● دیدگاه
نقدی بر نظر جواد طباطبایی در مورد آموزش زبان ترکی
میثم بادامچی − خلاصه استدلال طباطبایی در مورد آموزش زبان ترکی آذری در ایران از قرار زیر است: "ترکی میتواند آموزش داده شود، به شرط آنکه ضعیف بماند!"
دکتر سید جواد طباطبایی اخیراً مقالهای نوشته است با عنوان "زبان ملی و برنامه آموزش زبانهای محلی"، در شماره شهریور-مهر نشریه ایرانشهر امروز.[1] آن مقاله ابعاد جدیدی از نگاه طباطبایی به مقوله آموزش زبانهای محلی در ایران را آشکار میکند که پیش از این ایشان بیشتر در لفافه و به صورت ضمنی بدانها پرداخته بود و بر این اساس شایسته بررسی موشکافانه است. موضوع این نوشتار نقد مقاله مزبور است.
لحنی که مانع گفتوگوست
طبق معمول با مانع زبان پرکنایه طباطبایی مواجه میشویم. دکتر طباطبایی به داشتن زبانی طعنه آمیز معروف است. در این بخش من فقط به دوسه نمونه از لحن پرکنایه ایشان، که گاه لحن مقاله را از بیطرفی آکادمیکی که مورد انتظار خوانندگان ایشان است کاملاً دور میکند، اشاره میکنم و در بخش بعد به نقد محتوایی نوشتار ایشان میپردازم.
طباطبایی در مقاله برخی از مفاهیمی را که همه میدانیم مورد حساسیت هویتطلبان ترک است به طعنه به کار میگیرد. نمونه اول بازی کردن ایشان با کلمات «ترک» و «تورک» است. میدانیم تورک کلمهای است که در کشورهای ترک زبان همچون ترکیه و جمهوری آذربایجان برای اشاره به هویت ترکی به کار میرود. طباطبایی در جایی مینویسد: «آتاترک، پیش از آنکه به آتا"تورک" تبدیل شود، میدانست که ترکان، برای اینکه بتوانند ملّت شوند، باید زبان و فرهنگ "ملّی" داشته باشند و البته زیرکتر آن بود که نداند که ایرانیان از دیرباز زبان و فرهنگ داشتهاند. از اینرو، آتاترک ناچار بود، برای ایجاد ملّتی نو، "سوابقی دست و پا کند"، یعنی پیوند زبان ترکان را با زبان و فرهنگ ایران قطع کند.» (ص. ۹) (همین عبارت "دست و پاکردن" سابقه در جمله فوق هم طعنهآمیز است. )
برای رد املای «آزربایجان» بجای «آذربایجان» از سوی برخی هویتطلبان هم ایشان مینویسد: «علمای ملّت تورک توضیح دادهاند که «آزربایجان» از سه کلمه در «تورکی باستان» فراهم آمده و به معنای «محل زندگی قوم توانای آز» است. البته، این روایت برای «خلق تورک» در ایران جعل شده و گرنه دولت جمهوری آذربایجان، برای جلب گردشگر از اروپا، با نشان دادن آتشکدهای در باکو، به طور رسمی اسم کشور خود را به Land of fire ترجمه میکند. » (ص. ۱۰، پاورقی) طبیعی است که طباطبایی «علما» را در این عبارت معادل "دانا و دانشمند" بکار نمیبرد، بلکه عکس آنرا قصد دارد. نگارنده این نوشتارخود با املای «آزربایجان» برای «آذربایجان» موافق نیست و آنرا نابجا مییابد. با اینحال کاملاً معتقد است کاربست چنین لحنی، آنهم از سوی روشنفکری که بسیاری پیروان و خوانندگان دارد، فضا را برای گفتوگو در عرصه عمومی تنگ میکند.
نمونه سوم اشاره کنایه آمیز و مکرر ایشان به مجموعه داستانهای دده قورقود است. طباطبایی با اشاره به ابلاغیه وزارت علوم و فناوری در مورد برنامۀ آموزش زبان ترکی آذری در دانشگاههای سه استان ترکنشین و ربط دادن تاحدی غیرموجه آن به شعار بومیسازی مینویسد: «در این دهۀ اخیر که شعار «بومی سازی» علم در این سرزمین خواب از چشم دانشمندانی که بسیاری از آنان حتی زبان ملّی را درست نمیتوانند بنویسند ربوده است، من، به عنوان یکی علاقهمندان به این بحث، پیوسته، چشم به این قطار، «که سیاست میبرد و چه خالی میرفت»، دوخته بودم که راهی کدام «ترکستانی» است و اینک با شگفتی بسیار میشنوم که برابر اطلاعیرسانی وزارت علوم گویا قطار به ایستگاه «دده قورقود» در قزاقستان رسیده است! » (ص. ۵) لحنی از این دست، آنهم در موضوع مهمی چون مسئله رابطه هویت ملی و برنامه آموزش زبانهای محلی، که ما در مورد آن محتاج گفتوگوی همدلانه میان روشنفکران، فعالین سیاسی و مردم عادی هستیم، سدی در برابر گفتوگوست. [2] با این وجود نگارنده میکوشد بدون اعتنا به این زبان استدلالهای اصلی طباطبایی را واکاوی کند.
ترکی میتواند آموزش داده شود، به شرط آنکه ضعیف بماند!
به نظر نگارنده خلاصه استدلال طباطبایی در مورد آموزش زبان ترکی آذری در ایران از قرار زیر است: "ترکی میتواند آموزش داده شود، به شرط آنکه ضعیف بماند! " بگذارید توضیح بدهم.
در نظر طباطبایی زبان در کنار حاملیت دانش و فرهنگ، جنگ افزاری برای قدرت سیاسی نیز هست. این نکته دقیق و درست است. منتهی این پیشفرض که این قدرت باید منحصرا در اختیار زبان ملی (که از نظر ایشان ظاهراً همیشه تنها یک زبان است) قرار بگیرد، لزوما فرضی مسلم و اثبات شده نیست. ایشان مینویسد: «زبان فارسی، مانند همۀ زبانهای ملّی دیگر، افزون بر زبان فرهنگ و دانش، زبان قدرت سیاسی نیز هست. از آغاز دورۀ اسلامی، زبان فارسیِ دری زبانِ دربار، مکان قدرت، بوده است و از زمانی که یعقوب لیث خطاب به شاعر عربیگوی گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟»، از طاهریان و سامانیان تا غلام ترکی مانند محمود غزنوی و سلجوقیان و شاه اسماعیل و. . . زبان فارسی زبان قدرت سیاسی برای حفظ وحدت سرزمینی ایران بوده است. تردیدی نیست که سلطان محمود بیشتر از بسیاری از «تورکهای» کنونی تُرک بود [باز همان زبان طعنه آمیز!]، اما این مایه سیاست میدانست و کیاست داشت که بداند که «زبان مادری» او برای حکومت کفایت نمیکند.» (ص. ۸، تاکید از من)
طباطبایی در ادامه میآورد قصیدههای شاعران جنگافزارهای ایشان نیز هستند و محمود غزنوی هم از این امرآگاهی داشت. در مورد زبان ترکیِ ترکیه هم ایشان مینویسد: «زبان ترکی کنونی در جمهوری ترکیه جنگافزاری بود که بنیانگذار آن آگاهانه به کار گرفت تا از جماعتی که خود را «امت» تعریف میکرد «ملّتی» ایجاد کند.» (ص. ۸) من این مشاهده را در مورد رابطه زبان و قدرت صائب مییابم. مشکل در آنجاست که طباطبایی تاکید دارد قدرت سیاسی زبان در هر دولت ملَی باید منحصرا و منحصراً در اختیار یک زبان قرار گیرد. من در این پیشفرض، که آنرا فرضی قرن نوزدهمی مییابم، تردید دارم. به هر تقدیر طباطبایی باور دارد که در ایران قدرت سیاسی زبان باید در انحصار زبان فارسی باقی بماند و یکی از انگیزههای اصلی این پیشفرض ایشان هم دغدغه تمامیت ارضی است.
نقطه مرجع نگاه طباطبایی در مورد مقوله آموزش زبانهای محلی وضعیت اروپا، مشخصا فرانسه، در دوران جدید و خصوصاً تا پیش از آغاز قرن بیستم است. او مینویسد: «جایگاه استراتژیکی زبان در ایجاد دولتهای ملّی در تاریخ دوران جدید اروپا نیز شناخته شده است. در ناحیههایی از فرانسه، پیش از ایجاد دولت ملّی متمرکز، به زبانهای بسیاری جز فرانسه سخن گفته میشد، اما الزامات ایجاد دولت ملّی شاهان و رجال سیاسی آن کشور در پیش انقلاب ١٧٨٩ را مجبور کرد تا زبان واحدی را به عنوان زبان ملّی در همۀ ایالات آن کشور «تحمیل» کنند، سیاستی که بویژه پس انقلاب کبیر ادامه پیدا کرد و زباهای محلی به فراموشی سپرده شد.» (ص. ۱۰)
تفاوت ایران با فرانسه در نظر طباطبایی در آن است که در آن جایگاه استراتژیک زبان فارسی در رابطه با سایر زبانهای محلی با تحمیل صورت نگرفته و بلکه به صورت کاملاً طبیعی و تاریخی رخ داده است. او مینویسد: «در ایران، در همۀ ادوار تاریخی آن، تنها یک زبان [یعنی زبان فارسی] توانسته است به زبان علمی و فرهنگی معیار تبدیل شود، اما همۀ زبانهای دیگر با توجه به تواناییهایی که داشتهاند نوعی از ادب ویژۀ خود را پدید آوردهاند. همۀ این زبانها و ادب آنها صورتهایی از زبانها و فرهنگ ایران بزرگ هستند و بدیهی است که باید در حفظ آنها کوشید، اما نباید دربارۀ آنها افسافه بافت و خیالپردازی کرد. زبان ملّی باید زبان دانش و فرهنگ این کشور باقی بماند. در ایران، دیگر زبانهای محلی و ادب آنها جز در درون زبان و ادب ملّی قابل فهم نیست و نباید برای آنها جعل تاریخ و خاستگاه کرد.» (ص. ۱۱)
چنانکه میبینیم طباطبایی معتقد به حفظ زبانهای محلی غیرفارسی منتهی به صورت کاملا محدود است. پاسخ به این پرسش که آیا زبان فارسی به صورت کاملاً طبیعی به زبان ملی ایران تبدیل شده، یا در مراحلی، همچون فرانسه یا بسیاری کشورهای دیگر در غرب، از مکانیزم اجبار و تحمیل نیز آشکارا استفاده شده، برخلاف نظر طباطبایی آسان نیست. به رغم سابقه بلند زبان فارسی نمیتوان انکار کرد که هنگام تاسیس دولت مدرن در ایران پس از انقلاب مشروطه تحمیل یکی از مکانیسمهای ملتسازی در ایران نیز بوده است.
از گوشه کنار سخنان طباطبایی در این مقاله، و نیز مصاحبه جنجالی "تسویه حساب با چریکها"[3] که سه سال قبل با مضامینی مشابه در مهرنامه منتشر شد، بر میآید که برای ایشان حفظ زبانهای محلی در حد حفظ زبان «مردم کوچه و بازار» کافی است و نباید از آن فراتر رفت تا این زبانها احیاناً به زبانهایی علمی بدل شوند. طباطبایی شاید در این راستاست که مینویسد: «اگر قرار است مردمی که به زبان ترکی آذربایجانی سخن میگویند با آثار ادبی زبان خود آشنا شوند هیچ ضرورتی ندارد که منابع آن را از کشورهایی وارد کنیم که با سنت مردمان آذربایجان نسبتی ندارد. به رغم تبلیغاتی مسموم و یکسره نادرستی که گوشها را کر میکند، هرگز، چاپ کتاب دده قورقود در اذربایجان ممنوع نبوده و خود من از نیمۀ دوم دهۀ سی شمسی نسخههایی از آن را در کتابفروشیهای تبریز دیده بودم.» (ص. ۱۱) نتیجه منطقی این سخنان احتمالاً آن است که باید مرزهای خود را بر روی ترکیه و جمهوری آذربایجان ببندیم، و اجازه هیچ مبادله زبانی یا فرهنگی میان ترکی آن طرف و این طرف ندهیم. اگر ترکی آذری در حد ترکی مردم کوچه و بازار، یا نهایتا دده قورقود و حیدربابایه سلام استاد شهریارباقی بماند و آموزش داده شود کافی است. آموزش ترکی ورای آن میزان محدود − چنانکه مورد نظر برنامه اخیر وزارت علوم برای تدریس ترکی آذری در دانشگاههاست − مخل امنیت ملی و تمامیت ارضی است. این توصیه طباطبایی هم از منظر حقیقتطلبی و عدالتخواهی نادرست است و هم امکان اجرایی شدن ندارد. در دنیایی که در آن ارتباطات حضوری و مجازی این قدرآسان شده، مردم کشورها بسیار راحت برنامههای تلویزیونی یکدیگر را میبینند، به کشورهای یکدیگر متناوباً سفر میکنند و حتی تابعیت دوگانه دارند، این امر شدنی نیست. تحولات سیاسی منطقه هم به خوبی نشان میدهد سرنوشت بسیاری از مردم خاورمیانه به هم گره خورده است و حل بسیاری امور − به عنوان نمونه مسئله بغرنج و تراژیک سوریه[4] − بدون اتخاذ نگاههای فراملی ممکن نیست.
طباطبایی در مورد زبان ترکی عثمانی، که مادر زبان امروزین ترکی ترکیه است، نوشته است: «آن زبان [ترکی عثمانی] به طور عمده فارسی و نیز –– از طریق فارسی –– عربی بود و هر فارسی زبانی که اندکی ترکی آذری میدانست میتوانست مهمترین متنهای آن را بخواند: برای نمونه میتوان به شرحهای سودی بر حافظ و سعدی و انقروی بر مثنوی مراجعه کرد. » (ص. ۸) در اینکه ترکی عثمانی و ترکی مدرن پر از لغات فارسی و عربی هستند، تردیدی نیست. منتهی این سخن که اگر کسی آشنایی در حد آشنایی شفاهی با ترکی آذری داشته باشد قادر است متون ترکی عثمانی (و به طریق اولی ترکی مدرن) را بخواند، مغلطه است. این قول مانند آن است که بگوییم چون عربی لغات بسیاری به فارسی وام داده هرکسی عربی بلد است میتواند با تلاش کم فارسی بخواند و بنویسد. طبیعی است که این امر شدنی نیست.
نقد تلقی طباطبایی از دولت ملَی
به نظر من بنیاد ایراد نگاه طباطبایی به مقوله آموزش زبانهای محلی در مدارس و دانشگاهها آن است که او تلقی قرن نوزدهمی از مفهوم دولت ملَی دارد، یعنی تصوری از دولت-ملت برای دنیایی که در آن ارتباطات گسترده امروزین، شبکههای ماهوارهای به زبانهای مختلف و در دسترس تقریباً همه، سفرهای هرروزه شهروندان کشورها به یکدیگر، اینترنت، پدیده شهروندی چندتابعیتی و ... وجود نداشت. در دورانی از اروپا که طباطبایی الگوی دولت ملَی خود را از آن گرفته و بر آن تاکید دارد اکثر مردمان به خاطر محدودیتهای تکنولوژیک فقط با ساکنان مرزهای جغرافیایی خویش در ارتباط بودند و ارتباط فراملَی در شکل امروزین آن مصداق زیادی نداشت. دنیای امروز کاملاً متفاوت است، ولی طباطبایی این تفاوت را نادیده میگیرد.
نکته دیگری که طباطبایی مغفول میگذارد، بحث عدالت در توزیع قدرت سیاسی است. ایشان به درستی تاکید میکند که زبان نسبتی با قدرت سیاسی دارد، ولی پاسخ نمیدهد چرا کسانی که زبان مادریشان جز زبان ملی کشور است، نباید از مزایای قدرت زبان، به شرط صدمه نخوردن به تمامیت سرزمینی کشور، بهره مند شوند؟ آیا راهی برای جمع میان صیانت از وحدت ملی و سرزمینی از یک طرف، و توزیع عادلانه قدرت میان زبان ملی و زبانهای محلی از طرف دیگر، وجود ندارد؟ داشتن دغدغه چنین جمع مبارکی است که ما را به جدی گرفتن نوعی چندفرهنگگرایی معتدل (با الهام از نظریات بسیاری از فلاسفه سیاسی قرن بیستم چون چارلز تیلور، ویل کیملیکا، چاندرا کوکاتاس، دیوید میلر و بسیاری دیگر که ارجاعی به آثار هیچ کدام در آثار طباطبایی هرگز موجود نیست)، سوق میدهد. طباطبایی عامدانه یا به سهو آثار اندیشمندان فوق را نادیده میگیرد.
طباطبایی معتقد است که وظیفه دولت تامین مصالح عمومی ملّت متبوع اش است و به درستی تاکید دارد «در فهم و تفسیر اصول قانون اساسی نیز نمیتوان تنها به ظاهر آن اکتفا کرد و در هر موردی باید حقوق طبیعی و حقوق بشر را به عنوان معیارهای بنیادین وارد کرد.» (ص. ۱۱) تاکید بر محوریت حقوق بشر در تفسیر قانون اساسی جمهوری اسلامی نکتهای مهم و جالب است. منتهی طباطبایی این امکان را به کلی فرو مینهد که آموزش زبانهای محلی را میتوان بخشی از یک نظریه بازنگری شده حقوق بشر دانست. (دیدگاه بسیاری از متفکرانی که به اسامی شان در بالا اشاره کردم. در میان روشنفکران ایرانی هم آرش نراقی و مصطفی ملکیان چنین دیدگاهی دارند.) مسئله وقتی بغرنجتر میشود که طباطبایی وحدت ملی و سرزمینی را اصلی حتی مهمتر از حقوق جهانی بشر قلمداد میکند و در ادامه سطور بالا مینویسد: «مهمترین معیار در فهم و تفسیر قانون اساسی و اجرای آن صیانت وحدت ملّی و تمامیت سرزمینی کشور است.» (ص. ۱۱)
نتیجه مقاله "زبان ملی و برنامه آموزش زبانهای محلی" طباطبایی حکم فتواگونهای است که ایشان − به عنوان «قطب نمایی» که قرار است قطار ایران را از رفتن در مسیر «ایستگاه دده قورقود» منع کند − در بی اعتبار بودن حکم وزارت علوم در جواز آموزش زبانهای محلی در دانشگاههای سه استان ترکنشین میدهد: «هر اقدامی که هر نهادی در خلاف جهت وحدت ملّی و تمامیت سرزمینی صادر شود، کأن لم یکن و از درجۀ اعتبار ساقط است، زیرا بدیهی است که هیچ ملّتی که از عقل سلیم بهرهای داشته باشد، مانند هر فرد دارای عقل، خودکشی نمیکند و به هیچ نهادی نیز اجازه نمیدهد که او را به قتل آورد. دولت و حکومت ملّی، مطابق قراردادی که میان دولت و ملّت برقرار شده است، در برابر همۀ ملّت، مسئول و مکلفاند و، به این اعتبار، حق ندارند تدابیری اتخاذ کنند که زمینۀ نابودی وحدت ملّی را فراهم آورد. [. . . ] در چنین مواردی نهادهای حکومتی نمیتوانند فهم و تفسیر خود –– یا کارمندان و دستگاه اداری –– از اصول قانون اساسی را معیار قرار دهند.» (ص. ۱۲) طباطبایی در ادامه به جد وزارت علوم را از مراجعه به کارشناسانی که در مقوله آموزش زبانهای محلی − به تبع خواست اجرایی شدن اصل ۱۵ قانون اساسی − رویی گشاده تر دارند منع میکند، با زدن این کنایه که «موضع ضد ملّی» چنین افرادی مانند «حدیث عشق سعدی» است که داستانش «بر هر سر بازاری هست»! (ص. ۱۲) تو گویی فقط کسانی که مشابه ایشان فکر میکنند ملی هستند.
اینکه تمامیت سرزمینی اصلی اصلی اساسی برای تفسیر قانون اساسی است درش تردیدی نیست. منتهی نکتهای که طباطبایی بی پاسخ میگذارد آنست که اگر میان تفسیر کارگزاران سیاسی از مصالح عمومی و ملَی و موازین حقوق بشر یا حقوق طبیعی تضادی پیش آمد، باید جانب کدام طرف را گرفت؟ به عنوان مثالی رادیکال (که البته متاسفانه کاملاً بی ربط به وضعیت کنونی کشور سوریه هم نیست)، آیا با نسلکشی هم میتوان از تمامیت ارضی حفاظت کرد؟ اندیشه سیاسی طباطبایی، نه در این مقاله و نه در سایر آثارش، به این قبیل سئوالات جواب نمیدهد و آنها را نادیده فرو مینهد.
طباطبایی در مقاله مورد بحث آورده است که معنای اقدام وزارت علوم و دولت ایران در جواز آموزش زبان ترکی آذری در دانشگاهها آن است که «گروههای بزرگی از مردم ایران را از پیکر ملّت ایران جدا کنند تا راه تجزیۀ کشور هموارتر شود.» (صص. ۱۰-۹) در نظر نگارنده عکس این تحلیل صحیح است. توجه به آموزش زبانهای محلی در دانشگاهها و مدارس، که میتوان آنرا جزوی از پروژه چندفرهنگگرایی حداقلی مورد نظر نگارنده محسوب کرد در برابر آنچه او فربهملیگرایی نام نهاده[5]، راه را بر جداییطلبی میبندد یا حداقل انگیزههای چنان گرایشی را بسیار کمرنگ میکند. اینکه دولت جمهوری اسلامی پس از سالها اغماض افتان و لنگان مقوله آموزش زبانهای محلی جدی را گرفته آیا واقعا لازم است اینقدر مایه نگرانی ما شود؟ نوعی چندفرهنگگرایی معتدل مدل بهتری از مفهوم حکومت ملی، در مقایسه با مفهوم همگونگرا[6] و قرن نوزدهمی طباطبایی از این ایده، بدست میدهد. باید از تصمیم اخیر وزارت علوم حمایت کرد، نه اینکه بر سر آن به نام وطندوستی کوفت.
پانویسها
[1] نگا. سید جواد طباطبایی، "زبان ملی و برنامه آموزش زبانهای محلی"، ایرانشهر امروز، سال اول، شماره سوم، شهریور-مهر ۱۳۹۵، صص. ۱۲-۵. (ر. ک به این لینک)
[2] برای نقدهایی دیگر در مورد لحن گزنده جواد طباطبایی و تبعات آن برای گفتوگو نگا. سروش دباغ، "فردید دوم: نقدی بر شیوه مواجهه جواد طباطبایی با منتقدانش"، اندیشه پویا، شماره ۱۶، خرداد ۱۳۹۳، این لینک.
و اکبر گنجی، "زبان سید جواد طباطبایی"، زمانه، ۳خرداد ۱۳۸۹، این لینک.
[3] نگا. "گفتوگوی مهرنامه با سید جواد طباطبایی: تسویه حساب با چریکها"، ۱۵ تیر ۱۳۹۲، قابل دسترسی در اینجا.
[4] در مورد سوریه همچنین نگا. بخش "ایران، اسلام و سیاست در خاورمیانه" در این مقاله از نگارنده.
و این مقاله از نگارنده (در توضیح اینکه چرا فربهملیگرایی میتواند دموکراسی را فلج کند)
[6] assimilationist
نظرها
محمد
خوب بود نویسنده این نکته را هم میافزود که کشورهایی همچون عربستان بودجههای هنگفتی در راه برانگیختن قوم گرایی در ایران هزینه میکنند.
soleymani
قرن نوزدهمی نامیدن یک دیدگاه به نظر مغالطه میآید. نویسنده باید استدلال کند که نظری درست یا غلط است. مثل این است که که آدمیان قرن بیست و یکم بعدها بگویند که آقای بادامچی دیدگاهش قرن بیستمی بود پس غلط است.
كوروش
موزش فقط بايد به زبان فارسى باشد
نسل سوخته پسا 57
ای هم وطن! چرا همه جیز قاطی می کیند؟! صورت مسئله روشن است، آموزش زبان مادری، که در قانون اساسی به صورت آموزش ادبیات زبان های مخلی آمده (اصل 15). کل مسئله همین است. دیگر اینکه تاریخ و فرهنگ و نژادو قومیت و ملیت و چه و چه را آوردن در بحث بی معنی و ناروا است. یک چیز بدهی استف سوال این است آیا مردم حق دارند آموزش زبان مادری شان داشته باشند یا نه؟ جواب من، آری است. سوال دوم بر می گردد چگونه؟ باز بدیهی است منظور از اموزش زبان مادری، آموزش کلاسیک و آکادمیک است وگرنه به طور طبیعی فرزند توسط مادر و پدر و خانواده آموزش می بیند! این جا است که بحث در باره چگونگی احرای آموزش است: آیا آموزش زبان مادری، باید از سوی دولت باشد؟ آیا اموزش زبان مادری بادی قانون مند باشد؟ آیا زبان مادری، از چه کلاس و پایه تحصیلی باشد؟ محتوای دروس آموزشی چه باشد؟ آیا به بهانه آموزش زبان مادری، اهمال کرد از نشر عقاید ضد ملی ایرانی و عقایدی که قصد اشوب و تفرقه و ترویج نژادرپستی است؟ در نهایت، تامین بودجه چگونه باید باشد؟
دارا
جسارت نگارنده ی این سطور و قلم فرسایی در برابر غول بزرگ فرهنگ و اندیشه و سیاست ایران ( دکتر جواد طباطبایی ) تحسین برانگیز است !!!!! به راستی ندیدم کسی بتواند دکتر طباطبایی را نقد کند ( نقد حرفه ای ، نه شبه روشنفکری )
کاوه
خدا را هزارمرتبه شکر که مرد دانشمندی مثل دکتر طباطبایی بدون یک هزارم امکانات قومگرایان داخل و خارج نشین آنقدر کلامش برش دارد که قومگرایان به چنین مهمل گویی هایی می اندازد. ترک را تورک نوشتن و کلمه بی ربط آزربایجان را اختراع کردن که آنقدر احمقانه است که سازنده آن محمد صدیق فهمش نمی رسد قوم آز در قزاقستان نمی تواند نامی در آذرآبادگان داشته باشد! وقتی کلام یک دانشمند آنچنان عنان از کف قومگرایان و پانترکها و دیگر فاشیستهای مزدور ترکیه و سعودی می برد نشان از آن دارد که ملی گرایان ایران راه مقابله با قومگرایی را که همان افشاگری و نشر حقایق است درست انتخاب کرده اند
علی
به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی در دانشگاه شهید بهشتی تهران باید بگم حق با نویسنده این مقاله است...به معنای واقعی کلمه طباطبایی روشنفکر قرن بیست و یکمی نیست...طباطبایی شخصیتیه که افکار ناسیونالیستیش به افکار علمیش میچربه...منی که دانشجوی این رشته ام حتی به یک خط از حرفاش استناد نمیکنم چون توش روامداری ارزشی رعایت نشده..ایشون گویا نمیدونه یا نمیخواد بدونه که ایران ژاپن نیست که مردمش یک زبان،یک نژاد،یک دین حداکثری،و یک تاریخ و فرهنگ مشترک داشته باشند و فرآیند دولت_ملت سازی در اون طبیعی و بدون هزینه و دائمی اتفاق بیوفته...اینجا ایرانه سرزمینی که ۲۲ قوم ،زبان های رایج بسیار،ادیان و مذاهب گوناگون ،تاریخ متفاوت و فرهنگ ناهمگون جریان داره و فرآیند دولت_ملت سازی در اون با زور قوه قهریه و با هزینه های فراوان و به صورت موقتی اتفاق میوفته...ایران یک کشور چند فرهنگی است و با ژاپن تک فرهنگی فرق دارد این خیلی مهمه!!!چرا قومیت گراهای فارس نمیخوان این موضوع رو بفهمن!!!!..۹۴ سال در این کشور چند فرهنگی دو دولت قوم محور و رادیکال حاکم بودند که با هرگونه مطالبات قومی به صورت امنیتی برخورد کردند و میکنند که حاصلش تنها رادیکال شدن جریان های میانه رو ،گریز از مرکز شدن اقوام در حاشیه قدرت سیاسی و پرهیز از انجام مشارکت سیاسی است که نمودش رو در سال ۸۸ دیدیم...ایران تجزیه میشه چرا که وقتی روشنفکرهاش امثال طباطبایی هستند که حتی ازشون غول اندیشه هم میسازن وای به حال مردم عادیش که ۸۰ درصدش نژاد پرستند...درضمن حال و حوصله تایپ کردن ندارم وگرنه به آقای طباطبایی میگفتم اگر همه چیز در ایران طبیعی اتفاق میوفته پس کشتن ۳۰ هزار آذربایجانی به روایت ارتشبد حسین فردوست و زنده به گور کردن آذربایجانی ها وقتی که فریاد میزدن یاشاسین آذربایجان به روایت قاضی آمریکایی ویلیام داگلاس حتما هم ساخته افکار علمای تورکه نه فاشیست های فارس...
نسل سوخته پسا 57
ملت ایران در این صد سال اخیر، بویژه بعد از جنبش مترقی مشروطه خورده از سه حرکت متحجرانه و ضد بشری ضربه حورده است، و موجب تشدید عقب ماندگی، فقر، بیکاری، انحطاط فرهنگی و اخلاقی، تحمیل بلایای متعدد بر ملت ایران شده است!: 1- ارتجاع مذهبی-سیاسی 2- قو م گرایی تفرقه-نفرت افکن 3- استبداد / که درواقع دو مورد 1و 2 را ابزار خود قرار داده است! اما راه علاج این سه مورد، انکار هویت زبانی و یا قومی مردمان ملت ایران نیست. با وجود انتقادهایی بجایی که نسبت به قانون اساسی مشروطه و حتی جمهوری اسلامی می شود، باز اصول مترقی در انها بوده، که اگر به درستی اجرا می شد در وقتش، ما بسیار کمتر آسیب می دیدم . قوانینی مانند انجمن های ایالتی و ولایتی (تقریبا مشابه قانون شورهای شهر و روستا و استان و شهرستان فعلی)، اصول مربوط به حقوق شهروندی از جمله اصل مهم 23 (آزادی در عقیده و بیان، ممونعیت تفتیش عقاید و سرکوب دگراندیشان) و اصل 15 قانون اسلامی برای اموزش ادبیات زبان های محلی در کنار زبان فارسی.
علی
در ضمن در رابطه با امت و ملت باز با آقای طباطبایی مخالفم...ما هنوزم امتیم نه ملت...پیوند یک ترک با یک فارس فقط مذهب شیعه است و لاغیر و اگر غیر این بود مردم آذربایجان هم مثل کردستان در سال ۵۷ حکومت خودمختاری و چه بسا از ایران استقلال میگرفتن...کافیه صبر کنیم و ببینیم پس از سقوط جمهوری اسلامی و پیدا شدن خلا در قدرت مرکزی از آذربایجان،کردستان،بلوچستان،خوزستان و حتی مناطق ترکمن صدای استقلال بیرون میاد یانه...به عنوان یک ترک که با افکار کردها هم از نزدیک آشنا هستم با اطمینان بهتون میگم حتما و صد درصد دوباره و حتی شدیدتر از قبل در آذربایجان و کردستان شاهد جنبش های استقلال طلبانه خواهیم بود.
lgh
مادر محمود غزنوی هم ایرانی بوده لذا زبان مادریش حتما ایرانی بوده .این هم که می فرمایید چرا قدرت در انحصار زبان فارسی باشه دلیلش مشخصه چون این زبان توسط اقوام مختلف در طول سالیان طولانی رشد پیدا کرده اما زبان های ترکی و کردی و غیره خیر .الان حتی کردها و ترکهای ایرانی هم زبان اصلیشون فارسیه . و این رو در شبکه های اجتماعی میشه دید.اینکه حالا از اول شروع کنیم یه زبان ملی دیگه اختراع کنیم تا قدرت به بقیه هم برسه اون هم تو منطقه ما کار احمقانه و خطرناکیه . حتی در باکو هم زبان علم و مدرسه روسی وانگلیسیه و زبان ترکی فقط زبان معاشرت و رسانه ست.
soleymani
پانترکان باید پاسخگو باشند که چرا از پولهای بیگانه به ویژه عربستان بهره میبرند. چرا در سوئد به محافل پانترکی تجزیه طلب رفت و آمد میکنند و سپس به کسانی چون طباطبایی که نظرش هرچه باشد آزاده است یورش میبرند.
اذربایجانلی
*** امروز حقوق بشر اصل حاکمیت در کشورهای متمدن محسوب میشه. اگر یکپارچگی ایران رو می خواهید بدون اذربایجان ردستان و ... که حقوقی برابر با فارس زبانها داشته باشند ممکن نیست
علی
از دوستی که نوشت و گفت که کردها صدرصد طالب استقلال اند سخت گله مند هستم. بنده خودم یک کرد هستم و عاشق زبان فارسی. اینکه آقای طباطبایی درست استدلال نمی کند و از«تحمیل» به عنوان راهبرد حفظ تمامیت ارضی نام می برد، دلیل بر خطا بودن این موضع نیست که می بایست مراقب قدرت مندی زبان فارسی بود. عبارت «فاشیستهای فارس» و امثال این مزخرفات چیست که از زبان هموطنان بیرون می آید؟ از دیدگاه فرهنگی، وقتی به گذشته ممتد این سرزمین نگاه کنید ، می یابید همه چیز آن تغییر کرده و یا در تغییرش کوشیده اند اما تنها زبان فاسی مانده است-برغم کثرت هجوم ها. زبان فارسی تنها عامل و بزرگترین عامل حفظ هویت مشترک ایرانی همه ی ما در روند دراز تاریخ کهن این سرزمین بوده است. عرب و مغول هر کدام خواستند، فرهنگ خود را بر این سرزمین تحمیل کنند اما تنها مانع شان، زبان فارسی بود . عرب توانست بماند زیرا کتاب داشت و ما خود شدیم مبلغ کتاب او ولی آیا توانست زبان ما را از ما بگیرد؟ عرب هر سرزمینی را از آفریقا و آسیا تا اندلس گرفت، زیر چتر زبان عربی برد و زبان یگانه آن مناطق را به زبان عربی تغییر داد ولی نتوانست این کار را در سرزمین ما بکند برغم اینکه متون فنی و مثلا علمی ما در گذشته عموما به زبان عربی نوشته اند. چرا نتوانست؟چون شاعران و نویسندگان و نازک خیالان و پاک دلان و مرزداران دل ایران زمین، اهورایی ترین کلمات را در زبان زیبای فارسی جایگیر کردند و به تناوری آن مدد رساندند و ما ما ندیم به توسط معجزه ی زبان فارسی. اکنون هم همه ی سرزمین ما عاشق زبان فارسی است و به مدد اینترنت و رسانه های بزرگ، مهمترین و ماندگارترین زبان ماست. بقیه زبان ها از جمله کردی و ترکی و لری هم محترم اند و آموزش شان بی ایراد است ولی آنکه از غیظ و مرض و از راه لج کردن با زبان فارسی، به کردی و ترکی و لری رو بیاورد، تنها خریت خود را ثابت می کند و لاغیر. در کل با انتقادهای نویسنده بر آقای طباطبایی موافقم گرچه موضع من شبیه نویسنده نیست و عشق به زبان فارسی را با هیچ چیز نمی توانم عوض کنم. زبان فارسی ای مأمن آرامش، بمان در کنار چشمان نمناکم. من با تو گفتگو می کنم ای مهر تمام نشدنی ای زبان فارسی.
علی1
چون اینجا کامنت گذاران محترم دیگری به نام علی مطلب نوشته اند، برای جلوگیری از التباس، نام علی 1 برگزیدم. بنابرین نوشته بالا به علی1 تعلق دارد.
كوروش
از ار باي جان آز = نام قومي هست كه در محدوده ازربايجان امروزي بودند ار = به معناي مرد باي = يا همان بي به معناي جوانمرد جان = تغيير يافته همان خاقان است از ار باي جان = سرزمين قوم توانای آز
دلهی
متاسفانه برخی کامنت ها رادیوزمانه منتشر نمی کند. این باعث می شود تضارب ارا نشود. اگر من می ایم در بحث شرکت می کنم به جان خودم قسم بخاطر این است که رادیو زمانه تا حدی رسانه وزین و موقر است /کلمات زشت حذف می کند/ اما اهل سانسور فله ای نیست مثل سایت های رزیم جمهوری اسلامی/ اما چند مورد از کامنت های مرا با نام دیگر سانسور کرده /من برای حفظ خودم ناشناس مایلم باشم ولی دلیل بر دروغگویی من نیست.
دلهی
اقای بادامچی نقدی نوشته و خب من گمان می کنم با نشرش در رادیوزمانه می خواهند نظر مردم بدانند، منم از سر دلسوزی و علاقه به ملت ایران امدم نظر دادم. هر کسی در این فضا بیاد نظر بدهد و احیانا رژیم مورد انتقاد قرار دهد در خطر است.
دلهی
از کارهای زشتی که کامنت نویسان مزدور سایبری حکومکتی و قوم گراها و دیگر سازمان های سیاسی می کنند همین استفاده از نام کاربی دیگران است کاری زشت است. برای همین من اغلب نام های کاربری عجیب و غریب می نویسم که بیان عقیده و وضعیتم است. من بیچاره هستم و فقیر و گاهی همین را نام کاربری می کنم. این تحقیر نیست و بیان حالم است.
دلهی
من دهها سال است دارم درباره موضعات سایسی مطالعه می کنم و حدود 15 سال کاربر اینترنت بوده ام و همیشه رویدادها و تحلیل های سیاسی دنبال کرده ام. به قدری که سایت ها و مقالات و کامنت های گروه ها و افراد تجزیه طلب قوم گرا و مذهبی خوانده ام، که حتی با چند خط و یا مشاهده کلمات کلیدی می توانم حدس بزنم طرف توی چه خط است! سالها پیش تحقیقی کرده، سر داستان مضحکی که توسط قوم گراین تجزیه طلب ضد ایرانی مانور سایبری راه انداخته بودند. دروغی که از مجله ضد ایرانی وارلیق منتشر شده بود که می گفت زبان فارسی لهجه 33 ام عربی است نقل از یک سازمان بین اللملی!! من حدود 5 سال پیش در یک سری سرچ و آنالیز متوجه شدم، که بالغ 50 هزار سایت و وبلاگ جریان موسوم به پات ترکیسم این دروغ بازنشر داده اند! در تحقیقم متوجه شدم، تقریبا به ازای هر صد وبلاگ یک نفر است ، تخکن من کل این افراد دروغ نوی ضدایرانی کمتر هزار نفر هستند. در واقع یک جریان کاملا سازمان دهی شده و با شمار کمی پان ترک دارند حجم گسترده ای دروغ و جعل و تجاهلات را به خورد ملت ایران می دهند در جهت تفرقه و نفرت پراکندگی. در تحقیقاتم متوجه شدم افرادی خاصی به طور شبانه روزی در سایت های مختلف کامنت می گذارند. من کاملا درک می کنم ریشه این پیده زشت از کجاست (تبعیض، فقر، تحقیر، در نتیجه قرن ها حاکمیت مستبدان). لزوما همه این افراد پان گرا، مزدور نیستند. من مت.وجه شدم خیلی از اینها حتی شبیه خودم هستند و نه مواجب بگیرند و نه مزدور، حتی با برخی از طریق مجازی گفتگو کردم، متوجه شده ام بسیاری از این افراد مثل خودم سرخورده و فقیر و بیکار هستند. برخی از شدت رنج و تحقیر و احساس ظلم بدین روی می اورند!
دلهی
یعنی خودجوش ستند. بسیاری از اینها مورد تحقیر نژادپرستی ادم های بداخلاقی قرار گرفته اند و منتها اشتباهاشان اینست این را به دشمنی با ملت ایران و تمامیت ارضی و کینه جویی تبدیل کرده اند. خود من هم با نام کاربری و گاه در یک شبانه روز کامنت می گذارم چون اغلب بیکارم. یک ادم فقیر هستم ولی علاقه مند به حقوق بشر و دمکراسی و ایران، سعی می کنم وقتم صرف صلح و دمکراسی و دفاع از ایران کنم این جوری احساس می کنم لاقل مفید هستم و عمرم به بطالت کمتر می گذرد! متاسفانه حاکمیت نظام ولاییسم که دین اسلام و مذهب شیعه سواستفاده می کند و ملت ایران تحت ظلم و فسادمالی قرار داده، موجب سرخوردگی اکثریت مردم شده است و بسیاری کژراهه ضدیت با موجودیت ایران پیشه کرده اند ولی با این کارشان کشور ایران و مردمانش دروضعیت بدتری قرار می دهند و عملا (ناخواسته) به نفع رژیم کار می کنند! این وضع تفرقه و تنفر مردمان ایرانی از یکدیگر، به نفع تدوام استبداد و ظلم و فساد است! ولی این راه اشتباهی است. خراب کردن همیشه اسان تر از آبادکردن است. ملت ایران عموما نا امید هستم از جمله خود من. چون رژیم همه راههای اصلاحات بسته. فساد سیستمی که خود معترفش است، دیگر امیدی به کارگزاران رژیم نیست از اصول گرا تا اصلاح طلب، هیچ فرد و گروهی نمی تواند این ظنام را صالاخ کند. رانت نفتی به نظام اجازه می دهد اموراتش بگذارند و برای اش اهمیت هم ندارد ایران0 ذاتا ثروت مند-ملتی فقیر بماند. برایش مهم نیست ده سال و یا صد سال در تحریم باشد و عقب مانده!! ای رژیم حاکم به هیچ وجه ملی یا قومی نیست نه ربطی به فارس دارد و نه ترک و غیره. یک رژیم ایدلئوژیک است که خلاصه از در ولاییسم است. برایش اصلا اهمیتی ندار مردم ایران به چه زبان و قومیتی هستند و زبان فارسی و کل ایران تنها ابزاری برای حکومتش هستند!! راحت همه منتقدان با برچشب دشمن و مزدور خارجی و عامل صهیونیسم و استکبار جهانی محکوم میکند اگر گیرشان بیاورد انها زندانی یا اعدام می کند!
دلهی
من بارها در جاهای مختلف طی سالها گفته ام: اصل 15 حداقل است ولی هیمن حداقل را رژیم اجرا نکرده مثل سایر اصول حقوق شهروند مانند اصل مهم 23 و یا فصل سوم که دارای قوانین متعدد حقوق شهروندی است. ار از مان مشروطه تا کنون به حقو شهروندی از جمله تمرکز زدایی انجام می شود و انجمن های ایالتی و لاییت و شوراهای محلی به درستی و دموکراتیک ایجاد می شد. اموزش زبان مادر ی و داشتن رسانه و نشریات به زبان های محلی اقدام می شد و آزادیعقیده و مذهب وادیان محترم شمرده می شد، این قدر تجزیه طلبان قوم گرا نفوذ در میان عوام پیدا نمیکردند. اگر فساد سیستمی و غارت ها و اتلاف بیت المال صورت نمی گرفت، مناطق محروم مرزی به اندازه مناطق مرکزی مورد توجه عمران و توسعه قرا می گرفتند که این قدر دشمنان تمامیت ارضی مانور نمی توانستد بدهند. اکثریت قاطع ملت ایران از اقوام و زبان ها به ایران علاقه مند هستند و خود ایرانی می دانند. ولی اقدامات ضد هویت ملی ایرانی از جمله ضدیت با نمادهای فرهنگی مشترک ایرانیان مانند جشن های باستانی و آثار باستانی همگی ضربه انسجام ملی ایرانیان می زند!
دلهی
گذشته ها گذشته، گاهی من نقبی به تاریخ می زنم، برای بیان درس عبرت. ملت ایران جدا از اینکه اشتابهات بدی درباره سرنوشتش داشته است، در کل ملتی بدشانسی هم هست، یک نمونه: امروزه ما می دانیم شاه فقید /محمدرضا پهلوی/ سرطان داشت و در واقع اگر انقلاب نمی شد او یکی-دو سال بعد می مرد! اما متاسفانه او بیماری خودش پنان نگه داشت. این ضربه بدی بود. شاه اشتباهات وحشتناکی در برابر ملت ایارن کرد، علی رغم اینکه شاهی وطن دوست و مردم خواه و متجدد و ترقی خواه بود، روحیه استبدادی و غروزش او به کارهای اشتباهی سوق داد، اما پنهان کردن سرطانش خیلی اشتباه بزرگی بود، شاید اگر رمدم می دانستند او به زودی می یمرد دست به این جنون ولاییسم نمی زدنند! فرح دیبا، یک ترک زبان اصلا زنجانی بود، فردی تحصیل کرده و هنرمند، داری رگه های قوی روشنفکری، با توجه به کودکی ولی عهد، او ملکه و نائب سلطنه می شد، احتمال زیاد او فراتر از کسی مثل مارگارت تاچر می شد، و لیبرالیزم را در ایران توسعه می داد. او و خاندان پهلوی اساس قوم گرا نبودند/احتمالا هویت چندرگه ای آنها از قفقازی و فارسی و ترکی و مازندارنی تشکیل شده بود موثر بود در این پلوریسم قومی شان! پهلوی ها ملی گرا ایرانی بودند. نه از جنس آتاورک بودند نه از جنش اردوغان. آتاتورک قومیت ترک زبانی محور ملیت ترکیه قرار داد و زبان به کمک گرفت. ولی پلوی ها دنبال ملیت ایران یوبدند. آنها خود را اریامهر گفتند تا فارسی یا پارسی! قطعا آنها به دنبال سویه های وحدت گرایانه ملی بودند و آریایی برای این هدف بود که انسجام ملی تقویت کنند. آنها هرگز دست به نسل کشی قومی و یا نابودی مذهبی نزدند. ادم های سکولار و لیبرالی بودند که تعصبی در انتخاب حاکمان از میان اقوام و مذاهب و ادیان نداشتند. ولی آگاهب ودنداز نقش مهم شیعه ئ درنتیجه از آن برای وحدت، از جمله مقابله با نفوذ جریان الحادی چپ حمایت می کردند منتها این تسهل در برابر اسلام و تشیع به ولایسیسم خمینی چرخید و بلای جهان نظام پهلوی ها شد!
دلهی
من بارها گفته امف این طرح مسایل حاشیه مانند اینکه کدام قوم و مردمان گروه زبانی اول در کجا بودند و اینکه ایرانی اصیل کیست و اینها سخنان حاشیه و بی ربط است در باره اموزش زبان مادری. انچه از ظنرم مسل است، همه اتباع ایارنف ایارنی هستند و از حقوق برابر انسانی برخودرا بایند باشند و هیچ تبعیضی نباید باشد، شایستگی و لیاقت علمی-عملی در احارز مقامات و درجات ترقی تنها ملاک است و همه باید از فرصت برابر برای تعالی برخوردار باشند. صورت مسئله روشن است: ایا اموزش به ز بان مادری در آموزشگاهها یا دانشگاهها حق است یا نه؟ جواب آری است. برای اثباتش نیازی به توضیح نیست، قوانین کشوری و جهانی و بدیهیات حقوق بشر این حق را به مردم می دهد. این نگرانی از خطر تضعیف انسجام ملی یا تجزیه قابل درک است، ولی تجربیات کشورهای مختلف مانند سوئیس و هند... نشان داده اگر به درستی اجرا شود نه تنها خطری نیست، بلکه تضمین تمامیت ارضی و انسجام ملی می شود و موجب افزایش همدلی و همبستگی ملت ایران و انگیزه تلاش آحاد مردم برای آبادانی کشور می شود. منتها می شود در مورد چگونگی اجرا، بحث کرد و نقد کرد و پیشنهاد داد.
دلهی
این را بارها میهن دوستان ایارنی جواب داده اند، با سرچی می تواند جوا های درست درباره مغلطه های تجزیه طلبان قوم گرا پیدا کنید. مغلطه ملیت و امت و اینها. از اروش های قوم گرایان تجزیه طلب، وارد کردن فله و انوبه مغلطه است. تجاهلی سیستماتیک که انرزی و زمان عظیمی از نیورهای دمکراسی خواهی ملی ایارنی می گیرد و حجم عظیمی از محتوای سایبری را مجبور به پاسخگویی دروغ پردازی های اینان می کند. باز برای چندیمبار ملیت= ناسیون یا نیشن فرنگی است، منظور همه اتباع/شهروندان یک کشور است بدون در نظر داشت قومیت، زبان، مذهب، دین، عقیده، رنگ، ...، هما اتباع یک کشور دارای شناسنامه باید باشند بدون ذکر عوامل تفرقه افکنانه و متفاوت بودن حتی جنسیت آنها اگر خطری برایشان دار نبای ذکر شود چه برسد به دین و عقیده یا نژاد و قومیت آنها. همه اتباع یک کشور از حقوق انسانی برابر برخودار باید باشند. این معنی ملیت است! کشور چیست: کشور، به سرزمینی با رمزهای جغرافیای مشخص و شناخته شده بین الملی است که از سوی اکثر کشورها و سازمان های جهانی به ر سمیت شناخته می شود. از مشخصات دولت های ملی، داشتن سفارت خانه در اکثر کشورها است. دولت ملی دارای کرسی رسمی هم تراز با دیگر دولت های ملی دنیا است و داری پرچم واحد و پول واحد و ارتش و قوای مسلح واحد است معمولا. برخی کشورها حالت غیر رسمی دارند اما کاملا ویژگی های یک کشور دارند، مانند کوزوو ولی تقریبا شبیه یک کشور-ملت هستند و در استانه تبدیل شدن بدان (فعلا دوفاکتو/غیر رسمی). قومیت= اتنیک فرنگی، گروهی از مردم که دارای ویژگی متشکر و متفاوت با مردم دیگر هستند. قومیت می تواند در یک کشور و چند کشور پراکنده باشد وبرخلاف ملیت، وابستگی و قید جغرافیییای ندارد. در نتیجه قومیت برابر ملیت نیست. قومیت لزوما برابر با زبان نیست و لزوما یک زبان براب ریک قومیت و یا ملیت نیست. کشور-ملت های زیادی هستند داری زبان مشترک رعبی اند. قومیت های زیادی هستند دارای زبان مشترک هستند ولی چند قومی اند مانند فارسی که تاجیک ها و هزارها دو قومیت با زبان مشترک هستند . برخی کشورها درای تنوع زیاد قومی و زبانی هستند ولی یک ملت هستند مانند ایران، سوئیس، هند، امریکا...
علی
آموزش زبان ترکی که هیچ، هر عمل دیگری، هر چقدر هم در ظاهر مترقی ، اگر زمینه ساز یا مشوق تجزیه طلبی باشد، به ضرر همه، حتی خود اقلیت هاست و باید با آن مخالفت کرد. ما همه می دانیم که از طرف آمریکا چه فشار زیادی روی تجزیه ایران هست. خودمان را گول نزنیم.
پوری از ملت ایران
امیدوارم رادیوزمانه این منتشر کند به نام ازادی بیان . همه نوشته های من نتیجه سالها مطالبه است. با سرچ کلیدواگان می تانید به صدق و منبع دست یابید. بخشی هم تحلیل من از اطلاعات موجود دیگران است. یکی از روش های من برای دریافت نسبی حقیقت، تضادشناسی است. این اطلاح را برابر پارادوکسیکالوژی هم می توان گفت. به لطف انقلابی آی.تی و سایبری امروزه در عرض چند دقیقه تا چند ساعت می توان تحقیقاتی را انجام داد که قبلا نیاز به روزها و بلکه سالها بود. با مقایسه متون و تضادها و نقاط همپوشانی و آنالیز می توان تا حد زیادی به حقیقت پی برد. از مقایسه ساحت فکری و منافع و علایق و این که هیچکس بی طرف نیست! در فضای مجازی و با هویت ناشناس، تنها متن نوشتار می تواند ملاک قضاوت درباره کیستی افراد باشد /کلیدواژگان می تواند معیار برای حدس درست خط فکری فرد باشد/ من خودم را یک آدم لیبرال دمکرات ایرانی می دانم. برای من بی طرفی در جهان سیاست و دنیای واقعی بی معنی است. حتی در امر قضاوت بی طرفی نسبی است و قاضی در برابر شاکی و متشاکی بی طرف است نسبی ولی او هم باید طر حق که همان قانون است باید باشد و شاکی و متشاکی هم باید طفدار حقو قانون باشند! می بینیم چیزی به نام بی طرفی نیست! ولی چه چیز ما را از باطل/دروغ/جهل/تجاهل و ظلم متمایز می کند؟ آن چه یک انسان باید انجام دهد تا او را یک انسان خوب قلمداد شود، تنها انصاف است که گاهی برابر عدالت گرفته می شود.
پوری از ملت ایران
تعریفم از ملت و ملیت ، هر کشور رسمی جهان، که دارای یک ملت است. و شامل همه اتباع (شهروندان) آن می شود، بدون در دشت اینکه چه نژاد، قومیت، زبان ،عقیده و سبک زندگی شخی داشته باشند. اول بگویم، انسجام ملی، اساسا بقای یک کشور است. برای رسیدن و ادامه به انسجام ملی، اساس باید منافع مشترک میان احاد مردمان یک کشور باشد. منافع مشترک، اصیل ترین و بهترین و واقعی ترین چیزی است که مردمان متنوع از لحاظ قومی وزبانی و عقیدتی را گرد هم می آورد. به تجربه ثابت شده این منافع مشترک اگر قالب یک قانون اساسی دموکراتیک و قوانین وضعی-جاری (با قابلیت دینامیک تغییرپذیر) ذیل آن باشد، بهترین انسجام ملی بوجود می آورد. در این صورت، اگر مردمان کشور از هزاران قوم و زبان و عقیده هم باشند باز می توانند منسجم و یک پارچه تا ابد در کنار هم زندگی مسالمت آمیز و با سعادتی داشته باشند.
پوری از ملت ایران
ترکیه و ایران و سوئیس هر کدام ملت دارند که شامل همه اتباع این کشورها است. با وجودی ایران و ترکیه و سوئیس نظام/رژیم های سیاسی کاملا متفاوتی هستند. هر کشوری می تواند ازتجریبات یکدیگر اتفاده کند، ولی لزومی ندارد عین هم بانشد. هیچ دو کشور فدرال دمکراسی در جهان نیست که دقیقا عین هم باشند. هیچ کشور دموکراتیکی در جهان نیست راه حل مشابهی برای رسیدن به انسجام ملی طی کرده باشند، ولی در اصول و بنیان ها همگی دارای تشابه هستند! مهم "همان منافع مشترک" است. هر چه قدر منافع مشترک واقعی میان عناصر تشکیل دهند مردمان یک کشور بیشتر باشد، شانس بقای آن کشور بیشتر خواهد بود. تفرقه عاملی برای تجزیه است، کاملا با موجودیت یک کشور در تضاد است. مگر این تجزیه جزئی باشد و منجر شود بقیه کشور از تجزیه نجات یابد! مثلا مثلا 10 در صد یک کشور دارای بافت متضاد و نامتعادل است و اگر این تکه جدا شود باقی راحت می شود. اما کشورهایی کمی این گونه هستند. مثلا چک و اسلاواکی نمونه نادری است که تقریبا مرزهای قومی اش مشخص بود. ولی در مورد ایران این گونه نیست. حدود یک سوم خاک ایران اساسا مرز بندی قومی مشخصی ندارد. بیش از ده هزار روستا و دویست شهر (با جمعیتی بالغ بر 30 ملیون نفر) ایران در مناطق همپوشانی مدعیان هستند. فقط بروز یک فاجعه مثل یوگسلاوی یا سوریه می تواند بدترین تراژدی انسانی بعد جنگ جهانی را رقم بزند. ایران: کشور کثیر القوم کثیر السان است. در ایران در دوره معاصر (قرون 19 و 20 و 21 میلادی) هیچ گاه قتل عام قومی و زبانی رخ نداده است، نه سوی قجری و نه ازسوی پهلوی و نه از سوی ولایی.
پوری از ملت ایران
در ایران هرگز در دوره معاصر سخن و یادگیری زبان مادر ی ممنوع نبوده. کسی به صرف گفتن به ز بان مادر ی یا سرودن یا نوشتن به ز بان مادری دستگیر نکرده اند. آنچه که دستگیری و زندانی و سرکوب بوده بخاطر محتوای گفته یا نوشته بوده است. در این میان فارسی زبان ها به مراتب از درصد و تعداد بیشتری زندانی وسرکوب و کشته داده اند! چرا؟ من احتمال می دهم دلیل اصلی تنوع قومی و زبانی ایران به قدری یاد است که هیچ دولتی هر چه قدر هم قلدر و جنایت کار و قوم گرا باشد نمی تواند این کار بکند. هیچ حکومتی مطلق قومی نمی تواند در ایران حکم فرما باشد. تنوع قومی وزبانی در ایران به قدری متکثر است، هر حکومتی بخواهد به سمت پان گرایی و شوونیسم قومی برود خودش به مهلکه انداخته! و به هیمن دو رژیم پهلوی و ولایی متکثرترین رژیم های تاریخ ایران از لحاظ مقامات دولتی- قومی هستند! این برخلاف تمام ادعاهای دروغین قوم گرایان است. اما این تکثر قومی، لزوما به معنی عادلانه و دموکراتیک بودن رژیم نیست! اینها باند و شرکای قدرت هستند و ملاک تعاملشان با خود و ملت، کسب منافع است.
پوری از ملت ایران
شخضا ده ها سال است موضوعات قومی و زبان شناسی بر حسب علاقه شخصی مطالعه کردم، بویزه از زمان بوجود آمدن اینترنت و کتب الکترونیکی، کار مطالعاتم بیشت رور احت شده است. چیزهایی که معتقدم به حقیقت نزدیک دریافته ام. بارها طی این سال ها در عقایدم تجدید نظر و بررس کرده ام. لیبرال دمکراین بودن یهو و یک دفعه نرسیده ام. تعریفم هم از لیبرال دمکراسی خلاصه این است: آزادی خواهی مردم سالارانه که حداقل اینشرایط داشته باشد: 1- حقوق بدیهی متصرح در اعلامیه حقوق بشر. 2-- آزاید در حق داشتن حریم شخصی و سبک زندگی شخصی از اقامت و دوستی و شراکت در تمام جوانب فردی و اقتصادی و اجتماعی و جنسی و عاطفی و امثالهم. 3- حق شرکت یا عدم انتخابات و کاندیداتوری د رابعاد سیاسی و مدیریتی کلان کشور متبوع (شهروندی)، بدون نظر داشت، مانند سواد و مدرک تحصیلی، نزاد، رنگ، زبان، عقیده، سبک زندگی. چرا که انتخابات خودش معیار است برای تشخیص شایستگی افراد از سوی مردم. اگر مردم مایل باشند یک دکتر یا مهندس نماینده و وکیل آنها باشد خود بهترین مرجع تشخیص هستند، و هیچ فرد یا جمعی حق ندارد خود را بالاتر و برتر در تشخیص افراد بداند. فیلترینگ و نظارت استصوابی مردود است اگر که حق تشخیص فردی افراد می گیرد. اگر کسی از لحاظ عقلی مشکل دارد باید به تشخیص پزشک و متخصص صالح باشد و یا شخص از لحاظ قضایی مجرم و فرد خطرناک با سابقه باشد، یعین جرم های چون ترور و ادم کشی/شکنجه گری و آزاررسانی لذت جویانه، و نه مثلا جرم های غیر جناینکارانه چرا که انسان ها به هر حال ممکن است اتباهی بکنند مهم قبول اشتابه و سعی اصلاح خود است، و هیچ کسی بجز این مورد را نباید از حق انتخاب و انتخاب شدن محروم کرد.
پوری از ملت ایران
حال با توضیح باید گفت، چرا برخی از هم وطنان وطن دوست ایرانی، گمان می کنند آموزش کلاسیک زبان مادری مردمان ایرانی، می تواند خطری برای تمامیت راضی باشد. همان طور که گفتم، یکی از مهم ترین روش های من برای تشخیص خق و قخقیقت، روش تضادشناسی است. مدعی وجود چیزی را موجب شر می بیند، باید اثبات کند در عدم موجودیت، موجب خیر است! این کاربرانی که می گویند اموزش زبان مادری مشوق تجزیه طلبی است و خطر برای موجودیت ایران، باید بگوید تاکنون که آموزش زبان مادری نبوده، چه قدر کمک شده به انسجام ملی، امنیت ملی، و تمامیت ارضی؟ آیا می توانند با سند و مدرک بگویند، عدم آموزش زبان مادری، موجب انسجام ملی می شود؟ /// امیدوارم رادیو زمانه منتشر کند، من دارم وقت می گذارم، با حذف برخی کامنت، سلسله گفتار من قطع و ناراسا خواهد شد! /// من بارها به مفاهیم و تجربیات و تواریخ نگاه و بررسی چند ساله کرده ام. دوران استعمار تجربه کشورهای چون کانادا بلژیک چین هند شوروی فرانسه ایالات متحده استرالیا ترکیه ... نشان می دهد، هیچ راه حل و فرمول یکی نبوده.
پوری از ملت ایران
برخی از این کشورها دوره یک سانی و حتی سرکوب زبانی پشت سر گذاشته اند! شاید رسانه ای این کشور جرات اذعان نداشته باشند ولی این واقعیت بوده است. هدف لزوما دشمنی با انسانیت نبوده، بلکه در دروانی خود مجبور دیدند برای حفظ بقای کشورهایشان بدین کار مبادرت ورزند! ولی این کار ارموزه از نظر حقوق بشر و وجدان بشریت محکوم است. بدیهی است کشوری که دارای دین و مذهب و ایدئولوزی، زبان، قومیت، فرهنگ مشابهی باشد منسجم تر است، ولی آیا در عالم واقعیت چنین چیزی ممکن است؟ بر فرض ممکن باشد، آیا در عصر حاضر می توان تجربه کشورهای گفته شده دو باره تکرار کر؟ واقعیت این است حتی راه حل یک سازی درست باشد، نه عصر حاصر چنین چیزی را ممکن می گذارد و نه وضعیت ایران توانایی اجرای این سیاست را دارد! من نمی خواهم کامنت های متعدد و طولانی بگذارم/هرچند نیاز است!، منطمئنم نمی شود روش یک سان سازی را امروزه در هیچ کشور پیاده کرد و بویژه در ایران. تنها راه انسجام رسیدن به نسجام ملی در ایران، همان چیزی که اول گفتم است، رسیدن به احداکثر منافع ملی مشترک، در ذیل قانون اساسی دموکراتیک و قوانین در امتداد آن و لاغیر. موقتا شاید بتوان با استبداد و ترور و وحشت مردم ترساند، ولی در بلند مدت این راه های ظالمانه محکوم به شکست است. بدتر اینکه ظلم زمینه ساز فساد است-حتی آن افراد قوم یا گروه زبانی که گمان می کنند به نفعشان است این مظالم و مفاسد،- درنهایت در سر قهقرایی علیه خود انها خواهد شد و اکثریت همان قوم به ظاهر منتفع ، متضرر خواهند شد! مثل وضعیت فعلی اکثریت فارسی زبان های ایران که از لحاظ حجم و تعداد افراد بیشترین متضررین هستند!! فارسی بنا بر واقعیت موجود، بهتر است زبان ملی همه ایران در تمام سطوح زبان اصلی و کتاب های علمی و غیره باشد. ولی زبان های محلی و بلکه گویش ها و لهجه ها به صورت درس اختیاری، و عوض زبان عربی تدریس شود با بکار بستن همان بودجه و پرسنلی که برای زبان عربی است. عربی هم مثل یک زبان محلی کنار اینها به صورت اختیاری تدریس شود. این بهترین کار است فعلا می شود کرد و اگر کمکی به انسجام ملی ایرانیان کرد، آن وقت می تواند به مراحل پیشرفته تر هم اقدام کرد.
پوری از ملت ایران
مدت هاست می خوام نکته بسیار مهم در مفهوم و درک هویت ملی و ملیت بگویم، پاسخی منطق و ملموس در رد تجزیه طلبی. من عامدا کلمه "متبوع" گفتم و منظورم "مطبوع" نبود! متبوع مفعول تبع است از هم خانواده اتباع/تبعه/ منظور هم قبول شروط و پارمترهای تابعیت است. تابع بودن، لزوما به دل و نظر شخصی نیست. تابعیت یک جبر جغرافیایی است. شهروند جهانی سازمان ملل نمی دانم چه قد ر در عالم واقع می تواند ارزش داشته بادش؟! اما مردمان ناچار در دو حالت تحت پناهندگی یک ملیت یا تحت تابعیت یک ملیت باشند! در هردو حالت هم این خصویات را داند: آنها از کارت اقامت یا شناسنامه و گذرنامه ملی یک کشور استفاده می کنند برای رفع رجوع و احتیاجات ضروری مانند معاملات اقتصادی و تعاملات اجتماعی و حقوقی. یک ترک زبان تجزیه طلب داخل ایران حتی عمیقنا از "هویت ملی ایرانی" متنفر هم باشد تا زمانی که در ایران زندگی می کند یک تبعه ملیت ایرانی است و در خارج باشد تابعه ملیت ان کشور است یا پناهنده تحت ملیت آن کشور. قسمت کمدی-تراژیک قضیه تجزیه طلبی هم همین است! تجزیه طلب، اگر این قدر جربزه و شجاعت دارد، باید از تابعیت مورد نفرت و بیزاری اش برائت واقعی داشته باشد و هرگز زا منافع آن تابعیت بهره نبرد وگرنه به خودش دروغ می گوید. او ناچار است با این رنج جانکاه بجنگند و شاید فرسوده شود و بیمار شود! این معنی واقعی ملیت و ملت بودن است. به همین دلی در ایران یا ترکیه یا امرکیا یا سوئیس.. همه مردم آنجا یک ملیت دارند، فرقی نمی کند اسم کشور چه باشد. این واضح ترنی چیزی است از هر کسی می تواند ملموس از تابعیت و ملیت درک کند. امیدوارم رادیوزمانه منصف باشد و نظرات مرا منتشرکند. اجازه بدهد یک بار هم شده مردم خودشان قاضی باشند. من نقد منصانه و محترمانه را از سوی هر کسی باشد مجاز می دانم.
پوری از ملت ایران
اما چرا می گویم آموزش زبان مادری (و نه بهز بان مادری) در ایران احتمال قریب به یقین می تواند کمک کند و چاره هم نیست. 1- قانون اساسی جمهوری اسلامی. کاری اش نمی شود کرد، وقتی کاری (با هر نیت و غلطی بوده!) در اصل 15 شده و توقع در مردم ایجاد شده. اگر نشود بدتر است مگر بروید رد استان های مرزنشین رفراندوم برگذار کنید و اگر مردم نخواستند این اصل برداردی. شترسورای دولا دولا نمی شود. 2- تجربه کشورهای دیگر، و خود ایارن، در اموزش زبانی غیرزبان ملی، موجب نشده حتما تجزیه شود و بلکه اگر ردست پیاده بشود موجب تقویت انسجام میلی یم شود، چون حس داشتن منافع مشترک و تعلق خاطر افزایش می دهد. مهم نحوه اجرای آن است. 3- سوءاستفاده تجزیه طلبان و دشمنان ملت ایران است! آن مردم روستایی ساده دل و محترم مرز نشنی شاید از این سخنانر وشنفکری چیز زیادی متوجه نشود ولی قطعا از ملموسات سر می شود، وقتی تجزیه طلبی به دروغ و یا راست از منابع ثروت زیرزمین منطقه مرزی می گیود ، از نفت و گاز، معادن فلزی و سنگ های قیمتی می گوید، مردم راحت درک می کنند و می توانند حرص و طمع افراد بر انگیزد، با خود بگویند: چرا همه اش ما استافده نکنیم؟!، چراباید کمتر از یک درصد مثلا ثروت نفت به جیب ما برود و 99% برود به جیب دیگری؟! خب زبان مادری هم از همین جنس ملموس است. مرزنشین زبان مادری، برایش ملموس است. اگر نیاز او را پاسخ ندهد دولت مرکزی-ملی، تجزیه طلب از آن به نفع اهدافش سوءاستفاده خواهد کرد!
پوری از ملت ایران
دو مورد از دشواری جدی و بنیادی برای رسیدن به منافع مشترک در جهت انسجام ملی: 1- تبیین و تفیهم "مشاعیت" ملی و عمومی همه آحاد مردمان کشور است، مانند زمین/خاک/آب/فضای آسمانی/ و ثروت های طبیعی در گنجایی آنها است. واقعا از چالش های مهم پیش روی لیبرال دمنکرات های ملی مثل من، همین مسئله است و حقیقتا 20 سال است تلاش کرده ام روش های درسی برای درک و تفهیم هم برای خودم و هم برای دیگران بیایم. اعتراف می کنم برخی جاها تقریبا به دشواری عظیمی خورده ام! اینکه چگونه بتواند هم وطن عربی زبان خوزستان مجاب کرد که زمین ها و منباع نفت خیز مناطق آنها صرفا مال آنها نیست و کل مردم ایران حق مشاع دارند! واقعا و حقیقتا دشوار است مجاب کردن آنها! 2- دومین مورد بسیار مهم، چالش رویا ملی است! رویای ملی تقریبا مثل همان چیزی در ایالات متحده بدان تا حدی دست یافته اند!! رویای آمریکایی، من احساس می کنم ما ملی گراهای لیبرال دمکرات ایرانی، چندان به بحث نپرداخته ایم که مردمان ایرانی هم به یک "رویای ایرانی" نیاز دارند! منظر از رویای ملی ایرانی چیست. یعنی مثل هر امریکایی، ایرانی هم ها امید به بهتر شدن وضع موجودشان داشته بانشد. این امید که همگی از فرصت های حداقلی برابربرخودرا باشند که با بهره گیری از آن می تواند بالاترین درجات طی کنند. البته هر چه قدر تلاش صادقانه برای خلق این رویا باشد، کمک بیشتری به انسجام ملی ایرانیان می کند. اینکه یک بچه بلوچی در خنواده فقیرمرزنشین امید برای رسیدن سعادت داشته باشد که یک بچه فارسی ز بان در خانواد ثروت مند در ناف تهران! این "رویای ایرانی" باید ملموس و باورپذیر باشد و به کرات و بسیار به وقع پیوسته باشد و البته سیستم آموزشی و تلبیغی آن را به مردم نشان بدهد!
پوری از ملت ایران
پوزش بخاطر اغلاط تایپی و تشکر از رادیوزمانه برای نشر کامنت ها/تمام/
مهرزاد
نویسنده چندبار از طعنه های طباطبایی نام میبرد اما خود چندبرابر او از این طعنه ها استفاده می کند جمله«هویتطلبان ترک» به چه معنی است؟ مگر اینان هویت نداشته اند؟. البته منظور نویسنده پان ترکان و جدایی طلبان است اما چون نمی تواند آن را مستقیما بیان کند در این جمله نامفهوم و نامعلوم به کار می برد. به سخن طباطبایی در مورد «زبان ملی (که از نظر ایشان ظاهراً همیشه تنها یک زبان است)» ایراد گرفته اید. آیا از نظر تاریخی، و واقعیت چنین نیست؟ چنین کشوری در چنین شرایطی دشوار ودشمنان بی شمار برای یکپارچه نگاه داشتن خود باید یک زبان ملی داشته باشد. آیا از نظر شما زبان دیگری به جز فارسی می تواند این مسئولیت را بر دوش کشد؟ به طور قطع نمی تواند مگر این که یکپارچگی کشور برای شما و امثال شما مهم نباشد و در این صورت ایرادی بر شما نیست. بدبختانه این جمله شما هم بسیار گنگ و نیاز به توضیح دارد که گفته اید:«توزیع عادلانه قدرت میان زبان ملی و زبانهای محلی». در واقع تمام این دعواها بر سر همین موضوع است و شما هیچ توضیحی نداده اید که این توزیع قدرت باید چگونه باشد؟ و بدترین ایراد شما به این بخش از نوشته آقای طباطبایی است که گفته دولت با این کار خود«گروههای بزرگی از مردم ایران را از پیکر ملّت ایران جدا کنند تا راه تجزیۀ کشور هموارتر شود».این سخن طباطبایی بسیار درست و بجاست. شما چگونه خطر دشمنان ایران برای تجزیه را درک نمی کنید؟ و البته مطمئنا درک می کنید اما اگر در راه دشمنان گام بر نمی دارید در بهترین حالت برایتان مهم نیست که تجزیه گردد و بخشی از پیکر این جدا گردد و همانند کشور جعلی آذربایجان تبدیل به دشمنی دیگر گردد. یکپارچگی این کشور با تاوان های سنگین و خون های بسیار به دست آمده و شما توقع دارید میهن دوستانی همانند آقای طباطبایی در برابر اراجیف چند پان ترک (زیرا در این جریانات فقط اینها هستند که هارت و پورت می کنند) سکوت کنند؟ تا پیش از جهانی شدن به معنی واقعی کلمه، تنها ملیت و ملی گرایی می تواند این سرزمین را از توفان حوادث رهایی دهد
علی،ف
متاستفانه مشکل اینست که در فضای حاکم کنونی بر ملت نمیتوان از خق و حقوق خود دفاع کرد چون برچسب پانترک به شما میزنند. و صدایتان را خفه میکنند.نمیتوان انتظار داشت که به دنبال حفظ یکپارچگی و امنییت کشوری باشیم که مردمان ان اکثرا نژاد پرست بوده وهمواره دیگر اقوام را به سخره گرفته و سرکوب میکنند .کسانی که اندیشمندان انان از شعور و فرهنگ ابتدایی(احترام به دیگر اقلیت ها و فرهنگ ها)بب بهره اند.حال بهتر است اینبار به جای نقد اقلیت ها خود را اصلاح کنید،وکمی با فرهنگ باشید!!ای اریایی ها ی اصیل.
ایرانی
ایران ده زبانه باید به ده زبان آموزش ببیندترکی،بلوچی،ترکمنی،کرمانجی، کردی کردستای،تالشی واقعا که دشمنان چه خوابی برای تجزیه ایران دیده اند ،خودشان در آن ور مرزها فقط زبان ملی و برای ما ایران بلبشو را می خواهند
هموطن
سلام. ایشان باز مانده گفتمانهای ورشکسته امپرالیسم هستند که در یک قرن اخیر بلای خاورمیانه و منطقه شداند اگر اهل علم و تاریخ بودند میفهمیدند این منطقه از 7 هزار سال پیش محل زندگی ملتها و قوم های متنوعی بوده و هست .و پتانسیلی برای پیشرفت منطقه محسوب می شود.و از نظر فرهنگی خیلی متنوع وزیبا. فقط از آدم مغرض چنین تفکراتی قابل انتظار است.چون وقتی نوشته های ایشان را زیر نقد و کنکاش قرار بدهید. فکر میکنی در زمان پهلوی اول مقاله مینویسد.ایشان همان گوینده گفتمان غلطی هستند که انگلیسیها تئوریزه کردند.
ريبارى سيروان
به نظرم هر منطقه بايد فدرال باشه و زبان و فرهنگ خودش رو تعليم بده. اين يك واقعيته كه ايران چند ملييته .اگه جلوى اين حقيقت وايسيم به صورتى جلوى ازادى و دموكراسى ايستاديم.ايران هرگز اسم ازادى و دموكراسى رو به خودش نخواهد ديد اگه اكثريت به حقوق بقيه اعتراف نكنن. در غير اين صورت هر مليتى حق خواهد داشت براى خودشون تصميم بگيرن
رامین
این به اصطلاح نقد چند ایراد اساسی و مغالطلات سطحی و پیش پا افتاده داشت که حیفم آمد به اختصار اشاره ای به برخی از آنها نکرده باشم. یکم. بادامچی از سویی میپذرید این قول طباطبایی را که زبان رسمی عامل پیوند و ایجاد حس تعلق به یک دولت ملت در بین اقوام ساکن در یک سرزمین است اما بلافاصله توصیه می کند که بهتر است به لحاظ چند قومیتی بودن ایران چند زبان رسمی در کشور وجود داشته باشد. سوال اینجاست که وقتی کارکرد اصلی زبان رسمی را در تشکیل ملت واحد میدانیم زبان ترکی چگونه می تواند مایه ی پیوند اقوام متفاوت ایرانی با هم شود؟ و حتی چه نقشی در ایجاد حس مشترک میان مردم آذبایجان با بقیه ملت ایران خواهد داشت؟ و منطقا آیا این نظر بیشتر "صائب" نیست که این عامل بیشتر به کار ایجاد حس مشترک ملی بین ترک زبانان ایران و غیر ایران خواهد شد؟ دوم. بادامچی مخالف این نظر طباطبایی است که منابع درسی برای آموزش زبان ترکی آذربایجانی باید از داخل ایران و متناسب با فرهنگ و زبان آذربایجان تامین شود. چگونه ممکن است از مقدمه حق آموزش زبان مادری (ترکی آذربایجانی) به ترک زبانان ایران شروع کنیم و سپس نتیجه بگیریم که منابع درسی باید از استانبول ( منطقا به زبان ترکی استانبولی ) وارد شود؟ آموزش ترکی استانبولی چه ارتباطی با حق آموزش زبان مادری در تبریز و ارومیه دارد؟ مگر اینکه مقصود غایی مثلا این باشد که با آسمیلاسیون زبانی در نواحی آذربایجان و آناتولی یک گام به تشکیل "تورکستان بزرگ" نزدیک تر شویم! سوم. بادامچی در جایی دیگر از این به اصلاح نقد نامه با کاربرد این عبارت که :" مسئله وقتی بغرنجتر میشود که طباطبایی وحدت ملی و سرزمینی را اصلی حتی مهمتر از حقوق جهانی بشر قلمداد میکند و در ادامه سطور بالا مینویسد: «مهمترین معیار در فهم و تفسیر قانون اساسی و اجرای آن صیانت وحدت ملّی و تمامیت سرزمینی کشور است.» " سعی دارد این مغالطه را هم جا بیندازد که پس حقوق بشر و تمامیت ارضی دو مقوله جدای از هم هستند. در حالی که اصل تمامیت ارضی کشورها از حقوق اولیه آحاد شهروندان یک کشور است.
تورک خراسان
در خراسان زبان ترکی نابود شده و به غیر از افراد سال خورده کسی ترکی حرف نمیزنه سوال اینجاست که کک کی گزید؟ امیدوارم ترک های آذربایجان به خودشون بیان و از اصالت و هویت خودشون دفاع کنن
بهرام
به نظرم نوشته های جواد طباطبایی آنقدر جانبدارانه و از روی عناد با فرهنگ آذربایجان هست ارزش جواب دادن هم ندارد. جالبه ایشون تبریزی هستن
آذربایجانی
حرف های صد من یک غاز یک مشت * که از کانال های ماهواره ای شنیده اند و همه فیک است. 1- آذری یا آذربایجانی یعنی فارس یا شبه فارس(دلیل کتاب نزهه المجالس در حدود 700 سال قبل از بیش از 100 شاعر فارس در محدوده های شمال و جنوب ارس سخن می داردو گزارش کشیش و جاسوس ارمنی از گنجه در 800 سال قبل و نیز رواج لغات فارسی در تبریز و نخجوان و... در کتاب اولیا چلبی در حدود 350 سال قبل ...) 2- فرایند تضعیف زبان فارسی در اذربایجان و قفقاز : الف) امدن قبایل ترک زبان اسیای میانه از حدود 1500 سال قبل تحت عناوین خزر و ترکمن و قیون چی (گوسفند دار) و قزلباش های اسیای صغیر در 500 سال قبل با تاثیر حداکثری 5 درصدی(پنج درصد) ب) هجوم عثمانی به تبریز و قفقاز در 440 سال قبل که حدود 20 سال این مناطق دست انها بود و قتل عام بسیاری از اهالی که در 1602 م توسط ارتش شاه عباس صفوی اخراج شدند. و سپس روس ها از معلم های عثمانی برای اموزش کارگران نفت باکو و تغییر زبان انها استفاده نمودند با تاثیر حداکثر 25 درصدی(بیست و پنج درصد) ج) هجوم دولتی روس ها به قفقاز و آذربایجان بار اول (1723تا1732م) و بار دوم (1803 تا 1991م)با معلمی یهودیان روس و اروپایی که با بستن مکتب های فارس و عرب و اجبار کارگران نفت باکو(هدف اصلی روسها در امدن به جنوب) به تکلم به ترکی و در اختیار گرفتن اقتصاد منطقه به وسیله این کارگران که به سمت جنوب ارس نیز سرایت نمود و... موجب نابودی نهایی زبان آذری(فارسی ارس و قفقاز) شدند با تاثیر 70 درصدی(هفتاد درصد