ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مسئله‌ی زن در اسلام

محمدرضا نیکفر − شرط رفع تبعیض، شرط گام‌برداری به سوی آزادی و عدالت، جدایی دین و دولت است. موضوع زن موضوع کانونی سکولاریزاسیون در ایران و دیگر کشورهای اسلامی است.

۱. تبعیض علیه زن جزئی از یک نظام تبعیضی است. سویه‌هایی از این نظام تبعیضی در اسلام − افزون بر خوارشماری زنان − از این قرارند: برتری مسلمان بر غیر مسلمان، برتری محمد و آل او بر دیگر مسلمانان، برتری سنت محمدی بر هر سنت دیگری در همه‌ی زمان‌ها و در همه‌ی مکان‌ها، برتری صحابه بر دیگران، برتری قبیله‌‌ی قریش بر دیگر قبایل، برتری زبان عربی بر دیگر زبان‌ها، برتری نقل بر عقل، برتری صاحب امر بر تحت امر، برتری ولی بر مَولی (تحت ولایت)، برتری آزاد بر اسیر و برده.

جایگاه زن در نظام تبعیض بستگی به ترکیب عوامل دارد. والاترین جایگاه از آن کسانی است که قشر اجتماعی‌شان در موضع فرمانروایی باشد، و از میان آنان در طول تاریخ والاترین جایگاه طبعاً از خانواده‌ی پیغمبر است. مردان ارج ویژه‌ی خود را دارند، ولی زنانی که مقدس خوانده شده‌اند، تنها به عنوان مادر یا همسر یا دختر مردی مقدس، ارجی دینی یافته‌اند. فروترین جایگاه از آن کنیزان و اسیرانِ غیر مسلمان است. آنان از هیچ حقی برخوردار نیستند. درست با نظر به موقعیت آنان می‌توان دریافت که اسلام، در تظاهرِ تاریخی خود در دوره‌ی شکل‌گیری‌اش، چه نظری نسبت به زن داشته است. زنِ غیرِ مسلمانِ اسیر هیچ حقی ندارد. او غنیمتِ جنگی است؛ فروخته می‌شود؛ بدین هیچ تشریفات دینی‌ای که از او "زوجه" بسازد، به او تجاوز می‌شود؛ زدنش و کشتنش مجازاتی در بر ندارد.

۲. گفته می‌شود که پاگیریِ اسلام دگرگونی‌های مهم مثبتی را در زندگیِ زنان از پی آورده است. در این باره اطمینانی وجود ندارد. نکته‌ای را که می‌توانیم، با مقایسه‌ی جامعه‌ی شبه جزیره عربستان پیش از اسلام با بعد از اسلام، با اطمینان بگوییم این است: جامعه‌ی عرب پیش از اسلام روادارتر از جامعه‌ی عرب پس از اسلام بوده است. روایت‌های رسمیِ زندگیِ محمد هم گواه این موضوع هستند. او توانسته به باورهای دیگری بگرود و آنها را تبلیغ کند، بی آنکه با مزاحمت‌های جدی‌ای مواجه شود. پس از او اما مجازات گرایش به باوری دیگر مرگ بوده است. پس از سلطه‌ی دین او دیگر حتّا هیچ مسیحی و یهودی‌ای نتوانست در شبه جزیره‌ی عربستان زندگی کند تا چه برسد به کسانی که به اصطلاح اهل کتاب نبودند. کاهش تساهل طبعاً به زیانِ حضورِ اجتماعی زنان بوده است. پس از اسلام دیگر در خطه‌ی کانونی این دین به زنانی برنمی‌خوریم که به عنوان آنچه خود هستند، یعنی بدون در نظر گرفتنِ وابستگی‌شان به مردی خاص، شخصیتِ بارزی داشته باشند. خدیجه و عایشه، دو زن نامدار محمد، دو تن از آخرین چهره‌های زنان قدرتمند عرب بوده‌اند.

مبلغان اسلام در عصر ما به این فخر می‌فروشند که اسلام باعث شد زنان از بی‌حقوقیِ مطلق درآیند و در موردهای اساسیِ مختلفی چون ارث بردن و نفقه گرفتن، موضوعِ احکامِ دینیِ مثبتِ روشنی قرار گیرند. از این بابت نمی‌توانیم به اسلام امتیاز ویژه‌ای دهیم. اطلاعات محدودی که از جامعه‌ی عرب در دوران شکل‌گیری اسلام داریم حاکی از آن نیستند که زنان هیچ حقوقی نداشته‌اند. خود زندگیِ خدیجه، همسر نخست کسی به اسم محمد می‌شناسیمش، شاهدی بر بهره‌مندیِ زنان از یک پایگاه حقوقی در عرصه‌ی مالکیت است. بسطِ اسلام در سرزمین‌های غیر عربی، موقعیتِ زنان را فروکاسته است.

برای دادن امتیازی ویژه به اسلام در بحث بر سر مسئله‌ی زن، مبلغان اسلام در عصر ما مدام تکرار می‌کنند که رواج دین محمدی باعث شد اعراب از زنده‌به‌گور کردن دختران دست بردارند. سندهای تاریخی بر این موضوع گواهی نمی‌دهند که کشتن نوزادانِ دختر‌، عملی رایج بوده باشد. تحلیل منطقی هم ما را به این نتیجه می‌رساند که جامعه در کلیت آن به رسمی نمی‌گرود که با بازتولیدِ خود منافات داشته باشد. این جنایت شاید در میان برخی خانواده‌های اشرافی رایج بوده، اما نمی‌توانسته است بنابر منطق زندگی و نیاز به بازتولید آن، در میان مردم عادی رواج و رسمیت یابد.

ما از آنچه نیز در مورد موضوع زنده به گور کردن نوزادان دختر در جامعه‌ی عرب‌، در آستانه‌ی اسلامی شدن آن نقل می‌شود، به این نتیجه می‌رسیم که با جامعه‌ای مواجه بوده‌ایم که در آن مردان ثروتمندش، که زنان متعددی داشته‌اند، دچار این کمپلکس بوده‌اند: می‌خواسته‌اند زن ندهند، اما زن بستانند. اطفای شهوت این مرد، ننگ آن مرد دیگر تعبیر می‌شده است. شهوتِ جنسی در این جامعه موضوع رابطه‌ای است که یک سوی آن مردانگی است که نشان قدرت و برتری است، و سوی دیگر زنانگی است که فروافتادگی و ننگ شاخص‌های آن‌اند. در این جامعه مرد نام‌آور است، زن ننگ‌آور.

فرهنگی که اسلامی خوانده می‌شود، به این دلیل که دین محمدی آموزگار آن بوده است، همچنان زیر تأثیر این کمپلکس است. اسلام نه تنها این کمپلکس را علاج نکرده، بلکه آن را کنسرو کرده و تا روزگار ما رسانده است.

۳. گفتیم که اسلام با مجموعه‌ای از تبعیض‌ها مشخص می‌شود. تا زمانی که جامعه‌های اسلامی نظم سنتی خود را داشتند، این تبعیض‌ها از دید کسانی که در آن جامعه‌ها می‌زیستند، نابهنجار نمی‌نمودند. ساختارهای کهن که به هم ریخت، آن نظام تبعیضی ویژه‌ی اسلام نیز، هم در سطح ایده و هم در سطح واقعیت اجتماعی، بحران‌زده شد. در سطح ایده کوشش‌های فراوانی شد برای توجیه آن تبعیض‌ها و بازتفسیر موجه‌ساز آنها یا معطوف به فاصله‌گیری محترمانه از آنها. برخی تبعیض‌ها فراموش شدند. مثلاً در رابطه‌گیری با اجانب غیرمسلمان، احکام مربوط به نجاست آنان و کراهت ارتباط با آنان مصلحت‌گرانه در عمل تعدیل شدند. آنچه در اسلامِ جزمی تعدیلی کیفی نیافت، احکامِ جزمیِ تبعیض‌آور در مورد زنان بود. هر چه پیش آمده‌ایم، مشخص‌تر شده که مسئله‌ی زن جایگاهی کانونی در کمپلکس اسلام دارد.

۴. مسئله‌ی زن به معنای اختصاص جایگاه اجتماعی کهتر به زن و آلوده پنداشتن زنانگی و نمادهای زنانه به گناه و ننگ است. این مسئله را در خطه‌ی فرهنگی ما اسلام ایجاد نکرده است. اسلام باورهای رایج روزگار پیدایش خود را برگرفته و احکام خود را بر پایه‌ی آنها بنیان گذاشته است. در تاریخ‌نویسیِ رسمی اسلامی نیز هیچ شاهد قابل اعتنایی در این باره نمی‌یابیم که معاصرانِ محمد در دعوت دینی او ابتکار تازه‌ی تحول‌برانگیزی در رابطه با وضعیت زنان دیده باشند. دستورهای او در مورد حجاب، حقی که برای خود در تصاحب زنان قایل شده و نیز امتیازهایی که به مجاهدانش برای تصاحب زنان اسیر داده است، همه طبیعی پنداشته شده و به سادگی از طرف جامعه‌ی مردانِ عربِ گرویده به محمد پذیرفته شده‌اند. مخالفان نیز در این رابطه زبان به انتقاد از او نگشودند. او را شاعر، ساحر و برهم‌زننده‌ی سنت سلف در پرستش‌گری خواندند، اما هیچگاه نگفتند او می‌خواهد در رابطه با جایگاه اجتماعی زن و تلقی از زنانگی سنت‌شکنی کند. خلاصه اینکه پذیرشی که جامعه‌ی مردان عرب نسبت به احکام اسلام درباره‌ی زنان داشته حاکی از آن است که دین تازه در این حوزه گسستی از سنت تلقی نشده است.

رابطه‌ی اسلام با فرهنگ‌ همچون دین‌های بزرگ دیگر، در قبال باورها و رسومی عمومی، هم شاگردی کردن بوده است، هم ایفای نقش آموزگاری. به عنوان شاگرد، خود، ساخته‌ی فرهنگ است و به‌عنوان آموزگار، خود، فرهنگ‌ساز است. به عنوان شاگرد، برگرفته و به عنوان آموزگار، برنهاده است.

اسلام تاریخی، دین احکام است. احکام دینی استخوان‌بندی سنت در جامعه‌های کهن را در حوزه‌ی اعتقادات و روابط اجتماعی تشکیل می‌دهند. ثبوتِ نسبی این احکام که در دوره‌ی حدوداً چهارصدساله‌ی پیدایش و استوار گشتنِ اسلام در مکاتب فقهی تقریر و انتظام یافتند، به جامعه نظم ایستایی داد. اسلام، ایدئولوژی مسلط و منبع صدور حکم و مبنای قضاوت بود. این نکته مهم است که در میان بحث‌ها و مشاجره‌هایی که میان مِلَل و نِحَل اسلامی درگرفت، موضوعِ زن هیچگاه اهمیتی نداشته است. شاید تنها استثنا، بحث میان شیعه و سنی بر سر "متعه" (صیغه) باشد.

پیش نیامد که پیش از عصر جدید یک موج انتقادیِ درون‌دینی شکل گیرد که مضمون آن ‌دست گذاشتن بر انحرافی از سنت محمدی در نگاه به زنان در خوانش‌های عمده از کتاب و حدیث باشد. در مجموع این توافق وجود داشته که وضعیت زنان متناسب با سنت محمدی است و این تناسب بیشتر می‌شود اگر در مورد زنان سخت‌گیری‌های بیشتری برای در پرده نگه داشتن آنان و مجبور کردن‌ِشان به تبعیت از مردان صورت گیرد. پیش آمده است که عالمانِ دینی موضعی انتقادی در برابر شاهی و سرکرده‌ای داشته باشند، ولی هیچگاه انتقادشان متوجه وضعیت زنان به دلیل خوار و زار کردنِ‌شان نبوده است. هرگاه در انتقادهایشان احیاناً به زنان هم اشاره‌ای کرده‌اند، گله از سست شدنِ اخلاقِ دینی است که رکنی از آن خوارداشتِ زنان و نمادهای زنانه است.

در مجموع می‌توانیم بگوییم که اسلام سنتی، یعنی اسلامی که بر بنیادِ سنتِ محمدی شکل گرفته و حضورِ مسلطِ مداومِ بی‌بحرانی را تا آغاز عصر جدید داشته، همه‌ی استعدادهای خود را در برداشت از زن و زنانگی بروز داده است. هیچ دلیلی نداریم که اسلام تاریخی را متهم کنیم که تاریخش تاریخِ سوءتفاهم بوده و از جمله برداشت‌های غلطی از کتاب و حدیث در مورد زنان داشته است. اسلام‌ همان تاریخِ اسلام است و حقوق زن در اسلام سنتی، همان حقوقِ متحقق‌شده‌ی زنان در طول تاریخ این دین است.

۵. مَقالِ اسلامی در متن‌های پایه‌ای آن ترکیبی از گفتار سلحشوران و تاجران در جامعه‌ای قبیله‌ای است. دین‌های جامعه‌های کشاورزی یا برآمده در جامعه‌های شهری، نگرشِ نرمتری به زن دارند. خودِ فقهِ اسلامی در شهر ایجاد شده است. بخشی از احکام آن در مورد زنان جنگجویانه است، آن جایی که از زن به عنوان غنمیت جنگی و برده سخن می‌رود. زمینه‌ی عمومی بحث در مورد زنان با تعصب قبیله‌ای همراه است. اخلاق قبیله، تعصب و غیرت است. تعصب، عاطفه ‌شدید به خودی‌ها و غیرت، نفرت شدید به غیرخودی‌هاست. زن از موضوع‌های اصلیِ منشِ غیرت است. او نباید با غیر ارتباط داشته باشد. دایره‌ی غیر در مورد زن، بسیار محدودتر از دایره‌ی غیر در مورد مرد است. مردی که زن، خواهر و مادر خود را در محدوده‌ی مقرر محصور نکند، بی‌غیرت است، یعنی گمان می‌رود که از تعصب و غیرت قبیله‌ای هم بی‌بهره باشد. یکی از نمادهای غیرت، حجاب است. حجاب، شکلی از دیوارهای اندرونی است. زن آن دیوار را با خود حمل می‌کند، اگر لازم شود از خانه پا را بیرون بگذارد. مطلوب دین آن است که زن همواره در خانه بماند. چنین تصوری از مطلوب، در جامعه‌ی کشاورزی پدید نمی‌آید. پس پرسیدنی است که فقه چه مدل اجتماعی را مبنای صدور احکام خود قرار می‌دهد.

جامعه‌ای که فقه بدان نظر دارد، از حالت جنگی،‌ یعنی موقعیت جهاد که به درآید، شهرِ قرونِ وسطایی می‌شود. توجه اصلی فقه در شهر به طبقه‌ی تاجران است. موقعیت تاجر موقعیت یک تیپِ ایده‌آل مسلمان است: مکنتی دارد، خمس و زکاتش را می‌پردازد و از این نظر روزی‌رسانِ علماست، می‌تواند اندرونی و بیرونی خود را جدا کند و زنان خانه‌ی خود را در اندرونی محصور کند. همپیوسته به ایدئولوژیِ "مکاسب"، یک فانتزی و اخلاق جنسی است. زن تاجر نیازی به کار کردن ندارد. دو وظیفه‌ی اصلی او در مقام زوجه برآوردن نیازِ جنسیِ مرد و زاییدن است. در ایدئولوژی "مکاسب"، کاسب‌کارانه اجرتی برای او تعیین شده است. این تعیینِ اجرت، باعث داعیه‌های اسلام در مورد رعایت عدالت در مورد زنان شده است.

مرد تاجر، در محدوده‌‌ی شرعی امکان فراوانی برای کامروایی دارد. فانتزیِ سکسیِ اسلامی، اساساً فانتزیِ مردِ تاجر است. او زنان متعدد دارد و کامروایی‌هایش هم کاسب‌کارانه است. برای کامروایی‌های شرعی او طبق ایدئولوژی "مکاسب" پاداش‌هایی در نظر گرفته شده است. او در آن جهان پاداش‌های خود را می‌گیرد: حور و غلمان در انتظار او هستند.

یک مبنای اخلاق و فانتزی جنسی مرد شاخص اسلامی این است که قادر است زنی را که می‌خواهد، به حرمسرای خود بیفزاید. در اندرونی همه چیز حلال است و هر مکروهی را هم می‌توان با دادن کفاره جبران کرد تا طبق ایدئولوژی "مکاسب" چیزی از امتیازات اخروی کاسته نشود. حریم حرمسرا مرز میان حلال و حرام است.

در عصر جدید حفظ حریم مشکل می‌شود. مطلوبِ تاجر مسلمان ای بسا زنی می‌شود که او را نمی‌تواند به حرمسرای خود بیفزاید، چون آن زن به او اعتنا نمی‌کند و اگر هم تصرف‌شدنی باشد، دیگر در حرمسرا مهارشدنی نیست. عصر جدید، با آشفتگیِ فانتزیِ جنسیِ مردِ تیپیکِ مسلمان همراه است. زن مطلوب، زنی که او در فیلم می‌بیندش، به او تن نمی‌دهد. او از پس چنین زنی برنمی‌آید و از پسِ زن برنیامدن بزرگترین ننگ برای مردِ تیپیکِ مسلمان است. او به آنچه مطلوب است، نفرت می‌ورزد؛ می‌خواهد او را از میان بردارد؛ می‌خواهد او نباشد. مرد ایده‌آل مسلمان دچار سادیسم است.

شهر اسلامی برای زنان شهر ناامنی است. در هیچ جایی در جهان همچون قاهره و تهران به زنان تعرضِ زبانی و چشمی و دستی نمی‌کنند. زن همواره باید در موضع دفاعی باشد. پدیده‌ی حجاب و سادیسم مردانه را باید با هم دید. هستند زنانی که حجاب را بر بی‌حجابی ترجیح می‌دهند، چون در حجاب یک سپر دفاعی می‌بینند. حل نهایی مسئله‌ی حجاب در گرو درمانِ سادیسم مردانه است. جامعه‌ی مردان به یک اصلاحِ اساسی فرهنگی نیاز دارد.

۶. عصر جدید، انقلابی در فانتزی جنسی انسان‌ها پدید می‌آورد. تحول در این عرصه نیز با پریشانی همراه است، بویژه در جامعه‌های اسلامی. کتاب‌های فقهی و کتاب‌هایی که در مورد اخلاق اسلامی نوشته‌ شده‌اند (نمونه‌ی مشهوری از آنها "حلیة المتقین" علامه محمدباقر مجلسی است)، منابع دست اولی برای شناختن فانتزی جنسی مرد تیپیک مسلمان هستند. مکانِ این فانتزی خلوتِ اندرونی است و موضوع آن زنانی است که مشخصه‌ی بارزشان این است که تمکین می‌کنند. عصر جدید این فانتزی را پریشان می‌کند. مناظر بیرونی در چشم مرد مسلمان شهوانی‌تر از مناظر درونی می‌شوند و زن سرکش می‌شود و از تمکین سرباز می‌زند، از جمله در خلوت خود او.

انقلاب اسلامی، خیزشی برای احیای زمینه‌ی تحقّقِ فانتزیِ جنسیِ سنتیِ اسلامی بود. جانمایه‌ی نقد تیپیک اسلامی بر "فساد" و "جاهلیت" دوران مدرن، عذابی است که مرد تیپیک مسلمان به خاطر پریشان شدنِ آن فانتزی می‌کشد. او احساس ناتوانی می‌کند و سرخودگی‌اش را با سادیسم در رفتار و منشی فاشیستی در حرکاتِ سیاسی نشان می‌دهد.

بخش بزرگی از مردان ایرانی، در نظام اسلامی نجات فانتزی جنسی خود را دیدند. آنان ممکن بود با بسیاری از کارکردهای رژیم اسلامی موافق نباشند، اما سیاست سکسیستی آن را می‌پذیرفتند. رژیم نمی‌توانست این سیاست را پیش برد، اگر بخش بزرگی از مردان به همدستی با آن نمی‌گرویدند.
مشکلِ پریشانیِ مردِ ایرانی با احیای فانتزی جنسی گذشته و تلاش برای ایجاد زمینه‌های تحقق آن حل نشد. توپولوژیِ شهوت (مکانِ ارضا) سیاق سنتی خود را نیافت و زنان تمکین نکردند. انقلاب اسلامی شکست خورد. شهوت‌رانیِ اسلامی نتوانست بدیلِ اروتیسم مدرن شود و جامعه را ارضا کند. تأثیر آن، پریشانیِ بیشتر بود. این پریشانی منشأ خشونت‌های مهلکی است.

۷. سادیسم مردانه در جامعه‌های اسلامی بیماری تازه‌ای نیست. عیان‌شدگیِ آن به خاطر بحرانی شدنِ نظمی است که آن سادیسم در آن طبیعی می‌نمود. بحرانی شدنِ آن نظم باعث برجسته شدنِ مسئله‌ی زن در اسلام به عنوان همتفافته‌ای (کمپلکسی) ‌از مسائل شده است. موضوع زن، افزون بر این که جایگاه و وزن ویژه‌ی خود را دارد، به مسئله‌ی آزادی سیاسی و تعیین تکلیف با قدرت سیاسی گره خورده است.
ساختارِ کنونیِ قدرت در ایران بر پایه‌ی تبعیض است: تبعیض به نفع فقیهان و واعظان و دیگر عُمّالِ دینی، تبعیض میان خودی و غیرخودیِ حکومتی، تبعیض میان مسلمان و نامسلمان، شیعه و سنی، دیندار و بی‌دین، و تبعیض میان مرد و زن. این تبعیض‌ها با مجموعه‌ای از تبعیض‌های اجتماعی دیگر، که از پیش وجود داشته‌اند یا در دوره‌ی اخیر پا گرفته‌اند، ترکیب شده‌اند.

شرط رفع تبعیض، شرط گام‌برداری به سوی آزادی و عدالت، جدایی دین و دولت است. موضوع زن موضوع کانونی سکولاریزاسیون در ایران و دیگر کشورهای اسلامی است. ممکن است با تحولی سیاسی منصب‌های حکومتی از فقیهان گرفته شود، اما تنها آنجا می‌توان با قطعیت گفت که دین، از دخالت در دولت دست برداشته که امکان لغو همه‌ی قانون‌هایی که در مورد زنان تبعیض‌آور بوده‌اند فراهم شود و در مقابل این امکان پدید آید که زنان از حقوق برابر با مردان بهره‌مند گردند.

۸. در میان طیف دینی نیز بسیار کسان هستند که با اعمال تبعیض در مورد زنان، در این یا عرصه مخالف‌اند، به رفتاری که با توجیه دینی در طول تاریخ با زنان شده است، انتقاد می‌کنند و صمیمانه در صدد تفسیری از دین هستند که آن را برای پذیرشِ آزادی و برابری، دست کم در وجوهی از آنها، آماده کند. خود این اصلاح‌طلبان از طرف نظام دینی حاکم زیر فشار قرار دارند. شرط این که آنان متن‌های دینی را آزادانه تفسیر کنند و بتوانند تفسیرهای اصلا‌ح‌طلبانه‌ی خود را به جامعه عرضه کنند، این شده است که بساط سانسور و سرکوب دینی برچیده شود، یعنی دین از عرصه‌ی قدرت دولتی بیرون گذاشته شود. بر این قرار شاخصِ باور به ضرورتِ دین‌پیرایی نیز باور به ضرورت سکولار شدن نظام سیاسی است.

خلافِ اصول آزادمنشی است که از کسی این آزادی گرفته شود که هم مؤمن باشد و هم آزادی‌خواه. این که او چگونه جهان را برای خود تفسیر می‌کند، مسئله‌ی خود او است و یک باور یقینی به این که او تناقض دارد، نبایستی منجر به آن شود که حق او در این که هر گونه که می‌خواهد بیندیشد، برشناخته نشود. بحث حقیقت یک چیز است و بحثِ همزیستیِ صلح‌آمیز و همبستگی برای دموکراسی یک چیز دیگر.
جامعه‌ی ایران در سه دهه‌ی اخیر بسیار دگرگون شده است. در میان طیف مذهبی جامعه نیز نسلی سربرآورده که بسیاری از وجوه فرهنگ پدرسالاری را نمی‌پذیرد، در عین حال که هنوز اکثر بخش‌های آن پایبندی‌ عمیقی به مذهب دارد. در میان این نسل، رفتار دو جنس در چارچوب الگوی ولایت و تمکین نیست. هم زنان و هم مردان تحول یافته‌اند. برای پذیرش برابرحقوقی، زمینه‌های عینی و ذهنی مناسبی پدید آمده است.

۹. سکولاریزاسیون سیاسی، نقطه‌ی عطفی در حل مسئله زن است، اما مشکل تنها با این تحول حل نمی‌شود. سادیسمی که بدان اشاره شد، با تحول سیاسی از میان نمی‌رود و نیز محافظه‌کاری عمیقی که در فرهنگ ایرانی وجود دارد − و آن را در میان مهاجران ایرانی در غرب هم، که زیر فشار استبداد نیستند، می‌توان مشاهده کرد − به یکباره رنگ نمی‌بازد.

به لحاظ اجتماعی، پدرسالاری یک نظام تأمینی است. نظام تأمینیِ دیگری باید ایجاد شود که در آن پدر و شوهر و پسر ستون‌های اصلی تأمین اجتماعی برای زن نباشند. از این نظر، حل مسئله‌ی زن در گرو حل مسئله‌ی تأمین اجتماعی، یعنی حل مسئله‌ی نان، شغل و مسکن است. پیشرفت و عدالت، بنیادهای حل مسئله‌ی تبعیض جنسیتی هستند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • رضا

    <p>معتقدم ادعای اسلام همان تاریخ اسلام است؛ برای مدعی؛ بسیار پُر هزینه و دردسر آفرین است. اولا هیچ دلیل علمی و منطقی نمی توان برای آن یافت. بلکه همۀ قوائد منطقی و موازین علمی و نیز شواهد تاریخی خلاف آن را ثابت می کنند. اگر اسلام همان تاریخ اسلام است؛ پس نوگرائی دینی در تاریخ معاصر اسلام هم؛ باید دین اسلام باشد. معلوم نیست مدعی؛ ادعای خود را بر اساس کدام قائدۀ جهانشمول منطقی و علمی؛ پایه گذاری نموده است. بگمانم سیر تاریخ اروپا و ظهور عصر مُدرنیته در مقابل سیر تاریخی جهان سوم و بخصوص جهان اسلام؛ موجب چنین ذهنیت غلطی شده است. چرا که اگر آن نبود؛ این بحث هم؛ لااقل به اینگونه نبود. جهان اسلام؛ رنساس خاص خود را بر اساس طبیعت و مختصات خود می طلبد. بدون بررسی علمی علل و عوامل خاص رکود و جمود تاریخ اسلام؛ نمی توان به قضاوت منصفانه و راهکارهای صحیح رسید. ادعای اسلام همان تاریخ اسلام است؛ بسیار ساده اندیشی و سطحی نگریست. ایشان برای بجای حل مسئله؛ صورت مسئله را پاک کردند.<br /> تحقیقات عمیق و بررسیهای گسترده بروشنی نشان می دهد که در قسمت اعظم تاریخ 1400 سالۀ اسلام؛ حقوق و موقعیت زنان جوامع مسلمان؛ بر حقوق و موقعیت زنان اروپا و حتی زنان جهان؛ برتری چشمگیری داشت. مانند موقعیت زنان در مالکیت؛ ارث؛ حوزۀ علم بطور کلی؛ ازدواج و امور خانواده؛ سیاست؛ اخلاق اجتمائی و غیره. امروزه؛ بخصوص به نعمت اینترنت؛ علاقمندان می توانند به آسانی؛ تصویر روشنی از نگاه خود زنان اروپائی؛ بدست آورند.<br /> وقتی سخن از تاریخ اسلام می کنیم؛ باید آن را با تاریخ دیگر تمدنهای جهان مقایسه کنیم والا اساسا نگاه تاریخی نخواهیم داشت.(دقت کنید). آقای نیکفر باید بتوانند پاسخ دهند که چرا کارنامۀ تاریخ اسلام در امور زنان؛ در یک جمعبندی نهائی؛ درخشانترین؛ در تاریخ جهان است؟ انکار این حقیقت؛ احتیاج به فاکتها و ادله های تاریخی در جهان دارد و الا صرف ادعا و انکار که چیزی جز زورگوئی نیست. بمیان کشیدن عصر مدرنیته و مقایسۀ ارزشهای آن با تاریخ اسلام؛ علاوه بر غیر علمی بودن؛ غیر اخلاقی هم می باشد. زیرا سیر تاریخی تحولات اروپا؛ علل و عوامل متعدد دیگری دارد. اصولا ارتقای موقعیت زنان در غرب به اعتراف برخی فمنیستهای غرب؛ بخاطر زنان نبود؛ بلکه برای منافع بهتر و بیشتر مردسالاری مردان بوده است. بگفتۀ همان فمنیستهای غرب؛ جنبش زنان در اروپا حقیقی بود ولی خیلی زود به چنگ مردسالاری افتاد و از مسیر واقعی خود منحرف گشت. مثلا زنان حق حیات مستقل و مطلق ندارند (مانند اسلام)؛ بلکه حق حیات آنها مشروط و وابسته به کار اجباری می باشد<br /> محور اصلی اندیشه های آقای نیکفر عبارتند از<br /> الف - خشونت اسلامی<br /> ب- شهوترانی جنسی اسلامی<br /> تصویری که ایشان از اسلام و مسلمانان می دهند &quot;خشونت&quot; و &quot;شهوترانی جنسی&quot; است. این تصویر؛ دقیقا همان تصویری است که هالیوود و رسانه های ارتباط جمعی صهیونیستی؛ شبانه روز درصدد القای آن به جهانیان است. در حالیکه خود صهیونیستها در تمدن غرب؛ آفریننده و عامل اصلی حیوان صفتانه ترین خشونتها و شهوترانی جنسی؛ بگستردگی پهنای جهان هستند. از منظر تاریخی؛ بآسانی و با اطمینان کامل می توان گفت که تاریخ اسلام و مسلمین چه در گذشته و چه در دوران معاصر؛ در مجموع؛ کم خشونت ترین و انسانی ترین و اخلاقی ترین و ضد شهوترانی ترین؛ در مقایسه با تاریخ جهان؛ بخصوص تاریخ دنیای مُدرتیتۀ غرب بوده است.<br /> دین اسلام؛ بزرگترین آئین ضد خشونت است که خفیف ترین شکل آن یعنی دفع خشونت؛ در احکام جهاد و قصاص آمده است. به همین خاطر؛ اسلام و تاریخ مسلمانان در معرض تحریف مغرضانه و خشونت آمیز صهیونیسم بین الملل قرار گرفته است. تبلیغ سکولاریسم غربی بمعنای جدائی کامل دین و دولت در جهان اسلام؛ تجلی چنین خشونتی است. زیرا که آن؛ در جهان اسلام؛ مخالف اصول دمکراتیک و روح دمکراسی است. چرا که سکولاریسم به سرکوب و حذف فیزیکی و معنوی اسلام سیاسی معتقد است. به عبارت دیگر بازتولید استبداد و حتی نوعی &quot;نژاد پرستی سیاسی&quot;. به همین دلیل آقای نیکفر از دیسکرس &quot;دمکراسی&quot; طفره می رود و خود را در حصار تنگ دیسکرس &quot;سکولاریسم&quot; پنهان میکند. ایشان برای تفسیر مُدرن و حقوق بشری از اسلام؛ شرط گذاشتند! و آن جدائی دین و دولت است. درحالیکه که اولا ایشان بعنوان روشنفکرغیر(ضد) دینی؛ اصلا چنین حقی ندارند و این آشکارا خلاف اصول دمکراتیک است. ثانیا اگر قرار باشد دین و دولت جدا شوند؛ پس دیگر برای چی اصلا تفسیر مُدرن و حقوق بشری از اسلام نمود؟ همان اسلام سنتی که برای موزۀ تاریخ با ارزش تر است!</p> <p>با تشکر</p>

  • کاربر مهمان

    <p>مقاله خیلی یک طرفانه؛ جدلی و با پیشداوری نوشته شده و اصلاً ارزش و شکل یک مقاله علمی را ندارد. به قول انگلیسی ها polemical است و نه academic</p>

  • فریدون

    <p>سلام 4</p> <p>آقای نیکفر بخش سوم مطلب خود را با یک گزارهء غلط شروع می کند و می نویسد: [اسلام با مجموعه ای از تبعیض ها مشخص می شود.]<br /> لازم است که اشاره کنم که اگر منظور ایشان از اسلام با این خصوصیاتی که وصف می کنند، فرهنگ جاهلی و عمل استبدادی حکومت های فریبکاری باشد که در شعار نام اسلام را داشته و دارند اما در عمل بیشترین خصومت را با اصول قرآن و الگوهای آن مرتکب شده و میشوند، کاملآ درست می گویند. اما البته این عنوان سازی، تایید عمل فرصت طلبانهء آن اهریمن صفتان در مصادرهء واژه های اهورایی است. فرهنگ و گفتمان سالم روشنگرانه، کلمات را هم دارای احساس و حرمت و ارزش می شمارد و نقض این حرمت را شایستهء مدعیان خویش نمی داند. جعل طبقه بندی های ذهنی و غیر واقعی و تاسیس عنوان سازی های دلبخواهی و نامربوط، از قبیل &quot;اسلام سیاسی&quot; و &quot;اسلام تاریخی&quot; با گزاره هایی وارونه، چیزی جز اهانت به کلمات و متهم ساختن مظلوم به جای ظالم نیست. در فرهنگ و گفتمان سالم روشنگرانه ، ستمکاری دیکتاتور هایی که خود را دمکرات نامیده اند به حساب دمکراسی نوشته نمی شود و دوران خونبار دمکرات های دروغین و تئوریسین هایشان را &quot;دمکراسی تاریخی&quot; نامگذاری کردن با تمسخر شدید عمومی مواجه خواهد شد. اگر کسی بدون آگاهی از قوانین مندرج در کتاب راهنمای رانندگی، پشت فرمان ماشین بنشیند و مقررات رانندگی را نقض کند و سپس در دفاع از جرم خویش ادعا کند که مطابق قوانین مندرج در کتاب راهنمای رانندگی، ماشین رانده است، هیچ انسان مطلع و بی غرضی، حرف او را نخواهد پذیرفت و کتاب راهنمای رانندگی و نویسندهء آن را، به جای او محکوم نخواهد کرد و مجرم نخواهد دانست.<br /> بنابر این مستبدین و مرتجعین، تاریخ خودشان را دارند. و تاریخ که بسیار سیاه است ربطی به پیامبر روشنایی و دین مهربانی ندارد بلکه مطلقآ در مقابل آن قرار گرفته است.</p> <p>آقای نیکفر برای نسبت های ناروایی که به اسلام داده اند حتی یک فاکت هم از قرآن و سنت معتبر پیامبر ندارند. اگر داشتند بهتر بود مثال می زدند و کلی گویی نمی کردند. در همین پارگراف که مدعی تبعیض گرا بودن اسلام شده اند مطلبشان را اینگونه توجیه نموده اند:<br /> [ساختارهای کهن که به هم ریخت { در دوران جدید}، ..... برخی تبعیض&zwnj;ها فراموش شدند.، مثلاً در رابطه&zwnj;گیری با اجانب غیرمسلمان، احکام مربوط به نجاست آنان و کراهت ارتباط با آنان مصلحت&zwnj;گرانه در عمل تعدیل شدند.]</p> <p>اما بر خلاف تصور نویسنده، ایدهء پاک بودن غیر مسلمانان، ایده ای جدید نیست بلکه رهنمودی منبعث از کتاب اسلام است که در آیات متعددی، ضمن نفی هرگونه تبعیض میان بندگان خداوند، به مسلمانان روابط مسالمت جویانه و احترام آمیز با تمام انسانها چه مذهبی و چه لامذهب، را سفارش می کند. از جمله در آیهء 8 سورهء مبارکهء ممتحنه آمده است که :<br /> {خداوند شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه با شما به خاطر دينداری تان جنگ نگرده اند، و شما را از خانه و دیارتان آواره نساخته اند، نهى نمى&rlm;كند. در حقشان نيكى كنيد و با آنان دادگرانه رفتار نمایید، بى&rlm;گمان خداوند دادگران را دوست دارد.}</p> <p>آنجا که قرآن به نجس بودن مشرکین اشاره دارد منظورش نجس بودن از نوع مبحث رساله های عملیه و منابع فقهی مورد استناد نویسنده نیست بلکه منظور قرآن حفظ مکان عبادی متعلق به مسلمین &ndash;کعبه- از اهانت پراکنی های روانی مشرکین جاهلیت بوده است.<br /> برای اثبات اینکه منظور از نجس بودن مشرکین، اشاره به افکار آنهاست نه جسم آنها و برای اثبات اینکه، پاک خواندن جسمی مشرکین ربطی به دوران معاصر ندارد لازم است نوشتهء یکی معتبرترین فرهنگ نویسان مسلمان قرون اولیه، راغب اصفهانی- متولد سال 444 هجری- در مفردات را نقل کنم که هزار سال پیش ، ذیل این واژه فرموده اند:<br /> { نجاست یعنی پلیدی و ناپاکی که دو نوع است. اول نجاستی که با حواس فهمیده می شود. دوم نجاستی که با درک و فهم و بصیرت شناخته می شود. نوع دوم همان است که خداوند مشرکین را با آن واژه، در آیهء 28 سورهء توبه وصف کرده است.}<br /> ادامه دارد....<br /> با تشکر از رادیو زمانه</p>

  • فریدون

    <p>سلام </p> <p>از دیروز تا حالا کامنت سوم خود را چندین بار - در بخش های بزرگ و کوچک - ارسال کرده ام ولی گویا سیستم ارسال کار نمی کند </p> <p>با احترام</p>

  • سعید آ

    <p>گفتار خواندنی بود و به اعتقاد من تا به انجا که به ریشه نگاه اسلام به زن می پردازد سعی بر ان شده تاریخی به مسئله نگاه شود اما به نظر میرسد در تحلیل شرایط امروز و انقلاب اسلامی کمتر به زمینه های اجتماعی این تحول پرداخته شده و با بیان انکه مردان در ایران سادیسم دارند و یا انقلاب اسلامی، خیزشی برای احیای زمینه‌ی تحقّقِ فانتزیِ جنسیِ سنتیِ اسلامی بود. علل ناهنجاری های امروز مشکلات ذهنی فرض شده است.<br /> تصویر فقیهانه از زنان تصویر حاکم ایران نیست تصویر علما و درصدی از مردم ایران است گروهی که سعی بر ان دارد جامعه را بر ان اساس شکل دهند. به همین دلیل اگرچه قوانین اسلامی حاکم یکجانبه و مردانه است اما در صحنه اجتماعی زنان ایرانی با قدرت گیری در محیط خانواده و شرکت در فعالیت های اجتماعی و تحصیلی عملا به مقابله با ان پرداخته اند. مقاومت اقشار وسیعی از زنان و مردان ایرانی در مقابله قوانین فقهی نشان از ان دارد که این قوانین با جامعه امروز ایران هماهنگی ندارند. دشواری های حاکمان ایران در عملی کردن انها دلیلی دیگر بر این مسئله است. جامعه ایران دیگر ان محیط سنتی شهرهای کوچک نیست که دستورات فقهی بتوانند راه حل هایی مناسب برای ان باشند.<br /> به یقیین اشتراکاتی بین دیدگاههای اسلام سنتی و اقشاری وسیعی از مردان ایرانی در مورد زن وجود دارد اما یکی دانستن نگاه فقه و نگاه غالب مردان ایران به زنان واقعیت جامعه ایران را بازگو نمی کند. نگاه فقیهان به زن بسیار عقب مانده تر از وضعیت زنان در جامعه ایران است فقها تحت فشار اجتماعی ناخواسته مجبور به پذیرش تغییراتی شده اند. برای مثال مشکل قانونی در مورد چند زنی مشکل فقها نیست بلکه مقاومت جامعه ای است که به راحتی این اختیار را به مردان نمی دهد. در این مقاومت بسیاری از مردان ایران نیز شریک هستند.<br /> قوانین فقهی در جامعه ای با مختصات دیگر شکل گرفته اند و اینک با تحولات اجتماعی که در صد سال اخیر در ایران به وقوع پیوسته، بسیار کهنه و ناکارا شده اند. اگر با این نگاه موافق باشیم در خواهیم یافت که جامعه در حال تحول ایران نیز قوانین خود را خواهد یافت اما کنده شدن از گذشته در حالیکه هنوز اقشاری در ایران زندگی میکنند که در روابط گذشته تنفس میکنند کاری ساده نیست.<br /> بازگرداندن مشکلات زنان ایران به سادیسم مردانه نگاهی یک جانبه است که به یقیین به همه ریشه های مشکلات زنان در ایران اشاره ندارد. یکی دانستن مشکل مردان ایرانی با انچه نویسنده مشکل مرد ایده ال مسلمان میداند (در داشتن سادیسم ) نیز گونه ای دیگر از ساده کردن مسئله میباشد.<br /> مشکل روابط زن و مرد یک مشکل اجتماعی است نه مردانه، زن و مرد هردو احتیاج به تصفیه فرهنگی دارند. به یقیین بواسطه سابقه تاریخی مرد سالارانه جامعه و حکومت فقی کنونی در ان ظلم به زنان به مراتب بیشتر است.</p

  • رضا

    <p>برتری زن از مرد در قرآن و اسلام</p> <p>کامنت گزاران عزیز نوشتۀ مورد بحث را به اشکال متفاوت مورد نقد سودمندی قرار دادند. من اما؛ به سهم خودم؛ جهت تبیین دینی که از طرف دوست و دشمن در طول تاریخ؛ بکلی وارونه شده؛ خطوط اصلی و کلی نقش اسلام در تاریخ اندیشه های جهان؛ پیرامون مسئلۀ زن را؛ تقدیم علاقمندان بخصوص زنان مسئله دار می نمایم. برای شناخت زن در اسلام سه حوزۀ فلسفی , فرهنگی و مدنی را بصورت نمونه وار می آورم. اما پیش از آن لازم به ذکر می دانم که زنان در غالب اعصار تاریخ جهان تحت ستم مردسالاری خشن بودند. این بدان معنی نیست که مطلقا هیچ زنی؛ برخوردار از برخی مزایا و امکانات نبوده. به پادشاهی رسیدن زنی در سرزمین سبا بروایت قرآن یا ثروت و تجارت خدیجه در حجاز؛ تنها بخاطر شرایط غیرعادی یا موقعیت خاص خانوادگی بوده است و نه حقوق مدنی زنان در یک نظام ارزشی قانونمند. صرف پادشاهی یا ثروت؛ ضرورتا بمعنی برابری یا برتری موقعیت او بعنوان یک &quot;زن&quot; نسبت به مردان نبود. چه رسد به موقعیت جامعۀ زنان بطور کلی. تا همین اواخر در تاریخ اروپا؛ اصولا جنس زن را؛ حتی دانشمندان؛ بعنوان &quot;انسان&quot;؛ شناسائی نمی کردند. آنان او را موجودی پست تر از انسان و در ردیف حیوانات تکامل یافتۀ خانگی و از لوازمات زندگی انسان (یعنی مرد) می پنداشتند. این تازه نظر فیلسوفان و طبیعی دانان اروپائی؛ قرنها پس از ظهور اسلام بود! پس از رنسانس؛ بتدریج؛ برای اینکه زن را از مقام حیوان به مقام انسان (یعنی مرد) ارتقا دهند؛ شعار تحقیر کننده و توهین آمیز برابری کامل زنان با مردان را مطرح کردند. خلیفۀ دوم عمر نیز اعتراف نمود که پیش از اسلام؛ ما زنان را جزو حیوانات می شمردیم و قرآن فاش می سازد که زنان بعنوان اموال و لوازمات زندگی مردان؛ به ارث بُرده می شد.(نساء - 19). در مجموع بجرات می توان گفت که در فرهنگ غالب تاریخ بشر؛ زنان در دستۀ حیوانات اهلی؛ بحساب می آمدند.<br /> الف - حوزۀ فلسفی:<br /> در چنین شرایطی و در متن چنین تاریخی؛ محمد ظهور می کند و نخستین &quot;کتاب زنان&quot; در تاریخ جهان را در یک نظام فلسفی - اجتمائی به بشریت عرضه می نماید. در اولین پیام از کتاب سوره النساء؛ زنان و مردان جهان؛ از یک نوع و تن واحد معرفی می شوند: نفس واحده<br /> یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء . نساء - 1.<br /> یعنی: ای انسانها پرهیزگار خدائی باشید که همۀ شما را از &quot;یک جنس&quot; آفریده است و از آن؛ جفت آن و از آن دو؛ مردان و زنان بسیاری گستراند.<br /> بنظر می رسد که دنیای مُدرنیتۀ غرب؛ هنوز به این درجه از آگاهی نرسیده است. زیرا شعار مردسالارانۀ برابری زنان با مردان از منظر فلسفی؛ نه تنها بمعنی نفی &quot;یکی&quot; بودن آن دو است؛ بلکه نشانۀ برتری مردان بر زنان نیز می باشد. چرا که مقصد؛ از منظر فلسفی؛ مردان هستند. بعلاوه امروزه کم نیستند کسانیکه زنان و مردان را از دو سیارۀ متفاوت می دانند. اما محمد گام عجیب دیگری برمی دارد و منشاء آفرینش مردان و کلا همۀ انسانها را؛ از منظر فلسفی؛ زن می داند. زیرا عبارت &laquo;نفس واحده&raquo; بمعنی &quot;یک جنس مونث&quot; می باشد.<br /> او همچنین برای نخستین بار در یک نظام فلسفی - اجتمائی زنده؛ مشخصا؛ زن را از دستۀ حیوانات جدا و او را همانند مرد؛ انسان معرفی می نماید<br /> جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا . شوری - 11.<br /> یعنی: جفت شما را از جنس خودتان قرار داده و جفت حیوانات را از جنس خودشان.<br /> بر پایۀ همان نگاه توحیدی؛ می بینیم که از منظر طبیعی نیز؛ قرآن مراحل تکوین جنین انسان را &quot;مونث&quot; آورده است. مانند<br /> فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه...حج - 5 .<br /> نطفه, علقه و مضغه همگی مونث آورده شده است<br /> نتیجه آنکه برخلاف نگرش تاریخ مبنی براینکه &quot;انسان&quot; مساوی &quot;مرد&quot;؛ محمد؛ برای نخستین بار در تاریخ؛ عکس آن را اعلام نموده و &quot;انسان&quot; را مساوی &quot;زن&quot; قرار داد. جای تعجب نیست که شیخ محی الدین ابن عربی؛ مفسر قرآن در قرن دوم هجری با استناد به قرآن و احادیث محمد؛ اصالت وجود را به &quot;زن&quot; داده و مرد را در واقع سایه ای در بین دو زن؛ دانسته است. بر اساس همان تعالیم محمد؛ ابن عربی زن را انسان کاملتر از مرد؛ بلکه کاملترین مخلوق خوانده است. مقام زن در دنیای مُدرنیتۀ غرب؛ هنوز به این درجه از رشد و تکاملی که محمد پیام آور آن بود؛ نرسیده است.<br /> ب - حوزۀ فرهنگی<br /> محمد؛ برای نخستین بار در تاریخ جهان؛ بصراحت از برتری جنس &quot;زن&quot; بر &quot;جنس &quot;مرد&quot; سخن گفته است<br /> قالت رب انی وضعتها انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالا نثی .آل عمران - 36 .<br /> گفت پروردگارا من که دختر زائیدم! بله؛ خدا می داند چه زائیده ای! ولی هرگز پسر مانند دختر نیست! توجه داشته باشید که واژه های &quot;ذکر&quot; و&quot;انثی&quot; در واقع &quot;جنسیتی&quot; هستند. بنا براین قرآن در این آیه جنس &quot;زن&quot; را برتر از جنس &quot;مرد&quot; دانسته است زیرا آورده &laquo;لیس&raquo; یعنی هرگز! بعبارت دیگر در همۀ موارد و در همۀ شرایط؛ جنس زن برتر از جنس مرد است. دنیای مُدرنیتۀ غرب؛ هنوز به این درجه از آگاهی و بینش محمد؛ نرسیده است. البته امروزه غرب در بهترین شرایط؛ با برابر دانستن جنسیت زن و مرد؛ تلاش نموده؛ خود را به نگاه بلند محمد نزدیک کند.<br /> همچنین خدای اسلام &quot; الله &quot;؛ خدای مونث است. مثلا بنا به حدیث مشهور در اسلام : الله جمیل یحب الجمال<br /> عبارت &quot; جمیل &quot; بمعنی &quot; زیبائی زنانه &quot; است و &quot; جمال &quot; بمعنی &quot; زیبائی مردانه &quot; می باشد. همچنین در &laquo;الله جل جلاله&raquo; عبارت &laquo;جلاله&raquo; ؛ مونث و بمعنی &quot;درخشندگی زن&quot; است. اما &quot;جلال&quot; درخشندگی مردانه است. همچنین در عبارت &quot; ذات الله &quot; واژۀ &quot; ذات &quot; مونث می باشد. یعنی حقیقت وجود الله؛ زن است. واژۀ &quot; کعبه &quot;؛ خانۀ خدا و قبله موحدان؛ مونث است. یعنی &quot; خانۀ زن &quot;! جالب توجه است که در مراسم حج همه ولی بخصوص مردان باید به نیت طواف نساء؛ کعبه را طواف نمایند. ولی ظاهرا در دنیای مدرنیتۀ امروز غرب؛ طواف رجال صورت می گیرد؛ آنهم با ذکر &quot; برابری کامل با مردان &quot;! بعبارت دیگر نوعی مرد سالاری زنانه!<br /> پ - حوزۀ مدنی یا اجتمائی<br /> با توجه به برتری زنان بر مردان در دو حوزۀ فلسفی و فرهنگی در نگاه محمد؛ طبیعتا در حوزۀ مدنی و اجتمائی نیز باید چنین برتری و تبعیضی گنجانده شود. از اینرو برای نخستین بار در تاریخ جهان؛ محمد صراحتا بطور کلی حقوق و مسئولتهای زنان و مردان را برابر اعلام نمود. اما به استثناء مسئولیت سنگین تامین مایحتاج زندگی؛ که آن را بر دوش مردان قرار داد<br /> و لهن مثل الذی علیهن بالمعرف و للرجال علیهن درجه (بقره - 228 ). مفسران و فقها؛ قسمت دوم آیه را؛ مسئولیت مضاعف مردان برای زنان؛ دانستند.<br /> در نخستین کتاب زنان تاریخ جهان؛ یعنی سوره النساء؛ بطور کلی دو نوع حقوق برای زنان؛ شناسائی شده است: یکی حقوق انسانی؛ که یکسان و مشترک با حقوق مردان است و دیگری حقوق ویژۀ زنانه می باشد.<br /> برابری حقوق زنان و مردان : للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن. نساء - 32 .<br /> حقوق ویژۀ زنان: و یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن. نساء - 127 .<br /> برخی نمونه های حقوق ویژۀ زنان عبارتند از تخفیف در برخی مجازات؛ بخصوص برخی احکام اعدام مانند ارتداد؛ ممنوعیت کشتن یا مجروح کردن سربازان زن در جنگ؛ حق مسکن یا اتاق ویژۀ زن در زندگی مشترک؛ حق پناه دهی مجرم در خانه از تعقیب حکومت. همچنین حق بهره داری از تمامی ارث مردان (پدر؛ برادر؛ شوهر) ولی محرومیت کامل مردان از ارث زنان؛ حق تامین همۀ مایحتاج و امکانات زندگی از طرف مردان ولو زن درآمد شخصی و ارث فراوان داشته باشد! یعنی استقلال کامل مالی زنان؛ عدم وظیفۀ خانه داری؛ بچه داری و حق استخدام کسی برای این موارد؛ حق درخواست اجرت در صورت شیر دادن نوزاد خویش! معافیت از انجام عبادات رسمی در شرایط زنانگی؛ حق داشتن حمایت مضاعف از جنس خود در شهادت؛ غلبۀ ارزش شهادت او بر شهادت شوهر. حق ازدواج چهار زن بی سرپرست و محروم با یک مرد توانا جهت تامین مسکن شخصی؛ پوشاک؛ تغذیه؛ نیازهای جنسی و فرزند؛ تحصیل علم؛ درآمد؛ ارث؛ سفر واجب حج و غیره. (ناگفته نماند که گویا ترویج &quot;تک همسری&quot; در تاریخ نظامهای فکری؛ نخستین بار در سوره النساء رسما بیان گردید)<br /> بجرات اگر محمد را پیام آور آئین زن سالاری در تاریخ بدانیم؛ گزاف نگفتیم. آری؛ مدافعان دروغین حقوق زنان؛ حاضر نیستند که در کنار حقوق مساوی و مشترک زنان؛ حقوق ویژۀ زنان را هم برسمیت بشناسند و مگر معنی واقعی فمنیسم غیر از این می تواند باشد!<br /> اگرچه کاستیهای متعددی در فقه بشری هست که باید ریشه ای رفع گردد و نیز نیاز به اجتهاد دلیرانه درعصر امروز؛ مثلا اجتهاد فرهنگی در مورد حجاب؛ که در عصر محمد؛ نماد آزادی و حقوق زنان و آزادی پوشش بود. اما با اینحال؛ زنان در دنیای عصر مُدرنیتۀ غرب؛ در مجموع؛ از حقوق برتری که محمد برای آنان آورده است؛ (و نه لزوما آنچه در جوامع مسلمان است)؛ هنوز هم محروم هستند. بنظر می رسد که جنبش زنان عصر مُدرنیته؛ در نیمه راه کسب حقوق کاملی است که محمد در قرآن آورده بود. خوشبختانه شاخه ای از فمنیسم رادیکال درغرب؛ به این حقیقت پی برده و با الگو گرفتن از حرکت محمد؛ خواستار برقرای سیستمی مشابه شده است و گروهی دیگر حتی به اسلام گرویدند. بعنوان نمونه:</p> <div class="eminline-wrapper"> <div class="emvideo emvideo-video emvideo-youtube"> <div id="media-youtube-1" class="media-youtube"> <div id="emvideo-youtube-flash-wrapper-"><object height="350" width="425" type="application/x-shockwave-flash" data="/sites/all/libraries/audio-player.org/audio-player/player.swf" id="1"> <param name="movie" value="/sites/all/libraries/audio-player.org/audio-player/player.swf" /> <param name="flashvars" value="image=http%3A%2F%2Fimg.youtube.com%2Fvi%2FFSHZepZhy_0%2F0.jpg&amp;type=youtube&amp;file=http%3A%2F%2Fwww.youtube.com%2Fv%2FFSHZepZhy_0%26amp%3Brel%3D1%26amp%3Bcolor1%3D0xdce6e9%26amp%3Bcolor2%3D0x91c9db%26amp%3Bborder%3D1%26amp%3Bhd%3D1%26amp%3Bshowinfo%3D0%26amp%3Benablejsapi%3D1%26amp%3Bplayerapiid%3Dytplayer&amp;autostart=false" /> <param name="wmode" value="transparent" /><img height="350" width="425" src="http://img.youtube.com/vi/FSHZepZhy_0/0.jpg" alt="See video" title="See video" /></object></div> </div> </div> </div> <p>&nbsp;</p> <p>با سپاس از همکاری عزیزان رادیو زمانه</p>

  • فریدون

    <p>سلام 3 </p> <p>از آنجایی که پاسخ به تمام موارد مطرح شدهء این مقاله از طریق کامنت نویسی امکانپذیر نیست. ناچارآ تنها نمونه هایی از آن را بررسی خواهم کرد . پاسخ به تمام موارد البته کار ساده ایست اما از طریق کامنت نویسی میسر نیست. بلکه پاسخ مفصل ضرورت چندانی هم ندارد زیرا نادرست بودن اغلب گزاره های نویسنده کاملآ روشن و بدیهی است. در حقیقت ما با مقاله ای مواجهیم که از نظر ساختاری، پر از اشکال است، و موازین نقد علمی ( که بی طرفی از پایه های آن است) را رعایت نکرده، توجهی به واقعیات مستند تاریخی نمی کند، نتیجه گیری هایش ذهنی است و لحنی خصمانه و شعارگونه دارد.<br /> نویسنده در بخش دوم مطلب خود "منکر دگرگونی های حیاتی دین توحید در زندگی زنان شده." این انکار، در واقع چشم بستن بر روشنایی گزارشات معتبر تاریخ است. به فرض که ایشان ، کتاب های مورخین را نخوانده باشد آیا لازم نبود حداقل نیم نگاهی به کتاب دین مبین اسلام که به خود حق نقد آن را داده اند- که البته حق اوست- بیندازند؟<br /> دگرگونی های عظیمی که اندیشهء توحیدی در فرهنگ و مناسبات مردم جزیرة العرب و بخصوص در زندگی زنان ایجاد کرد قولی است که تمام مورخان اولیه، و همچنین محققین منصف جهان، از پتروشفسکی روسی گرفته تا جواهر لعل نهروی هندی و جرج جرداق لبنانی و مستشرفین بی غرض اروپایی و پژوهشگران معاصر ایرانی، جملگی بر آنند. مهمتر از همهء اینها تایید این دگرگونی های حیاتی توسط قرآن مبین است که فرهنگ جاهلانهء ارث بردن زنان را ممنوع ساخت (4:19) و زنان را از ارث برخوردار نمود ( آیات متعدد) و آنها را صاحب حق رای دانست (60:12)، و آنان را هم شان و هم گوهر مردان شمرد.( 49:13) و اتهام زنندگان به زنان را تبهکار نامید(24:4) و زنان را هم خطاب با مردان به خیر و خوشبختی رهنون ساخت و به نگاهشان چشم انداز زیبای جهانبینی واقعگرایانهء توحیدی بخشید.<br /> به همین ترتیب در آیات زیادی از جمله در آیهء 71 سورهء مبارکهء توبه، قرآن اسلام، زنان را دوشادوش مردان، به مهربانی فرا می خواند، و مسئول سرنوشت خویش می داند ، و به دخالت در نظام اجتماعی ترغیب می نماید، و به آزادگی و آگاهی و تواضع و نظم و دوست داشتن خوبی ها تشویق می کند، و شایستهء استقلال اقتصادی می شمارد و مژدهء قطعی پاداش نیک می دهد:<br /> {مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند ، به كارهاى پسنديده وا مى‏دارند و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند و نماز را بر پا مى‏كنند و زكات مى‏دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى‏برند. آنانند كه خداوند مشمول رحمتشان قرار خواهد داد زیرا خدا توانا و حكيم است.}<br /> با عبارات دیگری از بخش 2 ، نویسنده برای زمینه سازی در ترجیح مناسبات قبیلگی دوران جاهلیت به جامعهء مدنی پیامبر، مضمونآ ادعا می کند که "سران جاهلیت از تبلیغ مرام پیامبر ممانعت چندانی نمی کردند". اما این ادعا بر خلاف تمام گزارشات معتبر تاریخی مربوطه می باشد، که خبر می دهند جامعهء جاهلیت برای جلوگیری از انتشار دعوت پیامبر، به تهدید امنیتی، تحقیر فرهنگی، تحریم اقتصادی، ممنوعیت معاشرتی، تبعید، شکنجه و قتل ایمان آورندگان و صدمه های جسمی به پیامبر متوصل شد. پیامبر برای مصون ماندن از آسیب ها و عصبیت های جامعهء جاهلی، تا سالها امکان علنی کردن اندیشه های خود را نداشتند. سران جاهلیت مسلمین را به مدت چندین سال در درهء ابوطالب، تبعید و محاصره کردند که به گرسنگی، رنج و مرگ تعدادی از مومنان منجر شد. این فشارها و تهدیدهای به جایی رسید که برخی پیروان فعال پیامبر ناچار شدند با خانوادهء خویش به کشور حبشه فرار کنند و طی چندین سال شرایط سختی را متحمل شدند و برخی شان در همین مسیر جان باختند. در ادامهء تشدید این فشارهای ضد انسانی، وقتی سران جاهلی حریف ایمان معنوی و دعوت فرهنگی مسلمین نشدند تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و مسلمانان را ناچار به ترک خانه و کاشانه و مهاجرت به مدینه ساختند و خانه ها و اموالشان را غارت کردند و به آزار و اذیت بازماندگانشان ادامه دادند. در مدینه نیز این تهدیدات و آزارها ادامه داشت تا سرانجام که پیامبر و مسلمین در دفاع از خویش بر جنگهای تحمیل شدهء آنها پیروز گردیدند....<br /> ادامه دارد<br /> با تشکر از رادیو زمانه </p>

  • فریدون

    <p>سلام 3 </p> <p>از آنجایی که پاسخ به تمام موارد مطرح شدهء این مقاله از طریق کامنت نویسی امکانپذیر نیست. ناچارآ تنها نمونه هایی از آن را بررسی خواهم کرد . پاسخ به تمام موارد البته کار ساده ایست اما از طریق کامنت نویسی میسر نیست. بلکه پاسخ مفصل ضرورت چندانی هم ندارد زیرا نادرست بودن اغلب گزاره های نویسنده کاملآ روشن و بدیهی است. در حقیقت ما با مقاله ای مواجهیم که از نظر ساختاری، پر از اشکال است و موازین نقد علمی ( که بی طرفی از پایه های آن است) را رعایت نکرده، توجهی به واقعیات مستند تاریخی نمی کند، نتیجه گیری هایش ذهنی است و لحنی خصمانه و شعارگونه دارد.<br /> نویسنده در بخش دوم مطلب خود "منکر دگرگونی های حیاتی دین توحید در زندگی زنان شده." این انکار، در واقع چشم بستن بر روشنایی گزارشات معتبر تاریخ است. به فرض که ایشان ، کتاب های مورخین را نخوانده باشد آیا لازم نبود حداقل نیم نگاهی به کتاب دین مبین اسلام که به خود حق نقد آن را داده اند- که البته حق اوست- بیندازند؟<br /> دگرگونی های عظیمی که اندیشهء توحیدی در فرهنگ و مناسبات مردم جزیرة العرب و بخصوص در زندگی زنان ایجاد کرد قولی است که تمام مورخان اولیه، و همچنین محققین منصف جهان، از پتروشفسکی روسی گرفته تا جواهر لعل نهروی هندی و جرج جرداق لبنانی و مستشرفین بی غرض اروپایی و پژوهشگران معاصر ایرانی، جملگی بر آنند. مهمتر از همهء اینها تایید این دگرگونی های حیاتی توسط قرآن مبین است که فرهنگ جاهلانهء ارث بردن زنان را ممنوع ساخت (4:19) و زنان را از ارث برخوردار نمود ( آیات متعدد) و آنها را صاحب حق رای دانست (60:12)، و آنان را هم شان و هم گوهر مردان شمرد.( 49:13) و اتهام زنندگان به زنان را تبهکار نامید(24:4) و زنان را هم خطاب با مردان به خیر و خوشبختی رهنون ساخت و به نگاهشان چشم انداز زیبای جهانبینی واقعگرایانهء توحیدی بخشید.<br /> به همین ترتیب در آیات زیادی از جمله در آیهء 71 سورهء مبارکهء توبه، قرآن اسلام، زنان را دوشادوش مردان، به مهربانی فرا می خواند، و مسئول سرنوشت خویش می داند ، و به دخالت در نظام اجتماعی ترغیب می نماید، و به آزادگی و آگاهی و تواضع و نظم و دوست داشتن خوبی ها تشویق می کند، و شایستهء استقلال اقتصادی می شمارد و مژدهء قطعی پاداش نیک می دهد:<br /> {مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند ، به كارهاى پسنديده وا مى‏دارند و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند و نماز را بر پا مى‏كنند و زكات مى‏دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى‏برند. آنانند كه خداوند مشمول رحمتشان قرار خواهد داد زیرا خدا توانا و حكيم است.}<br /> با عبارات دیگری از بخش 2 ، نویسنده برای زمینه سازی در ترجیح مناسبات قبیلگی دوران جاهلیت به جامعهء مدنی پیامبر، مضمونآ ادعا می کند که "سران جاهلیت از تبلیغ مرام پیامبر ممانعت چندانی نمی کردند". اما این ادعا بر خلاف تمام گزارشات معتبر تاریخی مربوطه می باشد، که خبر می دهند جامعهء جاهلیت برای جلوگیری از انتشار دعوت پیامبر، به تهدید امنیتی، تحقیر فرهنگی، تحریم اقتصادی، ممنوعیت معاشرتی، تبعید، شکنجه و قتل ایمان آورندگان و صدمه های جسمی به پیامبر متوصل شد. پیامبر برای مصون ماندن از آسیب ها و عصبیت های جامعهء جاهلی، تا سالها امکان علنی کردن اندیشه های خود را نداشتند. سران جاهلیت مسلمین را به مدت چندین سال در درهء ابوطالب، تبعید و محاصره کردند که به گرسنگی، رنج و مرگ تعدادی از مومنان منجر شد. این فشارها و تهدیدهای به جایی رسید که برخی پیروان فعال پیامبر ناچار شدند با خانوادهء خویش به کشور حبشه فرار کنند و طی چندین سال شرایط سختی را متحمل شدند و برخی شان در همین مسیر جان باختند. در ادامهء تشدید این فشارهای ضد انسانی، وقتی سران جاهلی حریف ایمان معنوی و دعوت فرهنگی مسلمین نشدند تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و مسلمانان را ناچار به ترک خانه و کاشانه و مهاجرت به مدینه ساختند و خانه ها و اموالشان را غارت کردند و به آزار و اذیت بازماندگانشان ادامه دادند. در مدینه نیز این تهدیدات و آزارها ادامه داشت تا سرانجام که پیامبر و مسلمین در دفاع از خویش بر جنگهای تحمیل شدهء آنها پیروز گردیدند.......... </p> <p>با تشکر از رادیو زمانه </p>

  • ن. بیدار

    <p>با تشکر از مطلب‌تان، من هم موافقم که در مورد مناقشاتی که مطرح کردید "تربیت مردان" مهم و کارساز است. اما به نظر می‌آید آنچه از دید شما در حل مناقشاتی که در مورد زنان مطرح است مغفول مانده، خود زنان‌ باشند. من در سراسر یادداشت سخنرانی‌تان به موردی برنخوردم که حاوی این مطلب باشد. جدا کردن خود زنان از مناقشه تا این حد، به نظر ناظری که شاهد این مناقشه است می‌رساند که تعبیر "جنس دوم" در مورد زنان می‌تواند درست باشد. مصون‌نگه‌داشتن آنان از گرد و خاک مناقشه‌ای که بر سر آنان است، خود عاملی تبعیض‌ساز است. بی‌انصافی‌ است سهم تاریخی آنان را در مشکلِ تاریخی به وجود آمده فراموش کنیم. برای روشن شدن موضوعی که ذکر کردم می‌توان به جنبش سیاهان اشاره کرد. در مبارزه‌ی آنان برای رسیدن به حقوق خود در جامعه و رفع تبعیض، آنان با "توجه به خود" در حل‌کردن مناقشه بود که به آنچه می‌خواستند ـ‌هرچند نه در همه‌ی موارد‌ـ در یک جامعه‌ی متکثر رسیدند. درست است که مردان و زنان سفید به آنان ستم می‌کردند و می‌کنند اما هیچگاه نباید در بررسی وجودی مناقشه، نقش پذیرنده بودن سیاهان را حالا به هر دلیلی فراموش کرد.<br /> علت غالب وجودی مسئله‌ی "حجاب" از دید شما، فانتزی جنسی مرد مسلمان در اسلام است. آن‌ها هر لحظه مورد تعرض زبانی و چشمی و ... قرار می‌گیرند. موافقم؛ اما به نظرم کامل نیست. پس خود زنان چه؟ آیا راضی شدن آن‌ها به داشتن حجاب و پوشاندن خود فقط و فقط در انحصار تربیتِ بدِ دیدِ جنسیِ مردِ مسلمان است؟ هستند در جامعه‌ی ما زنانی که نه تنها مشکلی با حجاب ندارند بلکه خودشان بقیه را نیز ترغیب به این کار می‌کنند. اصلن یک دلیل بزرگ پذیرش این نظام تبعیضی که از صدر مشروطه درصدد رفع و رجوعش هستیم و نمی‌توانیم، "پذیرش تبعیض" در نزد عده‌ی کثیری از افراد جامعه است. پریود‌های مکرر تاریخی‌مان در مورد کشتار دگراندیشان، روزنامه‌نگاران، نویسندگان؛ و هجرت روشنفکرانمان از این دیار گواه این مطلب است.<br /> در رفع مسئله‌ی زن در اسلام و حل‌شدن مناقشه‌اش شما به سکولاریزاسیون اشاره می‌کنید. بیشتر توجه شما به محدود کردن دید ایدئولوگ مرد مسلمان در چارچوب خانه‌اش نسبت به زن و بقیه امور یک جامعه‌ی مدرن است. من هم موافقم. اگر اینطور بشود که خوب است. اگر بتوان مرد مسلمان را همانطور که اشاره کرده‌اید دچار بحران در برابر دوران مدرن و خواسته‌هایش است سرجایش نشاند، با بقیه‌ی اقشار هم می‌توان مبنای دیالوگ را نهاد. (هرچند می‌توان در ترکیه امروزی مشاهده کرد قبولاندن حدود دموکراسی و حرکت در چارچوب قانون برای مرد مسلمان مانند آتش زیر خاکستر است.) اما آنچه به نظرم می‌رسد این است که خود اسلام زیاد با قانون و قانون‌مداری مدرن رابطه ندارد و آنرا از پایه هدف قرار می‌دهد (یک مثالش نابودی سیستم قضایی رژیم قبلی و جایگزین کردن آن با دم‌ـ‌دستگاهی است که خود برمی‌تابد). چون همانطور که گفتید به تبعیض معتقد است. و اولین پایه‌های یک جامعه‌ی قانون‌مدار بر "عدم تبعیض" است. بنابراین اسلام با تمام هستی‌ خود در مقابل سکولار‌سازی جامعه‌اش می‌ایستد. </p>

  • کاربر مهمان

    <p> با سلام </p> <p>نباید همۀ تبعیض ها ی ظالمانه و کاستیهای جهان اسلام را؛ بگردن حکومتهای مخالف دین و ستمگر انداخت. باید با شهامت اعتراف کرد که کج فهمی و نارسائی در فهم صحیح احکام دین از طرف رهبران دینی و نیز بخواب عمیق فرو رفتن و عقب ماندگی مسلمانان؛ نقش بس بزرگتری داشته است. این موضوع اتفاقا برای آلودگی زدائی ؛ پاکسازی و معالجۀ دین از انواع بیماریهای دچار شده بسیار مهم است. اما از آنطرف هم کسانی نباید سوء استفاده کنند و بیماری انسانی را؛ مساوی خود آن انسان؛ معرفی کنند یا زباله دانی خانه را؛ بجای خود خانه؛ در یک معامله؛ به مردم قالب کنند. اسلام هم در این دنیا بیمار می شود و اسلام هم حق معالجه شدن دارد. اسلام یک ایدئولوژی نیست؛ یک "فرهنگ" است. فرهنگ نگاه به هستی و انسان و اجتماع. بنا براین قوانین آن نیز "فرهنگی" است. از اینرو احکام عبادی و اجتمائی اسلام غالبا مبتنی بر فرهنگ جامعه بوده است. اما هر فرهنگی در دنیا محکوم به رشد و تکامل هست. </p> <p> از تناقضگوئیهای آقای نیکفر این است که "سکولاریسم" را دنیائی" و"اینجهانی" تعریف می کند که اتفاقا درست هم هست. اما با احکام دین اسلام مقدس مآبانه برخورد می کند! حقوق بشر و عدالت؛ اموری دنیوی و عرفی هستند. از اینرو غالب احکام اسلام بر گرفته از مناسبات فرهنگی جامعه؛ اما تعدیل شده؛ بوده است. پس چرا اسلام تاریخی؛ اسلام سکولاریستی تلقی نشود؟! اگر خود آقای نیکفر بجای پیامبر یا از فقهای تاریخ دیرینۀ اسلام می بودند؛ چه احکام و قوانینی را صادر می نمودند؟ آیا قوانین را از بهشت آسمانی می آوردند یا از مناسبات زمینی؟ </p> <p> اسلام قالب و فرم معینی ندارد بلکه کاملا مانند آب "بی شکل" است و ثانیا اسلام مانند رُود؛ یک "جریان" است. از اینرو است که بارها در قرآن؛ اسلام و خود قرآن به "ماء" یعنی "آب" یا "باران" توصیف شده است. بنا براین پرسش: اسلام چیست؟ نیاز به تامل دارد. باید پرسید: اسلام "آنوقت" چه بود؟ یا اسلام؛ "اینجا" و "اکنون" چیست؟ و یا اسلام؛ "آنجا" و "آنگاه" چه می تواند باشد؟<br /> محمد توانست و تاریخ ساخت. اکنون هیچ کاری نمی توان کرد. روشنفکر آن نیست که تاریخ را بکوبد؛ روشنفکر آن است که تاریخ را بفهمد و نقاط کور و تاریک آن را روشن نماید. اشکال آقای نیکفر این است که نمی خواهد حیات جهان اسلام و واقعیت تاریخ آن را بپذیرد. افکار امثال آقای نیکفر مانند هیزمی؛ آتش اسلام را شعله ورتر می کند. سنگ پراکنی به کوه؛ آن را تکان نمی دهد؛ ضخیمترش می کند! </p>

  • زهرا

    <p>مطالب آقای «فریدون» بسیار جالب و مستدل است، از خواندن آنها لذت بردم</p>

  • سارا

    <p>به عنوان زنی که در جامعه ی &quot;اسلامی&quot; ایران زندگی می کنه می تونم بگم که نویسنده ی مقاله به درستی مشکلات زنان رو درک و بخشی از علل رو به وضوح توضیح داده. حال فریاد مخالفانِ داغ کرده به یک سو ، حقیقتِ تلخ و چون روزِ روشنِ جامعه در سوی دیگر !&nbsp;</p>

  • رعنا

    <p>از کوزه همان تراود که در اوست. اسلام واقعی=اسلام تاریخی</p> <p>آقایانی که ادعا می کنند این متن فاقد رفرنس است با اندکی سرچ در اینترنت می توانند متون مشابه همراه با رفرنس های فراوان بیابند...</p>

  • Anonymous

    <p>سلام<br /> آقای نیکفر موضوعی را طرح کردند که در خور تامل است. به اعتقاد من نگاه او به اسلام را می توان درست پنداشت ولی از این نظر که آن نشات گرفته از یک پیش فرض خاص است. این سخن که اسلام همان تاریخ اسلام است؛ را نمی توان در یک جمله نادرست دانست. آن می تواند لااقل بخشی از حقیقت باشد. پیش فرض نیکفر این است که اسلام مساوی اسلام اجتمائی (سیاسی) است. اسلام اجتمائی هم لاجرم اسلامی فقاهتی است. بنا براین تاریخ حیات اجتمائی اسلام؛ خود اسلام است. این مقدمه و نتیجه گیری نیکفر بنظر درست می آید. ولی چرا او چنین پیش فرضی دارد؟ بنظر می رسد که تاریخ شکل گیری اسلام در حیات پیامبر؛ چنین پیش فرضی را بوجود آورده است. تا اینجا هیچ اشکالی ندارد. اما تاریخ سیال است. درست به همین دلیل باید بین پیدایش اسلام و پیشرفت اسلام تمایز قائل شد. اسلام اجتمائی - فقاهتی؛ بخشی از تاریخ اسلام است؛ نه کل آن. تاریخ اسلام خط کش طویلی از بعثت پیامبر در مکه تا به امروز نیست. تاریخ اسلام؛ تاریخ انواع متعدد اسلام ها بوده که در بسیاری مواقع یکدیگر را تکفیر و نفی می کردند. به دیگر سخن تاریخ اسلام؛ تاریخ پلورالیسم اسلامی بوده است. اسلام محمد بمثابۀ تنۀ واحد درختی؛ اما پُر شاخه و بار بوده است. صرف ذاتی بودن بُعد اجتمائی - سیاسی اسلام؛ یک بُعدی بودن اسلام را نتیجه نمی شود. نیکفر بهتر بود که می گفت اسلام؛ همان اسلام سیاسی است. نه اینکه بگوید اسلام همان اسلام تاریخی است؛ با اینحال همۀ آن را در قالب تنگ اسلام سیاسی؛ جای دهد. زیرا چنانکه گفتم اسلام تاریخی؛ اسلام انواع متنوع مکاتب و مذاهب فلسفی؛ عرفانی؛ فقهی بوده است</p> <p>متشکرم</p>

  • فریدون

    <p>آقا رضای گرامی<br /> من هم متقابلآ خدمت شما سلام دارم و مجددآ عید نوروز و سال نو را تبریک می گویم. و تشکر از مطالب آموزنده، عمیق و روشنگرانه تان . از مطالب شما بسیار یاد گرفتم و استفاده بردم.</p> <p>جای خوشوقتی است که رادیو زمانه شرایط و امکانات چنین مباحثی را فراهم نموده اند. بدون شک این سایت از نظر فراهم سازی زمینه های آگاهی رسانی و تقویت مبانی دمکراسی برای ایرانیان بسیار ارزشمند و بی نظیر است و بر سایر سایت های فارسی زبان ارجحیت دارد.</p> <p>از مدیریت و کارکنان شریف رادیو زمانه، بخصوص مسئول شایستهء این صفحه سپاسگذاری می کنم.<br /> خدا نگهدارتان</p>

  • رضا

    <p>آقا فریدون؛ نوروز شما هم همیشه سبز و پیروز باد. همینطور بقیۀ عزیزان کامنتی! اما<br /> برخی کذبهای محض آقای نیکفر عبارتند از<br /> [فروترین جایگاه از آن کنیزان و اسیرانِ غیر مسلمان است. آنان از هیچ حقی برخوردار نیستند...زنِ غیرِ مسلمانِ اسیر هیچ حقی ندارد. او غنیمتِ جنگی است؛ فروخته می&zwnj;شود؛ بدین هیچ تشریفات دینی&zwnj;ای که از او &quot;زوجه&quot; بسازد، به او تجاوز می&zwnj;شود؛ زدنش و کشتنش مجازاتی در بر ندارد].<br /> اولا در اسلام بین اسیر جنگی و آنچه باصطلاح &quot;برده&quot; خوانده شده؛ فرق دارد. بنا بر توصیه و ترجیح اسلام؛ تمام اسیران جنگی غیر مسلمان در اسرع وقت (تقریبا بلافاصله) آزاد بدون قید و شرط شوند. یا با اسیران متقابل معاوضه می شوند؛ یا در مقابل (فدیه) مثلا مالی؛ بی درنگ آزاد می شوند و یا در مقابل هنر و دانشی - ولو کوچک - را که می توانند آموزش دهند؛ آزاد می شوند. تا اینجا نگاه و حقوق اسیران جنگی در اسلام؛ واقعا بسیار پیشرفته تر و انسانی تر از نگاه و حقوق اسیران جنگی در اروپا و آمریکای 2011 است! همچنین تمامی اسیران؛ حق حرمت انسانی؛ تغذیه؛ لباس؛ محل آسایش و امن؛ و در صورت داشتن فرزند؛ حق همراه داشتن فرزندانشان را دارند. همینطور حق داشتن اموال شخصی را دارند. نگهبانان حق ندارند قبل از طعام دادن اسیران؛ غذا میل کنند.<br /> در اندک مواردی بجای اینکه در زندان یا اردوگاه؛ بدون فعالیتی؛ بی مصرف همچنان اسیر بمانند؛ با ملحق شدن به خانوادۀ مسلمانی؛ از وضعیت اسیر جنگی بودن؛ آزاد می شوند. آنان بعنوان عملا با دستورات اسلام؛ عضو جدید خانواده مسلمان؛ محسوب می گردند و دارای نوعی حقوق شهروندی موقت می شوند که از حقوق اسیر جنگی؛ ارتقا می یابد. در مقابل؛ آنان وظیفۀ انجام خدماتی به خانوادۀ نگهدارندۀ آنها؛ دارند. مالک یا رئیس خانواده حق ندارد که بیش از توانائی شهروند برده از او خدمات بخواهد و موجب اذیت یا آزار او گردد. او حق اوقات استراحت کافی دارد. مالک وظیفه دارد مایحتاج او را تامین نماید. او حق ازدواج هم دارد. او حتی می تواند با مالک شرط کند که با برگردندن اجرتی که دریافت می کند یا با بخشیدن حق اش شهروند آزاد و دائم شود. او همچنین حق رابطۀ جنسی آزاد با مالک مرد خود دارد؛ بدون اینکه ناچار باشد تن به ازدواج دهد! مالک برخلاف ادعای نویسنده حق تجاوز جنسی را ندارد زیرا که آن از مصادیق آزار است و آزار حیوان حرام است چه رسد انسان. ولی مالک حق تنبیه در صورت انجام عمل خلافی را دارد. در صورت برخورد شدید و اختلاف لاینحل مالکیت صاحب از بین می رود. ایشان بهتر می بود لااقل یک گزارش از تجاوز جنسی اسیران (تحت نظارت پیامبر) می آوردند. در هر صورت اینجا هم؛ موقعیت و حقوق اسیران جنگی در اسلام؛ به نسبت از موقعیت و حقوق اسیران جنگی در اروپا و آمریکای دمکراتیک و مدافع حقوق بشر؛ مترقی تر و انسانی تر است.<br /> جالب توجه اینکه نیکفر؛ موقعیت اسیران جنگی زنان کافر را؛(که در موارد بسیار اندک بوده را) نگاه عمومی اسلام به زن دانسته است؟! [ درست با نظر به موقعیت آنان می&zwnj;توان دریافت که اسلام، در تظاهرِ تاریخی خود در دوره&zwnj;ی شکل&zwnj;گیری&zwnj;اش، چه نظری نسبت به زن داشته است]. پس مسلمانان هم حق دارند که پرنوگرافی را نگاه تاریخی غرب به زن بدانند.<br /> آقای نیکفر ادعای کردند که [بسطِ اسلام در سرزمین&zwnj;های غیر عربی، موقعیتِ زنان را فروکاسته است] بدون اینکه یک نمونه بیآورد. آیا ایشان نخوانده اند که مثلا بسیاری از اساتید دانشگاه تمدن اسپانیای اسلامی؛ زنان مسلمان شده بودند و شاگردان آنها از مردان بزرگ بودند؟ و حتی از اروپا زنان برای تحصیل به آنجا مهاجرت می کردند؟<br /> بنظر آقای نیکفر عدم اعتراض مردان عرب نشان می دهد که پیامبر در جایگاه اجتمائی زن سنت شکنی ننمود. یعنی استقلال مالی زنان؛ ارث زنان؛ حق طلاق زنان؛ مهریۀ زنان؛ حق تامین کلیۀ مایحتاج زندگی زنان پس از طلاق؛ اختیار و رضایت در ازدواج؛ حق قصاص و شهادت و مجازات تهمت زدنهای مردان و بسیار حقوق دیگر؛ همگی متعلق به سنتهای جاهلیت شرک بوده است؟!!<br /> نیکفر همچنین ادعا دارند که [مطلوب دین آن است که زن همواره در خانه بماند]. این در حالیست که اتفاقا قرآن همواره در خانه ماندن زنان را؛ مجازات سختی علیۀ زناکاران؛ اعلام نموده است: واللتی یاتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفیهن الموت. بقره - 15. یعنی زنان خوب و مطلوب اسلام کسانی هستند که در اجتماع فعالیت دارند!<br /> با سپاس درود بر رادیو زمانه</p>

  • فریدون

    <p>سلام 5 ( آخر ) </p> <p>بخش 4 مطلب آقای نیکفر، مانند بخش های پیشین با چند ادعای عجیب و ناروا آغاز شده و خواننده را در معرض گزاره هایی غیر واقعی قرار داده است. وی می نویسد: [ پیامبر حقی برای خود در تصرف زنان قائل شده ]<br /> نویسنده در ادامهء این عبارت اشتباه، جملهء مشابه دیگری را نیز اضافه کرده اند: [ و نیز امتیازاتی که به مجاهدانش برای تصاحب زنان اسیر داده] </p> <p> اینگونه اتهامات نادرست، توصیف پیشین ما یعنی "شناخت آخوندی از اسلام" را تایید می کنند زیرا<br /> ادعای نویسنده تاییدی از منابع معتبر تاریخی و بخصوص قرآن ندارد و نوعی پیشداوری منفی متکی به شایعات بنی اسرائیی مخالفین و تفسیر به رای های مرتجعین است.<br /> به نظر می رسد تکرار کنندگان این اتهام چنانچه بدون سوء نیت باشند، نه اطلاع درستی از موضوع تعدد زوجات پیامبر اسلام داشته اند و نه نگاهشان به پدیده های تاریخی، جامعه شناسانه و سیستماتیک بوده است. </p> <p>از پشت کامپیوتر قرن 21 میلادی، ایرادگیری از مردم زحمتکش تاریخ کهن، بخصوص ایرادگیری از فرزانگانی که در دل حوادث متعدد روزگار ماقبل صنعتی ، با امکاناتی کم و تدبیر و فداکاری زیاد ، به حل معضلات اجتماعی و بهبود زندگی مردم پرداخته اند، البته که کار ساده ای است، اما این ساده نگری ذهنی و مکانیکی از معیار های نقد جامعه شناسانهء علمی بدور است. اصلاح اجتماعی و از میان بردن ناهنجاری های جامعه، نه از طریق محو سطحی و مقطعی عارضه ها، بلکه بوسیلهء رفع کارشناسانه و تدریجی زمینه ها ی منفی و ایجاد زمینه های مثبت، امکان پذیر می باشد. </p> <p>اما براستی فلسفهء اصلی تعدد زوجات پیامبر مهربانی که عناصر مختلف بخصوص مرتجعین کهنه کار آن را وارونه نشان داده اند چه بود؟<br /> پیامبر اسلام که به چنان درجه ای از انسانیت و تقوای رهایی بخش رسید که رسول خداوند گردید، در داشتن ارادهء پولادین معطوف به توحید و آزادی از وابستگی های دنیوی چنان بودند که در جوانی وقتی سران جاهلیت به او پیشنهاد کردند که اگر از دعوت خویش دست بردارد یا آن را تعدیل کند زیباترین دختران عرب را به او هدیه می کنند و ثروت بیکران به او خواهند بخشید فرمودند: { اگر خورشید و ماه را هم در اختیار من بگذارید از دعوت به توحید که همان دعوت به آزادی و رستگاری انسان هاست دست نخواهم کشید}.<br /> بیشترین بخش عمر بلوغ پیامبر ( از آغاز جوانی تا دوران میانسالی، 25 تا 50 سالگی) فقط با یک همسر که 15 سال از خودش هم بزرگتر بود گذشت، و دو سال بعد از درگذشت همسر خویش، به مدت 3 سال ( از 51 تا 53 سالگی) با یک زن سالخورده ازدواج و زندگی کرد.<br /> از اواخر بعثت که مخالفین، تهدیدات خود علیه مسلمانان را افزایش دادند و با تحمیل چندین مهاجرت سنگین و جنگ خونین عدهء زیادی از آنها را به قتل رساندند مومنان مجاز شدند در جهت حل یک مشکل اجتماعی، برای حفظ امنیت و سرپرستی بیوگان و کودکانشان با رعایت عدالت، با آنان که اجازه می دهند ازدواج کنند و آنان را شریک امکانات و زندگی خویش سازند.<br /> مجوز تعدد زوجات پیامبر فقط 5 سال طول کشید و با استقرار دولت اسلامی و امنیت مسلمین لغو شد { آیهء 52 سورهء 33-احزاب - }.<br /> اغلب این زنان در پایان میانسالی یا سالخورده بودند. جوانترین آنها عایشهء حدود 23 سال داشت که شوهر پیشینش او را به علت نازایی طلاق داده بود { منبع:<br /> http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=699&amp;bank=question&amp;startrec=1<br /> }<br /> آیا چنین پیامبری که در تداوم طهارت روح و جسم خویش موظف به اقامهء نماز شب نیز بود، جز از نگاه های آلوده به جنسیت، متمایل به تصاحب زنان دیده می شود؟ </p> <p>بخش های پایانی مطلب آقای نیکفر که بیش از اندازه تفصیل و تکرار شده اند حول محور خیالپردازی های جنسی و یا به قول خودشان فانتزی های سکسی دور می زنند که در موردشان بسیار هم مبالغه کرده اند و جزء را به تعمیم داده اند. به علت کم اهمیتی این مطالب و به علت اینکه با بحث من زیاد مرتبط نیستند از بررسی شان خودداری می کنم. اما لازم است در همین رابطه تاکید کنم که به نظر من تحلیل های جزمی جنسی از زندگی و مناسبات پیچیدهء متکی بر زمینه ها و بنیان های متعدد اقتصادی، اقلیمی، فرهنگی ، تاریخی و روانی انسان های بخصوص گذشته ، بدون کاربرد استانداردها و آمارهای علمی، نوعی تحقیر و ناچیز شمردن مخصوصآ زنان است و نگاهی است ابزاری به زن و اراده های پولادین نیمهء دوم نوع بشر که دوشادوش مردان ارابهء تکامل انسانی را به پیش برده و می برد. </p> <p> یشنهاد می شود نویسندهء این مقاله نوشته های خود را چه مستقیم و چه غیر مستقیم ( شفاهی) تحریر کرده باشند با دلیل و مدرک همراه سازند، و به کلی گویی اکتفاء نکنند، از توهین به دیگران ( مانند برخی اتهامات متن و مانند عکسی که در مدخل مقاله شان نصب کرده اند) و از پیشداوری خودداری نمایند و در یک کلام پیشنهاد می شود علمی بنویسند.<br /> پایان<br /> با تشکر بسیار از رادیو زمانه<br /> و با احترام به آقای نیکفر و سایر دوستان<br /> به امید آیادی و آزادی میهنمان ایران<br /> پیشاپیش عید نوروز و فرارسیدن سال نو را تبریک می گویم </p>

  • کاربر نادر

    <p>با سلام . اصلا قصد نداشتم وارد بحث علما بشوم ! گرچه گریز کوچکی زدم ولی طبق معمول مقبول نبود ! بنظرم بهتر است کمی به ریشه بپردازیم! سیر تکامل جوامع بشری روند (پروسه) مشخصی را دنبال کرده انسان عهدشکارچیگری: در تشکلهای کم جمعیت و پراکنده که محدوده شکار خود را با علائم ونشانه هائی مشخص میکرد . متجاوز به حریم شکار مجازاتش مرگ بود! زن در خانه مرکز کانون بود . مرد وظیفه داشت صبح سحر روانه شود .اگر با دست پربرمیگشت خوش امد بود درغیر اینصورت راه بخانه نداشت واز گرمی ومحبت خانه وهمسرمحروم میشد! انسانها بضرورت بقا یاد گرفتند که ذخیره غذائی خود را بصورت دام اهلی نگهداری کنند .پس انسان وارد عهد دامداری شد: انسان دامدار اسیر دام شد ! زن ومردو فرزندان مشترکا بخدمت دام شدند! تفاوتی بین زن ومرد نبود! به ضرورت تائمین علوفه کوچ نشین شدند! کوچ نشینی قوانین خاص خود را دارد! چون ایل و عشایر بهنگام کوچ مستمرومداوم امکان حمل زندان وزندانی خلافکار نداشتند! پس قوانین خود را وضع کردند! سرقت کرده؟! دستش را قطع کنید! زنا کرده؟! سنگسارش کنید! ( چشم در مقابل چشم!گوش در مقابل گوش!) پس صدوبیست ویکهزار پیامبر امدندتا این قوانین را نظم و نسقی بدهند! ( این گفتار دیگریست اگر مجالی بود!) برای تائمین علوفه انسان یادگرفت که خودبکارد! انسان وارد مرحله کشاورزی شد: زمینگیر وشهرنشین شد ! مازاد محصول داشت! وثروتمند! قوانین شهرنشینی وزتدان وداروغه و...زن ومرد متفاوت شدند! از همه بدتر که همواره مورد هجوم قبایل دامدار قرار میگرفتند! مرد که احتیاج به همکاری همسرش در مزرعه داشت اورا از خانه بیرون اورد وبرای انکه از چشم متجاوز دامدار حفاظت کند اورا در چادرپیچید! چون هم مالش را میبرد وهم همسرش را وخودش را هم به اسیری!! تا انسان صنعتی !!اگر فرصتی شد؟؟! پاینده باشید.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>ابوجهل هم روشنفکر بود </p> <p>نگاه "اسلام ستیزی" از دریچۀ "تاریخ مسلمانان" جبرا به "مسلمان ستیزی" بطور کلی اعم از زن و مرد؛ منتهی می شود؛ که بخوبی در قلم نویسنده دیده می شود. اینکه این "مسلمان ستیزی" تحت پوشش مقابله با "زن ستیزی" است؛ نوعی "نژاد پرستی" و "خشونت ورزی" نویسنده را کمرنگ نمی کند. زیرا مسلمان؛ یعنی انسان ایدئولوژیک - فرهنگی؛ مجسمۀ ظلم است؛ چه در نقش "ظالم" و چه در نقش "مظلوم". در نتیجه این انسان ایدئولوژیک - فرهنگی در بهترین شرایط "خود ستیز" است. چرا که او بنا بر همان "اسلام تاریخی" نویسنده؛ اسلام همان "مسلمان" است یعنی "اسلام انسان نما" است. در نتیجه رهائی او؛ عین نابودی اوست. بعبارت دیگر "اسلام تاریخی" چیزی جز حیات "اسلام انسان نما" نیست. به همین دلیل است که نویسنده اعتراف می کند که در طول تاریخ اسلام؛ هرگز "جنبش زنان" وجود نداشته است. زیرا مسلمان یعنی "اسلام انسان نما" نمی تواند برعلیه خود قیام کند. اما در عصر کنونی؛ ظهور جنبش زنان؛ بمعنی تحول و تکامل در درون اسلام خواهد بود. زیرا "اسلام تاریخی" همان "اسلام" است و جنبش زنان؛ اعم از اینکه فمنیسم اسلامی باشد یا غیر آن؛ بخشی از همین تاریخ است. نویسنده اگر این را انکار نماید؛ خود را انکار نموده. زیرا او نمی تواند بگوید مثلا جنبش زنان از فمنیسم غرب تاثیر پذیرفته زیرا اولا ملاک اسلام؛ از دید نویسنده؛ همان تاریخ تحقق یافتۀ جوامع مسلمان است. ثانیا حتی اگر او آن سخن را بپذیرد؛ باید تاثیر فرهنگ مرد سالاری جاهلیت را بر اسلام در طول تاریخ را نیز بپذیرد. ثالثا بنا بر همان قائدۀ اسلام مساوی تاریخ مسلمانان؛ جنبش زنان مسلمان نشان می دهد که اسلام قابلیت تحولات مُدرن را دارد. ببین خانۀ تارعنکبوتی "اسلام همان تاریخ اسلام است" چقدر سست بنیاد است.<br /> اما تاریخ اسلام؛ تنها تاریخ جوامع مسلمان نیست؛ بلکه تاریخ جهان هم هست. مورخان بزرگ غربی تاثیر شگرفت و تعیین کنندۀ هم دین اسلام و هم تاریخ مسلمانان را در رنسانس و تمدن عصر مُدرنیته در اروپا را به تفصیل بارها بیان نمودند. مانند اینکه تمدن اسلامی اسپانیا را اروپائیان هنوز هم بعنوان دوران طلائی تاریخ بشر می دانند. نهرو؛ رهبر فقید هند؛ می گوید که اگر محمد ظهور نمی کرد؛ امروز اروپا همچنان در تاریکی قرون وسطائی می بود. بعبارت دیگر کشورهای اروپائی امروز و اقمار آنها را نیز باید؛ در زمرۀ "اسلام تاریخی" شمرد. همینطور گرایش به اسلام روزافزون زنان دارای مقامات علمی و اجتمائی دنیای مُدرنیتۀ غرب؛ بخشی از تاریخ اسلام است. </p> <p>نویسنده هوشمندانه دقت نموده که مطالبی را برجسته کند و مسائلی را عمدا بگونه ای مطرح کند تا فضا را کاملا گرد و غبار گرداند. آنچه باید مورد تیزبینی و ریزبینی قرار گیرد؛ همین کار روانشناسانۀ اوست و او هراس دارد تا مبادا کسی به راز و شگرد او پی ببرد. طرح مسئلۀ اسیران و برده گان بصورت تحریف شده, فرهنگ مردسالارانۀ جاهلیت, حرمسرائی , فساد اخلاق مردان و...نمونه هائی از تلاش برای بر پا کردن گرد و غبار در فضای ذهن خوانندۀ بی پناه است. پرسش این است که او چرا زن در قرآن؛ که ذاتی اسلام است را؛ مورد تعرض خود قرار نداد؟ پاسخ آن است که او جرات نمی کند. </p> <p>او وقتی تاریخ زندۀ مقابل چشم ما را تحریف می کند؛ تصور کن چگونه تاریخ قرنهای گذشته را تحریف می نماید. او عصر مُدرنیته را تهدید جدی برای فانتزی شهوترانی و سادیسم جنسی مردان جوامع مسلمان می داند! چرا که زنان بیدار شده اند و دیگر تمکین نمی کنند. خار را در چشم دیگری می بیند؛ اما درخت را درچشم خود نمی بیند. تعرض لفظی و چشم چرانی برخی جوانان - بهرحال پاک - قاهره و تهران به دختران بی حجاب را می بیند ولی عصرمُدرنتیه یا عصر صنعت پُرنوگرافی غرب؛ که آفرینندۀ فانتزیهای سادیستی جنسی مردان است را؛ نمی بیند! و همین عصر مُدرن را تهدیدی برای فانتزی جنسی مردان مسلمان می بیند! چرا که زنان دیگر تسلیم فانتزیهای جنسی ای که اتفاقا اسلام آنها حرام نموده؛ نمی شوند! از دیگر گرد و غبارهای او اینکه هم تعرض شهوانی و فساد اخلاقی علیه زنان را و هم حجاب که براستی دیوار حمایت و حفاظت است را؛ از آثار منفی اسلام می داند. و با توجیه "کمپلکس" می خواهد به "جهل" لباس "علم" بپوشاند. ولی پُرنوگرافی و فساد پست تر ازحیوانی عصر مُدرن غرب بی حجاب و ضد اسلام؛ که فاقد کمپلکس جنسی نوع اسلامی هم بود را؛ عصر رهائی زنان و گرفتاری مردان مسلمان می داند. </p> <p> روشنفکر زمانه در ادامۀ تحقیقاتشان؛ به کشف دیگری نائل آمدند و آن تفسیر جدیدی از دیسکُرس داغ "سنت گرائی" و "مُدرنیته" است. ایشان این را تقابل "فانتزی جنسی سنتی" و "فانتزی جنسی مُدرن" کشف نمودند. زیرا که می گوید: ((انقلاب اسلامی، خیزشی برای احیای زمینه‌ی تحقّقِ فانتزیِ جنسیِ سنتیِ اسلامی بود!)) بعبارت دیگر؛ انقلاب بزرگ ملت ایران؛ برای تحقق "جمهوری فانتزی جنسی اسلامی" تحت رهبری امام بوده است! این روشنفکر نابغه در ادامه توضیح دادند: ((بخش بزرگی از مردان ایرانی، در نظام اسلامی نجات فانتزی جنسی خود را دیدند. آنان ممکن بود با بسیاری از کارکردهای رژیم اسلامی موافق نباشند، اما سیاست سکسیستی آن را می‌پذیرفتند)). بعید نیست! زیرا احتمالا شهادت امت شهوت پرور در جنگ هشت ساله برای تحقق فانتزیهای جنسی با حوریان بهشتی بوده است! این روشنفکر خوش ذوق؛ همچنین رژیم اسلامی روحانیون را؛ خیلی "رومانتیک" و "سکسی" دیده اند! ایشان در زنجیرۀ کشفیاتشان؛ به راز دوام سیاستهای رژیم هم پی بُردند: ((رژیم نمی‌توانست این سیاست را پیش برد، اگر بخش بزرگی از مردان به همدستی با آن نمی‌گرویدند)). اما با اینحال ایشان معتقدند که انقلاب اسلامی شکست خورده. زیرا زنان محجبۀ مسلمان دیگر به سیاستهای شهوترانی رژیم و ایدئولوژی "سکسیسم اسلامی" آن؛ تن نمی دهند و این امر منشاء خشونتهای مهلکی شد. احتمالا افشای حرمسرای کهریزک نمونه ای از آن است! الان می فهمم راز اینکه چرا اخیر رژیم جنسی اسلامی؛ مردم را در پیاده روها فقط با باتوم تعقیب می کند و چرا چراغهای خانۀ رهبران جنبش سبز خاموش است؟ سرکوب جنسی رژیم!<br /> از همۀ قلبهائی که با نیت آزادی ملت و آبادانی ایران؛ اما به طرفداری از نویسنده کامنت گذاشته اند؛ فقط تذکر می دهم که این آقا همه را سر کار گذاشته است! اما همچنین اگر در گفتارش تعمق و تامل شود؛ او به همۀ ملت ایران از هر گروهی؛ توهین کرده است. ولی نقد علمی و متین هر چیزی؛ جزو سرمایه های فرهنگی تمام ملت است. </p>

  • کاربر مهمان

    <p>در مورد بند دو: قبل از اسلام هم رواداری وجود نداشته. . گرنه که محمد مجبور به ترک مکه نمیشد.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>جناب فریذدت. نیکفر صریحا گفته است که با اسلام تاریخی سر و کار دارد، شما هم پس لطفا از اسلام واقعی تاریخی برای استدلال‌هایتان استفاده کنید. در عصر ما چند حکومت اسلامی برقرار است: ایران، سودان، عربستان. (به آن می‌توانید اضافه کنید افغانستان طالبان و جمهوری اسلامی پاکستان). از این کشورها مثال بزنید، از ارج و منزلت زن در آنها. اگر بگویید اینها منحرف هستند. آخر ناچار هستید بگویید فقط دینی که در ذهن شماست دین اصل است. آن وقت این پرسش را باید پرسید که پس این چه دینی است که ۱۴۰۰ سال است بی فایده بوده است. بهتر نیست که دست از سر مردم بردارد؟ </p>

  • کاربر مهمان mina

    <p>maghaleye besiyar ali bood{hamanande maghalate digari ke az shoma khandeam} vaghean lezat bordam</p>

  • کاربر مهمان

    <p>بسیار متن جامع و عالی&zwnj; بود.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>آقای فریدون، توجه بفرمایید که این نوشته، متن یک سخنرانی است، به این خاطر انتظار نداشته باشید مدام به منابع مختلف ارجاع داده شود. در این مورد به نوشته های دیگر آقای دکتر نیکفر رجوع کنید. ولی باید از خود شما پرسید چرا برای ادعاهای خود سند ارائه نمی کنید. سند نیکفر ۱۴۰۰ سال حاکمیت عملی اسلام است بعلاوه سه دهه حاکمیت آخوندها در ایران.</p>

  • فریدون

    <p>سلام 1<br /> این مقاله دارای ضعف هایی اساسی است و معیارهای مقاله نویسی نوین و علمی در آن رعایت نشده است. نویسنده برای ادعا های خود هیچ منبعی ذکر نکرده و حتی توانایی توجه و تماشای تصویر برابری طلبانهء ساده و صریحی که از مبانی روشن دین اسلام و کتاب آن در ذهن مردم عادی وجود دارد را از خود نشان نداده است. در همین جهت بی طرفی نویسنده نیز در معرفی دین مبین نقض گردیده است. گویا ایشان بر اساس اطلاعاتی شفاهی و کهنه که میتوان نام &quot;شناخت آخوندی از اسلام&quot; را بر آنها گذاشت این مقاله را تدوین کرده اند.<br /> مشخص است که معیار تشخیص اسلامی بودن هر عبارت و پدیدهء منتسب به این دین، کتاب این دین یعنی قرآن مجید است اما در این مقاله هیچ نشانی از این معیار دیده نمی شود و بیشتر ادعاهای نویسنده مطالبی تاریخی هستند که عمدتآ توسط مخالفین این دین وارد تاریخ شده اند و یا اینکه ناشی از انحراف از معیار معتقدین این دین که در فضای ناسالم دیکتاتورها زیسته اند بوده است به این دلیل روشن که این مطالب با قرآن تناقض دارند. با این وجود نویسنده طوری مطلب خویش را ارائه داده اند که انگار دارند بر اساس موازین و آیه های قرآنی بحث می کنند. ادعای اینکه فلان حاکم و یا فلان آخوند این حکم و شناخت را داشته یا دارد نیز دلیل ناموجهی است و ربطی با کتاب اسلام ندارد<br /> در همان پاراگراف نخستین مقاله، خواننده با چسباندن ویژگی هایی به اسلام مواجه می شود که معلوم نیست از کجا جمع آوری شده اند لازم بود نویسنده در هنگام ارائهء این داده های ضد قرآنی تاریخی ، -مثلآ ادعای فلان آخوند یا حکم فلان خلیفه- برای جلوگیری از متوهم ساختن خواننده منبع خود را ذکر نمایند.<br /> به هر حال نتیجه گیری ها و ادعاهای نویسندهء محترم منجمله در نخستین پاراگراف مقاله اش مبنی بر &quot; برتری مسلمان بر غیر مسلمان، برتری محمد و آل او بر دیگر مسلمانان، برتری سنت محمدی بر هر سنت دیگری در همه&zwnj;ی زمان&zwnj;ها و در همه&zwnj;ی مکان&zwnj;ها، .......) هیچ تایید قرآنی ندارند و حتی با نگاه و شناخت مردم معمولی از دین مبین نیز مغایرند و از حقیقت بدور<br /> . ......<br /> علمی گویی و شفاف نویسی را فراموش نکنیم!<br /> ...در صورت چاپ این کامنت، در کامنت هاب بعدی به بررسی بیشتری از این مقالهء خواهم پرداخت<br /> با تشکر از رادیو زمانه</p>

  • کاربر مهمان

    <p>از اقای نیکفر بسیار ممنونم برای این مقاله ی زیبا که واقعیات اسلام زن ستیز را بخوبی بیان کرده اند از کسانی که از این مقاله ایراد میگیرند باید بهشان گفت یک نگاه به جوامع اسلامی بیاندازید و وضع زنان مسلمان در ان جوامع را نگاهی بکنید که خود گویای همه چیز است دیگر مقاله نمیخواهد که بنویسی شماها هر کاری بکنید دیگر نمیتوانید از زن ستیزی در اسلام دفاع بکنید و بگو اید این اسلام اخوندی است نه اسلام واقعی عربستان هم اسلامی دورغی است طلبان هم اسلام دورغی است حکومت اسلامی در ایران هم اسلام اخوندی است اخر این چه دینی است که در طول 1400 سال حتی یک جا به اجرا در نیامده و هر جا به نام اسلام و بزرگان ان انرا به اجرا در میاورند امثال شماها شروع به توجیه ان میکنید بس کنید دیگر حنای شماها رنگ ندارد مردم دارند با پست و استخوانشان این دین عزیز شما را حس میکنند به خصوص زنان و به دروغ های افرادی مثل شماها در باره این دین پی میبرند </p>

  • محمدحسین درویش

    <p>بسی مایه ی افتخار است که مطلبی چنین زیبا، سلیس و واضح، عمیق و دقیق از استادم دکتر نیفکر عزیز به فارسی نگاشته شده است.<br /> عمیقن باور دارم که اسلام یعنی تاریخ اسلام؛ و بنیان این تاریخ بر تبعیض بنا نهاده شده است و لاغیر.</p>

  • عبد الغغار

    <p>خيلي عالي! استدلال فقها در باره حجاب و برتري حق زن بعد از اسلام با زن بعد از اسلام خيلي بي پايه به نظر ميرسد.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>besiiar ziba va karshenasaneh,khasteh nabashid</p>

  • کاربر مهمان mina

    <p>besiyar ziba va ali vaghean lezat bordam</p>

  • فرح

    <p>سخنرانی فوق العاده ای بود. اطلاعات درست و دقیقی درباره ی تاریخ اسلام و نیز ارائه ی عملی آن در ایران به دست می داد. درصورتی که دوستان به منابع بیشتری نیاز دارند می توانند به کتاب 23 سال مراجعه کنند که با ذکر منبع همین بحث را البته نه این ابعاد گسترده، مطرح می کند</p> <p>پیروز باشید</p>

  • کاربر مهمان

    <p>اونچه به نظر من از همه جالبتر بود....نقد به رفتارِ مرد مسلمان بود ...واین که در یک جامعه عرب زن هیچگاه در امان نیست ..و مرد به یک نوع سادیسم دچار میشود اگر برای ِ من نیستی بهتر است بمیری..من این نگاه را عميقن در ميانِ مردانِ عرب دیده ام..چون زنم وسنگینی نگاهها را به خوبی بر خودم احساس میکنم..گرچه مختص به مرد ِ مسلمان نیست چرا که میتوانی در میانِ مردانِ دیگر هم چنین ديد ونگاهی بیابی ..ولی من به شخصه وقتی از میانِ مذهبی ها ومدعیانِ مذهب عبور میکنم نگاهها شریرانه و گستاخانه است تا به آنجا که تو احساس می کني بهتر است خودت را پنهان کنی!!!!و در موردِ قرآن واسلام هميشه ذهنم پر از سئوال است!؟که چرا چرا چرا!؟؟؟؟</p>

  • فریدون

    <p> سلام 2 </p> <p>مطلبی که نویسندهء محترم در مقاله شان آورده اند در 9 بخش ارائه شده اند مسلمآ بررسی تمام جزئیات به مقاله ای بلند احتیاج دارد به همین دلیل من سعی کرد ه ام در این بررسی های کوتاه، از چارچوب کوچک کامنت خارج نشوم </p> <p>در آغاز لازم است اشاره کنم که وقتی سخن از اسلام می گوییم منظورمان جهانبینی و سیستم منسجمی است که اصول و منابع آن در اساسنامه اش یعنی در قرآن مندرج است.طبیعی است که انتساب آگاهانهء موارد خارج از این سیستم به اسلام بسیار نادرست و غیر منصفانه است و مغرضانه به نظر می رسد. این فرمول به هر گونه سیستم و پدیدهء فکری-اجتماعی دیگر نیز قابل تعمیم است.<br /> بنابر این ستمکارانه است که کسی بخواهد احکام ضد انسانی و تبعیضات ظالمانهء حکومت های اموی و عباسی که نخستین قربانیان آنها خانواده و نوادگان پیامبر اسلام و پیام او بوده اند را به کتاب قرآن منتسب کند همچنانکه کسی مجاز نیست مسئولیت بمباران اتمی هیروشیما و قتل عام بیش از یک میلیون از مردم عراق اشغال شده توسط مدعیان حقوق بشر و دمکراسی را به عهدهء نام نیک دمکراسی و حقوق بشر بیاندازد.<br /> همانگونه که در کامنت 1 اشاره کردم تمام آنچه که نویسنده بعنوان مصادیق تبعیض در اسلام آورده هیچ مبنای قرآنی ندارند بلکه برای رد هر کدام می توان چندین آیه آورد. اما به فرض محال که آیه ای هم در این زمینه نباشد اساسآ سمت و سو و محتوای جهانبینی توحیدی و پاسخی که این جهانبینی به چهار مقولهء هستی، تاریخ، جامعه و انسان دارد خود بیانگر نفی هر گونه تبعیض اجتماعی، جنسی ، طبقاتی و فردی است. زیرا این جهابینی رئالیستی، تکامل را هدفمند می داند و جهان هستی محیط بر حیات انسانی را داری نظم و حساب و کتاب می شمارد.<br /> نویسنده در نخستین پاراگراف از بند 1 با ادعای اینکه " اسلام خوار کنندهء زنان است" گزاره ای نادرست به خواننده معرفی می کند اما جهانبینی توحیدی و کتاب مبین آن تصویری بر خلاف تصور نویسنده از زنان نشان می دهند.بر این اساس زنان و مردان از یک گوهرند و ارزش حقوقی متساوی دارند. و همچناکه یکی از کاربران گرامی اشاره کرده اند در سورهء حجرات (49) آیهء 13 آمده است:{ اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و گروه گروه گردانيديم تا یکدیگر را بشناسید. در حقيقت گرامی ترین شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است}<br /> در تمامی آیات مربوط به زن در قرآن برابری او با مرد و توجه و دفاع خداوند از او کاملآ مشهود است . در نگاه قرآن زن مسلمان می تواند الگوی مردان و زنان مسلمان باشد. سورهء تحریم آیهء 11: { و خداوند زن مومن فرعون را بعنوان الگوی مسلمانان مثال می زند} </p> <p>اشتباه دیگری که در پاراگراف نخست مشاهده می شود بی توجهی نویسنده به تفاوت میان " ارزش حقوقی" با " ارزش معنوی" است. ایشان علاوه بر این جابجایی معانی در هنگام کاربرد صیغهء مقایسه ای [برتری مسلمان بر غیر مسلمان، برتری ...بر...] قید "برتر" را بجای قید "بهتر" گذاشته و با القاء این امتیاز طلبی، خواننده را در معرض یک تصویر وارونه از اسلام قرار داده است. امروزه کم دانش ترین مسلمان نیز می داند که لغو امتیاز گرایی از ویژگی های فرهنگ قرآنی است بنابر این اگر در جایی سخن از بهتر بودن و یا به لفظ نویسنده برتر بودن مثلآ پیامبر و یا انسان های درستکار شده منظور یک مقایسهء معنوی است نه حقوقی. اما نویسنده، ارزش معنوی را که در آن امتیاز خواهی وجود ندارد و بلکه دارندگانشان حقوق خود را به دیگران می بخشند به ارزش حقوقی تبدیل کرده تا فرضیات خود را اثبات نماید. لازم است اشاره شود که اساسآ کلمهء حقوق و به تبع آن برابری حقوقی با تمام خصوصیات انسان گرایانه اش یک کلمه و مبحث دینی و اسلامی است. همچنانکه بر خلاف شناخت های ارتجاعی از اسلام، در نظرگاه قرآنی متفکرین امروزین اسلام، معیار مسلمان تر بودن و نشان جامعهء اسلامی بودن در رعایت برابری حقوق دیگران و در اجرای عدالت عمومی است.<br /> جالب اینکه همین پاراگراف در ادامهء بستن اتهامات غیرواقعی و ناروای تبعیض به اسلام ، یکی دیگر از این تبعیضات را "برتری نقل بر عقل" ادعا کرده . آقای نیکفر این اتهام را به دینی نسبت داده که که به گفتهء اندیشمند و فیلسوف بزرگ معاصر اقبال لاهوری" ظهور و تولد اسلام، همان ظهور و تولد عقل برهانی و استقرایی در جهان بوده است"<br /> و در کتاب آن، ده ها آیه پیرامون اهمیت عقل و ارزش تعقل و استدلال آمده و عقل را وسیلهء سنجش اصالت نقل معرفی نموده و تاکید کرده که: { از چيزى را كه بدان آگاهی ندارى پیروی مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند . آیهء 36 سورهء اسرا(17)<br /> و پیامبر بزرگوار آن فرموده اند: " همانا گرامی ترین مخلوق خداوند عقل است" و در جای دیگر مردم را مخاطب قرار دادند که: " شما دو پیامبر دارید و راه خوشبختی تان در پیروی از این دو پیامبر آنهاست وقتی از ایشان سوال شد ما تنها یک پیامبر که شما باشید را می شناسیم آن دیگری کدام است فرمودند: شما یک پیامبر بیرونی دارید و یک پیامبر درونی، من پیامبر بیرونی شما هستم و عقل شما پیامبر درونی شماست"<br /> اشاره به این چند نمونه برای این بود تا نشان داه شود که آنچه نویسنده در پاراگراف نخست مقاله اش به اسلام نسبت داده نادرست است و نمی توانند دلیل قرآنی در تایید این موارد بیاورند بلکه قرآن بر خلاف آنها نظر دارد.<br /> .. ادامه دارد.....<br /> با تشکر از رادیو زمانه </p>

  • کاربر مهمان

    <p>به دوستان منتقد: مشکل شما هم عدم آشنایی با علوم اجتماعی و دانش انتقادی ست. بحث آقای نیکفر بر پایه این علوم است. بعضی ها فکر می کنند اگر منتقدان اسلام با دقت بیشتری قرآن یا احادیث را بخوانند مشکل حل می شود یا از این بدتر روحانیون مرتبا می گویند منتقدان اسلام شناخت درستی از آن ندارند منظورشان این است که اگر کسی همه احدایث موجود و کل کتبی را که در حوزه تدریس می شود نخواند نباید درباره اسلام صحبت کند. تصور اینان از علم هنوز دایره المعارفی ست. این درست است که کسی که درباره اسلام کار می کند باید با متون کانونی این دین آشنا باشد و تصوری از تاریخ آن داشته باشد (که از آثار آقای نیکفر پیدا ست که این آشنایی را دارد) اما از آن مهتر باید عمیقا با فلسفه و زبان علوم اجتماعی مدرن آشنا باشد. و این دومی مهتر است. یک مثال فقط می زنم: بحث آغازین این مقاله درباره برتری مسلمان بر غیر مسلمان مرد بر زن و غیره الهامی است از روش ساختار گرایان که معتقدند هر گفتمانی بر پایه ساختاری دو وجهی از خوب ـ بد ، تر ـ خشک ، بیرونی ـ درونی و غیره تشکیل شده است. آقای نیکفر با الهام از این بحت به بررسی «گفتمان اسلام» می پردازد. این بحثی نیست که فقط با صد بار یا هزار بار خواندن قرآن یا دیگر متون یا آوردن صد یا دویست یا هزار تا آیه و حدیث قابل اثبات یا رد باشد. باید با روش نگاه ساختار گریانه به متون آشنا بود. البته همینطور که دوستان دیگر گفتند این متن یک سخنرانی بود و اصولا صفحه اندیشه رادیو زمانه جای انتشار مقالات پیچیده آکادمیک نیست. نویسندگان اینجا خلاصه تر و ساده تر بحث می کنند تا همه فهم باشد. وانگهی اگر آقای نیکفر دو تا یا صد تا مثال از قرآن و احادیث می آوردند چیزی بر مقاله نمی افزود. این تصور دایره المعارفی از علم را از خود دور کنید. تصوری که فکر می کند یک تحقیق هر چه ماده خام بیشتری تلنبار کند درست تر است. </p>

  • رضا

    <p>سلام. من فكر ميكنم اين مقاله خيلي يك طرفه و جانبدارانه نوشته شده است. اگرچه انتقادات زيادي به عملكرد مسلمانان راجع به زنان وجود دارد و هر انسان منصفي آن را ميپذيرد، ولي قضاوت سطحي و زيرسوال بردن كامل اسلام منطقي به نظر نمي رسد. من اعتقاد دارم قرآن بايد ملاك ارزيابي اسلام باشد آن هم در بافت زماني و مكاني خودش. با اين روش نقد آقاي نيكفر ميتوان هر اعتقاد و مكتبي را لگدمال كرد. مگر در همين آمريكا تا همين چند سال پيش، زنان و اقليتها همچون سياه پوستان از حداقل حقوق خود محروم نبودند؟! حتي انسان هم حساب نمي شدند! آيا معناي اين زيرسوال بردن تمامي دستاوردهاي تمدن غرب و مدرنيسم است؟ مهمترين مساله در اسلام و در قرآن، تاكيد بر يكتاپرستي است و احكام قابل تغيير و به روز شدن هستند. پس لطفا همه را با يك چوب نزنيد!</p>

  • کاربر مهمان

    <p>همانطور که آقای فریدون گفته اند حتی منٍ غیر متخصص در مبانی اسلام هم وقتی پاراگراف اول را خواند بسیار تعجب کردم و اولین جمله ای که به ذهنم آمد این بود که طبق نص صریح قرآن &quot;گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست&quot;. یعنی خداوند در کتاب دین اسلام فقط تقوا را ملاک ارزش گذاری معرفی کرده. نمیدانم آقای دکتر نیکفر این ملاکها را از کجا آورده اند. مطمئنا هر انسان عاقل ، عادل و تحصیلکرده ای برای تحقیق درباره هر مطلبی به رفرنسهای معتبر درباره آن مطلب رجوع میکند نه به چیزهایی که درباره آن موضوع شنیده است.</p>

  • کاربر نادر

    <p>من که هرچه میگردم کمتر میابم ! حکما اشکال از منست ! این چه بلوائی است ؟! هرجا که سرک میکشم صحبت از مشکلات جنسی است ! گویا مسئله حجاب و تبعیض خاص اسلام و کشورهای شرقی است ؟! ازانها دفاعی ندارم . ولی این روند را باید در بستر تاریخی و و سیر تکامل ان در کل جوامع نگاه کرد . حتی در طبیعت و جغرافیای ان ! یک اسکیمو برای انکه نهایت مهربانی را به مهمانش نشان دهد همسرش را به را به بستر او میفرستد! و فردا اگر او شادمان بود همه خوشحال هستند! هم اکنون هم در بعضی قبایل پولینزی دختران خود را به همه ارائه میکنند تا لطف کرده انهارا ازاله بکارت کنند ! جالب انکه متخصصانی هستند که ازاین راه امرارمعاش دارند! ودر همین اروپا اگر دختری تا سن بیست سالگلی به بکازت خود اقرارکرد مورد استهزا همسالان خود قرار میگیرد! وصحرانشینان و کوه نشینان اداب خود را دارند! و ما ایرانیان چند هزاره ساله تمدن قاتی پاتی کرده ایم ! که گویا همه مشکلات ما از تبعیض جنسیتی است ؟! یا که دست مرموزی است که مارا به بی راه میبرد! ما حداقل دراین ایام تاریخ ساز نشان داده ایم که ( همه با هم هستیم ) !.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>من مقاله را نخواندم بجزیکی دوصفحه اولش رو بدلیل اینکه می خوام با دقت ووسواس اون رو بخونم ، من مدتی است به مطالب آقای نیکفرعلاقمند شده ام البته علاقه به معنای پذیرفتن همه حرفهای ایشان نیست اما متاسفانه آقای فریدون بیشترروی تعصب حرف می زنند تا انصاف و امثال ایشان.به نظرمی رسد که اگراسلام را تاریخمند ببینیم مشکلات اسلامی را می توانیم حل کنیم یعنی این که درمورد بشرامروزآنچه که حقل حکیم والبته جمعی می گوید را عمل کنیم نه آنچه که اسلام بنا به ضرورتهای کنشی وواکنشی روزگارخودش با آن برخورد می کرده ویا گفته است . بنا به آنچه که مهندس بازرگان درآخرین سخنرانی اش گفته وبازخورد پنجاه سال تلاش تئوریک او برای پیوند اسلام با مدرنیته بوده توسط آنمرحوم چنین است&quot; آخرت وخدا تنها هدف بعثت انبیاء&quot; یعنی همان دهه شصت بعنوان یک بازده عملی اندیشه تئوریک وی، اندیشه امثال بازرگان را کاملا متحول کرد چه بسا اگرشریعتی هم بود الان دچارهمین چرخش اساسی می شد تقریبا تردیدی دراین مورد ندارم .<br /> بنابراین این تلاش نافرجام برای اینکه نشان دهیم دین برای همه اموربشردرهمه اعصاربرنامه دارد همچنان نافرجام خواهد ماند وتنها راه ، مراجعه به عقل دسته جمعی هرعصربرای حل مشکلات همان عصر است ودین البته همچنان بعنوان پردازنده یک سری اصول اخلاقی ومواعظ وتوجه دادن بشربه امرآخرت ویکتایی خدا وشریک نکردن هیچ کس واحدی درقدرت با او کارکرد خود را داردو.و...</p>

  • هدا مبصری

    <p>سلام. با حرفهای آقای فریدون موافقم.</p> <p>پیش فرضهای مستتر در این مقاله اصلا توجیه نشده اند . برداشتهایی که آقای نیکفر از متن تاریخی یا سنت یا قران داده اند نیاز به توجیه دارند! به هیچ وجه نمی توان اینگونه کلی و عمومی از مفروضات اسلامی سخن گفت. گویی نویسنده مفروضات خود را بدیهی انگاشته و براساس آنها استدلال کرده است! یکی از ضعفهای عیان این مقاله این است که هیچگونه ارجاعی یه متون اسلامی و دینی داده نشده است! و این اشکال فاحشی است!</p> <p>نکته دوم اینکه اصطلاحاتی صقیل در این متن بکار رفته اند که روانی نوشته را دچار اخلال کرده اند.</p> <p>موفق باشید</p>

  • ali pesar

    <p>آقای نیکفر تشکر فراوان .روشنگری های شما در نوشته هایتان کمک بزرگی است برای درک بهتر امثال من و خیلی ازایرانیها ,مخصوصن در زمینه اسلام و قدرت و تبعیض .زنده باشید و شاد.</p>

  • احمد

    تابحال مقاله ای به این خوبی در مورد زنان در اسلام نخوانده بودم.