● دیدگاه
روسيه، خاورميانه و ايران؛ ترامپ چه خواهد کرد؟
میثم بهروش − اگر گفتار و رفتار انتخاباتی دونالد ترامپ را به مثابه الگویی برای پیشبینی رفتار سیاست خارجی او در نظر بگیریم، میتوان گفت كه او پس از كسب پیروزی در مقایسه با گذشته ملایمت بیشتری به رقیب نشان میدهد و بدین ترتیب انتظار میرود در حوزه سیاستگذاری نیز با عملگرایی و انعطاف بیشتری نسبت به آنچه كه بر زبان میراند عمل كند.
پیروزی غیرمنتظره انتخاباتی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده كه او را بر مسند رهبری بزرگ ترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان نشاند بسیاری را اعم از نخبگان سیاسی و مردم عادی، در داخل و خارج آمریكا در بهت فرو برد. این پیروزی شگرف در حالی اتفاق افتاد كه اكثر كارشناسان انتخاباتی و متخصصان سیاست داخلی آمریكا انتظار شكست او را در برابر سیاستمدار كهنهكار، هیلاری كلینتون داشتند و غالب نظرسنجیهای عمومی هم هر چند با تفاوتی اندک، چنین نتیجهای -پیروزی كلینتون- را پیشبینی میكردند.
اینكه چرا كارشناسان و نخبگان سیاسی و حتی رسانههای داخل و خارج آمریكا مرتكب چنین خطای محاسباتی عظیمی شدند و اساسا چرا دونالد ترامپ با وجود مخالفتهای بسیار با منش و رویكرد او، در نهایت پیروز انتخابات شد دلایل متعددی دارد و در واقع پرسشیست كه تا مدتها ذهن ناظران و تحلیلگران را به خود مشغول خواهد کرد. مهمتر از آن اما شاید این سوال باشد كه دونالد ترامپ در مقام رئیس جمهوری جدید ایالات متحده چه سیاستهایی را در داخل و خارج از كشور اتخاذ خواهد كرد؟
چنین پرسشی از این جهت بیشتر اهمیت پیدا میكند كه دونالد ترامپ بر خلاف هیلاری كلینتون یا روسای جمهوری سابق آمریكا به طور كلی، در طول عمرش صرفا یک تاجر و سرمایهگذار بوده و به بیان دیگر هیچ تجربهای در حوزه سیاست و سیاستگذاری ندارد. همچنین مشاوران و سیاستمدارانی كه او به ویژه در زمینه سیاست خارجی و دفاعی برگزیده عمدتا افرادی گمنام و ناشناختهاند كه خود كار پیشبینی و گمانهزنی درباره سیاستهای او در راس دولت ایالات متحده را بیش از پیش دشوار میسازد.
با این حال، نوشته حاضر نگاهی گذرا میاندازد به رویكرد دونالد ترامپ به روابط بینالملل با اتكا بر رفتار سیاسی و سخنرانیهای او در طول كارزار انتخاباتی یک سال گذشتهاش و میكوشد سیاست خارجی احتمالی آمریكا به رهبری ترامپ را تحلیل كند.
بیمیلی به مداخله نظامی در خارج
یكی از گرایشهای عمدهای كه در سیاست خارجی دونالد ترامپ میتوان مشاهده كرد مخالفت او با جنگهای پرهزینه و مداخله نظامی و به عبارت دیگر پروژه «ملت سازی» (Nation-building) از طریق برقراری دموكراسی با توسل به زور در نقاط دیگر جهان از جمله خاورمیانه است. او از ابتدای كارزار انتخاباتی به طور مستمر در سخنرانی هایش بر چنین سیاستی تاكید ورزیده و آن را به ضرر آمریكا و مردمش دانسته. نمونه بارز این نگرش، مخالفت سرسختانه او با جنگ عراق است كه آن را (با وجود تایید سرسری در یک مصاحبه در سال ٢٠٠٣) اشتباهی «فاجعهبار» برای ایالات متحده میداند و رقیب دموكراتش، هیلاری كلینتون را به خاطر رای مثبت دادن به مداخله نظامی در عراق در زمان ریاست جمهوری جورج بوش بارها به باد انتقاد گرفته است.
در واقع میتوان ادعا كرد كه مخالفت ترامپ با ماجراجوییهای نظامی پرهزینه در نقاط مختلف جهان و در مقابل تاكید بر صرف بودجه ملی و سرمایههای داخلی ایالات متحده بر روی خود آمریكاییها -در قالب شعار "اولویت با آمریكا" (America First)- یكی از عوامل محبوبیت او نزد رایدهندگان به ویژه قشر كارگر و كارمند جامعه بوده است. رای دهندگانی كه احتمالا از جنگهای بلندمدت و فرسایشی ایالات متحده و اتلاف سرمایههای اقتصادی كشور در سرزمینهای دوردست به ستوه آمدهاند.
ضدیت ترامپ با سیاست خارجی مداخلهجویانه (interventionist) -دستكم بر اساس آنچه تا به حال از او دیده و شنیده شده- تا حدیست كه برخی تحلیلگران روابط بینالملل او را به انزواطلبی (isolationism) متهم كردهاند. یعنی رهبری كه سیاست خارجی محدود و منفعلانهای را در پیش خواهد گرفت و بدین ترتیب باعث خواهد شد از قدرت و نفوذ گسترده واشینگتن در عرصه جهانی به شدت كاسته شود و آمریكا نقش رهبری جهانی خود را از دست بدهد. هر چند به نظر نگارنده چنین تحولی چندان واقعبینانه به نظر نمیرسد.
رویكرد مالی-تجاری به روابط بینالملل و سیاست خارجی
البته نباید به اشتباه تصور كرد كه اكراه دونالد ترامپ به مداخله نظامی و مخالفتش با جنگهای خارجی ناشی از احترام به حقوق بشر، تعهد به موازین جنگ ستیزانه بینالمللی یا به طور كلی صلحجویی است. كاملا برعكس! از گفتار و منش سیاسی ترامپ پیداست كه او چندان سر سازگاری با گفتمان و قوانین حقوق بشری ندارد و به نظر نمیرسد حقوق بشر نقش تعیین كنندهای در محاسبات سیاست خارجی او ایفا كند.
دفاع او از روش های فراقانونی شكنجه -مانند غرق مصنوعی (waterboarding) مظنونان عملیات تروریستی- و نیز برخی از افكار نژادپرستانه و زن ستیزانه و سخنان توهین آمیزش نسبت به اقلیتها و به ویژه مسلمانها و مهاجران شواهدی بر این مدعاست. همچنین آنطور كه از سخنان و نحوه صحبت كردن ترامپ پیداست و بسیاری از روانشناسان سیاسی نیز آن را مورد توجه قرار دادهاند، رئیس جمهوری جدید ایالات متحده دارای «شخصیتی اقتدارگرا» (authoritarian personality) است و تهور، قلدرمآبی، صراحت و ... در رفتار و گفتار سیاسی و حتی رفتار روزمرهاش موج میزند.
با وجود این گرایشهای فكری و شخصیتی اما ضدیت دونالد ترامپ با مداخله نظامی آمریكا در سرزمینهای دیگر در اساس از رویكرد مالی-تجاری و به بیان دیگر تراكنشی (transactional) او به سیاست خارجی و به طور كلی روابط بینالملل نشأت میگیرد. ترامپ كه زندگی خود را صرف تجارت و سرمایهگذاری و جنگ و جدال برای ساختن امپراتوری تجاریاش كرده، روابط بین كشورها در عرصه سیاست جهانی را نیز تا حد زیادی از دریچه بده بستان مالی مینگرد و لذا بر این باور است كه هر گونه كمک آمریكا با هدف تامین امنیت متحدانش باید از طریق «بازپرداخت» پول و سرمایه و به شكل اقتصادی و مالی جبران شود.
او این طرز فکر را به ویژه در مورد سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) صادق میداند که بخش عمده بار امنیتی و نظامی آن بر دوش ایالات متحده آمریکاست. به شكلی مشابه، اعراب حاشیه خلیج فارس نيز برای تامین امنیت خود تا حد قابل توجهی به حضور و کمکهای نظامی واشینگتن وابسته بودهاند.
در راستای این خط فكری، ترامپ در برخی از مصاحبههای مطبوعاتی خود در جریان كارزار انتخاباتیاش حتی تا جایی پیش رفت كه سیاست بازدارندگی یا چتر هستهای (nuclear umbrella) آمریكا در آسیای شرقی -كه امنیت كشورهای غیرهستهای مانند كره جنوبی و ژاپن را در مقابل حمله احتمالی كره شمالی تضمین میكند- زیر سوال برد، به این ترتیب كه كره جنوبی و ژاپن یا باید هزینه این تامین امنیت از سوی ایالات متحده را تمام و كمال بپردازند یا خود فكری به حال تامین امنیت ملیشان بكنند.
نزدیكی به روسیه، نابودی داعش و مخالفت با برجام
اگر شخصیت اقتدارگرای دونالد ترامپ از یک سو و رویكرد مالی-تراكنشی و بده بستان محور او به سیاست بینالملل را در كنار هم بگذاریم، شاید بهتر بتوان نزدیكی روحی و به تبع آن سیاسی او را به شخصیتی دیكتاتورمآب همچون ولادیمیر پوتین درک كرد.
ترامپ بارها و بارها در سخنرانیهایش «رهبری توانمندانه» پوتین را ستوده و آن را حتی بهتر و كارآمدتر از رهبری باراک اوباما دانسته است. او همچنین از مداخله نظامی روسیه در سوریه برای نابودی داعش -كه به یک معنی بار آمریكا را در نبرد با تروریسم سبکتر میكند- ستایش كرده و وعده داده است كه برای ریشهكن كردن «تروریسم اسلامی تندرو» (radical Islamic terrorism) در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان با روسیه همكاری خواهد كرد.
در همین راستا و بر خلاف بسیاری از سیاستمداران متعارف در واشینگتن از جمله باراک اوباما و به ویژه هیلاری كلینتون و حلقه مشاورانش، ترامپ رویكردی ملایمتر نسبت به رژیم بشار اسد و نیز ایران -كه هر دو علیه گروه دولت اسلامی در جنگند- دارد و الزاما به دنبال سرنگونی رئیس جمهوری سوریه یا حتی جایگزینی او نیست.
به بیان دیگر وقتی پای خاورمیانه به میان میآید به نظر میرسد دونالد ترامپ طرفدار هر آن چیزیست كه شر منازعات پرهزینهای این منطقه و پیامدهای آنها را - مانند تروریسم و مهاجرت- از دامن آمریكا كم كند.
مخالفت ترامپ با توافق هستهای ایران یا برجام كه تحت رهبری و حمایت باراک اوباما و جان كری به فرجام رسید علاوه بر ابعاد تبلیغاتی آن كه بهانهای برای مخالفخوانی به دست او میداد از همین طرز فكر میآید.
همانطور كه گفته شد، برای دونالد ترامپ عدم اشاعه تسلیحات هستهای آنطور كه برای اوباما و دیگر رهبران جهان از لحاظ امنیتی مهم بوده و هست، اهمیت چندانی ندارد. حتی یک گزارشگر شبكه انبیسی آمریكا از او نقل کرده است که در جریان گفتوگویی پشت پرده سه بار از مصاحبهگر میپرسد كه چرا نباید از تسلیحات هستهای درزمان جنگ استفاده كرد. با این اوصاف، مخالفت او با برجام بیشتر در راستای همان نگرش مالی و به خصوص تقدیم به گفته او «١٥٠ میلیارد دلار» از سوی ایالات متحده به ایران است.
در نهایت اما اگر گفتار و رفتار انتخاباتی دونالد ترامپ را به مثابه الگویی برای پیشبینی رفتار سیاست خارجی او در نظر بگیریم، میتوان گفت كه او پس از كسب پیروزی در مقایسه با گذشته ملایمت بیشتری به رقیب نشان میدهد و بدین ترتیب انتظار میرود در حوزه سیاستگذاری نیز با عملگرایی و انعطاف بیشتری نسبت به آنچه كه بر زبان میراند عمل كند.
در همین زمینه
پرونده انتخابات آمریکا
نظرها
بشریت دائم الاحزن!
برخی نگرش ها چنان دگراندیشانه است که مدعی ترین رسان ها ازدای خواهی جرات نشرش پیدا نمی نند/ ولی همین عقاید و نگرش های اوانگار ولی دارای رگه های عقلانی و اخلاقی راهنمایی ترقی بشریت هستند. در متن از اشتباه محاسبات حامیان دمکرات هامی گویند! ولی بنظرم این یک فرافکنی است. انها به واقعا احتمال پیروزی ترامپ می دادنند ولی قصد داشتن با نظرسنجی و مبالغه محبوبیت کلینتون مردم ترغیب به او کنند. من هرگز باور نمی کنم این غافل گیری را/ برایم سخت است غرب با ان قدرت غلمی و اطلاعاتی اش غافل گیر بوده باشد بخصوص که در اخرین نظرسنجی ها رقابت نزدیک بود/ این غافل گیری نیست و بلکه ناراحتی از شکست است. چون فاصله تعداد رای مردم یکی-دو درصد بود و سیستم الترال این قدر اختلاف فاحش کرد. مزیتش همین است دیگر دور دوم انتخابت نیست و بیخودی هزینه نمی شود ولی دموکراتیکی اش ضعیف تر است ولی همچنان دموکراتیک است این انتخبات و قطعا از سیستم فرمایشی-نمایشی انتخابت استبدادهای جهان اسلام بهرت است.
بشریت دائم الاحزن!
اما قضایا دیگری است/ مغاطله بزرگ ربط دادن دمکراسی با پروز های مداخله ملت سازی! مداخله بشردوستانه را نمی شود به طور کامل رد کرد. مثلا وقتی صدام به هر تقدیر کویت اشغال کرد، نمی شد جامعه جهانی بی تفاوت می بود و نمونه های بحران روآندا/یوگسلاوی/... اما ملت سازی مصنوعی مثل همان توحش دوران امپرالیزم قدیم از فتوحات رومی و الکساندری گرفته خلفای عرب ی تورکی و مجددا استعمار نوین قرون جدید میلادی تا امپرالیزم نوین دو بلوک شرق و غرب. اینها مداخلات و ملت سازی مصنوعی بودند. کشورهای از بین رفتن و کشورهایی بوجود امدند در این دوزه معاصر یعنی سده اخیر/تجزیه کشورها منطقه راه درمان ان مداخلات استعماری-امپرالیستی قدیم و جدید نیست. راه حل ساختن کشورهای کوچ و یا کشورهای جعلی مثل کوردستان بزرگ یا سرکوب اقلیت ها قومی و زبانی و عقیدتی در کشورهای موجود نیست. اینها لزوما دمکراسی خواهی نیست. دموکراسی یعنی رضایت عمومی مردم یعنی هم اقلیت ها و اکثریت در مزرهای کنونی باشد. اکثریت شیعه عراق و یا اکثریت وهابی عربستان را نمی توان نادیده گرفت. اکثریت فارسی زبان ایران و اکثریت ترکی زبان ترکیه و همزمان باید به اقلیت های غیر شیعی وغیروهابی و غیر تورکی و غیر فارسی نیز های داد و رضایتشان جلب کرد. دموکراسی برایند حداقلی جلب رضایت عمومی است و نه خواسته های خودخواهانه یکی از دو طرف یعنی اکثریت و اقلیت! با تجزیه کشورهای منطقه مثلا کشوری کوردی یا علوی مشکل نمی شود. بلکه دموکراسی در ایجاد اتحادیه ای کشورهای موجود و کمرنگ کردن مرزهای مصنوعی استعماری-امپرالیستی است. دیکتاتوری مثل ایارن و عربستان و اخیرا اقلیم کردستان و ترکیه را باید با همدیگر صلح کنند و در چارچوب اتخادیه خاورمیانه بزرگ، مرزهای مصتنوعی بردارند و نه مرزبندی جیدی ایجاد کنند. تنها راه حل دموکراتیک و عقلانی و اخلاقی همین است. تحلیل استبدادهای ایرانی و کردی و ترکی و عربی و پشتویی و .. در چارچوب یک اتحادیه دموکراتیک خاورمیانه. ابرقدرتها از روسیه و چین و تا غرب بایست بدانند این جنگ نیابتی به زیان جهان تمام خواهد شد و ایتن دیکتاتوری عقب مانده و نمیه وحشی جهان اسلام زده اخر سر انها را نابود می کنند/ابرقدرتها باید این دیکتاتوری ها نابود یا مجبور به دمکراسی کنند.
بشریت دائم الاحزن!
پیروی دو کامنت فوق، من می خواهم با طرح پرسشی که احتمالا بسیاری دارند، به پاسخی عقلانی-اخلاقی و کاملا واقع بینانه و کاربردی دهم. خیلی ها می گویند مگر می شود اتحادیه از دولت-کشورهای متخاضم و بعضا ایدئولوژیک بوجود اورد؟! مثلا می شود دولت های قوم گرای اقلیم کردستان عراق- ترکیه - جمهوری اذرابیجان - ارمنستان - فلسطین را با ایدلئژیک زده هیا چون اسرائیل-ایران-سعودی.. گرد هم آورد؟! قطعا عمده دعوا دولتها نه بخاطر بشردوستی و مردم خواهی است/ این خیلی احمقانه است فکر کنیم این دولت اغلب ادم کش و جانی دلشان به حال ملل و قاوم سوخته است/ من هرگز باور نمی کنم / ولی اقتضای واقعیت انها را اندکی عقل و شعور دارند به درنگ وامی دارد. من سالیان زیاید در اینب اره مطالعه کردم/ چون من هم نسل سرخوده از منطقه ام و رنج مثل بسیاری بده ام. بعد این همه جنگ و ویارنی و کشتار و نسل سوزی و اتلاف منابع و فرصت ها، واقعا نا امیدی حاکم شده است. انگاری هیچ راه حلی نیست/ سازش های پشت پرده به دلیل اختلاف منافع ابرقدرت ها جهانی و استبدادهای ریز و درشت منطقه سست است! راه حل چیست؟ من برخی شمردن، ولی ابزار اینکار چیست؟! من در حد عقل و دانشم جواب می دهم.
بشریت دائم الاحزن!
بوجود آوردن اتحادیه و دقیقا می گیوم اتحادیه و ائتلاف و گروه/ اتحادیه یعنی یک پیمان قرص و محکم حول منافع مشترک/ اما ظاهر بعید در این اتحادیه رزیم ولایی ایران با رژیم صهیونیستی اسرائیل کنار بیاند! ولی من راه حلی در ذهن دارم در ظاهر این رزیم ها مخالف باشند ولی عملا در یک اتحادیه نامرئی از منافع مشترک باشند/ حقیقت اینست بر خلاف تصور بسیاری، همه دولت های منطقه از ولایی ایران و وهابی سعودی و صهیونیستی اسراائیل تا قومی ترکیه و اذربایجان کردستان همگی داری منافع مشترک هستند! عجیب است ولی واقعیت دارد/ این منافع مشترک چیست؟! از مهمترنی منافع مشترک همه دولت چه در سطح منطقه و چه در جهان، مسئله امنیت است / ازادی جریان تبادلات تجاری/ هیچ منفعت مشترکی قوی تر و مهمتر از امنیت و اقتصاد نیست. در همه اعصار این دو عامل تمامی جنگ و صلح ها بوده اند. اکنون مشخص شده توزان قوا و نیورها در چه وضعیتی است. چنگ و دندان ها به اندازه نشان داده شد/ حالا وقت نظم نوینی بر اساس منافع مشترک همگانی است. راحل از شاه کلید ماهیت دمکراسی یعنی جلب رضایت عموم اعم اقلیت و اکثریت است.
بشریت دائم الاحزن!
اما سوال است چگونه مکن است در اتحادیه نامرئی، دو دولت اسرائیل و ایران در آن باشند؟! امر ناممکن می نماید با حفظ دو رزیم! من معتقدم ختی دل به شدت متخاصمی مثل ایران و اسرائیل و سعودی هم فهمیده اند نمی توانند یکدیگر از بین ببرند. ولی رویشان نمی شود اعتراف کنند! ولی من معتقدم ناممکن نیستا / اگر این درک این دولت ها از منافع مشترک باشد بدون انکه در ظاهر بخواهند خودشان سازشکار نشان بدهند/ حقیقت تلخی است که زهر تبلیغات ضد یکدیگر، فضای صلح علنی به شدت مسموم کرده است! راه حل من، ایجاد زنجیره از اتحادیه نامرئی است. یعنی کشورهای همسایه در طرحی، دو به دو با هم توافقات و پیمان حسن همجواری و تجاری و گمرکی و مسافری انجام دهند. عدم مداخله در امر یکدیگر و احترام به مرزهای موجود، در این پروسه همه دولت ها و دوفاکتوها مانند قره باغ، کمیرها، اقلیم کردستان، منطقه شمال سوریه، کرانه باختری، غزه هم باید شرکت کنند. مرزها کمرنگ می شود با تسهیل رفت امد مردم با لغو روایدها، احساس جدایی و ظلم قومی برطرف می شود. زنجیره دوستی دوجانبه در نهایت اتحادیه نامرئی خاورمیانه بزرگ شکل خواهد داد. هر چن انتقاد شود این می تواند به زیان دمکراسی و ازدی و مردم باشد. ولی در یک دوره صلح و ارامش طولانی کم کم استبداد در صلح خورد خواهد شد و دولتها جذب دمکراسی خواهند شد چون رشد اقتصادی منافع مشترک می اورد و مردم به صلح هدایت می کند.
جواد
از انتخاب جرج بوش پسر بوی فتنه به مشام میرسید. از انتخاب ترامپ بوی فتنه ها به مشام میرسد
جواد
ترامپ باید صبر کند تا بیلدربرگ برایش چه برنامه ریزی خواهد کرد و ان هم به بعد از تحولات انتخاباتی در منطقه بستگی دارد