خاک ایران در چنبره خوانش سانتیمانتالیستی
ناصر کرمی- آیا باید سخت نگران تاراج خاک ایران از طریق صادرات آن به کشورهای عربی باشیم؟ در مقایسه با مسئله اصلی خاک ایران، یعنی فرسایش، هر حجم خاک صادراتی ناچیز به نظر میرسد.
ماجرای صادرات خاک ایران به کشورهای عربی در هفتههای اخیر احتمالاً داغترین و پر بازتابترین خبر در حوزه محیط زیست بوده است. بیشتر رسانهها اخبار مرتبط را بازتاب دادند و هم در شبکههای اجتماعی طرفداران محیط زیست و حتی عامه مردم توجهی گسترده به این اخبار داشتند.
احتمالاً حجم وادریغاهایی که در این چند روز درباره تاراج خاک وطن خواندهایم قابل مقایسه است با حجم مطالبی که روزنامههای فرانسه در گرماگرم شکست نورماندی نوشته بودند. اخبار خاک عمدتاً بر پایه مصاحبهای از معصومه ابتکار رئیس سازمان محیط زیست بوده که صادرات خاک جزیره هرمز را نگران کننده توصیف کرده و در این باره هشدار داده بود.
اما واقعاً اصل ماجرا چیست و آیا همگان باید سخت نگران تاراج خاک ایران از طریق صادرات آن به کشورهای عربی باشند؟ ابتدا باید به آنچه که جانمایه این اخبار را تشکیل میداده توجه کرد. یعنی همین ماجرای صادرات خاک جزیره هرمز.
واقعیت این است که خوردن و فروختن خاک سرخ این جزیره خبر تازهای نیست و ریشه در تاریخ دارد. مردم محلی از مخلوط این خاک با ماهی و نان غذایی به نام ساروغ درست میکنند و از سوی دیگر این خاک "در صنایع آرایشی، رنگسازی، موزائیک، کاشی سازی کاربرد دارد". پس دستکم درباره آنچه که به جزیره هرمز مربوط میشود به واقع ما داریم درباره یک ماده معدنی حرف میزنیم و نه لزوماً خاک به معنای عرفی آن.
قطعاً صادرات این ماده باید تابع معیارهای مرتبط زیستمحیطی باشد. اگر چنان معیارهایی لحاظ شده باشد نمیتوان گفت صادرات این خاک کار نادرستی است. به واقع بین صادرات خاک سرخ جزیره هرمز با صادرات دیگر مواد معدنی، از سنگ آهن و مس گرفته تا نفت و گاز چندان تفاوتی نیست.
مهم این است که آیا ارزیابی زیستمحیطی لازم برای صادرات اینگونه مواد انجام شده است یا نه؟ در هیچ کدام از اخبار منتشر شده اشارهای به سوابق زیستمحیطی در بررسیهای مرتبط نشده است. اما به عنوان یک ماده معدنی حجم صادرات اعلام شده چندان مهیب و عجیب به نظر نمیرسد. در همان خبر رئیس هیأت مدیره کارخانه پودر خاک سرخ هرمز گفته است که «تنها صادرات این سالها ارسال ۲۰ تن خاک به پاکستان و یک شناور ۵۰۰ تنی به کویت بوده است». مقایسه شود با حجم هر کدام از دیگر مواد معدنی صادراتی ایران.
اما ممکن است گفته شود صادرات خاک منحصر به خاک سرخ هرمز نیست و به هر حال همین حجم صادرات هم می تواند آثار زیستمحیطی داشته باشد. حرف پُر بیراهی نیست. اما در مقایسه با مسئله اصلی خاک ایران، یعنی فرسایش، هر حجم خاک صادراتی ناچیز به نظر میرسد.
در حال حاضر منابع رسمی میزان فرسایش خاک در ایران را سالانه دو میلیارد تن اعلام میکنند. این یعنی سه برابر متوسط جهانی که ایران را در رده نخست کشورهای رودررو با فرسایش خاک قرار میدهد.
دو میلیارد تُن تقریباً برابر است با حجم کامل تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، از کف دریا تا مرتفعترین نقاط این سه جزیره. البته که ما حاضریم سر به سر، تن به تن کشته شویم برای هر سانتیمتر مربع از خاک مقدس این سه جزیره. اما ظاهراً فقط همین سه جزیره. بقیه خاک کشور که به واسطه فرسودگی از دست میرود مشمول شور میهندوستی ما نمیشود. یعنی به واقع میهندوستی ما یک جور اپلیکیشن کامپیوتری است که مقولات زیستمحیطی را هنوز به آن نیفزودهاند.
گفتنی است که آمارهای بدبینانهای هم وجود دارد که بعضاً میزان واقعی فرسایش خاک در ایران را حتی هفت میلیارد تن در سال اعلام میکند. قطعاً حجم خاکی که با لنج و کامیون حمل میشود اصلاً قابل مقایسه با این رقم نیست. به نظر میرسد "صادرات خاک ایران به کشورهای عربی" بیشتر بار رمانتیک و ناسیونالیستی دارد تا اثر اکولوژیک.
سالهاست که ایران سالانه چند هزار تن سنگ صادر میکند. اما کمتر کسی برای حفظ سنگهای وطن شعر سروده و بیشتر اشعار حماسی بر ضرورت پاسداشت خاک وطن تأکید دارند. در حالی که خاک همان سنگ است که به تدریج فرسوده شده است. شاید باید شاعرانی پیدا کرد که برای سنگهای وطن هم شعر بگویند.
پیشتر گفته شد که مقام مرتبط حجم یکی از دو محموله صادراتی را بیست تن اعلام کرده است. آیا این عدد برای خاک خیلی قابل توجه است؟ آن را با فرار مغزها مقایسه میکنیم: گفته شده میزان سالانه مهاجرت افراد تحصیلکرده از ایران سالانه بین ۱۵۰ هزار تا ۱۸۰ هزار نفر است. اگر حد پایین یعنی همان ۱۵۰ هزار نفر را مبنا قرار داده و متوسط وزن افراد را نیز هفتاد کیلو در نظر بگیریم، متوجه میشویم که ما سالانه ده و نیم تن صادرات مغزها داریم، یعنی معادل نیمی از همان محموله مهم صادرات خاک. البته که این مقایسه انسانی نیست. چون ما فقط وزن گوشت و استخوان تحصیلکردگان را ملاک قرار دادهایم در مقایسه با موضوع صادرات خاک. اما به هر حال شاید همین مقایسه نشان دهد که در انتشار اخبار زیستمحیطی در ایران چقدر سانتیمانتالیسم و احساساتگرایی بر منطق اکولوژیک غلبه دارد.
میتوان چنین تصور کرد که پیشرانه سبزگرایی در ایران (سبزگرایی به معنای طرفداری از محیط زیست و نه جریان سیاسی موسوم به سبز) علاقمندی به حیوانات خانگی است و نه محیط زیستگرایی به معنای عرفی آن در جهان. کلاً در ایران هر کس یک حیوان خانگی دارد خود را فعال محیط زیست میداند، با این تصور که نگهداری از بخشی از محیط زیست را به عهده گرفته است.
سال گذشته چندین بار طرفداران حفظ حقوق سگهای ولگرد در ایران تظاهرات اعتراضی داشتند که حتی به درگیری با نیروهای امنیتی انجامید. البته که اقدام و اعتراض این گروه از هممیهنان ما بسیار انسانی و ستودنی است. اما ممنوعیت حمل سگ در خیابان یا رفتار غیر انسانی شهرداریها در کشتار سگهای ولگرد بیشتر موضوعاتی اجتماعی و شهری هستند تا زیستمحیطی و اکولوژیک.
در همین ماجرای صادرات خاک هم به نظر میرسد نکات فرامتنی غیر زیستمحیطی خیلی پررنگتر هستند. اگر به جای خاک مثلاً گفته شده بود سنگ و به جای کشورهای عربی گفته شده بود اروپا قطعاً انعکاس خبر بسیار کمتر از حالا بود.
فرض کنید فردا خبری منتشر شود با مضمون عقد قرارداد برای صادرات سالانه دویست هزار تن سنگ از ایران به اروپا. البته که غالباً همه با خوشحالی از عقد چنین قرارداد اشتغالزایی یاد خواهند کرد. به هر رو آنچه که گفته شد ضرورت بررسی موشکافانه موضوع صادرات خاک از ایران را نفی نمیکند. حتماً نهادهای مرتبط، به ویژه سازمان محیط زیست و وزارت کشاورزی باید در این باره گزارش فنی مستدل و دقیق منتشر کنند. باید مشخص شود که اگر صادرات در حجم گسترده و مستمر انجام شده مطابق کدام ارزیابیهای زیست محیطی بوده است. اما همچنان که گفته شد، مسئله اصلی خاک در ایران فرسایش آن است. آنچه که باعث میشود ایران سالی دو میلیمتر فروتر برود. اگر همه لنجهای خلیج فارس در کار انتقال خاک از ایران به ساحل جنوبی این پهناب باشند باز هم بعید است بتوانند سالی دو میلی متر ایران را فروتر ببرند.
محیط زیست ایران از بیماری هایی بسیار بدخیم تر از آنچه که سانتیمانتالیسم مسلط بر رسانه های فارسی زبان بازتاب میدهد رنج میبرد.
نظرها
نمیشوند
مسئله معدن خاک سرخ نیست. هر چند به بهانه اقتصادی، یک جزیر کوچک را تنش را زخمی کردن؟! معدن خاک سرخ در ایران بسیار است ولی چرا از یک جزیر کوچک در منطقه ای حساس؟ منابع خاکی ایران در بخش های جنوبی ان قدرها عمیق نیست و ویرانی این خاک ها خطرناک است. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در دشمنی اشکار هویت ملی ایران هستند متاسفانه با سیاست های نظام ایران.
جبار سودانی
سانتیمانتالیسم الکترونیکی تمامی سرمایه ی ایدولوژیکی اپوزیسیون ایرانی شده است. البته این پدیده ای جهانگیر است و خدا می داند که کلان راهزنان اندیشه و مال این جهان،تا چه اندازه ساده و چابک کالایشان را بر گرده ی این ***سانتی مانتال به خیال خود روشنفکر، به سر منزل مقصد خود می برند.
شاهد
بر مسئله مهمی دست گذاشتید با گسترش شبکه های گوناگون مجازی و تود ه ای شدن اطلاعات سانتیمانتایسم به یکی از مهمترین خصلت های گفتمان های عمومی بدل شده است . اگاهی تمیز دهنده حاصل عمل است که از گفتگوی ازاد بین افراد با افکار متفاوت کسب می شود و در جوامع تو ده ای این اگاهی که حاصل بررسی عمیق موضوع و کسب اطلاعات از منابع گوناگون است از کف رفته است و همین امر به عاملی برای سوء استفاده افراد و گرو ه هایی قدرت شده تا هر از مدتی موضوعی را به اتکا سانتمانتالیسم نهفته در اندیشه و رفتار اجتماعی جمعیت های توده ای باب کنند و مسایل و مشکلات دیکر را از نظرها پنهان سازند .