● دیدگاه
دولت ضعیف، ملت قوی − نمونه پلاسکو
محمدرضا نیکفر – آیا این مردم فقط تماشاچی و منفعلاند؟ در قبال فاجعههایی چون پلاسکو مردم خود چه مسئولیتی دارند؟
این یک یادداشتِ خلاف جریان است، از جمله خلاف جریان فکری اصلی در میان نیروهای مخالف و منتقد. هدف این است که نشان داده شود وقتی بر خلاف کلیشههای رایج به اطرافمان نگاه کنیم، میتوانیم چیزهای بیشتری را ببینیم. یک زاویه ثابت تنها بخش ثابتی از واقعیت را منعکس میکند، و بخشی از حقیقت ممکن است فریبنده باشد و ما را از تمامیت غافل سازد.
از مورد ملموس فروریزی ساختمان پلاسکو آغاز کنیم. پس از این فاجعه گرایش عمومی بر این قرار گرفته که شهرداری، شورای شهر تهران، وزارت کشور و این یا آن مسئول دولتی مقصر شناخته شود. اما مسئولان آتشنشانی و شورای شهر تهران میگویند که بارها به کاسبان مستقر در ساختمان پلاسکو و مدیریت این ساختمان در باره ایمن نبودن آن تذکر دادهاند. در این غوغای همراه با تأثر و سوگواری کسی به این یادآوریها توجه ندارد. بایستی مقصر پیدا شود و مقصر همواره در آن کانونی نشسته که دایره قدرت مرکزی است، دولت در مفهوم وسیع آن.
ممکن است گفته شود: مسئولان میبایست با قدرت عمل کرده و به کاسبان پلاسکو رعایت اصول امنیتی را تحمیل میکردند. در ایران اما دو-سه پلاسکو وجود ندارد، ایران پر از پلاسکو است، چنانکه کل محیط زیست ایرانی را میتوان چونان یک پلاسکو در نظر گرفت. آیا دولت باید در همه جا با قدرت عمل کند؟ یعنی قدرتش را از این که هست بیشتر کند؟ اما مگر دولت قوی نیست؟ مگر معتقد نیستیم که مستبد مطلق است؟ میخواهیم مستبدتر شود؟ حتما میگویید نه؛ منظور از قدرت، قدرت فیزیکی نیست؛ منظور این است که مدیریت بهتری داشته باشد. اما مگر تئوری سیاسی رایج در میان ما نمیگوید که قدرت دولت در فیزیک آن است؟ و در برابر دولت، اگر مردم سر پیچیدند، آنوقت چه؟ آیا همواره در سرپیچی حق دارند؟
میگوییم دولت ما علاوه بر مستبد بودن این ویژگی را هم دارد که نفتی است، یعنی به پول نفت وابسته است و با این وابستگی از ملت مستقل است. اما چرا ملت را هم نفتی نمیدانیم؟ مگر فرهنگ و اخلاق ما نفتی نیست؟ مگر مشخصه آن این نیست که مسئولیت پذیرفته نمیشود و این گمان بر آن سنگینی میکند که یک چیزی از یک جایی بالاخره میآید و مشکلگشا میشود؟ مگر تلاش عموم ما متمرکز بر این نیست که سهممان را از این چیز بگیریم؟
در مورد نقش دولت به عنوان مسئول یا مدعی مسئولیت به اندازه کافی مینویسند و مینویسیم و میخوانید و میخوانیم. اتفاقا دولت هم گمان میکند خیلی مسئول است، خیلی قوی است، یعنی خیلی قوی باید باشد، و ابهت خود را باید همواره حفظ کند و مبادا بگوید در جایی ضعف داشته و قوی عمل نکرده است. دولت هم گول این تصور از خود را میخورد، مورد به مورد دچار شکست میشود، اما کوشش میکند دفعه بعد قویتر عمل کند، پس ضعف خود را میپوشاند تا عاقبت این پهلوانپنبه در موقعیتی بحرانی، بر زمین بیفتد.
ملت چه مسئولیتی دارد؟ حد آگاهی کاسبان ساختمان پلاسکو تا حد فهم ضرورتِ داشتنِ یک دستگاه آتشخاموشکن نمیرسیده است؟ یا اینکه طمع میکردهاند و میگفتهاند انشاءالله چیزی پیش نمیآید، پس برای چه خرج کنیم؟
جهالت و طمعکاری! این دو خصلت، ملت را ضرورتا ضعیف نمیکند، بلکه قوی هم میکند. دولت، اسیر دست ملت جاهل میشود. دولت جاهل با ملت جاهل همراهی و همدستی میکند.
به دولت، هر چه باشد، در جامعه مدرن استانداردهایی تحمیل میشود، اما دولت جرأت نمیکند به ملتی که توصیفش کردیم، این استانداردها را تحمیل کند. از زاویه استانداردها و قواعد عمومی چه بسا ملت مرتجعتر و نادانتر از دولت باشد.
قدرت دولت، بیش از آنکه به قدرت واقعی آن برگردد، به عقبنشینیای است که در برابر قدرت جهالت و فساد ملی میکند، تا واکنشی برنینگیزد. با این عقبنشینی در برابر جهالت و فساد، نیرویش را جمع میکند و آن را بر روی سرکوب منتقدان و دگراندیشان متمرکز میسازد.
مواردی چون فاجعه پلاسکو بسیارند. در تخریب محیط زیست و سوءاستفاده از منابع همه مقصر هستند و سهم ملت در این عرصه به هیچ رو از دولت کمتر نیست. حتا اگر مورد بارزی را در نظر گیریم مثل ستم و تبعیض در مورد زنان، میتوانیم نمونههای بیشماری را ببینیم و بازنماییم که نشان میدهند بخش چشمگیری از مردم حتا از دولت مرتجع مرتجعترند و قوانین ارتجاعی را زیرپا میگذارند برای اِعمال ستم و تبعیض بیشتر.
ملت طلبکار
عادت ما در تحلیل و کنشگری سیاسی چیست؟
ملتی را ترسیم میکنیم که ضعیف و توسریخور است و اسیر یک دولت قویپنجه شده است. مدام از ستم بر این ملت میگوییم و مطالباتش را برجسته میکنیم.
ما ملت آگاه نمیخواهیم، ملت طلبکار میخواهیم! و غافل از این هستیم که دولت میتواند با ملت طلبکار به گونهای کنار بیاید، زیرا طلبکاری با شگردهای نسبتا سادهای به طمعکاری تبدیل میشود و قدرت دولت در تطمیع است، یعنی ضعفش را در برآوردن مطالبات واقعی، تبدیل میکند به قدرتش در تطمیعگری.
دولت از ملت همدست میسازد و ملت دولت را همدست خود میکند. این اتفاق در ساختمان پلاسکو افتاده است و در هزاران ساختمان دیگر، نهاد دیگر، شهر و ده دیگر.
نقد یک کلیشه
یک دوگانه، فکر سیاسی ما را علیل کرده است: دولت بد، ملت خوب – دولت ستمگر، ملت ستمکش – دولت فاسد، ملت معصوم.
رایجترین کلیشه در فرهنگ سیاسی ایران و در نگاه به ایران و کشورهای مشابه آن، کلیشه "دولت قوی، مردم ضعیف" است. در پهنه تئوری سیاسی مدتی است که انتقاد از آن آغاز شده (به عنوان نمونه نگاه کنید به آثار جول میگدال)، اما هنوز این انتقاد تأثیرگذار نشده است.
در ایران، ما لازم بود با انقلاب ۱۳۵۷ این کلیشه را کنار بگذاریم. انقلاب نشان داد که شاهنشاه آریامهر چقدر ترسو و ضعیف بوده است، او، ارتشش و ساواکش. مطالبات بخش بزرگی از مردم، که آخوندها آنها را نمایندگی میکردند، در برابر سیستمی که رژیم شاه برقرار کرده بود، ارتجاعی بود. مردم به راحتی نظام شاهی را درهمپیچیدند. دولت تازهای سربرآورد که بر خلاف آنچه که گروههای سیاسی مخالف در آغاز انقلاب میگفتند، "ضد خلقی" نبود، اتفاقا بسیار هم "خلقی" بود، اگر "خلق" را یک مفهوم ایدهآل در نظر نگیریم. و این رژیم ماند؛ نزدیک به چهار دهه است که مانده است اتفاقا به دلیل "خلقی" بودن آن، یعنی همدستی بخشی از مردم با آن.
خامنهای دیکتاتور است، یعنی ارادهاش را بر ملت دیکته میکند. اما اکنون اطلاع ما از او و دربارِ او تا آن حد هست که بدانیم آدم مخبط خودشیفتهای است که آلت دست مداحان دور و برش قرار میگیرد، و آنان هفتخطهایی هستند با منافع و مطامع پایانناپذیر؛ و این مداحان به "خلق" هم متصل هستند و عدهای دور آنان سینه میزنند، عدهای که برخی از آنان از کف جامعه برخاستهاند. این تصویر، سادهسازی دنیای سیاست در ایران نیست. دست گذاشتن روی واقعیتی است که برای تصحیح اندیشه سیاسی در ایران باید به آن توجه کرد.
کاش تصحیحی صورت گیرد در راستای گزارههایی این چنین:
- دولت همهکاره نیست، و چنین نیست که ملت هیچکاره باشد.
- ملت هم باید مورد نقد قرار گیرد و مسئولیتاش نشان داده شود.
- نقد فرهنگی بیامان، بایستی مکمل نقد سیاسی باشد.
- با دولت سازش نکنیم، با ملت نیز!
- خطر اصلی دولت نیست، خطر اصلی در همدستی دولت و ملت در طمعکاری و فساد و نادانی است.
- آگاهگری اصل است نه مطالبهگری. مطالبهگری بدون آگاهگری انتقادی به همدستی با طمع و فساد و جهالت میانجامد، و این درسی است که میبایست از انقلاب بهمن میگرفتیم.
- مهمتر از تلاش برای برقراری یک دولت بدیل، تلاش برای نیروگیری و گسترش یک فرهنگ و یک سبک زندگی بدیل است.
نظرها
اسکندر مرادی
سلام آگاه گری انقلاب بهمن (بتعبیر شما) ....ناقص ماند.تا جایی پیش رفت که سیاسیون میخواستند. روشنفکران یا نباید وارد سیاست شوند و در آکادمی ها باقی بمانند و یا باید قبلا به یک سیستم آگاهی بخش کامل رسیده باشند تا بتوانند از ابتدا اهداف را بگویند... بیخود نبود که پیامبر به " الذکر" مجهز شده بود تا آنچه نازل شده بود یا نازل میشد تبیین کند...سوره نحل را ببینید سوره ای که در آن تجهیز به" الذکر" بیان میشود. در این سوره شکنجه شدن مسلمانان با بیان اهداف توسط پیامبر قابل تحمل میشود ...مجادله احسن با مخالفین نیز امکان می یابد... روشنفکران دینی هم باید به "الذکر" مجهز بشوند تا اهداف را تبیین کنند و این ممکن نیست مگر اینکه ایشان به کلیت قرآن برسند ...بیان برداشت های ناقص مانند انقلاب بهمن حرکتی ناقص و هرز رونده ایجاد میکند... والسلام
آژند
"خطر اصلی دولت نیست، خطر اصلی در همدستی دولت و ملت در طمعکاری و فساد و نادانی است": این مشکل ما در آمریکا هم هست. فقط به فهرست طمع کاری و فساد و نادانی باید عارضه ی نژادپرستی را هم افزود که خود برآمده از همان فهرست سه گانه است. این عوارض - که گاهی در واژه ی عوام گرایی درهم می آیند - به اروپا هم رسیده اند و قرار است رگه های نازک و تراشه های ظریف بازمانده از انسانیت را در همین چند سال آینده به باد دهند. اگر هم این اتفاق به این زودی نیفتد، عواقب ناشی از همراهی و همکاری عوام و عوام گرایان در تعلیق کنش های محیط زیستی خود به خود زمین را برای انسان و هر جاندار دیگر غیر قابل زیست می کنند، فرآیندی که غیر قابل برگشت شده است و بهترین انسان های روی زمین هم قادر به پیشگیری از آن نخواهند بود. پرسش این است که آیا می شود آگاه گری (آموزش؟!) را در این فرصت ناباقی مانده به انجام رساند؟ زمان برای کنشگری تنگ است و چشم انداز پیروزی تار و زندگی ما تاریک. بخت اگر یار باشد فقط فرصتی هست که در این روزگار واپسین سپاسگزار آنان باشیم که زبان و فرهنگ ما را از هجمه ی عرب و تاتار نجات دادند و موسیقی ما را از شرم صفویه و قاجار وارهاندند و آزادگی ما را در دوران پهلوی و اسلامی سند زدند که خرمشهری بماند و قطعه ی سی و سه و گورستانی بی مرز به نام خاوران، تا ما همه را یک جا بفروشیم و بنوشیم.
مصطفی قهرمانی
مدت ها بود مکتوبی با گزاره هایی به این زیبایی در تبیین معضلات جامعه ایرانی کمتر خوانده بودم. به باور من محمدرضا نیکفر دست بر قضا روی نکته کلیدی که من از آن تحت عنوان "سیاست زدگی" جامعه ایرانی نام می برم، دست گذاشته است. اگر انسان ایرانی "به خود باورداشتن" را یاد بگیرد و از تفکر "رعیت اربابان قدرت بودن" برای همیشه خداحافظی کند. و در "شکل گیری"و "شکل دهی" سرنوشت خود مشارکت جدی و عملی داشته باشد و راه حل معضلات پیرامونی اش را در نگاه نخست تنها در تغییر ساختا ر ظاهری و حقوقی قدرت سیاسی جستجو نکند آنجا است که تغییر در میهن ما برگشت ناپذیرمی گردد. شهروندان آگاه و مسوول هستند که دولت مسوول و پاسخگو می سازند و گرنه اربابان قدرت از هر رنگ و قماش علاقه ای به داشتن انسان های آگاه و پرسشگر در برابر خود ندارند.
برديا
تشكر . . .
برديا
و باز هم تشكر
مهدى رودسرى
( نقد فرهنگی بیامان، بایستی مکمل نقد سیاسی باشد.) اين جُستار " دولت ضعيف ، ملت قوى - نمونه پلاسكو " از استثناء هاست. بى رحم و بى تعارف به آنى مى پردازد كه به شدت نيازمندِ نقد و بررسى و بازخوانى است. جراحى ى يك كالبدِ به ارث رسيده با زخم هايى به ظاهر عيان اما در يك همدستى ى ناگفتنى پوشيده و سر به مُهر و در پستويى هزار پيچ پنهان با اين ترفند كه آبروى بر باد رفتهٓ خردِ جمعى مبادا بيشتر به باد رود. ما مردم ايران در نقدِ ما مردمِ ايران بسيار كم و ضعيف تحقيق كرده ايم و تفكر كرده ايم و در عمل يا هندوانه زير بغلِ هم گذاشته ايم يا ناسزا و اخ و تف نثار هم كرده ايم. به هر تقدير كه تا به اين جا رسيده ايم ما مردم در نقدِ ما مردم كم به راه سوم كه نه فحش و نه هندوانه تقديم كردن است رسيده ايم. نويسندهٓ " دولت ضعيف ، ملت قوى - نمونه پلاسكو " اخطار يك فاجعه را فقط ننوشته بلكه فرياد زده اگر درست خوانده شود و اگر خوب شنيده شود و اگر جدى گرفته شود شايد گره / گره هايى نه با دندانِ سخت ستبر و ستيزه جوى سياسيونِ خالص بلكه با حضور در كلاسِ نقدِ صادقانهٓ رفتار و كردار ملتى باز شود. تلاشِ نويسندهٓ " دولت ضعيف ، ملت قوى - نمونه پلاسكو " را اگر با طمانينه بخوانيم و متين در باره اش بينديشيم و در موج هاى جنجالى بى شمار در سطح درياى كم عمقِ روزمره گى هاى به ظاهر مهوشِ درگيرى هاى شخصى ى اين روزهاى كنشگرانِ بى مشعلِ پر مشغله در شبكه هاى مجازى غرقش نكنيم شايد ... از ميانِ اين همه بى راهه راهى به باغى دل گشا و چشم شاد كن باز كند.
اشکان
سپاس از نویسنده محترم که مقالاتشان همواره برای من آموزنده بوده اند. ایشان در گذشته نیز به موضوع همدستی جامعه با حکومت پرداخته بودند. در درستی مفهوم تردیدی ندارم اما کاش مصداقش را بیشتر بررسی میکردند. کاسبی که زیر آوار مانده باید چه میکرد که مانع مردن خودش میشد؟ اینکه تقصیر مردم است یا حکومت سوال سختی است. یاد دارم بچه که بودیم معلمهای مدرسه درباره وظیفه شهروندی میگفتند : " مثلا در آلمان اگر نصفه شب یک ماشینی پشت چراغ قرمز باشد و هیچ پلیسی هم آنجا نباشد, خودش رعایت قانون را میکند و صبر میکند تا چراغ سبز شود " بزرگ که شدیم و رفتیم آلمان را هم دیدیم , فهمیدیم اصلا چنین چیزی نیست ! همانجا هم اگر دوربین و جریمه نباشد مردم چراغ را رد میکنند! خلاصه اگر بگوییم تقصیر مردم است پس وظیفه دولت چه میشود؟ اگر بگوییم دولت است میشود گفت دولت هم از همان مردم برخاسته است. ظاهرا با یک دور تسلسل مواجه هستیم!
اندیشه
مثل نوشته های پیشین. عالی است. همواره از نوشته های شما لذت می برم
علی
متاسفانه درست است. طبیعت را نمیتوان با سیاست وشعار فریب داد .طبیعت راه خود را میرود وعاقبت این انسان بدست خود مامن خود را نابود میکند این شامل همه دنیا میشود .دایم ساختن و مصرف کردن بصورت افراطی چنان که در همه جای دنیا باب شده منابع تجدیدناپذیر زمین را مانند اکسیزن .اب و هوای مطبوع ودیگر منابع را عاقبت نابود میکند وآن زمان شاید انسان عاقل شده برای حفظ زندگی دست از این الگوی فعلی مصرف بردارد و سرمایه داری نیز در رویه دایم چرخه تولید ومصرف تجدید نظر کند.کاش قبل از رسیدن به آن نقطه صفر انسانها قضیه را درک کنند واز ان جلوگیری کنند.
ایراندوست
در نقد یک دولت تمامیت خواه تک صدا و ملت دربند آن در یک رابطه متقابل اجتماعی- فرهنگی و لاجرم سیاسی، باید اینگونه نوشت ! با تحکم ، بی تعارف، آگاه و خشمگین. آقای نیکفر بسیار خوب این مهم را تحلیل و تشریح کردهاند !
شهریار
مطلب مفید و جاندار آقای نیکفر را نه یکبار که چند بار باید خواند و خواندن آن را به دیگران توصیه کرد. ایشان یکی از مسئول ترین روشنفکران خوشبختانه غیردینی ماست. ای کاش ده ها نیکفر داشتیم. با دیدگاه های بکر ایشان از زمانی که بحث "اقتصاد سیاسی دین" را در رادیو زمانه اجرا می کردند، آشنا شدم و همآنجا دانستم که با روشنفکر عمیق و کارشناسی روبروییم. مقالات و مصاحبه های ایشان را همواره دنبال کرده و خواهم کرد. وجود و حضور نیکفر و نیکفرها برای جامعه بحران زده ما واقعاً لازم و مغتنم است.
محمد سلیمانی
بعد از گذشت تقریبی 4 دهه" پلاسکویی " لازم بود تا به "بیداری" آقایان منجر شود. آقای نیکفر صبح بخیر ! لطفا دیگر آقایان را به بیداری تشویق کنید !
Mohsen darzi
وقتی روشنفکرِ ایرانی در برجِ عاج بنشیند ( که تازگی هم ندارد و سابقه به تاریخِ معاصر به ویژه دارد ) و بسیارانی بر او هورا بکشند نتیجه میشود این " نقد " که یعنی من متفاوتم . تو بدی من خوبم ( این بد تا کنون ، دولت و حکومت بود و حالا مردم هم شریکِ دزد و قافله ) اتفاقاً هیچ کشفِ جدیدی هم نیست و نشان از استیصال و نامیدی از تحول دارد . دستهای که میخواهد آلوده نشود اما داعیهِ مبارزه با " دستهای آلوده " دارد ... مشگلِ این نوع نگاه این است که از ایرانی بودنِ خود خجل است و شکستها را هوار میکند با عقده گشایی تا آرامش گیرد . و چه قدر بی رحمانه است این نگاه ( نگارنده این سطور " من " به نقدِ رادیکال و همدلانه به مردم باور دارد )
bijan
جامعه توده وار و عوام گرا چگونه میتواند به آگاهی برسد ؟ در ایران اقتدار حکومت تماما صرف بسیج امنیتی در مقابله با دشمن داخلی خودش که قشر اگاه و ضد استبدا دو ابتذال اند می باشد ! عوام و طبقه کم سواد که دشمن او نیستند ! چنین حکومتی هرگز قادر به ساختن یک جامعه سالم با شاخص های یک جامعه پیشرفته نیست ! چرا بخاطر محیط زیست و رعایت استانداردها و غیره خودرا با توده همدست اش در گیر کند ؟! برای همین است که بطور مثال دولت قادر به کنترل خودروها ی فرسوده و موتور سواران و..... که هوای تهران را بشدت آلوده میکنند نیست ! اما این وضعیت ناپایدار است !چرا ؟! چون نابسامانی ها وقتی از حدی بگذرد و هزینه های آنقدر بالا رود که دیگر درمانی ندارد آنوقت توده تازه متوجه میشود که فریب خورده است و خیلی طبیعی است که تمام گرفتاری و بد بختی های خود را از همان حکومت مقتدر مطالبه کند .
ایرانی
با سلام حادثه آتش سوزي پلاسكو و شهادت چند آتش نشان تسليت ! ولي : شماها كه با يك حادثه كوچك پلاسكو آسمان را به زمين مي دوزيد چرا: در برابر حادثه و جنايت در هزاران پلاسكوي سوري در حلب حمس حماه و و كشته شدن ششصد هزار نفر مردم مظلوم سوريه با دلارهاي نفتي جمهوري اسلامي و تجهيزات و سربازان مزدور حزب الله لبنان و ايراني و افغاني يك آه نگفتيد؟؟؟ واقعا مايه تاسف است كه كرامت انسانيت و حقوق انسانها با اين همه تبعيض حتي ذكر مي شود؟ و شايد حادثه پلاسكو يك تكاني به اذهان مرده مردم ايران بدهد و بتوانند حتي براي يك لحظه هم كه شده مردم مظلوم سوريه و نابودي هزاران پلاسكوي سوري با پول و تجهيزات كشورشان را درك كنند ! !
کاوه مظفری
یادداشت محمدرضا نیکفر بر خلاف ادعایش خیلی هم خلاف جریان نیست. بیان ادیبانه کلیشه های رایجی همچون «از ماست که بر ماست» و «خلایق، هرچه لایق» است. نه تنها حقیقتی جدید را فاش نمی کند که فریب روزمره را تکرار می کند. فریبی که این روزها توسط رسانه های مسلط تبلیغ می شود. این چه استدلالی است که مدیریتِ کارآمد نیازمند قدرت فیزیکی است که لاجرم مستبدانه می شود؟! الگوهای دموکراتیکِ مدیریت به اندازه کافی شناخته شده است. مثلا اینکه رئیس اداره آتش نشانی یک شهر با رای آتش نشان ها انتخاب شود. اینکه شهردار با رای مردم برگزیده شود. اینکه تمام نهادها (حتی بنیادها!) تحت نظارت سازوکارهای دموکراتیک باشند. اینکه در هر شرایطی، مردم به اطلاعات صحیح دسترسی داشته باشند و خبرنگاران بتوانند آزادانه فعالیت کنند. کجای این نوع مدیریت نیازمند استبداد است؟ خلاصه کردن نقد معترضان به مسئولان، به درخواست ظهور نادرشاه و رضاشاه؛ و با یک چوب زدنِ کلیتِ «مردم، خلق یا ملت» فارغ از منافع متفاوت اقشار مختلف؛ نگاهی به شدت تقلیل گرایانه است. ملت، خلق یا مردم مساوی «کاسبان پلاسکو» نیستند. همانطور که مساوی «تشییع کنندگان هاشمی» نبودند یا مساوی آنهایی که بر قبر کوروش گرد هم آمدند. آتش نشانانی که زیر آوار ماندند، کارگرانی که پس از شیفت کار شبانه طعمه آتش شدند و خانواده های آنها نیز جزئی از ملت هستند. اما اینان در تحلیل محمدرضا نیکفر جایی ندارند. چون قرار است با تقلیل هر آن کس که در دولت نیست به مردم، نسخه خود را بپیچد. بر خلاف ادعایش، عبارت های خلق، مردم یا ملت در این یادداشت نیز کاملا با مفهومی ایده آل و ارزشی به کار رفته است. چراکه از نظر نیکفر آحاد ملت هنوز از نظر «فرهنگی» به بلوغ نرسیده اند. و البته مفاهیمی همچون خلق، مردم یا ملت نمی توانند هم خنثی، فارغ از ارزش و صرفاً برای توصیف باشند. اما نه به خاطر فرهنگ خاصی که باید از خود بروز دهند، بلکه به دلیل منافع و حقوقی که بازنمایی می کنند. جا زدن لمپنیسم بازار و بخش خصوصی لابلای مفهوم خلق، مردم یا ملت، اشتباهی بزرگ است. در همین روزها شاهد رفتارها و کردارهای بسیار مترقی از جانب مردم بودیم: همدردی با آتش نشان ها از طریق تهیه غذا برای آنها یا قرار دادن گل یا روشن کردن شمع در ایستگاه های آتش نشانی یا حمایت از خانواده قربانیان و... . مواردی که متاسفانه یا به چشم محمدرضا نیکفر نیامده یا برای آنکه تز غیر کلیشه اش نقش بر آب نشود، کتمان شده است.
شهروند
بعضی وقتها لازم است که برای بیدار کردن دیگران با مشت کوبید در دهانشان و نیکفر از معدود روشنفکرانی است که هر از چند گاهی تعارف را کنار میگذارد و مستقیم میکوبد در دهان روشنفکران که بیدار شوید. در سالهای اول مهاجرتم در اروپا در کمپ پناهندگی روزی با یک سلطنت طلب درگیری لفظی پیدا کردم و در برابر ناسیونالیسم او از او پرسیدم " این شکنجه گرانی که امروز در گوشه کنار هر شهری یک شبه ظهور کرده اند از کدام سیاره آمده اند"؟ حتی یک نیروی اشغالگر با مردم خود این چنین رفتار نمیکرد که اسلامیون با مردم ایران کرده اند، ولی این اسلامیون در همان جامعه رشد کرده اند. چماق به دستان، حزب اللهی ها و غیره همه در ایران رشد کرده اند و همینها حاقظ نظم حاکم بوده اند و هستند. پرسش درست شاید این باشد " ایا ما یک ملت هستیم"؟
شهروند
دوست گرانی اقای اسکند مرادی با احترام به نظر شما، باید بگویم تا زمانی که دین از سیاست جدا شود هیچ امیدی به بهبودی نیست.
قهرمان
يك نكته ديگر هم ميتواند مورد توجه نويسنده محترم در نقد فرهنگ مردمى قرار بگيرد. حاجى بازاريهاى پاساژ اكثراً در مصاحبه گفته اند كه در مغازه بين يك تا بيش از دوميليارد تومان جنس داشته اند، يعنى تا حدى متمكن بوده اند. اما اين حاجى بازارى ها آنقدر خسيس و منفعت طلب هستند كه حاضر نيستند كه چند هزار تومان خرج كنند و چاى و نيمرو، خود را از قهوه خانه بخرند تا بلكه كارگر و قهوه خانه دار هم چرخ اقتصادشان بچرخد و از اين طريق چرخ اقتصاد مملكت هم بچرخد، اما اكثراً اين حاجى بازارى ها حجره خود را با چند پيك نيك كه بمب متحرك است تبديل به اشپزخانه مى كنند تا چاى و تخم مرغ خود را در مغازه تهيه بكنند. در كمتر نقطه جهان با اين مسله مواجه هستيم، يكبار در تركيه با اينكه قهوه خانه ها چاى را چند برابر ايران مى فروشند به بازارى جز كه سفارش چاى را از قهوه خانه مى داد با عطف به سايكولوژى ايرانى ام گفتم چرا يك سماور در مغازه نمى گذارى تا مجبور نشوى روزى چندين لير پول چاى بدهى با تعجب گفت: ميخواهى نان قهوه خانه چى و شاگردانش را بِبُرم، همه آشناها به صورت ادم تف مى كنند اگر همچين كارى بكنم. اما تو ايران دقيقاً برعكس است و كسى بفكر خرج كردن و بفكر راه افتادن اقتصاد ديگرى نيست. حاجى بازارى ايران فقط در پى جمع اورى است و اصولاً در مرحله ماقبل سرمايه دارى است ، او دست بده ندارد و فقط دست بگير دارد.
شهروند
"اما اکنون اطلاع ما از او و دربارِ او تا آن حد هست که بدانیم آدم مخبط خودشیفتهای است که آلت دست مداحان دور و برش قرار میگیرد، و آنان هفتخطهایی هستند با منافع و مطامع پایانناپذیر؛ و این مداحان به “خلق” هم متصل هستند و عدهای دور آنان سینه میزنند، عدهای که برخی از آنان از کف جامعه برخاستهاند. " توجه به شخصیت افراد نیز پدیده جدیدی در ادبیات سیاسی ایران است، قبلا همه چیز را از دید اجتماعی و طبقاتی نگاه میکردند. به همین دلیل هیچ کس شخصیت خمینی را تحلیل نکرد.
bijan
نقد آقای کاوه مظفری درست است . این دیدگاه که مردم همدست حکومت اند پس لایق همین وضعیت اند توجیهی است برای آرامش خاطر و و جدان شویی برخی روشنفکران و در س خوانده ها در فرار از تعهد و مسولیت اجتماعی !
از نسل ناکام
حاجی بازاری سرمایه میلیاردی داشتند ولی حاضر نبودند کارگران بیمه کنند که حالا از بیمه بیکاری استفاده کنند! بی رحمی سرمایه داری نظام ولایی !! ـن نسل 1357 (به جز القیتی) دستانش به خون و یا شریک به دست خون است. انهایی رای دادن به سیستمی که در حق هم نوعش ظلم و تبعیض بخاطر عقیده روا دارد. بخاطر تغییر دین و بی دین بودن جرم ارداد و کفر و حکم اعدام!! دنیا دار مکافات است. این نتیجه برگشت عمل است و منتها عذاب ، تر و خشک با هعم می سوزاند! این عدالت زندگی تحت ظلم و فساد است. بهای سنگین تن دادن به زندیگ تحت نظام ظالم فسادف تر وخشک را با هم می سوزاند!
merhrdad
آلت دست مداحان دور و برش قرار میگیرد، و آنان هفتخطهایی هستند با منافع و مطامع پایانناپذیر؛ و این مداحان به “خلق” هم متصل هستند و عدهای دور آنان سینه میزنند، عدهای که برخی از آنان از کف جامعه برخاستهاند. چنانکه صبح ساعت 7 مجلس زیارت عاشورا برقرار بوده به چه دلیل و مناسبتی ؟ معلوم نیست!!!
ali
تحلیل ها و نگرش فلسفی و معرفتی آقای نیکفر عزیز هر اندازه عمیق و پر بار باشد این تحلیل سیاسی ایشان به همان اندازه دور از انتظار است. این نوشته دادن آدرس کاملا اشتباه است که بدون واکاوی و توضیح علل وضع حاضر توپ را به زمین مردم می اندازد.
مختاری
به دور از هرگونه فرهنگ پوپوليستی، اين سخن درست است که فرهنگ رفتاری مردم در عرصه های مختلف و از جمله حقوق و وظايف شهروندی، پيروی از گفتمان ايرانی-شيعی رايج « تقييه» و فقدان شهامت مدنی بايد با جسارت نقد شود. اما در اين مقاله غفلتی وجود دارد که می تواند پيامدهای خلاف نظر نويسنده را برکرسی اصالت بنشاند. در اين شکی نيست که همه و يا عمده مغازه داران ساختمان پلاسکو می دانستند در صورت بروز حادثه آتش سوزی، بدون کپسول آتش نشانی، هزينه سنگينی را متحمل خواهند شد، اما آنان منفعت روز را بر هزينه ی احتمالی آينده ترجيح دادند. اينجا دو نوع آگاهی رو در روی هم قرار گرفته اند: آگاهی به ضرورت داشتن کپسول آتش نشانی برای جلوگيری از هزينه مادی و انسانی در آينده و آگاهی به هزينه و فايده ی لحظه تصميم گيری. اين فايده آنی بوده که موجب پس راندن آگاهی به ضرورت تهيه کپسول شده است و نه فقدان آگاهی مغازه داران و بنياد مستضعفان به تاثير آن برای جلوگيری از حادثه و پيامدهای آن در روز مبادا. اين کم ارزش محاسبه کردن بهای جان انسان با اتکا بر نگاه حکومت و منفعت طلبی مغازه داران و بنياد مستضعفان بوده که آگاهی و عمل مطابق آن را فرم داده است و نه فقدان آگاهی به وظايف مدنی. نويسنده با برهم زدن جای عين و ذهن در شکل گيری آگاهی، بستری می سازد براين نتيجه گيری نادرست که گويا با تصميم اين و آن مغازده دار و حتی مجموعه آنان به داشتن کپسول آنش نشانی، می شود از فاجعه پلاسکوها جلوگيری کرد و بنياد مناسبات و رفتارجمعی را که از هستی آنان ناشی می شود، متحول ساخت. اينجا با طرح دوگانه ی دولت طمع کننده و ملت طمع کار، اصل منفعت طلبی و سودجويی که مبنای عمل و «آگاهی و فرهنگ عامل» است مورد غفلت قرار می گيرد وتا فرهنگ عقب مانده ی شهروندی جای آن را بگيرد. اشتباه نشود، نقد رفتار جمعی ما، ايراد من به نوشته نيست، انتخاب نادرست سوژه ی برای نقد رفتار مردم مورد نظر من است. اگر حادثه پلاسکو در سال 57 رخ می داد، مردم چه می کردند. مثل حالا تماشاگر گريان صحنه می ماندند و يا رفتار ديگری می کردند. چرا در سال 95، فرهنگ و آگاهی جامعه از سطح سال انقلاب عقب تر رفته و طمع کاری آن بيشتر شده است، نويسنده می خواهد با چند مقاله شهامت مدنی و فرهنگ جامعه را حداقل به سطح سال 57 برساند؟
بهروز
در این یادداشت یک چیز از یاد رفته است:آن "دولت" که از آن سخن رفته است، تنها بخشی کوچک و اجرایی از یک تشکیلات بزرگتر و نیرومندتری است به نامِ "نظام" یا همان "رژیم و حکومت اسلامی" که از نا"آگاهی" و نا"مطالبه گری" مردمی که بر آنها فرمانروایی می کند، بیشترین بهره را می برد! همانگونه که "سعدی" در گلستان آورده است:"الناسُ علی دینِ ملوکِهم"! "خامنه ای" دولت نیست، همه ی نظام است! من که چیزی تازه، و به گفته ی نویسنده ی آن، " بر خلاف کلیشههای رایج" در آن ندیدم، جز آنکه همانند نوشته های دیگر، باز هم گناه را به گردن "مردم و ملت" انداخت!
قصه
در جوامع اروپايي يك قانوني هست به نام Health & safty يعني در هر چيزي اول مسايل امنيتي آن را در نظر مي گيرند. مثلا هر محل عمومي از مدرسه و سينما تا بازار و محل كسب و كار بايد پله هاي خروج اضطراري يا خروجي اضطراري هم داشته باشد. يك مسواك هم كه مي خريد مسايل امنيتي ان را در صفحه اي جداگانه توضيح داده اند . رشد فرهنگ سلامت و امنيت در جامعه نياز به آموزش دارد. از طريق رسانه هاي عمومي به طور دايم بايد بر اهميت آن تاكيد شود و تازه بعد از آموزش مرحله ي كنترل است كه بايد از طريق ارگان هاي شهري و دولتي باشد. براي عدم رعايت مسايل امنيتي در زمينه ي گاز و الكتريسيته و آب و تلفن و خطرات احتمالي آتش سوزي تا سيل و حوادث طبيعي بايد قوانين جدي با بررسي و كنترل جدي وضع شود. ملت و دولت از دل يكديگر برمي خيزند. آموزش و آگاهي و كنترل و بررسي از هر دو سو لازم است.
Pasha
یا مکن با پیلبانان دوستی یا بنا کن خانه ای در سایز فیل ( مثلا ) نقد ملت وقتی میسرست که رفراندومی همه درکار باشد، اصلا مگر دولت ، وظیفه ای بجز امنیت جانی و مالی دارد؟ چطور موقع تقسیم بودجه و بخور بخور و بکن بکن ، اسم و یادی از ملت میرود که حالا هم بگنجد؟!
روزبه
از آنجا همه از نقد( منفى ) از گريزانند خواستم واقع گرايانه خود را نقد كنم و تا اندازه اى به بعضى از دوستان پاسخى هم داده باشم. آگاهى ايجاد مسوليت شخصى و اجتماعى ميكند . بدست آوردن آگاهى پرسه اى است زمان بر ولى لازم كه اكثرأ از آن فرار ميكنند. من ميدانم تهران شهر خطرناكيست از لحاظ زلزله و در بيين چند گسل واقع شده . من ميدانم اكثر خانه ها تقلبى ساخته شده اند ومن ميدانم زمانى كه اين واقعه اتفاق بيفتد توقعى از به اصلاح مسئولين نبايد داشته باشم چون از بى لياقتى آنها كاملا آگاهم. من مى دانم تهران از آلوده ترين شهرهاى دنياست از هر لحاظ (هوا - آب - صوتى - ايمنى - بهداشتى ووو) و باعث هزار درد و مرض لاعلاج براى من و خانواده ام ميشود. با تمام آگاهى هاى خود هر روز با ماشين غير استاندارد خودم كه كلى ايجاد آلودگى ميكند و فاقد استاندار ايمنى مناسبى است به سر كار ميروم و با خانوادهام در جايى زندگى ميكنم كه خود ميدانم ممكن است بر سر من و خانوادهام خراب شود. با اين وجود حاضر نيستم كوچكترين هزينه براى تغير وضع موجود بدهم نه جرات آن را دارم به خيابان ريخته عزل اين رژيم بى كفايت و غير مسئول را بخواهم و نه حاضر به از خودگذشتيم كه هر روز چند ساعت از عمرم بى حاصلم را در ترافيك بى پايان و گرم تهران سر كنم هر چند ميدانم راه حل مسئله همين است و نه حاضر به ترك جهنم شهر بزرك و كوچ به يك شهرستان با مديريت و امكانات صد برابر بدتر از تهران. قضيه صاحبان مغازه هاى اين ساختمان يا بازار تهران و حتى قدرى گسترده تر كل جامعه ايران شايد امروزه كمبود آگاهى نيست بلكه عدم تمايل به پرداخت هزينه براى حركت در جهت حل مسئله است. مثلا اجداد ما صد و چند سال پيش شايد يك درصدشان سواد خواندن داشت ولى براى حقوق انسانى خود جانفشانى كرده و قانون اساسى تدوين ميكنند كه صد برابر از قانون اساسى فعلى ما مدرنتر است زمانى كه حتى از كل جمعيت كشور يك در ميليون پايش به ممالك فرنگ نرسيده بود. امروزه همه تقريبا سواد دارند و بخش عظيمى حتى سواد عاليه و تقريبا همه به وضع ملل ديگر به نوعى آگاه و ما ( از جمله من) بعنوان ملت بزدل تر و بى لياقتر از پدرانمان هستيم با اينهمه به مسئوليت خود به عنوان انسان آزاد عمل نمى كنيم. اين انتقاد از چيزى جز واقعيت عريان نيست. وسلام نامه تمام.
سامان
آفرین. عالی
رحمان محمدی اصل
از هیأت محترم دولت تقاضا داریم مقرر فرمایند همانطورکه از محل ثروت های ملی بیش از9هزاران میلیارد به مفسدان بانک ... بدون هیچ گونه سود و کارمزد پرداخت شده مبالغی هم بدون سود و کارمزد از همان محل به آسیب دیده گان پلاسکو پرداخت نمایند ، به خدا ثواب دارد، ضمناً اسناد پرداختی به مفسدان در اختیار اینجانب موجود می باشد تلفن تماس 09149303937
همان
عالی بود.