چرا میاندرآمدها فروغ را در «تولدی دیگر» زندانی میکنند؟
آن پنج شعر و صدای پای آینده
فرج سرکوهی- کارنامه شعری فروغ فرخزاد مرحله سومی هم دارد: پنج شعر آخر او. اما میاندرآمدها، به ویژه در دو دهه اخیر این اشعار را نخنما و قابل مصرف میکنند.
در همه تحلیلها و نقدها در باره شعر فروغ فرخزاد، کارنامه شاعری او را به دو مرحله شعرهای پیش و پس از «تولدی دیگر» دورهبندی کرده و تمایز شعرهای دوره سوم شاعری او را با دو دوره پیشین نادیده میگیرند.
پنج شعر آخر فروغ، که من آنها را شعرهای دوره سوم شاعری او میدانم، چنان که خواهد آمد، هم در زبان، فرم و ساخت و هم در جهانبینی و بینش شاعرانه، از شعرهای دو دوره دیگر او متمایز اند. شناخت این تمایز در تحلیل و نقد شعر فروغ اهمیت دارد و تأمل بر دلایل نادیدهانگاری این تمایز پرتوئی میافکند بر شناخت ذهنیت و روانشناسی جمعی بخش مهمی از مخاطبان شعر فروغ در لایههای میاندرآمد به ویژه در دو دهه اخیر جمهوری اسلامی.
تقلیل برخی سطرهای یک شعر به کلیشهای که به تکرار و بیارتباط با متن اصلی شعر «مصرف» و نخنما میشود، - کاری که بخشی از همین مخاطبان در ایران در مراسمها، نامهها، رسانهها، کارتها، دنیای مجازی و ... با سطرهائی از شعرهای شاملو و فروغ میکنند، - کوششی است ناخودآگاه برای قتل شاعر و گردن زدن متن اصلی شعر به سود ذهنیت و روانشناسی کسانی که نه مخاطب اثر که در واقع «مصرفکنندگان» کلیشهها هستند.
پیروزی رئالیزم، صداقت با شعر
شعر برخلاف برخی هنرها چون سینما خلاقتی فردی است. رابطه شاعر و شعر تنها با واسطه زبان تحقق مییابد که خود مؤلفهای درونی در شعر است. صداقت شاعر با شعر - صداقت شاعر در کشف عواطف، احساسات و ذهنیت خود و صداقت بیان و به شعر برکشیدن حاصل این کشف - از استلزامات خلق شعر موفق و مؤثر است. صداقت فروغ با شعر چنان است که در توصیف آن میتوان از همان ترکیبی مدد گرفت که مارکس و انگلس در توصیف رمانهای انوره دو بالزاک به کار گرفتند.
بالزاک، رماننویس بزرگ فرانسوی، پس از انقلاب کبیر فرانسه و به دورانی میزیست که بورژوازی این کشور در عرصههای سیاست، اقتصاد و فرهنگ پایههای خود را محکم میکرد و اشرافیت، با همه ارزشهای واقعی و توهمی خود، فرایند زوال محتوم خود را میزیست.
بالزاک هوادار بازگشت رژیم سلطنتی و دلبسته برخی ارزشهای اشرافیت رو به انقراض بود اما پایبندی صادقانه او به قواعد رمان رئالیستی، صداقت رماننویس با رمان، چندان در بالزاک نیرومند بود که به گفته مارکس و انگلس با استادی و خلاقیت جامعه فرانسه آن روزگار و ناگزیری انقراض اشرافیت و ارزشهای آن را تصویر کرده است و این همان است که مارکس و انگلس در بحث «کمدی انسانی» بالزاک از آن به «پیروزی رئالیزم» (triumph of realism) تعبیر می کنند. در رمانهای بالزاک قواعد رئالیزم بر عقاید نویسنده پیروز میشود و آثار او را، به رغم دلبستگیهای او، مینویسد.
صداقت با شعر، صداقت در کشف حس و عاطفه و ذهنیت و برکشیدن این کشفها به شعر، در فروغ چنان است که میتوان از «پیروزی شعر بر شاعر» سخن گفت و با این تفاوت که عصیان و صداقت شاعر با شعر در فروغ از کاراکتر او بر خاسته و با شخصیت او همگن است.
نفی و نقد و شورش علیه وضع موجود، علیه فرهنگ غالب، علیه هنجارهای تحمیل شده و یکسانساز مسلط از سوئی و صداقت شاعر با شعر از دیگر سو، در فروغ چندان نیرومند بود که او در زندگی کوتاه شاعری خود دو بار شعر خود را نفی و سه مرحله ذهنی را زیست.
دوره اول در شعرهای نئوکلاسیک سه کتاب اول، دوره دوم در شعرهای مجموعه «تولدی دیگر» و دو شعر اول مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و دوره سوم در پنح شعر آخر همین مجموعه.
دوره اول. لذت همآغوشی
آن روال شعری که در زبان فارسی به «نئوکلاسیک» شهره شد، با شاعرانی که دل و روی به گذشته داشتند و نیمنگاهی به حال، در فرم و جهانبینی و ذهنیت شاعرانه، واکنشی واپسگرایانه بود در برابر نوگرائی نیما و شعر نیمائی.
شعرهای سه کتاب اول فروغ ،( اسیر ۱۳۳۱، دیوار ۱۳۳۵ و عصیان ۱۳۳۶) در روال مشهور به «نئوکلاسیک» نوشته شدند. این شعرها، شاید بجز یکی دو شعر، در زبان، فرم، ساخت، صور خیال و تکنیکهای شاعری، در سنجش با شعر شاعران نئوکلاسیک همان روزگار، - شعر نئوکلاسیک شاعرانی چون نصرت رحمانی که چون فروغ از نئوکلاسیسیم برگذشت یا فریدون مشیری که تا آخر عمر در همان محدوده ماند -،برجستگی و اهمیت چندانی نداشتند.
آن چه برخی شعرهای سه کتاب اول فروغ را از شعرهای نئوکلاسیک آن روزگار متمایز می کرد و زمینهساز شهرت و محبوبیت او در لایههائی از جامعه آن روزگار شد، شکستن تابوهائی بود که تا آن زمان راه را بر برکشیده شدن عواطف، احساسات و ذهنیت زنان به شعر سد کرده بود.
برای اولین بار در شعر فارسی «زن»ی، به صراحت و به دور از استعاره و کنایههای تأویلپذیر، از «هماغوشی» چون «گناهی پر ز لذت» سخن گفت و بر حق زن برای انتخاب همبستر، هم در شعر و هم زندگی، پای فشرد.
لایههائی از زنان جامعه که در بند فرهنگ پدرسالار اما در آرزوی رهائی از آن بودند، فروغ را چون نمونه آرمانی پذیرفتند. این پذیرش بخشی از جذابیت شعرهای سه کتاب اول فروع را برای مخاطبان توضیح می دهد.
در دو دهه اخیر که آن لایههای جامعه در عمل، هرچند نه در فضای عمومی، به بیش از آن چه در سه کتاب اول فروغ است رسیدهاند، تابوشکنی شعرهای سه کتاب اول فروغ جذابیت خود را برای این لایهها از دست داده است.
دوره دوم. شورش علیه عروسکهای کوکی مرز پرگهر
فروغ امیدهای پر شور و آرمان های دهه ۳۰ و نیز شکست رنجبار ۲۸ مرداد ۳۲ را تجربه نکرده بود اما بر بستر عشقی که زمینهساز تعالی او شد، بر پشتوانه استعداد و خلاقیت شاعری خود و بر بینش و آگاهیهای نویافته، با فرهنگ و فضای نسلی پیوند خورد که شکست امیدها و آرمان های خود را در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با درد زیست و فاجعه شکست را، با وفاداری به ارزشهای شکستخورده، در شعر و داستان و در دیگر ژانرهای هنری به تراژدی برکشید.
فروغ فضای ذهنی روشنفکران نسل پیش از خود را از آن خود و درونی کرد. از دایره بسته جهان ذهنی سه کتاب اول، از تماس سطحی با پوستههای بیرونی زندگی، رها شد، عشق تعالیبخش، نفی و شورش را که مؤلفه مهم شعر و شخصیت فروغ است، به خلاقیت و آگاهی پیوند زد و فروغ به شعرهای تولدی دیگر ۱۳۴۲ ـ۱۳۳۸ رسید.
درباره شاخصههای عاطفی، صوری، ساختاری، زبان و ذهنیت شعرهای مجموعه «تولدی دیگر» بسیار نوشتهاند. خلق زبان شعری متمایز، تجربههائی چون تلفیق دو وزن در یک شعر، تخییلی غنی که در تصویرهای گویا در بافت شعر دمیده میشود، طرح شعری پرسشهای وجودی درباره مرگ و در کنار آن طرح شعری پرسشهای جامعهشناختی، خلق چشماندازهای بکر در شعر فارسی و ... از شاخصههای شعرهای تولدی دیگر است و البته در این میان میتوان بر خلق نمونهای از طنز متعالی در شعر «ای مرز پرگهر» نیز انگشت نهاد.
شعرهای تولدی دیگر و دو شعر اول مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، واکنش شاعرانه و نقادانه «زن»ی شاعر است به موقعیتی که بر او و بر جامعه و فرهنگ او فرود آمده بود.
جامعه او در آن روزگار بر بستر درهمپاشی ارزشهای سنتی به موقعیتی پرتاب شده بود که حاصل دینامیزم درونجوش جامعه نبود، بر آن تحمیل شده بود و چون هرچه تصنعی و تحمیلی و تقلیدی، با آن بیگانه بود و دو فرانید متناقض مکانیزمهای دفاعی و مکانیزمهای درهمجوشی را به کار انداخته بود، موقعیتی که برساخته جامعه نبود اما در بافت آن گره خورده و چون قلمه بیماری که بر تنه درختی پوسیده پیوند میزنند، پوسیدگی درخت را تشدید کرده بود.
فروغ فضای روشنفکری پس از شکست را درونی میکند اما شاخصههای نفی و نقد، شورش و عصیان و صداقت در کشف و بیان عواطف، شعر او را از شاعران این دوره متمایز میکند. تجربههای تازه فروع در زبان و وزن و موسیقی شعر و صدای مستقل او بر شعر معاصران او نیز اثر مینهد.
دهه ۴۰، دهه ظهور لایههائی میان درآمد و ثروتمند رانتخوار نفتی نیز هست. نوکیسههای میانمایه به فرهنگ نیز هجوم میآورند و فروغ که در سه کتاب اول خود به موقعیت تحمیل شده بر زن اعتراض کرده بود، اکنون لبه تیز اعتراض خود را به سوی جامعه و به ویژه به سوی طبقه متوسط نوپای نوکیسه میانمایه برمیگرداند و علیه ارزشهای دروغین عصیان میکند.
تصویرها در شعر فروغ پوسیدگی موقعیت را برجسته و «عروسک کوکی» بودن آدمهای اسیر موقعیت را در «این مرز پرگهر» افشاء میکنند. از منظر فروغِ تولدی دیگر دنیا چنان نیست که شایسته زیستن باشد پس باید از آن گریخت. فروغ به عشق، به طبیعت و به کودکی آرمانی شده می گریزد. نقد و نفی و عصیان علیه وضع موجود از سوئی و گریز رمانتیک به کودکی و طبیعت و عشق آرمانی شده از دیگر سو، قدرت خلاقه نخستین و نیروی منفی دومی را به شعر فروغ ترزیق میکند.
دوره سوم. سر بر دیوار محال کوبیدن
اما فروغ آگاهتر و حساستر و صادقتر از آن بود که در گریز رمانتیک به طبیعت و کودکی آرمانیشده بماند. پناهگاه عشق میتوانست زنی را از زندان ذهنیت سه کتاب اول او برهاند اما فروغ شاعرِ نفی و عصیان و شورش و شاعرِ نماندن است، شاعرِ سر بر دیوار محال کوبیدن، شاعرِ جست و جو.
فروغ پیله یا پوسته روشنفکران وارث شکست ۲۸ مرداد را میترکاند و ذهنیت، عاطفه و شعر خود را با جست و جوی نسل جوان دهه چهل پیوند میزند، نسلی که رها از میراث شکست، در راه رهائی و آگاهی، به قصد کشف و خلق چشماندازهای تازه اعتراض و نفی، راههای نرفته را در هر گام خود خلق و تجربه میکرد. فروغ به تلاطمهای دهه چهل میپیوندد. شعر او از تولدی دیگر برمیگذرد و به فراز درخشان پنج شعر دوره سوم شاعری او میرسد.
مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» پس از مرگ او منتشر شد اما شعرهای این مجموعه پیش از انتشار کتاب در جنگها و فصلنامههای ادبی منتشر شده بودند.
در این مجموعه پس از شعر بلند «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و شعر «بعد از تو» پنج شعر به نامهای: پنجره، دلم برای باغچه میسوزد، کسی که مثل هیچ کس نیست، تنها صدا است که میماند و پرنده مردنی است، آمده است که در دو سال آخر عمر کوتاه اما پربار او ـ ۴۳ تا ۴۵ ـ خلق شدند.
فروغ در شعر «بعد از تو» با جذابیت کودکی و با شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد با طبیعت آرمانی شده وداع و با شعر «پنجره» دورانی تازه را در کارنامه شاعری خود آغاز می کند که با مرگ او ناتمام ماند.
اگر داس اجل نابهنگام فرود نمیآمد و این دوره دو ساله ادامه مییافت شعر فروغ به چه چشماندازهائی فرا میرفت؟ این پرسشی است که در یک روز سرد بهمن ماه سال ۴۵ بیجواب ماند.
وقتی میاندرآمدها کور میشوند
پنج شعر آخر فروغ نه فقط از بهترین آثار او است که زبان در این شعرها به فراز سادگی، روانی و پرمعنائی «سهل و ممتنع» فرارفته است یعنی به همان توصیفی که در اشاره به بهترین شعرهای سعدی به کار میبرند.
پنج شعر دوره سوم شاعری فروغ، چنان که خواهد آمد، بر نفی وضع موجود و بر شورش علیه مناسبات اجتماعی و فرهنگی حاکم خلق شده، از فضای گریز رمانتیک در شعرهای تولدی دیگر، از تن دادن نومیدانه به وضع موجود و از پذیرش وضع موجود با چاشنی انتقاد نرم، فاصله گرفته و مخاطب را به عمل و شعر را به تصویر برای تغییر فرامیخواند.
پنج شعر دوره سوم شاعری فروغ در نیمه دوم دهه چهل و دهه پنجاه با اقبال و استقبال گسترده نسلِ جوانِ درگیر در مبارزه برای تغییر وضع موجود روبهرو شد. آن اقبال پرشور همانگونه پررنگ و پرمعنا است که نادیدهانگاری این پنج شعر در دو دهه و اندی اخیر.
گروهی از مخاطبان فروغ در دو دهه و اندی اخیر، که اغلب از لایههای میاندرآمد میانمایه و تن داده به وضع موجود برمیخیزند، از جهان شاعرانه پنج شعر دوره سوم شاعری او دور بوده و از ارتباط با ذهنیت به شعر برکشیده این پنج شعر ناتوان اند.
فراخوان پنج شعر دوره سوم شاعری فروغ چنان با ذهنیت مخاطبان یا مصرفکنندگان دو دهه و اندی اخیر شعر او ناسازگار است که اینان میکوشند تا این پنج شعر را در شعرهای پیشین فروغ محو و او را در تولدی دیگر حبس کنند.
تقلیل سطرهائی از شعر فروغ به کلیشههای نخنما و اخته و نادیدهانگاری تمایز محتوائی و فرمی شعرهای دوره سوم فروغ با شعرهای دو دوره پیشین او، مؤلفههائی از روان جمعی و ذهنیت بخشی از مخاطبان شعر فروغ را در میان لایههای میاندرآمد جامعه رانتی سه دهه اخیر ترسیم میکنند.
فرهنگ پذیرش هنجارهای سیاسی و فرهنگی حاکم، پذیرش با چاشنی انتقاد نرم و.. با عمل برای تغییر و پرواز در افقهای نو در پنح شعر دوره سوم شاعری فروغ نمیخواند پس آن را نادیده گرفته، سطرهائی از آن شعرها را به کلیشههای بیضرر تقلیل داده و به وفور «مصرف» میکنند.
پنج شعر دوره سوم
- «پنجره»
در شعر «پنجره» لحن نومید پیشین جای خود را به ضرباهنگی پویا میدهد «یک پنجره برای دیدن، یک پنجره برای شنیدن»، «یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت» باز شده است. شاعر که «تجربههای عقیم دوستی و عشق را در کوچههای خالی معصومیت» پشت سر گذاشته است، به کشف دوباره جهان میرود. خیال رمانتیک گریز به طبیعت و کودکی آرمانیشده رنگ باخته است «خوابها از ارتفاع سادهلوحی خود پرت میشوند و میمیرند». نسل نو در راه است و «نهال گردو آن قدر قد کشیده است که دیوار را برای برگهای جوانش معنا کند» . فروغ «در پناه پنجرهاش با آفتاب رابطه دارد.»
- «دلم برای باغچه می سوزد»
شعر «دلم برای باغچه میسوزد»، تصویری است شعریست از جامعهای در پوسته بیرونی با ثبات اما در درون در آستانه انفجار؛ جامعهای که «زیر آفتاب ورم» کرده است.
فروغ در این شعر مؤلفههای موقعیت را تصویر میکند به مثل اعدامهای سیاسی: «ستارههای کوچک بیتجربه از ارتفاع درختان به زیر میافتند». زندان: «از میان پنجرههای پریدهرنگ خانه ماهی ها/ شب ها صدای سرفه می آید». پدر: «ناسخ التواریخ میخواند... برای او حقوق تفاعد کافی است». مادر : «سجادهای است گسترده/ در آستانه وحشت دوزخ/ در انتظار ظهور». برادر بزرگ از نسل شکست: «به فلسفه معتاد است/ ....ناامیدیش آن قدر کوچک است که هر شب در ازدحام میکده گم میشود». خواهر نوکیسه: «خانهاش در آن سوی شهر است/در میان خانه مصنوعیاش/با ماهیان قرمز مصنوعیاش/ آوازهای مصنوعی میخواند.»
فروغ در فضایی چنین صدای پای آینده، جوانههای مبارزهای را که در در پایان دهه چهل آغار شد، میشنود و به شعر بر میکشد «همسایهها همه در خاک باغچههاشان/ خمپاره و مسلسل میکارند» «حوضهای کاشی .. انبارهای مخفی باروت اند.»
- کسی که مثل هیچکس نیست
در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» راوی صدای آینده را روایت میکند: «من خواب آن ستارهی قرمز را / وقتی که خواب نبودم دیدهام». شعر رویای بیداری یا بیداری یک رویا است. رویای فقیران، کمدرآمدها، بیچیزان، زحمتکشان حاشیه شهرها در انتظار «کسی که از آسمان توپخانه/ در شب آتشبازی میآید» و «آمدنش را نمیشود گرفت/ دستبند زد و به زندان انداخت». کسی که «نان، پپسی، شربت سیاه سرفه، باغ ملی، روز اسمنویسی، چکمههای پلاستیکی و .. را قسمت» میکند «و سهم ما را هم میدهد» «و میتواند حتی هزار را /بی آنکه کم بیاورد/ از روی بیست میلیون بردارد.»
- تنها صدا است که میماند
شعر «تنها صدا است که می ماند» با این پرسش آغاز می شود«چرا توقف کنم؟/ پرندهها به جست و جوی جانب آبی رفتهاند». فروغ سودای پروازی نو در سر دارد. «افق» در شعرهای دوره دوم شاعری او دایرهای بسته بود اما اکنون «افق خطی عمودی است و حرکت فوارهوار». اکنون «در حدود بینش/ سیارههای نورانی میچرخند» و «روز وسعتی است/ که در مخیله کرم روزنامه نمیگنجد». فروع میداند که «افکار سردخانه را جنارههای باد کرده رقم میزنند». پس «مرا به زوزه دراز توحش/ در عضو جنسی حیوان چه کار؟ / مرا به حرکت حقیر کرم/ در خلا گوشتی چه کار/ مرا تبار خونی گلها/ به زیستن متعهد کرده است». «پرندهای که مرده بود/ به من یاد داد که پرواز را به خاطر بسپارم.»
- پرنده مردنی است؟
سودای فرارفتن، عصیان و شورش و نفی وضع موجود در آخرین شعر فروغ ، «پرنده مردنی است» سربرمیکند. شعر تصویر شاعرانه لحظهای است که آدمی با خود خلوت و خود و جهان و نسبت خود را با جهان دوباره کشف میکند. فروغ «به ایوان» میرود، «انگشتان»ش را «بر پوست کشیده شب میکشد». آن جا که او هست «چراغهای رابطه تاریکند» . فروغ باید از آن جا بگذرد. «کسی باید او را به آفتاب معرفی» کند و «به میهمانی گنجشکها ببرد». گوئی وصیت میکند: «پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی است.»
چندی پس از خلق این شعر داس اجل فرود میآید اما پرندهای که فروغ است مردنی نیست. پرنده در پرواز و فروغ در زبان فارسی و فرهنگ ما زنده میماند.
نظرها
سایه مرادی
این مقاله تحلیلی بسیار مستدل و جامع از شعر فروغ ارائه می دهد . من هم تا کنون فکر می کردم شعر فروغ را باید به دو دوره تقسیم کرد اما این مقاله مرا قانع کرد که تحلیل های رایج نادرست هستند . ای کاش نویسنده توضیح بیش تری در باره چگونگی و دلایل تحول شعر فروغ از دوره دوم به دوره سوم می نوشت چون نظر او تازه است و نیاز به توضیح بیش تر دارد .
رضا سامی
زنده باد فرج سرکوهی بزرگ
مسعود کدخدایی
تکیه بر "صداقتِ فروغ" در بررسی آقای سرکوهی، آن هم در آغاز مطلب، به خواننده می گوید که با یک بررسی اخلاقی از کارنامه فروغ روبرو است و یک بررسی اخلاقی با احساس نویسنده اش (در اینجا آقای سرکوهی) و نیز با دیدگاه اخلاقی او ارتباط پیدا می کند و چنین برخوردی نقدگریز است، چون فرمول های اخلاقی فرمول فیزیک و شیمی نیستند که نزد همه و همه جا یکسان باشند، و دیدگاه های اخلاقی به تعداد آدمهای روی زمین تفسیرهای گوناگون می پذیرند. این جمله را که در آغاز بررسی آقای سرکوهی آمده دوباره بخوانیم: "صداقت شاعر با شعر – صداقت شاعر در کشف عواطف، احساسات و ذهنیت خود و صداقت بیان و به شعر برکشیدن حاصل این کشف – از استلزامات خلق شعر موفق و مؤثر است." اما آیا نه بسیارند شاعرانِ بی صداقتی که شعرهای خوب آفریده اند؟ چنین برخورد می تواند برای نوشتن زندگینامه فروغ جالب باشد، اما برای بررسی ادبی شعرهای او نه کافی است و نه مناسب، چون ادبیاتِ شاعر را از فرازجایی که در ادبیاتِ ما دارد فرو می کشد، و در اینجا آقای سرکوهی فروغ را به صداقتش سنجاق می کند.
فرج سرکوهی
آقای کدخدائی عزیز / «صداقت شاعر با شعر» که من نوشته ام ، خیلی فرق دارد با صداقت« اخلاقی» که شما نوشته اید / اگر به نمونه بالزاک که نوشته ام توجه کنید تاکید بر همین تفاوت را می بینید/ من دانسته این نمونه را نوشتم تا تقاوت این دو روشن شود. توضیح بیشتر مقاله را طولانی می کرد و لازم نبود / صداقت با شعر را هم تعریف کرده ام و اگر به تعریف من دقت کنید می بینید که حتا یک ادم یا هنرمند به گفته شما «بی صداقت» هم می تواند شعر یا اثر هنری متعالی خلق کند چون صداقت با هنر یک چیز است و صداقت اخلاقی، با هر تعریفی ، چیزی دیگر / کشف و بیان خود فرق دارد با صادق بودن یا نبودن از نظر اخلاقی . سخن شما درست است که ارزش های اخلاقی مطلق نیستند اما من از ارزش های اخلاقی حرف نزده ام . من از کشف و بیان خود حرف زده ام // گفته اید که یک هنرمند «بی صداقت» از نظر اخلاقی هم می تواند اثر متعالی خلق کند . حرف شما درست است اما باز هم بحث من در باره صداقت اخلاقی نیست . بحث من بحثی است که در تاریخ هنر بارها مطرح شده است. این که هنر می تواند، گاهی و نه همیشه، بر هنرمند و بر ارزش های اخلاقی ، سیاسی و.. او پیروز شود. می بینید که در این بحث هنر می تواند گاهی بر ارزش ها و خصوصیات اخلاقی هنرمند نیز پیروز شود .یعنی این ها دو مولفه مختلف هستند ا در این بحث البته . این بحث، بحثی است متفاوت با بحث اخلاق که شما مطرح کرده اید // در پایان این سخن که نوشته اید مفهوم صداقت با شعر برای تحلیل شعر فروغ کافی نیست، حرف شما درست است اما اگر به متن من توجه کنید می بینید که من در بحث تحلیل شعر فروغ ، دستکم در بحث در باره شعرهای تولدی دیگر و ان پنج شعر، مولفه ها و عوامل گوناگون اجتماعی و سیاسی و .. را مطرح کرده و بحث را به یک مولفه محدود نکرده ام . البته مولفه ها و عواملی دیگری نیزمی توان مطرح کرد و در باره هر متنی نیز می توان نوشت مولفه های دیگری هم دخیل اند اما درست ان است که مولفه هائی را بنویسیم که نویسنده متن ننوشته است . متن هم من به یک مولفه محدود نیست . حق با شما است . در اغلب موارد هیچی مفهومی به تنهائی نمی تواند چیزی را توضبح دهد و همیشه عوامل گوناگونی دست در کار اند .
فرج سرکوهی
خانم سایه مرادی عزیز . ممنون برای لطف شما. از منظری حق شما است . بخشی از مقاله در باره عبور فروغ از تولدی دیگر به 5 شعر اخر نیازمند توضیحات بیش تری است اما دانسته از توضیحات بیش تر پرهیز کردم یکی هم به این دلیل که طرح بحث در نخستین مرحله مهم تر بود . ممنون
بیژن
مرورآثار و اشعار فروغ مبین این حقیقت است که فروغ بعد از انتشار "تولدی دیگر" آن دنیای رمانتیک و بقول آقای سرکوهی نئوکلاسیک را پشت سر میگذارد.و به اهمیت فرم و زبان واقف میشود و در عین حال آن حرف و نگاه فردیت محور را پشت سر میگذارد و جهانش بزرگتر میشود. و مقوله رهایی یکی از انگاره های پراهمیت در شعر او میگردد. انگار دریچه ای دیگر به جهان در مقابلش گشوده میشود. ما این تحول مداوم در نگاه و در فرم ودر زبان را در طول زمان و در یکایک اشعارش میبینیم. در واقع شعر او مدام کاونده تر میشود . ابتدا رویکردهای اجتماعی و نگاه به جهان بیرون را در اشعارش میبینیم و بتدریج این نگاه فلسفی تر و وجودی تر میشود. او بجای تبیین ، پرسش طرح میکند و اینها همه نشان از تامل و تفکر دارد. تفکری که بتدریج عمیق تر میشود. به همین دلیل من کماکان معتقدم که فروغ قبل از تولدی دیگر یک شاعر رمانتیک است و دغدغه های او دغدغه های فردی و رنج واندوه است و پس از آن است که متوجه جهان بیرون میشود. و این روند ، روندی پیوسته و مداوم است. مرحله بندی کردن این روند تغییری در نگاه ما نسبت به کار او و دریافت ما از او ندارد. فروغ از بعد از تولدی دیگر نسبت به ارزشها و فرم های شعری یاغی میشود و این یاغیگری مدام عمیق تر میشود. برنتابیدن نرم های موجود و ساختار شکنی در فرم ودر نگاه را نمیتوان ونباید مرحله بندی کرد. چنانکه مدرن بودن را . نمیشود گفت فلانی ساختار شکن تر از فلان کس است. مهم این است که همه ما دریافته ایم که فروغ جهانی را پشت سر گذاشت و به جهانی دیگر قدم گذاشت و درآین جهان نو هر روزش در قیاس با روز قبل تفاوت داشت. یعنی در یک جریان تحول مدام قرارگرفت. بهرحال ممنون از آقای سرکوهی که تحلیلها را مینویسند تا شاعران نسل جوان بخوانند و یاد بگیرند که چگونه باید نگاه کرد و چه چیزی در کار فروغ اهمیت دارد.
Pasha
راز شعله را آن آخرین زبانه بلند میداند .... گویی راز فروغش نیز در تولدی دیگر نهفته بود که پروازی را بخاطر داشت قبل از آنکه پرنده اش بمیرد. برگشت یار سرکشم، بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم ، کز سر دخانم میرود با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم میرود
فریبرز فرشیم
*** شعر فروغ: مبارزه برای آزادی زنان و حقوق دموکراتیک نامه ای به دوست ارجمند، آقای فرج سرکوهی فریبرز فرشیم در همین سایت و در آدرس بالا بخوانید.
فریبرز فرشیم
شعر فروغ: مبارزه برای آزادی زنان و حقوق دموکراتیک / نامه ای به دوست ارجمند، آقای فرج سرکوهی / ف. فرشیم ***
فریبرز فرشیم
سهشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۶ شعر فروغ: مبارزه برای آزادی زنان و حقوق دموکراتیک / نامه ای به دوست ارجمند، آقای فرج سرکوهی / ف. فرشیم وبلاگ PARTOW
فریبرز فرشیم
برای آشنایی با نظری دیگر لطفا به مقالهی «شعر فروغ: مبارزه برای آزادی زنان و حقوق دموکراتیک / نامه ای به دوست ارجمند، آقای فرج سرکوهی / ف. فرشیم» در آدرس زیر رجوع کنید: ***