زیمل شخصیت حاشیهای ـــ قطعهای دربارۀ فلسفۀ مد
شهناز مسمیپرست − گئورگ زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸)، متفکر آلمانی، یکی از اصیلترین و خلاقترین کسانی است که سرمایۀ فکری لازم برای بسط جامعهشناسی را فراهم آورد
گئورگ زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸)، متفکر آلمانی، یکی از اصیلترین و خلاقترین کسانی است که سرمایۀ فکری لازم برای بسط جامعهشناسی را فراهم آورد. مفاهیم شاخص جامعهشناسی معاصر همچون فاصلۀ اجتماعی، حاشیهای بودن، شهرنشینی به مثابه شیوۀ زندگی، ایفای نقش، رفتار اجتماعی به منزلۀ مبادله، تضاد به مثابه فرایندی منسجمکننده، گروه دونفره، تعامل چرخشی، گروههای مرجع به مثابه چشمانداز، و دوگانگی جامعهشناختی و ایدههای دیگر زیمل، آثار ماندگاری را در زیباییشناسی، اخلاق، شناختشناسی، متافیزیک، و تاریخ اندیشه پدید آوردند.
جایگاه زیمل در جهان فکری زمانهاش، به رغم دستاوردهای بیسابقهاش، به طرز قابل توجهی مبهم بود. آنچه بیش از هر چیز حاشیهای بودن زیمل را آشکار میکند، شکست او در بهدست آوردن اعتبارنامۀ دانشگاهی تا اواخر ایام حیاتاش بود، و تازه در سن 56 سالگی به منصب نه چندان رضایتبخش استادی دانشگاه استراسبورگ، و نه دانشگاه برلین که تمام مدت زندگی حرفهای خود را در آن به مربیگری گذرانده بود، منصوب شد. خروج زیمل از برلین توأم بود با مقالاتی در روزنامهها که به شماتت هیئت علمی برلین پرداختند و حتی عنوان یکی از مقالات این بود: «برلین بدون زیمل.» و این امر محبوبیت او را در میان روشنفکران و مردم تحصیلکرده نشان میدهد.
سوءقصدی باورنکردنی به جان زیمل در ۱۸۸۶روی داد که او خود آن را یکی از «تکههای تصادفی واقعیت» مینامد. او یکی از نخستین کسانی بود که به زنان اجازه میداد به عنوان «دانشجویان مهمان» در سخنرانیهای او شرکت جویند مدتها پیش از آن که آنان اجازه داشته باشند به عنوان دانشجویان تماموقت در دانشگاههای پروس در ۱۹۰۸ثبت نام کنند. مقالات او دربارۀ جنبش فزایندۀ زنان، حقوق اتحادیههای کارگری، تأمین خدمات درمانی و میلیتاریسم در حوزۀ سیاسی بودند. بهعلاوه، او دانشجویان از نظر سیاسی ناراضی را از کشورهای شرقی، مخصوصا از روسیه و لهستان، جذب میکرد. بعدها حتی گفته شد که «زیمل کانون آرمانهای انقلابی و ضدآلمانی است».
دلیل دیگری که باعث میشد او در نظر مسئولان دانشگاه منفی جلوه کند مراودۀ او دستکم تا اواسط دهۀ ۱۸۹۰با حلقههای سوسیالیستی هم در داخل و هم در بیرون از دانشگاه بود. بالاخره وقتی در سن پنجاهسالگی او را برای کرسی دوم فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ در نظرگرفتند، گزارش مثبت و خوشبینانۀ هیئت علمی دانشکدۀ فلسفه در تضاد شدید با گزارش دیگری به وزیر آموزش عالی قرارگرفت که در آن زیمل را «یک اسرائیلیِ تمام، در ظاهر بیرونیاش، در رفتار و نحوۀ تفکرش» قلمداد میکرد و دستاوردهای جامعهشناختی زیمل را رد میکرد. این کرسی تا یکسال بعد خالی ماند و آن گاه به ارنست ترولچ (Ernst Troeltsch) اعطا شد.
البته هیچ یک از اینها باعث نشد که آثار او به فروش نرود. مجموعۀ "فرهنگ فلسفی" (۱۹۱۱) با تیراژ ده هزار نسخه در چاپ نخست در عرض شش هفته تا نسخۀ آخر بهفروش رفت. ناگفته نماند که بسیاری از مقالات موجود در آن، دربارۀ مثلاً "مد" یا "ماجراجویی" انباشته از بینشهای جامعهشناختیاند که ریشه در شیوۀ متمایزی از فلسفهپردازی دربارۀ فرهنگ مدرن دارد.
قطعۀ زیر از مقالۀ «فلسفۀ مد» گرفته شده است. مد دو میل اجتماعی را به طور همزمان برآورده میکند: میل به تبعیت از گروه و میل به تفرد. در این قطعه بحث زیمل در اینباره است که چرا زنان در طول تاریخ بیشتر از مردان به مد توجه داشتهاند. البته منظور او این نیست که این روند همچنان ادامه خواهد یافت، بلکه توضیح او صرفاً آنچه را تا زمان نوشتن این مقاله (۱۹۰۴) بوده است تبیین میکند:
قطعه ای دربارۀ فلسفۀ مد
«... این واقعیت که مد تمایل به سوی برابری و تفرد، و میل به تقلید و تظاهر را بیان میکند و در عین حال بر آنها تأکید میکند، شاید تبیین کند که چرا به طور کلی زنان پروپاقرصترین طرفداران مد هستند.بصیرت علمی باید ما را برحذر دارد از این که دربارۀ زن "به صیغۀ جمع" داوریهایی کنیم. در عین حال میتوان دربارۀ زن به طور کلی این را گفت که، خواه این گفتهها در هر مورد خاص موجه باشند خواه نه، خصلت روانشناختیاش تا آنجا که با مال مرد فرق دارد، مبتنی بر فقدان تمایز، بر مشابهت بیشتر در میان اعضای متفاوت جنساش، بر وفاداری شدیدتر به حد متعارف اجتماعی است.
این که آیا در اوج نهایی فرهنگ مدرن، که امور واقعاش هنوز سهمی در شکلگیری این اعتقاد کلی تدارک ندیده است، تغییری در رابطۀ میان مردان و زنان خواهد بود یا نه، تغییری که چه بسا حاصلاش واژگونی کامل تمایز فوق باشد، در این بحث، تا آنجا که ما در اینجا به حد متوسطهای تاریخی جامعتری میپردازیم، اهمیتی ندارند.
رابطه و ضعف موضع اجتماعی زن، که او در طی بخش اعظم تاریخ به آن محکوم بوده است، به هر حال، توجه اکید او را به سنت، به فرمهای زندگی که عموماً پذیرفته و تصویب شده است، به هر آنچه که درست و شایسته است، تبیین میکند. شخص ضعیف از تفرد پرهیز میکند؛ او از اتکای بر خود با مسئولیتهایش و لزوم دفاع از خویش بدون کمک دیگران اجتناب میورزد. او محافظت را فقط در فرم معمول زندگی ، که قوی را از اِعمال قدرتهای استثناییاش منع میکند، مییابد. ولی زن با تکیه بر بنیاد استوار سنت، بنیاد آنچه عموماً پذیرفته شده است، مشتاقانه برای هر تفرد و تظاهر شخصی نسبی که باقی میماند اهتمام میورزد.
مد همین آمیزه را به شادترین وجهی تدارک میبیند، زیرا در اینجا ما از یکسو عرصۀ تقلید عمومی را داریم، فرد شناور در گستردهترین جریان اجتماعی، فارغ از مسئولیت برای سلیقهاش و اعمالاش، معهذا از سوی دیگر تظاهر، تأکید، و برجستگی فردی شخصیت را داریم. به نظر میرسد که برای هر طبقه از آدمیان، احتمالاً برای هر فردی، نسبت کمّی معینی میان تمایل به تفرد و میل به یکیشدن با گروه وجود دارد، به طوری که هر گاه برآورده شدن یک تمایل در عرصهای از زندگی از شخص مضایقه شود، او در جستجوی عرصۀ دیگری برمیآید، و سپس او آن حدی را که نیاز دارد در آن عرصه تحقق میبخشد. بنابراین به نظر میرسد که گویی مد سوپاپ یا دریچهای است که اشتیاق زن به درجهای از تظاهر و تفوق فردی، به هنگامی که تحققاش در عرصههای دیگر از او مضایقه میشود، مفری در آن مییابد.
آلمان در قرون چهاردهم و پانزدهم رشد فردیتِ به طور غیر معمولی شدید را نشان میدهد. تهاجمات زیادی بر قواعد جمعگرایانۀ قرون وسطی به وسیلۀ آزادی فرد صورت گرفت. با این همه، زن هیچ سهمی در این رشد فردگرایی نداشت: آزادی عمل شخصی و خوداصلاحی همچنان از او مضایقه میشد. او با اختیار کردن پرزرق و برقترین و افراطیترین سبکهای لباس در صدد جبران آن بود.
از سوی دیگر، در ایتالیا در طی همان دوره به زن آزادی کامل برای نشان دادن فردیت داده شد. زن در دوران رنسانس فرصتها و امکاناتی برای فرهنگپروری، فعالیت بیرونی، و تمایز شخصی داشت که مثل آن تا قرنها پس از آن دوره به او داده نشد. در طبقات بالاتر جامعه، مخصوصاً، تعلیم و تربیت و آزادی عمل برای هر دو جنس تقریباً یکسان بود. بنابراین، شگفتآور نیست که هیچ مد زنانۀ ایتالیایی که به طور خاصی افراطی باشد از آن دوره به ما نرسیده است. نیاز به نشان دادن فردیت در این عرصه غایب بود، زیرا تمایل تجسمیافته در آن در عرصههای دیگر برونرفت کافی یافته بود.
در کلِ تاریخ، زنان از آنجا که در زندگی بیرونی و نیز درونیشان، به طور فردی و نیز جمعی، هماهنگی، همترازی و شباهت نسبتاً زیادی را نشان دادهاند نیازمند فعالیت پرتحرکتری دستکم در عرصۀ مد، که چیزی نه بیشتر و نه کمتر از تغییر است، بودهاند تا آن که جذابیتی را به خود و زندگیشان، هم به خاطر احساس خودشان و هم به خاطر دیگران، بیفزایند. ...
مد به معنایی برای زن نبودِ جایگاه را در طبقهای که بر مبنای حرفه یا تخصص بنا میشود جبران میکند. مردی که در حرفهای جذب شده است به طبقۀ نسبتاً یکدستی وارد شده است، که درون آن شبیه بسیاری از دیگران است، و از این رو غالباً فقط نمونهای از درک این طبقه یا حرفه است. از سوی دیگر، توگویی برای جبران این جذب شدنِ او منزلت کامل و هدف و نیز قدرت اجتماعی این طبقه به او اعطا میشود. منزلت طبقهاش به منزلت فردیاش اضافه میشود، منزلتی که اغلب معایب و نواقص خصلت مطلقاً شخصیاش را میپوشاند. فردیت طبقه اغلب فردیت عضوش را تکمیل میکند یا جایگزین آن میشود. مد همین کار را با ابزار دیگری انجام میدهد. مد نیز کمبود منزلت و اعتبار شخص را، ناتوانیاش را در فردیت دادن به هستیاش صرفاً به وسیلۀ تلاشهای خودش بدون کمک دیگران، به وسیلۀ توانا کردن او برای پیوستن به گروهی مشخصشده و برگزیدهشده درآگاهی عمومی تنها از طریق مد جبران میکند. ....
منابع
کتاب گئورگ زیمل، دیوید فریزبی، ترجمۀ شهناز مسمی پرست، انتشارات ققنوس،۱۳۸۶
فردیت و فرمهای اجتماعی، گئورگ زیمل، با مقدمه و ویرایش دونالد لوین، در دست ترجمه
مطلب مرتبط
نظرها
نظری وجود ندارد.