گزافهگویی (١)
عرصۀ سیاست حکومتی در ایران عرصۀ اغراق در توانمندیها و دستاوردها است. مقامات حکومتی بهطور کلی و ریاست جمهور آن بهطور خاص مشهور به بیان اظهاراتی هستند که به شکل مؤدبانه اغراق و مبالغه و به زبان عامیانهتر گندهگویی، چاخان و خالیبندی خوانده میشوند. اظهاراتی مانند آمادگی دولت برای مدیریت جهان، ایران بسان یکی از مهمترین و قدرتمندترین کشورهای جهان و قرار گرفتن ایران و مقامات حکومتی آن در کانون توجه جهانی شهرۀ عام و خاص شدهاند.
محمدرفیع محمودیان − من در این نوشته میخواهم ویژگیها و کاربرد کلی پدیدۀ گزافه را بررسی کنم. به جای مفهوم اغراق نیز از مفهوم گزافهگویی استفاده میکنم، تا از یکسو بر ابعاد قوی یا گزاف اغراق تأکید داشته باشم و از سوی دیگر جنبۀ کلامی-بیانی اغراق مشخص و شفاف باشد. بررسی، بیشتر معطوف به عرصۀ سیاست خواهد بود، ولی کوشش خواهم کرد به کاربرد گستردهتر گزافهگویی در گسترۀ وسیع گفتوگوهای معمولی و پیش پا افتادۀ روزمره هم نگاه داشته باشم.
گزافهگویی بسان شکلی از سخنوری
عرصۀ سیاست حکومتی در ایران عرصۀ اغراق در توانمندیها و دستاوردها است. مقامات حکومتی بهطور کلی و ریاست جمهور آن بهطور خاص مشهور به بیان اظهاراتی هستند که به شکل مؤدبانه اغراق و مبالغه و به زبان عامیانهتر گندهگویی، چاخان و خالیبندی خوانده میشوند. اظهاراتی مانند آمادگی دولت برای مدیریت جهان، ایران بسان یکی از مهمترین و قدرتمندترین کشورهای جهان و قرار گرفتن ایران و مقامات حکومتی آن در کانون توجه جهانی شهرۀ عام و خاص شدهاند.
برخی صاحب نظران این اظهارات را به وضعیت روحی-روانی شخص رئیس جهمور و نزدیکان او مربوط دانستهاند و برخی دیگر آن را به وضعیت فوقالعاده دولت رانتی و درآمد هنگفت دولت از صادرات نفت گران قیمت نسبت میدهند. ولی این گونه اظهارات در ایران دارای سابقه است. محمد خاتمی از مفاهمیم همچون آزادی، جامعۀ مدنی و گفتوگوی تمدنها آن گونه سخن میگفت که گویی او نه رئیس جمهور آن هم از نوع بی اقتدار یک کشور حاشیهای جهان، که فیلسوف سیاسی مطرح عصر خود است. محمدرضا شاه پهلوی، ایران دهۀ پنجاه را در آستانۀ تمدن بزرگ و ورود به جرگۀ پنج کشور بزرگ جهان میدید. از سوئی دیگر، نیروهای چپ ایران در اوان انقلاب ۵٧، در حالی که نه درک معینی از سوسیالیسم و کمونیسم به جامعه ارائه داده بودند و نه ارتباطی با جامعه داشتند و همزمان گرفتار تشتتی مزمن بودند، از قدرت و عظمت پرولتاریایی سخن میگفتند که قرار بود با رهبری آنها فرمان انقلاب را در دست گیرد و سوسیالیسم را در جامعه بر قرار سازد.
مسئله این است که هر چند اغراق در توانمندی و دستاورد در عرصۀ سیاست در ایرانِ چند سال اخیر ابعادی خیره کننده یافته است، این پدیده تعلقی خاص به سیاست در ایران معاصر، سیاست و جامعۀ ایران و حتی حوزۀ سیاست بطور کلی ندارد. در گسترۀ سیاست امروز جهان، نئولیبرالها به گونهای اغراقآمیز قدرتی بیکران به بازار آزاد نسبت میدهند. آنها بازار آزاد را کم و بیش دوای هر درد اقتصادی، از ایستائی تاریخی اقتصاد برخی جوامع گرفته تا رکود ادواری میدانند. نسخۀ آنها برای تمام مشکلات اقتصادی آزادتر ساختن بازار است. زمانی که این راهکرد خود مشکلات جدیدی میآفریند، آنها باز داروی بازار آزاد را برای برطرف ساختن آن مشکلات تجویز میکنند.
در عرصۀ یکسره متفاوتی، رسانههای همگانی متخصص اغراق در گزارش گرایش صعودی یا نزولی میزان جرم و جنایت بطور کلی و قتل به طور خاص هستند. در حالی که جامعه شناسی به اتکای بررسیهای تجربی همواره تأکید بر سیر بسیار تدریجی گرایش صعودی یا نزولی چنین پدیدههای دارد، گاه کافی است تا انسان چند روز روزنامه بخواند یا اخبار تلویزیون مشاهده کند تا این تصویر در ذهنش جا افتد که جنایت و قتل به پدیدهای متعارف در جامعه تبدیل شده است.
اغراق همانند دروغ پدیدهای معمولیتر از آن است که بسیاری حاضر به پذیرش آن هستند. ما همگی در جهان پیرامون خود کسانی را میشناسیم که چه به طور معمول و چه برخی اوقات در رابطه با مسائلی خاص دست به اغراق میزنند. این ویژگی را نزد سیاستمداران و خوشسخنان بیشتر از بقیه میتوان یافت. سرشناسترین متخصص کنش نمایشی، گوفمن، به ما میگوید که اصلاً انسانها، همه، خود را تا حدی بهتر، تیزهوشتر، توانمندتر و زیباتر یا بنا به موقعیت بدتر، تنبلتر، ناتوانتر و رنجورتر از آنچه هستند به نمایش میگذارند. مهم برای افراد ارائه تصویری مطلوب از خود است.
افراد از یکدیگر انتظار دارند که تصویری بهتر از واقعیت وجودی خود ارائه دهد و در این زمینه به یکدیگر کمک میکنند و دروغها و جعلهای یکدیگر را پوشش میدهند. شکی نیست که بین نمایش گوفمنی و اغراق سیاستمداران ایرانی دریایی از تفاوت وجود دارد. اغراق، گزافهگویی ِ ناب است، اما نمایشهای زندگی روزمره آمیخته با کاربرد حد محدودی از اغراق است. ولی همزمان نباید این نکته را نادیده گرفت که تفاوت بین گزافهگویی (سیاستمداران ایرانی) و اغراق نمایشهای زندگی روزمره بیش از آنکه امری کیفی باشد امری کمی است.
اغراق نوعی خاصی از دروغ است. دروغ برای فریب دیگران گفته میشود. قرار است حقیقت جلوه کند و قابل باور باشد. ولی اغراق از همان آغاز مشکوک جلوه میکند. اغراق اغلب اوقات بیش از آن نابهنجار و غیر واقعی جلوه میکند که کسی را بفریبد.
اغراق بیشتر وجهی داستانی دارد. انسانها نه برای تبیین و تعیین ماهیت یا ویژگی پدیدهای بلکه برای طرح نکاتی جالب به اغراق روی میآورند. به این دلیل در حالی که اکثر افراد واکنشی تند به دروغ (یا در واقع کشف دروغگوئی کسی) نشان میدهند به اغراق همچون پدیدهای نیمه جدی مینگرند.
بدون شک اغراق کننده نیز منظور خاصی دارد و صرفاً به دنبال داستانسرایی نیست ولی او این کار را در بستر داستانسرائی انجام میدهد. منظور از اغراق یافتن نوعی جایگاه ویژه است. به وسیلۀ آن کسی خود را شجاع و متفاوت با دیگران معرفی کرده، بر این امر پای میفشارد که او میتواند نکتهای را طرح کند که دیگران همه آنرا نابهنجار و نیمه جدی میدانند. اغراق کننده تمایز خود را در وجه منفی آن به کرسی مینشاند.
من در این نوشته میخواهم ویژگیها و کاربرد کلی پدیدۀ گزافه را بررسی کنم. به جای مفهوم اغراق نیز از مفهوم گزافهگویی استفاده میکنم، تا از یکسو بر ابعاد قوی یا گزاف اغراق تأکید داشته باشم و از سوی دیگر جنبۀ کلامی-بیانی اغراق مشخص و شفاف باشد. بررسی، بیشتر معطوف به عرصۀ سیاست خواهد بود، ولی کوشش خواهم کرد به کاربرد گستردهتر گزافهگویی در گسترۀ وسیع گفتوگوهای معمولی و پیش پا افتادۀ روزمره هم نگاه داشته باشم. برای من مهم این است که ببینم نزدیکیها و تفاوتهای پدیدۀ گزافهگویی با سه مقولۀ شناخته شدۀ گفتوگو و تبادل افکار − کنش رسانشی، ایدئولوژی و گفتمان − چیستند. در بخش اول مقاله به ویژگیهای کلی گزافهگویی خواهم پرداخت و در بخش دوم مقاله کارکرد آنرا بررسی خواهم کرد.
گزافه چیست؟
گزافهگویی نوعی دروغگویی است و دروغ در شکل کلی خود به معنای ابراز گزارهای نادرست و ناهمخوان با واقعیت است. دروغ با گزارۀ اشتباه یا غلط دارای این تفاوت است که گویندۀ آن از نادرستی آن اطلاع دارد، ولی آن را آگاهانه به قصد فریب دیگران ابراز میکند. دروغ کتمان، تکذیب یا دستکاری حقیقت بقصد فریب دیگری است. (حقیقت اینجا آن چیزی است که گوینده آنرا حقیقت میداند.)
از آنجا که همیشه بین تجربیات، احساسات و آگاهی انسان و آنچه انسان برای دیگران بیان میکند فاصله وجود دارد، دروغ حضوری مداوم در زندگی انسانها دارد. نه در نمایشهای مورد نظر گوفمن که هر آنگاه که حادثه یا وضعیتی را برای کسی تعریف میکنیم، دروغ میگوییم، بدان معنا که ناآگاهیها و نکات فراموش شده را میپوشانیم و جزئیاتی ضروری برای داستانسرایی ولی تجربه نشده را به کل ماجرا میافزائیم. گزافه به نوبت خود با دروغ دارای این تفاوت اساسی است که دروغ فقط به قصد فریب گفته نمیشود، بلکه آن گونه نیز گفته میشود که دیگران را فریب دهد، اما گزافه دروغی است که در همان وهلۀ اول بسان دروغ بازشناسی میشود.
گزافه همچنین دروغی است که ناساز جلوه میکند. دروغ در خود ناساز است. ترکیب حقیقت و جعل گزاره یا مجموع گزارههایی ناساز را میآفریند ولی در دروغ ترکیب دو عنصر کلیتی قابل باور را میسازد. در مقایسه در گزافه، ناسازی چنان آشکار است که شنونده را متوجه نا بهنجاری میسازد. چون قصد گوینده کاملاً مشخص است گزاره بیشتر مسخره (یا گروتسک) جلوه میکند تا دهشتناک. گزافه به دو گونه شبیه هنر یا ادبیات گروتسک است: یک آنکه مسخره جلوه میکند و دوم آنکه در آن یک جزء یا نکته ابعادی بس بزرگ و هیولایی پیدا میکند.
آیا گزافهگو خود میداند که دیگران سخنانش را گزافه میدانند؟ به عبارت دیگر آیا گزافهگو دروغگو است یا چیزی در ورای آن؟ دروغگو در پی آن است که سخنانش عین حقیقت دانسته شوند. ولی آیا گزافهگو نیز در پی آن است؟ بدون شک گزافهگو نیز میخواهد سخنانش حقیقت بشمار آیند ولی او چون آگاه است که بیاناتش به طور عادی دروغ و گروتسک دانسته میشوند، خواهان یک جهش باوری نزد شنوندگانش است. این را او با لحن سخنانش و تقابلی که بین اجزاء سخنانش برقرار میکند، مشخص میسازد. گزافه در جدیت کامل ابراز میشود و گویندۀ آن به طور معمول نشان میدهد که میداند باور به سخنان او امری ساده نیست، ولی تحولاتی در شرایط و جهان پیرامون رخ دادهاند که به کلام او اعتبار و مشروعیت میبخشند. از دید او سخنانش برای کسانی مسخره-ناساز جلوه میکنند که شرایط یا جهان جدید را نشناختهاند و نتوانستهاند به جهشی باوری دست یابند.
گزافهگو همچنین در پی آن است که خود را متمایز از دیگران و دارای شجاعت و اقتداری استثنائی معرفی کند. او میخواهد بسان کسی دیده شود که به طرح مسائلی میپردازد که دیگران جرأت طرحش را ندارند. شجاعت در اینجا نباید به معنی متعارف کلمه تعبیر شود. گزافهگو ادعا ندارد که مسائلی را طرح میکند که به خاطر آن انسانها ممکن است جان خود را از دست بدهند یا مجبور شوند هزینۀ زیادی بپردازند، بلکه ادعا دارد که مسائلی را طرح میکند که دیگران به خاطر آن مسخره میشوند و آبروی خود را از دست میدهند. او در واقع با حیثیت اخلاقی خود بازی میکند.
آنچه گزافهگو از دست میدهد اعتبار اخلاقی است و آنچه به دست میآورد قرار گرفتن در کانون توجه است. گزافه او را مشهور عام و خاص میسازد. این شهرت اما ناسازنما (متناقض نما) است. شهرت به تمایز و شجاعت در زمینهای که دیگران در آن عرصه شهرت و اعتبار خود را از دست میدهند. شاید از این رو کسانی به گزافهگویی در مورد یک موضوع روی میآورند که خود تصمیم گیرندۀ نهایی عرصۀ فعالیت مربوط به آن موضوع به شمار نمیآیند و سر سپرده کسانی دیگر یا نهادهایی معین هستند. آنها اعتبار خود را تا حد زیادی از آن نهادها اخذ میکنند. برای چنین افرادی گزافهگویی حرکتی محدود برای اعلام استقلال بدون دست زدن به اقدامی عملی در آن زمینه است.
گزافه اعلام تمایز بدون حرکتی خاص در جهت ایجاد تمایز است. فراموش نکنیم که گزافهگو میخواهد دیگران با جهش باوری سخنان او را بپذیرند و تمایز او را با خود از بین ببرند.
موقعیتها و محدودیتها
به هر رو در هر مورد و به هر گونه نمیتوان گزافهگویی کرد. گزافهگویی دارای سرحدات معینی است. در مورد همه چیز میتوان به گزافهگویی پرداخت و از هر گونه واژه و مفهومی میتوان در آن رابطه بهره جست، ولی از اندازه و رقم کمتر میتوان استفاده کرد. آنگاه که قرار است از پیشرفت، عظمت و قدرت سخن گفته شود دیگر نمیتوان از اندازه و رقم بهره جست. این تا حدی بدان خاطر است که دستکاری صِرف اندازه و عدد حساسیتی بر نمیانگیزد. عدد در خود پیام خاصی در بر ندارد مگر آنکه مورد تأویل قرار گیرد. پوزیتویستها شاید در این مورد ادعا کنند که برتری دادۀ کمی بر دادۀ کیفی در آن است که آنرا کمتر میتوان مورد دستکاری قرار داد ولی اینجا عامل دیگری از اهمیت برخوردار است. اندازۀ معین مشخص شده در یک عدد قابل دستکاری است و عددی را میتوان به جای عددی دیگر قرار دارد. حتی میتوان به عدد ابهام بخشید و با جابجائی مبنای شمارش رد را گم کرد. در این مورد از پدیدۀ دستکاری آمار (بطور نمونه آمار بیکاری در کشورهایی مانند انگلستان) بسیار گفته شده است. ولی مسئله آن است که عدد هر چند اندازهای را بگونهای دقیق مشخص میسازد ولی چیزی را در ورای آن مشخص نمیکند. گزافهگویی کیفی اما میتواند هم نا مشخص باشد و هم با کاربرد مفاهیم پر طمطراق کوله باری از معنا را به مخاطب انتقال دهد.
در مورد مسائل بنیادین و انضمامی زندگی نیز کمتر گزافه گفته میشود. گزافهگویی امری بیشتر مربوط به مسائل کلی و مجرد است. در مورد مسائل بنیادین و انضمامی نمیتوان گزافهگویی کرد چون مردم و در نتیجه مخاطبین رابطهای تنگاتنگ با آنها دارند. در مورد امور زندگی روزمره، آنچه مردم نه فقط از آن اطلاع دقیق دارند، بلکه نسبت به آنها دارای حساسیت کامل هستند، نمیتوان به قصد فریب سخن گفت. در این باره خطر آن وجود دارد که مردم سخنان گوینده را نه فقط قبول نکنند (خطری که همیشه وجود دارد)، بلکه در مقابل آن واکنش انجام دهند.
از سوی دیگر در مورد مسائل بنیادین و انضمامی زندگی نمیتوان به گزافهگویی چندانی پرداخت. چنین مسائلی دیرپا، چند جانبه و ریشهدار هستند و به سادگی نمیتوان در مورد آنها ادعایی داشت. در این باره باید ادعاهایی مشخص با توضیح کافی در مورد جنبههای گوناگون آن داشت و این کم و بیش امری غیر ممکن است. میتوان وعدۀ حل یکسرۀ مشکل بیکاری در آیندهای مبهم و گاه حتی آیندهای نزدیک ولی باز هم تا حدی مبهم داد. این از یکسو وعدهای کلی است و از سوی دیگر به زمانی کم و بیش نا معین و قابل جابجا اشاره دارد. در مقایسه سخن گفتن از اینکه در این یا منطقه و بین این یا آن گروه اجتماعی مشکل بیکاری ریشه کن شده است امری کاملاً متفاوت است. در این مورد ادعایی دقیق و مشخص در مورد یکی از بنیادیترین مسائل زندگی مردم مطرح شده و خطر آن وجود دارد که نه تنها شنوندگان درجۀ اعتبار و صدق گزارۀ ابراز شده را به پرسش گیرند بلکه بصورت تودۀ بیکار آن ادعا را توهین به وضعیت خود انگاشته واکنش تند حسی-عاطفی نشان دهند.
گزافهگویی بیشتر امری کلامی و متعلق به گسترۀ شبه تکگویی (مونولوگ) است. رهبران و فعالین سیاسی بیشتر در سخنرانی، که چیزی جز تک گویی برای دیگران نیست، دست به گزافهگویی میزنند. در زندگی روزمره نیز انسانها در موقعیتی شِبهِ سخنرانی، آنگاه که بیش از آنکه بخواهند در یک گفتوگوی صمیمی با دیگران حرفهای خود را بزنند، دست به گزافهگویی میزنند. در تکگویی و سخنرانی شاید افراد به خاطر شور و هیجان سخنوری دست به گزافهگویی میزنند، ولی بسیاری از اوقات به نظر میرسد افراد آگاهانه سخنرانی را به عنوان عرصۀ بیان گزافههایشان انتخاب میکنند.
سخنرانی یا کلام شبهِ تکگویی از آنرو عرصۀ مناسبی برای گزافهگویی است که سندیت نوشته را ندارد و همیشه میتوان مخاطب را در مورد دریافت نادرست آن مقصر شمرد. این احساس نیز وجود دارد که گفتار در زمینۀ تأثیرگذاری بر مخاطب کارآتر و سریعتر عمل میکند و بهتر است از گفتار به جای نوشتار برای برانگیختن مخاطبین بهره جست. استنباط عمومی آن است که کلام فوری تأثیر میگذارد و بعد از آن دیگر هیچ لازم نیست مسئولیتی و در نتیجه دغدغهای در قبال کلام خود و میزان درستی و اعتبار آن داشت.
این نکته اکنون باید مشخص شده باشد که هر کسی نمیتواند گزافه بگوید. برای گزافهگویی انسان باید از موقعیتی خاص در جمع برخوردار باشد. از یکسو مقام و قدرت قرار گرفتن در موقعیت شبهِ تکگویی را داشته باشد و از سوی دیگر بتواند مدعی برخورداری از اطلاعات و دانش کافی در زمینۀ طرح ادعا باشد.
یک رئیس حکومت به سادگی میتواند از چنین موقعیتی برخوردار باشد. او به سادگی میتواند سخنرانیهای نمایشی برگزار کند و خود را برخوردار از آخرین اطلاعات در مورد اقتصاد و سیاست معرفی کند. ولی دیگران نیز باید دارای موقیعتی مشابه باشند تا بتوانند دست به گزافهگویی بزنند. صنعتگری که در مورد مهارت و تولیدات کارش اغراق میکند باید از تجربه، سن و سیمای لازم در این مورد برخوردار بوده و به واژهنامۀ حوزۀ کارش اشراف داشته باشد. او همچنین باید از موقعیت ویژهای در جمع برخوردار باشد تا بتواند در مورد کارش سخن (گزافه) بگوید.
در جمعی دوستانه که برای گپ و گفت، خوشخوری و خوشنوشی جمع شدهاند، به سختی میتوان چنین سخنانی گفت، مگر آنکه فرد بتواند موقعیتی ویژه برای خود فراهم آورد. بدون شک او خواهد توانست در جمعی متشکل از همکاران خود یا افراد علاقمند به صنعت و مهارت کاری راحتتر سخن بگوید. ولی آنجا دیگر نخواهد توانست دست به گزافهگویی زند. به این خاطر، گزافهگویی فقط در جمعی نا متوازن ممکن است.
سخنور باید فاصلهای معین با مخاطبین داشته باشد تا بتواند گزافهگویی کند. همزمان موقعیت سخنور باید شکننده یا در معرض تهیدی باشد تا گزافهگویی کند. اگر شرایط اقتصادی خوب است و رئیس حکومت نقش مهمی در شکلگیری آن دارد، دیگر لازم نیست او در مورد آن سخنوری و گزافهگویی کند. برای او کافی است که آمارها منتشر شوند و مقامات کشور تحولات رویداده را به بحث بگذارند.
به همانگونه، صنعتگر ماهر هیچ لازم ندارد از مهارت خود سخن بگوید. او خود بخود بسان انسانی ماهر شناخته خواهد شد و چه بسا افراد دیگر در گفتوگو بدان اشاره کنند (برای معرفی وی یا تأکید بر بازشناسی وی). به طور کلی فقط در موقعیتی نامتوازن و فقط در شرایطی که قدرت یا دستاورد بطور مستقیم مورد بازشناسی قرار نمیگیرد گزافهگویی در دستور کار انسانهای برخوردار از موقعیت بالاتر قرار میگیرد.
در مجموع، در تعریفی اولیه، گزافه دروغی است که دروغ بودن آن وجهی آشکار دارد و گویندۀ آن باور بدان را در گرو یک جهش باوری میداند. در فقدان چنین جهشی، از منظر ذهنیت داده شدۀ مخاطبین، گزافه مسخره-ناساز (یا گروتسک) جلوه میکند، هر چند که گویندۀ آن با جدیت تمام آن را ابراز کند. گزافه را همه جا میتوان بکار گرفت ولی این بیشتر در قلمرو کلام شبه تک گویی است که کاربرد اصلی خود را دارد و بیشتر بکار ادعاهای کلی میخورد تا ادعاهای دقیق. گزافه بیشتر با مفاهیم و مسائل کلی و مجرد سر و کار دارد تا مسائل بنیادین و انضمامی زندگی و عدد و رقم.
بعد از این تعریف مقدماتی جا دارد به کارکرد گزافهگویی بپردازیم. در این رابطه نه فقط کارکرد که خاستگاه اجتماعی، عرصۀ کارکرد و محدودیتهای آن نیز باید مشخص شوند. برای رسیدن به درکی بهتر از خود مقولۀ گزافهگویی و کارکرد آن من کوشش میکنم در بخش دوم مقاله آنرا با سه مقولۀ شناخته و ارزیابی شدۀ گفتار، کنش رسانشی، ایدئولوژی و گفتمان، مقایسه کنم.
نظرها
نظری وجود ندارد.