آلبر کامو و آندره مالرو: یک داستان پانزده ساله
لیلا سیف - به مناسبت چهلمین سالگرد درگذشت آندره مالرو، نامههای او به آلبر کامو منتشر شده. یک سند بیبدیل ادبی از رابطه یک نویسنده جوان با استادش.
۲۳ نوامبر، چهلمین سالگرد درگذشت آندره مالرو فرانسوی بود؛ نویسنده و سیاستمداری که در جوانی با خرید و فروش کتابهای نایاب امرار معاش میکرد، در ۲۱ سالگی به کامبوج رفت،در جنگ داخلی اسپانیا برای جمهوریخواهان جنگید، در جنگ جهانی دوم تانک راند، و در دولت شارل دوگل به وزارت رسید. دوگل در مورد او گفته است: «آندره مالرو دست راست من بوده و خواهد بود.»
پس از ۴۰ سال، در ماه گذشته به کوشش سوفی دوده سرانجام مجموعه نامههای رد و بدل شده میان آندرو مالرو و آلبر کامو در فاصله بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۹ به لطف انتشارات گالیمار منتشر شد. نامههای سالهای پرماجرای میان پایان جنگ دوم جهانی و آغاز روند استقلال الجزایر.
بین اولین نامهی رد و بدلشده میان این دو در ۱۹۴۱ و آخرین کاغذ فرستاده شده از سوی کامو ۱۵ سال فاصله است. در این فاصله ۱۵ ساله، آلبر کاموی جوان و پرشور، همانطور که مالرو با خواندن اولین دستنوشتهی «بیگانه» حدس زده بود، به نویسندهای مهم در عرصهی جهانی بدل شد.
اجرا کنید!
سال ۱۹۴۱ است، ماه مه، و آندره مالرو در اوج شکوه و عظمت. او در ۱۹۳۳ برای کتاب «سرنوشت بشر» که روایتی انساندوستانه درباره مبارزه کمونیستهای چینی علیه چیانگ کایشک است، جایزهی گنکور را دریافت کرده بود.
شرکت در جنگ داخلی اسپانیا در کنار جمهوریخواهان و حضور در جنبش مقاومت از سال ۱۹۴۰، باعث شده بود مالرو در اذهان مردم، تجسم زنده یک روشنفکر متعهد باشد. در روزگاری که خودفروختگی و همکاری با آلمان نازی بحثی داغ بود، آندره مالرو و آندره ژید دو چهره بزرگ روشنفکری فرانسه بودند که با هیچ ترفندی برچست همکاری با فاشیسم به آنها نمیچسبید.
در آن سوی مدیترانه اما، آلبر کامو جوانی بود کم و بیش ناشناخته؛ روزنامهنگار «الژر رپوبلیکن» و بعدتر «پاریس شب» که مالروی بزرگ را بسیار تحسین میکرد، تا جایی که رمان «دوران تحقیر» او را به روی صحنهی تئاتر برده بود. برای اجرای تئاتر در جواب اجازه کامو، مالرو تلگرافی فرستاده بود که یک کلمه بیشتر نبود: «اجرا کنید.» این نخستین مکاتبه میان آنها بود.
پیشتر وقتی کامو ۲۲ ساله بود، مالرو در چارچوب برنامههای ضدفاشیسم در سال ۱۹۳۵برای سخرانی به الجزابر آمده بود. و کامو با اشتیاق پای سخنرانی او نشسته بود. شاید پس از پایان آن سخنرانی این دو با هم دست داده باشند، اما اولین ملاقات واقعی آنها به سال ۱۹۴۰ برمیگردد. ملاقاتی که از طریق دوستی مشترک، پاسکال ممکن شد. پس از ملاقات، احترام دوطرفهای میان آنها به وجود آمد و اندکاندک با آغاز نامهنگاری از مه ۱۹۴۱ عمیقتر شد.
کسی چه میداند؟ شاید کامو «افسانه سیزیف» را به دلیل همین معرفی به پاسکال پیا تقدیم کرده است.
صحنه قتل متقاعدکننده نیست
سال ۱۹۴۱. کامو در حال نوشتن «بیگانه» است. مالرو نصیحتهای ارزشمندی را سخاوتمندانه با نویسنده جوان در میان میگذارد که رد آنها را شکلگیری نسخه نهایی این اثر بزرگ میتوان دید.
پس از خواندن دستنوشته رمان، مالرو به کامو پیشنهاد میدهد که اثرات «نوشتار سفید» را در نثرش کم کند، مفهومی که بعدها رولان بارت نیز در «درجه صفر نوشتار» به آن اشاره میکند. «جملات کمی زیادی سیستماتیکاند: فاعل، فعل، مفعول، نقطه. در مواردی هم مرجع ضمایر به جمله پیشین بازمیگردند. بعضاً با تغییر در نقطهگذاری میتوان به راحتی آنها را مرتب کرد». این پیشنهاد مالرو به کامو است.
مالرو همچنین از کامو میخواهد بر روی صحنه مربوط به کشیش بیشتر کار کند، چرا که به نظرش درنیامده و ناواضح است.
و همچنین، جالبتر از همه اینکه صحنه قتل مرد عرب، اوج دراماتیک رمان «بیگانه»، نیز به نظر مالرو «به اندازه کل کتاب متقاعدکننده نیست».
مالرو، گویی که به کامو بدهکار باشد، به او مینویسد: «نمیخواهم نکات هوشمندانهای به شما بگویم، یا نکاتی نافذ، تلاشم این است که چیزهایی بگویم که به درد بخورند.»
در نوامبر ۱۹۴۱، کامو به «مالروی عزیز» پاسخ میدهد: «شما از کسانی هستید که آرزو داشتم تصدیق و تاییدشان را داشته باشم.»
او نه تنها به تمام توصیههای مالرو عمل میکند، بلکه در مارس ۱۹۴۲ پس از انتشار رمان «بیگانه» به دوستش ژان گرنیه مینویسد که این اثر هم کار شانس است و هم دوستانش یعنی «پیا و مالرو».
وانگهی، مالرو نقش تعیینکنندهای نیز در انتشار بیگانه ایفا کرد. او اولین کسی بود که توجه گاستون گالیمار را نسبت به کیفیت استثنایی رمان جلب کرد و با لحنی پیشگویانه به او، پادشاه چاپ و نشر، نوشت: «توجه کن! او نویسندهی مهمی خواهد شد».
توصیه مالرو به گالیمار این بود که «بیگانه» و «افسانه سیزیف» را در یک مجلد منتشر کند.
جایزه را باید مالرو میگرفت
مرد جوانی که با کمرویی اولین مجموعه متنهایش را برای مالرو، نویسندهی سالخوردهتر و مشهورتر از خود میفرستاد، جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرد. در همین فاصله، آندره مالرو، همراه برجسته حزب کمونیست، به جمع گولیستها پیوست و مبلغ پرشور و حرارت آنها شد.
پیشتر، پس از دریافت جایزهی گنکور در سال ۱۹۳۳، مالرو از ژانر رمان روی برگردانده بود تا خود را وقف نوشتههایش در مورد هنر کند. کامو نیز که موفقیت ادبی را با رمان «طاعون» تجربه کرده بود، با اشتیاق تمام، هم و غم خود را در راه تئاتر نهاد، راهی که در نظر آندره مالرو غریب مینمود.
۳۶ نامه، و ملاقاتهایی که تعداد آنها در هیچ آرشیوی ثبت نشده است.
کلمات رد و بدل شده میان آن دو، رفته رفته از تحسینهای بافاصله اولیه فراتر رفتند و نوعی دوستی و صمیمت مبتی بر تفکر را بنیان نهادند. سوفی دوده گردآورنده نامههای دو نویسنده و متخصص آثار مالرو و کامو میگوید: «روند نامهها نشان میدهد که دو انسان از یک دوستی آمیخته به احترام و تحسین به وفاداریای مبتنی بر اعتماد رسیدند.»
برخلاف نامههایی که که کامو به لویی گیوو یا رنه شار فرستاده، در نامههایش به مالرو هیچ اشارهای به مسائل خصوصی وجود ندارد؛ آنها از روی احترام همدیگر را شما خطاب میکنند. با این حال، لحن گفتگویشان در نامهها همیشه صمیمانه است.
این فاصله و شکاف میان دو نویسنده از نظر دوده احتمالا ناشی از چرخش مالرو به سمت گلیسم و رویکرد متفاوت آنها به مسأله استعمارزدایی است.
باری، حیلی زود کامو خود نویسنده مشهور و بزرگی شد و از استاد روزهای جوانیاش پیشی گرفت، بی آن که البته او را انکار یا فراموش کند.
وقتی در رقابت با استاد برای جایزه نوبل ادبیات ۱۹۵۷، کامو نام خود را به عنوان برنده شنید، از تعجب فریاد زد: «این مالروست که باید جایزه را میگرفت!»
بدیهی است مارلو به عنوان وزیر دوگل به دلایل سیاسی نمیتوانست جایزه را بگیرد، اما بهراستی سزاوار جایزه بود؛ شاید نه همه جایزه، اما قطعاً بخشی از آن– و آن هم به خاطر تأثیر انکارنشدنیاش بر سرنوشت ادبی کامو.
نظرها
نظری وجود ندارد.