● دیدگاه
در اورلاندو: دگرباشان جنسی بعد از انتخاب دونالد ترامپ
جنگی فرهنگی در کنار به قدرت رسیدن دونالد ترامپ و مایک پنس مقوله حقوق دگرباشان جنسی را در مقابل عقاید بیشتر مذهبی، زیر سوال میبرد.
صبح روز بعد از کشتار اورلاندو، همانند صبح روز بعد از انتخابات ماه نوامبر آمریکا، دنیای حامیان حقوق دگرباشان جنسی در آمریکا پر از اندوه و ناگواری بهنظر میرسید. درک این احساسات، یا توضیح آن به دیگران، ممکن نبود: چرا باید انسانی در اورلاندو به داخل یک کلاب برود و دیگران را به رگبار ببندد و دهها نفر کشته شوند؟ چرا باید نزدیک به ۶۰ میلیون نفر به فردی رای بدهند که میتواند آزادیهای اجتماعی را محدود کند، دروغ میگوید، فحاش است و معاون اولش در معرفی قوانین بر علیه اقلیتها و زنان، از جمله جامعه دگرباشان جنسی، نقش موثری داشته؟
زمان ولی گذشت و در اولین آخرهفته بعد از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رییسجمهور ایالات متحده آمریکا، نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر برای هفته برونآیی با غرور در اورلاندو جمع شدند تا در پنجمین ماهگرد کشتار دگرباشان جنسی در این شهر، یاد و خاطره درگذشتگان را زنده کنند. همچنین به یادها بیاورند که جنبش دگرباشان جنسی، از کجا به این نقطه رسیده، از چه تلخکامیهایی گذشته، چطور قوانین محدود کننده را کنار زده تا حق ازدواج برابر داشته باشد، بتواند آشکارا در جامعه حاضر بشود و خواستار حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود باشد.
هرچند حالا در این نقطه، دگرباش جنسی هراسی (هموفوبیا) از سطح جامعه کنار نرفته، از شدت حملات از روی نفرت هم چیزی کم نشده است.
مثالش اولیور زاماریپا، از خانوادهای مهاجرِ مکزیکی که در ساحل غربی ناپدید شد. جنازهاش را چند روز بعد پیدا کردند: بچهای دبیرستانی بود که متفاوت از بقیه لباس میپوشید.
مثال دیگر، شبی که نتایج انتخابات آمریکا به تدریج اعلام میشد، کریس بار، مسافر کانادایی در شهر سانتا مونیکا در کالیفرنیا، رودروی جوانانی قرار گرفت که هیجانزده از انتخاب ترامپ، سرش را به لبه استخر کوفتند و او را خونین بر جای گذاشتند، شعارگویان به راهشان ادامه دادند.
انگار روبهروی نگاههای نگران، فضای اجتماعی آمریکای شمالی به سمت تاریکی گام برمیدارد و ما را در مقابل یک سوال باقی میگذارد: چطور میتوان جلوی این دور باطل را گرفت؟ چطور میتوان از تاریکی گذر کرد؟ چطور میتوان جلوی انسانی را گرفت تا دیگری را از روی نفرت به قتل نرساند – چه قاتل جسم یک نفر باشد و چه قاتل روان یک فرد باشد، چطور میتوان جلویش را گرفت؟
هراسهای پیش رو
نفرت از دگرباشان جنسی پیشتر هم وجود داشته، بعد از این هم وجود خواهد داشت. دونالد ترامپ یا مایک پنس، معاون اول او، خالق این نفرت نیستند. هرچند جنگی فرهنگی در کنار به قدرت رسیدن این دو در جامعه آمریکایی رشد میکند و تغییر اجتماعی، به خصوص مقوله حقوق دگرباشان جنسی را در مقابل عقاید بیشتر مذهبی، زیر سوال میبرد.
مثالش خبرهای ترسناکی که این روزها مرتب به گوشها میرسند:
- تماسها به خطوط تلفنی داغ مبارزه خودکشی در سازمانهای مدافع حقوق دگرباشان جنسی افزایش یافته، در کنار آن، خبرها از گسترش جرایم از روی نفرت میگویند؛
- افراد نگران آینده حق ازدواج همجنسخواهان هستند، چون پنس معاون اول ترامپ، در ایالت ایندیانا که پنس فرماندار آن است، برای درخواست ازدواج با همجنس جریمه و مجازات زندان معین کرده بود؛
- افراد نگران گسترش قوانینی مانند قوانین دفاع از آزادی مذاهب هستند که پنس مدافع آن است و اجازه تبعیض بر پایه هویت و گرایش جنسی را به دیگر افراد میدهد، مثلا بر پایه علایق مذهبی به افراد اجازه میدهد تا در مغازهها و فروشگاههای خود به دگرباشان جنسی خدمات ندهند؛
- افراد نگران این هستند که تراجنسیها مجبور شوند در سرتاسر کشور برای رفتن به دستشویی کارت شناسایی نشان بدهند و جرم باشد که به دستشویی زنانه یا مردانهای وارد شوند که برابر جنس ثبت شده بر روی کارت شناساییشان نباشد؛
- افراد نگران بودجههای دولتی مبارزه با اچآیوی و حمایت از افراد مبتلا به این ویروس هستند، چون پنس پیشتر خواسته بود بودجههای دولتی صرف سازمانهایی نشوند که مدافع رفتارهایی هستند که میتوانند باعث گسترش ابتلا به اچآیوی بشوند و به جای آن خواستار هدایت بودجههای دولتی به برنامههای درمان همجنسگرایی شده بود.
اینها فقط نمونه دهها خبر تلخ از آیندهای مبهم هستند. هرچند که خبرها همه تلخ نیست: در ناامیدی بسی امید است. مثالش کیت براون، اولین فرد آشکارا دوجنسگرا در آمریکا که فرماندار یک ایالت شده: او به زودی به عنوان یک فرد آشکارا متعلق به جامعه دگرباشان جنسی، بر مسند فرمانداری ایالت اورگان خواهد نشست.
گذر از تاریکی
اول بیایید به کشتار اورلاندو متمرکز بشویم و توجه کنیم جامعه انسانی بیشتر از آنچه فکرش را میکنیم، به هم پیوند خورده است. درون این جامعه، ما به هم با لنزهای برچسب خورده نگاه میکنیم. از موقعیت و جایگاه اجتماعی، رنگ، نژاد، پوشش، ثروت گرفته تا مدل تلفن همراه، بر نگاههای ما بر همدیگر تاثیر میگذارند. ما ته وجود خودمان فکر میکنیم که صاحب حق قضاوت بر افراد بر پایه تفاوتهایمان هستیم.
ولی بعد روایت یک نفر جلوی رویمان قرار میگیرد که به حریم دیگران هجوم برده و آنان را به قتل رسانده است. او با چه برچسبی به مقتولهایش نگریسته؟ آیا آنها را به چشم خود، انسان دیده یا که نه؟ اگر آنها را انسان دیده، آیا توانسته آنها را انسانهایی برابر خودش ببیند؟
موضوع به شکل دیگری در این میانه خودش را نشان میدهد: چطور میتوانیم به همدیگر طوری نگاه کنیم که به خودمان در آینه نگاه میکنیم یا به صمیمیترین دوستان و اعضای خانواده خودمان مینگریم؟
اگر قاتل اورلاندو میتوانست انسانها را برابر همدیگر ببیند و بدون برچسبهای تفاوت دهنده تماشا کند، قاعدتا میتوانست برایشان حریم قائل بشود. در این حریم، میتوانست به آنها اجازه دهد تا برای خودشان صاحب زندگی بشوند و از زندگی خودشان سود یا لذت ببرند. میتوانست درک کند که تفاوتها نیستند که زندگی را بر ما تنگ میکنند، این نگاه درونی ماست که بانی خشم ته وجودمان شده است.
یا به بیانی دیگر، آدمی اگر برابر دیگر انسانها باشد و صاحب حریم خصوصی، صاحب حق بزرگتری هم خواهد شد: حق متفاوت بودن. هفتههای پراید در شهرهای مختلف آمریکای شمالی که قاتل اورلاندو در نزدیکی آغاز آنها دست به کشتار خود زد، زمانی برای ستایش همین تفاوتها هستند. تفاوتهایی که بانی خلق دنیایی مناسب زندگی همگان میشوند.
پراید دگرباشان جنسی حرف سادهای میزند: ما انسانهایی برابر همدیگر با حق متفاوت بودن هستیم و اصلا و ابدا قرار نیست تا کپی برابر اصل همدیگر زندگی کنیم. قرار هم نیست همه دنبالهرو یک مذهب و عقیده و سبک زندگی باشیم. ما متفاوت از همدیگر هستیم، به تفاوتهای همدیگر احترام میگذاریم و در کنار همدیگر به خوبی و خوشی زندگی میکنیم، جای همدیگر را هم تنگ نمیکنیم.
هزاران نفر در اورلاندو در اولین آخرهفته بعد از انتخابات یادآور همین بودند: ما میتوانیم در کنار هم باقی بمانیم، چارهای جز این نداریم. یک کره زمین وجود دارد، نه دو تا. یک آمریکا وجود دارد، نه چند تا.
تلاش برای ترمیم جامعه
نتایج انتخابات آمریکا نشان دهنده یک موضوع بود: جامعه این کشور با سرعتی مشابه فعالهای اجتماعیاش جلو نرفته است. هنوز راه دارد تا این سرزمین بتواند به اکثریت مردم نشان داد که هر کسی بر تن و جسم خود حق دارد. میتواند به عنوان یک انسان بالغ و عاقل، تصمیم بگیرد که سقط جنین داشته باشد یا نه، با همجنسخواه رابطه برقرار کند یا نه، جنسیت زن یا مرد باشد یا نه.
هنوز این سوال وجود دارد که دولت چقدر میتواند بر حق یک انسان بر جسم خود، تاثیر بگذارد. در یک جامعه ایدهآل، دولت نمیتواند مشخص کند آدمی چه کسی است، چطور زندگی میکند، با چه کسی رابطه برقرار میکند، با چه کسی تشکیل خانواده میدهد یا اینکه چطور روزگار خود را میگذراند.
هرچند تصویر ایدهآل انسانهایی که برابر همدیگر هستند و به همدیگر با چشم برابریخواه مینگرند و دولت بر زندگی خصوصی آنان، بر جسم و وجود آنان تصمیمی نمیگیرد، هنوز با واقعیت جامعه فاصله دارد. بعد از انتخابات موضوع راههای ترمیم جامعه گستردهتر از قبل به گوش میرسد: اینکه چطور جامعه را به گفتوگویی سازنده رساند، چطور بتوان بخشهای فاصله گرفته کشور را در کنار هم قرار داد تا راهحلهای مشکلات موجود به دست آیند.
این حرف تازهای نیست، جامعه همیشه در حال تحول است تا درنهایت به پیشرفت برسد. پیشرفتهایی که تفاوت مابین نگاه بر پایه تفاوت جامعهای آمریکا با عربستان سعودی در موضوعهای اجتماعی گوناگون، از حضور اجتماعی زنان گرفته تا فعالیتهای جامعه دگرباشان جنسی میشود. سوال این است که آیا جامعه را میتوان به عقب راند؟
در حال حاضر ولی جامعه را میتوان به تکههای یک پازل تعبیر کرد: هزارها قطعه که در کنار همدیگر به یک تصویر جامع میرسند. سوال اصلی در این است که آیا میتوان برای رسیدن به تصویری ایدهآل، بخشی از جامعه را ترمیم کرد، ولی بخشهایی از آن را نادیده گرفت؟
به عنوان مثال، آیا میتوان حقوق زنان را نادیده گرفت، ولی بانی اصلاحات اقتصادی شد؟ آیا میتوان به فقر نیمی از جامعه بیتوجه ماند، ولی به رفاه بخش ثروتمندتر جامعه توجه کافی نشان داد؟ یا میتوان حقوق دگرباشان جنسی را نفی کرد، آنان را سرکوب و جرمانگاری کرد، ولی در مبارزه با بیماریهای روانی موفق ماند؟
دولت تازه آمریکا ممکن است بخواهد تلاش کند تا شرایط برای دگرباشان جنسی سختتر کند، ولی به عقب راندن یک جامعه بزرگ، هزینه گزافی به همراهش دارد که پرداخت آن در توان هر دولتی نیست. مثالش ترامپ که در اولین صحبتهایش بعد از انتخابات گفت که موضوع ازدواج برابر همجنسخواهان تمام شده و به نتیجه رسیده است. او گفت که به دنبال ملغی کردن قانون ازدواج برای همه نیست.
جامعه را میتوان به جلو هدایت کرد یا به عقب، ولی این را سیاستگذاریهای دولتی تحمیل نمیکنند: این سیاستگذاریها مرزها را مشخص میکنند، ولی وابسته به رای مردم تغییر میکنند. هر قانونی را میتوان اجرا نکرد. قوانین مختلفی در هر جامعه وجود دارند که الزاما اکثریت جامعه آنها را رعایت نمیکند. رای مردم هم متغییر است: در انتخابات هفته گذشته کمی بیشتر از ۵۳ درصد واجدین شرایط بر سر صندوقهای رای حاضر شدند. اکثریتی خاموش میتوانند در انتخابات بعدی، نظر متفاوتی بدهند: کافی است تا بخشی از آنها دو سال دیگر، یا چهار سال بر سر صندوق رای حاضر شوند و مسیر حرکت دولت را تغییر دهند.
جامعه همینالان هم اگر بخواهد و صدای رسایی برای خود اتخاذ کند، میتواند هر رییسجمهوری را کنترل کند، حتی اگر اسمش ترامپ باشد و معاونش پنس باشد.
راهها به حقوق بشر ختم میشود
سالهاست گفته میشود، «حقوق دگرباشان جنسی، حقوق بشر است.»
هیلاری کلینتون، نامزدی که طرفدار این اندیشه بود و از جمله برنامههای اصلیاش، برنامههای مبارزه با قلدری در مدارس و موسسههای آموزشی بود، نتوانست برنده انتخابات باشد، ولی این به معنای حذف دگرباشان جنسی از حقوق بشر است؟
جواب این سوال نه است. آمریکا نویسنده قوانین بینالمللی در زمینه حقوق بشر نیست. این موضوع هرچند بیشتر از دولت، به تک به تک افراد در پذیرش مسئولیت فردیشان مربوط میشود. وقتی بتوانیم قبول کنیم که تفاوتها مانع نگاه برابرخواهانه مابین انسانها نیستند، بلکه لنزهایی که به نگاههایمان زدهایم، بانی خلق این چنین تبعیضهایی میشوند، آن وقت دیگر میتوانیم بر نگاه درونیمان کار کنیم و فارغ از اعتقادهای درونیمان، با همدیگر کار کنیم تا دنیایی متفاوت بسازیم.
به این شکل است که میتوان از کشتار اورلاندو به دنیایی برابر رسید: دنیایی که در آن انسانها صاحب حقوق بشر هستند. از جمله حق زندگی، رهایی از شکنجه، با منع بردهداری، با حق آزادی بیان و تجمع، با حق برخورداری از یک محاکمه منصفانه، آزادی فکر، عقیده و مذهب، حق مباحثه، حق تجارت و حق داشتن گرایش جنسی و هویت جنسی.
به همین شکل میتوان از خبرهای تلخ انتخابات هفته گذشته آمریکا گذر کرد و به آیندهای روشن فکر کرد: فراموش نکنیم، خبرهای تلخ همیشه بودهاند، همیشه خواهند بود. جنبشی که دگرباشان جنسی را گرد هم آورده، روزهای سخت خودش را داشته، روزهای خوش خودش را هم داشته و همیشه به راه خود ادامه داده است.
نوبت به ما انسانها رسیده است تا حقوق بشر را قبول کنیم و در بین خودمان اجرا کنیم. از خودمان و خانواده، دوست و آشنا شروع کنیم و شاهد این بشویم این موجی است جامعه را در مینوردد، تغییری حاکم میکند. یا آن طور که مثال کانادایی میگوید، جهشی است از زمان حال به آینده و در آن همهچیز عوض خواهد شد.
نظرها
نظری وجود ندارد.