● مجموعه ویژه
با شهرنوش پارسیپور − ۱۶۴هفته «کمی بهار»
یک تجربه متفاوت، از نویسنده نامآشنا با آثاری ماندگار و پرخواننده مانند «طوبا و معنای شب». «کمی بهار» به پایان رسید. لینکهای کل بخشها، همراه با گفتو گویی با شهرنوش پارسیپور.
«کمی بهار» یک تجربه متفاوت در داستانگویی. کاری از شهرنوش پارسیپور، نویسنده نامآشنای ایران با آثاری ماندگار و پرخواننده مانند «طوبا و معنای شب».
رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز میشود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنهای است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم میخورد. بهتدریج، هر چه که این داستان بیشتر پیش میرود، رد شخصیتهای تاریخی ایران نیز در آن برجستهتر میشود.
از ۲۶ مرداد ۱۳۹۲مجموعه «کمی بهار»، همانطور که به تدریج نوشته میشد، از رادیو زمانه هم پخش میشد. اکنون این اثر به پایان رسیده. به همین مناسبت با شهرنوش پارسیپور گفتو گویی انجام دادهایم:
گفتوگو با شهرنوش پارسیپور
■ خانم پارسیپور، رمان «کمی بهار» به پایان رسید. شما از قبل از انقلاب آثاری پرمخاطب را منتشر کردهاید. تجربه رماننویسی به شکل کتاب گویا، زیر چشم دیگران را چگونه درک کردید؟
به طور معمول هنگامی که یک رمان را مینویسم کار دیگری انجام نمیدهم و معمولاً هر رمان، حتی وقتی خیلی پر حجم است در حدود شش تا هشت ماه طول میکشد. من داستان «کمی بهار» را اما آرام آرام و در طی چند سال نوشتم. گاهی پیش میآمد که خط داستانی را گم میکردم و مجبور بودم به متنهای پیشین رجوع کنم. در عین حال تصور میکنم برای انجام چنین کاری به طور حتم باید داستان هیجانانگیزی انتخاب کرد که برای خواننده تعقیب آن جذاب باشد. رمانهای پلیسی جنایی بهترین برای این کار هستند، چون نویسنده میتواند همیشه در لحظه جذابی از داستان آن را قطع کند و به شماره بعدی برود. به هرحال این هم تجربه جدیدی بود و شاید بار دیگر تکرار شود. بسته به این است که موضوعی برای نوشتن به ذهن آید.
■ آیا فکر میکنید داستاننویسی آنلاین به شکل چندرسانهای مانند «کتاب بهار» میتواند بحران کتابخوانی را کاهش دهد؟
بسیاری از مردم ساعتهای زیادی در ماشین هستند. خیلیها عادت کردهاند کتابها را بشنوند. در آمریکا معمولا نسخه گویای کتاب هم وجود دارد که میتوان آن را شنید. اما فکر نمیکنم این مسئله بتواند برای بحران کتابخوانی راه حلی باشد. تا جایی که میدانم مردم در ایران به سریالهای ترکی زیاد نگاه میکنند. دیدن شاید برای آنها جالبتر از خواندن است. کتاب باید خیلی کشش داشته باشد تا مردم آن را بخوانند. من فکر میکنم مردم زیاد میخوانند، اما کم میخرند. مثلاً یک خانواده یک نسخه کتاب میخرند.
■ تجربه کارگاهی تا چه حد مؤثر است در توفیق در رماننویسی به شکل آنلاین و به یک معنا: «زنده» در حضور جمع؟
از زمانی که من کارگاهی در ایران برگزار میکردم زمان درازی گذشته است. اینجا اما در کلاسهای داستاننویسی ما داستانها را به صدای بلند میخوانیم و بررسی میکنیم. نمیدانم این روش تا چه حد موفق است. داستاننویسی آنلاین یک نوع استعداد ویژه میطلبد. اطلاع دارم که بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا پاورقی مینوشتهاند: از جمله داستایوسکی و تولستوی. این پاورقینویسی تقریباً شبیه داستان نویسی آنلاین است. نویسنده باید موضوعی را در نظر بگیرد که پر از ریتم و وزن باشد و هیجان زیادی داشته باشد. مثلاً چنین چیزی در ایران غیر ممکن است، چون ساختار سیاسی ایران مناسب هیچ نوع هیجان یا ایجاد هیجان نیست. من در آغاز «کمی بهار» هیجان ایجاد میکردم. زمان که جلو رفت دیگر نمیشد هر شماره به مسئله هیجانانگیزی پرداخت. داستان را زمانی جمع کردم که دیگر ایجاد هیجان غیر ممکن بود. اکنون در اندیشه یک داستان پر هیجان هستم که یک بار دیگر این تجربه را به انجام برسانم.
■ پاورقینویسی در نشریات ایران، به ویژه در سالهای قبل از انقلاب مرسوم بود. آیا این پاورقیها را دنبال میکردید؟
من در دوان نوجوانی برخی از پاورقیها را دنبال میکردم. البته سنم اجازه نمیدهد که پارقیهای حسینقلی مستعان را به یاد بیاورم. اما اطلاع دارم که او پاورقیهای پرخوانندهای مینوشته. مثلاً یکی از آنها «آفت» نام داشته که بسیار پرفروش بوده. اما من پاورقیهای دکتر صدرالدین الهی را که در مجله تهران مصور با نام مستعار مینوشت دنبال میکردم. این پاورقیها بسیار جالب بودند و اغلب داستانهای هیجانانگیزی داشتند که خواننده را به دنبال خود میکشید.
■ خانم پارسیپور، در پایان از شما میپرسیم چرا باید اصولاً داستان خواند؟ فایده آن چیست؟ اگر داستان و رمان نخوانیم چه چیزی را از دست میدهیم؟
ما همه در زندگی دچار ضعفها و مشکلاتی هستیم. بسیاری از ما در ذهن خود قهرمان کارهای جالب و با ارزشی هستیم. در حالی که در زندگی عادی ترسو هستیم اما در قلمرو ذهن شجاعتهای زیادی ابراز میکنیم. یک رمان یا داستان بخشی از شخصیت ماست وقتی که قهرمانیهای ذهنی ما را نشان میدهد. شخصیتهای داستانها با آن که واقعی نیستند اما شناسنامه حقیقی پیدا میکنند و با ما زندگی میکنند. آقایی میگفت من با سینما بزرگ شدم با سینما زندگی کردم با سینما زن گرفتم و با سینما کار پیدا کردم. منظورش این بود که در تمام آنات زندگیاش به سینما فکر کرده بود. داستان هم همانند یک فیلم میتواند باعث شود که ما با آن زندگی کنیم. مردم اغلب در برخورد با من اعتراف میکننند که زندگی قهرمانان کتابهای مرا زندگی کردهاند. خانمی میگفت ازدواج خود را مدیون کتاب زنان بدون مردان است و توضیحی هم نمیداد. من شخصاً با قهرمانان کتابهای داستایوسکی زندگی کردهام و «پیپ»، قهرمان و راوی کتاب آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز سالها دوست من بوده است. لابد برای مردم دیگر نیز همینطور است.
۱۶۴هفته «کمی بهار» با شهرنوش پارسیپور | |
• از شماره یک تا ۶ | • از شماره ۷ تا ۲۴ |
♦ در مورد کتاب دیگری از شهرنوش پارسیپور،
که آن را با صدای خود او از "زمانه" میشنوید:
نظرها
نظری وجود ندارد.