● دیدگاه
در ستایش لایههای پیاز: «اژدها وارد میشود» و «ابد و یک روز»
مهدی موسوی - این دو فیلم نیز مانند «اجارهنشینها»ی مهرجویی و «جدایی نادر از سیمین» فرهادی از یک وجه نمادین برخوردارند که نمایانگر وضعیت سیاسی ایران است.
هیچوقت ذوقزدگیام، در دههی ۱۳۶۰، با دیدن «اجارهنشینها» (داریوش مهرجویی) و «مادر» (علی حاتمی) و... را فراموش نمیکنم. سینمایی که در لایهی سطحی خودش، روایتی اجتماعی دارد که بر پایهی روانشناسی و جامعهشناسی روابط انسانی ایجاد شده است. اما در لایهی بعدی با وجهی نمادین، وانمودی از وضعیت سیاسی کشور است و بیانکنندهی نظرات فیلمساز-مؤلف پیرامون ساختار سیاسی آن روزهای ایران.
در «مادر»، همهی خانواده که هر کدام نماد طبقهای اجتماعیاند با هم درگیر هستند. اما چیزی که همه از آن به عنوان واقعیتی اجتنابناپذیر مطمئناند مرگ قریبالوقوع مادر (ایران) است. اما مشکل، تنها مرگ مادر نیست (که همه با آن کنار آمدهاند). مشکل اساسی درگیری جلالالدین (روشنفکر) با محمدابراهیم (تودهی عام) است که تنها با ورود برادری که از خارج آمده (جمال) و در واقع عنصر بیگانه، حل میشود.
در «اجارهنشینها» به جای مادر، ما با یک آپارتمان رو به ویرانی (ایران) روبرو هستیم. از بالاترین طبقه که آقای سعدی (روشنفکر) در آن زندگی میکند تا پایینترین طبقه که عباسآقا (تودهی عام). مالک واقعی خانه مرده است و معلوم نیست الان صاحب واقعیاش کیست. اما چیزی که تیشه بر ریشهی آپارتمان میزند نه حماقتها و سنگاندازیهای عباسآقا، که گلکاری و فضای سبز آقای سعدی است. تلاش افراد ساختمان برای ساختن دوباره و تعمیر آن بیهوده است و صحنهی ویرانی آپارتمان یکی از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم است.
مهمترین نکتهی این دو فیلم آن است که اگر وجه نمادین سیاسی را از اثر بگیریم باز هم با دو فیلم خوب و تأثیرگذار روبرو هستیم. روانشناسی روابط انسانی، دیالوگها، گرهافکنیها، بازیهای تأثیرگذار، سکانسهای حسی قوی، قاببندیها و... این جنس از سینما را فارغ از ارجاعات برونمتنیاش، به آثاری موفق و ماندگار بدل میکند.
سالها بعد، «جدایی نادر از سیمین» هم برای من چنین فیلمی بود. اثری حاصل اتفاقات سال ۸۸ ایران، که به جای شعار دادن، با ایجاد لایهای روایی و اجتماعی برای مخاطبی که نمادهای آن را درک نکرده نیز زیبا و تأثیرگذار بود. در واقع اصغر فرهادی به جای توصیف زخم و گریه و زاری برای آن، روایتی از اثرِ به جا مانده از زخم ارائه میدهد که به مراتب عمیقتر و موفقتر است. فیلم از بعد اتفاقات سال ۸۸ آغاز میشود و دو راه پیش رو برای دو روشنفکر: ترک وطن (پدر آلزایمری) یا ماندن و کمک به او. پدری که نجاتیافتنی نیست و حتی محبتها و فداکاریهای روشنفکر را درک نمیکند. اما نادر، ماندن و پرستاری از او را وظیفهی خود میداند. روشنفکر ایدهآلگرایی که سعی میکند با آموزش نسل آینده (دخترش) اوضاع را تغییر دهد. فیلم بر پایهی دروغ شکل میگیرد (که در آن زمان کلمهای کلیدی برای نقد رئیسجمهور و دولت بود) اما همهی شخصیتها و آدمهای فیلم، با تمام آرمانها و تفاوتهایشان، در بزنگاهها برای حفظ منافعشان دروغ میگویند. از راضیه و حجت (قشر کارگر و عام) تا نادر (روشنفکر منتقد و ایدهآلگرا)... در انتهای فیلم، این نسل آینده است که در انتخاب بین بد و بد مردد است و هر انتخابی که بکند خانواده از دست رفته است. مهمترین نکتهی فیلم، باز هم در آنجاست که برای خیل مخاطبانی که این ارجاعات را درک نکردهاند لایهی نخستین فیلم به همان اندازه لذتبخش و کامل است.
اژدها وارد میشود
«اژدها وارد میشود» (مانی حقیقی) و «ابد و یک روز» (سعید روستایی) دو فیلم موفق دیگر در عرصه سینمای اجتماعی ایراناند.
«اژدها وارد میشود» ظاهری رئال جادویی دارد. استفاده از فرهنگهای بومی و اسطورهها این تصور را تقویت میکند. اما تلفیق ژانرها و بسیاری نکات دیگر، فیلم را بیشتر به سمت سینمای پستمدرن میبرد. بسیاری از دوستانم فیلم را روایت ایرانیزهی سینمای کارآگاهی دانسته بودند و از فضاهای سوررئال کار و سکانسهای عاطفی پایانی و موسیقی و قاببندیهای زیبای اثر تعریف کرده بودند. اما فیلم برای من در فضایی دیگر اتفاق میافتد.
یک انقلابی نفوذی در ساواک (مبارز)، یک زمینشناس برگشته از خارج (دانشمند) و یک صدابردار سینما (هنرمند و روشنفکر) دست به دست هم میدهند تا راز زمینلرزهی بعد از خاک کردن یک مبارز تبعیدی مارکسیست را دریابند. راز زمینلرزه، وجود یک اژدها (در معانی گستردهای نظیر حقیقت و مبارزه علیه ظلم) است که با وارد شدن هر جسدی به خاک، بیدار میشود. هرچند زمینلرزهاش از قبرستانش فراتر نمیرود. فیلم تأکید دارد که بازگو کنندهی یک ماجرای تاریخی واقعی است و اژدها وجود دارد. به جز شخصیتهای داستان، تنها دو گروه به وجود آن ایمان دارند و از آن به شکلی مستندوار حرف میزنند: اصلاحطلبان (مخالفان سیاسی فعال در داخل ایران) و مانی حقیقی و تیمش (روشنفکران). هیچکدام از مردم، به خاطر ترس، حاضر به کمک به آن سه نفر نیستند. تنها گروهی هندی (خارجیها) به یاری آنها میشتابند. اتفاقاً بخشی از تودهی مردم، مثل صیاد کوسه، با فرهنگهای غلطشان در مقابل این سه نفر میایستند و از حکومت حمایت میکنند (لمپنیسم) و تنها از میان مردم عادی، دو مادر هستند که به این سه نفر کمک میکنند (تودهی همراه شده با روشنفکر). حلیمه با سکس و یکی شدنش با روشنفکر به قتل رسیده و زاییدن والیه (نسل آینده)، و مادرش با سپردن والیه به روشنفکری دیگر. جالب آنکه در پایان فیلم هم، کسی که راز اژدها را آشکار میکند همان والیه است که حالا به زنی کامل تبدیل شده است.
پایانبندی فیلم، دردناکترین وجه نمادین اثر است. مبارز کشته میشود، دانشمند فرار میکند و روشنفکر میماند و میجنگد و غصه میخورد اما او هم در دههی شصت به همراه فرزند والیه (ادامهی نسل حاصل از یکی شدن روشنفکر و توده) میمیرد. مونولوگ صدابردار راجع به اژدهایی که حالا در تهران قایم شده، اما زخمی و بیرمق، از تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم است. اژدهایی که روشنفکر جامعه آرزو میکند که کاش میشد با گلولهای راحتش کرد. او رازش را با شعر «کتیبه»ی «اخوان» به نسل بعد منتقل میکند. شعری در وصف ناامیدی از تغییر و رسیدن به پوچی بیانتها. اما هنوز مانی حقیقی و تیمش (روشنفکر) و حجاریان و زیباکلام و... (بخشی از جامعهی سیاسی) به اژدها و داستانش ایمان دارند و راز آن را کشف و به نسل بعد منتقل میکنند.
حالا باید به ابتدای فیلم برگردیم. صحنهی ظاهر شدن «اژدها وارد میشود» با آن موسیقی حماسی در تیتراژ. نام فیلمی از «رابرت کلوز» با حضور قهرمانی به نام «بروس لی»! که در انتها به یاری قهرمان فیلم، خوبی بر بدی چیره میشود. حالا در فیلم مانی حقیقی با مرگ قهرمانها و پیروزی بدی و اختناق بر خوبی و آگاهی، نام فیلم وضعیتی هجوگونه پیدا میکند. هجوی بر دنیای شکست قهرمانها و افول آرمانها.
ابد و یک روز
«ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی با ساختار روایی و روانشناختی قوی که ظاهراً به مشکلات اجتماعی مثل فقر، اعتیاد و... میپردازد و بازیهای خوب در کنار سکانسهای حسی تاثیرگذار و فیلمنامهای قوی باعث استقبال همزمان منتقدان و مردم شده است. اما این همهی ماجرا نیست. فیلم در لایههای نمادین خودش به شدت یادآور «مادر» و «اجارهنشینها» است. هرچند بدون ارجاعات سیاسی، باز هم یک فیلم موفق است.
خانوادهای بدون پدر (یادآور همین وضعیت در «مادر» و مردن صاحب آپارتمان در «اجارهنشینها») محل دعواها و بحثهای بیپایان است. سمیه دختر کوچکتر خانواده، مسئول آشتی دادن همه و سر پا ایستادن خانه است (تلاشگر اجتماعی و تا اندازهای روشنفکر). برادرها هر روز به دعوا و درگیری مشغولند و خانواده را دچار تشنج و ناآرامی میکنند (قشرهای مختلف تودهی جامعه و شاید حتی نماد احزاب سیاسی). لیلا، منتقد وضعیت حاضر و رؤیاپرور است اما رسماً جز آزار و نقد خواهر تلاشگر و غر زدن کاری نمیکند. مادر به فکر خانواده است اما کمکهایش ناآگاهانه و مخرب است و تنها آرزوی مرگ و رهایی را دارد. دو خواهر بزرگتر، خانواده را به امید خوشبختی ترک کردهاند اما تنها ادای خوشبختی را درمیآورند و میراثدار جهل و بدبختی در خانهای دیگر هستند (اشارهای تلویحی به وضعیت ایرانیان پس از مهاجرت). و برادر کوچکتر (نسل آینده) فرد باهوشی است که تنها امید سمیه در خانه، او و آیندهی اوست. او که با وجود نبوغ و سالم بودنش، به طور پیوسته مورد سوءاستفادهی برادران قرار میگیرد. حتی در مدرسه نیز به خاطر دانشآموز تنبلی که دیر آمده، محکوم به نشستن سر کلاس، بعد از امتحان است و به جرم تقلب همهی دانشآموزان از او، این اوست که مورد بازخواست و تهدید معلم قرار میگیرد.
سمیه خانواده را به ازدواج و خروج خود از ایران تهدید میکند. رفتن برای او راهی به سوی خوشبختی نیست بلکه او این تهدید را ابزاری برای به خود آمدن خانواده (جامعه) میداند. اما به مرور آنقدر از آنها دلسرد میشود که رفتنش (در نتیجهی ناامیدی از اصلاح) شکل واقعی به خود میگیرد. فیلم بر اساس همان ایدهی دروغ همگانی «جدایی نادر از سیمین» شکل میگیرد. از روشنفکر تا تودههای مختلف اجتماعی همه با توجیهات خودشان به دروغ گفتن مشغول هستند. و برادر بزرگتر که نزدیکترین فرد تودهی جامعه (یا شاید احزاب سیاسی) به سمیه (روشنفکر) است دقیقاً همان کسی است که او را برای پیشرفت خودش میفروشد. در انتها سمیه خود را در ماشینی به مقصد خارج از کشور میبیند که حتی با زبان سرنشینان آن بیگانه است. از آن طرف، برادر کوچکترش را در آرایشگاه میبیند که روی قول او مبنی بر ماندن در ایران (در ازای رفتن به مدرسهی تیزهوشان) حساب باز کرده است. سمیه تصمیم میگیرد به قیمت قربانی شدن و تحمل ادامهی زجر، بماند اما این زنجیرهی دروغ همگانی را پاره کند. زیرا اگر باور برادر کوچکتر (نسل آینده) به روشنفکر جامعه نیز از میان برود آخرین دریچهی امید هم بسته خواهد شد.
البته نباید فراموش کرد که خانواده با تمام اختلافات، در مقابل هر دشمن بیرونی، متحد و یکدست هستند و از هم حمایت میکنند. چه این دشمن، مامور مبارزه با مواد مخدر باشد چه کسی که خواهرزادهی لمپنشان را کتک زده است (که بعداً در سکانسی هجوآلود میفهمیم اصلاً دشمنی در کار نبوده و خواهرزاده خودزنی کرده و کل آن غیرت و تعصب، جنبهی هجوآمیز به خود میگیرد). خانوادهای در تلاش برای مدرنیزاسیون که تنها در سطح اتفاق میافتد. تصاویری از توالتفرنگی معیوب و هواکش کوچک و ناکارآمد بخشی از وانمود وضعیت کشورهای جهان سوم در حال تجربهی مدرنیزاسیون وارداتی است. همین وضعیت را در اقتصاد خانواده نیز میبینیم. سوپری کوچکی (اقتصاد داخلی) که رونقی ندارد و گاهی این برادر دخلش را میدزدد و گاهی آن برادر با تلاش برای زرنگبازی، مشتریانش را از دست میدهد. و بعد از آن فلافلی (اقتصاد مبتنی بر سرمایهگذاری خارجی) که با کمترین باج ندادن و ایستادن در مقابل سرمایهگذار، شبانه نابود خواهد شد.
و در انتهای فیلم، برادر معتاد و ناهنجار به جرم فروش مواد و اعتیاد از خانواده طرد نمیشود. بلکه جرم واقعی او افشای حقیقت و ایستادن در مقابل بخش دیگری از توده (یا در معنایی دیگر نظام قدرت) برای فروخته نشدن خواهر است. جرمی که در خانوادهای که بر اساس دروغ و پنهانکاری شکل گرفته هرگز قابل بخشش نیست! و سمیّه وارد خانهای میشود که تا ابد و یک روز به زندگی و شکنجه شدن در آن محکوم است. زندانی خودخواسته برای نجات نسل آینده.
سینمای ما در سالهای اخیر به همین دو، سه فیلم محدود نمیشود. ما در ژانرهای مختلف، آنقدر فیلم خوب و عالی داشتهایم که تنها اسم بردن از آنها مقالهای جداگانه طلب میکند. اما شاید همزمانی دیدن این دو فیلم و سلیقهی هنری من، بهانهای شد برای نوشتن این سطرهای شتابزده در بررسی لایههای نمادین این فیلمها و شباهتهای ناگزیرشان. و پیشنهاد اینکه در مقابل سینمای اروپا و آسیای شرقی و... مرعوب نشویم. سینمای ما با تمام فشارها و آزارها و کمبودها در سطح جهانی حرفهای زیادی برای گفتن داشته و خواهد داشت. حرفهایی حتی فراتر از جوایز جشنوارههای بینالمللی.
نظرها
سایه مرادی
نویسنده عزیز .هر اثر هنری در تفسیر مخاطب اثر از نو بازآفرینی می شود. این درست . تفسیر اثر هنری ازاد است و تفسیر حق مخاطب است . این هم درست . اما در تفسیر اثر هنری شرط مهمی هست و ان این که تفسیر باید با اثر تناسب داشته و از عناصر موجود در اثر استخراج شده باشد ... تفسیر شما از فیلم ازدها وارد می شود ربط و تناسبی با این فیلم ندارد. . . ان چه شما نوشته اید حرف های خوبی است اما تناسب و ربط حرف های خودتان را با فیلم نشان نداده اید . شما داستان فیلم ها را روایت می کنید و شخصیت های فیلم ها را به دلخواه خودتان تفسیر . بدون ان که نشان دهید این شخصیت ها در فیلم چنین اند که شما نوشته اید. روایت داستان فیلم هم را هم به دلخواه خودتان بر می سازید . برخی روایت ها غلط است و... و مهم تر و بعد از داستانی که خودتان ساخته ای تفسیر می نویسید . فیلم داستان نیست . بیان سینمائی داستان است و.. خلاصه حرف های شما خوب است اما ربطی به قلم ازدها وارذ می ندارد . این فیلم بیش تر اداهای سردرگم و تفننی کارگردانی است که از رانت های خود بهره می برد و خلاقیتی ندارد . حرف های شما را هم نزده . اگر زده باید از فیلم استخراج کنید نه از تیپ سازی دلخواده خودتان . این حرف های خوب را باید بتوان از فیلم استخراج کرد نه از روایت داستان فیلم ان هم داستان غلط . آزدها وارد می شود در سطح فیلم های اجاره نشین ها و مادر نیست.و ...
عادل نریمانی
"اژدها وارد می شود" اونقدر حرف برای زدن داره که دیدنش چندباره و چندباره لذت بخشه. یکی از مهم ترین عنصر های بیرون متنی فیلم "ملکوت" بهرام صادقی ه. و همون تئوری دو تایی بودن شخصیت ها در ملکوت ، وجهه درونی و بیرونی ، که در فیلم هم رعایت شده...شخصیت منفی دلسوز نمای داستان با اون گریم دلچسبش ، زن های سرکوب شده که یک اسلحه با طغیان فاصله دارن ، شترهایی که هربار ظاهر میشن به یک زن طغیانگر می رسیم ؟ یه عبور از تابوها و زمینی که مرگ بیگانه ها براش بی معنیه ولی خون مردمش که می ریزه می لرزه به خودش ، و اژدهای پیری که دیگه حرف نمی زنه ، شکنجش دادن ، دیگه کسی باورش نمیشه این اژدها چه زمین لرزه ای به پا می کرد. چقدر حرف برای گفتن داره این فیلم. مرسی از مقاله دوس داشتنی تون آقای موسوی.
گلنار
چه نقد و تفسیر دقیق و ربزبینانه ای
مسعود خورشیدی
نسل های آینده به داشتن شما افتخار می کند نقد فیلم شما عالی بود از نگاه شما لذت میبرم و ممنونم که اجازه نگرش از این دریچه رو به من داد ید رو به ما دادید
دیابلو
دیدن اژدها وارد می شود فقط هدر دادن وقت و هزینه بود.فیلمی بی مفهوم و سر تا سر ادا که همین اداها هم هیچ وقت معنی پیدا نکرد.استخراج این همه مفهوم و معنی و پیام از فیلم ضعیفی مثل این قوه تخیلی خوبی رو می طلبه
جودی
حالا که این تحلیل جامع و ریزبینانه رو خوندم ، باید دوباره فیلم ها رو این بار با دقت بیشتر و با توجه به نگاه ارزشمند شما ببینم . ممنون دکتر موسوی استاد گرانقدرم .
الکترونیکی
می گویند سینما، مصالحه بین هنر و تجارت است. سینما هنر رپخرج و گروهی است. البته نقش فیلم نامه نوی سو کارگردان و بازیگر بیشتر است و بعد فیلم بردار و صدا و طراحی صحنه و غیره. سینما همه ژانرها ارزشمند و لازم است. سینمای موسم به فارسی و آبگوشتی و یا عامه پسند هم لازم است. همان قد رکه سنمیا جدی لازم است، سینمای کمدی. سینمای سرگرمی و سینمای کم محتوا و حتی بی محتوا. سینمایی فقط به فکر سرگرمی است. بعضی وقت ها ما نیاز درامی سرمان گرم کنیم بدون اینکه کسی ما را نصیحت کند یا درگیری فکری بدهد. بعضی وقت ها ما نیاز درایم صرفا زیبایی و نشاط و خنده را تجربه کنیم بدون شنیدن درس های تکراری اخلاقی و فلسفی. من نیاز درایم بعضی وقت ها بمباران نشود مغزمان از چیزهای عقلانی و اخلاقی و صراااحت بگویم نیازمندیم مغزمان استراحت کند گاهی!
رها
نقدتون بسيار عالي و تاثير گذار بود استاد گرانقدر، تمنا دارم مارو از نقد و نظرتون در مورد فيلم پر افتخار فروشنده هم بهره مند کنید. پایدار و مانا باشید.
الزامی
متاسفانه روح و جو سانسور و خودسانسوری در ایران به قدری استیلا دارد که همین کامنت بعدی ام به احتمال زیادمنتشر نخواهند کرد! سانسور در ایران، جدا از خودسانسوری ناشی از ترس، و وقانن رسمی و یا نانوشته سانسور، از معضل دیگری به نام بدسلیقگی و عقده بازی ماموران سانسور (ممیزین!) رنج می برد. کسانی که مثل آب خوردن محتوا افراد دیگر که حتی اندکی زاویه دارد با نظ رانها را سانسور می کنند. من حتی می توانم بگویم بخش یاز سانسورها صرفا از روی عقده شخصی یا کینه قومی و تعصب اعتقادی است و ربطی به قانون و حکومت و ایدئولوژی حاکم ندارد! ! این در سایت های اینترنتی داخلی بسیار است و البته در سایت های فارسی زبان خارج بسیار کم و انگشت شمار و اشتثناء
الزامی
یکی از انتقادهای من، بی توجهی به تولید فیلم و سریال های صرفا سرگرمی کننده است. من برای اینکه منظورم بهتر بیان کنم، اصطلاح "سرگرم کننده سبز" بکار می برم. منظور از سبز، یعنی این گونه فیلم و سریال، خالی از آلودگی ها اخلاقی و ناهنجاری مثل پورنوگرافی و خلافکاری و قتل و جنایت و خشونت و حتی صحنه های عریان سکس. و هچنی خالی از آلودگی های پزهای نصیحت گونه روشنفکری وفلسفی اعصاب خورد کن و حتی بدون سعی در درس دادن و اطلاعات و آگاهی دادن! فیلم و سریالی های سرگرم گننده سبز که حتی از عشق های تکرارای و یا اخر داستان تلخ و نا امیدی. اینها را نباشد. فیلم وس ریالی باشد تهش خوش و امیدوارکننده باشد و انسان را با خاطره خوش به جامعه یا بستر خواب برود و اعصابش آرامش پیدا کند! من خیلی وقت ها دلم می خواهد واقعا یک فیلم و سریال صرفا سرگرم کننده این چنینی ببینم، تا باری چند ساعتی شدهف از رنج و عشق و مشقت تکراری و تمان دشنی در زندگی ذهنم راحت شود و فراموش کنم. متاسفانه من مدت ها ست متوجه شدم، سینما و تلویزیون توان کمی در تولید چنین فیلم و سریال هایی دارد. تولیدات به بن بست خودره در خلق داستان های سرگرم کننده سبز! اصرار بر تم های خشونت و سکس و عاشقانه یا کلیشه هیا تکررای دیگر چون سیاست و فلسفه و تاریخی که پر از دروغ و جعل است و مایه تفرقه و نفرت افکنی و جهل بشریتا می شوند! نشان از کم مایگی نوسیندگان و کارگردان ها است. هر چند خیلی دوست دارم کارهایی با محتوای تم صلح بیشتر تم ضد جنگ باشد/ دقت کنید تم صلح با تم ضد جنگ تفاوتی دارند هر چند در یک راستا و هدف هستند. ما نیاز داریم تم صلح و آموختن جگونه به تصح و مصالحه و همزیستی برسیم و بهنرین راه مقابله با جنگ، آموزش صلح است. هر چند بازار نقش اصلی دارد. ولی مردم و رسانه ها باید آنها تشویق کنند به ساخت در صد بالایی (مثلا 30%) به محصولات صرفا سرگرم کننده سبز گفته شده.
---
فیلم "Russian Ark 2002" نمونه نسبتا خوب و زیبا و لذت بخش از یک فیلم سرگرم کننده است. هر چند هنوز به آن سرگرم کنندگی سبز مورد نظر فاصله دارد. این فیلم - با یک نمای بلند 96 دقیقه ای- مملو از جاه و جلال اشرافیت و آکنده تصاویر متحرک فضاها و اشیاء و پوشاک و ابزارهای متنوع و رنگارنگ تاریخی است. رقص و موسیقی زیبا و دل پذیر. از این دست فیلم بایست بیشتر ساخته شود. البته فیلم های رازن تر و با داستان وروابت جذاب. لازم نیست فیلم سرگرم کننده زیبا و جذاب، پیام اخلاقی خاصی داشته باشد. شعار بدهد و مرد نصیحت کند. اکنون بیش اندازه سینما و تلویزوین پرشده از ژانرهای خشونت بار و عاشقانه و سکسی! تنوع ژانر باید باشد. فیلم های ترسناک یا تراژیک هم باید باشند. اما بنظرم اکثر فیلم ها باید لذت بخش و با پایان خوش داشته باشند.
رضا سامی
این متن سه تا اشتباه بزرگ داره: 1- نوع نسل بندی کارگردان های مطرح شده ( با چه ملاکی فرهادی را با مهرجویی هم نسل قرار دادید!؟ ) 2- مقایسۀ فیلم هایی کاملاً متفاوت 3- از همه مهمتر، عدمِ توجه به مغیارهای سینمایی برای تفسیر فیلم ها. بعید می دانم حتی خودِ مانی حقیقی هم به چنین برداشتی از آن مسخره بازی خودش رسیده باشد. فیلم را صرفاً با سمبول های سیاسی و اجتماعی سنجیدن، دقیقاً همانند نگرشی ست که جمهوری اسلامی به همۀ شئون زندگی دارد.
باقر حسینی
نقد جالبی نبود و مقایسه هم مقایسه جالبی نبود فیلم ابد و یک روز فیلمی بود که با تاثیر بر روی احساسات مردم احساسی ایران تونست یه عالمه جایزه بگیرد داستان فیلم بر اساس خواستگاری یک افغانی متمول(نماد مردم افغانی که در ایران توانسته اند سرمایه جمع کنند و به گونه ای دلیل بدبختی همین خانواده سمیه) از یک دختر ایرانی زجر کشیده (نماد تمام ایرانی هایی که زجر میکشند و تلاش میکنند ولی به جایی نمیرسند) است . که شخص افغانی مورد نظر در حال دزدیدن اخرین راه نجات است. که خواهر های بزرگتر قشر خارج رفته خروج دختر را تایید میکند ولی برادر معتاد قبول نمیکند و همان حرفهایی که زدید .. . اگر بخواهیم درباره فیلمنامه اثر حرف بزنیم که خوب این خانواده افغانی کاملا یک چیز اضافی هست که به کار چسبیده شده و وظیفه اصلیش احساساتی کردن مردم نژاد پرست ایران هست اگر ازون دید شما به قضیه نگاه کنیم که خوب نمونه های خوب تر فیلم رو شما گفتید و سعید روستایی کار بقیه رو ناشیانه تکرار کرده فقط اون تاثیر گذاری اخر کار وبرگشتن سمیه که از چنگال افغانی ها فرار میکند و میخواهد ایران را آباد کند روی همه حتی شما تاثیر گذاشته همین
سارا امیری
نقد بسیار زیبایی بود به این فیلمها قیاس بسیار مناسب به شما افتخار میکنم دکتر
امین
"اژدها وارد میشود " بازیگری و گریم خوبی داشت، اما با داستان مزخرف و بی سر و ته ش، فقط وقت تلف کردن بود. یه آش شله قلمکار، پر از چیزهای عجیب غریب (بادکنکها و دوربین عکاسی، داستان از یاد رفته ته کمد، زبا آلمانی،.... کارگردان خواسته بود معجونی درست کنه که هرکسی بتونه تفسیر دلخواهش رو ازش داشته باشه.
آرمین
در رابطه با هر سه فیلم، رویکردی که اقای موسوی نسبت به فیلم ها داشتند تا حدی ایده آلیستی و خوش بینانه بود. اقای موسوی با گنجاندن نماد های گوناگون یک تنه سعی بر اثبات وجود ارجاعات سیاسی در فیلم دارند. با نماد بازی و استعاره گرایی از هر اثری حتی آثار مبتذل (من سالوادور نیستم و 50 کیلو آلبالو و ... ) هم میتوان محتوا و مفهوم بیرون کشید که حرفه ای نیست. به نظر من برای نقد یک اثر باید دقت زیادی هم به حواشی و عوامل فیلم داشت. برای مثال ... شخصیتی است نون به نرخ خور و بی هنر که تنها برای گیشه فیلم تولید میکند. پس از همچین شخصی نباید انتظار آثار اعتراضی و انتقادی نسبت به سیستم داشت. در آخر امیدوارم موفق باشید