چرا فقرا به ضرر خود رأی میدهند؟
مطالعهای درباره جامعه آمریکا
افراد کمدرآمد نه به خاطر رویای بهبود جایگاه طبقاتی که از سر ترس درتضاد با منافعشان رأی میدهند. انگیزه آنها نه رویای موفقیت که بیم از بدبختی مطلق است.
«بهتر شدن وضع آن پایینیها، باعث پایین آمدن جایگاه ما میشود.» این احساسی است که، بنا به نظر دو اقتصاددان آمریکایی، علت مخالفت شهروندان کمدرآمد را با سیاستهای بازتوزیع ثروت توضیح میدهد؛ احساسی که آنها «ترس از سقوط به پایینترین رده» مینامند. به گمان این دو محقق، طبقات کمدرآمد و متوسط نه به سادگی با انگیزه و رویای بهبود جایگاه طبقاتی که از سر ترس به سیاستهایی درتضاد با منافعشان رأی میدهند. انگیزه آنها بیش از آنکه میل و رویای موفقیت باشد، بیم و ترس از شکست مطلق است.
دستکم از یک دهه پیش، وجه مشخصه وضعیت سیاسی آمریکا یک تناقض دوگانه بوده است: درحالیکه نابرابری و فقر افزاش یافته، سیاستهای مالی به نفع ثروتمندان تغییر کرده است. و به همین ترتیب، حزب جمهوریخواه، نیروی سیاسی پشت کاهش مالیاتها، از حمایت مردمی قابل توجهی برخوردار بوده است. به راستی اما چرا؟
حفظ جایگاه «یکی مانده به آخر»
دو اقتصاددان آمریکایی اخیراً توضیحی عجیب برای این تناقض یافتهاند. به نظر الیانا کوزیمکو و مایکل آی. نورتن، اکثر دلایلی که برای توضیح این گرایش به رأی دادن علیه منافع اقتصادی خویش داده میشوند، راضیکننده و کافی نیستند. رویکرد مارکسیستی بر هژمونی ایدئولوژیک طبقه مسلط و «آگاهی کاذب» طبقات فرودست تأکید میکند؛ آنهایی نیز که ملهم و متأثر از تورشتاین وبلن اند، بیشتر بر آمادگی و استعداد طبقات فرودست به تقلید از «طبقه تن آسا» و به ویژه شیوه «مصرف خودنمایانه» آن دست میگذارند و میگویند طبقات پایین علاقهای به هویتیابی و همذات پنداری با افراد طبقه خود ندارد. این نظر نیز وجود دارد که شکافهای قومی و نژادی میتوانند انسجام اعضاء یک گروه اجتماعی را از بین ببرد. در نهایت، بسیاری از آمریکاییها ناخودآگاه و به شکلی خودانگیخته دست به دامن اسطوره «هوراشیو الجر»، نویسنده رمانهای عامهپسند، میشوند که در تمام کتابهایش بدون استثناء افسانه مرد جوانی را تعریف کنند که متعلق به طبقه کارگر است و با زحمت و پشتکار به ثروت و مکنت میرسد؛ مطابق با این افسانه، اگر طبقات متوسط و فرودست از کاهش مالیاتها دفاع میکنند، بدین دلیل است که آنها دارند روی امکانی در آینده قمار میکنند: ممکن است روزی –به وقت خوش ثروت— این مالیاتها مسأله آنها شود و دست و پایشان را ببندد.
کوزیمکو و نورتن اما توضیح کاملاً متفاوتی از این تناقض به دست میدهند. به گمان آنها، انگیزه طبقات فرودست بیش از آنکه میل و رویای موفقیت باشد، بیم و ترس از شکست مطلق است. این دو اقتصاددان این پدیده را «ترس از آخرین رده» نامیدهاند. بنابر الگوی آنها، فایده اقتصادی، نه صرفاً در نسبت با خواست انباشت ثروت، بلکه با موقعیتیابی نسبی خویش در مقایسه با دیگری تعیین میشود. ما بزرگی خانه خویش را همچون یک ارزش مطلق درک و ارزیابی نمیکنیم، بلکه آن را در مقایسه با خانه همسایههایمان میفهمیم. به عبارت دیگر، پدیدههای روانشناختی مانند شرم و خجالت و ناراحتی درست به اندازه منفعت مادی میتوانند تأثیرگذار و تعیینکننده باشند.
آمادگی برای «قمار» تغییر
به نظر این دو اقتصاددان، به میزانی که درآمد افراد کاهش مییابد و این «رده آخر» به فرد نزدیکتر به نظر میرسد، ترس از قرار گرافتن و سقوط به آن نیز افزایش مییابد.
با این معیار، کسانی که در رده حقوقی کمی بالاتر از آخرین رده قرار میگیرند، آمادهاند که علیه منافع اقتصادی خودشان (که باعث بالا رفتن درآمد خودشان نیز میشود) رأی بدهند؛ چراکه سیاست بازیع توزیع ثروت ممکن است باعث شود آنهایی که بدبختتر از آنها هستند کمی بالا بیایند. به طور خلاصه، سیاست بازتوزیع، به گمان آنها، جایگاه «یکی مانده به آخر»شان را تهدید میکند.
کوزیمکو و نورتن به وضوح نشان میدهد که ملاحظاتی از این دست، برای مثال، در مورد رویکرد افراد نسبت به حداقل دستمزد تعیین کننده است. بنا به تحقیقات آنها، دقیقاً آمریکاییهای که بین ۷.۲۶ و ۸.۲۵ دلار در ساعت درمیآورد—یعنی کسانی که حقوقشان کمی بیشتر از حداقل حقوق ۷.۲۵ دلار است— بیشتر محمتمل است که به افزایش «حداقل دستمزد» اعتراض کنند.
این دو اقتصاددان، برای اثبات تزشان، آزمونی در فرم بازی ترتیب دادهاند. بدین ترتیب که برای هر شرکت کننده/بازیگر میزان «حقوقی» را (با فاصله ثابت با دیگری و به طور پلکانی) به دلخواه تعریف میکنند (۱.۷۵، ۲، ۲.۵ دلار و همین طور تا آخر). در هر دور بازی، بازیگران میتوانند بین دو گزینه انتخاب کنند، اینکه حقوقشان (هرچه قدر هست) خودکار ۲۵ سنت افزایش پیدا کند، یا اینکه در یک بختآزمایی شرکت کنند: با ۷۵ درصد شانس افزایش حقوق به میزان یک دلار (یعنی ۴ برابر افزایش خودکار «نرمال»)، اما با ۲۵ درصد شانس کاهش حقوق به میزان ۲ دلار.
اگر همه بازیگران تصمیم به افزایش حقوق ثابت بگیرند، با اینکه حقوق همه به طور منظم افزایش مییابد، فقرا فقیر باقی میمانند و ثروتمندان ثروتمند و خلاصه هیچ چیز تغییر نمیکنند. شرط تغییر و بالا کشیدن فقرا در توزیع درآمد این است که فقیرترها ریسک و قمار بختآزمایی را بپذیرند و البته از آن پیروز خارج شوند.
خروج از ننگ آخر بودن
در آزمون این دو اقتصاددان، افرادی که شانس خود را در بختآزمایی بیشتر امتحان میکنند، کسانی هستند که در رده آخر و قبل آخر توزیع حقوق قرار دارند. آخریها به صرف بیشتر درآوردن (با افزایش تضمینی و خودکار) راضی نیست، و دل به دریا میزنند تا ننگ آخر بودن را از خود دور کنند. یکی مانده به آخریها اما استدلالشان این است که ریسک شرکت در بختآزمایی برای بهبود وضعیت، برای آنها در عین حال قمار جا ماندن و سقوط به رده آخر نیز هست. افرادی که جایگاه بالاتری در توزیع حقوق دارند اغلب افزایش تضمینی ۲۵ سنت را انتخاب میکنند؛ امری که بنا به نظر محققان، ثابت میکند که انگیزه بازیگران بیش از آنکه میل و حرص بالارفتن رفتن از نردبان توزیع درآمد باشد، ترس سقوط و پایین افتادن از آن است.
به زعم کوزیمکو و نرتون، این مدل به تنهایی دلیل رأی دادن افراد کم درآمد یا بادرآمد متوسط را علیه منافع اقتصادیشان توضیح نمیدهد. این دو اقتصاددان همچنین به این مسأله اشاره میکنند که آمریکاییها درک درستی از واقعیت نابرابریهای امروز ندارند، و سهم ثروت ۲۰ درصد بالای جامعه را ۵۹ درصد از کل ثروت جامعه تخمین میزنند، درحالیکه در واقعیت این سهم ۸۵ درصد است. در مقابل، آنها زیادی نسبت به شانس خودشان در تحرک اجتماعی خوشبیناند و امکان صعود خود را بالاتر از آنچه در واقعیت هست برآورد میکنند.
جالب اینکه نتایج این دو اقتصاددان ادعاهای شهودی برخی از فیلسوفان و متفکران سیاسی را تأیید میکند. برای مثال، «اشتیاق به برابری» آلکسی دو توکویل کاملاً به مفهوم «ترس از رده آخر» این دو محقق شبیه است: «وضعیت اجتماعی و نظام حقوق سیاسی یک ملت هرچه قدر دموکراتیک باشد، میتوان مطئن بود که شهروندان همیشه در نزدیکی خویش نقاطی را مشرف و مسلط به جایگاه خویش مییایند و قابل پیشبینی است که نگاه آنها لجوجانه بدان سو خیره خواهد ماند.... به همین خاطر است که هرچه قدر برابری بیشتر باشد، اشتیاق به برابری سیریناپذیرتر خواهد بود.» (دموکراسی در آمریکا، جلد دوم، بخش دوم، فصل دهم)
بگذارید خلاصه کنم، در یک کلام، تحقیقات کوزیمکو و نرتون به ما یادآوری میکنند، که شور و اشتیاق به اندازه منافع مادی در انتخاب افراد تأثیرگذار و مهماند.
منبع: سایت «علوم انسانی»
نظرها
نظری وجود ندارد.