مذاکرات سوریه در قزاقستان و چالشهای صلح پایدار
میثم بهروش − آیا کنفرانس آستانه (قزاقستان) شانسی برای موفقیت دارد؟ بررسی چالشهای پیش رو و موانع صلح پایدار در سوریه.
مذاکرات صلح سوریه در آستانه، پایتخت قزاقستان، که قرار است ٢٣ و ٢٤ ژانویه برگزار شود، در واقع دومین نشستِ "فاتحان" برای پایان دادن به جنگ پس از تصرف حلب به دست نیروهای رژیم بشار اسد و حامیان آن است. نشست اول پس از خاتمه نبرد حلب، میان ایران، روسیه و ترکیه در سطح وزیران خارجه در مسکو برگزار گردید که در آن بر برقراری آتش بس سراسری، مبارزه با تروریسم از جمله گروه دولت اسلامی و جبهه فتح شام (النصره سابق) و حفظ تمامیت ارضی سوریه تاکید شد.
نشست سه جانبه مسکو از یک جهت تلاشی بود از سوی ایران و روسیه تا ابتکار عمل را به دست گرفته و ترکیه را متقاعد سازند که با فشار بر گروههای شورشی مخالف اسد آنها را به پای میز مذاکره بیاورد، اقناعی که به نظر میرسد از طریق نادیده گرفتن و به عبارتی قربانی کردن کردها و خواسته هایشان در شمال سوریه صورت گرفت.
حتی محل گفتوگوهای صلح یعنی آستانه - که پایتختی نزدیک به روسیه به جای ژنو یا یک پایتخت اروپایی ست - تا حد زیادی گویای برتری سیاسی و دیپلماتیک رژیم سوریه در مقابل شورشیان و حامیان آنهاست و از این جهت، با وجود مخالفت ترکیه، آمریکا، قطر و عربستان، میتوان برکناری اسد از قدرت یا غیاب او در دولت انتقالی احتمالی در آینده را منتفی دانست.
با توجه به مقدمه فوق، در ادامه میکوشیم به بررسی شانس موفقیت، چالشهای پیش رو و موانع صلح پایدار در سوریه بپردازیم.
چالشهای داخلی
گروهها و افرادی که به نمایندگی از شورشیان در مذاکرات آستانه حضور خواهند داشت صرفا بخشی از کل مخالفان "میانه رو" جنگ داخلی سوریه را تشکیل میدهند. بنا به گزارشهای غیررسمی، این گروهها که از سوی محمد مصطفی علوش، عضو ارشد "کمیته عالی مذاکرات" (High Negotiations Committee)، نمایندگی خواهند شد به ترکیه نزدیک بوده و از سوی آنکارا حمایت میشوند در حالی که شورشیان مورد حمایت عربستان و آمریکا در گفتوگوها شرکت نخواهند کرد. چنین وضعیتی، حتی صرف نظر از حضور اسلامگرایان افراطی نزدیک به القاعده مانند جبهه فتح شام در پیکره شورشیان سوری، حاکی از شکافهای قابل توجه میان مخالفان "میانه رو" اسد است، و بدین ترتیب چالشی سیاسی و مهمتر از آن میدانی برای برقراری صلح به شمار میرود. اعضای کمیته عالی مذاکرات امیدوارند نشست آستانه به مذاکرات صلح جدید در ژنو بیانجامد، اما در میان اعضای این کمیته نیز اختلافات و تردیدهای جدی نسبت به نیات واقعی روسیه و ایران از چنین ابتکاری وجود دارد. به گفته محمد عبود، دیگر عضو کمیته عالی، "حضور در آستانه خطرناکتر از حضور در ژنو است، چرا که در ژنو یک جبهه سیاسی به نمایندگی از اپوزیسیون که از سوی جامعه بین الملل به رسمیت شناخته شده بود وجود داشت، در حالی که در آستانه ابهامات زیادى وجود دارد و روسیه به عنوان یک نیروی اشغالگر و نه در نقش یک میانجی از آن حمایت میکند. به زعم عبود، نشست آستانه ممکن است به "افزایش قطبی شدن" در اپوزیسیون بیانجامد، و "چه بسا، این یکی از اهداف واقعی روس هاست که اختلافات را تشدید کنند".
یکی دیگر از چالشهای داخلی، که بیشتر به میدان نبرد مربوط میشود، هدف قرار دادنِ گروههای تروریستی بدون آسیب رساندن به نیروهای میانه روست. برای نمونه، شهر ادلب در شمال غربی سوریه و نزدیکی مرز ترکیه در اختیار مخالفان قرار دارد، اما شاید قدرتمندترین گروه شورشی حاضر در آن جبهه فتح شام (یا النصره سابق) باشد که هم روسیه و ایران و هم ایالات متحده آن را تروریست میدانند و در پی به نابودی اش هستند. درهم تنیدگی میدانی گروههای شورشی در سوریه تا حد زیادی کار مبارزه با تروریسم و در عین حال برقراری صلح را دشوار میسازد.
تکلیف کردهای شمال سوریه که از مؤثرترین نیروها در مبارزه با داعش بودهاند روشن نیست، چنانکه در "اعلامیه مسکو" (Moscow Declaration) پس از نشست سه جانبه ایران، ترکیه و روسیه نیز سخنی از آنان به میان نیامد. ترکیه تنها بازیگر منطقهای حاضر در گفتوگوهاست که علنا کردها و به ویژه یگانهای مدافع خلق (YPG) را تروریست خوانده و از حمله نظامی به آنها ابایی ندارد، در حالی که کردهای شمال سوریه هم از طرف آمریکا حمایت میشوند و هم تا چندی پیش همکاریهای مستقیم و غیرمستقیمی با نیروهای بشار اسد برای عقب راندن داعش در نواحی شمال شرقی سوریه داشتهاند. دولت جدید آمریکا به رهبری ترامپ نیز به نظر میرسد رویکرد حمایت آمیز و دوستانهای در قبال کردها داشته باشد.
در نهایت، نابودی یا بیرون راندن دولت اسلامی از سوریه کار آسانی نخواهد بود، از جمله بدین دلیل که تقریبا همه بازیگران حاضر در میدان جنگ از داعش برای برتری نسبی در مقابل رقبا و به عبارتی گرفتن دست بالا بهره برداری تاکتیکی و در برخی موارد استراتژیک میکنند. گزارشهای بسیاری درباره وجود نوعی تفاهم غیررسمی و حتی همکاری تاکتیکی میان داعش و رژیم بشار اسد با هدف سرکوب مخالفان میانهرو منتشر شده است. اجتناب نیروهای حکومتی از بمباران مواضع داعش در مقاطع معینی را میتوان یکی از نمونههای چنین سیاستی دانست.
اکنون با پیشروی تدریجی نیروهای عراقی در نبرد موصل و فشار روزافزون بر گروه دولت اسلامی در عراق، برخی از مقامات و سازمانهای اطلاعاتی اروپایی و آمریکایی بر این باورند که در حال حاضر فروش نفت و گاز به حکومت اسد مهمترین منبع درآمد داعش است. همکاری با داعش اما فقط به رژیم سوریه محدود نمیشود. ترکیه بخصوص تا پیش از کودتای ژوئیه ٢٠١٦، که باعث تغییر رویکرد آن نسبت به تحولات منطقه و همپیمانی هایش در جامعه بین المللی شد، روابط مخفیانه گستردهای با داعش داشت، و تلاش میکرد از حضور نظامی گروه در سوریه برای اعمال فشار بر رژیم اسد و متحدانش از یک سو و پیشگیری از قدرت گرفتن کردها در نزدیکی مرزهایش از سوی دیگر استفاده کند. در عین حال، مقامات سوری و روسی آمریکا را به اهمالکاری در مقابله با داعش و بمباران گزینشی آن متهم کردهاند، که از دید آنان با هدف ایجاد و حفظ توازنی خاص از نیروهای درگیر در صحنه نبرد انجام میگیرد.
از نمونههای رویکرد ابزاری واشینگتن به داعش، بمباران نیروهای حکومتی در استان دیرالزور در سپتامبر ٢٠١٦ بود که به کشته شدن ٦٢ سرباز سوری منجر شد و به زعم برخی با هدف تقویت تاکتیکی داعش در مقابل نیروهای رژیم اسد صورت گرفت. نمونه دیگر، تسخیر مجدد شهر پالمیرا از سوی نیروهای دولت اسلامی همزمان با پیروزی نیروهای دولتی و حامیانشان بر شورشیان در نبرد حلب بود، تحولی که مقامات وزارت دفاع روسیه به تعلل آمریکا در حمله به شبه نظامیان داعش در اطراف پالمیرا نسبت دادند.
رقابتهای منطقهای و بین المللی
چنانکه در مورد برخوردهای در حال تغییر با گروه دولت اسلامی شاهد بودیم، رقابت میان بازیگران اصلی برای اعمال نفوذ بیشتر در سوریه و به طور گسترده تر در منطقه خاورمیانه میتواند موانع جدی در مسیر برقراری صلح پایدار ایجاد کند. عربستان و قطر که از حامیان اصلی شورشیان هستند به دلیل مخالفت آشکار رژیم اسد به گفتوگوهای آستانه دعوت نشدهاند، که تا حدی یادآور عدم دعوت از ایران برای شرکت در برخی از نشستهای پیشین به ابتکار آمریکا یا عربستان است، نشستهایی که در نهایت نتوانستند به هدف خود یعنی یافتن راه حلی سیاسی به بحران سوریه یا حتی آتش بس، اگر نه صلح، پایدار میان گروههای متخاصم بیانجامند.
به شکلی مشابه، با وجود اینکه شورشیان مورد حمایت ترکیه دست بالا را در تحولات میدانی از دست داده اند، تعمیق روابط آنکارا و مسکو نفوذ ترکیه در چانه زنی برای نحوه حل و فصل بحران را افزایش داده، و بدین ترتیب نگرانیهای بازیگری مانند ایران را درباره آینده سوریه تشدید کرده است. یکی از نگرانیهای عمده ایران درباره نقش ترکیه، به احتمال ایجاد "منطقه امن" در شمال سوریه در صورت تصرف الباب مربوط میشود، ایدهای که مقامات ترکیه از ابتدا خواهان آن بوده و به نظر میرسد مورد تایید رئیس جمهور جدید آمریکا، دونالد ترامپ، نیز باشد. در مقابل، ترکها نگران قدرت گیری شبه نظامیان وابسته به ایران در سوریه و در نهایت تشکیل یک حزب الله دیگر در مجاورت مرزهای جنوبی ترکیه و حاشیه شرقی دریای مدیترانهاند.
همچنین ابهام در رویکرد دولت جدید آمریکا به بحران سوریه، شرایط را برای برقراری صلح پیچیده تر کرده است. در حالی که اکنون روسیه و ایران یکهتاز میدان نبرد در سوریه اند، به نظر میرسد کشورهایی مانند عربستان امیدوارند از طریق همکاری با بخشهایی از دولت ترامپ که ایران را عامل اصلی بی ثباتی در منطقه میدانند - مانند وزارت دفاع آمریکا به رهبری جیمز متیس (James Mattis) و سازمان اطلاعات مرکزی یا سیا به ریاست مایک پامپیو (Mike Pompeo) - نفوذ تهران در منطقه را محدود کرده و "توسعه طلبی" آن را مهار کنند. مسلما، چنین سیاستی در صورت اجرا نمیتواند بدون توجه به سوریه و نقش ایران در جنگ داخلی آن محقق گردد.
سرنوشت بشار اسد
در میان بازیگران دخیل در بحران سوریه، هیچ کشوری به اندازه ایران برای حفظ حکومت اسد تلاش نکرده و خواهان بقای او در قدرت نیست. اصرار پنهان و آشکار تهران بر از تداوم حکومت اسد عمدتا از این باور ناشی میشود که در حال حاضر هیچ کس به اندازه او نمیتواند دسترسی موثر ایران به حوزه مدیترانه و لبنان را فراهم کرده و ضامن "عمق استراتژیک" آن در منطقه (از جمله در مقابل اسرائیل) باشد. با این حال، اکنون پس از حدود شش سال منازعه ویرانگر و جنگ داخلی گسترده، که به مرگ حدود نیم میلیون نفر و بی خانمان شدن دوازده میلیون سوری منجر شده، برقراری صلح و امنیت پایدار در کشور با حضور بشار اسد در راس حکومت چندان واقع بینانه به نظر نمیرسد.
حتی اگر اسد و حامیانش بتوانند جنگ را ببرند، به راحتی نخواهد توانست برنده صلح نیز باشند، مگر اینکه جایگزین قابل قبول تری برای رهبری نظم سیاسی آینده در سوریه تدارک دیده شود. یکی از دلایل چنین احتمالی، ماهیت عمدتا عملگرایانه و اکراه آمیز موافقت و به عبارتی تن دادن شورشیان به حضور وی در دولت انتقالی بالقوه است، شورشیانی که او و پافشاری مستبدانه اش بر حفظ قدرت را عامل اصلی ویرانی کشور و تداوم جنگ داخلی میدانند و بدین ترتیب به نظر میرسد از هیچ فرصت یا تلاشی برای بیرون راندن اسد از قدرت دریغ نکنند. در عین حال، آنچه حل بحران سوریه را دشوارتر میسازد این واقعیت است که بسیاری از گروههای شورشی نیز دارای گرایشهای افراطی، فرقهای و غیردموکراتیکاند، و از این منظر نمیتوان به راحتی بر روی آنها به منزله جایگزینی عملی و موثر برای شکل دادن به نظمی جدید در سوریه پساجنگ اتکا کرد.
از همین نویسنده
نظرها
ندای ملت ایران
تهران بر از تداوم حکومت اسد عمدتا از این باور ناشی میشود که در حال حاضر هیچ کس به اندازه او نمیتواند دسترسی موثر ایران به حوزه مدیترانه و لبنان را فراهم کرده و ضامن “عمق استراتژیک” آن در منطقه (از جمله در مقابل اسرائیل) باشد. !!!!!!!!!!!!! این تحلیل شاید به ظاهر درست است، اما حقیقتا یک ایده مصنوعی نظام ولایی است. کشور ثروت مند و مستعد ولی به عمد فلاکت کشیده ایران چه نیازی به سوریه و یا لبنان یا عمق استراتژیک دارد؟! ایران 17 ام کشور پهناور جهان و بیستمی پرجمعیت است! 90% باسواد، 10 ملیون دانشگاه رفته، جز 5 کشور که در شمار مهندس و تکنسین دارد و 60% دانشگاهیانش زن هستند!! فقط همان 5 میلیون بشکه صادرات زمان شاه حفظ می شد، الان با نفت 50 دلاری، حدود صد میلیارد دلار صرفا نفتی داشت و اگر نصف این ظرفیت تبدیل به مواد پالایشی و پتروشیمی یمرکد (اگر ترازید نظام ولایی نبود می توانست) درامد ارزی اش به بیش از 300 میلیارد دلار در سال میرسید فقط از محل صادارت نفت و مواد پالایشی و پتروشمی. ایران می تواندتنها از طریق سرمایه گذار ی و استخراج و فراوری مواد معدنی و نفتی و گازی اش و صدور این مزایتهای نسبی بالغ بر سالانه 00 5 میلیارد دلار درامد رازی داشته باشد. حالا عمق استراتزیک ایران درک می کیند. این عمق استارتزیک ایران است و نه سوریه و لبنان زپرتی! فقط بدانید جمعیت ایران، معادل جمعیت آلمان نازی است و وسعتش سه برابر المان نازی! این ابرقدرتی می توانست باشد با همین وسعت و جمعیت و این ذخایر و سواحل و اقالیم متنوع اش!! از نظر طول و عرض جغرافیایی، یکی متناسب ترین کشورهای جهان است.گشورمان ایران از بهترین موقعیت جغرافیایی برخودار است که شاید جزء ده کشور ممتاز جهان باشد! واقعا کشور و ملت ما هیچ نیازی به این جاه طلبی ها خردستیزانه نظام ولایی ندارد! اینها توهمات ایدئولوژی داشیعی نظام استبدای و در نتیجه ظلم و فساد لجام گسیخته اش است که چینی تصور اشتباهی از کشورمان در نزد برخی شده است! ای دریغ که ملت ایران از سر تعصب و جهل ان انقلاب ارتجاعی و ظالمانه کرد و به خود و دیگران چنین ظلمی روا داشت و حالا مکافات عملش می پردازد! اگر این موقعیت ممتاز جغرافیایی و منابع و ثروت های طبیعی در نزد ملت فرهیخته و منسجم مثل ژاپن یا اروپایی بود، بدون نیاز به چشم داشت به خاک کشورهایی دیگر در کمال سعادت و صلح زندگی می کردند.