر نسبت به خواهر بزرگتر است، مجبور به سکوت است چرا که کم سن و سال و ناتوان است و از طرفی میترسد که حمایت مادر را از دست بدهد. ادنا اما به رغم این سرکوبها، عشق و محبت را میشناسد، کتابخوان است و در کار درس و مدرسه موفق، و با اینحال به جای آنکه تشویق شود، کتک میخورد. او اما برخلاف لیورا که دم از مبارزه میزند، تنها کسیست که توانایی ایستادگی در برابر مادر مقتدر و ظالم را دارد.
ادنا اما با رفتن پدر کاملاً بیکس میشود. یوسف با همان سن کم، در غیبت پدر نانآور خانه میشود. بعد از برگشت پدر، مادر ظاهراً همسرش را میبخشد. اما آیا بچههای خانواده هم فقدان پدر به عنوان یک تکیهگاه را فراموش کردهاند؟
مادربزرگ در این «نظام خانوادگی» گوشهی کوچکی از خانه جا دارد و حتی به طور فیزیکی هم جای خوبی به او تعلق نگرفته، اما مظهر استقامت و عشق بلاشرط است. همان چیزی که روی لیورا شاید تأثیر نجاتدهنده داشته. از میان فرزندان، یوسف به مادربزرگش رفته است.
داستان با یک صحنه نمادین در گورستان به زیبایی به پایان میرسد. آیا لیورا موفق میشود که نظام خانوادگی از همگسیخته را دفن کند و رهاییاش را به دست آورد؟ آیا تولد دیگری در کار است، اینبار در سالخوردگی لیورا؟ در این میان رابطه لیورا و کیان پس از پایان داستان در ذهن خواننده ادامه پیدا میکند. او آزاد است که به میل خود به این رابطه شکل بدهد و این یکی دیگر از زیباییهای رمان «لیورا» نوشته فریبا صدیقیم است.
شناسنامه کتاب:
لیورا، رمان، فریبا صدیقیم، چاپ نخست، نشر نوگام، لندن، ۱۳۹۵/۲۰۱۶ ۶۶۱ صفحه پی دی اف /۳۳۲ صفحه چاپ کاغذی
نظرها
نظری وجود ندارد.