● دیدگاه
همآویزشِ دولت و ملت
جویا آروین − محمدرضا نیکفر در دو مقالهای که بهتازگی منتشر کرده، برخلاف پندار رایج بر نقش ملت در کنار نقش دولت در رابطه با وضعیت جوامعی مانند ایران تأکید میکند. بحثی در این باره.
فرض کنیم امروز مردمان جامعهای جهانسومی— مثلاً جامعهی ایران — همه در یک چشم به هم زدن آگاه شوند به این معنا که هرآنچه روشنفکر سدهی بیستمی میداند در ذهن آنان هم وارد شود. آیا این رخداد به این معنا ست که از فردا اوضاع آن جامعه روز به روز بهتر خواهد شد؟
با همهی اهمیتی که برای آگاهی قائلیم، بسیاری از ما با تصور سناریوی بالا بیدرنگ به پرسشی که طرح شد پاسخ مثبت نخواهیم داد. بسیاری از ما گرایش داریم در پاسخ بگوییم «مسئله پیچیدهتر از این است». ما با چنین پاسخی سادهسازیِ بیشاندازه در سناریوی بالا را نقد میکنیم و نمیپذیریم که «آگاهیِ» مردمان تنها عامل در اوضاع و احوال یک جامعه باشد.
در یک معنای عام، آگاهی مسئولیت را هم در بر میگیرد. خیلی وقتها که میگوییم «انسان آگاه» منظورمان انسانی است که مسئولیتهای خود را میشناسد و به آنها پایبند است. در این معنا، آگاهی فقط امری معرفتی نیست بلکه درونمایهای اخلاقی هم دارد. وقتی آگاهی را در این معنا بگیریم، البته روشن و مبرهن است که اگر همهی مردمانِ یک جامعه آگاه شوند—یعنی مسئولیتهای خویش را بشناسند و به آن عمل کنند—آن جامعه در مجموع رو به صلاح و بهبودی خواهد گذاشت.
اما خیلی وقتها که از «آگاهی» سخن میگوییم مرادمان چیزی در حدِ «دانستن» است. صرفِ دانستن اگر با آن عنصر اخلاقی یعنی «مسئولیتپذیری» همراه نشود تأثیر مثبتی بر حال و روز یک جامعه ندارد. برای مثال، مسئله این نیست که کارخانهداری که به محیط زیست آسیب میزند از این کار خود بیاطلاع است. او بهخوبی میداند که به محیط زیست آسیب میزند و حتا میداند که این کار برای آیندگان از جمله نوادگان خودِ او زیانبار است. اما با این حال از روی منفعتطلبیِ شخصی به کار خود ادامه میدهد. برای مثالی دیگر، چه نوع آگاهییی میتواند کسی به نام «خاوری» را از فساد باز دارد؟ او به سرمایهای دسترسی دارد و میتواند بیهیچ دردسری از آن بردارد و به کانادا برود. در این نمونهها و نمونههایی از این دست، آنچه کم است آگاهی نیست بلکه اخلاق است. ما میتوانیم آگاهیِ آدمها را افزایش دهیم، اما آیا مسئولیتپذیری و اخلاق را هم به همین سان میتوان افزایش داد!
همدستیِ فسادآمیز
محمدرضا نیکفر در دو مقالهای که بهتازگی منتشر کرده، برخلاف پندار رایج بر نقش ملت در کنار نقش دولت در رابطه با وضعیت جوامعی مانند جامعهی ایران تأکید میکند.
برداشت من از نخستین مقالهی محمدرضا نیکفر چنین است: دولت و (بخشی از) ملت، هریک برای منفعت خود، با هم همدست میشوند و رَویهها و سازوکارهایی را رقم میزنند که برای کل جامعه زیانبار است. در مثال پلاسکو، هم دولت و هم مالکان میدانند که ساختمان ایمن نیست. چه چیز مالکان را از اقدام باز میدارد؟ بیشک اینجا منفعت شخصی را باید دلیل بدانیم. چه چیز دولت را از اقدام باز میدارد؟ پاسخ این است که مسئله برای دولت فقط یک ساختمان به نام پلاسکو نیست که بخواهد درمورد آن اقدامی بکند بلکه صدها و هزارها ساختمان همچون پلاسکو هست. به تعبیر نیکفر، «ایران پر از پلاسکو است، چنانکه کل محیط زیست ایرانی را میتوان چونان یک پلاسکو در نظر گرفت.» و دولت اگر بخواهد به این همه رسیدگی کند باید تمرکزش را از جاهای دیگر برگیرد و صرفِ این مسائل کند؛ باید در این مسائل هزینه کند به جای آنکه در جاهای دیگر—مثلاً امور نظامی—هزینه کند. و این چیزی نیست که دولت بخواهد. برای همین، دولت چشم میپوشد بر پلاسکو و هزاران پلاسکوی دیگر، بر تخریب محیط زیست، بر زلزلهای که ممکن است میلیونها تن را قربانی کند، ... .
باز اینجا شاید مسئله را بیشاندازه ساده کردهایم. واقعیت این است که اگر هم دولت یا بخشی از بدنهی حاکمیت بهواقع بخواهد به مسئلهی هزاران پلاسکو رسیدگی کند باز نمیتواند چراکه دولت از درونِ خود به بسی فسادها و بیبرنامگیها دچار است که توان کارِ درست را از آن سلب میکند؛ دولت آن سازوبرگ مدیریتی را که برای اقدام لازم است ندارد. زینرو اینجا نوعی بازتولید فساد را هم باید در نظر داشت که از فساد انباشته سرچشمه میگیرد.
پس، چنانکه از واژهی «همدستی» هم میتوان فهمید، دولت و ملت بهنحوی دست به دست هم میدهند و فسادها را رقم میزنند. دولت از ظرفیت فسادجویی در بخشی از ملت بهره میگیرد، و بطور متقابل بخشی از ملت هم از بیعملیِ خودخواستهی دولت بهره میگیرد، و دیوارها را از خشت اول کج میگذارند و به حال خود رها میکنند تا همچنان کج بمانند و تا ثریا کج بالا روند تا روزی که بر سر هزاران تن فرو بریزند. در اینجا این همدستیِ فسادآمیز را در مورد فساد دانشگاهی تشریح کردهام.
دیدگاه نیکفر طبق برداشتی که هماینک از آن ارائه شد تبیینی برای فسادها و نابسامانیها در جامعهای همچون ایران است. اگر مراد نیکفر چیزی نزدیک به برداشت بالا باشد فهم آن آسان است. اما به نظر میرسد نیکفر در مقالهی دوم در پاسخ به مقالهی مهدی جامی و به هدف توضیح دیدگاهی که در مقالهی اول ارائه کرده کمی پا را از این برداشت فراتر میگذارد و با این کار مسئله را مبهمتر میگرداند. در مقالهی دوم، گویا نیکفر از تبیین فساد فراتر رفته و میخواهد کل موقعیت جوامعی چون ایران را توضیح دهد. در نظر او این جوامع آبستن دودستگیها و تقابلهای بزرگ و درنتیجه جنگ داخلی هستند:
چرا در موقعیت اوجگیری تقابل، به جای انقلاب، جنگ داخلی محتمل است؟ چون دولتها دیگردر آن معنای پنداشته در گذشته، معمولا بیگانه از جامعه نیستند، یک سازمان اجتماعیاند، با ریشههایی در جامعه و مدافع فعال منافع بخشی از جامعه و در مواردی کل جامعه، آن هم نه صرفا از بالا و یکسویه، بلکه در همکنشی و آمیختگی شخصانی.
دیدگاه نیکفر در مقالهی دوم میتواند وضعیت برخی از کشورهای خاورمیانه و بهویژه نمونهای همچون سوریه را توضیح دهد. بخشی از مردم که در مقابل دولت اند هرچه بیشتر با بخشی دیگر که پایگاه دولت اند در تقابل قرار میگیرند و بدین سان جنگ داخلی شکل میگیرد. اما، چنانکه در بخش بعدی خواهم گفت، به نظر من سویهی هنجاریِ دیدگاه نیکفر این نکته درمورد تقابل مردم با همدیگر و پیآمدهای آن را نادیده میگیرد.
چه باید کرد؟
حتا اگر جنبهی توصیفی در دیدگاه نیکفر را روشن فرض کنیم، ابهام همچنان در بخش هنجاریِ آن باقی خواهد ماند. از توصیفی که او به دست میدهد چه هنجاری برمیآید و چه پیآوردی برای کنشگریِ سیاسی دارد؟ من جانمایهی پاسخ نیکفر را در بند زیر مییابم:
به جای غریزه، روی آگاهی حساب کنیم. مردم را صغیر و گولخورده در نظر نگیریم. ... مواجهه با مردم بر این پایه به این صورت نیست که گفته شود “ناآگاهید، بیایید آگاهتان کنیم”، یا “گول خوردهاید، به خود بیایید” و یا “دولت مسئول بدبختی شماست”، بلکه این گونه است: مسئولیت این وضعیت تا حدی (که در تعیین آن لطفا به خود امتیاز بیجا ندهید) به خودتان برمیگردد؛ اما شما میتوانید انتخاب دیگری داشته باشید؛ توکل نکنید؛ در هر انتخابی مسئولیت با خودتان است.
دربارهی بخش هنجاری در دیدگاه نیکفر چند نکته ناروشن است:
- یکی اینکه آیا این چیزی جز آگاهیبخشی است که به مردم گفته شود خود مسئول وضعیت خود هستند؟
- دوم اینکه حتا وقتی مردم پی بردند که مسئولیت بر دوش خودشان است، آنگاه باز پرسش هنوز باقی خواهد بود که «چه باید بکنند و چه میتوانند بکنند؟».
- سوم اینکه چه کسی قرار است به چه کسی بگوید «مسئولیت این وضعیت به خودتان برمیگردد»؟
شاید واقعبینانهتر این باشد که از یک وضعیت سخن بگوییم که مردمان همه کم یا بیش در آن گرفتار اند و کسی هم از بیرون قرار نیست مسئولیت را به آنان گوشزد کند. تا این پرسشها پاسخ نیابند، نظر نیکفر در جنبهی هنجاریاش از نوعی نسخهپیچیِ کلیگویانه فراتر نمیرود.
اهمیت نظر نیکفر در جنبهی توصیفیاش این است که نقش ملت را لحاظ میکند و بر آن تأکید دارد. از چنین نظری انتظار میرود به وضعیت «تقویت متقابل» میان دولت و (بخشی از) ملت التفات داشته باشد. دولت در واقع به بخشی از ملت میآویزد و تقابلی را میان خودِ مردم پدید میآورد. اما روشن نیست که با وجود این تقابل کنشگریِ سیاسی چه معنایی دارد؟ دولت و (بخشی از) ملت در یک همآویزشِ فسادآمیز همدیگر را تقویت میکنند و زینسان وضعیتی را پدید میآورند که در آن کنشگریِ سیاسی تا اندازهی بالایی بیثمر میشود. لازم است چارهای اندیشید که این همآویزشِ تقویت متقابل بر هم زده شود. در غیر این صورت، کنشگریِ سیاسی همواره یک گام از روندی که وضعیت موجود پیوسته در همدستی دولت و ملت بازتولید میشود عقب خواهد بود و زینرو ثمری نخواهد داشت.
مطالب مرتبط
محمدرضا نیکفر: دولت ضعیف، ملت قوی − نمونه پلاسکو
مهدی جامی: آیا مردم در آتش سوزی پلاسکو مقصرند؟
جویا آروین: معمای فساد دانشگاهی
محمدرضا نیکفر: نقد بینش دولتمحور
نظرها
شاهین
بیآییم به مسئله از زاویه دیگری هم بنگریم: فرض بر این است که هر سه آقایان نیکفر، جامی و آروین درباره یک دولت و ملت مشخص بنام جمهوری اسلامی ایران صحبت می کنند. ویژگی این دولت و به خصوص ملت، برخلاف همه ی کشورهای همجوار و غیر همجوار اسلامی و غیر اسلامی منطقه(به جز شاید تونس و ترکیه و اسراییل) این است که 37 سال پیش در یک انقلاب بزرگ توده ای یک رژیم قدرتمند منطقه را سرنگون کرد و یک نظام سیاسی کاملاً متفاوت را به وجود آورد و نهادهای سیاسی جدیدی را با انجام پیآپی انتخابات در سال بعد، با مشارکت گسترده عمومی، تاسیس کرد، نهادها و بنیادهایی که به عملکرد خود در این چهار دهه ادامه داده اند. بنابراین نمی توان گفت در کشور ما، که یک دولت منتخب اکثریت ملت آن را اداره می کند، دولت فقط با بخشی از ملت علیه بخشی دیگر تبانی کرده و وضع موجود را ایجاد کرده است. بلکه باید گفت دولت با اکثریتی از مردم علیه اقلیتی دیگر از مردم به چنین تفاهمی رسیده است، و به همین دلیل هم هست که وضع اسفنناک کنونی ادامه دارد. وقتی می گوییم اکثریتی از مردم، منظور همان اکثریت واقعی مردم است. اکثریتی که دو بخش فعال و نیمه فعال- خاموش دارد و این دومی غیرمستقیم و حتا ناخواسته با رفتار اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی خود به آن بخش فعال و همدست مستقیم دولت، یاری می رساند و موجب ادامه وضع ناخوشآیند موجود می شود. توجه داشته باشیم که دولت و رژیم ایران، دولت و رژیم سوریه، مصر، یمن، عراق، عربستان و ... نیست که دولت و رژیم شان منتخب ملت نیستند. بنابراین، سخن آقایان نیکفر و آروین می تواند فقط در مورد این گروه از کشورها صادق باشد که دولت های شان منتخب ملت نیستند، اما با با بخشی از ملت علیه اکثریت ملت تبانی کرده اند و کار را به اینجا کشانده اند. اما گره کار این ملت و رهبران فکری اش به نظر می رسد اینجا باشد که : چگونه کار آن بخش نیمه فعال- خاموش همدست بخش فعال را بی اثر کرد و در مرحله بعد آن ها را به سوی اقلیت مخالف(که در حقیقت اکثریت است) کشاند. به گمانم بدون خطاب قرار دادن این بخش از جمعیت ظاهراً مخالف اما عملاً موافق دولت و رژیم، کار به سامان نمی رسد.
داود بهرنگ
می نویسد: "شاید واقعبینانهتر این باشد که از یک وضعیت سخن بگوییم." من با اجازه از یک وضعیت سخن می گویم که "مردمان در برخی جوامع "همه کم یا بیش در آن گرفتار اند." مشد حسن شش بچه دارد و بیکار است. مدعی است بچه دارم و بیکار. بچه هایم گرسنه اند و دیگران را مقصر می داند که کار و مسکن و بهداشت برایش فراهم نکرده اند و نمی کنند. آگاهی در این رابطه آیا این نیست که مشد حسن بداند که بچه حاصل جفتگیری دو جنس است و اقدام بدین کار بی توجه به فراهم بودن آن شرایط زیستی که درخور شأن آدمیزاد است غیر مسئولانه و ارتکاب به یک عمل جنایتکارانه است؟ با احترام داود بهرنگ
شهروند
من بعضی وقتها دلم برای نیکفر میسوزد، چون منتقدینش یا حرف او را نفهمیده اند و یا دچار کج فهمی شده اند. پاسخ جامی را نیکفر داد و حالا نمیدانم پاسخ آروین را خواهم داد یا نه. دوست عزیز آروین اطفا آن دو مقاله را دوباره و بدون پیش داوری بخوان و اصلا فکر نکن که نیکفر آنها را نوشته. متن را با دقت بخوان. از آنجا که من معمولا مقالات نیکفر را دنبال میکنم به این نتیجه رسیدم که مقالات نیکفر را نباید با یک مساله مشخص سنجید، بلکه باید پدیده ای را که میشکافد دید. از طرفی او واژه ها را الا بختگی انتخاب نمیکند و به همین دلیل اگر تعریف واژه ها را در ست ندانیم دچار کج فهمی میشویم. آگاهی با دانستن به گفته خود شما متفاوت است. آگاهی به معنی آگاه بودن فرد بر حق خود و وظایف خود است. آگاهی فردی است بر نقش تاریخی خود در محیطی که میزید به همین دلیل آگاهی در خود هم آگاهی بر حقوق فردی است و هم آگاهی بر وظایف فردی.
سمانه
به نظرم بحث همدستی دولت و ملت را بهتر است بر زمینهی مسائل انضمامی و مشخص بررسی کرد. برای مثال هریک از فسادهای کلان که در جامعه ایران هست: اقتصادی، اجتماعی، استخدامی و ... . وگرنه این بحث وقتی بطور کلی طرح شود چندان گرهگشا نیست بلکه به ابهامهای زیادی دامن میزند.
کرمانی
اساسا وقتی خود مفهوم «ملت» را دربارهی جامعهی ایران به کار میبریم درست عمل نمیکنیم. جامعهی ایران مجموعهای از فردهای ناسازگار است.
شهین
در پاسخ به دوست عزیز داود بهرنگ خوب مشد حسن نیاز به بچه دارد. غریزهاش بهش میگوید بچه باید داشته باشد. باید پدر باشد. از این که بگذریم، مش حسن در یک جامعهی سنتی زیست میکند که اگر ازدواج نکند و بچهدار نشود همه اطرافیان میگویند چرا؟
احسانی
به عکس دقت کنیم. معنای این سلفی جیست؟ زیر عکس پرسیده شده آیا پلاسکو هم یک سلفی است؟
ایران ویران
واقعیتش ان قدر پیچیده این مباحث طرح کرده اید که بایست یک کتاب توضیح امسائل در باب این مباحث نوشته شود! اما در مورد اینکه اکثریتی علیه اقلیتی در سال های 1357-58 انقلاب ارتجاعی کرده اند درست است. این حقیقت است.من از ان نسل دهه شصتی هتم و خوشبختانه به حبر زمان نبودم! خدا شکر! شاید اگر من هم بودند در این جنایت و گناه اکثریت شریک می شدم. اکثریت نسل گذشته ما در ان سال شوم و نحس دست به ستم علیه اقلیت های غیر شیعه ایران زدند از ادیان بهایی و زرتشتی و مسیحی و یهودی و یارسانی.. تا اقلیت های دگرباش و داندیش و کمونیست و ناباور! خوب انها این اقلیت و شاید اکثریت حالا نادیده گرفتند و به انها ستم کردند و انها از دایره قدرت بیرون کردند! خوب استبدادو ظلم و فسادش سیر قهقرایی دارد. حقیقت تلخ همین است. عذاب برگشت ظلم خشک و تر می سوزاند! . وقتی ظلم تبعیض روا بداری، در نهایت دامن خودت می گیرد. ان شیعیان متعصب در توهم اخرالزمانی بقیه کافر دانستن و از انواع حققو محروم کردند و احکام ظالمانه قرون وسطایی مثل کشتن دگرباش ها و مرتدان و کافران را اجرا کردند! این قتل و اعدام حالا دامن همان اکثریت شیعه و فرزندانش گرفته. اقلیت حاکم حالا شیعه و غیر شیعه را مورد ستم قرار می دهد!!! دنیا دارمکافات است. ان اکثریت شیعه رژیم ولایت فقیه داشیعی بر اقلیت غیر شیعه و سکولار و لیبرال تحمیل کردند ولی اتش ظلمش خودشان گرفت!
کامبیز
در پاسخ به دوست عزیر؛ شهین از قضا یکی از کارکردهای بنیادی توالُد نسل در ایران، رفع اتهام *** گی از خویشتن است! !!
Pasha
قدیما گاو مشد حسن، اگر می مرد، خودش ناچارا و تدریجا جانشین افتخاریش میشد ( بقول مهرجویی ) . ولی امروزه اگه کسی ازدواج نکنه کلا از محیط شهری و روستایی و عشایری .... طرد میشه تا اینکه بلاخره روزی توسط عوامل گمنام، مفقوالاثر شود. بلاخره حکومت ایدولوژیک، فکر همه چیزش را کرده و برای هر تزی، آنتی ترش را ذخیره دارد. الکی که نیست مملکت داری!!