● دیدگاه
آغازِ پایان؟ − ایران در آینه خوزستان
امروز خوزستان فردای ایران است: محیط زیست مجروح، صنایع فرتوت، کشاورزی سوخته، بیکاری، حاشیهنشینی، مهاجرت. و این در حالی است که خوزستان موتور توسعه ایران بوده است و خود میتوانست پیشتاز در پیشرفتگی باشد.
فرض کنید که بخواهید بدون توجه به حوزههای سیاست و اقتصاد ایران، ببینید جغرافیای ایران چه امکاناتی را برای توسعه در یک قرن اخیر به کشور عرضه کرده است. در این حال نگاهتان در درجه اول متوجه خوزستان میشود. چرا؟ چون:
- دوسوم رودهای پرآب در خوزستان واقعشدهاند و تنها رودخانه قابل کشتیرانی هم در آنجاست.
- دوسوم منابع نفت و گاز کشور شما در همان خوزستان واقعشده است.
- بهترین زمینهای قابلکشت بهصورت چهار فصل در همان خوزستان واقعشده است.
- یکی از چهار استان دارای بندر در کنار آبهای آزاد و نزدیک به بازار مصرف خارجی همان خوزستان است.
- منابع خوزستان اگر بهتنهایی از مجموع منابع تمام کشورهای حاشیه خلیجفارس بیشتر نباشد بیگمان کمتر نبوده و هنوز هم نیست.
در هر صورت و با هر معیاری خوزستان میبایست از وضعیتی بهتر و جایگاهی مهمتر از هر استان دیگر برخوردار میشد.
اما امروز پس از یک قرن از آغاز تلاشهای توسعهای ایران، آن بهشت امکانها به جهنمی واقعی تبدیلشده است.
امروز کشاورزی خوزستان در آستانه نابودی کامل است، صنایع آن دچار فرتوتی مطلق هستند، حاشیهنشینی و فجایع زیست محیطی با شتاب در حال رشد هستند.
تالابها خشکیدهاند، آبهای شیرین شور شدهاند، رودهای خروشان به گندابهای خزندهای تبدیل شدهاند که بر بستر نمکی و اسیدی خود در حال بالا آوردن تعفن تاریخ توسعه ایراناند.
در این فاجعه، همهی کسانی که هزاران کیلومتر لوله میکشیدند تا به یُمنِ نفت پمپاژی خوزستان، در تبریز و اراک و اصفهان و تهران پالایشگاه داشته باشند، همهی کسانی که کرخه و کارون و دز و جراحی را خشک کردند تا صنایع آببر در کویر اصفهان و یزد و کرمان خلق کنند، نهتنها گناهکارند بلکه با هر قانون انسانی و دینی میشود به جرم تاوان علیه بشریت به دادگاهشان فرستاد.
چرا خوزستان چنین شد؟
آیا کسی متوجه مزیتهای خوزستان نبود؟
نه!
درست برعکس: خوزستان بیشتر از همهجا ویران شد چون بیشتر از همهجا کانون توجه بود!
مرکز ایران که جزء فقیرترین مناطق جهان از لحاظ منابع آبی و انرژی و جمعیتی محسوب میشد، در طی تحولات منجر به مشروطه و دولت پهلوی به بالادستی سیاسی در ایران رسید، موقعیتی که تاکنون ادامه دارد.
از همان آغاز بالادستی سیاسی، مرکز بدون در نظر گرفتن هر نوع مزیت اقتصادی، سعی در تمرکز منابع مالی و صنعتی و جمعیتی در نادرستترین نوع آمایش اقتصادی کرد. قدرتمندان تهراننشین از این مسیر میخواستند فقر منابع خود را با تمرکز تکنولوژی و سرمایه در مرکز جبران کنند.
مرکز به خام خوردن منابع حاشیه بسنده نکرد، بلکه با تراشیدن یک خوانش پان ایرانیستی از تاریخ و فرهنگ و اقتصاد، به دستکاری شبهعلمی در معناها هم دست یازید: اگر کسی از مزیتها و ضررها میگفت، توطئهگر خوانده میشد؛ اگر کسی از حقوق حاشیهها میگفت، خائن معرفی میشد؛ اگر کسی بر مدار حاشیه میچرخید از دایره قدرت حذف میشد. آنها حتی حق را هم بر مدار سیاهچاله مرکز گرد کرده بودند.
راستی از مرکز چه خبر؟
تهران: پنجاهدرصد صنایع ایران فقط و فقط در یک شهر، تجمعی بیفایده آفریدهاند. بیست درصد جمعیت ایران تنها و تنها در دو درصد مساحت ایران برهم تلنبار شدهاند، جایی که حتی شیبی هم در کار نیست که فاضلاب را از زیر شهر بیرون بکشد.
هزینههای این آمایش صنعتی و جمعیتی که فقط و فقط منشأ سیاسی دارد حتی برای مرکز هم فاجعهبار است. بار کمرشکن آن بر محیطزیست و اندک منابع آبی آن و راندمان اقتصادی تولید در آنجا همهی تلاشهای اصلاحی و مزیت بخشی را بینتیجه گذاشته و بهشدت محیطزیست را تخریب کرده است و ویرانیهایی را موجب گشته که یا بیبازگشتاند همچون علاج شوری آب و نشست زمین و یا بازیابی تعادل آن بسیار زمانبر.
در برخی از زمینهها عملاً هیچ واژهای بهتر از فاجعه نمیتواند مشکل را بیان کند. در نظر بگیرید که تعریف "بحران" در نشست زمین در استاندارد جهانی میلیمتری است، اما نشست زمین در دشت ورامین سالانه ٢٦ سانتیمتر است.
این را هم در نظر گیرید که کمکهزینههای دولت به شهرداری تهران برای جبران کمبود درآمدهایش سالانه بیش از سه هزار میلیارد تومان است، مبلغی كه بیشتر از کل هزینههای عمرانی ده استان غربی و جنوب غربی ایران است و مساحت آن استانها بیشتر از نصف مساحت غیر کویری ایران است.
ایران در آستانه خوزستانی شدن کامل
درست است که خوزستان در توسعه نه تهران شد و نه اصفهان، اما چرخ روزگار این بار تهران و اصفهان را به لحاظ چشمانداز زیستمحیطی و اقتصادی به سمت فاجعه خوزستانی شدن پیش میبرد.
در مرکز هم تمام تالابها و دریاچهها و رودهای فصلی یا کاملاً خشکشدهاند و یا به کانون تنش زیستمحیطی تبدیلشدهاند. وضعیت آبهای زیرزمینی در ٣٠٠ دشت مرکز ایران از تعریفهای استاندارد بحران وخیمتر است.
در بحث فجایع زیستمحیطی ایران مقصر واقعی کیست؟
عوامل بحرانآفرین را بایستی در سه بُعد جهانی و منطقهای و ملی جستوجو کرد.
■ بعد جهانی
هر درجه گرمایش زمین میزان تبخیر آبهای سطحی را ١٧ درصد افزایش میدهد. قطعاً در گرمایش جهانی دولتمردان ایران نقش چندانی نداشتهاند، اما آنها با درست کردن بیشتر از هزار سد (این آمار شامل سدهای در دستساخت هم میشود)، عملاً ذخایر آبی ایران را در تشتکهای بخاری در معرض این گرمایش جهانی قرار دادهاند (البته تبخیر تنها نقطه ضعف این استراتژی سدسازی نیست).
■ بُعد منطقهای
در خلق بحران محیط زیستی منطقه، بیشترین نقش منفی را ترکیه داشته و دارد. ترکیه با کم کردن سالانه حدود ١٠٠ میلیارد متر مکعب از حقآبه دجله و فرات عملاً مسئولیت اصلی در بیابان کردن عراق و سوریه را بر عهده دارد.
با کم شدن حقآبه دلتای جنوب عراق و سرزمینهای شرق سوریه، ترکیه این دو کشور را به کانون ریز گردهای غرب ایران و کل منطقه تبدیل کرده است.
■ بُعد داخلی
از زاویه ساختاربندیای که مشخصه آن تمرکز شدید اقتصادی، جمعیتی و سیاسی در مرکز است، خشک شدن کارون با تأکید بر حفظ چند سال بیشتر صنایع محکوم به شکست اصفهان و یزد، توجیه میشود. از استان ارومیه تا خوزستان، محیط زیست و منابع با توجیه نامرکزی بودن به معنای کامل به گند کشیده شدند. در نظر نمیگیرند که اگر دریاچه ارومیه به خشکی کامل برسد این امر میتواند باعث کوچ میلیونها انسان و خالی شدن سه استان از سکنه بشود.
در مدل اقتصاد حاشیهخوار ایران، ایلام بهعنوان دومین منبع ذخایر نفت و گاز در ایران و با دارا بودن حاصلخیزترین دشت ایران (دشت عباس) در نتیجه مدل اقتصادی فعلی و گذشته این مملکت در دو دهه قبل نهتنها از هیچ نوع توسعهای بهره نبرده، که حتی از لحاظ جمعیتی هم رشدی نداشته است. مهاجرت برای درآمد بیشتر و فرار از وضعیت اسفناک حاشیه ایران، سرنوشت تنها کانون آینده دار ایران یعنی زاگرُس شده است.
شاید در این مورد یک عامل دیگر هم (غیر از مدل اقتصادی) مزید شده باشد و آن هم فوبیای کُرد در ایران است. (البته عوارض جنگ ٨ ساله میتواند موثر باشد اما با گذشت سه دهه از پایان جنگ توجیه پذیر نیست).
راه حل؟
هیچ راه حلی در چشمانداز فعلی وجود ندارد که وضع را به صورتی قطعی بهبود باشد یا به شکل چشمگیری از دامنه بحران بکاهد.
در هر سه سطح جهانی و منطقهای و ملی، افق امیدبخشی برای حل مسائل وجود ندارد.
■ تغیرات اقلیمی در سطح جهانی عمدتا غیر قابل بازگشت هستند. شاید سازمانهای جهانی به دولت عراق در "مالچ پاشی" برای تثبیت شنهای روان چند میلیون دلاری کمک کنند، اما این کمک مشکل را حل نمیکند. در سطح سیاست جهانی سازمانهای ناظر و مسئول مسئله را میبینند اما با راه حل فاصله دارند. اکنون مدام از چشمانداز فزونی گرفتن پناهندگانِ آب و هوایی (climate refugees) سخت میگویند. خاورمیانه یکی از کانونهای فرار خواهد بود، مردم دسته دسته از اینجا خواهند رفت. پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۳۰ روند گریز به شدت تسریع شده باشد.
■ در سطح منطقهای بلوکبندیهای سیاسی- مذهبی و تداوم جنگهای جاری، نهتنها امیدواران به همگرایی منطقهای بر سر منافع مشترک زیست محیطی را خجالتزده میکند، بلکه ممکن است حتی واگراییهای جدیدی که در حال خلق شدن هستند، بر شدت تنشهای موجود بیفزایند و کشورهای منطقه را عملاً به چند قلعه بارُن نشین تبدیل کنند که فقط از لوله توپ به هم پاسخ خواهند داد.
■ در سطح ملی چشمانداز وحشتناکتر است.
بحران محیط زیستی فقط یک وجه از کلیت بحران در ایران است و ماهیتاً غیر قابل تفکیک و تجزیه از کلاف سردرگمی است که شاخص موقعیت وجودی ایران شده است.
اقتصاد و مدیریت
یک نکته مرکزی در توضیح بحران این است که اقتصاد بهشدت مرکزی شده است. بیمار ایرانی، از جهانیشدن میترسد، و اقتصاد آن که محصول مستقیم سیاستی مرکزگرا است، بهشدت از عواقب سیاسی هر تغییری در هراس است.
همین اقتصاد، با فرض چشمپوشی از تبعات ناخواسته و مستقیم، در حال حاضر نیازمند میلیاردها دلار سرمایهگذاری خارجی است، آن هم تنها برای حفظ تراز فعلی در سطح تولید جهانی؛ و این در حالی است که هیچگونه چشماندازی برای سرمایهگذاری خارجی وجود ندارد. فقدان سرمایه خارجی از یک طرف و از طرف دیگر عدم دسترسی به تکنولوژیهای نو حتی با سرمایه داخلی، هر امکانی برای نو شدن از صنایع نیمبند مرکزی را هم گرفته است.
اما تحول اقتصادی، نیازمند پیششرطهای سیاسی و فرهنگیای است که حتی اگر برآورده شدن آنها ناممکن نباشد قطعاً تحققشان در کوتاهمدت میسر نخواهد بود؛ و این در حالی است که بحران با آهنگی پیش میرود که اثرات روزانه محسوسی دارد.
ایران فقط در بخش صنعت و زیرساخت خود نیازمند ٣٦٠ میلیارد دلار سرمایه در ٦ سال آینده است، در اختبار داشتن چنین سرمایهای در شرایط حاضر چیزی فراتر از یک رؤیاست.
اما مسئله فقط امکانات مالی و منابع مادی نیست. ایران در تمامی سطوح نیازمند تغییر و آموزش و تخصص گرایی و تحول در مدیریت خویش است و این امر از جمله در گرو تغییر استراتژی مرکزگرایی فعلی است.
مدیریت احمدینژادی حتی اندک سرمایههای داخلی را به مصرف پوپولیسم سیاسی و منطقه گرایی مرکزی و توهم خودکفایی اقتصادی رساند. با ٦٠٠ میلیارد دلار سرمایه نفتی در آن نوع مدیریت، اندکی سیبزمینی توزیع شد، چند مسکن مهر تاسیس شد و به برخی هم سهام عدالت داده شد. اگر دوباره همان خط قدرت را بگیرد، خروجی دیگری جز همین کارها و تشدید فاجعه نخواهد داشت.
اما فراتر از بحث تخصصگرایی و واقعگرایی در مدیریت وطنی، مسئله اساسی نبودن همگرایی در معنای مشارکتیابی مردم است. سنت رجوع به مردم برای حل بحران وجود ندارد.
چه در سیاست و چه در مدیریت و اقتصاد ایران مشارکت مردم و نقش آفرینی نهادهای غیردولتی با شک و ترس فهمیده شده است. مشارکت مردم فقط و فقط در انتخابات و تظاهراتهای حکومتی کانالیزه شدهاند. حتی وقتی که این مشارکتها از همان کانالهای تعریف شده سرریز کردهاند، ما با پدیدهای به نام خلق بحران جدید مواجه بودهایم.
واکنش به برنامههای بسیاری از فعالان و نهادهای زیست محیطی و منتقدان مرکزگرایی تاکنون چیزی بیشتر از عدم توجه از طرف حکومت نبوده و اگر هم نظری بدانان جلب شده باشد نظر نهادهای امنیتی و قضائی حکومت بوده نه نظر مدیران غیر امنیتی آن.
و آنک فاجعه که با شتاب در حال پیشروی است.
در همین زمینه
- کاهش مراتع خوزستان از ۴۰ هزار به هزار هکتار
- بحران ریزگردها؛ تجمع مردمی در خوزستان ممنوع شد
- اعتراضات مردم خوزستان به بحران زیستمحیطی و برکناری دو مدیر استانی
- کاهش ۵۵ درصدی بارندگی خوزستان نسبت به سال گذشته
- اعتراض مردم اهواز به بحران زیستمحیطی
- طوفان شدید ریزگردها خوزستان را در نوردید
- «آب تالاب شادگان پساب شور نیشکر است»
نظرها
zereshk
استان آذربایجان غربی. استان ارومیه نداریم .دیگه تحلیل آب و هوا هم افتاد دست پانیست ها؟!
zereshk
نتیجه ای که از این مطلب میشه گرفت اینه که تغییرات آب و هوایی زیر سر ترکیه و تبریز و کلا ترکهاست و خلق مظلوم کرد قربانی.لابد اونهایی هم که برای دریاچه ارومیه دستگیر و زندانی شدند کورد بودند!!! نوشتن مطالب تخصصی با غرض های شخصی و قبیله ای فقط در ایران اتفاق می افته
کلو
در بخش مربوط به خوزستان و ویژگیهای اقتصادی و زیست محیطی آن نویسنده محترم مقاله به درستی به پتانسیل های این استان اشاره نموده است. در مجموع مقاله ی خوب و مفیدی بود. با سپاس...